کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.96K photos
1.64K videos
142 files
2.91K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سوال
از کجا استعلام کنیم یا بفهمیم هوش مصنوعی هست یا واقعی؟

#پاسخ
معمولا تارنماهایی هستند که برای تصاویر کمک می‌کنند.
اما بطور کلی اصل در شبکه‌های اجتماعی بخصوص برای مطالب مهیج یا ترسناک یا غیرمتعارف باید مبنی بر بدبینی و حقه باشد. لذا منطقی‌تر آنست؛ تا از منبع تهیه و انتشار آن اطمینان نیافتید باید فرض را بر نادرستی بگذارید.

این فیلم حرفه‌ای ساخته شده است. نمونه‌های ساخته شده دیگر از این کانال یوتیوب کره جنوبی اینجاست.
youtube.com/@battlewilds


@FarazTed
آیه هفته:
فَلَا تَقُلْ لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا: به آنان [پدر و مادر] اُف مگو و آنان را از خود مران (مایوس شان مکن). (اسراء/٢٣)

شعر هفته:
صاف چون آئينه مي‌بايد شدن با نيك و بد
هيچ چيز از هيچ‌كس دردل نمي‌بايد گرفت (صائب تبریزی)

کلام هفته:
تا این پادشاهان به بدتر و قوی تر از خود مبتلا نشوند، عبرت نمی گیرند. (عطار نیشابوری)

داستانک:
هزارپایی بود وقتی می‌رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می‌شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت: یک لاک پشت حسود... او یک نامه به هزارپا نوشت: ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین‌کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می‌خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می‌کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک‌پشت.
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می‌کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می‌کند؟ و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد. (کتاب دنیای سوفی)

طنز هفته:
شخصي به هنگام نماز، زياد با ريشش ورمي‌رفت. ندا آمد كه مشغول ريشت هستي نه خدا. پس آن شخص به خود مي‌گويد اين ريش حجاب من و خدايم شده و مي‌نشيند و دانه دانه ريش‌هاي خود را مي‌كند. باز ندا درمي آيد دوباره كه مشغول ريشت هستي! (حاج ملا هادي سبزواري)
2😁1
فیلم هفته: "اتاق"(2015)

محمدامین مروتی

اتاق یک فیلم کانادایی-ایرلندی و ملهم از یک قصه واقعی است. بری لارسون در نقش جوی نیوسام (مادر)، جیکوب ترمبلی در نقش جک نیوسام(پسر او)، بازی می کنند. رمان اتاق را متاثر از ماجرای مردی اتریشی نوشت که دخترش را به مدت 24 سال در یک اتاق حبس کرد و از او صاحب هفت فرزند شد. اتاق موفق به دریافت جایزه اسکار و نیز جایزة گلدن گلوبِ بهترین بازیگر زن نقش اول زن برای بری لارسون شد.
جوی و پسرش هیچ ارتباطی با دنیای خارج ندارند. جوی بارها قصد فرار داشته اما موفق نشده است. بالاخره مادر و فرزند موفق به فرار می شوند و روند تطبیق با دنیای جدید خود در بردارندة مسائلِ غامض جدیدی می شود.
جک 5 ساله هیچ عنوان اطلاعاتی از دنیای واقعی ندارد و گمان دارد که آنچه در تلویزیون می بیند، نوعی دنیای مجازی است.
«اتاق» علاوه بر تصویر خشونت های بی رحمانه دنیای ما، به ما می گوید چگونه می توان دنیای آدم ها را کوچک و محدود کرد. و چگونه دیکتاتورها و زورگویان در این عالم، از گسترش دنیایِ دیگران وحشت دارند و سعی می کنند فهمشان از چارچوب مورد نظر آنان فراتر نرود. وسعتِ دنیای آدم ها بستگی به وسعتِ افق دیدشان دارد.
👍2💔1
صفحات نویسنده در فضای مجازی


روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.

تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از بهترین ویدئوهای محصول AI که بُعد زمان و مکان را درنوردیده و چهره‌ها و پرتره‌های نقاشان مشهور جهان را زنده کرده و به زمان فعلی آورده است!!
گفتار ادبی


رستم و اسفندیار(قسمت دوازدهم)

محمدامین مروتی


رستم هم در پاسخ اسفندیار از افـتخارات نیاکـانش سخن می گوید و از سام که فرزند نريمان و او فرزند گرشاسب بوده و دلیری ها کرده و هم او یعنی سام، دیوی را کشته است که دریا تا کمرش می رسیده و از دریا ماهی می گرفته و جلوی خورشید کباب می کرده است:
بـدو گـفت رسـتـم کــه آرام گـیـر
چـه گـویـی سـخـن های نادلپذیـر
دلـت بـیش کژّی، بـپـالـد هـمـی
روانـــت زِ دیــوان بـیـالـد هـمـی
تــو آن گوی کز پـادشاهان سزاست
نگوید سـخـن پادشا، جـز که راست
جـهـاندار دانـد که دسـتانِ ســام
بـزرگ است و بـا دانـش و نـیـکـنام
هـمـانـا شـنـیـدستـی آواز ســام
نَبُد در زمـانه چــون او نـیـکـنـام
اُ دیگر یـکی دیو بــود بـدگـمـان
تنـش بر زمین و سـرش باسـمــان
کـه دریــای چـین تا میانش بُـدی
ز تــابـیدنِ خــور، زیانــش بُـدی
همـی مــاهـی از آب بـرداشـتــی
ســر از گـنـبـدِ مــاه، بـگذاشتـی
به خـورشید، ماهیش بـریان شدی
ازو چــرخِ گـردنده گریان شــدی

در روایات اسلامی هم آمده است که در زمان نوح نبی (ع) شخصی بود به نام" اوج بن عُنَق" که دریا تا کمرش بود و جلوی خورشید ماهی کباب می کرد و حضرت نوح (ع) به فرمان خداوند با او درافتاد و او را کشت.

بعد هم می گوید بیا کمتر حرف بزنیم و با میگساری قدری بی خیال و بی اندیشه شویم:
چو بسیار شد گفت ها، می خوریم
به می، جانِ اندیشه را بشکـنیـم

اسفندیار هم پس از قدری لاف زدن از پهلوانی هایش، پیشنهاد میگساری می کند:
چــو از رسـتم، اسـفـندیـار، این شــنید
بـخـندید و شــادان دلــش بـردمـیــد
کــنون کـارهـایــی که مــن کــرده ام
زِ گــردن کـشـــان، ســر بـــرآورده ام
نـخـستین، کــمـر بسـتم از بـهرِ دیــن
تــهی کــردم از بت پـرستـان، زمـیــن
نــژاد مـن از تـخم گـشـتـاسـب اســت
کـه گشتاسب از تــخـمِ لهراسب اســت
هــمی رَو چـنـین تــا فـریــدونِ شـاه
کـه شـاه جـهان بــود و زیـبـایِ گـاه
هـمی مــادرم، دخـتــرِ قـیـصـر اسـت
کـجـا بـر سـرِ رومــیـان، افـسـر است
هــمـان قـیـصــر، از سـلـم دارد نــژاد
زِ تـخـــمِ فـــریـــدونِ بــا فــرّ و داد
سـخـن ها به مــا بر، شـد اکنـون دراز
اگــر تـشـنـه ای، جـام مـی را فــراز

رستم می گوید پس دیگر به نیاکانت نناز و از بند نهادن بر دست رستم سخن مگو و از این مدارا و نرم گفتن من، خیال برت ندارد:
چـه نــازی بـدین تــاجِ گـشتاسبی
بــدیــن تــازه آیـیـنِ لهراسـبـی؟
کــه گـوید برو دسـتِ رسـتـم بـبند؟
نـبنـدد مــرا دسـت، چــرخِ بـلـنـد
که گر چرخ گوید مــرا کین نـیـوش
بـه گـرزِ گـرانش، بـمالم دو گــوش
مــن از کودکی تا شـدستـم کـهن
بـدین گونه از کـس نبردم سـخـن
مرا خواری از پوزش و خواهش است
وزین نرم گـفتن مـرا کاهش اسـت

