فیلم هفته: پیر پسر (1400)
پیرپسر فیلمی به نویسندگی و کارگردانی اکتای براهنی فرزند رضا براهنی شاعر است. علی و رضا که هر کدام مادری جدا از دیگری داشتهاند و در آستانهٔ میانسالگی قرار دارند، مصرانه تلاش میکنند پدر را راضی به فروش خانه کنند، اما غلام که مردی معتاد، دائمالخمر و هوسباز است هر بار از این کار طفره میرود و بیش از آنکه نگران آیندهٔ فرزندانش باشد، در پی لذتجویی و خوشگذرانی خود است. فیلم در خانهای کهنه، قدیمی می گذرد که نیاز به بازسازی دارد و نمادی از دنیای کهنه است.
پیرپسر اقتباسی آزاد از "برادران کارامازوف" داستایوسکی است که در آن جا هم پدر رابطه بدی با بچه هایش دارد. اولین فیلم براهنی، پل خواب (۲۰۱۶) هم از جنایت و مکافات فئودور داستایوفسکی الهام گرفته بود.
11مرداد 1404
پیرپسر فیلمی به نویسندگی و کارگردانی اکتای براهنی فرزند رضا براهنی شاعر است. علی و رضا که هر کدام مادری جدا از دیگری داشتهاند و در آستانهٔ میانسالگی قرار دارند، مصرانه تلاش میکنند پدر را راضی به فروش خانه کنند، اما غلام که مردی معتاد، دائمالخمر و هوسباز است هر بار از این کار طفره میرود و بیش از آنکه نگران آیندهٔ فرزندانش باشد، در پی لذتجویی و خوشگذرانی خود است. فیلم در خانهای کهنه، قدیمی می گذرد که نیاز به بازسازی دارد و نمادی از دنیای کهنه است.
پیرپسر اقتباسی آزاد از "برادران کارامازوف" داستایوسکی است که در آن جا هم پدر رابطه بدی با بچه هایش دارد. اولین فیلم براهنی، پل خواب (۲۰۱۶) هم از جنایت و مکافات فئودور داستایوفسکی الهام گرفته بود.
11مرداد 1404
👏1
صفحات نویسنده در فضای مجازی
روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.
تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
Facebook
Log in or sign up to view
See posts, photos and more on Facebook.
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ مینیاتوری الهام گرفته از شعر حافظ توسط سلطان محمد نقاش
✔️در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز تَرک کُله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده
عذار مغبچگان راه آفتاب زده
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشتهٔ رحمت
ز جرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
ز شور و عربدهٔ شاهدان شیرینکار
شکر شکسته، سمن ریخته، رباب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
✔️در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز تَرک کُله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده
عذار مغبچگان راه آفتاب زده
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشتهٔ رحمت
ز جرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
ز شور و عربدهٔ شاهدان شیرینکار
شکر شکسته، سمن ریخته، رباب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اصطلاح مغزی *شادن فورد* در زبان آلمان ....؟!
⭕اگر خواهان سلامت روح وروان خویش هستیم اینگونه موارد را جدی بگیریم ...؟!
⭕اگر خواهان سلامت روح وروان خویش هستیم اینگونه موارد را جدی بگیریم ...؟!
