کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.95K photos
1.64K videos
136 files
2.9K links
Download Telegram
نکته:

اگر با دشمنت حرف نزنی راهی برای تبدیلش به دوست نخواهی یافت. (نلسون ماندلا )
👍3👌2
گفتار فلسفی


کریستین بوبَن (۱۹۵۱–۲۰۲۲)

محمد امین مروتی


بوبَن نویسنده فرانسوی و دانش‌آموخته فلسفه است. وی نویسنده ای است که فلسفه را در خدمت مضامین انسانی و معنوی گرفته است. جمله هایش کوتاه و زبانش ساده و صمیمی و در عین حال شاعرانه است.
مضامین اصلی آثار او عشق، ایمان، طبیعت و کودکی و نوشته‌های وی آهنگین و شاعرانه است. نوستالژی کودکی در کنار عشق و تنهایی دستمایه اکثر آثار اوست.
بسیاری از آثار او به فارسی ترجمه شده است.

مضمون پاره ای از آثار:
"دیوانه‌بازی" داستان دختربچه‌ای است که عاشق زندگی پر از هیجان و تجربه های نو است. بسیاری دیوانه‌بازی را بهترین کتاب بوبن می‌دانند.

"بیهوده" در باره نوشته های «پل كلودل»، «فرانسیس پونز»، «گوستاو رو»، «شارل فردینان رامو»، «ساموئل بكت»، «گیوم آپولینز» و «فرانتس كافكا» است.

کتاب "فرسودگی" درباره مرگ و زندگی و مسائل مرتبط با آن هاست.

"ایزابل بروژ" ماجرای دخترکی سیزده ساله به نام ایزابل و خواهر و برادر اوست که ناگهان توسط والدین رها می شوند.

" فراتر از بودن"، حکایت حسرت ها و کارهای نکرده برای معشوقی از دست رفته است.

" بانوی سپید" در باره زندگی و اشعار «امیلی دیکنسون»، شاعره آمریکایی‌ است.

"ژه"، یا "ابله محله" داستان پسربچه ای استثنایی و متفاوت است.

"رفیق اعلی" شرحِ زندگی قدیس «فرانسوا آسیزی» است که زندگی اش را وقف خدمت به فقرا و جذامیان کرد.

"رفیق اعلی" کتابی است از فرانسیس بوبن، متفکر عارف مشرب که با زبانی رمانتیک و شاعرانه راجع به زندگی "فرانچسکو آسیزی" عارف قرن 12 نوشته است. عارفی که با طبیعت و فقرا و جذامیان مانوس بود و خدا را در خلق خدمت می کرد و از پدیده های طبیعی، بوی خدا را می شنید. عارفی که خدا برایش دوست و رفیق بود و او را رفیق اعلی می دانست نه حضرت اعلی.

بعضی از جملات این کتاب:
-کتاب مقدس یگانه کتابی است که از جنس هواست نه کاغذ و پوست.
-آنچه در باره کسی می دانیم، مانع شناختن او می شود.
- زیبایی مادران بی نهایت شکوهمندتر از زیبایی طبیعت است. پدران بار جامعه را بر دوش دارند و مادران بار خدا را. مادر - بودن وظیفه محالی است که باید انجام پذیرد حتی توسط مادران بد. پدران در هوس حفظ موقعیت و مقام خویشند ولی مادران مقام و مرتبه ای ندارند. پدران بر فرزندانشان پیشی می گیرند. مادران هنگام تولد فرزندانشان به دنیا می آیند.
- قدیس کسی است که زندگی او رسانای فوق العاده ای برای انتقال شادی باشد.
- حقیقت بیش از آن که در بالا باشد، در پایین است...حقیقت در شناخت نیست، در نشاطی است که به ما می دهد.
- خوب است که والدین انسان دو نفرند. چرا که هر یک می تواند او را از گزند دیگری مصون بدارد.
- در عالم معنا وقتی ورشکست می شویم، به ثروت می رسیم.
- زندگی از آن روی به ما داده شده که آن را ارزانی کنیم.
- فرانچسکو از تن خود به الاغی تعبیر می کند که برادر اوست.
2
نکته:

انسان‌های وحشی يكديگر را میخورند و انسان‌های متمدن يكديگر را فريب می‌دهند. (آرتور_شوپنهاور)
👌31
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اذان
میراث خاندان مؤذن زاده اردبیلی...
اذان ماندگار با نغمه‌ی اصیل ایرانی در گوشه روح‌الارواح بیات ترک...

