جرعه:
کسانی که چشمان مردم را بیرون میآورند، آنان را برای کوریشان سرزنش میکنند.(میلتون)
گفتار دینی
دین مردم
محمد امین مروتی
دین واقعی را باید در ذهن و زبان مردم پیدا کرد نه تعاریف پیشینی و ایدئولوژیک.
مصداق های دین در ذهن مردم علی است که یتیم نواز و فقیرنوازبود. حسین است که آزاده و مظلوم بود. دین نزد مردم یعنی راست حسینی بودن، یعنی اینکه دروغگو دشمن خداست. اولین چیزی که از دین یادمان دادند همین بود که دروغگو دشمن خداست. این دین چه ربطی به دینی دارد که دروغ جزو اصول دینش شده است؟ دین مردم در قسم های روزانه شان متبلور است. برای تاکید بر درستی یک ادعا می پرسیم "خداوکیلی" راست میگی؟ مردم به آدم درستکار می گویند خداشناس و به آدم ظالم می گویند خدانشناس.
دین در چشم و ذهن و زبان مردم، نداشتن آزار است. مادرم همیشه می گفت می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن و پدرم همیشه این بیت سعدی را می خواند که عبادت به جز خدمت خلق نیست/ به تسبیح و سجاده و دلق نیست.
دین در چشم و ذهن مردم با کارکردهایش شناخته می شود. مهمترین این کارکردها این است که دین، پشتوانه اخلاق است. کارکرد مهم دوم دین، مناسکی است. از طریق این مناسک مردم با هم رابطه پیدا می کنند و بر پیوندها و اسباب بازآفرینی محبت تاکید می کنند. مناسک کارکردی اجتماعی دارد و به مثابة یک ملات، مردم را در کنار هم قرار می دهد. ممکن است جنبة خرافی هم پیدا کند ولی این خرافه ها، قصه هایی است برای رسیدن به کارکرد های اجتماعی. چنان که آیین های ملی نظیر سیزده به در و چهارشنبه سوری هم کارکردِ مشابه دارند و این مناسک در پیشرفته ترین کشورهای دنیا هم جاری و ساری است و کسی گیر سه پیچ به آنها نمی دهد.
کی یِرکگور است که خطاب به روحانیون مسیحی می گوید:
دست از اثبات حقانیت مسیحیت بردارید؛ چون مسیحیت واقعاً برحق است، بیایید اثبات کنید که خودتان مسیحی هستید ...این چیزی ست که نیاز به اثبات دارد...به همین سیاق، باید خطاب به تمام مذهبیون دنیا گفت:
«دست از اثبات وجود خدا بردارید، وجود خدا نیازی به اثبات ندارد؛ شما با رفتار نیکتان، اثبات کنید که به وجود خدا اعتقاد دارید و خدایتان، مادیات و قدرت نیست!»
غزالی هم در احیا از قول پیامبر می گوید: عليكم بدين العجائز: دين را از پيرزنان فرا گيريد. (احياءالعلوم، ج3، ص57)
نفرموده است علیکم بدین العلما یا فلاسفه. دین عجائز دین مردم است.
اشاره است به دوك ريسي پيرزني و اشاره كردنش در محضر رسول خدا به اينكه هر حركتي، محرك مي خواهد.
نکته:
آنها میدانند که دروغ میگویند، ما هم میدانیم که آنها دروغ میگویند، آنها هم میدانند که ما میدانیم آنها دروغ میگویند، و ما هم میدانیم آنها میدانند که ما میدانیم آنها دروغ میگویند. (الکساندر سولژنیتسین)
گفتار اجتماعی
اصلاح فردی یا اجتماعی
محمدامین مروتی
دوگانه اصلاح فردی و اجتماعی، مثل همه دوگانه های دیگر کاذب و ساختگی است. انسان سالم اصلاح را در هر دو زمینه پیش می برد و یکی را به دیگری موکول نمی کند، وگرنه در مصلح و سالم بودنش تردید وجود دارد.
نگاه انسانی که می خواهد نفسش را مهار کند باید این باشد که اولاً فطرت همه انسان ها سالم و پاک است که در زیر آموزه های نفسانی مغفول مانده و همه باید برای نجات و آزادی این فطرت به سهم خود بکوشیم. ثانیاً جان های آزاده فراوانی هستند که ایشان هم به تذهیب نفس مشغولند و آنان متحدان و شرکای ما در این راه مقدس هستند.
