@Book_Life
انسانها از رابطه به وجود میآیند،
در رابطه رشد میکنند،
در رابطه آسیب میبینند
و در رابطه ترمیم میشوند،
همه چیز به رابطه ها مربوط است...!
انسان موجودی یکروزه | #اروین_یالوم
انسانها از رابطه به وجود میآیند،
در رابطه رشد میکنند،
در رابطه آسیب میبینند
و در رابطه ترمیم میشوند،
همه چیز به رابطه ها مربوط است...!
انسان موجودی یکروزه | #اروین_یالوم
💅1
بهرام بیضایی، فرزند ایران(1317-1404)
نمایشنامه و فیلمِ "مرگ یزدگرد" را شاهکارِ او دانستهاند. کلام˚ محوری و دیالوگ های زیبا و استقلال فکری و کار متاملانه و جدی، از مهمترین ویژگی های بارز بیضایی است. بابک احمدی او را بزرگترین هنرمند مدرن ایران می داند.
مضمون بسیاری از کارهای بیضایی غربت است مثل غربت "باشو" در میان کودکان و مردمی متفاوت، غربت "آقای حکیمی" در رگبار، مثل غریبه و مه....
تکیه بر اسطوره و تاریخ نیز مشخصه دیگر کارهای بیضایی است.
در مدرسه شاگردِ زرنگی نبود؛ ولی در دورانِ مدرسه با اسماعیل نوری علا و داریوش آشوری و در اوانِ جوانی با م. آزاد و اکبر رادی و جلال آل احمد و محمّدعلی سپانلو دمخور بود.
پدر به بهائیت گرویده بود. بیضایی همچنین درباره اخراجش از دانشگاه در سال 60 گفته است: « از دانشگاه اخراج شدم؛ به عنوان بهایی. من در یک خانواده بهایی بزرگ شدم، منتهی مذهب من فرهنگ است و در جلسه بازجویی دانشگاه هم این را گفتم و اخراج شدم.» اما حکم صادر شده بود.
با فروغ و گلستان، فیلم می دیدند و کم کم شروع به نوشتن در مجلات روشنفکری کرد.
در سال 44 "پهلوان اکبر می میرد" توسط عباس جوانمرد روی صحنه رفت و پس از آن خودش سه نمایشنامه به صحنه برد. کامیابیِ "پهلوان اکبر میمیرد" در جشنواره مهرِ ۱۳۴۴ بیضایی را همچون نمایشنامهنویسی پیشرو تثبیت کرد.
در 1349 به دلیل عضویت در کانون به ساواک احضار و بازجویی حتی قطع حقوق می شود.
رگبار در جشنواره فیلم سپاسِ سالِ ۱۳۵۲ بهترین فیلم شناخته شد.
او نیز در جوانی تحت تاثیر جو غالب روشنفکری، مدتی جذب حزب توده شده بود، اما همواره سیمای یک هنرمند مستقل را داشته است تا جایی که متعاقب دو دستگی سیاسی در کانون نویسندگان، در سال 56 از آنجا هم بیرون آمد.
در شب های نویسندگان سال 56 در انجمن گوته، خلاف جو غالب، سانسور را فقط متوجه حکومت نمی داند و از سانسوری که خود نویسندگان هم بر یکدیگر اعمال می کنند انتقاد می کند و می گوید:
"شما از یک دستگاه نظارت مستقیم صحبت می کنید. من راجع به آن حرفی ندارم. من از گروه های نامرئی نظارت صحبت می کنم که همه جا هستند و بسیار خطرناک ترند."
در پاییزِ ۱۳۵۸ مرگ یزدگرد در تهران بر صحنه رفت و سالِ ۱۳۶۰ بیضایی از این نمایشنامه فیلمی ساخت که توقیف شد.
سال 64 ، "باشو، غریبه کوچک" و سال 66 "شاید وقتی دیگر" را ساخت که با اقبال عمومی مواجه شدند. مسافران در سال 70 و سگ کشی در سال 80 او را به عنوان یک سینماگر محبوب، مطرح کرد.
با گشایشِ فضای سیاسی و فرهنگی در آغازِ ریاست جمهوری سید محمّد خاتمی در سالِ ۱۳۷۶، بیضایی به ایران بازگشت و پس از هجده سال چند کار را همزمان به صحنه برد.
"جدال با جهل" کتابی است که به کوششِ نوشابه امیری از گفتگو با بهرام بیضایی که به سالِ ۱۳۸۸ منتشر شد.
سال 89 دوباره به دلیل محدودیت ها ناچار به ترک وطن گردید و استادِ مدعو در دانشگاه استنفورد شد.
داریوش آشوری می گوید تلخی بیضایی حاصل آزارهایی بوده که از کودکی همراه او بوده با این وجود به یاد نمی آورم ناسزایی از او شنیده باشم.