@molanatarighat

مرحوم استاد #رحیم_مؤذن‌زاده
مرحوم استاد #سلیم مؤذن زاده
مرحوم استاد #داود مؤذن زاده
استاد #ودود مؤذن زاده
.
4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹بازی عجیب در خیابان های افغانستان!
😱1
خودشناسی و سبک زندگی


جذابیت فیلم های قدیمی

محمدامین مروتی


دیشب دو تا فیلم قدیمی قدیمی دیدم. هر دو سیاه و سفید. یکی فیلم "اِم" از فریتس لانگ محصول 1931 و دیگری فیلم "درسایه یک شک" از آلفرد هیچکاک محصول 1943. هر دو جنایی/پلیسی. هر دو فیلم سالها قبل از تولد ما ساخته شده اند. هنرپیشه هایی که بزرگسالانشان قطعا روی در نقاب خاک کشیده اند و خردسالانشان هم احتمالا دوران کهولتشان را می گذرانند. برخلاف همیشه نمی خواهم به نقد این فیلم ها بپردازم. راستش غیر از نقد فیلم، می توان از منظری دیگر هم به فیلم های قدیمی نگریست.
دیدن این جور فیلمها حس غریبی به آدم می دهد. هنرپیشه هایی که در اوج زیبایی و شادابی و توانایی خود به سر می برند و امروز جز نامی در تاریخ سینما از ایشان باقی نمانده است. مشاهده این آدم ها و نام های معروف، یک سویه عمیق فلسفی دارد. این که مرگ نقطه پایانی بر همه این شورها و شیدایی هاست. در مقابلِ مرگ، همه مان واحدهای مساوی بیولوژیک و ریاضی هستیم. بعد از مرگ، هیچ امتیازی به هم و حتی به کسانی که هزاران سال قبل از ما مرده اند، نداریم. به قول خیام:
فردا که از این دیر فنا درگذریم
با هفت هزارسالگان سر به سریم
سر به سریم. یعنی مثل همیم. دیدن این فیلم ها سرشت سوگناک و غمناک زندگی را به رخمان می کشد. همان چیزی که حافظ و سعدی و فردوسی تحت عنوان بی وفایی و بی رحمی دنیا بدان اشاره می کردند.
به راستی چرا دوست داریم فیلم های قدیمی را دوباره ببینیم؟
دیدن این فیلم ها، در عین حال یک سویه نوستالژیک هم دارد. یاد دوران جوانی مان می افتیم. خود را جوان تر حس می کنیم. به گذشته ها بر می گردیم. بنابراین نوستالژی فقط دریغ و اندوه نیست، حس خوبِ کودکی هاو جوانی هایمان هم هست. در دوره ما سریال هایی چون "فراری"، "مرد شش میلیون دلاری"، "سرزمین عجایب"، "توسن"، "افسونگر"، "دختر شاه پریان" و فیلم هایی مثل "سلطان قلبها"، "چرخ و فلک"، "حسن کچل"،"سرکار استوار"، فیلمهای صمد و قاطبه و...همه و همه خاطرات خوبی را برایمان زنده می کنند. برای دیدن بعضی فیلمها ساعتها در صف گرفتن بلیط می ماندیم.
خلاصه خواستم هم یادی از گذشته های دور کنم و هم از قلبهایی که افسوس امروز از هم دور شده اند.
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم/ که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
👍1👌1
نکته:

تا زمانی‌که زنده هستی، زندگی کن. اگر زندگی را در حد کمال درک کنی، وحشت مرگ از بین می رود. (اروین_یالوم)
👍3
"هرگز تحصیلات را با هوش اشتباه نگیرید. شما می‌توانید علاوه بر داشتن دکتری، همچنان یک احمق باشید."

ریچارد فاینمن
👍101
احمقِ بی‌سواد شاید روزی بتواند حقیقت را درک کند، اما احمقِ باسواد هرگز نمی‌تواند حقیقت را بفهمد.