این نگاهی است که باید ترویج شود تا اهداف مان به رستگاری فردی محدود نشود. اکتفا به اصلاح فردی و بیرون کشیدن گلیم خویش، ادامه ترفندهای نفس برای تداوم خویش است. انسان سالم خیر را برای همه آدم و عالم می خواهد.
دشواری کنترل نفس در این است که عمری بر ما حکومت کرده و رابطه ای مکانیکی و شرطی و تعریف شده با ما ایجاد کرده است. نفسانیت اتوماتیک وار و بر حسب عادت و بدون صرف انرژی عمل می کند و کارش را پیش می برد ولی برای کنترل آن نیاز به فراخوانی خودآگاهی و مراقبه و صرف انرژی داریم.
در اجتماع و تاریخ نیز، تداوم خودکامگی، حاصل خو گرفتن با هزاران سال دیکتاتوری و زورگویی است.
در هر حال، انسان باید هر قدمی که در جهت اصلاح خود و جامعه اش هر قدم ممکن را بردارد و یک دوقطبیِ کاذبِ اصلاح فردی یا اجتماعی مقابل خود قرار ندهد تا بی عملی و انفعال خود در هر دو زمینه یا یکی از این عرصه ها را توجیه نماید.
29 اردیبهشت 1404
نکته:
كارهاي بزرگ، همان كارهاي كوچكي است كه با عشق بزرگ انجام ميشوند. مادر ترزا
گفتار عرفانی
شرح غزل شمارهٔ ۱۱۲۹(عمر که بیعشق رفت)
محمدامین مروتی
غزل در بیان مزیت ها و نتایج عاشقانه زیستن است.
عمر که بیعشق رفت، هیچ حسابش مگیر
آب حیاتست عشق، در دل و جانش پذیر
عمر غیرعاشقانه را به حساب عمر مگذار. با عشق است که حیات جاوید می یابی.
هر که جز این عاشقان، ماهیِ بیآب دان
مرده و پژمرده است، گر چه بود او وزیر
عشق، مانند آبی است که ما در آن شناور می شویم. اگر آب نباشد ماهی وجودمان – هر مقامی داشته باشد- پژمرده می شود و می میرد.
عشق چو بگشاد رخت، سبز شود هر درخت
برگ جوان بر دمد، هر نفس از شاخ پیر
عشق است که درختان را سرسبز می کند و شاخه پیر را جوان می کند.
هر که شود صید عشق، کی شود او صید مرگ؟
چون سپرش مه بود، کی رسدش زخم تیر؟
عاشق نمی میرد زیرا سپری مانند ماه دارد که بلند مرتبه است و هیچ تیری به او نمی رسد.
سر زِ خدا تافتی، هیچ رهی یافتی؟
جانب ره بازگرد، یاوه مرو خیر˚ خیر
از خدا که برگردی، راه را گم می کنی.
تنگ شکر خر بلاش ، ور نخری سرکه باش
عاشق این میر شو، ور نشوی رو بمیر
بیت قدری اعوجاج معنی دارد. به نظر می رسد که می گوید از عارفان شکرفروش باش و از ایشان شکر بخر تا چون سرکه ترش نباشی وگرنه بر و بمیر.
جملهٔ جانهای پاک، گشته اسیران خاک
عشق فروریخت زر، تا برهاند اسیر
همه پاکان اسیر خاکند و لی عشق طلاست و آن ها را از خاک می خرد و نجات می دهد.
ای که به زنبیل تو، هیچ کسی نان نریخت
در بن زنبیل خود، هم بطلب ای فقیر
اگر کسی نانت نداد، نومید مشو و نان از خود زنبیل بطلب. یعنی بی نان نمی مانی و از گرسنگی نمی میری چون خدا رزاق است.
چست شو و مرد باش، حق دهدت صد قماش
خاک سیه گشت زر، خون سیه گشت شیر
اگر از تو حرکت و قدم برداشتن باشد، خداوند برکتت می دهد. چنان که خاک با تابش خورشید، طلا می شود و خون مادر به شیر برای نوزادش تبدیل می شود.
مفخر تبریزیان، شمس حق و دین بیا
تا برهد پای دل، ز آب و گل همچو قیر
ای شمس تبریزی بیا تا از این عالم چسبنده چون قیر نجات مان دهی.
