کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.96K photos
1.64K videos
142 files
2.91K links
Download Telegram
گفتار فلسفی


جورجو آگامبن (زاده ۱۹۴۲)

محمد امین مروتی


آگامبن فیلسوف و نویسنده معاصر ایتالیایی است که از زیباشناسی تا ‌سیاست، نظریه پردازی کرده است. او متاثر از سیمون وی، والتر بنیامین، هایدگر، فوکو و کارل اشمیت است.

تعریف فلسفه:
آگامبن در کتاب خود «فلسفه چیست؟» (٢٠١٦) برای فلسفه قائل به ذات ثابتی نیست و سرشت فلسفه را نوعی فعالیت و نقد همه جانبه تلقی می کند:
«اعتقاد راسخ دارم که فلسفه رشته‌ای نیست که بتوان موضوع و حدود و ثغورش را تعریف کرد... فلسفه نه یک ذات بلکه نیرویی است که ناگاه می‌تواند به هر حوزه‌ای حیات بخشد: هنر، دین، اقتصاد، شعر، شور، عشق و حتی ملال. فلسفه بیشتر همچون باد است، یا همچون ابرها یا طوفان: همانند این پدیده‌ها، فلسفه به ناگاه محلی را تولید می‌کند، تکانش می‌دهد، تغییرش می‌دهد و حتی نابودش می‌کند، و به همان میزان غیرمنتظره، می‌گذرد و ناپدید می‌شود».(گفت‌وگو با آگامبن/ فرهنگ امروز/ ترجمه فرید دبیرمقدم)

شعر و فلسفه:
از همین جهت او بیشترین شباهت را بین شعر و فلسفه می بیند:
«من به پیوند میان فلسفه و شعر باور دارم. همواره شیفته حقیقت و کلمه بوده‌ام».
"من همواره فکر کرده‌ام که فلسفه و شعر دو ذات جدا از هم نیستند، بلکه دو شدت‌اند که از دو جهت متضاد به حیطه منحصربه‌فرد زبان نزدیک می‌شوند: معنای محض و صدای محض. همان‌طور که هیچ شعری بدون تفکر وجود ندارد، هیچ تفکری نیز بدون سویه‌ای شاعرانه در کار نیست." (همانجا)

ناتمامی:
بر مبنای این تعریف و تلقی از فلسفه، یکی از تئوری های اصلی آگامبن، بحث ناتمامی و بالقوگی همیشگی اندیشه است. او این ایده را از والتر بنیامین گرفته است.
او بعدها همین ایده را پرورش داد و در مقدمه کتاب «کودکی و تاریخ» از هر اثرش به‌منزله طرح یا اتودی ناتمام یاد می‌کند که مقدمه‌ای است بر اثری که هرگز نوشته نخواهد شد.

هومو ساکر:
آگامبن شرح می‌دهد که هوموساکر مفهومی متعلق به روم باستان است و به کسی اطلاق می‌شد که عمل ناشایستی را مرتکب شده و یکی از تابوهای جامعه را زیر پا گذاشته است و به همین دلیل از تمام حقوق شهروندی و انسانی خود محروم شده است. ... محروم شدن از حقوق انسانی و شهروندی باعث مباح شدن خون هوموساکر هم می‌شد و دیگر شهروندان می‌توانستند بدون آنکه مسئولیتی گردنشان باشد هوموساکر را بکشند. در این حالت هوموساکر از مقام انسانیت ساقط شده و هیچ قانونی نمی‌تواند از کرامت و حتی حق حیات او دفاع کند.
حاکم کسی است که همه افراد در برابر او به شکل بالقوه‌ای هوموساکر(انسان برهنه) هستند، و هوموساکر کسی است که در برابر حاکم تسلیم است.
نیکو سرخوش در نقد و بررسی کتاب "وضعیت استثنایی" و درمطلبی با عنوان "مواجهه دو فیلسوف" می گوید:
به‌زعم آگامبن، حیات سیاسی غرب وضعیت اردوگاهی است که در آن حاکم بنابر صلاحدید خود، هر زمان که اراده کند قانون را استثنائا به تعلیق درمی‌آورد؛ اما خشونت و زور آن را بر شهروندان، که دیگر حیاتی برهنه‌اند، اعمال می‌کند... شهروند در وضعیت استثنایی چیزی نیست جز تفاله‌ای سیاسی."
اساس قدرت، سوء استفاده از قانون است و آگامبن معتقد است فوکو هم در تحلیل‌هایش هنوز سر شاه را نزده‌ است.