روناس آ‌را

💢 جامعه‌شناسی | IRANSOCIOLOGY 💢
👏6👍2
آیه هفته:
وَجَعَلَني مُبارَكًا أَينَ ما كُنتُ: و مرا وجودی پربرکت قرار داده. (مریم/۳۱)

کلام هفته:
آنکه درختی را می‌کارد که می‌داند در سایه‌اش نخواهد نشست، تازه شروع به درک معنای زندگی کرده است. (رابیندرانات_تاگور)

شعر هفته:
آسمان فرصت پرواز بلند است ولی،
قصه این است
چه اندازه کبوتر باشی..! (فریدون مشیری)

داستانک:

کنفوسیوس با چند تن از شاگردانش در سفر بود. هنگامی که از میان کوه‌های بلند و دور افتاده‌ای می‌گذشتند، از دیدن زنی فرتوت که کنار گوری می‌گریست، مبهوت شدند. کنفوسیوس یکی از شاگردانش، به نام تسه لو را گسیل داشت تا از غم او بپرسد. پیرزن در پاسخ گفت: «پدر شوهرم در اینجا به وسیله ببری به قتل رسید؛ شوهرم نیز. اکنون پسرم به همان سرنوشت دچار آمده است». کنفوسیوس از او پرسید که چرا در چنان جای خطرناکی مانده است. زن پاسخ داد: «در اینجا حکومت ستمکار وجود ندارد».
کنفوسیوس به شاگردانش گفت: «فرزندان من این را به یاد سپارید حکومت ستمکار، سَبُع تر از ببر است». (ویل دورانت/تاریخ تمدن جلد یکم ص ۷۳۸)

طنز هفته:
هر لحظه درون قلب من جا می شد
هر لحظه بهانه ای مهیا می شد
آنقدر پرستار شبم زیبا بود
هی سوزن این سِرُم کمی وا می شد (مصطفی هاشمی)
👍4
فیلم هفته: برادران باد (2016)

برادران باد فیلمی به کارگردانی خراردو الیوارس و اوتمار پنکر با بازی ژان رنو، مانوئل کاماچو و توبیاس مورتی در باره نوجوانی به نام لوکاس است که مادرش را در یک آتش‌سوزی از دست داده و پدرش را مقصر این حادثه می‌داند. لوکاس که به همراه پدرش در یک منطقه کوهستانی زندگی می‌کند، روزی جوجه عقابی را که از لانه خود بیرون افتاده پیدا می‌کند و سعی در نگهداری او دارد اما او به تنهایی نمی‌تواند این کار را انجام دهد. یکی از دوستان پدرش که جنگلبان است در این کار او را راهنمایی می‌کند.

دیدن فیلم را به علاقمندان طبیعت و حیات وحش و جلوه های زیبای آن توصیه می کنم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در عشق و مستی افسانه بودیم.....
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
*فیلم کوتاه "متاسفم"*

این فیلم با نام *"متاسفم" که در بخش فیلم کوتاه رقابت می‌کرد، تنها ۱ دقیقه و ۵۷ ثانیه طول دارد. این فیلم در بخش فیلم کوتاه برنده جایزه اسکار شد. کلمه "Overload" که با هشدار سنسور اتوماتیک آسانسور آغاز می‌شود، به معنای بار بیش از حد است، آسانسور حرکت نمی‌کند، بالا نمی‌رود یا پایین نمی‌آید. در این میان، هر فرد فقط به خودش فکر می‌کند... به عنوان حقوقی که هر یک از ما فکر می‌کند دارد... و هیچ کس نمی‌خواهد پایین برود... و هیچ کس نمی‌خواهد همکاری کند و منتظر آسانسور بعدی بماند... و در نهایت، یک فرد زیباترین اخلاق را فدا می‌کند...! لازم نیست با استعدادترین یا کم تأثیرترین باشد. گاهی اوقات خودخواهی مطلق منجر به فساد افراد و خانواده‌ها می‌شود. این فیلم واقعاً شایسته اسکار است. نقص واقعی نقص جسمی نیست، بلکه نقص ذهنی است.


