گفتار عرفانی
درگیری عقل و نفس در سلوک
محمدامین مروتی
مولوی در دفتر چهارم آورده است که مجنون سوار بر شتر به سوی لیلی می رفت و شتر به هوای کره اش، مرتب واپس می رفت. عاقبت مجنون گفت راه ما یکی نیست. خود را از ناقه به زمین افکند و راه خود را رفت. مجنون عاشق است و ناقه در این قصه نماد نفس است که مانع حرکت عاشق است و این همان دوگانه عقل(عشق) و نفس در سالک است که در چالشند و باید بر آن غلبه کرد:
۱۵۳۲ هَمچو مجنوناَند و چون ناقَهش یَقین میکَشَد آن پیش و این واپَس به کین
۱۵۳۳ میل مجنونْ پیشِ آن لیلی رَوان میلِ ناقه پَس پِی کُرِّه دَوان
۱۵۳۴ یک دَم اَر مجنون زِ خود غافِل بُدی ناقه گردیدیّ و واپَس آمدی
مولانا می گوید مجنون چنان از عشق لیلی پر و بیخود بود که مهار عقل یعنی مهار شتر را از دست می داد و ناقه به سوی بچه اش برمی گشت و مجنون درجا می زد یا فرسنگها به عقب برمی گشت:
۱۵۳۵ عشق و سودا چونک پُر بودَش بَدَن مینَبودَش چاره از بیخود شدن
۱۵۳۶ آنکه او باشد مُراقب، عقل بود عقل را سودایِ لیلی دَررُبود
۱۵۳۷ لیکْ ناقه بَسْ مراقب بود و چُست چون بِدیدی او مَهارِ خویشْ سُست
۱۵۳۸ فَهم کردی زو که غافِل گشت و دَنْگ رو سِپَس کردی به کُرِّه بیدِرَنگ
۱۵۳۹ چون به خود بازآمدی دیدی زِ جا کو سِپَس رفتهست بَسْ فَرسنگها
سه روز در این آمد و رفت گذشت. مجنون به شترش گفت هر دوی ما عاشقیم، ولی مسیرمان یکی نیست. پس باید از مصاحبت هم بگذریم. یعنی عقل باید نفس را رها کند تا به مقصد برسد:
۱۵۴۰ در سه روزه رَهْ بِدین اَحوالها مانْد مَجنونْ در تَرَدُّد سالها
۱۵۴۱ گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم ما دو ضِد، پس هَمرَه نالایِقیم
۱۵۴۲ نیستَت بر وَفْق من مِهر و مَهار کرد باید از تو صحبت اِختیار
جسم و جان همراهان خوبی نیستند. جان تمایل به اعتلا و ارتقا و آسمانی شدن دارد و در هجران خدا در تب و تاب است و تن مانند ناقه، عاشق خوردن خار است و به زمین چسبیده است:
۱۵۴۳ این دو هَمرَه هَمدِگَر را راهزَن گُمرَه آن جانْ کو فُرونایَد زِ تَن
۱۵۴۴ جانْ زِ هِجرِ عَرشْ اَنْدَر فاقهای تَنْ زِ عِشقْ خاربُنْ چون ناقهای
۱۵۴۵ جان گُشایَد سویِ بالا، بالها دَر زَده تَنْ در زمینْ چَنگالها
اتلاف عمر توسط نفس:
مجنون به شتر می گوید تا من با تو باشم به لیلی نمی رسم و عمرم همچون بنی اسرائیل در بیابان ضایع می شود. این راه دو قدم بیشتر نیست و من شصت سال است که در دام نفس هستم و دیرم شده است و دیگر از این وضعیت به ستوه آمده ام:
۱۵۴۶ تا تو با من باشی ای مُرده ی وَطَن پَس زِ لیلی دور مانَد جانِ من
۱۵۴۷ روزگارم رفت زینگونْ حالها همچو تیه و قَومِ موسی سالها
۱۵۴۸ خُطْوتَیْنی بود این رَهْ تا وِصال مانْدهام در رَهْ زِ شَسْتَت ، شصت سال