🔥3❤1👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@molanatarighat
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت او نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت او نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
گفتار ادبی
رستم و اسفندیار(قسمت هشتم)
محمدامین مروتی
رستم به زال پیغام می دهد که اسباب پذیرایی از اسفندیار را به گونه ای شایسته فراهم سازند. اسفندیار هم از بهمن شرح وقایع را می پرسد:
بـپـرسید از او، فــرخ اسـفـنـدیار
که پاسخ چه کرد آن یـلِ، نـامـدار؟
چـو بـشنـید، بـنشست پیش پدر
بگفـت آنچه بشنیده بُد، در به در
نـخـستین درودش زِ رستـم بداد
پـس آن گـاه گـفتار او کـرد، یـاد
بدو گفت چون رسـتمِ پـیـل تن،
نـدیده بُوَد، کس به هر انـجـمـن
دلِ شـیـر دارد، تـنِ ژنـده پـیـل
نـهـنگان برآرد زِ دریــایِ نـیـل
بهمن می گوید رستم خودش هم دارد به لب هیرمند می آید و با تو کار دارد:
بـیاید کـنـون تـا لـب هیرمـنـد
ابی جوشن و خود و گرز و کمند
به دیـدار شــاه آمـدستش نـیــاز
نـدانم همی با تو هـستش چه راز
اسفندیار دستور می دهد اسب زین کنند تا به کنار هیرمند برود و ببیند رستم چه کاری با او دارد:
بـیـامد دمــان تـا لــبِ هـیـرمـنـد
بـه فـتراک بـر، گِرد کــرده کـمـنـد
ازیــن سـو خـروشی برآورد، رخــش
وزان روی، اسـبِ یـلِ تـــاجـبـخـش
چـنـیـن تا رسـیـدنـد نــزدیکِ آب
به دیــدار، هـر دو گـرفـتـه شـتـاب
تـهمتـن زِ خـشک انـدر آمـد به رود
پــیـــاده شــد و داد، یــل را درود
پس از آفـرین، گفت کز یک خــدای
هـمـی خواسـتـم تـا بُـوَد رهـنـمای
نـشـینیم یـک جـا و پـاسـخ دهیـم
هــمـی در سَخُن، رایِ فـرخ نـهـیـم
چـنان دان که یـزدان گوایِ من است
خـرد، زیـن سخن، رهنمای من اسـت
کـه من زین سخن ها نجویـم فـروغ
نــگـردم بـه هـر کـــار، گــردِ دروغ
رستم می گوید به خدا قسم که اگر روی سیاوش را می دیدم اینقدر خوشحال نمی شدم:
کــه روی سـیــاوش اگــر دیـدمی،
بــدیـن تــازه رویــی نـگـردیـدمی
نـمـانی هـمـی جــز سـیاوَخـش را
مـر آن تـاجــدارِ جـهـانـبـخـش را
خـنک شاه کو، چون تو دارد پسر
بــه بـالا و قُــوّت، بـنـازد پــدر
اسفندیار هم جواب تعارف ها و خوشامدهای رستم را می دهد:
چـو بـشـنید گـفـتـارش اسفـندیـار
فــرود آمــد از بــاره ی نـامـــدار
گـوِ پـیـلتن را بـه بــر، درگــرفــت
چو خـوشـنود شد، آفـریـن بـرگرفت
که یـزدان سپاس ای جـهان پـهلوان
که دیـدم تــو را، شـاد و روشن روان
ســزاوار بــاشــد سـتــودن تــو را
یـلان جـهـان، خـاک بــودن تـو را
رستم می گوید آمده ام تا تو را به کاخ خود دعوت کنم:
بـدو گفت رستـم کـه ای پـهـلـوان
جـهـانـدار و بـیدار و روشــن روان
یــکــی آرزو دارم از شــهــریـــار
کـه بـاشـم بــر آن آرزو، کـامـکـار
خـرامـان بیایی ســویِ خـانِ مــن
به دیـدار روشـن کـنی جـانِ مــن
سـزای تو گر نیست چیزی که هست
بـکـوشیـم و بـا آن بـساییم دسـت
اما اسفندیار خواهش رستم را رد می کند و می گوید شاه چنین اجازه ای به من نداده است:
چنین پاسخ آوردش اسـفنـدیار
که ای از یــلان جهان، یـادگار
نـشاید گـذر کردن از رایِ تــو
گذشت از بر و بوم و از جایِ تو
ولـیکن زِ فرمانِ شــاهِ جـهـان
نپیچند روان، آشـکـار و نـهـان
بــه زابـل نـفرمود ما را درنـگ
نه با نامدارانِ ایـن بـوم، جنگ
و بلافاصله می افزاید که بهتر است فرمان شاه را اجرا کنی و بر پای خودت بند بگذاری. در آن صورت من نمی گذارم یک شب در بند بمانی و شفاعتت را پیش شاه خواهم کرد و وقتی هم شاه شوم، زابلستان را به تو وامی گذارم و هر چه بخواهی برآورده می سازم:
تـو آن کن، که بَریابی از روزگــار
بـر آن رو، که فرمان دهد شهریار
تـو خود بند بر پای نـه، بی درنگ
نبـاشد زِ بـندِ شهـنـشـاه، نـنـگ
تـو را چون برم بسته، نزدیکِ شـاه
سـراسـر بــدو بـازگــردد، گـنـاه
نـمانم که تا شـب بمانی بـه بند
وگـر بر تـو آیـد زِ چیزی گـزنـد،
ادامه دارد....