نظام سیاسی ما در حال فرو ریختن است و اختیارات فوق‌العاده فراقانونی که واجد اعتبار قانونی هستند، دیگر استثنا محسوب نمی‌شوند، بلکه قاعده‌اند: «وضعیت استثنایی… تبدیل به‌ قاعده می‌گردد، همان لحظه نظام حقوقی-سیاسی خود را به ماشین کشتار تبدیل می‌کند. (وضعیت استثنایی)
مثال آگامبن برای این هوموساکر، از رم باستان (تبعیدیان رومی) تا قرون وسطی (محکومین به مرگ) و تا قرن بیستم (اردوگاههای نازی) می باشد و در دوران معاصر حیات برهنه را در زندگی آوارگی و مهاجران و پناهندگان سیاسی سرگردان و مرگ مغزی ها پی می گیرد.

وضعیت استثنایی:
کتاب «وضعیت استثنایی» جلد دوم «هوموساکر» و یک گفت‌وگوی انتقادی است با کارل اشمیت. پویا ایمانی مترجم«وضعیت استثنایی»، می گوید:
حاکم جامعه در وضعیت استثنایی به نام منافع همگانی و حفظ اجتماع پا را فراتر از قانون گذاشته و درباره آن وضعیت استثنایی با وضعیت اضطراری خاص تصمیم می‌گیرد و کلاً سیاست نیز چیزی نیست جر تصمیم گیری‌های حاکم در وضعیت استثنایی.... در چنین دوره‌هایی، تفکیک قوا که یکی از اصول دموکراسی مدرن است، محو می‌شود و فرق بین تقنین و اجرا و قضا رنگ می‌بازد.
در دوره‌های بحران مثل حمله دشمن خارجی، تهدید خارجی، ناآرامی یا آشوب داخلی، رکود اقتصادی و غیره، تفکیک قوا که رکن مقوم دموکراسی مدرن است، نه‌فقط جوهر حاکمیت نیست؛ بلکه عارضی و بیرونی است و اصلا با ذات یکپارچه حاکمیت در تعارض است.
....آگامبن از وضعیت سیاسی و حقوقی موجود در ایالات متحده پس از یازده سپتامبر استفاده می‌کند تا نشان دهد چگونه دمکراسی‌ها به دست خود به وضعیت استثنایی و تعلیق قانون دامن زدند."
1
منابع:
گفت‌وگوی آنتونیو گنولیو با جورجو آگامبن: فلسفه در مقام شدتی بینارشته‌ای/ فرهنگ امروز/ ترجمه: فرید دبیرمقدم
چگونه آگامبن بخوانیم؟/ آدام کوتسکو ؛ ترجمه‌ی مصطفی انصافی
1
نکته:

بهتر است دهان خود را ببندید و ابله به نظر برسید تا اینکه آن را باز کنید و همه تردیدها را از میان ببرید. (مارک_تواین)
1
✍️ آخر کی همه‌ی کتاب‌ها را خواهیم سوزاند! برای من خواندن این که شن ساحل نرم است کافی نیست، می‌خواهم پای برهنه‌ام این نرمی را حس کند. معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد، بیهوده است.