27 اردیبهشت 1404
نکته:
عشق، جمع بین جبر و اختیار است. عشق، یعنی بی اختیار و با شور و شوق رفتن به سوی معشوق. این بی اختیاری اوج اختیار است، چون با شور و شوق همراه است. (الهی قمشه ای)
بگذارید کمی فلسفهبافی کنم:
زندگی بشر آغاز و پایانی دارد. زمانی ما نبودیم، از این بابت هیچگاه اندوهی به دل راه میدهیم؟ پس دلتنگی برای زمانی که ما نخواهیم بود چرا؟ من اصلا دلم نمیخواهد که صد سال پیش، مثلا در عهد ناصرالدینشاه، زندگی میکردم، پس چرا نگران باشم که صد سال بعد در عهد نمیدانم کی -لابد قلدری دیگر و اوضاعی پریشانتر- زنده نخواهم بود.
اما دلواپس نوادگان و آیندگان هستم. دنیا را پلید و هراسناک میبینم. سالهای خوشبینی و آرمانگرایی گویی گذشتهاند. شاید هم این شیوهی اندیشیدن اقتضای سن من باشد. چه کنم به هر سو نگاه میکنم سیاهی است و دروغ و دغل. میپرسید در این دنیای پر کین و مکر، تو چگونه نیکبخت زیستی؟ به زبان شیرین همشهریهایم، میگویم "خرشانسی"!
هفتهی پیش در مجلس یادبودی برخوردم به دوستی اندیشمند که دیری ندیده بودمش. گفت دارم حدیث نفست را برای بار دوم میخوانم: "موافق نیستم که همه چیز را به حساب بخت و تصادف گذاشتهای. چرا شکستهنفسی میکنی؟ حقیقت آن است که تو در زندگی هیچ فرصتی را از دست ندادهای، همین و بس."
این عقیدهی این دوست نازنین است. ولی خودم در ته دل هنوز فکر میکنم زندگی بیشتر در گرو بخت است، در گرو این که کِی و کجا و در چه موقعیتی پا به جهان مینهی. در گرو نیکبختیها و تیرهبختیهایی که برای یکیک ما در طول عمر پیش میآیند و روزگارمان را رقم میزنند. بهرهگیری از فرصتها البته که مهم است، ولی مگر فرصت برای همه یکسان دست میدهد؟
با همهی این حرفها در بحبوحهی این روزهای سیاه نباید فراموش کرد که بشر از این ستمها و تباهیها فراوان دیده و دوام آورده است. رهایی چه بسا از راهی ناپیدا پیدا شود...
حدیث نفس / بخش پایانی؛ "دفتر به پایان رسید" / دیماه ۱۳۹۸ / حسن کامشاد
@vir486
زندگی بشر آغاز و پایانی دارد. زمانی ما نبودیم، از این بابت هیچگاه اندوهی به دل راه میدهیم؟ پس دلتنگی برای زمانی که ما نخواهیم بود چرا؟ من اصلا دلم نمیخواهد که صد سال پیش، مثلا در عهد ناصرالدینشاه، زندگی میکردم، پس چرا نگران باشم که صد سال بعد در عهد نمیدانم کی -لابد قلدری دیگر و اوضاعی پریشانتر- زنده نخواهم بود.
اما دلواپس نوادگان و آیندگان هستم. دنیا را پلید و هراسناک میبینم. سالهای خوشبینی و آرمانگرایی گویی گذشتهاند. شاید هم این شیوهی اندیشیدن اقتضای سن من باشد. چه کنم به هر سو نگاه میکنم سیاهی است و دروغ و دغل. میپرسید در این دنیای پر کین و مکر، تو چگونه نیکبخت زیستی؟ به زبان شیرین همشهریهایم، میگویم "خرشانسی"!
هفتهی پیش در مجلس یادبودی برخوردم به دوستی اندیشمند که دیری ندیده بودمش. گفت دارم حدیث نفست را برای بار دوم میخوانم: "موافق نیستم که همه چیز را به حساب بخت و تصادف گذاشتهای. چرا شکستهنفسی میکنی؟ حقیقت آن است که تو در زندگی هیچ فرصتی را از دست ندادهای، همین و بس."
این عقیدهی این دوست نازنین است. ولی خودم در ته دل هنوز فکر میکنم زندگی بیشتر در گرو بخت است، در گرو این که کِی و کجا و در چه موقعیتی پا به جهان مینهی. در گرو نیکبختیها و تیرهبختیهایی که برای یکیک ما در طول عمر پیش میآیند و روزگارمان را رقم میزنند. بهرهگیری از فرصتها البته که مهم است، ولی مگر فرصت برای همه یکسان دست میدهد؟
با همهی این حرفها در بحبوحهی این روزهای سیاه نباید فراموش کرد که بشر از این ستمها و تباهیها فراوان دیده و دوام آورده است. رهایی چه بسا از راهی ناپیدا پیدا شود...
