کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.95K photos
1.64K videos
136 files
2.9K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئویی از غافلگیری و جشن تولد هشتاد و چهار سالگی زنده‌یاد ناصر مسعودی در تمرینات کنسرت مجید درخشانی ، سپیده رئیس السادات و گروه عندلیب

کانال موسیقی سنتی "کُرُن موزیک" @koronmusic
4
گفتار ادبی


تقابل شکنی های حافظ

محمدامین مروتی


تقابل شکنی های حافظ سه ضلع اصلی دارد:
بین دین و دنیا، بین عشق زمینی و آسمانی، بین می انگوری و عرفانی.
در هر سه مورد حافظ دلایل نقلی و عقلی خود را دارد.

تقابل شکنی بین دین و دنیا چندان دشوار نیست زیرا اسلام منتقد رهبانیت بوده و بر استفاده از نعمت های دنیوی تاکید اکید داشته:
وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا: و لیکن بهره‌ات را هم از دنیا فراموش مکن (قصص/77)
غریزه ستیزی و نفس کشی، روندی افراطی و واکنشی به دنیاپرستی بوده است. لذا حافظ تنها به زهد ریایی نمی تازد بلکه به زهد غیرریایی هم معترض است که جهات زمینی بشر را نادیده می گیرد.

تقابل شکنی بین معشوق خاکی و افلاکی هم از طرفی مستند به فراموش نکردن نصیب و بهره از دنیا در آیۀ فوق است و از طرفی توسط تصوف عشق، مستدل شده است. اینکه عشق زمینی، پل و قنطره برای عشق الهی است:
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است
عاقبت ما را بدان سر رهبر است (مولوی)
اما حافظ از مولانا فراتر می رود و اصالت واولویت را به عشق زمینی می دهد و می گوید اگر بدون درک و تجربۀ عشق زمینی از عشق الهی هم درکی نخواهی داشت و حتی به بهشت راهی ندارد:
ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد
کسی که زنخدان شاهدی نگزید

تقابل شکنی سوم بین می انگوری و عرفانی دشوارتر از دو مورد دیگر به نظر می رسد و عمدۀ مناقشه مفسران حافظ در همین جاست.
حافظ در این جا هم اولاً به این آیه استناد می کند که در قرآن ضمن تاکید بر گناه بودن شرب خمر، منافعی هم برای آن ذکر شده:
قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا: گو: در این دو کار گناه بزرگی است و سودهایی برای مردم، ولی زیان گناه آن دو بیش از منفعت آنهاست(بقره/219)
عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
ثانیاً اگر انسان گناه نکند، انسان نیست. گناه جزئی از سرشت بشر است و اگر نتواند گناه کند، اختیار ندارد و اگر اختیار نداشته باشد، بشر نیست:
دركــارگــاه هستي از كفــر ناگزير است،
آتش كه را بســوزد،گر بولهب نباشد؟
خمير وجود بشر را با گناه سرشته اند وگرنه به جاي انسان جايز الخطا، فرشته داشتيم كه اختياري براي گناه كردن نداشت:
جايي كه برق عصيان بر آدمِ صفي زد
مــا را چگونـه زيبد دعوي بي گناهي؟
ثالثاً گناه داریم تا گناه. گناه کبیره داریم و گناه صغیره. به نظر حافظ – خاصه در زمانۀ او که روزگار رونق زهد و ریا بود- ریاکاری و تظاهر به دینداری و مردم آزاری و خودپرستی به مراتب گناهی بزرگتر از نوشیدن می است. زیرا اولی به دیگران زیان می رساند و حق الناس را زیر پا می نهد و دومی به ضرر خود فرد است و فقط حق الله را نفی می کند و حق الناس بر حق الله اولویت دارد:
باده نوشي كــه در او روي و ريــايي نبود
بهتر از زهد فروشي كه در او روي و رياست
و:
حافظا مي خور ورندي كن خوش باش ولي
دام تــزوير مكن چــون دگــران قرآن را
و:
تــرسم كـه صــرفه اي نبـرد روز بازخواست،
نــان حــلال شيـخ، زِ آب حــرام مـــا
و:
رندی حافظ نه گناهی است صعب
با کرم پـــادشــه عيــب پــوش
و:
مباش در پي آزار و هر چه خواهي كن
كه در شريعت ما غير ازين گناهي نيست
و:
به یکی جرعه که آزارِ کَسَش در پِی نیست
زحمتی می‌کشم از مردمِ نادان که مپرس

