Forwarded from اتچ بات
برگرفته از فیسبوک شعله پاکروان:
در هفته ای که گذشت نام چند مادر را دیدم که از دنیا رفته اند . همه شان پیرزنانی شده بودند که سالیانی دراز را در حسرت استشمام عطر فرزندان اعدام شده شان بوده اند . اولین زنی که مدتی بعد از دیدار با او در خاکسپاری ش شرکت کردم مادر بهکیش بود . مادری که 6 عزیزش را کشته بودند . رفسنجانی به بهکیش ها گفته بود همه تان یکی یکی خواهید مرد و فرزندانتان به فراموشی سپرده خواهند شد و بعد از مدتی هیچکس نامی از اعدام شدگان نمیبرد . منصوره بهکیش که این روزها دور از وطن پرپر میزند برای حضور در خاوران ، شاهد این گفته است .
حتی در اروپا هم چنین مادرانی را ملاقات کردم . زنانی که یک مشت پوست و استخوان شده اند ولی وقتی از روز کشته شدن فرزندانشان میگویند تبدیل به شیرهای ژیان میشوند . دیروز با زن جوانی آشنا شدم که سال 57 پدرش اعدام شده . وقتی او 4 ماهه بوده مهر بازمانده اعدام بر پیشانی اش خورده . با خود فکر میکنم که وقتی مادری دادخواه میمیرد وظیفه ی دادخواهی فرزندان اعدامی او بر عهده چه کسی ست ؟ ایا طبق گفته رفسنجانی با مرگ مادران ، یاد فرزندانشان نیز میمیرد؟ مسلم است که نه. تنها یک راه هست و آن تشکیل یک اتحاد بزرگ است . اتحاد همه کسانی که میخواهند داد از بیدادی که بر فرزندان ایران رفت بگیرند . برای همین پیشنهاد میکنم کمپین " من دادخواهم " را تشکیل دهیم . ذات دادخواه بودن مرزها را درمی نوردد . دیگر فرق نمیکند که فرد اعدام شده مثل 6 عضو خانواده بهکیش است یا کسی که مثل ستار بهشتی زیر شکنجه کشته شده ؛ مثل ندا و مصطفی در خیابان با گلوله بر تن جوانش ، کشته شده یا مثل امیرارشد تاجمیر و شهرام فرجزاده زیر چرخهای ماشین نیروی انتظامی له شده؛ مثل بهنود رمضانی با ضربه های لگد و باطوم و شوکر جان داد یا مثل افشین اسانلو و هدی صابر و شاهرخ زمانی اعدام خاموش شده ؛ یا مثل هزاران زندانی دیگر که تیرباران یا بر چوبه دار جان دادند . مادراین جانباختگان زنده باشد یا نه تفاوتی در اصل دادخواهی خون جانباختگان نمیکند . هر کدام از اعضای جنبش دادخواهی میتواند بر بیدادی که بر فرزندان رفته بشورد و فریاد بزند .
از این رو هشتک "من دادخواهم" را بعنوان یک نماد و یاداور جنبش دادخواهان پیشنهاد میکنم . از همه کسانی که دغدغه عدالت دارند تقاضا دارم در انتشار این هشتک یاری کنند . از هنرمندان و گرافیستها میخواهم که برای این هشتک و جنبش دادخواهان طراحی پوستر و پرچم و ارم کنند . همه ما وظیفه داریم نگذاریم گرد فراموشی بر فرزندان جانباخته ایران بنشیند.