۱۵۴۹ راهْ نزدیک و بِمانْدم سَختْ دیر سیر گشتم زین سَواری سیر، سیر
پس مجنون خود را از شتر به پایین افکند به گونه ای که دست و پایش زخمی شد و پایش شکست و نتوانست راه برود:
۱۵۵۰ سَرنِگون خود را ازِ اُشتُر درفَکَند گفت سوزیدَم زِ غَم تا چند؟ چند؟
۱۵۵۱ تنگ شد بر وِیْ بیابانِ فَراخ خویشتن اَفْکَند اَنْدَر سَنگْلاخ
۱۵۵۲ آنچُنان اَفْکَند خود را سَخْت زیر که مُخَلْخَل گشت جِسمِ آن دَلیر
۱۵۵۳ چون چُنان اَفْکَند خود را سویِ پَست از قَضا آن لَحظه پایَش هم شِکَست
جذب سریع سالک:
مولانا می گوید پایش که شکست، آن را بست و بدنش را گرد کرد تا چون گوی به سوی لیلی بغلطد و زودتر به مقصد برسد. گوی نماد بی دست و پایی عاشق و به سر دویدن او به سوی معشوق در کمند چوگان اوست:
۱۵۵۴ پایْ را بَربَست و گفتا گو شَوَم در خَمِ چوگانْش غَلْطان میرَوَم
در واقع حرکت به انگیزه عشق به مراتب سریع تر از حرکت به انگیزه عقل است. اولی پرواز است و دومی رفتن به پا. عقل مجنون او را به پیاده شدن از شتر هدایت کرد و شکستن پای عقلش، او را به سپردن خود به چوگان معشوق دلالت نمود.
مولانا می گوید عشق به خدا کمتر از عشق به لیلا نیست و باید عاشقانه، در خم چوگان عشق، به سوی او غلطان شوی:
۱۵۵۶ عشقِ مولی کِی کم از لیلی بُوَد؟ گویْ گشتن بَهرِ او اَوْلی بُوَد
۱۵۵۷ گوی شو، میگَرد بر پَهلوی صِدْق غَلْط غَلْطان در خَمِ چوگانِ عشق
چنین سلوکی ناشی از جذب خداست. جذب سالک توسط خدا برون از اجتهادات و تاملات جن و انس و حاصل فضل خداست:
۱۵۵۸ کین سَفَر زین پَس بُوَد جَذبِ خدا وان سَفَر بر ناقه باشد سَیرِ ما
۱۵۵۹ اینچُنین سَیْریست مُسْتَثْنی زِ جِنس کان فُزود از اِجتِهادِ جِنّ و اِنْس
۱۵۶۰ اینچُنین جَذْبیست نی هر جَذبِ عام که نَهادَش فَضلِ اَحمَد وَالسَّلام
13 مرداد 1404
❤2
نکته:
مجازات آدم دروغگو اين نيست كه كسى باورش نمىكند بلكه اين است كه ”خودش“ نمیتواند حرف كسى را باور كند. (جورج برنارد شاو)
❤2👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺مناظرۀ خیام با مولانا
#هوش_مصنوعی
📺 نگاه متفاوت به خدا، زندگی و عشق
#شک #ایمان #مولانا #خیام
@rahi_be_rahaei
#هوش_مصنوعی
📺 نگاه متفاوت به خدا، زندگی و عشق
#شک #ایمان #مولانا #خیام
@rahi_be_rahaei
❤🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قسمت چه کردی از ملک هستی افلاکیان را؟
❤4
گفتار فلسفی
خیر و شر دولت
محمدامین مروتی
ریشۀ سرکوب، در تمرکز قدرت و ثروت است.
فلاسفه و اهل تامل برای رفع سرکوب، تمهیدات بسیاری اندیشیده اند.
در عین حال وضعیت مقابل سرکوب، هرج و مرج است. هرج و مرج هم مانعی بر سر راه سعادت بشر است. در این باب هم تاملات اندیشمندان فراوان بوده است. دوگانه دولت و بی دولتی، بزنگاهی برای تقابل آرا در این ساحت بوده است.