  آندره ژید
1
ما آدم‌ها یک روز می‌میریم. این اما تمام ماجرا نیست. ما آدم‌ها یک روز، گاهی خیلی پیش از آنکه بمیریم، تمام می‌شویم. ما آدم‌ها گاهی روزی تمام می‌شویم که ایمان‌مان را به همه راه‌حل‌ها، همه راه‌های نرفته، همه وعده‌های شنیده و نشنیده از دست می‌دهیم.
تمام شدن ما گاهی روزی است که آخرین کتاب زندگی‌مان را می‌خوانیم، گاهی روزی که آخرین حرف نو و نشنیده را می‌شنویم. تمام شدن ما گاهی مقارن لحظه‌ای است که برای آخرین بار از طلوع یا غروب آفتاب شگفت‌زده می‌شویم، گاهی روزی است که برای آخرین بار حال بیماری را می‌پرسیم، آخرین بعد‌از ظهری است که به کسی کمک می‌کنیم. تمام شدن ما آدم گاهی شبی است که برای آخرین بار کسی را می‌بوسیم، غروبی که برای آخرین بار از کسی می‌‌شنویم که دوست‌مان دارد، صبحی که برای آخرین بار نگاه‌مان به چشم کسی می‌افتد که دوستش داریم.
ما آدم‌ها شکاریم یک سر همه پیش مرگ، ولی شکار تمام شدن نیستم، پس درستش این است که از جنگ با تمام شدن دست بر‌نداریم. درستش این است که تا زنده‌ایم تمام نشویم. درستش این است که از نگاه به چشمان آدمی که دوستش داریم دست بر‌نداریم.

✍️ #امیرعلی_بنی_اسدی
@amiralibaniasadi

💢 جامعه‌شناسی | IRANSOCIOLOGY 💢
3
به‌مناسبت اول آبان، روز بزرگداشت

و بسیار خردمند باشد که مردم را بر آن دارد که بر راه صواب بروند، امّا خود بر آن راه که نموده است، نرود. و چه بسیار مردم بینم که امر به معروف‌ کنند و نهی از منکر، و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار بباید کرد، و خویشتن را از آن دور بینند، همچنان که بسیار طبیبان‌اند که گویند، فلان چیز نباید خورد که از آن چنین علّت به‌حاصل آید و آنگاه از آن چیز بسیار بخورند. و نیز فیلسوفان هستند- و ایشان را طبیبان اخلاق دانند- که نهی کنند از کارهای سخت زشت و جایگاه چون خالی شود، آن کار بکنند. و جمعی نادان که ندانند که غور و غایتِ چنین کارها چیست، چون نادانند، معذوراند، و لکن دانایان که دانند معذور نیستند. 

تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران: انتشارات مهتاب

#یکم_آبان_بزرگداشت_ابوالفصل_بیهقی

به آبان خوش آمدید. 🍂
@molanatarighat
🙏2
خودشناسی و سبک زندگی


نسبت سلامت و مسئولیت پذیری

محمد امین مروتی


عدم قبول مسئولیت و فرافکنی تقصیرات، نه تنها در میان افراد بلکه به شکل حادتری در میان جریانات سیاسی و فکری دیده می شود. اگر عیبی و نقصی در کارشان باشد، گردن دشمن و رقیب یا در بهترین حالت گردن تقدیر و جبر می اندازند. اما مسئولیتِ موفقیت ها و پیشرفت ها را با کمال افتخار می پذیرند. مولوی می گوید:
در هر آن كاري كه ميل استت بدان
قدرت خود را همي بيني عيان
وندر آن كاري كه ميلت نيست و خواست
خويش را جبري كني، كين از خداست
خیلی از جریانات سیاسی علت کوچک ترین نارسایی در کشورهای دیگر را گردن رژیم ها و نظام های آنان می اندازند، ولی وقتی نوبت به مشکلات کشور خودشان می شود، هزار بهانه برایش می تراشند یا می گویند استثنایی است که ربطی به نظام ما ندارد.

در حالی که یک انسان سالم اولاً می داند و اذعان می کند که دیگران و شرایط مساعد چقدر در موفقیت او نقش داشته اند و از آن طرف حتی فکر می کند نکند من در گناهان دیگران نقشی داشته باشم. برتولت برشت می گفت:
"من خود را مسئول بسياري از نقيصه‌ها مي‌دانم كه ظاهرا تقصيرش از من نيست. مثلا شيوع بيماري‌ها و حتي جنگ مرا به فكر مي‌اندازد كه اشتباه من در اين ميان چه بوده است؟"
3
نکته:

مرا اتفاقاتی پیر کردند، که هرگز رخ ندادند. (ماتسوئو باشو)
5👌2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بریده‌ای از گفتگوی سایت دیدار نیوز