#من دادخواهم
#من دادخواهم
#من دادخواهم
#من دادخواهم
پ. ن : وقتی در کنار عزیزانم ، همدردان و خواهران عزیزتر از جانم بودم ، بخصوص در جلسات مادرانه ، شال سفیدمان پرچم و نماد دادخواهیمان بود . تنها شهین مهین فر بود که سراپا سیاه میپوشید . فقط خدا میداند که چقدر دلم برای مادران ایران تنگ شده . دلم پر میکشد به سوی خانه مادرانی که فرزندانشان اعدام شده اند . مادر ترک زبان علیرضا که تصویر چشمان از حدقه درامده اش روز اعدام پسر جوانش خواب را از من میرباید . خانه محبوبه و داستان هول انگیز دفن همسر اعدامی ش . دیدار فرح و بزرگ کردن پسر یتیم شده اش . دیدار فرشته و مادر لطفی و شنیدن صدای مادر اهورا و داستان پنجاه عضو اعدامی فامیلش . دیدار ریان و رویدا که گمانم کلاس دوم را تمام کرده و نزدیک سه سال است پدرش اعدام شده . خانه ای که همه مردانشان اعدام شده و 5 عروس جوان و دو پیرزن و چند بچه قد و نیم قد بازمانده بودند . مادر فرزاد کمانگر و صانع . دیدار خواهر حمید که بعد از سالها زندان ، سال 67 اعدام شده بود .مادر محسن و امیر و مهدی . مادر گیتی همبندی ریحان که وقتی وسایل دخترش را تحویلش دادند یک ساک را بغل کرد و روی خاکها افتاد و از ته دل جیغ زد ، مادر طیبه و فاطمه ای که کمی بعد از ریحان اعدام شد .دیدار دهها سنگ شکسته در بهشت زهرا . صدها سنگ کهنه و تازه در کرج و قائمشهر و ساری و سیاهکل و ملارد و کرمانشاه و سنندج . دیدار قدمخیر و اشکهایش که روی دستمال قرمزش میپاشید . فقط خدا میداند که چقدر دلم برای پاره تنم ریحان تنگ است . چقدر دلم میخواهد بهشت زهرایی را که در غروبهای خلوت و دلگیرش محلی برای جیغ زدنهایم بود. چقدر دلم میخواهد به سنندج بروم و خانه حسین پناهی را پیدا کنم و مهمان زنی باشم که این روزها بال بال میزند مبادا رمضان تمام شود و دوباره قلبش خون ببارد . مبادا مثل مادر شهرام احمدی دو عکس از پسرانش را در دست بگیرد و گریه کند برای دو پسر اعدامی . ففط خدا میداند چقدر دلم میخواد دیدار دایه شریفه را .
@khabargar
در هفته ای که گذشت نام چند مادر را دیدم که از دنیا رفته اند . همه شان پیرزنانی شده بودند که سالیانی دراز را در حسرت استشمام عطر فرزندان اعدام شده شان بوده اند . اولین زنی که مدتی بعد از دیدار با او در خاکسپاری ش شرکت کردم مادر بهکیش بود . مادری که 6 عزیزش را کشته بودند . رفسنجانی به بهکیش ها گفته بود همه تان یکی یکی خواهید مرد و فرزندانتان به فراموشی سپرده خواهند شد و بعد از مدتی هیچکس نامی از اعدام شدگان نمیبرد . منصوره بهکیش که این روزها دور از وطن پرپر میزند برای حضور در خاوران ، شاهد این گفته است .
حتی در اروپا هم چنین مادرانی را ملاقات کردم . زنانی که یک مشت پوست و استخوان شده اند ولی وقتی از روز کشته شدن فرزندانشان میگویند تبدیل به شیرهای ژیان میشوند . دیروز با زن جوانی آشنا شدم که سال 57 پدرش اعدام شده . وقتی او 4 ماهه بوده مهر بازمانده اعدام بر پیشانی اش خورده . با خود فکر میکنم که وقتی مادری دادخواه میمیرد وظیفه ی دادخواهی فرزندان اعدامی او بر عهده چه کسی ست ؟ ایا طبق گفته رفسنجانی با مرگ مادران ، یاد فرزندانشان نیز میمیرد؟ مسلم است که نه. تنها یک راه هست و آن تشکیل یک اتحاد بزرگ است . اتحاد همه کسانی که میخواهند داد از بیدادی که بر فرزندان ایران رفت بگیرند . برای همین پیشنهاد میکنم کمپین " من دادخواهم " را تشکیل دهیم . ذات دادخواه بودن مرزها را درمی نوردد . دیگر فرق نمیکند که فرد اعدام شده مثل 6 عضو خانواده بهکیش است یا کسی که مثل ستار بهشتی زیر شکنجه کشته شده ؛ مثل ندا و مصطفی در خیابان با گلوله بر تن جوانش ، کشته شده یا مثل امیرارشد تاجمیر و شهرام فرجزاده زیر چرخهای ماشین نیروی انتظامی له شده؛ مثل بهنود رمضانی با ضربه های لگد و باطوم و شوکر جان داد یا مثل افشین اسانلو و هدی صابر و شاهرخ زمانی اعدام خاموش شده ؛ یا مثل هزاران زندانی دیگر که تیرباران یا بر چوبه دار جان دادند . مادراین جانباختگان زنده باشد یا نه تفاوتی در اصل دادخواهی خون جانباختگان نمیکند . هر کدام از اعضای جنبش دادخواهی میتواند بر بیدادی که بر فرزندان رفته بشورد و فریاد بزند .
از این رو هشتک "من دادخواهم" را بعنوان یک نماد و یاداور جنبش دادخواهان پیشنهاد میکنم . از همه کسانی که دغدغه عدالت دارند تقاضا دارم در انتشار این هشتک یاری کنند . از هنرمندان و گرافیستها میخواهم که برای این هشتک و جنبش دادخواهان طراحی پوستر و پرچم و ارم کنند . همه ما وظیفه داریم نگذاریم گرد فراموشی بر فرزندان جانباخته ایران بنشیند.