❤1
نکته:
دنيا بيمارستان است و خلق در او چون ديوانگان و ديوانگان را در بيمارستان غل و قيد باشد.
فضيل عياض
معرفی رمان "شهر و دیوارهای نامطمئن اش"
محمدامین مروتی
دو ویژگی مهم رمان، روانی و جذابیت است. نثر موراکامی، ساده و روان و در عین حال پرکشش است و خواننده علیرغم مواجهه با رمانی نزدیک به 600 صفحه احساس ملالت و خستگی نمی کند.
شهر و دیوارهای نامطمئن، مضمونی فلسفی و سبکی مشابه رئالیسم جادویی یا سورئالیستی دارد. قصه انسان هایی که تخیلی قوی دارند و مرزهای واقعیت را در می نوردند تا به عرصه فراواقعیت هایی گام نهند که ممکن است مشغله ذهنی هر انسانی باشد ولی آن را جدی نگیرد. این که ما سایه های واقعیتیم یا سایه های مان چقدر اصالت دارند و چه نسبتی با اجسام مان دارند.
سوالی که به طرز صریحی در شعر "دنیای سایه ها" ی فروغ فرخزاد مطرح شده که:
زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد
یا که ما خود سایه های سایه های خویشتن هستیم؟
دیوار استعاره هایی از موانع ذهنی است. دیوارهایی که برای محدود ساختن خودمان و جهانمان می سازیم.
موراکامی انسانی اندیشمند و خوش بیان است که به خوبی شما را با دغدغه ها و قصه های خودش همراه می کند.
نباید از ترجمه خوب و روان خانم ندا بهرامی نژاد غافل بود که کار خواننده ایرانی را بسیار آسان کرده است.
محمدامین مروتی
دو ویژگی مهم رمان، روانی و جذابیت است. نثر موراکامی، ساده و روان و در عین حال پرکشش است و خواننده علیرغم مواجهه با رمانی نزدیک به 600 صفحه احساس ملالت و خستگی نمی کند.
شهر و دیوارهای نامطمئن، مضمونی فلسفی و سبکی مشابه رئالیسم جادویی یا سورئالیستی دارد. قصه انسان هایی که تخیلی قوی دارند و مرزهای واقعیت را در می نوردند تا به عرصه فراواقعیت هایی گام نهند که ممکن است مشغله ذهنی هر انسانی باشد ولی آن را جدی نگیرد. این که ما سایه های واقعیتیم یا سایه های مان چقدر اصالت دارند و چه نسبتی با اجسام مان دارند.
سوالی که به طرز صریحی در شعر "دنیای سایه ها" ی فروغ فرخزاد مطرح شده که:
زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد
یا که ما خود سایه های سایه های خویشتن هستیم؟
دیوار استعاره هایی از موانع ذهنی است. دیوارهایی که برای محدود ساختن خودمان و جهانمان می سازیم.
موراکامی انسانی اندیشمند و خوش بیان است که به خوبی شما را با دغدغه ها و قصه های خودش همراه می کند.
نباید از ترجمه خوب و روان خانم ندا بهرامی نژاد غافل بود که کار خواننده ایرانی را بسیار آسان کرده است.
🙏1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در این ویدئو درباره بیوگرافی برتراند راسل، نظریه مجموعهها و تئوری انواع و همینطور فرگه و پارادوکس راسل صحبت میشود.