مهمتر از همه گناهانی است که خیری هم برای دیگران دارند:
اگر شراب خوری جُرعه‌ای فَشان بر خاک
از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک

در واقع این خودخواهی و غرور است که ام اخبائث است:
تا فضل و عقل بینی، بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم: خود را مبین که رَستی

گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

رابعاً اگر انسان گناه نکند، اسم غفور و بخشندۀ خداوند معطل می ماند و خدا هم خدا نیست:
مي خور با بانگ چنگ و مخور غصه، وركسي
گويــد تــو را که بــاده مخور، گــو: "هوالغفور"
و:
نصيب ماست بهشت اي خداشناس بـرو
كـه مستحق كــرامت ،گنــاهكـاراننــد
و:
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نيست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چيست؟
و مهمتر همه اینکه رحمت خداوند سابق بر غضب اوست:
لطف خـــدا، بيشتــر ازجــرم مــاست
نكتة ســربستـه چـه دانـي؟ خمـــوش
و:
پيــر دردي كش ما، گرچه ندارد زر و زور
خوش عطا بخش و خطا پوش خدايي دارد
و به پشتوانه اين رحمت عام است كه حافظ به جنگ زهد مي‌رود:
بيا كه دوش به مستي، سروش عالم غيب
نـويـد داد كه عـام است فيض رحـمت او

24 دی 1403
3
نکته:

ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ مسئله در هر رابطه‌ای شنیدن حرف‌هایی‌است که گفته نمی‌شوند... (پیتر_دراکر)
👍1👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خلاصه کتاب کیمیاگر پائلو کوئیلو
👏41
گفتار دینی


مقایسه ای بین ترجمه های قرآن

محمدامین مروتی

ترجمه ها را از لحاظ دقت (وفاداری)، زیبایی (فصاحت و شیوایی)، ایجاز، روانی و قابل فهم بودن (بلاغت) با هم مقایسه کرد.
ترجمه خرمشاهی و موسوی گرمارودی، ادبی ترین ترجمه هاست و پس از آن ترجمه آیتی و فولادوند قرار دارند.
دقت ترجمه آیتی، بهرامپور و فولادوند را بیشتر از سایر ترجمه ها است. ترجمه قمشه ای اشتباهات بسیار دارد.
به جهت روانی ترجمه می توان به ترتیب از ترجمه های آیتی، بهرامپور، فولادوند و انصاریان نام برد.
بیشترین توضیحات اضافه بر متن اصلی، در ترجمه های خرمدل، قمشه ای، انصاریان و مکارم و صادقی تهرانی دیده می شود. به همین دلیل است که ترجمه های خرمدل و قمشه ای از ترجمه به تفسیر میل می کنند.
استفاده از واژه های سره فارسی در ترجمه های گرمارودی، خرمشاهی، فولادوند و بهرامپور بیشتر دیده می شود.
تحت اللّفظی ترین ترجمه، ترجمه معزی و صادقی تهرانی است.
ترجمه آیتی در عین دقت و روانی و بلاغت، کوتاه تر و موجزتر از بقیه ترجمه هاست. به همین سبب در مقایسه هم حجم کمتری دارد و هم روان است.
ترجمه بهرامپور و فولادوند، بیشترین شباهت را به هم دارند و از طرف دیگر ترجمه آیتی و خرمشاهی نیز به هم بسیار شبیهند.