#من دادخواهم
#من دادخواهم
#من دادخواهم
#من دادخواهم
پ. ن : وقتی در کنار عزیزانم ، همدردان و خواهران عزیزتر از جانم بودم ، بخصوص در جلسات مادرانه ، شال سفیدمان پرچم و نماد دادخواهیمان بود . تنها شهین مهین فر بود که سراپا سیاه میپوشید . فقط خدا میداند که چقدر دلم برای مادران ایران تنگ شده . دلم پر میکشد به سوی خانه مادرانی که فرزندانشان اعدام شده اند . مادر ترک زبان علیرضا که تصویر چشمان از حدقه درامده اش روز اعدام پسر جوانش خواب را از من میرباید . خانه محبوبه و داستان هول انگیز دفن همسر اعدامی ش . دیدار فرح و بزرگ کردن پسر یتیم شده اش . دیدار فرشته و مادر لطفی و شنیدن صدای مادر اهورا و داستان پنجاه عضو اعدامی فامیلش . دیدار ریان و رویدا که گمانم کلاس دوم را تمام کرده و نزدیک سه سال است پدرش اعدام شده . خانه ای که همه مردانشان اعدام شده و 5 عروس جوان و دو پیرزن و چند بچه قد و نیم قد بازمانده بودند . مادر فرزاد کمانگر و صانع . دیدار خواهر حمید که بعد از سالها زندان ، سال 67 اعدام شده بود .مادر محسن و امیر و مهدی . مادر گیتی همبندی ریحان که وقتی وسایل دخترش را تحویلش دادند یک ساک را بغل کرد و روی خاکها افتاد و از ته دل جیغ زد ، مادر طیبه و فاطمه ای که کمی بعد از ریحان اعدام شد .دیدار دهها سنگ شکسته در بهشت زهرا . صدها سنگ کهنه و تازه در کرج و قائمشهر و ساری و سیاهکل و ملارد و کرمانشاه و سنندج . دیدار قدمخیر و اشکهایش که روی دستمال قرمزش میپاشید . فقط خدا میداند که چقدر دلم برای پاره تنم ریحان تنگ است . چقدر دلم میخواهد بهشت زهرایی را که در غروبهای خلوت و دلگیرش محلی برای جیغ زدنهایم بود. چقدر دلم میخواهد به سنندج بروم و خانه حسین پناهی را پیدا کنم و مهمان زنی باشم که این روزها بال بال میزند مبادا رمضان تمام شود و دوباره قلبش خون ببارد . مبادا مثل مادر شهرام احمدی دو عکس از پسرانش را در دست بگیرد و گریه کند برای دو پسر اعدامی . ففط خدا میداند چقدر دلم میخواد دیدار دایه شریفه را .
@khabargar
Telegram
attach 📎
دادخواهی یعنی نه گفتن به ناامیدی
شماره صد و شصت و یکم
روزنامه «زن زندگی آزادی»
سهشنبه ۸ فروردین
#مهسا_امینی نه گریه میکنیم نه پا پس میکشیم تا به زباله دان تاریخ نسپاریمشان محاله ول کنیم.
« صدبار گفتم بازم میگم، #من_ول_نمیکنم »
از پشتبام مدرسه رفاه
تا تابستان ۶۷
از کوی دانشگاه
تا ۸۸
از دی و آبان خونین ۹۶ و ۹۸ و جنایت سرنگونی #PS752
تا #مهسا_امینی و نیکا و سارینا و مجیدرضا و خدانور و...
#من_دادخواهم
#نه_به_جمهوري_اسلامي
#خامنه_ای_رهبر_مفسدین_جهان
شماره صد و شصت و یکم
روزنامه «زن زندگی آزادی»
سهشنبه ۸ فروردین
#مهسا_امینی نه گریه میکنیم نه پا پس میکشیم تا به زباله دان تاریخ نسپاریمشان محاله ول کنیم.
« صدبار گفتم بازم میگم، #من_ول_نمیکنم »
از پشتبام مدرسه رفاه
تا تابستان ۶۷
از کوی دانشگاه
تا ۸۸
از دی و آبان خونین ۹۶ و ۹۸ و جنایت سرنگونی #PS752
تا #مهسا_امینی و نیکا و سارینا و مجیدرضا و خدانور و...
#من_دادخواهم
#نه_به_جمهوري_اسلامي
#خامنه_ای_رهبر_مفسدین_جهان