این فیلم پرمعنا را با افرادی که به زندگی و مردم وفادارند به اشتراک بگذارید

💠💠
3👏3😭1
گفتار ادبی


رستم و اسفندیار(قسمت آخر)

محمدامین مروتی


اسفنديار در حال مرگ، به پشوتن مي گويد به پدر بگو حالا كه ديگر خيالت راحت شد. آيا مي تواني مرگ را هم از خود دور كني. اكنون دنيا به كام توست ولي در آن دنيا داوري اي هم در كار خواهد بود و به مادر بگو كه سرنوشت من چنين بود و روي مخراش و سر تابوت مرا باز نكن كه تو هم به زودي به من مي پيوندي:
چــو رفتی به ایـران پـدر را بگوی
کــه چــون کام یابی، بهانه مجوی
زمـانـه سراسر به کــام تـو گـشت
هـمـه مرزها پر ز نــام تـو گـشت
کـنون زین سخن یافتی کــام دل
بـیـارای و بـنـشـیـن بـه آرام دل
چـو ایمن شدی مرگ را دور کـن
بـه ایوان شاهی یکی ســور کــن
تو را تخت، سختی و کوشش مــرا
تو را نــام، تابوت و پــوشـش مرا
مشو ایمن از گـنج و تــاج و سپاه
روانـــم تو را چــشــم دارد به راه
چو آیی، به هم پیش داورشویم
بـگوییم و گـفـتــار او بـشـنـویـم
کــزو بـازگـردی، به مـادر بگـوی
که سیـر آمــد از رزم، پرخاشجـوی
پسِ من تـو زود آیی ای مـهـربان
تـو از مـن مرنج و مرنـجـان روان
بـرهـنـه مـکـن روی بر انـجـمـن
مـبین نـیـز چــهـر من اندر کفن
هـمـان خــواهران را و جفت مـرا
کــه جــویــا بُدندی نهفتِ مــرا
بگویی بــدان پـرهـنر بـخــردان
کــه بدرود باشـید تــا جــاودان
زِ تــاج پــدر بـر سـرم بَد رسیـد
در گـنـج را، جان من شــد کلـید
بـگفت این و بَر زد یـکـی تیز دم
کــه بر من ز گشتاسپ آمد ستـم
همانگه بــرفت از تنش جان پاک
تـن خسته افــگنده بر تیره خاک

اسـفـنـديار را در تابوت مي گـذارنـد. يال و دم اسبش را مي برند و كاروان عزا به سوي ايران راه مي افتد:
چــل اشتر بیاورد رســتـم، گـزیـن
ز بــالا فــروهـشـته دیبای چــین
همه خَسته روی و همه کنده مـوی
زبـان شـاه گوی و روان شــاه‌جوی
سـپه رفت و بـهمن به زابل بمانـد
به مژگان هـمی خون دل برفشاند
تـهمتن ببردش به ایــوان خـویش
هـمی پرورانید چون جان خـویش


خبر كه به گشتاسب مي رسد او هم جامه چاك مي كند ولي بزرگان ايران او را به شدت مي نكوهند كه تو اسفنديار را براي تاج و تخت خودت به كشتن دادي:
به گشتاسپ آگــاهــی آمـد ز راه
نـگـون شــد سـر نامبردار شــاه
هـمی جامه را چــاک زد بر برش
بـه خاک اندر آمد سر و افـسـرش
بــزرگــان ایــران گرفتند خـشم
ز آزرمِ گـشتاسپ شستند چـشـم
ســرت را ز تــاج کیان شـرم بـاد
بــه رفـتن پی اخترت نــرم بــاد
چـو آگاه شد مــادر و خـواهــران
ز ایــوان بـرفـتـنـد با دخـتــران
بـرهنه سـر و پـای پرگرد و خاک
بـه تن بر همه جـامه کردند چاک

پشوتن هم خطاب به گشتاسب مي گويد:
ز تــو دور شــد فــره و بــخـردی
بـیـابـی تــو بـادافـره ایــــــزدی
جـهـانی پــر از دشـمن و پُر بَدان
نــماند به تــو تــاج تـا جــاودان
بدین گیتیَت در نـکـوهـش بــود
بــه روز شـمـارت پـژوهـش بــود