شخصا از ترجمه های آیتی، بهرامپور و فولادوند بیشترین استفاده را کرده ام. در توضیح "مفردات" از ترجمه خرمدل و گاه ترجمه خرمشاهی استفاده کرده ام. با این وجود گاهی ترجمه لغتی را در ترجمه های دیگر ترجیح داده ام و جایگزین کرده ام. در ترجمه آیات روشن و آسان، مبنا را بر ترجمه موجز و روان و دقیق آیتی گذاشته ام. اما در ترجمه آیات دشوار و پیچیده، بین ترجمه ها مقایسه و حتی الامکان بهترین ترجمه یا ترکیبی از ترجمه ها را برگزیده ام.
مثلا ترجمه "کفروا" به "کفر ورزیدن"، در ترجمه فولادوند را به "کافر شدن" در سایر ترجمه ها ترجیح می دهم. چرا که کفر در قرآن، بیشتر یک صفت است که قوت و ضعف می پذیرد تا یک موصوف با وصف ثابت. همینطور ترجمه "کافر" به "کفرپیشه" را نزد دکتر خرمدل می پسندم چرا که کافر بنایش بر عناد و نپذیرفتن است یعنی کفر را پیشه خود کرده است.
"دادستان" در ترجمه خرمشاهی به جای "منتقم" در سایر ترجمه ها مرجح است. چرا که خدا حکیم است و مثل بشر نمی تواند انتقام جو باشد.
در ترجمه "یضل" و « يُغْوِيَكُمْ » اغلب گفته اند خدا گمراهتان می کند. فولادوند ترجمه کرده است که خدا شما را "بیراه گذارد"، که بسیار بهتر است و از نسبت دادن ضلالت به خدا پرهیز می کند.
یا "پروا داشتن" در ترجمه فولادوند را به "ترسیدن" در ترجمه معزی ترجیح داده ام. چرا که تقوی از ماده "وقی" به معنی اجتناب و کنترل و پرهیز است نه ترس. همینطور اکثرا "خشیت" را به ترسیدن ترجمه کرده اند در حالی که در معنای اصلی واژه، علاوه بر ترس، نوعی مفهوم خشوع و فروتنی هم هست که نادیده گرفته شده است. به هر حال ترس از خدا مانند ترس از یک پادشاه جبار نیست و در ترجمه باید این تفاوت ها دیده شود.
همینطور ترجیح "قدرتمند" (ترجمه بهرامپور) در ترجمه "عزیز" به جای ارجمند (فولادوند) یا پیروزمند(آیتی). عزیز به کسی می گویند که مسلط و قوی است و دست بالاتر را دارد.
ترجیح "هشدار" (در ترجمه بهرامپور) برای "انذار" به جای بیم دادن (در ترجمه فولادوند) و ترساندن (در ترجمه آیتی).
یا "سیاهکاری" برای ظلم معادل بهتر از ستمکاری است. چرا که واژة ظلم در عربی و لسان قرآن، تناسب و نسبتی هم با ظلمت و کوری و جهل هم دارد.
بعضی کلمات در سیاق زبان مبدا معنای مثبت دارند ولی در زبان فارسی معنای منفی دارند. مثلا "مکر" و همچنین "طمع" در زبان امروز ما معنای منفی دارند ولی در قرآن به معنای "چاره گری" و "امید" آمده اند. لذا باید در ترجمه معنا را فدای لفظ نکرد که متاسفانه در اکثر ترجمه ها بدان توجه نشده است. یا امروزه که کلمه "شکنجه" به کلی بار منفی بالایی پیدا کرده، دیگر درست نیست به جای کلمه "عذاب" در ترجمه مورد استفاده قرار گیرد. معنی عذاب در گذشته نوعی تنبیه و اذیت بوده است نه شکنجه به معنای امروزیش.
3🔥1👏1
نکته:

اندیشیدن گفت‌وگویی بی‌پایان با خویشتن است، در آن هر باور و اطمینانی که داریم به کرّات مورد پرسش قرار می‌گیرد.(هانا آرنت)
👍6👌3
گفتار اجتماعی


نظام اقتصادی یا طبقاتی؟

محمدامین مروتی


نظام های اقتصادی با نظام های طبقاتی فرق دارند.
مهمترین موج های اقتصادی در تاریخ عبارت بوده اند از:
اقتصاد شکار، اقتصاد کشاورزی، اقتصاد صنعتی و اقتصاد انفورماتیک.
نظام های اقتصادی نوعی برساختة تمدن بشری اند نه ساخته دست طبقات معین. برخلاف آنچه مارکس در مانیفست می گوید تاریخ بشر تاریخ مبارزات طبقاتی نیست. تاریخ توسعه اقتصادی به عنوان دستاورد بشریت و به طور خاص دستاورد تکنولوژی است. البته اینکه در همه این نظام ها قدرت در اختیار ثروت بوده و هر کس توانسته سهم دیگری را از آن خود کرده، واقعیتی مبرهن است. اما اینکه بگوییم دو سوی ماجرا دو طبقه بوده اند خیر.
مارکسیسم از واقعیت وجود ستم های اقتصادی، در توجیه خصلت طبقاتی تاریخ سود می جوید. تو گویی قدرت سیاسی را طبقات معین اشغال می کنند ونوعی همکاری و همبستگی طبقاتی بین افراد یک طبقه بر علیه افراد طبقه دیگر وجود دارد. کما اینکه لشکر تحت امر حاکمان عموماً از طبقات فرودست بوده اند و عمده جنگ ها نیز بین قبایل و در مراحل پیشرفته تر بین کشورها بوده است نه طبقات.

نظام های اقتصادی داریم، نه نظام های طبقاتی به معنای حکومت سیاسیِ یک طبقه بر طبقه دیگر. چیزی به نام نظام سرمایه داری به عنوان حاکمیت سیاسی سرمایه داران بر غیرسرمایه داران وجود ندارد. مردم به نظریات بسیار مختلف رای می دهند.
تفوق اقتصادی عده ای بر عده دیگر در تمام طول تاریخ بوده است و من بعد هم خواهد بود. این تفوق بعضا هم موجب رانت خواهد شد ولی به هیچ وجه به معنای تفوق سیاسی و نظامی یک طبقه نیست.
خط و مرز مشخصی بین سرمایه دار و غیر سرمایه دار نیست. مردم به فراخور توان شان، سرمایه دارهای ریز و درشتی هستند. حتی کارگران و دهقانان هم با سرمایه گذاری های مختلف برای برکشیدن خود می کوشند و اغلب هم موفق می شوند.
در نظام رقابت آزاد برخلاف سایر نظام های پیشین، بیشترین امکان جابه جایی طبقاتی هست. به گونه ای که مرتبا قدرت اقتصادی افراد، جا به جا می شود. بزرگترین سرمایه داران امروز، ده سال بعد جای شان را به انسان های زیرک تر و خوش فکرتر از خودشان می دهند.