#استاد_جعفری با
#دکتر_ناصر_مهدوی

نبرد عشق با نفرت و انزجار

عنوان: چرا جامعه‌ی امروز به‌شناخت مولانا نیازمند است؟

#نشان‌را‌دنبال‌کنید
@kanoon_neshan
2
آیه هفته:
و َإِن أَسَأتُم فَلَها: اگر بدی کنید به خود بدی کرده‌اید. (اسراء/٧)

کلام هفته:
اگر از آخرین کتابی که خوانده اید، یا آخرین باری که مسواک زده اید، 24ساعت می گذرد، لطفا دهانتان را باز نکنید!(ضرب‌المثل فرانسوی)

شعر هفته:
خون گشته مرا ز هجر یاران، دیده
زین غم شده چون سیل بهاران، دیده
گر دست به من زنند می ریزد اشک
مانند درخت‌های باران دیده (قبلان‌بیگ: قورچی و محافظ شاه صفوی)

داستانک:
«شب را در کرمانشاه بیتوته کردیم (=خوابیدیم). جماعت کثیری آمده بودند به تظلم (=دادخواهی)، گویا والیِ آن‌جا، ظلم را از حد گذرانده است. سرِ خُلق نبودیم (=بی‌حوصله بودم)، دادیم همه را با چوب‌ مفصل زدند!» (سفرنامه ناصرالدین شاه)

طنز هفته:
آورده‌اند که در مازندران حاکمی بود عَلا نام، سخت ظالم و متکبر. از قضا بیماری وبا و خشکسالی بر آن دیار عارض شد، مردم برای طلب باران بیرون شهر رفتند و نماز خواندند و چون به مسجد بازگشتند امام مسجد بر فراز منبر نشست دست به دعا برداشت و گفت«اللهم ادفع عنّا وباء و البلاء و العلاء»: خدایا از ما وبا و بلا و علا را بگردان.
👍2
فیلم هفته: پسری به نام سیلبوت (2018)

محمدامین مروتی

پسری به نام سیلبوت فیلمی به کارگردانی کامرون نوجنت و بازیگرانی همچون جولیان آتوکانی سانچز، جیک بیوزی، جی. کی. سیمونز است.
سیلبوت کودکی دوست داشتنی است که اتفاقی گیتار کودکانه و کهنه و زوار در رفته ای را در میان آشغال ها پیدا می کند و با آن مانوس می شود. مادربزرگ بیمارش به شوخی از او می خواهد آهنگی برایش بسازد. سیلبوت با تمام وجود آهنگی می سازد که همه تحسینش می کند و همین باعث حوادث بعدی می شود.
کلمه سیلبوت به معنی قایق بادی است که معلوم نیست وجه تسمیه اش چیست اما فیلم ساختاری کمیک هم دارد. خانواده او در ساختمانی چوبی زندگی می کنند که یکوری شده و با هر تکانی بیم خراب شدنش می رود.
نکته اصلی فیلم به نظر من کودکانه بودن آن است. سیلبوت برای دلش آهنگ را می سازد و هیچ ادعایی ندارد و بسیار طبیعی کارش را می کند و به همین دلیل کارش می گیرد.

دیدن فیلم را به همه کس توصیه می کنم.


29 شهریور 1404
صفحات نویسنده در فضای مجازی

روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.

تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
👍2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ذکر بر دار کردنِ حسنک وزیر- تاریخ بیهقی


▪️امیر حسنک، واپسین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به دستور پسر او، سلطان مسعود، و به فتوای خلیفه‌ی وقت بغداد، به قرمطی بودن متهم گشت و به دار آویخته شد.

- تهیه و تنظیم و اجرا: ارژنگ آقاجری

- آواز و دوتار: مهدیه یوسفی

- طراح گرافیک و مشاور تولید: امیرمهدی مصلحی


@NazariyehAdabi
1
«نمایش شاهکارهای جهان» یکی از ماندگارترین و فرهنگی‌ترین پروژه‌های تاریخ انیمه در ژاپن است. این مجموعه تلویزیونی بین سال‌های 1969 تا 1997 از شبکه‌ «نیپون انیمیشن» پخش شد، و هر سال به اقتباس یکی از شاهکارهای ادبی جهان اختصاص داشت.