اسفندیار باز می خندد و دست رستم را می گیرد و ضمن این شکل از دلـجویی، دست او را در دست خود می فشارد تا زور بازوی خود را به رخ بکشد طوری که آب زرد از ناخن رستم مي چکد، ولی رستم خم به ابرو نمی آورد و این بار او دست اسفندیار را می فشارد که اسفندیار آشکارا رنگ می بازد:
زِ تیزیش، خـنـدان شـد اسـفـنـدیار
بـیـازید و دسـتش گــرفت، اسـتـوار
بـیـفشارد چـنگش، مـیـانِ سـخــن
زِ بــرنـا، بـخـنـدیـد مــردِ کـهـن
زِ نــاخـن، فــرو ریـخـتـش آبِ زرد
هـمـانـا نـجـنبـیـد، زان درد، مــرد
گرفت آن زمان، دستِ مهتر، به دست
چنین گفت که ای شاهِ یـزدان پرست
خُـنک شـاه گـشتاسب ، آن نـامــدار
هــمـی فـرِّ گـیـتـی بـیـفـزایــد او
هـمی گفت چنگش به چنگ اندرون
هـمی داشت، تا چهرِ او شـد چـو خون
هـمان نـاخنـش، پر زِ خوناب کــرد
سـپـهبد، بَـروها ، پـُر از تــاب کـرد




. بیالاید: می سازد
. جهاندار: خداوند
. آواز: شهرت، آوازه
. اُدیگر: و دیگر
. زیبا : زیبنده
. کجا: که
. مقصود از برنا اسفندیار است
. بَروها: ابروها


ادامه دارد....
نکته:

عاقل پر است از پرسش. ابله پر است از جواب! (پائولو_کوئلیو)
2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آخرین دیدار سایه با شهریار
تبریز، ۱۶ خرداد ۱۳۶۶

سایه در وصف این لحظات گفته است:
شفیعی رفت پیشِ شهریار نشست و عکس گرفت و یه مرتبه گفت: «سایه بیا» و بعد میان خودش و شهریار به اندازۀ خودش جا باز کرد. خب من که تو اون سولاخی تنگ جا نمی‌گرفتم!... رفتم و با چه زحمتی هی «ستون کرد چپ را و خم کرد راست» یه پامو خوابوندم و یه زانوم رو بلند نگه داشتم تا نشستم اونجا وسط... خلاصه با یه پا نشستم. تا نشستم در این تنگنای شب اول قبر دیدم شهریار سرشو گذاشت رو شونۀ من... عکسش هست... شهریار با یه حالت بغض‌کرده (اصلاً از وقتی که سرش رو روی شونه‌ام گذاشته بود حالش منقلب شده بود) گفت: «سایه‌جان! چطوری؟» گفتم: «دو تنهارو، دو سرگردان، دو بی‌کس» [به گریه می‌افتد]. خب هر دو زدیم به گریه. بعد شهریار گفت: «اگه حافظ رو نداشتیم چه خاکی به سرمون می‌کردیم؟»

(پیر پرنیان‌اندیش، ص ۱۵۱-۱۵۲)

در فیلم جز سایه و شهریار، استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و زنده‌یادان جواد آذر، نصراللّه ناصح‌پور و اصغر فردی حضور دارند.
@sayeoMusighi
گفتار دینی


اصل برائت در دین

محمدامین مروتی


می گویند در قانون اصل بر برائت است. یعنی شخص بیگناه است مگر این که خلافش ثابت شود. در دین نیز همین طور است.
اسلام بهانه می گیرد تا ببخشد و بهشت ببرد اما برخی مدعیان مسلمانی بهانه می گیرند تا مجازات کنند و به جهنم بفرستند. از نظر ایشان شخص گناهکار است مگر این که خلافش ثابت گردد. در دین نیز اصل بر برائت است.
به همین علت قرآن می فرماید بدی را می بخشیم یا حداکثر آن را به اندازة خودش مکافات می دهیم ولی خوبی را با ده برابر آن پاداش می دهیم. یعنی خداوند دنبال کمترین بهانه برای پاداش دادن به بشر است.

