تحمیل تجرد
«فاطمه موسوی» در گفتوگو با «پیام ما» کاهش میل به ازدواج در ایران را بیشتر ساختاری و نتیجه فشارهای اقتصادی و عدم شور و اشتیاق اجتماعی معرفی میکند. موسوی با انتقاد از سخنان دستجردی میگوید: «آمار ارائهشده توسط دبیر ستاد ملی جمعیت، تنها بر افزایش تجرد قطعی زنان متمرکز است. این رویکرد دارای یک ایراد اساسی است؛ زیرا مردان دچار تجرد قطعی در این آمار غایباند، درحالیکه در آخرین دادههای جمعیتشناسی، تفاوت چشمگیری میان تعداد زنان و مردان مجرد بالای ۱۵ سال وجود دارد و مردان مجرد حدود ۵۰۰ هزار نفر بیشتر از زنان هستند.»
این جامعهشناس توضیح میدهد: «تمرکز بر «مجرد ماندن زنان» و تبدیل آن به یک مسئله اجتماعی جداگانه، برپایه پیشفرضهای فرهنگی و مردسالارانهای شکل گرفته که در ذهن بسیاری از مسئولان و سیاستگذاران نهادینه شده است. در چنین پیشفرضهایی، تصور میشود اگر زنی تا سن میانسالی ازدواج نکند، «زندگیاش هدر رفته»، درحالیکه جامعه برای مردان حتی در ۵۰ یا ۶۰سالگی نیز امکان ازدواج را طبیعی و محتمل میداند و هیچگاه «تجرد قطعی» آنها را بحران تلقی نمیکند.
عضو انجمن جامعهشناسی ایران با بیان اینکه مسئله واقعی این نیست که «چرا زنان ازدواج نمیکنند»، بلکه باید پرسید «چرا مردان میانسال وارد فرایند ازدواج نمیشوند»، میگوید: «زنان در ساختار فرهنگی ایران معمولاً آغازگر روند ازدواج نیستند و انتظار میرود خواستگار به سراغ آنها بیاید. بسیاری از زنان دچار تجرد قطعی، ساکن روستاها یا شهرهای کوچک هستند که بهدلیل مهاجرت مردان در جستوجوی کار، بدون همسر ماندهاند.» بنابراین، اگر تعداد زیادی از زنان به سن تجرد قطعی میرسند، باید پرسید چرا مردان در همان سنین قصد ازدواج ندارند یا چرا بهجای انتخاب همتایان سنی خود، بهدنبال ازدواج با زنانی کمسنتر هستند؟
او با بیان اینکه بحرانهای عمیق اقتصادی کشور اصلیترین دلیل کاهش ازدواج تصریح میکند: «اکنون حدود ۴۵ درصد جامعه ایران زیر خط فقر زندگی میکنند و دهکهای پنجم و ششم نیز در آستانه سقوط به زیر خط فقر قرار دارند. بسیاری از خانوادهها تنها در صورتی میتوانند از خط فقر بالاتر بمانند که هیچ حادثه پیشبینینشدهای مانند بیماری سخت، بیکاری، تصادف یا افزایش ناگهانی هزینهها رخ ندهد؛ در غیر اینصورت، به سرعت از لحاظ اقتصادی فرو میریزند.»
بهگفته موسوی، نبود چشمانداز روشن، نبود امید به آینده و بیثباتی مداوم، جامعه را در نوعی «بُنبست» روانی، اقتصادی و اجتماعی قرار داده است: «این بنبست مانع از آن میشود که افراد بتوانند برای آینده دورتر خود برنامهریزی کنند یا تصمیمهای بزرگی مانند ازدواج و فرزندآوری بگیرند. ما ۲۰ سال است در وضعیت برهه حساس کنونی ماندهایم؛ وضعیتی که امروزه به مرحله بحرانی رسیده و مردم را در حالت تعلیق و بیتصمیمی نگه داشته است.»
این جامعهشناس همچنین در پاسخ به این پرسش که چرا تجرد در میان طبقه متوسط که کمتر درگیر مشکلات مالیاند، نیز دیده میشود؟ میگوید: «بیشتر این افراد به سبک زندگی فردگرایانه، آزادیهای شخصی و لذتطلبی تمایل دارند و حاضر نیستند زیر بار نظام حقوقی ازدواج بروند. قوانین موجود در حوزه خانواده، چه برای زنان و چه برای مردان، بازدارنده است؛ هرچند این قوانین بیشتر به زیان زنان عمل میکند. نظام حقوقی فعلی، ازدواج را به رابطهای نابرابر تبدیل میکند و بسیاری از زنان را در معرض نوعی بردگی و وابستگی قرار میدهد.»