هابز معتقد بود تشکیل دولت(لویاتان)، تمهیدی برای گریز از هرج و مرج و به تعبیر او جنگ انسان علیه انسان بود. انسان ها با تفویض قدرتشان به سازوکار یا ماشین و مکانیسمی به نام دولت، غولی برای محافظت از منافع جمعی شان می سازند. دولت به نمایندگی مردم، امور جامعه را تمشیت و دعواها را از طریق زور یا قانون فیصله می دهد.
اما از نظر سوسیالیست ها خود دولت اکنون به غولی مهارناپذیر(چیزی مثل فرانکشتاین) تبدیل شده که اِعمال قدرت و سرکوب می کند و چاره را در هم شکستن ماشین دولت و بوروکراسی و دیوانسالاری می دانستند.
سوسیالیست های آنارشیست معتقد بودند از همان ابتدای پیروزی انقلاب باید از دولت خلع ید کرد و کار را به شوراها و سندیکاها و تشکل های مردم نهاد سپرد و دولتی نباید در کار باشد و گرنه آش همان و کاسه همان خواهد بود.
اما مارکس و به تبع او لنین، این ایده را خیالپردازانه می دانستند و در عوض از زوال تدریجی دولت سخن می گفتند. آنان دیکتاتوری پرولتاریا را برای در هم شکستن مقاومت دشمنان سوسیالیسم ضروری می شمردند و نابودی دولت را به مرحله دوم سوسیالیسم یعنی به کمونیسم احاله می دادند. یعنی برای نابودی دولت، ابتدا باید قدرت آن را به حداکثر رسانید و این نقض غرض اصلی و احاله ای دور و دراز و رویاپردازانه بود. اتفاقی که عیناً در شوروی و چین افتاد.
سیمون وی در کتاب "آزادی و سرکوب" پاشنه آشیل انقلاب فرانسه و اتحاد شوروی را همین افزایش مضاعف قدرت دولت و بوروکراسی دولتی می دانست. سیمون وی می گوید رویای کمونیسم نیز مانند افیونی عمل کرده که به جای عوام، روشنفکران را گرفتار خود ساخته است.
اما راه حل لیبرالی، راه حل متفاوتی بود. لیبرالیسم به جای نابودی دولت، به ایده "دولت حداقلی" از سویی و تقویت سازو کارهای نظارتی و مدنی از سوی دیگر تاکید می کرد. به این وسیله با تمرکز زدایی از دولت، قدرت سرکوب دولت تحت کنترل دموکراتیک قرار می گرفت. دولتی که باید در فواصل معین از مردم رای بگیرد تا بتواند بر سر قدرت بماند.
7 خرداد 1404
❤1
نکته:
به آرامی شروع به مردن میکنی
اگر سفر نکنی
اگر کتاب نخوانی
اگر لباس رنگی نپوشی ...( پابلو نرودا)
👌2❤1
اشتباه بزرگ مصدق
محمدامین مروتی
همایون کاتوزیان کتابی دارد به نام "زندگینامه سیاسی مصدق" که در سال 1369 به چاپ رسیده است. وی ضمن تاکید بر پاکدستی و صداقت و میهن پرستی مصدق؛ می گوید در دو برهه تحت تاثیر مشورت غلط مشاورانش، دچار اشتباهاتی شد که اگر رخ نمی دادند، مسیر نهضت ملی می توانست تغییر کند، کودتایی رخ ندهد و دیکتاتوری جای دموکراسی را نگیرد.
در جریان ملی شدن صنعت نفت، دو پیشنهاد به مصدق داده شد. اولی توسط بانک جهانی و دومی توسط آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه، که مصدق بی تمایل به قبولشان نبود اما مشاورانش با تاکید بر تبلیغات حزب توده، او را از خطر از دست دادن هوادارانش ترساندند.
بانک جهانی در بهمن 1330 پیشنهاد کرد که از طرف طرفین دعوا، به مدت دو سال، اداره نفت را در اختیار بگیرد تا در این مدت تکلیف خسارات وارده به انگلستان در اثر ملی شدن نفت توسط دادگاه لاهه، روشن شود. مصدق پس از مشاوره با اطرافیانش، پذیرش این پیشنهاد را منوط به این شرط کرد که بانک جهانی نه به عنوان نماینده ایران معرفی شود و چون این پیشنهاد عین نقض بی طرفی بانک بود، بانک جهانی هم آن را نپذیرفت.