نمونه دیگر "قاعده درء" (دفع حدود به شبهات) است که سعی می کند از اجرای حدود شرعی با کمترین شبهه ای خوددداری کند.
ادرؤوا الحدود بالشبهات و لاشفاعة و لاکفالة و لایمین فی حد (من لايحضره الفقيه ، صدوق، ج 4 ص 76 ح 5146): حدود را به شبهات دفع کنید و شفاعت، کفالت و قسم در حدود پذیرفته نمی شود.
ادفعوا الحدود ما وجدتم له مدفعا (سنن ابن ماجه، حدود، 5 ح 2545) : مادام كه راهي براي دفع حدود بيابيد آنها را دفع كنيد. ( و اجرا ننماييد.)
عن عائشة، قالت : قال رسول الله (ص): ادرؤوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبیله فان الامام ان یخطیء فی العفو خیر من ان یخطیء فی العقوبة. (رواه الترمذی، حدود، 2 ح 1447): عایشه می گوید : پیامبر اکرم (ص) فرمود: حد را از مسلمانان تا می توانید دفع کنید. اگر راهی برای دفع حد وجود دارد، او [متهم] را رها کنید، چرا که اگر امام در عفو کسی اشتباه کند، بهتر است که در عقوبت کسی اشتباه کند.
حضرت علي(ع) نیز خطاب به مالك اشتر مي‏نويسد:
.. و اقبل العذر، و ادرء الحدود بالشبهات و تغاب عن كل ما لايصلح لك و لا تعجلن الي تصديق ساع، فان الساعي غاش ، و ان تشبه بالناصحين (بحار الانوار, ج 77 ص 245 - تحف العقول ابن شعبة الحراني ، ص 128.)... عذر شخص خاطي را بپذير و در صورت وجود شبهه، کيفر و مجازات را دور کن ( از اجراي آن خودداري کن )، و آن چه را که درستي اش بر تو روشن نيست ناديده گير و در تصديق و باور داشتن گفته‏هاي انسان بدگو و سم‏پاش شتاب منما، زيرا افراد سم‏پاش خيانتکار و فريب‏دهنده مي‏باشند، هر چند خود را به صورت پنددهندگان درآورند.
1
نکته:

عشق، نوعِ عميق و متعالي اخلاق است. (نادر ابراهيمي)
گفتار اجتماعی


طرق مختلف نیل به دموکراسی

محمدامین مروتی


راه های رسیدن به دموکراسی متکثر و متفاوت است. حتی در غرب که مهد دموکراسی است، کشورها از طرق مختلف به دموکراسی رسیده اند و علاوه بر آن دموکراسی هایشان کاملاً شبیه هم نیست.
تحقق دموکراسی از طریق انقلاب در غرب مختص به فرانسه است که آن هم با زیگزاگ های فراوان دویست ساله به مقصد رسیده است. سایر کشورها از طریق اصلاحات تدریجی دموکراتیک به اینجا رسیده اند. گذار کشورهای غربی به دموکراسی، عمدتا متکی بر "جامعه مدنی" و پیشرفت های اقتصادی شان بوده است.