موسوی ادامه میدهد: «همین وضعیت سبب شده است شماری از زنان و مردان ترجیح دهند بدون ثبت رسمی، با شریک عاطفی خود زندگی کنند؛ مفهومی که در ایران به «ازدواج سفید» مشهور و در کشورهای غربی «همباشی» تلقی میشود. در این کشورها، این نوع روابط با اصلاح قوانین به رسمیت شناخته شده و بسیاری از حقوق مالی و مسئولیتهای اجتماعی میان دو طرف تعریف شده است؛ حتی اگر ازدواج رسمی ثبت نشده باشد.»
او در پایان یادآور میشود: «دولت نباید و نمیتواند مردم را به ازدواج مجبور کند، اگر نگران معاش زنان مجرد است؛ باید زمینه اشتغال آنها را فراهم کند. اساساً وظیفه دولت ایجاد نظام حقوقی عادلانه و فراهم کردن شرایط اقتصادی و اجتماعی شایسته است، تا هر کسی بتواند برای زندگی بالغانه خود تصمیم بگیرد، ازدواج کند و بچهدار شود. تنها با ایجاد ثبات، اصلاح ساختارها و بازگشت امید به جامعه است که مردم بار دیگر میتوانند تصمیمهایی بگیرند که به زندگی آرام، پایدار و شاد منتهی شود.»
متن کامل را اینجا بخوانید.
@kherad_jensi
«فاطمه موسوی» در گفتوگو با «پیام ما» کاهش میل به ازدواج در ایران را بیشتر ساختاری و نتیجه فشارهای اقتصادی و عدم شور و اشتیاق اجتماعی معرفی میکند. موسوی با انتقاد از سخنان دستجردی میگوید: «آمار ارائهشده توسط دبیر ستاد ملی جمعیت، تنها بر افزایش تجرد قطعی زنان متمرکز است. این رویکرد دارای یک ایراد اساسی است؛ زیرا مردان دچار تجرد قطعی در این آمار غایباند، درحالیکه در آخرین دادههای جمعیتشناسی، تفاوت چشمگیری میان تعداد زنان و مردان مجرد بالای ۱۵ سال وجود دارد و مردان مجرد حدود ۵۰۰ هزار نفر بیشتر از زنان هستند.»
این جامعهشناس توضیح میدهد: «تمرکز بر «مجرد ماندن زنان» و تبدیل آن به یک مسئله اجتماعی جداگانه، برپایه پیشفرضهای فرهنگی و مردسالارانهای شکل گرفته که در ذهن بسیاری از مسئولان و سیاستگذاران نهادینه شده است. در چنین پیشفرضهایی، تصور میشود اگر زنی تا سن میانسالی ازدواج نکند، «زندگیاش هدر رفته»، درحالیکه جامعه برای مردان حتی در ۵۰ یا ۶۰سالگی نیز امکان ازدواج را طبیعی و محتمل میداند و هیچگاه «تجرد قطعی» آنها را بحران تلقی نمیکند.
عضو انجمن جامعهشناسی ایران با بیان اینکه مسئله واقعی این نیست که «چرا زنان ازدواج نمیکنند»، بلکه باید پرسید «چرا مردان میانسال وارد فرایند ازدواج نمیشوند»، میگوید: «زنان در ساختار فرهنگی ایران معمولاً آغازگر روند ازدواج نیستند و انتظار میرود خواستگار به سراغ آنها بیاید. بسیاری از زنان دچار تجرد قطعی، ساکن روستاها یا شهرهای کوچک هستند که بهدلیل مهاجرت مردان در جستوجوی کار، بدون همسر ماندهاند.» بنابراین، اگر تعداد زیادی از زنان به سن تجرد قطعی میرسند، باید پرسید چرا مردان در همان سنین قصد ازدواج ندارند یا چرا بهجای انتخاب همتایان سنی خود، بهدنبال ازدواج با زنانی کمسنتر هستند؟
او با بیان اینکه بحرانهای عمیق اقتصادی کشور اصلیترین دلیل کاهش ازدواج تصریح میکند: «اکنون حدود ۴۵ درصد جامعه ایران زیر خط فقر زندگی میکنند و دهکهای پنجم و ششم نیز در آستانه سقوط به زیر خط فقر قرار دارند. بسیاری از خانوادهها تنها در صورتی میتوانند از خط فقر بالاتر بمانند که هیچ حادثه پیشبینینشدهای مانند بیماری سخت، بیکاری، تصادف یا افزایش ناگهانی هزینهها رخ ندهد؛ در غیر اینصورت، به سرعت از لحاظ اقتصادی فرو میریزند.»