حدیث نفس / بخش پایانی؛ "دفتر به پایان رسید" / دیماه ۱۳۹۸ / حسن کامشاد
@vir486
نکته:
مزخرف چیزی است خارج از دوگانۀ حقیقت و دروغ. دروغ میخواهد حقیقت را پنهان کند. اما مزخرفگویی نه چیزی را پنهان میکند، نه چیزی را روشن.
گفتار فلسفی
حرف آخر
محمدامین مروتی
حرف آخر، آخرین دریافت های من در باره جهان و انسان و زندگی است.
جهان شناسی:
در نگاهمان به جهان یعنی جهان بینی و جهان شناسی مان، یک سوال کلیدی و تعیین کننده این است که جهان حساب و کتاب و نظام دارد یا نه؟ جهان یک کاسموس است یا کائوس؟ نظمی خردمندانه بر عالم حاکم است یا با جهانی کر و کور طرفیم؟
صرف نظر از اینکه این نظم درونزاست یا منشأ بیرونی دارد، من به نظم خردمندانه عالم باور دارم و من هم جزئی از این نظم هستم و باید با آن هماهنگ باشم نه در تعارض.
این تصویر بزرگ تری است که من از جهان دارم.
خودشناسی:
پس من بخشی از کاسموس هستم اما بخشی بسیار ناچیز و به حساب نامدنی.
من باید اندازه وجود خود در مقیاس کیهانی را بدانم و دائماً آن را به خود یادآوری کنم تا اندازه خود را فراموش نکنم.
من باید بدانم فرصتی معجزه آسا برای زیستن پیدا کرده ام.
من باید یادم بماند که در مقیاس کائناتی وجود ندارم و هیچ هستم. ضمناً باید یادم بماند همین وجود ناچیز من هم در تعامل با دیگری(اعم از همنوع و سایر موجودات) ساخته و پرداخته می شود. یعنی من عبارت از دیگری هستم.
این دو نکته یعنی شناختن حد و اندازه کیهانی خودم و شناخت حیثیت اجتماعی خودم، مبنای خودشناسی من هستند و مرا فروتن می گردانند.
این تصویر کوچک تری است که من از خودم دارم.
خودسازی:
خودسازی یعنی حفظ این فروتنی به اضافه برقراری رابطه احسن با عالم و آدم به منظور تحقق بهترین های خود و بهترین های دیگران.
زندگی یعنی ساختن زندگی خود و پیش بردن پروژۀ خود و آن چیزی جز تحقق قابلیت های خود نیست. به تعبیری آزاد کردن زیباترین مجسمه وجودمان از دل یک هیولا و صخره بی شکل.
وفاداری به حقیقت:
اما تحقق این پروژه بدون وفادار ماندن به حقیقت یعنی بدون وفاداری به احساسات و عواطف و عقلانیت خود میسر نیست. در واقع مهمترین قدم احتراز از خودفریبی و دروغ گفتن به خود است. حتی می توان با عناوین فریبنده ای چون عرفان و خودشناسی و دین و فلسفه هم خود را فریب داد.
راهکارها:
راهکارها سه قسمت دارند: یادآوری ها، تصحیح رابطه با دیگران، تمرین های فردی.
پیش از هر چیز باید به حقیقت از هر زبانی وفادار باشم.
سه تذکر همیشگی:
1. یادآوری مکرر دو تصویر بزرگ و کوچک از مقیاس های وجودی به خودم.
2. یادآوری مکرر این که زندگی هدیه ای معجزه آسا و بی بدیل و شاید نامکرر باشد که باید قدردانش باشم.
3. یادآوری مکرر این که من بدون دیگران وجود ندارم و من در تعامل با دیگران است که وجود دارم و ساخته می شوم. یادم باشد که من در تعاملات روزانه شکل می گیرم نه حتی در خواندن و نوشتن کتاب.
تصحیح روابط:
پس باید تمرکز کنم بر بهینه کردن این تعامل و رابطه به منظور بهینه سازی خود و دیگران.