کاتوزیان از قول محمود فروغی در دیدار با مصدق می گوید که مصدق حاضر بود پیشنهاد آمریکایی ها برای مصالحه را بپذیرد ولی از خراب شدن وجهه اش می ترسید و حزب توده در این باب، تبلیغات فراوانی راه انداخته بود.
در واقع مصدق می ترسید، حیثیت سیاسی اش به عنوان معامله گر و سازشگر خائن، خدشه دار شود.کما اینکه به محض طرح این پیشنهاد، روزنامه های حزب او را عامل آمریکا دانستند و روزنامه فکاهی چلنگر هم کاریکاتوری از خوش رقصی مصدق برای آمریکایی ها را کار کرد. نشریه "تعلیمات" نوشت:
"ارتباط با بانک جهانی، دیدگاه های ما را در باره مصدق و باند عوامفریبش ثابت کرد و چهره خائن آنها برای همه رو شد."(تعلیمات، شماره 2، حزب توده، 1331)
با توجه به اسناد منتشره اتجاد شوروی در آن زمان، اتحاد شوروی نیز موضع مشابهی داشت و مصدق را نماینده زمینداران بزرگ می دانست که در صدد تبانی با آمریکایی هاست. (ولادیسلاو زوبوک/ اطلاعات و جدال برای ایران)
پیشنهاد دوم از طرف خود آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه و پذیرفتن حکمیت دادگاه بود،که آن هم توسط مصدق رد شد. مطابق این توافق، آمریکا وامی ده میلیارد دلاری به ایران می داد و انگلستان هم ملی شدن صنعت نفت را به شرط جبران خسارات خود می پذیرفت. این پیشنهاد هم بر سر نحوه محاسبه خسارت به هم خورد.
شکست این مذاکرات، منجر به محروم شدن دولت از درآمد نفت، انتشار اوراق و چاپ اسکناس قرضه شد و چون این کار می توانست استیضاح مجلس را در پی داشته باشد، مصدق رفراندوم انحلال مجلس را برگزار کرد که راه را برای خلع خود و انجام کودتا فراهم ساخت.
کاتوزیان نتیجه می گیرد که کودتای 28 مرداد به هیچوجه اجتناب ناپذیر نبود و با قدری درایت، می توانست اتفاق نیفتد. مصدق به گفته خودش دچار "بیماری عصبی" بود و علیرغم فضیلت ها و توانایی هایش در مقام راهبری اپوزیسیون، برای نخست وزیری ساخته نشده بود.
منبع:
اندیشه پویا شماره 85 (مرداد 1402)
24/5/02
محمدامین مروتی
همایون کاتوزیان کتابی دارد به نام "زندگینامه سیاسی مصدق" که در سال 1369 به چاپ رسیده است. وی ضمن تاکید بر پاکدستی و صداقت و میهن پرستی مصدق؛ می گوید در دو برهه تحت تاثیر مشورت غلط مشاورانش، دچار اشتباهاتی شد که اگر رخ نمی دادند، مسیر نهضت ملی می توانست تغییر کند، کودتایی رخ ندهد و دیکتاتوری جای دموکراسی را نگیرد.
در جریان ملی شدن صنعت نفت، دو پیشنهاد به مصدق داده شد. اولی توسط بانک جهانی و دومی توسط آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه، که مصدق بی تمایل به قبولشان نبود اما مشاورانش با تاکید بر تبلیغات حزب توده، او را از خطر از دست دادن هوادارانش ترساندند.
بانک جهانی در بهمن 1330 پیشنهاد کرد که از طرف طرفین دعوا، به مدت دو سال، اداره نفت را در اختیار بگیرد تا در این مدت تکلیف خسارات وارده به انگلستان در اثر ملی شدن نفت توسط دادگاه لاهه، روشن شود. مصدق پس از مشاوره با اطرافیانش، پذیرش این پیشنهاد را منوط به این شرط کرد که بانک جهانی نه به عنوان نماینده ایران معرفی شود و چون این پیشنهاد عین نقض بی طرفی بانک بود، بانک جهانی هم آن را نپذیرفت.