نتیجه آن که اطلاق نظام سرمایه داری یا فئودالی تا حد کمی روشنگر و تا حد زیادی گمراه کننده است.
تقریباً همه قدرت های موجود در جهان فعلی، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، خصلت صنعتی با جهت گیری روزافزون انفورماتیک دارند.
در عین حال تفاوت هایی بین آن ها هم هست.
در کشورهای غربی محور توسعه رقابت آزاد و دخالت حداقلی دولت هاست. در چین و روسیه کمونیستی رقابت آزاد به رسمیت شناخته نمی شد ولی پس ار اینکه شوروی فروپاشید به اهمیت اقتصاد رقابتی پی بردند ولی در چین و روسیه فعلی، ضمن پذیرش رقابت آزاد، قدرت اصلی و نهایی کماکان در دست دولت است.
خصلت اقتصاد چین و روسیه از بقیه دنیا متمایز نیست. تفاوتی اگر هست در این است که در چین و روسیه قدرت سیاسی تحت نظارت مردم نیست. کارگران حق اعتصاب ندارند و دستمزد کارگران کسری از دستمزد همکارانشان در کشورهای غربی است.
👆👆👆ادامه از فرسته بالا👆👆👆 تحولات مهم اقتصادی:
اقتصاد با معاوضه کالا در برابر کالا آغاز شد. تقسیم کار و بازار نبض تپنده اقتصاد برای رفع نیازهای مختلف بشر است. نوعی از تشریک مساعی که تماماً برد- برد است.
بازرگانی و دریانوردی این بازارها و معاملات را به اقصی نقاط جهان گسترش داد.
پول و مسکوکات به تسریع و تسهیل این معاملات یاری رساندند.
پول اعتباری و بانک ها یک گام دیگر این معاملات را جلو بردند. در گذشته مردم هنگام مسافرت های طولانی، پول و دارایی شان را به امنای معروف دور و بر شان می سپردند. بانک همچنین نقشی را که امنای سابق در میان مردم ایفا می کردند، به عهده گرفت. بانک ها همچنی با تجمیع ثروت مردم سرمایه های کوچک و سرگردان را با مدیریت بهینه و کارشناسانه، سود ده ساختند و از آن در سرمایه گذاری های ملان و سودآور استفاده کردند.
بیمه نیز از طریق تقسیم ضرر و زیان، امنیت روانی برای معاملات پر ریسک را تامین کرد. به نظر نگارنده، حق بیمه و مالیات بر ارث را باید از ثروت هر کس پس از مرگش برداشت.
یکی دیگر از راه های تعدیل ثروت و سرمایه گذاری های پر سود، تشکیل شرکت های سهامی است.
سیاست و اقتصاد به یک علم تبدیل می شود که متخصصان خود را دارد.
می بینیم که چگونه بشر در طول تاریخ، تجاربش را برای حرکت به سوی یک زندگی آسان تر تجمیع کرده است. بازار هم یکی از دستاوردهای طبیعی تمدن بشری برای رفع نیازهای متقابل بوده است و زمانی که کسانی بخواهند این دستاوردهای طبیعی را با تصمیم گیری های دولتی و مصنوعی و اقتصاد دستوری جایگزین کنند، همه تجارب و دستاوردهای هزاران ساله بشری را با تکیه به عقل ناقص و خودمدار خود، کنار می نهند به باد می دهند. در حالی که عقل تجمیع شده و انباشتی نسل های گذشته طی میلیون ها آزمایش و خطا به اینجا رسیده است. البته می توان گفت این اقتصادهای دستوری نیز مرحله ای از همان آزمایش و خطاهاست که بر دانسته های بشر می افزاید.
ثروت هر نسلی به ثروت نسل قبل از خود افزوده می شود و از همین طریق است که زندگی نسل های آینده راحت و راحت تر می شود.
👏1
نکته:

کسانی که به من می‌گویند تو به جهنم می‌روی و ما به بهشت، مرا خوشحال می‌کنند. چون مطمئن می‌شوم که با آن‌ها به یک جا نمی‌روم. (مارتین ترمن)
👏5😁2🔥1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️سه‌تار در موسیقی ایرانی

▫️درسگفتار از میلاد یسری، نوازنده سه‌تار


@NazariyehAdabi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به کمال رسیدن مرد و زن

دکتر لیلی انور:

#انیما
#انیموس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
« دل میگه دلبر میاد » آهنگی که اکثرا با صدای جاودانه بانو « مهستی » شنیدیم و باش خاطره داریم ولی باید بدونید که خواننده اصلی خواننده ای کمتر شناخته شده اهل شیراز با نام « اکبر ذیگلری » هست.

