گفتار ادبی
مرد ادب و سیاست
محمدامین مروتی
محمد تقی بهار(1265-1330 ش) مرد ادب و سیاست بود.
در جوانی در سلک مشروطه خواهان و سپس عضو حزب دمکرات خراسان بود.
ش دوره نماینده مردم در مجلس شورا بود و مدت کوتاهی هم وزیر فرهنگ در کابینه قوام بود. عضو حزب دموکرات قوام هم بود و به برادر او یعنی وثوق الدوله ارادت خاص داشت.
در زمان جنگ اول طرفدار آلمان بود و در مجلس اغلب به فراکسیون اقلیت تعلق داشت. بعد از تبعید رضا شاه دوباره فعال شد و گرایشی به شوروی پیدا کرد و در 1328 رهبر "انجمن طرفداران صلح" شد و قصیده معروف "جغد جنگ" را ساخت:
فغان ز مرغ جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او......
کتاب تاریخ احزاب سیاسی(1323ش) حاصل تجربیات سیاسی اوست.
سبک شناسی اما حاصل تتبعات ادبی او بود.
روابطش با رضاشاه کجدار و مریز بود. همانند او مخالف نهضت جنگل و کلنل محمدتقی خان پسیان بود. با داستان جمهوری خواهی سردار سپه به شدت مخالفت کرد:
جمهوری سردار سپه مایه ننگ است
این صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است...
بهار "مرغ سحر" را در سال های استبداد صغیر ساخت که سرشار از مضامین آزادیخواهانه است. از روی این شعر مرتضی نی داوود تصنیفی در دستگاه ماهور ساخت که اولین بار در 1306 اجرا شد.
مورد غضب شاه قرار گرفت و ایام کوتاهی را در سالهای 1309 و 1312 در محبس گذراند که طبع شاعرانه و ظریفش، تحمل همان ایام کوتاه را هم نداشت و از طریق سرودن شعر خواستار عفو شد:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید...
در عین حال به خدمات رضا شاه باور داشت:
...صاحبقران شرق رضا شاه پهلوی
شاهنشهی که سایه خلاق اکبر است
این مدح را از جنس دگر مدح ها مگیر
کاین را پدر عقیده و اخلاص مادر است...
نقار بین او و شاه سبب خیر شد، چرا که خانه نشینی و دوری از سیاست، مجال تصحیح بسیاری از متون کهن را بدو داد. در همین ایام کتاب ارزشمند "سبک شناسی" را نوشت که در 1326 به چاپ رسید.
بهار در روزگار خود در قصیده سرایی همتا نداشت و به سبک شاعران خراسان قصاید طولانی و استوار و پر نکته می ساخت که عمدتاً در وصف طبیعت از منظر سیاسی بود. قصیده "عدل مظفر" در ستایش مظفرالدین شاه، قصیده غرای "مرغ شباهنگ" و " جغد جنگ" و همچنین قصیده ای که برای کوه دماوند ساخته از آن جمله اند:
ای کوه سپید پای در بند
ای معبد گیتی ای دماوند....
او در اردیبهشت 1330 به مرض سل در گذشت.
منبع:
جلد سوم از صبا تا نیما، یحیی آرین پور
5 دی 1404
نکته:
پوچی، حاصل سکوت عمیق جهان در مقابل پرسش های بنیادی بشر است.(کامو)
@Book_Life
انسانها از رابطه به وجود میآیند،
در رابطه رشد میکنند،
در رابطه آسیب میبینند
و در رابطه ترمیم میشوند،
همه چیز به رابطه ها مربوط است...!
انسان موجودی یکروزه | #اروین_یالوم
انسانها از رابطه به وجود میآیند،
در رابطه رشد میکنند،
در رابطه آسیب میبینند
و در رابطه ترمیم میشوند،
همه چیز به رابطه ها مربوط است...!
انسان موجودی یکروزه | #اروین_یالوم
💅1
بهرام بیضایی، فرزند ایران(1317-1404)
نمایشنامه و فیلمِ "مرگ یزدگرد" را شاهکارِ او دانستهاند. کلام˚ محوری و دیالوگ های زیبا و استقلال فکری و کار متاملانه و جدی، از مهمترین ویژگی های بارز بیضایی است. بابک احمدی او را بزرگترین هنرمند مدرن ایران می داند.