بهگفته موسوی، نبود چشمانداز روشن، نبود امید به آینده و بیثباتی مداوم، جامعه را در نوعی «بُنبست» روانی، اقتصادی و اجتماعی قرار داده است: «این بنبست مانع از آن میشود که افراد بتوانند برای آینده دورتر خود برنامهریزی کنند یا تصمیمهای بزرگی مانند ازدواج و فرزندآوری بگیرند. ما ۲۰ سال است در وضعیت برهه حساس کنونی ماندهایم؛ وضعیتی که امروزه به مرحله بحرانی رسیده و مردم را در حالت تعلیق و بیتصمیمی نگه داشته است.»
این جامعهشناس همچنین در پاسخ به این پرسش که چرا تجرد در میان طبقه متوسط که کمتر درگیر مشکلات مالیاند، نیز دیده میشود؟ میگوید: «بیشتر این افراد به سبک زندگی فردگرایانه، آزادیهای شخصی و لذتطلبی تمایل دارند و حاضر نیستند زیر بار نظام حقوقی ازدواج بروند. قوانین موجود در حوزه خانواده، چه برای زنان و چه برای مردان، بازدارنده است؛ هرچند این قوانین بیشتر به زیان زنان عمل میکند. نظام حقوقی فعلی، ازدواج را به رابطهای نابرابر تبدیل میکند و بسیاری از زنان را در معرض نوعی بردگی و وابستگی قرار میدهد.»
موسوی ادامه میدهد: «همین وضعیت سبب شده است شماری از زنان و مردان ترجیح دهند بدون ثبت رسمی، با شریک عاطفی خود زندگی کنند؛ مفهومی که در ایران به «ازدواج سفید» مشهور و در کشورهای غربی «همباشی» تلقی میشود. در این کشورها، این نوع روابط با اصلاح قوانین به رسمیت شناخته شده و بسیاری از حقوق مالی و مسئولیتهای اجتماعی میان دو طرف تعریف شده است؛ حتی اگر ازدواج رسمی ثبت نشده باشد.»
او در پایان یادآور میشود: «دولت نباید و نمیتواند مردم را به ازدواج مجبور کند، اگر نگران معاش زنان مجرد است؛ باید زمینه اشتغال آنها را فراهم کند. اساساً وظیفه دولت ایجاد نظام حقوقی عادلانه و فراهم کردن شرایط اقتصادی و اجتماعی شایسته است، تا هر کسی بتواند برای زندگی بالغانه خود تصمیم بگیرد، ازدواج کند و بچهدار شود. تنها با ایجاد ثبات، اصلاح ساختارها و بازگشت امید به جامعه است که مردم بار دیگر میتوانند تصمیمهایی بگیرند که به زندگی آرام، پایدار و شاد منتهی شود.»
متن کامل را اینجا بخوانید.
@kherad_jensi
پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران
تحمیل تجرد
تجرد و کاهش میل به ازدواج و فرزندآوری برای بسیاری از جوامع از جمله جامعه ایران به یک دغدغه و چالش جدی تبدیل شده است؛ چراکه طی این سالها همواره بر میزان تجرد قطعی و افرادی که دیگر امیدی به ازدواج آنها…
👍33❤5👏2🤯1
📄اعتراف ناخواسته رحیم پور ازغدی / صغیرپنداری مردم
✍امتداد - گروه سیاسی: اظهارات اخیر رحیمپور ازغدی درباره «شوخی، عاطفه و لغزش جنسی» اگرچه در ظاهر یک هشدار اخلاقی است، اما در لایه زیرین خود، اعترافی صریح به منطق حاکم بر بخش مهمی از تصمیم گیرندگان فرهنگی در سالهای گذشته به شمار میآید. منطقی که بستن، مسدود کردن، جداسازی و محدودسازی را تنها راه «صیانت» از جامعه میداند. چرا که از نگاه آنها مردم صغیرهستند و توانایی تشخیص خوب و بد را ندارند.