@Philosophy_files
@Philosophy_files
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کلاس درس حافظشناسی استاد دکتر "محمد جعفر محجوب" لسآنجلس، دانشگاه برکلی
#بخش_پنجم
#دکتر_محمدجعفر_محجوب
#حافظ
@mosighi_andishe
#بخش_پنجم
#دکتر_محمدجعفر_محجوب
#حافظ
@mosighi_andishe
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق تو آتش جانا زد بر دل من
بر باد غمداد آخر آب و گلمن
روی تو چون دیده دل بهتر ز لیلی
شد بند زنجیر دام آب و گل من
وصل تو مشکل مشکل جان دادن آسان
یا رب کن آسان آسان این مشکل من
تنظیم موسیقی و آواز : کیان بابان زاده
بر باد غمداد آخر آب و گلمن
روی تو چون دیده دل بهتر ز لیلی
شد بند زنجیر دام آب و گل من
وصل تو مشکل مشکل جان دادن آسان
یا رب کن آسان آسان این مشکل من
تنظیم موسیقی و آواز : کیان بابان زاده
👍1
گفتار دینی
انواع خواندن قرآن
محمدامین مروتی
تلاوت قرآن انواع جاهلانه، عاميانه و عارفانه دارد . قرآن خواني با صداي نكره و زشت همان قرآن خواندن بي ذوقانه است كه به قول سعدي در باب چهارم گلستان، آبروي مسلماني را مي برد:
ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند صاحب دلی برو بگذشت گفت ترا مشاهره چندست؟ گفت هیچ. گفت پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت از بهر خدای میخوانم. گفت از بهر خدای مخوان.
گر تو قرآن بدین نمط خوانی ببــری رونــق مــسلمانــی
قرآن خواني جاهلانه، بد فهميدن قرآن و قرائت سطحي و متعصبانه آن است. در اين معنا اين خبر آمده است كه" رُبَّ قال القرآن و القرآنُ یلعنه" (یعنی بسا قاریان قرآنی که قرآن لعنتشان می کند.)و خود قرآن در خصوص اين كسان مي گويد عده ای با خواندن قرآن هدایت می شوند، عده ای هم با آن گمراه تر می شوند به قول مولوی، قرآن طنابی است که با آن هم می توان به درون چاه رفت و هم می توان از آن به درآمد:
زان كه از قرآن، بسي گمره شدند زين رَسَن قومي درون چَه شدند
مر رسن را نيست جرمي اي عنود چون تـو را سوداي سر بالا نبود
دو دسته از قرائت قرآن گمراه مي شوند: عده اي كه آگاهانه می خواهند به ريشة قرآن بزنند و سطحي ترين و بدترين معاني و تفاسير را از آن مي كنند و عده اي كه ناآگاهانه و متعصبانه همان معاني سطحي و خشن را از قرآن استخراج مي كنند و اهل تامل و تدبر و راه يافتن به معاني بلند آيات نيستند.
در "تذكره الاولياء" عطار آمده است كه:
« از "امام عبدالرحمن اسكاف" پرسيدند كه كسي قرآن مي خواند و نمي داند كه چه مي خواند، آن را هيچ اثري بود؟ گفت كسي كه داروي خورد و نمي داند كه چه مي خورد اثر مي كند. قرآن اثر نكند؟» اين قرآن خواندن عاميانه است و به اندازة خود، بر دل و جان بشر تاثير دارد و غالب مردم چنين قرائتي از قرآن دارند چنين تاثيري از اين باب است كه نفس قرائت قرآن، تو را در فضايي معنوي وارد مي سازد. البته هر چه كه نيت خالص تر گرداني، عمق و گسترة اين فضا بيشتر خواهد بود ولي البته توجه به معناي صحيح آيات، یا قرآن خوانی عالمانه، قدم بعدي است كه مي توان براي بهره بردن بيشتر بدان روي آورد. به قول سعدی: "مراد از نزول قرآن، تحصيل سيرت خوبست نه ترتيل سورت مكتوب."