کاتوزیان از قول محمود فروغی در دیدار با مصدق می گوید که مصدق حاضر بود پیشنهاد آمریکایی ها برای مصالحه را بپذیرد ولی از خراب شدن وجهه اش می ترسید و حزب توده در این باب، تبلیغات فراوانی راه انداخته بود.
در واقع مصدق می ترسید، حیثیت سیاسی اش به عنوان معامله گر و سازشگر خائن، خدشه دار شود.کما اینکه به محض طرح این پیشنهاد، روزنامه های حزب او را عامل آمریکا دانستند و روزنامه فکاهی چلنگر هم کاریکاتوری از خوش رقصی مصدق برای آمریکایی ها را کار کرد. نشریه "تعلیمات" نوشت:
"ارتباط با بانک جهانی، دیدگاه های ما را در باره مصدق و باند عوامفریبش ثابت کرد و چهره خائن آنها برای همه رو شد."(تعلیمات، شماره 2، حزب توده، 1331)
با توجه به اسناد منتشره اتجاد شوروی در آن زمان، اتحاد شوروی نیز موضع مشابهی داشت و مصدق را نماینده زمینداران بزرگ می دانست که در صدد تبانی با آمریکایی هاست. (ولادیسلاو زوبوک/ اطلاعات و جدال برای ایران)
پیشنهاد دوم از طرف خود آمریکا و انگلستان برای ارجاع پرونده به دادگاه لاهه و پذیرفتن حکمیت دادگاه بود،که آن هم توسط مصدق رد شد. مطابق این توافق، آمریکا وامی ده میلیارد دلاری به ایران می داد و انگلستان هم ملی شدن صنعت نفت را به شرط جبران خسارات خود می پذیرفت. این پیشنهاد هم بر سر نحوه محاسبه خسارت به هم خورد.
شکست این مذاکرات، منجر به محروم شدن دولت از درآمد نفت، انتشار اوراق و چاپ اسکناس قرضه شد و چون این کار می توانست استیضاح مجلس را در پی داشته باشد، مصدق رفراندوم انحلال مجلس را برگزار کرد که راه را برای خلع خود و انجام کودتا فراهم ساخت.
کاتوزیان نتیجه می گیرد که کودتای 28 مرداد به هیچوجه اجتناب ناپذیر نبود و با قدری درایت، می توانست اتفاق نیفتد. مصدق به گفته خودش دچار "بیماری عصبی" بود و علیرغم فضیلت ها و توانایی هایش در مقام راهبری اپوزیسیون، برای نخست وزیری ساخته نشده بود.
منبع:
اندیشه پویا شماره 85 (مرداد 1402)
24/5/02
👎2❤1
خودشناسی و سبک زندگی
عاملیت و قایق خالی
محمدامین مروتی
مارگارت تاچر می گوید:
وقتی جوان بودم یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری می کردم و ساعت های زیادی را آنجا در تنهایی می گذراندم.
شبی بدون آن که به چیز خاصی فکر کنم نشستم و چشم هایم رابستم. شب خیلی قشنگی بود. در همین زمان قایق دیگری به قایق من برخورد کرد. عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایق آرامش من را بر هم زده بود دعوا کنم ولی دیدم قایق خالی است. دوباره نشستم و چشم هایم را بستم. در سکوت شب کمی فکر کردم. قایق خالی برای من درسی شد....
از آن به بعد اگر کسی باعث عصبانیت من شود پیش خودم می گویم:" این قایق هم خالی است !"
نکته ای که در این داستان وجود دارد این است که ما از قایق عصبانی نمی شویم چون آن را دارای عاملیت و قصد و آگاهی نمی دانیم. عصبانیت نسبت به غیرجانداران حاکی از کودک صفتی ماست که وقتی پایمان به سنگ می خورد، بدان فحش می دهیم یا حتی ضربه ای بدان می زنیم.