پروژه از اواخر دهه‌ 1960 با هدف پیوند دادن ادبیات و انیمیشن آغاز شد. نخستین فصل‌های آن شامل آثاری چون «هایدی دختر آلپ» (1974) بود، که به کارگردانی ایسائو تاکاهاتا و با طراحی‌های اولیهٔ هایائو میازاکی ساخته شد. این اثر نقطه‌ آغاز درخشش نسل طلایی انیماتورهای ژاپنی شد.
پس از آن آثاری چون «آنِ گرین گیبلز»، «دیوید کاپرفیلد»، «بچه‌های کوه آلپ»، «تام سایر» و «پینوکیو»، روی آنتن رفتند، و با وفاداری شگفت‌انگیز به متن اصلی و پرداخت شاعرانهٔ داستان‌ها، به محبوب‌ترین برنامه‌های کودکان ژاپن بدل شدند.
در بسیاری از کشورها نسخه‌های دوبله‌شدهٔ این آثار از تلویزیون پخش می‌شد، و بخشی از خاطرات نسل‌های دهه‌های 1970 تا 1990 را شکل داد. در ایران دوبلهٔ فارسی این آثار توسط بهترین صداپیشگان و با ترجمه‌هایی عالی انجام می‌گرفت، که باعث شد بینندگان کودک و بزرگسال هم‌زمان از آنها لذت ببرند.
https://ara.tv/bbzs1
2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ محمدرضا شجریان از درآمد تا فرود.


مثل هر هنرمند و چهره‌ی شاخصی، برای گفتن قصه‌ی زندگی اون هنرمند، باید برگردیم به دوران کودکیش. محمدرضا شجریان هم اون‌طور که توی شناسنامه‌ش اومده، متولد یکم مهر ماه ۱۳۱۹ست در مشهد. و مثل خیل عظیمی از چهره‌های این آب‌وخاک «وی در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود...

📮https://youtu.be/q2Eo9d5tOwY?si=TqnHaFfV_yCi68k_



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
1
اوج‌ بگیر‌ که ببینی‌
نه این که دیده شوی

ترجمه

https://t.me/deltaie_khon
1
گفتار ادبی


رستم و اسفندیار(قسمت نوزدهم)

محمدامین مروتی


فردا صبح اين رستم است كه زودتر از اسفنديار به ميدان درمي آيد. اسفنديار كه او و رخش را سالم مي بيند، تعجب مي كند و پي مي برد كه دست زال دستان در كار بوده است و به رستم مي گويد شنيده بودم كه زال جادوگر در موقع لزوم به خورشيد هم، دست پيدا مي كند ولي اين ادعا با عقل من جور درنمي آمد:
بـپـوشـيـد رسـتـم، سـلـيحِ نـبـرد
همي از جـهـان آفــريـن، يـاد كـرد
چـو آمــد بــرِ لـشـكـرِ نــامــدار
كـه كـيـن جويد از رزمِ اسـفنديـار،
چــو بـشنـيد آوازش اسـفـنـديـار
سـليحِ جـهـان پيشِ او گـشت، خوار
چنين گفت پس با پشوتن، كه شير،
بـپـيـچيد زِ چـنـگالِ مــردِ دلـيــر
شـنـيـدم كه دستانِ جـادوپـرسـت
به هـنگـام،2 يازد به خورشيد، دسـت
چــو خـشم آرد، از جــادوان بگذرد
بـرابـر نـكردم پـس ايـن بـا خـرد