اين بار نوبت شماتت خواهران اسفنديار به پدر است:
بــه پـیــش پدر بَر، بـخــستند روی
ز درد بــرادر بــکــنــدنـــد مــوی
به گشتاسپ گـفتند کـه ای نـامــدار
نــه سیمرغ کشتش، نه رستم، نه زال
تـو کشتی مر او را، چو کـُشتی، منـال

داستان اسفنديار به همين جا ختم مي شود. اما رستم بايد تقاص كشتن اسفنديار را كه از مقدسين بود پس مي داد و پس از اين ماجراست كه او به حيله نابرادري اش شغاد كشته مي شود و پس از آن هم بهمن به كين خواهي پدر دمار از خاندان پهلواني زابلستان درمي آورد و بدينسان بخش حماسي و پهلواني شاهنامه هم پايان مي يابد.


به هم یعنی با هم
گزین یعنی نمونه و برگزیده
ز آزرمِ گـشتاسپ شستند چـشـم یعنی ملاحظه اش را نکردند
1
نکته:

وقتی خوشبختی رو پیدا کردی، سوال پیچش نکن ... (چارلز بوکفسکی)
نگاهی به دفتر شعر "ماهبان"

محمدامین مروتی


حسینخانی شاعر نوپرداز کرمانشاهی دفتر شعر "ماهبان" را در سال 1403 به چاپ رسانده است.
به جهت زبان، شعرهای این دفتر تمایزات خود را دارد. پر است از استعاره ها و تصاویر و تشبیهات بکر.
به جهت مضمون هم ترکیبی از غم های اجتماعی و عاشقانه را روایت می کند:

اشعار اجتماعی:
حسینخانی در عرصه سیاست تاملات زیادی ندارد. شاید به این دلیل که سیاست را توطئه قدرت های بزرگ می داند:
خیابان صحنه بزرگی ست
مردم بازیگران ماهری هستند
باید به آن ها نخ داد
باید نخ بست به آن ها
تا نمایش به خوبی اجرا شود
بعد رهایشان کرد و به پشت پرده رفت (خیمه شب بازی)

دشواری زن بودن در کشورمان را چنین بیان می کند:
پروردگارا!
تو رسولانت را
با پسرانشان آزمودی
ما سرزمین مان را
با دختران مان (اعجاز)
که یادآور مصرع مشهور شفیعی است: "اگر مردی، بیا اینجا و زن باش"

زن را در خانه به ملکه زنبورها در کندو تشبیه می کند که اساس استحکام خانواده از وجود اوست:
زنبورهای نگهبان
مرا بیشتر می فهمند
می فهمند جای خالی ملکه
چگونه یک کندو را آواره خواهد کرد (ملکه)

و چگالی شادی و غم را از زبان دستمال جیبش روایت می کند:
دستمال ابریشمی ام
بیش از رقص ها
شریک اشک هایم بوده (غم بزرگ)

شاعر، ترک های دریاچه ارومیه را که می بیند، رگهای خشک انسان برایش تداعی می شود و حق با اوست که من الماء کل شیءٍ حی. گویی نمکهای دریاچه را بر زخم رگهایمان پاشیده اند. تصویر جانداری است:
مثل آبزی کوچکی
که رو به انقراض دریاچه ارومیه شنا می کند
اه...
این ترک های خاک است یا رگ های ما؟
رگ های ماست یا ترک های خاک؟ (زخم و نمک)

قوطی مچاله شده نوشابه او را به یاد انسان هایی می اندازد که روزگار مچاله شان کرده و امید می بندد که این ریسمان وجود به ریسمانی دیگر یعنی حیات پس از مرگ گره بخورد. شاید شاعر ظری هم به نظریه ریسمان داشته است:
قوطی ای خالی است
کشیده می شود بر آسفالت سرد
جسمی که روحش
مچاله اش کرده
بارها از خود پرسیده ام
این ریسمان را روزی مرگ پاره خواهد کرد
یا دوباره گره خواهیم خورد به ریسمانی دیگر (نجات)