نام آهنگ : دل میگه دلبر میاد
خواننده : اکبر ذیگلری
ترانه‌سرا : هما میرافشار
آهنگساز : عماد رام
🌹🌹
درمحضر کتاب

«حکمتِ شادان»

ستایش رقصیدن با زندگی؛

در این کتاب نیچه فلسفۀ خود را در قالب گزین‌ گویه‌ها، قطعات شاعرانه و تأملات عمیق مطرح می‌کند. این کتاب پلی است میان اندیشه‌های آغازین او و شکل‌گیری «اراده معطوف به قدرت» و «بازگشت جاودانه».
«حکمت شادان» جشنِ خردی است که از ترس، اخلاق‌زدگی و سنگینی ارزش‌های کهنه رها می‌شود. نیچه در این کتاب، خرد را نه ابزاری برای اطاعت، بلکه نیرویی برای رقصیدن با زندگی می‌داند؛ خردی که با شجاعت، طنز، بازیگوشی و خلاقیت همراه است. در این کتاب، نیچه با صدایی شاد، بی‌بیم و آزاد سخن می‌گوید؛ او از حکمتی حرف می‌زند که از دلِ زندگی می‌جوشد؛ حکمتی که هم خنده دارد، هم زخم، و هم شهامت دوباره برخاستن.

خلاصه‌ای از کتاب حکمت شادان:

۱. اعلان یک دگرگونی بزرگ: مرگ خدا

در قطعه‌هایی موجز و روشن، نیچه «مرگ خدا» را نه یک رویداد دینی، بلکه یک تحول فکری می‌داند؛ یعنی پایانِ ارزش‌ها و یقین‌هایی که قرن‌ها بر آن تکیه داشته‌ایم. این دگرگونی انسان را در برابر یک مسئولیت بزرگ می‌گذارد:
خودش باید ارزش‌های تازه بیافریند. نیچه می‌گوید مبلغین دینی خدا را کُشته‌اند و خود بجای او نشسته‌اند.

۲. شادی به‌عنوان دلاوری

در نگاه او، شادی چیزی سطحی نیست.
شادیِ راستین از دلِ رنج می‌آید؛ از توان دیدن حقیقت، پذیرش آن، و باز هم «آری گفتن» به زندگی.
زبان ترجمه پارسا در این بخش‌ها شفاف و ساده است و حسِ «جرئت زیستن» را خوب منتقل می‌کند.

۳. انسانِ آفریننده

نیچه بر انسانی تکیه می‌کند که از قید ترس‌های اخلاقی و جمعی آزاد می‌شود و ارزش‌های نویی خلق می‌کند—انسانی که زندگی را نه وظیفه، که امکانِ آفرینش می‌بیند.

۴. بازگشت جاودانه

یکی از اندیشه‌های مهم کتاب این است:
چنان زندگی کن که اگر همین زندگی هزار بار تکرار شد، باز بگویی: بله، همین را می‌خواهم.
این معیار نیچه برای اصالت و سرافرازی زندگی است.

۵. ستایش جسم، زمین و هنر

در بخش‌های مختلف، نیچه از بلندی‌های گوشه‌نشینی فلسفی پایین می‌آید و زندگی روزمره را می‌ستاید:
بدن، طبیعت، خنده، موسیقی و هنر.
در ترجمه پارسا این بخش‌ها گرم، صمیمی و قابل فهم است.

۶. آزادی اندیشه

نیچه از «آزاداندیشی» سخن می‌گوید؛ آزادشدن از عادت‌های فکری، از تقلید، و از ترس‌های اخلاقی. او آزادی را توانایی اندیشیدن برخلاف جریان می‌داند.