رستم دوباره خواهش از سر مي گيرد كه از جنگ رو بگردان تا من هرچه دارم به پايت بريزم و پس از آن به نزد شاه مي رويم و هر بلايي كه خواست بر سرم بياورد، قبول مي كنم ولي نخواه كه بر دستم بند زني:
چـنـين گفت رسـتـم به اسـفـنـديـار
كــه اي سـيـر نــاگـشـته از كــارزار
بـتـرس از جـهـانـدار˚ يـزدانِ پــاك
خــرد را مـكـن بـا دل اندر مــغـاك
مـن امــروز، نَز بـهــرِ جـنـگ آمدم
پـي پــوزش و نــام و نـنـگ آمدم
تـو بـا مـن بـه بيداد، كـوشــي همي
دو چـشــمِ خــرد را بـپوشـي هـمـي
به خـورشيد و ماه و به اِسـتــا و زَنـد
كــه دل را نـيـابـي بــه راهِ گــزنـد
بـرابـر هـمـي بـا تـو آيــم بـــه راه
كـنم هرچه فرمان دهي، پيشِ شــاه
اگــر كُشتنيم ، او كُشد ، شــايــدم
هـمـان نـيز، اگـر بـنـد فـرمـايــدم
نگه كن كه دانـايِ پيشين چه گفت:
كـه هرگـز مباد، اخـتـرِ شوم، جـفت
مكن نام من در جهان، زشت و خوار
كـه جُـز بد نيـايـد ازيــن كــارزار
جُز از بند، ديـگر تو را دسـت هست
به من بر، كه شاهي و يزدان پرست
كــه از بَـنـد، تا جـاودان، نــامِ بد
بـمـاند بـه مـن وَز تو انـجـامِ بــد

اما اسفندیار جواب می دهد:
بـه رسـتـم چـنـين گفت اسفنديار
كـه تـا چند گويي، سـخـن نابكار؟
مـرا گـويـي از راهِ يــزدان بـگرد؟
زِ فــرمـانِ شـاهِ جهانبان، بـگرد؟
كه هــر كو زِ فـرمـانِ شـاهِ جهان
بـگـردد، سـرآيـد بَر او بَر، زمــان
جز از بند گر1 كوشـش و كـارزار،
بـه پـيـشم دگرگونه پاسخ مـيـار

اسفنديار مي گويد چقدر فريب كاري و دفع الوقت مي كني. روز به پايان رسيد و رستم نااميد تير در كمان مي كند ولي مدتي درنگ مي كند و از خدا طلب مغفرت مي نمايد:
چـنين داد پاسخ كه چند از فريب
هـمـانا به تنگ اندر آمد، نشيـب
بدانست رستم كه لابه، بـه كــار
نـيايـد هـمي پيشِ اسـفـنـديـار
كـمان را بــه زه كرد و آن تيرِ گز
كــه پـيكانْـشْ را داده بُـد آبِ رَز
هـمي رانـد تـير گـز اندر كـمـان
سـر خـويـش كرده، سوي آسمان:
بــه پادافـرهِ2 ايــن گناهم مگير
تـويي آفـريـننده ي مـاه و تـيـر

اسفنديار كه مي بيند رستم براي شروع جنگ اين دست آن دست مي كند مي گويد انگار از تير و كمان سير نشده اي و تير اول را او بر رستم مي اندازد:
يـكـي تـيـر، بـر تـركِ رسـتـم بــزد
چـنــان كـز كـمـانِ ســواران، سِـزَد
تـهــمـتـن، گـز اندر كمان راند، زود
برآن سان كه سـيـمرغ، فـرموده بود
بـزد راست بـر چــشـمِ اسـفـنـديـار
سيه شد جهان، پـيـشِ آن نـامــدار
خــم آورد، بــالايِ ســــروِ ســهـي
ازو دور شـــد دانـــش و فـــرّهــي
چنين گفت رسـتـم به اسـفـنـديـار
كــه آوردي آن تـخمِ زُفتي1 به بــار
تــو آني كه گفتي كــه روئين تـنـم
بلند آسـمــان، بــر زمـيــن، بـرزنم
من از شستِ تو، هشت تيـرِ خـدنـگ
بـخــوردم، نـنـاليدم از نــام و ننـگ
بـه يـك تير، برگــشتـي از كــارزار
بـخـفـتـي بــر آن بــاره ي نـامـدار
هم اكنون به خاك انـدر آيد، سـرت
بـــســوزد دلِ مــهــربـان مـادرت
دنباله دارد....
1
نکته:

دزدی از بانک کار دله‌دزدهاست، دزدهای حرفه ای، بانک تاسیس می کنند. (برتولت برشت)
👌7