مضمون بسیاری از کارهای بیضایی غربت است مثل غربت "باشو" در میان کودکان و مردمی متفاوت، غربت "آقای حکیمی" در رگبار، مثل غریبه و مه....
تکیه بر اسطوره و تاریخ نیز مشخصه دیگر کارهای بیضایی است.
در مدرسه شاگردِ زرنگی نبود؛ ولی در دورانِ مدرسه با اسماعیل نوری علا و داریوش آشوری و در اوانِ جوانی با م. آزاد و اکبر رادی و جلال آل احمد و محمّدعلی سپانلو دمخور بود.
پدر به بهائیت گرویده بود. بیضایی همچنین درباره اخراجش از دانشگاه در سال 60 گفته است: « از دانشگاه اخراج شدم؛ به عنوان بهایی. من در یک خانواده بهایی بزرگ شدم، منتهی مذهب من فرهنگ است و در جلسه بازجویی دانشگاه هم این را گفتم و اخراج شدم.» اما حکم صادر شده بود.
با فروغ و گلستان، فیلم می دیدند و کم کم شروع به نوشتن در مجلات روشنفکری کرد.
در سال 44 "پهلوان اکبر می میرد" توسط عباس جوانمرد روی صحنه رفت و پس از آن خودش سه نمایشنامه به صحنه برد. کامیابیِ "پهلوان اکبر میمیرد" در جشنواره مهرِ ۱۳۴۴ بیضایی را همچون نمایشنامهنویسی پیشرو تثبیت کرد.
در 1349 به دلیل عضویت در کانون به ساواک احضار و بازجویی حتی قطع حقوق می شود.
رگبار در جشنواره فیلم سپاسِ سالِ ۱۳۵۲ بهترین فیلم شناخته شد.
او نیز در جوانی تحت تاثیر جو غالب روشنفکری، مدتی جذب حزب توده شده بود، اما همواره سیمای یک هنرمند مستقل را داشته است تا جایی که متعاقب دو دستگی سیاسی در کانون نویسندگان، در سال 56 از آنجا هم بیرون آمد.
در شب های نویسندگان سال 56 در انجمن گوته، خلاف جو غالب، سانسور را فقط متوجه حکومت نمی داند و از سانسوری که خود نویسندگان هم بر یکدیگر اعمال می کنند انتقاد می کند و می گوید:
"شما از یک دستگاه نظارت مستقیم صحبت می کنید. من راجع به آن حرفی ندارم. من از گروه های نامرئی نظارت صحبت می کنم که همه جا هستند و بسیار خطرناک ترند."
در پاییزِ ۱۳۵۸ مرگ یزدگرد در تهران بر صحنه رفت و سالِ ۱۳۶۰ بیضایی از این نمایشنامه فیلمی ساخت که توقیف شد.
سال 64 ، "باشو، غریبه کوچک" و سال 66 "شاید وقتی دیگر" را ساخت که با اقبال عمومی مواجه شدند. مسافران در سال 70 و سگ کشی در سال 80 او را به عنوان یک سینماگر محبوب، مطرح کرد.
با گشایشِ فضای سیاسی و فرهنگی در آغازِ ریاست جمهوری سید محمّد خاتمی در سالِ ۱۳۷۶، بیضایی به ایران بازگشت و پس از هجده سال چند کار را همزمان به صحنه برد.
"جدال با جهل" کتابی است که به کوششِ نوشابه امیری از گفتگو با بهرام بیضایی که به سالِ ۱۳۸۸ منتشر شد.
سال 89 دوباره به دلیل محدودیت ها ناچار به ترک وطن گردید و استادِ مدعو در دانشگاه استنفورد شد.
داریوش آشوری می گوید تلخی بیضایی حاصل آزارهایی بوده که از کودکی همراه او بوده با این وجود به یاد نمی آورم ناسزایی از او شنیده باشم.
منابع:
اندیشه پویا شماره 80 (تیر و مرداد 1401)
ویکی پدیا
روشنفكر فصل های سخت، میرا قربانی فر
❤🔥3