منابع:
اندیشه پویا شماره 80 (تیر و مرداد 1401)
ویکی پدیا
روشنفكر فصل های سخت، میرا قربانی فر
❤🔥5
بهرام بیضایی، فرزند ایران(1317-1404)
محمدامین مروتی
ویژگی ها:
کلام˚ محوری و دیالوگ های زیبا،
استقلال فکری،
کار متاملانه و فرهنگی،
و تکیه بر اسطوره و تاریخ
چهار ویژگی های بارز بیضایی است.
بابک احمدی او را بزرگترین هنرمند مدرن ایران می داند.
مضمون بسیاری از کارهای بیضایی "غربت" است مثل غربت "باشو" در میان کودکان و مردمی متفاوت، غربت "آقای حکیمی" در رگبار، مثل غریبه و مه.... خود او نیز روشنفکری غریب در میان دیگران بود.
دغدغه اصلی بیضایی فرهنگ است نه سیاست. لذا خودش می گوید کار من جدال با جهل است. "جدال با جهل" عنوان با مسما و گفتگوی مفصلی است با بهرام بیضایی که به کوششِ نوشابه امیری در ۱۳۸۸ منتشر شد.
زندگی:
در مدرسه شاگردِ زرنگی نبود؛ ولی در دورانِ مدرسه با اسماعیل نوری علا و داریوش آشوری و در اوانِ جوانی با م. آزاد و اکبر رادی و جلال آل احمد و محمّدعلی سپانلو دمخور بود.
پدر به بهائیت گرویده بود. بیضایی همچنین درباره اخراجش از دانشگاه در سال 60 گفته است: « از دانشگاه اخراج شدم؛ به عنوان بهایی. من در یک خانواده بهایی بزرگ شدم، منتهی مذهب من فرهنگ است و در جلسه بازجویی دانشگاه هم این را گفتم و اخراج شدم.» اما حکم صادر شده بود.
با فروغ و گلستان، فیلم می دیدند و کم کم شروع به نوشتن در مجلات روشنفکری کرد.
با گشایشِ فضای سیاسی و فرهنگی در آغازِ ریاست جمهوری سید محمّد خاتمی در سالِ ۱۳۷۶، بیضایی به ایران بازگشت و پس از هجده سال چند کار را همزمان به صحنه برد.
سال 89 دوباره به دلیل محدودیت ها ناچار به ترک وطن گردید و استادِ مدعو در دانشگاه استنفورد شد.
آثار قبل از انقلاب:
در سال 44 "پهلوان اکبر می میرد" توسط عباس جوانمرد روی صحنه رفت و پس از آن خودش سه نمایشنامه به صحنه برد. کامیابیِ "پهلوان اکبر میمیرد" در جشنواره مهرِ ۱۳۴۴ بیضایی را همچون نمایشنامهنویسی پیشرو تثبیت کرد.
در 1349 به دلیل عضویت در کانون به ساواک احضار و بازجویی حتی قطع حقوق می شود.
رگبار در جشنواره فیلم سپاسِ سالِ ۱۳۵۲ بهترین فیلم شناخته شد.
او نیز در جوانی تحت تاثیر جو غالب روشنفکری، مدتی جذب حزب توده شده بود، اما همواره سیمای یک هنرمند مستقل را داشته است تا جایی که متعاقب دو دستگی سیاسی در کانون نویسندگان، در سال 56 از آنجا هم بیرون آمد.
در شب های نویسندگان سال 56 در انجمن گوته، خلاف جو غالب، سانسور را فقط متوجه حکومت نمی داند و از سانسوری که خود نویسندگان هم بر یکدیگر اعمال می کنند انتقاد می کند و می گوید:
"شما از یک دستگاه نظارت مستقیم صحبت می کنید. من راجع به آن حرفی ندارم. من از گروه های نامرئی نظارت صحبت می کنم که همه جا هستند و بسیار خطرناک ترند."
آثار بعد از انقلاب:
در پاییزِ ۱۳۵۸ مرگ یزدگرد در تهران بر صحنه رفت و سالِ ۱۳۶۰ بیضایی از این نمایشنامه فیلمی ساخت که توقیف شد. نمایشنامه و فیلمِ "مرگ یزدگرد" را شاهکارِ او دانستهاند.
سال 64 ، "باشو، غریبه کوچک" و سال 66، "شاید وقتی دیگر" را ساخت که با اقبال عمومی مواجه شدند.
مسافران در سال 70 و سگ کشی در سال 80 او را به عنوان یک سینماگر محبوب، مطرح کرد.
داریوش آشوری می گوید تلخی بیضایی حاصل آزارهایی بوده که از کودکی همراه او بوده، با این وجود به یاد نمی آورم ناسزایی از او شنیده باشم.
منابع:
اندیشه پویا شماره 80 (تیر و مرداد 1401)
روشنفكر فصل های سخت، میرا قربانی فر
👍2❤1