چهار راهکار برای بهبود رابطه:
1. رعایت حق تقدم:
برای بهینه کردن این رابطه یک راهکار خوب تقدم بخشیدن به دیگران در راحتی ها و تقدم جستن بر دیگران در سختی هاست. مثلاً در رانندگی و غذا خوردن و کمک کردن و سایر امور روزانه.
2. خوب گوش دادن به دیگران:
راهکار دیگر گوش دادن صبورانه و با دقت به سخن دیگری برای تعامل بهتر با اوست. خوب شنیدن بهترین نوع مهربانی است.
3. بیان نکات قوت دیگران:
باید بکوشم به جای عیبجویی از دیگران با تشویق نکات مثبت شان از آن ها آدم های بهتری بسازم.
4. درک دیگری به جای قضاوت او:
چهارمین نکته فهمیدن و درک دیگران به جای قضاوت کردن و محکوم کردنشان است. شرح صدر و دریادلی انسان های اهل دل ناشی از درکی است که از وضعیت دیگری دارند. این دریا دلی درک کردن و همدلی و حتی همدردی و شفقت را جایگزین به قاضی رفتن می کند.
علاوه بر تنظیم حسن رابطه با دیگری باید کارهایی هم روی خودمان بکنیم.
تمرین ها:
1. کنترل خشم:
اولین نکته کنترل خشم است. چنان که فروید گفت شخصیت انسان متناسب با بزرگی مشکلی است که او را بی منطق و عصبی می کند. بالا رفتن ظرفیت با بردباری و صبوری میسر است و بردباری با کنترل واکنش سریع.
2. آهستگی:
دومین نکته آهسته و با متانت و تانی زیستن و پرهیز از شتابزدگی است. سرعت زندگیمان را بکاهیم تا طعم وقت را بچشیم.
3. نیکوکاری:
جنبه مهم نیکوکاری، کمک منظم و مستمر به نیازمندان است. بی شک نیازمندان سهمی در دارایی ما دارند.
اما نیکوکاری فقط کمک مالی نیست. این همان روش آدلر برای معالجه بیماری های روانی است. به مدت 15 روز هر روز یک کار خوب انجام بده. بعد از 15 روز به آدم دیگری تبدیل می شوی.
4. شوخ طبعی و بذله گویی هم حال خودمان را بهتر می کند و هم حال دیگران را. به قول شاعر شاد بودن هنر است، شاد کردن هنری والاتر.
30 اردیبهشت 1404
خودشناسی و سبک زندگی
نگرانی و آرامش
محمدامین مروتی
می توان به دوگونه به زندگی نگریست و روی کرد:
اشتباه کردن و نگران شدن بابت خرابکاری های مان.
درست زیستن و نگران نبودن بابت خطاهای مان.
ما در طول زندگی کارهای فراوانی می کنیم که می دانیم اشتباه است ولی به دلایل مختلف و سبک زندگی برگزیده مان، انجام شان می دهیم و بعد نگران عواقب آن ها می شویم.
در حالی که می توانیم به قدر وسع و توان سعی کنیم کاری را که می دانیم درست است انجام دهیم و نگران نتایج کار نباشیم. چون اصل را بر درست زیستن و خطاکار نبودن گذاشته ایم.
حاصل نوع اول زیستن، نگرانی و اضطراب و ناآرامی و تشویش و دویدن و شتابناکی و وقت کشی است. شتابزدگی و کمیت زدگی. دویدن و نرسیدن.
حاصل نوع دوم زیستن، آرامش و وجدان راحتی است که سر به بالش راحتی دارد. حتی مرگ و بیماری هم او را وحشت زده نمی کند. در حد وسع و توان با بیماری و مرگ هم واقع بینانه برخورد می کند و خود را بخشی از قوانین هستی می داند نه استثنا و تافته ای جدابافته از عالم. مهم این است که با مسائل و چالش هایش واقع بینانه و مسئولانه برخورد کرده است. مهم این است که فرصتی رایگان برای زندگی کردن به دلخواه خود در اختیارش گذاشته اند. مهم این است درست زیسته نه اینکه چقدر زیسته:
گر بدین سان زیست باید پَست
من چه بی شرم ام اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچۀ بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاک ام اگر نَنْشانم از ایمانِ خود، چون کوه
یادگاریْ جاودانه، بر ترازِ بی بقایِ خاک (شاملو)
22 اردیبهشت 1404
نکته:
هر بار به دامن خواب میلغزیم، نمایشِ مرگ را تمرین میکنیم. سفری به ماورای بدن. (چیهارو شیوتا)
❤1
آیه هفته:سوگند دروغ
وَلا تَتَّخِذوا أَيمانَكُم دَخَلًا بَينَكُم: سوگندهایتان را وسیله تقلّب و خیانت در میان خود قرار ندهید. (نحل/۹۴)
کلام هفته: فلسفه
نمی توان بر طبیعت فرمان راند، مگر با اطاعت از آن. (فرانسیس بیکن)
شعر هفته:زندگی
اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است
زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد (صائب)
داستانک:عرفان
رابعه را گفتند حضرت عزت را دوستميداري؟ گفت: دارم. گفتند شيطان را دشمن داري؟ گفت: نه. گفتند: چرا؟ گفت: از محبت رحمان، پرواي عداوت شيطان ندارم. تذكره الاولياء- عطار
طنز هفته:توجیه
کسی کوری را کتک می زد. گفتند خدایش زده، تو دیگر مزن. گفت من هم به خدا کمک می کنم.