🔹در این نگاه، انسان موجودی است که اگر رها شود، نمیتواند خود را کنترل کند؛ اگر زن و مرد نزدیک هم باشند شوخی میکنند، اگر شوخی کنند، شهوت بهدنبال میآید و نهایتاً «کنترل از دست میرود». نتیجه چنین زنجیرهای روشن است: پس باید از ابتدا جلوی هر نوع اختلاط، ارتباط و حتی انتخاب را گرفت. این همان ریشه فکری است که فیلترینگ، جداسازی جنسیتی، نظارتهای سلبی و حتی نظارت استصوابی را توجیه میکند.
🔹اما آنچه در این اظهارات بیش از هر چیز خودنمایی میکند، فرض نابالغ بودن جامعه است.
🔹این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در اظهارات خود گفته است که « مسائل جنسی و خیانت در قشر روشنفکر و فرهیخته بیشتر رخ میدهد؛ دلیلش هم اختلاطهای غیر ضروری و شوخی است. وقتی شوخی میکنید، عاطفه به وجود میآید، یک مقدار بیشتر پیش برویم شهوت پیش میآید و نمیشود کنترل کنی!»
🔹درست است که این اظهارات از یک نوع توهین به بخشی از جامعه تلقی می شود اما با این حال حاوی این اعتراف است که جامعه از نگاه این جریان، مجموعهای از افراد صغیر است؛ مردمی که نمیتوان به قوه تشخیص، مسئولیتپذیری و بلوغشان اعتماد کرد و ناچار باید گروهی دیگر به نیابت از آنها تصمیم بگیرند که مردم چه ببینند، کجا بروند، با چه کسی و تا چه حد ارتباط داشته باشند.
🔹مسأله اصلی دقیقاً همینجاست. اگر مبنای هر رابطه انسانی، از ابتدا با عینک «مسائل جنسی» تحلیل شود، طبیعی است که هر نوع ارتباط سالم، گفتوگو، همکاری و نزدیکی اجتماعی، بالقوه خطر تلقی شود. در چنین نگاهی، انسان اصولاً قادر نیست رابطهای نزدیک داشته باشد که الزاماً به ساحت جنسی ختم نشود. این نه تحلیل اخلاقی، بلکه نوعی بدبینی بنیادین به انسان و جامعه است.
🔹تناقض ماجرا آنجاست که تجربههای عینی، بارها خلاف این منطق را نشان دادهاند. اتفاقاتی مانند پرونده مدیر ارشاد گیلان ـ که از دل همان جریانهای مدعی سختگیری اخلاقی بیرون آمد ـ بیش از هر چیز نشان داد قداستسازی و قیممآبی، خود میتواند زمینهساز فساد شود. کسانی که خود را در جایگاه برتر اخلاقی مینشانند و برای دیگران حد و مرز تعیین میکنند، الزاماً مصونتر نیستند؛ چهبسا آسیبپذیرتر هم باشند.
🔹حتی اگر ـ صرفاً برای بحث ـ بپذیریم که جامعه ممکن است در صورت آزادی، تصمیمها یا رفتارهای نادرستی داشته باشد، راهحل آن «صغیر نگه داشتن» جامعه نیست. بلوغ، محصول تجربه، مسئولیت و خطاست، نه نتیجه حبس و محدودیت دائمی. جامعهای که مدام از ترس لغزش، در وضعیت طفولیت نگه داشته میشود، هرگز به بلوغ نمیرسد.
🔹پرسش اساسی اما همچنان بیپاسخ مانده است: این حق از کجا به گروهی خاص رسیده که خود را صالحِ تصمیمگیری برای دیگران بدانند؟ چرا آنان خود را واجد تشخیص میدانند، اما همین صلاحیت را برای جامعه قائل نیستند؟
🔹در نهایت، شاید مهمترین دستاورد اینگونه اظهارات، روشنتر شدن این واقعیت باشد که بخشی از جریان تصمیمگیر فرهنگی، جامعه را نه بالغ، نه در حال بلوغ، بلکه اساساً ناتوان از بلوغ میبیند. و دقیقاً از همینجا، بستنها، فیلترها و نظارتهای قیممآبانه آغاز میشود.
@kherad_jensi
@emtedadnet
✍امتداد - گروه سیاسی: اظهارات اخیر رحیمپور ازغدی درباره «شوخی، عاطفه و لغزش جنسی» اگرچه در ظاهر یک هشدار اخلاقی است، اما در لایه زیرین خود، اعترافی صریح به منطق حاکم بر بخش مهمی از تصمیم گیرندگان فرهنگی در سالهای گذشته به شمار میآید. منطقی که بستن، مسدود کردن، جداسازی و محدودسازی را تنها راه «صیانت» از جامعه میداند. چرا که از نگاه آنها مردم صغیرهستند و توانایی تشخیص خوب و بد را ندارند.