نیل به دموکراسی در کشورهای شرقی طرق کاملا متفاوتی را طی کرده است. در ژاپن، کره جنوبی و تایوان بیش از جامعه مدنی، به حکمرانان خوب و دموکرات متکی بوده است که در بزنگاهی، مسیر این کشورها را از دیکتاتوری به دموکراسی تغییر داده است. ایده ایفای نقش "حکمرانی خوب" در گذار دموکراتیک را فرانسیس فوکویاما در 2010 مطرح کرد. غالباً عوامل اصلی نیل به دموکراسی را در دوگانه ی "تقدم اقتصاد یا سیاست" مطرح کرده اند، اما حکمرانی خوب هم، با چاشنی شانس و اقبال، می تواند نقش مهمی در گذار به دموکراسی ایفا کند. انتقال قدرت از فرد به حزب، امکان تسهیل گذار از طریق حکمرانی خوب و اجماع نخبگان را فراهم می سازد. چیزی که دکتر سریع القلم و دکتر غنی نژاد نیز بدان پای می فشارند.
وجه ممیزه این گذار، این است که از "موضع قوت" و از بالا و با هزینه کم و مدت کوتاه تر صورت می گیرد. ژاپن و کره جنوبی و تایوان در یک بازه ی20 ساله به دموکراسی تبدیل شدند در حالی که برای کشورهای غربی این زمان حدود 200 سال طول کشید.
کشورهای همسایه ژاپن در منطقه کوشیدند از سرمشق ژاپن الهام بگیرند ولی چندان موفق نبودند.
کمونیستهای توسعه گرا نظیر چین، ویتنام و کامبوج به شیوه تک حزبی و دیکتاتوری اداره می شوند، اما کماکان امکان گذار به دموکراسی متکی به حکمران های خوب را دارند. برای چین در سال 1989 و زمان ژائو زیانگ، این امکان فراهم شد ولی با سرکوب جنبش میدان "تیان آن من" از دست رفت.

در مالزی، ماهاتیر محمد سرمنشأ پیشرفت های فراوانی شد ولی به دلیل سوءظن زیاد به جانشینانش (انور ابراهیم و عبدالرزاق)، آن ها را به زندان انداخت و مالزی هنوز از یک دموکراسی واقعی فاصله دارد.
تایلند هم تحولاتی داشته ولی به شکل افراطی به شاه و مقام سلطنتی وابسته است که به مانعی در گذار دموکراتیک تبدیل شده است. قدرت هنوز از فرد به حزب منتقل نشده است.
اندونزی کشوری دموکراتیک است اما در اینجا هم قدرت از فرد و خاندان حکومتی(سوهارتو) به حزب منتقل نشده است. همراهی ارتش به این گذار را کمک کرده است.
سنگاپور هم علیرغم توسعه سریع صنعتی، علاقه ای به وارد شدن به کانال دموکراتیک از خود نشان نداده است.

در هند و سریلانکا و بنگلادش دموکراسی داریم، علیرغم اینکه تولید ناخالص ملی زیر ده هزار دلار دارند.

امارات، قطر، عربستان و بحرین در حال متاثر شدن از الگوی حکمرانی خوب هستند. یعنی حاکمانی که به فکر توسعه کشورند و به تدریج راه را برای اصلاحات سیاسی هم باز می کنند.
در ترکیه کمال آتاتورک موفق شد قدرت کاریزماتیکش را به حزبش منتقل کند ولی در ایران، به دلیل سوء ظن های رضا شاه به اطرافیانش، این انتقال میسر نشد.
ارتش نیز عنصر متعادل کننده به شمار می رفته است به شرطی که با بوروکراسی شایسته سالار یعنی همان حکمرانی خوب، همراه و هماهنگ باشد. ائتلاف بین توسعه گرایان حزبی(سیاسی) و ارتشی(نظامی) و تکنوکرات (اقتصادی) می تواند تلاقی مبارکی در گذار به دموکراسی باشد.
در پاکستان نیز ارتش نقش مشابهی ایفا کرده است. خلاصه در کشورهای مختلف سه عامل، جامعه مدنی، دولت قوی و ارتش متعادل در شیوه گذار یا عدم گذار به دموکراسی ایفای نقش کرده اند.

بدترین شیوه حکمرانی، حاکمیت اقتدارگرای ضعیف است که نه توان حل مشکلات کشور را دارد و نه کار را به افراد توانمندتر از خودش می سپارد.