وَلا تَتَّخِذوا أَيمانَكُم دَخَلًا بَينَكُم: سوگندهایتان را وسیله تقلّب و خیانت در میان خود قرار ندهید. (نحل/۹۴)
کلام هفته: فلسفه
نمی توان بر طبیعت فرمان راند، مگر با اطاعت از آن. (فرانسیس بیکن)
شعر هفته:زندگی
اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است
زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد (صائب)
داستانک:عرفان
رابعه را گفتند حضرت عزت را دوستميداري؟ گفت: دارم. گفتند شيطان را دشمن داري؟ گفت: نه. گفتند: چرا؟ گفت: از محبت رحمان، پرواي عداوت شيطان ندارم. تذكره الاولياء- عطار
طنز هفته:توجیه
کسی کوری را کتک می زد. گفتند خدایش زده، تو دیگر مزن. گفت من هم به خدا کمک می کنم.
فیلم هفته: سریال سرگذشت ندیمه
محمدامین مروتی
"سرگذشت ندیمه"، سریالی 60 قسمتی به کارگردانی بروس میلر و بازیگری الیزابت ماس، جوزف فاینز، ایوان استراهاوسکی و الکسیز بلدل است که بر اساس رمانی به همین نام نوشته مارگارت اتوود ساخته شده است. مارگارت اِلنور اتوود (زاده ۱۹۳۹) شاعر، داستاننویس، منتقد ادبی، فعال سیاسی و فمینیست کانادایی است.
موضوع فیلم در بارۀ تسلط یک حکومت دینی بر آمریکاست که زنان را برای تولید نسل به بردگی می گیرد. یکی از این زنان "جون آزبورن" است که دخترش را از او جدا کرده اند و از خودش هم برای تولید نسل استفاده می کنند. جون آزبورن یک مادر فداکار است که به اشکال مختلف، مبارزه با حکومت گیلیاد را پیش می برد.
سریال برنده جایزه های متعدد شده اما ضعف هایی هم دارد که مهمترینش، طولانی بودن و کش دادن آن است. ایراد دیگر غیر قابل باور بودن روابط بین حکومت و کشورهای آزاد مانند کاناداست.
اما در مجموع، موضوع فیلم جذاب و دنبال کردنی است.
محمدامین مروتی
"سرگذشت ندیمه"، سریالی 60 قسمتی به کارگردانی بروس میلر و بازیگری الیزابت ماس، جوزف فاینز، ایوان استراهاوسکی و الکسیز بلدل است که بر اساس رمانی به همین نام نوشته مارگارت اتوود ساخته شده است. مارگارت اِلنور اتوود (زاده ۱۹۳۹) شاعر، داستاننویس، منتقد ادبی، فعال سیاسی و فمینیست کانادایی است.
موضوع فیلم در بارۀ تسلط یک حکومت دینی بر آمریکاست که زنان را برای تولید نسل به بردگی می گیرد. یکی از این زنان "جون آزبورن" است که دخترش را از او جدا کرده اند و از خودش هم برای تولید نسل استفاده می کنند. جون آزبورن یک مادر فداکار است که به اشکال مختلف، مبارزه با حکومت گیلیاد را پیش می برد.
سریال برنده جایزه های متعدد شده اما ضعف هایی هم دارد که مهمترینش، طولانی بودن و کش دادن آن است. ایراد دیگر غیر قابل باور بودن روابط بین حکومت و کشورهای آزاد مانند کاناداست.
اما در مجموع، موضوع فیلم جذاب و دنبال کردنی است.