چکیدهٔ کوتاه

حکمت شادان کتابی است درباره انسانِ شجاع و آفریننده؛ انسانی که پس از فروپاشی ارزش‌های کهنه، با شادی و شهامت، دنیای تازه‌ای می‌سازد. این کتاب ستایش رقصیدن با زندگی، هنر، خلاقیت و آری‌گفتن به تمام آشوب‌های زیستن است.
«حکمت شادان» دعوت نیچه به خردی رها، شجاع و آفریننده است. او با اعلام «مرگ خدا» می‌گوید انسان باید ارزش‌های تازه‌ای خلق کند. شادی را نتیجه‌ی رویارویی کامل با رنج می‌داند، نه فرار از آن. ایده «بازگشت جاودانه» معیار اصالت زندگی است. این کتاب ستایش زندگی، جسم، هنر و ارادهٔ خلاق انسان است.

حکمت شادان

فریدریش نیچه

ترجمه  مهرداد پارسا
گفتار عرفانی


اهل دعا و اهل رضا

محمدامین مروتی


مولانا در دفتر سوم می گوید دو جور ولی داریم: اهل دعا و اهل رضا. اهل دعا از خدا تغییراتی می خواهند و اهل رضا از او هیچ چیز نمی خواهند:
۱۸۷۹ بِشْنو اکنون قِصّه آن رَهْرُوان که ندارند اعتراضی در جهان
۱۸۸۰ زَ اوْلیا اَهْلِ دُعا خود دیگرند گَهْ هَمی‌دوزَنْد و گاهی می‌دَرَند
۱۸۸۱ قَوْمِ دیگر می‌شِناسَم زَ اوْلیا که دَهانْشان بَسته باشد از دُعا

رضایت در قلبشان آرام گرفته است و از قبول قضا، ذوق و لذت می برند و چنان حسن ظن و اعتمادی به خدا دارند که از هیچ غمی، عزادار نمی شوند:
۱۸۸۳ در قَضا ذوقی هَمی‌بینَند خاص کُفرَشان آید طَلَب کردن خَلاص
۱۸۸۴ حُسنِ ظَنّی بر دلِ ایشان گُشود که نَپوشَند از غَمی، جامه‌یْ کَبود

کسی که بدون تکلف و تعارف و از صمیم قلب، به قضای او راضی باشد، حالش خوب می شود چون گویی همه چیز بر وفق میل او انجام می شود:
۱۹۰۷ چون قَضایِ حَقْ رضایِ بَنده شُد حُکْمِ او را بَنده‌یی خواهنده شُد،
۱۹۰۸ بی‌تَکَلُّف نه پِیِ مُزد و ثَواب بلکه طَبْعِ او چُنین شُد مُسْتَطاب

زندگی و مرگش برای خداست. حتی دنبال بهشت و گریز از دوزخ نیست:
۱۹۱۱ بَهرِ یَزدان می‌زیَد نه بَهرِ گَنج بَهرِ یَزدان می‌مُرَد نَزْ خَوْفِ رَنج
۱۹۱۲ هست ایمانَش برایِ خواستِ او نه برایِ جَنَّت و اَشْجار و جو
۱۹۱۳ تَرکِ کُفرَش هم برایِ حَق بُوَد نه زِ بیمِ آن که در آتش رَوَد

هدفش رضای دوست است و قضای الهی چون حلوا در دهانش شیرین است. طبیعتاً دنیا به کام چنین بنده ای است. پس چرا دعا کند که خدایا چنین و چنان کن؟
۱۹۱۵ آن گَهان خَندَد که او بیند رِضا هَمچو حَلْوایِ شِکَر او را قَضا
۱۹۱۶ بَنده‌یی کِشْ خوی و خِلْقَت این بُوَد نه جهان بر اَمر و فَرمانَش رَوَد؟
۱۹۱۷ پس چرا لابِه کُند او یا دُعا؟ که بِگَردان ای خداوند این قَضا؟



7 آبان 1402
👍31