منبع:
بررسی کتاب "از توسعه تا مردم سالاری" (نوشته دی اسلیتر و جوزف وننگ، ترجمه رحمان قهرمانپور، نشر روزنه)، در اندیشه پویای شماره 97 مرداد و شهریور 1404 در گفتگو با مترجم کتاب

15 شهریور 1404
👌3👍1
نکته:

بشر را مي‌توان از روي ظرفيتي كه براي قول دادن دارد، شناخت. (نيچه)
🙏4
گفتار عرفانی


شرح غزل شمارهٔ ۱۱۲۹ (عمر که بی‌عشق رفت)
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)

محمدامین مروتی


عمر که بی‌عشق رفت، هیچ حسابش مگیر
آب حیات‌ست عشق، در دل و جانش پذیر
مولانا معتقد است که عشق زندگی جاوید به انسان می دهد و زندگی منهای عشق را به حساب زیستن نمی گذارد. زندگی جاوید نامی دیگر برای زیستن در لحظه و حال جاودانی و خروج از گذشته و آینده ای است که ذهن ما می سازد.

هر که جز این عاشقان، ماهیِ بی‌آب دان
مرده و پژمرده است، گر چه بود او وزیر
اگر به مقام وزارت هم برسی و عاشق نباشی مثل ماهی بیرون افتاده از آب، تقلای بیهوده می کنی و بالا و پایین می پری. در واقع لذت حقیقی را عاشق حقیقی می برد که حاضر نیست عشقش را با تمام دنیا عوض کند.

عشق چو بگشاد رخت، سبز شود هر درخت
برگ جوان بر دمد، هر نفس از شاخ پیر
درختان به برکت عشق است که سبز و خُرّم اند و در بهاران برگ نو می زایند.

هر که شود صید عشق، کی شود او صید مرگ؟
چون سپرش مه بود، کی رسدش زخم تیر؟
عشق سپری بزرگ است در مقابل تیر مرگ. عاشق از مرگ نمی ترسد و حتی بدان نمی اندیشد. عشق، مرگ را نفی می کند. مرگ حادثه ای در آینده است و عشق، زیستن در حال است.

سر ز خدا تافتی، هیچ رهی یافتی؟
جانب ره بازگرد، یاوه مرو خیر خیر
کسی که عاشق خدا نیست، از راه مستقیم خارج می شود و راه را گم می کند.

تُنگ شکر خر بلاش، ور نخری سرکه باش
عاشق این میر شو، ور نشوی رو بمیر
بلای معشوق را مثل شکر با طیب خاطر و لب خندان بپذیر و گرنه مثل سرکه ترش روی می شوی و لیاقت مردن داری.

جملهٔ جان‌های پاک، گشته اسیران خاک
عشق فروریخت زر، تا برهاند اسیر
جان های پاک انسان ها، ندانسته اسیر تعلقات مادی و خاکی می شوند. ولی عشق است که زر می افشاند و خرج می کند آنان را از اسارت خاک می خرد و نجات می دهد.

ای که به زنبیل تو، هیچ کسی نان نریخت
در بن زنبیل خود، هم بطلب ای فقیر
به جای برداشتن کشکول گدایی، نان از زنبیل وجود خود بطلب.

چست شو و مرد باش، حق دهدت صد قماش
خاک سیه گشت زر، خون سیه گشت شیر
اگردر مردانگی چالاک باشی، خداوند همه چیز به تو می دهد. اگر از تو حرکت و قدم برداشتن باشد، خداوند برکتت می دهد. چنان که خاک با تابش خورشید، طلا می شود و خون مادر به شیر برای نوزادش تبدیل می شود.

مفخر تبریزیان، شمس حق و دین بیا
تا برهد پای دل، ز آب و گل همچو قیر
ای شمس تبریزی بیا تا از این عالم چسبنده چون قیر نجات مان دهی.

25 تیر 1404
3
نکته:

تا زمانی که مراقبه‌کننده‌ای وجود داشته باشد، مراقبه‌ای در کار نخواهد بود. (کریشنامورتی)
👌31