این قصه حاوی چه آموزه ای است؟
ما از دیگران عصبانی می شویم چون آن ها را دارای agency یا همان عاملیت می دانیم. اما می توان نگرش متفاتی به رفتار دیگران داشت. این که این عاملیت چندان که به نظر می رسد وجود ندارد و افراد غالباً فدای علل و عوامل خارجی هستند و تصمیم های شان چنان که به نظر می رسد حاصل اختیار و آگاهی نیست. به زبان دیگر در روانشناسی می گویند به جای قضاوت اشخاص سعی کنید آن ها را بفهمید و عملشان را درک کنید. یا به جای محکوم کردن اشخاص و نقد شخصیت شان، به تحلیل رفتار و نقد رفتارشان بنشینید. در این صورت می بینیم میزان عاملیت و آگاهی و اختیار افراد چندان نیست که موجب خشم بدیشان گردد. اغلب اوقات، کالبد انسان ها نیز قایقی خالی بیش نیستند زیرا آگاهی ویژگی بالقوه بشر است نه بالفعل. عوامل بسیاری دست اندر کارند تا عقلانیت بشر به محاق برود و ان ها را تبدیل به قایقی خالی کند.
این رویه و شیوه برخورد، علاوه بر آرامش به ما بصیرتی برای برخورد صحیح و مفید و کارآمد و سازنده به دیگران می دهد. یعنی موضوع را از یک مسئله شخصیتی و حیثیتی، به یک چالش فکری و علمی تبدیل می کند. در این صورت درک موقعیت و فهم شرایط، ذهن را به سوی حل موضوع سوق می دهد نه به سوی انتقام و تلافی و فهمیدن و بخشیدن جای قضاوت کردن و محکوم کردن و انتقام گرفتن را می گیرد. با این فرض درست که در بدترین آدم ها، نیز خوبی هایی است که مجال بروز نیافته اند و ما باید بکوشیم آن روی بهترشان بروز و ظهور پیدا کند. هر قدیسی گذشته ای متفاوت داشته و هر مجرمی هم می تواند آینده ای متفاوت داشته باشد.
25 مرداد 1404
👍5❤1❤🔥1👏1
نکته:
آلپاچینو یه دیالوگ قشنگ تو فیلم پدرخوانده داره که میگه:
بهم نگو پشت سر من چی گفتند، بهم بگو چرا این قدر پیش تو راحت بودند تا درباره من حرف بزنند...
👌6👏5
آیه هفته:
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ: به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان. (زمر-۱۸)
شعر هفته:
مــا ز آغاز و ز انجـام جهان بي خبريم
اول و آخر اين كهنه كتاب افتاده است (كليم كاشاني)
کلام هفته:
زمـاني به ماركس ايمان داشتند و زمـانــي هم او را مسخره ميكردند ولي الان به حرفهايش گوش ميدهند و با او گفتگو ميكنند.
داستانک:
شاگردی از استاد پرسید: به من بگو از کجا باید یک انسان خوب را تشخیص دهم؟
استاد گفت: تو نمیتوانی از روی سخنان یک فرد تشخیص دهی که او یک انسان خوب است، حتی از ظاهر او هم نمیتوان به این شناخت رسید.
اما میتوانی از فضایی که در حضور او به وجود میآید، او را بشناسی؛ چرا که هیچ کس قادر نیست فضایی ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد.
طنز هفته:
نزد كسي گفتند كه فلاني در سفر ري مرد. پرسيد: او دو سفر به ري رفته. در كدامش مرد؟ ابن الجوزي
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ: به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان. (زمر-۱۸)
شعر هفته:
مــا ز آغاز و ز انجـام جهان بي خبريم
اول و آخر اين كهنه كتاب افتاده است (كليم كاشاني)
کلام هفته:
زمـاني به ماركس ايمان داشتند و زمـانــي هم او را مسخره ميكردند ولي الان به حرفهايش گوش ميدهند و با او گفتگو ميكنند.