🔹در این نگاه، انسان موجودی است که اگر رها شود، نمیتواند خود را کنترل کند؛ اگر زن و مرد نزدیک هم باشند شوخی میکنند، اگر شوخی کنند، شهوت بهدنبال میآید و نهایتاً «کنترل از دست میرود». نتیجه چنین زنجیرهای روشن است: پس باید از ابتدا جلوی هر نوع اختلاط، ارتباط و حتی انتخاب را گرفت. این همان ریشه فکری است که فیلترینگ، جداسازی جنسیتی، نظارتهای سلبی و حتی نظارت استصوابی را توجیه میکند.
🔹اما آنچه در این اظهارات بیش از هر چیز خودنمایی میکند، فرض نابالغ بودن جامعه است.
🔹این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در اظهارات خود گفته است که « مسائل جنسی و خیانت در قشر روشنفکر و فرهیخته بیشتر رخ میدهد؛ دلیلش هم اختلاطهای غیر ضروری و شوخی است. وقتی شوخی میکنید، عاطفه به وجود میآید، یک مقدار بیشتر پیش برویم شهوت پیش میآید و نمیشود کنترل کنی!»
🔹درست است که این اظهارات از یک نوع توهین به بخشی از جامعه تلقی می شود اما با این حال حاوی این اعتراف است که جامعه از نگاه این جریان، مجموعهای از افراد صغیر است؛ مردمی که نمیتوان به قوه تشخیص، مسئولیتپذیری و بلوغشان اعتماد کرد و ناچار باید گروهی دیگر به نیابت از آنها تصمیم بگیرند که مردم چه ببینند، کجا بروند، با چه کسی و تا چه حد ارتباط داشته باشند.
🔹مسأله اصلی دقیقاً همینجاست. اگر مبنای هر رابطه انسانی، از ابتدا با عینک «مسائل جنسی» تحلیل شود، طبیعی است که هر نوع ارتباط سالم، گفتوگو، همکاری و نزدیکی اجتماعی، بالقوه خطر تلقی شود. در چنین نگاهی، انسان اصولاً قادر نیست رابطهای نزدیک داشته باشد که الزاماً به ساحت جنسی ختم نشود. این نه تحلیل اخلاقی، بلکه نوعی بدبینی بنیادین به انسان و جامعه است.
🔹تناقض ماجرا آنجاست که تجربههای عینی، بارها خلاف این منطق را نشان دادهاند. اتفاقاتی مانند پرونده مدیر ارشاد گیلان ـ که از دل همان جریانهای مدعی سختگیری اخلاقی بیرون آمد ـ بیش از هر چیز نشان داد قداستسازی و قیممآبی، خود میتواند زمینهساز فساد شود. کسانی که خود را در جایگاه برتر اخلاقی مینشانند و برای دیگران حد و مرز تعیین میکنند، الزاماً مصونتر نیستند؛ چهبسا آسیبپذیرتر هم باشند.
🔹حتی اگر ـ صرفاً برای بحث ـ بپذیریم که جامعه ممکن است در صورت آزادی، تصمیمها یا رفتارهای نادرستی داشته باشد، راهحل آن «صغیر نگه داشتن» جامعه نیست. بلوغ، محصول تجربه، مسئولیت و خطاست، نه نتیجه حبس و محدودیت دائمی. جامعهای که مدام از ترس لغزش، در وضعیت طفولیت نگه داشته میشود، هرگز به بلوغ نمیرسد.
🔹پرسش اساسی اما همچنان بیپاسخ مانده است: این حق از کجا به گروهی خاص رسیده که خود را صالحِ تصمیمگیری برای دیگران بدانند؟ چرا آنان خود را واجد تشخیص میدانند، اما همین صلاحیت را برای جامعه قائل نیستند؟
🔹در نهایت، شاید مهمترین دستاورد اینگونه اظهارات، روشنتر شدن این واقعیت باشد که بخشی از جریان تصمیمگیر فرهنگی، جامعه را نه بالغ، نه در حال بلوغ، بلکه اساساً ناتوان از بلوغ میبیند. و دقیقاً از همینجا، بستنها، فیلترها و نظارتهای قیممآبانه آغاز میشود.
@kherad_jensi
@emtedadnet
👍45👎17❤13👏1😁1