البته شنيدن آيات با اصوات خوش هم كه جاي خود را دارد و موسيقي الحان خوش، نصيب ما را از كتاب خدا دو چندان مي كند. قرائت عبدالباسط ها و منشاوي ها از اين قبيل است اما مي توان و بايد پيش تر رفت. قرآن خواندن عارفانه و عاشقانه ديگر است "كركگور" متاله اگزیستانسیالیست دانمارکی مي گويد كتاب مقدس را بايد مثل يك نامة عاشقانه خواند تو گويي بر خودت نازل شده. همين بيان را غزالي در" ادب خواندن قرآن" (در کیمیای سعادت) مي گويد كه اگر مي خواهي حلاوت قرائت قرآن را در يابي، فرض كن از زبان رسول آن را مي شنوي و بعد فرض كن از جبرئيل و پس از آن فرض كن از خودِ خدا مي شنوي تا مرحله به مرحله، بر ذوق و شيريني قرائت قرآن افزوده شود.
سهروردي هم گفته است قرآن را باید چنان خواند که گویی بر تو نازل شده و شاید حافظ نیز به همین لطیفة نهانی نظر داشته آن جا که می گوید:
من اين حروف نوشتم چنان كـه غير ندانست تو هم ز روي كرامت، چنان بخوان، كه تو داني
يكي است تازي و تركي، در اين معامله، حافظ حديث عشق بيان كن بـدان زبان كه تو داني
يعني هر كس به نحوي قرآن را مي خواند. تو به زبان ظاهر توجه مكن.
خلاصه تلاوت قرآن هم انواع جاهلانه، عاميانه، عالمانه و عارفانه دارد.
7/6/90
❤1
نکته:
سلام بر آنانی که در وجودِ ما چیزی یافتند و دوستش داشتند که ما خود، از آن بیخبر بودیم. (محمود_درویش)
❤4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تلاش کنیم دردها و رنجهای خود را به نسل آینده منتقل نکنیم؛
فرزندانمان وارث دردهای ما نیستند.
این چرخهی معیوب را بشکنیم!!
تلاش کنیم دردها و رنجهای خود را به نسل آینده منتقل نکنیم؛
فرزندانمان وارث دردهای ما نیستند.
این چرخهی معیوب را بشکنیم!!
❤🔥2👍2👏1🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی پرسهزدن در طبیعت، بدون هیچ مقصدی، عمیقترین شکل زندگیکردن است…
وقتی هر لحظه را برای خودش زیسته باشی، نیازی به "فایده" نداره. هستی در ذات خود هدفمند است...
#تائو #آلن_واتس
@rahi_be_rahaei
وقتی هر لحظه را برای خودش زیسته باشی، نیازی به "فایده" نداره. هستی در ذات خود هدفمند است...
#تائو #آلن_واتس
@rahi_be_rahaei
❤🔥3👍1
گفتار اجتماعی 1
در باب انقلاب
محمدامین مروتی
واژه "انقلاب" از اصطلاحات نجومی گرفته شده است و به معنی خروج فصول از اعتدال بهاری و پاییزی، در ابتدای تابستان و زمستان است.
تحلیل انقلاب های رخ داده در جهان، دغدغه فکری بسیاری از نویسندگان علوم اجتماعی بوده است تا جایی که تحلیل انقلاب را به صورت یک تخصص در آمده است.
انقلاب پدیده ای مدرن:
انقلاب پدیده نادری است. پدیده ای کمیاب و در عین حال ناکامیاب. تحولات اجتماعی در اغلب قریب به اتفاق موارد از طریق اصلاحات حاصل می شوند.
به علاوه انقلاب پدیده مدرنی است و در دنیای قدیم رخ نمی داده است. هدف شورش های بردگان یا دهقانان، نه تغییر ساختارهای اجتماعی بلکه نوعی انتقام جویی و حداکثر جابه جایی قدرت بوده است و برندگان همان نظام قبلی را بازتولید می کرده اند و به دنبال ایده جدیدی نبوده اند.
از جمله کتاب هایی که در این مورد نوشته شده، "کالبدشکافی چهار انقلاب" است که فرمول ثابت مراحل سه گانه ی فرمانروایی میانه روها، به قدرا رسیدن تندروها و نهایتاًترمیدور و حذف مخالفان را از مطالعات انقلابها نتیجه گیری کرده است. در انقلاب انگلستان چارلز اول اعدام شد ولی کرامول قدرتی متمرکز تر از او داشت. در انقلاب فرانسه قدرت ناپلئون به مراتب از لویی شانزدهم بیشتر بود. در انقلاب روسیه و چین نیز همین شرایط وجود داشت.