داستانک:
شاگردی از استاد پرسید: به من بگو از کجا باید یک انسان خوب را تشخیص دهم؟
استاد گفت: تو نمیتوانی از روی سخنان یک فرد تشخیص دهی که او یک انسان خوب است، حتی از ظاهر او هم نمیتوان به این شناخت رسید.
اما میتوانی از فضایی که در حضور او به وجود میآید، او را بشناسی؛ چرا که هیچ کس قادر نیست فضایی ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد.
طنز هفته:
نزد كسي گفتند كه فلاني در سفر ري مرد. پرسيد: او دو سفر به ري رفته. در كدامش مرد؟ ابن الجوزي
❤4❤🔥1
فیلم هفته: سنگام
محمدامین مروتی
فیلم سنگام هم می تواند به ما از تحولات عصری در ارزش ها بگوید. این فیلم چهارساعتة عامه پسند و جذاب، با ترانه های دلنشین هندی، در ذهن کودکی ما جا خوش کرده است. داستان یک مثلث عشقی بین دو دوست (با بازی راج کاپور و راجندراکمار) و یک دختر(با بازی ویجنتی مالا)، که تحت الشعاع دوستی این دو مرد قرار می گیرد. این دوستی و فداکاری حاصل از آن در همه فیلم به عنوان یک ارزش مطرح می شود ولی آنچه در این میان فدا می شود؛ سرنوشت دختر است که به نوعی بازیچة این دوستی می شود. یکی از دوستان، به خاطر دوست دیگر، عشقش را پنهان می کند و روی آن پا می نهد، در حالی که دختر هم به او مایل است. دوست دیگر در پایان فیلم متوجه این فداکاری می شود و این بار او می خواهد در حق دوستش فداکاری کند و زنش را رها کند.
شاید نقطة اوج فیلم، سکانس پایانی آن باشد که "رادا" از این بازیچه شدن به خشم می آید و دیگر نمی خواهد زندگیش را بر هم زند. او با گلایه از این دوستی خودخواهانه، می گوید زمانی گمان می کردم عشق همه چیز است، اما وظیفه از آن بالاتر است. چرا که عشق گذراست و اخلاق پایدار.
محمدامین مروتی
فیلم سنگام هم می تواند به ما از تحولات عصری در ارزش ها بگوید. این فیلم چهارساعتة عامه پسند و جذاب، با ترانه های دلنشین هندی، در ذهن کودکی ما جا خوش کرده است. داستان یک مثلث عشقی بین دو دوست (با بازی راج کاپور و راجندراکمار) و یک دختر(با بازی ویجنتی مالا)، که تحت الشعاع دوستی این دو مرد قرار می گیرد. این دوستی و فداکاری حاصل از آن در همه فیلم به عنوان یک ارزش مطرح می شود ولی آنچه در این میان فدا می شود؛ سرنوشت دختر است که به نوعی بازیچة این دوستی می شود. یکی از دوستان، به خاطر دوست دیگر، عشقش را پنهان می کند و روی آن پا می نهد، در حالی که دختر هم به او مایل است. دوست دیگر در پایان فیلم متوجه این فداکاری می شود و این بار او می خواهد در حق دوستش فداکاری کند و زنش را رها کند.
شاید نقطة اوج فیلم، سکانس پایانی آن باشد که "رادا" از این بازیچه شدن به خشم می آید و دیگر نمی خواهد زندگیش را بر هم زند. او با گلایه از این دوستی خودخواهانه، می گوید زمانی گمان می کردم عشق همه چیز است، اما وظیفه از آن بالاتر است. چرا که عشق گذراست و اخلاق پایدار.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیبایی هفته: کره ماه از نزدیک
صفحات نویسنده در فضای مجازی
روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.
تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
Facebook
Log in or sign up to view
See posts, photos and more on Facebook.
🔻خانواده فرانک کاپریو اعلام کردند که این قاضی سرشناس و محبوب شبکههای اجتماعی در سن ۸۸ سالگی درگذشته است.
کاپریو در طول بیش از ۴۰ سال فعالیت قضایی در ایالت رود آیلند آمریکا، به دلیل استفاده از همدلی و شوخطبعی در صدور احکام قضایی شناخته میشد؛ احکامی که شرایط شخصی متهمان را در نظر میگرفت.
