خبرگر
2.25K subscribers
25K photos
19K videos
165 files
36.1K links
#خبرگرصدای_بیصدایان_وستمدیدگان_دادخواه
ارتباط با ادمینها(,عکس ها و ویدیوهای خود را برای انعکاس از این جا
با ما در میان بگذارید.)
@mansoor1999
Download Telegram
🔴پلاکاردی در دستان یک معترض عراقی :

بهترين راه‌حل برای #عراق: انتصاب نخست‌وزيری كه #شيعه باشد. پدرش #سنی، مادرش #مسيحی، همسرش #كرد و در #ايران به دنيا آمده باشد. در #عربستان درس خوانده باشد و شناسنامه #آمريكايی داشته باشد. شب #می بنوشد و صبح #نماز بخواند

#اتحاد_مبارزه_پیروزی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#آري_به_حكومت_دموكراتيك
#جنبش_همبستگی_ستمدیدگان_دادخواه_ایران
#khabargar
#MansourOsanlou
🆔http://t.me/khabargar
#تلنگر

پیش گفتار: حدود ۱۰۰ سال پیش جامعه مسلمانان،درهمه کشور ها اعتماد زیادی به جامعه روحانیت داشتند، جامعه سنتی وبشدت مذهبی بود، اگرچه حکومت های ایرانی پادشاهی بودند، اما قدرت روحانیون، در سادگی عوام بود،،
الحق والانصاف روحانیون نیز همه جا پشت وپناه مردم بودند،، مردم از ظلم وستم خوانین وماموران حکومتی، به مراجع تقلید، پناه میبردند،،،،،

روحانیون بزرگی مثل آیت الله بروجری، انسانهای وارسته ومتدینی بودند، که همیشه مقابل ظلم می ایستادند به همین جهت ازحمایت بی حدوحصر مردم نیز برخوردار بودند، چنانچه بایک فتوا، حکومت را وادار به تسلیم میکردند،، برای مثال 👈در جریان نهضت تنباکو،، انگلیسی ها امتیاز بهره برداری، تجارت، و خرید وفروش تنباکو را از شاه قاجار گرفته بودن،،طبق این قراداد بازرگانان ایرانی حق خرید وفروش تنباکو رانداشتند،،وکشاورزان جنوب نیز مجبوربودند باقیمت ناچیزی محصول تنباکوی خودرا به تاجران انگلیسی بفروشند،،، باشکایت مردم به مرجع تقلید، زمان،، یعنی میرزا رضای شیرازی،،، بایک فتوا خرید وفروش ومصرف تنباکو را حرام اعلام کرد، مردم نیز به تبعیت ازفتوای او قلیان ها راشکستند، به روایتی، خدمتکار ناصرالدین شاه، برای او قلیان درست نکرد،وگفت حرام است، شاه باخشم، گفت چه کسی مصرف تنباکورا حرام اعلام کرده،، زن شاه گفت: همان کسی که من را به شما حلال کرده،
درنهایت شاه مجبور به تسلیم شده، وقرارداد،تجارت تنباکو با انگلیسی ها را لغو کرد،،
حالا حدس بزنید قدرت روحانیت درآن زمان را،،،،،
اما چی شدکه یکباره اعتماد مردم از روحانیت وآخوند سلب شد،،،
ابتدا روحانیون بزرگی مثل شیخ فضل الله نوری با مدرنیته،وتکنولوژی جدید به شدت مخالفت کردند،حتی میگفت آزادی یعنی چی؟!! مگرمردم ازخود اختیار دارند،،،
قانون یعنی مرجع تقلید وکتاب خدا،،،
البته مردم متدین از قوانین شرعی تخطی نمیکردند،،،اما روحانیون باهر پدیده جدیدی مخالف میکردند،،شاید باورتون نمیشه،،با آب لوله کشی،،،با نیروگاه برق،باسینما،، تلویزیون،،رانندگی بانوان،حقوق زنان،،برقراری عدلیه «دادگاه» مخالف بودند،، انها نمیخواستند باورکنند که دنیا تغییر کرده، ونیاز امروز بشر، با انسان 1400 سال پیش فرق کرده،،،،،
بالاخره کم کم مجبور شدن بامردم کنار بیان،،،، اما وقوع انقلاب 57 وافتادن قدرت به دست روحانیون، محبوبیت روحانیون دربین مردم کم وکمتر شد، زیرا دین باسیاست آلوده شده بود،،،،،، وانها مجبور بودند ظلم وناکارآمدی حکومت را ماست مالی کنند،،
برمیگردیم به زمان رضاشاه،، رضاشاه اولین حکومت لائیک (غیرمذهبی) راتشکیل داد،، و دست روحانیون را ازسیاست وامور مملکتی کوتاه کرد،،،،،
همزمان باظهور رضاشاه درایران،،
مصطفی کمال پاشا،معروف به «آتاترک» درترکیه،
جمال عبدالناصر درمصر،
حسن البکر درعراق،،،
حکومت های لائیک تشکیل دادند،که میخواستند،دنباله اروپا وجامعه ای، مدرن، به روش انگلیس وآلمان بنا کنند، لذا روشنفکران این کشور ها دست به نوشتن کتابهای علمی واجتماعی، وزدودن خرافات، زدند،،، مثل احمدکسروی،و صادق هدایت، درایران،، عزیز نسین درترکیه،، حسن هیکل، درمصر،،، مقالات،وداستان های ضد خرافی زیادی نوشتند،که صدالبته به مزاق آخوندهای آنزمان شده خوش نیامد،،،
وهمه نویسندگان نامبرده،توسط تندروهای مذهبی،وبه فتوای آنها «کاردآجین» شدند یاباگلوله کشته شدند،
احمدکسروی که قاضی بود دردفترکارش کشتند،،، همینطور عزیزنسین درترکیه،، کشته شد،،،

اما عزیزنسین،،روزنامه نگار و نویسنده نامدار ترک، بیش از 50 جلد کتاب داستان به زبان طنز نوشت،،،
داستان زیر رابرای شما از کتاب «خرمگس»انتخاب کردم
،،
#نماز جماعت

حدود شصت سال پیش یک آخوند به روستائی رسید.
با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند
و با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که میتواند پیش نماز آن روستا باشد.
کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در عمرش ندیده بود،
با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من نماز بلد نیستم که خیلی زشت است،
بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد.
همان شب او تمام اهالی را جمع کرد و برایشان موضوع آمدن پیش نماز را شرح داد
و در آخر گفت که قواعد نماز را بلد نیست و پرسید چه کسی از میان شما این قواعد را میداند؟
نگاه های متعجب مردم جواب کدخدا بود. دست آخر یکی از پیرترین اهالی روستا گفت "تا آنجا که من میدانم برای مسلمان بودن لازم نیست خودت چیزی بلد باشی،
کافیست هرکاری که پیش نماز کرد، ما هم تقلید کنیم"
با این راه حل، خیال همه اسوده شد و برای اقامه نماز به سمت مسجد قدیمی حرکت کردند.
مرد روحانی در جلوی صف ایستاد و همه مردم پشت سرش جمع شدند.
آقا دستها را بیخ گوش گذاشت و زمزمه ای کرد، مردم هم دستها را بالا بردند
و چون دقیقا نمیدانستند آقا چه گفته است، هرکدام پچ پچی کردند