آرمان های انقلاب:
مردیها معتقد است که انقلاب ها پدیده هایی ضروری و طبیعی نیستند بلکه محصول قِران یا تقارن مجموعه ای از عوامل هستند که ممکن است در انقلابات مختلف هم یکسان نباشند.
به باور مرتضی مردیها، زمینه های ذهنی انقلاب، ترکیبی از آنارشیسم، رمانتیسم و رادیکالیسم است. آنارشیسم ضد سلطه است و به ستمگری دولت و حکومت معتقد است. رمانتیسم با احساسات و عواطف آمیخته است و بازسازی بهشت بر روی زمین را میسر می داند. رادیکالیسم، دشمن محور و دشمن ساز است و می کوشد مسائل را با راه حل های تند و سریع، حل و فصل کند.
مردیها می گوید انقلاب ها معمولاً با دو آرمان آزادی و عدالت بر سر کار می آیند. آرمان آزادی خیلی زود با حذف مخالفان، به محاق می رود. آرمان عدالت هم به تدریج به دلیل دشواری کار و ناکارآمدی و تجدید نظر، رفته رفته فراموش می شود. سخن حافظ در مورد عشق، در مورد انقلاب هم صادق است: "که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها".
علل و موانع انقلاب:
مهمترین مانع انقلاب، توان و اراده سرکوب در قدرت حاکم است. این عامل به تنهایی می تواند از به ثمر رسیدن انقلاب جلوگیری کند. به قول معروف انقلاب زمانی اتفاق می افتد که مردم دیگر حکومت را نخواهند و حاکمان نتوانند سرکوب کنند. انقلاب ها کمیاب، ناکامیاب اند و هزینه بالا و فایده کم دارند.
البته زمانی که اصلاحات به بن بست برسد نیز ممکن است زمینه برای انقلاب فراهم شود.
چه زمانی حکومت نمی تواند؟ مردیها می گوید معمولاً متعاقب تضعیف حکومت در پی جنگ با کشورهای دیگر.
انقلاب فرانسه پیامد شکست لویی شانزدهم. انقلاب روسیه متعاقب جنگ اول. انقلاب چین متعاقب شکست از ژاپن.
اما انقلاب ایران محصول ناتوانی در سرکوب نبود، اراده سرکوب به دلایل شخصیتی در شاه وجود نداشت.
از طرفی دو نوع دیکتاتور داریم. دیکتاتوری های کلاسیک معمولاً تن به عقب نشینی می دهند ولی دیکتاتوری های ایدئولوژیک، معمولاً عقب نمی نشینند. یا فرومی پاشند یا باقی می مانند.
هانا آرنت می گوید انقلاب محصول سقوط اقتدار سیاسی است نه علت آن. البته هر جا حکومت فاقد اقتدار شد، لزوماً انقلاب رخ نمی دهد.
منبع:
مبانی نقد فکر سیاسی، مرتضی مردیها، نشر نی
30 خرداد 1404
👍1👏1
گفتار اجتماعی 2
مبانی انقلاب و اصلاح
محمدامین مروتی
اصلاح و انقلاب عقبه ها و مبانی معرفت شناسانه و جامعه شناسانه ی متفاوتی دارند.
مبنای تفکر انقلابی بر نوعی خوش بینی قرن 18 و 19 امی است که وفق آن، مانع پیشرفت و عدالت جامعه، حکومت و دولت ستمگر است و این حکومت غیرقابل اصلاح است ولی می توان پس از سرنگون کردنش به حل همه مسائل خوش بین بود. حکومت و دولت مستقر، شر مطلقند و اهل انقلاب خیر مطلق. در ذهن انقلابیون، نامعادله ی دوگانه ی دیو و فرشته، همیشه برقرار است.
