🔴 کودکان کورهپَزخانه
سالهاست
نانخشکیها
از محلهی ما نمیگذرند
زيرا از نانِ خالیِ اين همه سفره
چيزی برای پرندگان حتی
باقی نمیماند،
فقط میماند بعضی شبها
که پدر
دستِ خالی به خانه برمیگردد.
هر وقت پدر
دستِ خالی به خانه برمیگردد
من میفهمم
پنهانی دارد با خودش چه میگويد،
همه چيز ... همه چيز گران شده است
قند، چای، نان، چراغ، چه کنم، زهرمار ...
همه چيز گران شده است.
و من هر شب آرزو میکنم
ای کاش صمد بهرنگی زنده بود هنوز
هنوز ماهیِ سياهِ کوچولو
به دريا نرسيده بود.
و من هر شب خواب میبينم
دستهايم دارند بزرگ میشوند:
خشت، کوره، آجر
سنگ، بيجه، محمد!
زورم به هيچکدام نمیرسد
آجرِ همهی برجهای جهان
از خواب و خاکسترِ من است
زورم به هيچکدام نمیرسد
راهِ کورهپزخانه دور است
من بايد بزرگ شوم
من مجبورم بزرگ شوم.
ما حق نداريم گرسنه شويم
ما حق نداريم حرف بزنيم
حق نداريم سرما بخوريم
ما نان نداريم
خانه نداريم
پناه نداريم
شناسنامه نداريم
شب نداريم
روز نداريم
رويا نداريم.
اينجا
ما هرچه داشته فروختهايم
جز گنجِ بزرگِ پنهانی
که پدر به آن شرف میگويد
اسمم شرف است
پسرِ زارعبدالله
از پيادههای پاکدشتِ ورامينام
از پيادههای پاکدشتِ بَم، باميان، کرج، کوفه، آسيا!
و ما حق نداريم بميريم
کَفن و دَفنِ درماندگان گران است
مزار و مجلس و گريه گران است
ما اشتباه به دنيا آمدهايم
دنيا
جای دزدانِ بیشرفیست
که پرندگان را برای مُردن
از قفس آزاد میکنند.
سید علی صالحی
#منشور_آزادی_رفاه_برابری
#منصوراسانلوکارگرسندیکالیست_سخنگوی_ستمدیدگان_دادخواه_عضوشورای_ملی_تصمیم_ایران_وعضواتحادیه_مستاجران_نیوجرسی
#جنبش_همبستگی_ستمدیدگان_دادخواه_ایران
@mansoor1999
سالهاست
نانخشکیها
از محلهی ما نمیگذرند
زيرا از نانِ خالیِ اين همه سفره
چيزی برای پرندگان حتی
باقی نمیماند،
فقط میماند بعضی شبها
که پدر
دستِ خالی به خانه برمیگردد.
هر وقت پدر
دستِ خالی به خانه برمیگردد
من میفهمم
پنهانی دارد با خودش چه میگويد،
همه چيز ... همه چيز گران شده است
قند، چای، نان، چراغ، چه کنم، زهرمار ...
همه چيز گران شده است.
و من هر شب آرزو میکنم
ای کاش صمد بهرنگی زنده بود هنوز
هنوز ماهیِ سياهِ کوچولو
به دريا نرسيده بود.
و من هر شب خواب میبينم
دستهايم دارند بزرگ میشوند:
خشت، کوره، آجر
سنگ، بيجه، محمد!
زورم به هيچکدام نمیرسد
آجرِ همهی برجهای جهان
از خواب و خاکسترِ من است
زورم به هيچکدام نمیرسد
راهِ کورهپزخانه دور است
من بايد بزرگ شوم
من مجبورم بزرگ شوم.
ما حق نداريم گرسنه شويم
ما حق نداريم حرف بزنيم
حق نداريم سرما بخوريم
ما نان نداريم
خانه نداريم
پناه نداريم
شناسنامه نداريم
شب نداريم
روز نداريم
رويا نداريم.
اينجا
ما هرچه داشته فروختهايم
جز گنجِ بزرگِ پنهانی
که پدر به آن شرف میگويد
اسمم شرف است
پسرِ زارعبدالله
از پيادههای پاکدشتِ ورامينام
از پيادههای پاکدشتِ بَم، باميان، کرج، کوفه، آسيا!
و ما حق نداريم بميريم
کَفن و دَفنِ درماندگان گران است
مزار و مجلس و گريه گران است
ما اشتباه به دنيا آمدهايم
دنيا
جای دزدانِ بیشرفیست
که پرندگان را برای مُردن
از قفس آزاد میکنند.
سید علی صالحی
#منشور_آزادی_رفاه_برابری
#منصوراسانلوکارگرسندیکالیست_سخنگوی_ستمدیدگان_دادخواه_عضوشورای_ملی_تصمیم_ایران_وعضواتحادیه_مستاجران_نیوجرسی
#جنبش_همبستگی_ستمدیدگان_دادخواه_ایران
@mansoor1999