ویدئوهای برنامه تلویزیونی او با عنوان «گیرافتاده در پراویدنس» که جلسات دادگاه را به تصویر میکشید، صدها میلیون بار در شبکههای اجتماعی دیده شد و باعث شد تا لقب «مهربانترین قاضی جهان» به فرانک کاپریو داده شود.
در صفحه رسمی اینستاگرام او، خبر درگذشتش پس از ابتلا به سرطان پانکراس اعلام شد. در این بیانیه، از «گرمای وجود» و «باور راسخ او به خوبی انسانها» یاد شده است.
کاپریو در طول بیش از ۴۰ سال فعالیت قضایی در ایالت رود آیلند آمریکا، به دلیل استفاده از همدلی و شوخطبعی در صدور احکام قضایی شناخته میشد؛ احکامی که شرایط شخصی متهمان را در نظر میگرفت.
ویدئوهای برنامه تلویزیونی او با عنوان «گیرافتاده در پراویدنس» که جلسات دادگاه را به تصویر میکشید، صدها میلیون بار در شبکههای اجتماعی دیده شد و باعث شد تا لقب «مهربانترین قاضی جهان» به فرانک کاپریو داده شود.
در صفحه رسمی اینستاگرام او، خبر درگذشتش پس از ابتلا به سرطان پانکراس اعلام شد. در این بیانیه، از «گرمای وجود» و «باور راسخ او به خوبی انسانها» یاد شده است.
👏7❤2❤🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک لا پیرهن، میان مرز خواب و نبودن…
یارم به یک لا پیرهن
خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن
مست است و هشیارش کند…
✍️🏻شعری که استاد شجریان در فیلم دلشدگان میخونه، سرودهی خواجه ملاعلی تراب جهرمی، شاعر دورهی قاجاره. فریدون مشیری کمی در متن شعر تغییر داده و شجریان با اون صدای جادوییش، این چند بیت رو جاودانه کرده.
✍️🏻این جا، پشت این سطرها یه اشارهی عمیق پنهانه؛ «یکلا پیرهن» یعنی رسیدن به جایی که حتی جامههای دنیا رو کنار گذاشتی و فقط یک پوشش ساده همراهته؛ مرزی بین بودن و نبودن، بین خواب و بیداری… شاعر، یار خستهاش رو در این آرامش ابدی میبینه و میترسه که عطر نسترن، این مستی و سکوت رو برهم بزنه.
📌فیلم دلشدگان ساختهی علی حاتمی در سال ۱۳۷۰، قصهی هنرمندانیه که برای ثبت صدای جاودان ایران، راهی سفری دور و پررنج میشن؛ و این شعر، با آواز شجریان، به یکی از نابترین لحظههای فیلم تبدیل شده.
@honartohi
یارم به یک لا پیرهن
خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن
مست است و هشیارش کند…
✍️🏻شعری که استاد شجریان در فیلم دلشدگان میخونه، سرودهی خواجه ملاعلی تراب جهرمی، شاعر دورهی قاجاره. فریدون مشیری کمی در متن شعر تغییر داده و شجریان با اون صدای جادوییش، این چند بیت رو جاودانه کرده.
✍️🏻این جا، پشت این سطرها یه اشارهی عمیق پنهانه؛ «یکلا پیرهن» یعنی رسیدن به جایی که حتی جامههای دنیا رو کنار گذاشتی و فقط یک پوشش ساده همراهته؛ مرزی بین بودن و نبودن، بین خواب و بیداری… شاعر، یار خستهاش رو در این آرامش ابدی میبینه و میترسه که عطر نسترن، این مستی و سکوت رو برهم بزنه.
📌فیلم دلشدگان ساختهی علی حاتمی در سال ۱۳۷۰، قصهی هنرمندانیه که برای ثبت صدای جاودان ایران، راهی سفری دور و پررنج میشن؛ و این شعر، با آواز شجریان، به یکی از نابترین لحظههای فیلم تبدیل شده.
@honartohi
❤2