این خوش بینی مبتنی بر خوش بینی به ذات بشر و عقلانیت و علم است. انسان لوح سفیدی با فطرت پاک است که به کمک عقل و علم می تواند همه مشکلات را حل و فصل کند. راه حل هم انقلاب و در انداختن طرحی نو است که از صفر شروع می کند. این نگاه، خوش بینانه و راه حل هم ساده انگارانه و رمانتیک و پر شور و عواطف است که خواستن را عین توانستن می داند. به حماسه و شور و شعار و مبارزه و جنگ و فداکاری درمی آمیزد. تولید قهرمان مهربان و شجاع می کند و عاقبت سر از کاریزما و کیش شخصیت در می آورد. انقلاب عرصه حماسه و اصلاح عرصه تراژدی و خون دل خوردن است.
این نگاه به جهت معرفت شناسانه، مبتنی است بر این که حقیقت، واحد است و خیر هم یکی است و این حقیقت و خیر را ما کشف کرده ایم و نزد ماست. وظیفه ما که از حقیقت آگاه شده ایم، این است که حقیقت را به میان مردم معصوم و ناآگاه ببریم تا مستعد انقلاب شوند.
این خوش بینی نزد لاک، انقلابیون فرانسوی، هگل و مارکس وجود دارد.
کانت اما به کج بودن چوب بشر معتقد است. هیوم و نیچه هم عقل را تابع احساسات و امیال بشر می دانند. اقتصاددانان لیبرال نظیر هایک هم به حرص و خودخواهی بشر باور دارند. راه حل این بدبینان به فطرت و ذات بشر، تمهیداتی نظیر دموکراسی و نظارت بر قدرت است. بشر باید تحت تربیت فرهنگی و نظارت قرار گیرد. اصلاح شود و به تدریج راهش را پیدا کند.
این نگاه به جهت معرفت شناسانه، مبتنی است بر این که حقیقت، متکثر است و این حقیقت نزد همگان پراکنده است و با گفتگوی مستمر می توان بدان نزدیک تر شد، بدون آن که بدان رسید.
اما قرن بیستم حاوی درس های متفاوتی بود. ظهور دیکتاتوری های ایدئولوژیک مثل کمونیسم و نازیسم و وقوع دو جنگ جهانی ویرانگر اعتماد به سرشت خیر بشر و داشتن حقیقت در مشت را سست کرد. ایده همه دانی و همه توانی بشر زیر سوال رفت و خطاپذیری و کژی چوب وجود بشر، خود را به رخ کشید.
نماد روشنفکری انقلابی، "سارتر" بود که در مقدمه "دوزخیان روی زمین" فرانتس فانون نوشت کشتن انسان اروپایی زدن دو نشان با یک تیر است. آنچه بر جای می ماند یک انسان آزاده است و یک انسان مرده. به نظر سارتر از راه خشم دیوانه وار است که می توان دوزخیان روی زمین را آدم کرد.
نماد روشنفکری اصلاح طلب، "پوپر" است که می گفت پزشک و سیاستمداری که وعده بزرگ بدهند، یا حقه بازند یا دروغگو.
تحولات اجتماعی نیز نظریه انقلاب را به محاق برد. تئوری جنگ طبقاتی جایش را به آشتی و گفتگو و چانه زنی بین طبقات داد. در یک نظرسنجی نیمی از کارگران بریتانیا خود را در طبقه متوسط حساب می کردند. هویت طبقاتی و جنگ طبقاتی به دلیل رفاه روزافزون طبقه کارگر، رنگ باخت.
نگاه ساده انگارانه جایش را به پاتولوژی و آسیب شناسی کارشناسانه و تخصصی و پیچیده مشکلات اجتماعی داد و اینکه مشکلات سه دسته اند:
پاره ای از مشکلات ذاتاً قابل حل نیستند. مثل اینکه رشد تولید با تورم توام است. پاره ای قابل تعدیلند مثل موضوع ترافیک و آلودگی هوا ولی صد در صد قابل حل نیستند ولی با مدیریت و برنامه ریزی درازمدت به تدریج بهتر شوند و بالاخره دسته سوم مشکلات مدیریتی و سیاست ها و قوانین بد که در کوتاهمدت قابل حل و فصلند.
منبع:
مبانی نقد فکر سیاسی، مرتضی مردیها، نشر نی
31 خرداد 1404
نکته:
قابلیتِ مشاهدهی بدون قضاوت، بالاترین شکلِ خردمندی است. (کریشنا مورتی)
🏆4👏2