چه توصیف قشنگی کرده از خاورمیانه خونین:
این خون هابیل است
که در خاورمیانه بند نمی آید
و صلح
تنها خاکستری است بر آتش (سرگیجه)

نقدش به تورم و مشکلات اجتماعی را بسیار زیبا و موثر، با احساس و عواطف خود و کودکان و فقرا سبک و سنگین می کند و می سنجد:
کاغذی مچاله است در جیبم
چند نوروز پیش
دهان کودکان را پر خنده می کرد
دل پدران را قرص

می گذرم با شرم
از کنار فقیری
با خشم مچاله تر می کنمش
این کاغذ سبز
که سیاه کرده روی ما را (سبز پژمرده)

عشق و زندگی:
اما اگر سیاست خبر بد است و اگرسیاست جولانگاه جبر و ستم است، زندگی در بطن جامعه کماکان جاری است و خبر خوب همین است که غریزه زندگی بر مرگ غلبه می کند، حتی برای گورکنی که سر و کارش با مرگ است:
اگر در مرگ بازگشتی نباشد
باید به زندگی بازگشت
چنان گورکنی که هر شب
خاک گورستان را از لباس هایش می تکاند
و به امید دیدار عزیزش
به خانه بازمی گردد (بازگشت)

جبر این است که زور ما به دنیا نمی رسد و اختیار این است که برغم دنیا عاشق شویم:
هیچ ماهیی نمی تواند با باله هایش
جریان رودخانه را تغییر دهد
تو را دوست دارم و این خلاف جریان زندگی است (مسیر)

مضمون جبر و اختیار عاشقانه جایی دیگر چنین تکرار می شود:
زندگی
موج های سهمگینی دارد
سیلی هایی محکم
اما عشق وعده ی خداوند است به نوح (رنج و عشق)

فروغ به درستی می گفت مفهوم عشق هم نسبت به دوران لیلی و مجنون تغییر کرده است وبه جای شتر لیلی و مجنون های امروزی در ماشین های آخرین سیستم گاز می دهند. حسینخانی هم از جایگزین شدن لامپ به جای شمع می گوید. بزعم شاعر، تفاوتش این است که عشق های امروزی بی دوامند:
دیگر شمعی نیست که روشن کنیم
بسوزیم و بسازیم
چه انتظار!
ما پروانه های گرد یک لامپیم
با کلیدی عاشق
با کلیدی فارغ می شویم (کلیدها)

تشبیهات بکر:
استفاده هنرمندانه و پر ایهام از نصب کله گوزن را روی دیوار می بیند ولی در توصیفش کنایه ای هنرمندانه به کار می برد:
گوزن هایی که سرشان به دیوار می خورد....

تصویری و تشبیهی یگانه از قلبی که به یک کلاف کاموای سرخ تشبیه می شود که عاقبت به تن معشوق می رود:
کلافی سرخ
افتاده بود گوشه ی سینه ام
سرنخ در دست تو بود
آمدی
بی آن که زیر و رو بکشی
و این گونه جامه عشق بافته شد (...)

دلش را به اناری تشبیه می کند که با آمدن و رفتن معشوق، می شکوفد و می شکند:
آمدی، جوانه زد
ماندی، شکوفه داد
بروی، ترک بر می دارد
دل این انار (...)

و لاله گوش را به گل لاله که مترصد شنیدن صدای یار است:
و صدای توست
دلیل شکفتن لاله ی گوش من (حسامیزی)

منبع:
ماهبان، محسن حسینخانی، نشر سیب سرخ 1403
1👍1
داستان یک مَثَل

تو بهتر می‌دانی یا پیغمبر خدا؟

پسری، مادر پیر و فرتوت خود را در زنبیلی نهاد و به همراه وی، به زیارت رسول خدا(ص) رفت. پیغمبر به مزاح به پسر فرمود: مادرت را به شوی بده تا تنها و دلتنگ نباشد.

پسر عرض کرد: یا رسول الله، پیری فرتوت چون او دیگر درخور شوهر نیست. چگونه او را به شوی دهم؟

پیرزن از پاسخ پسر، سخت برآشفت و با تندی و عِتاب به پسر گفت: تو بهتر می‌دانی یا پیغمبر خدا؟

آبشخور: دوازده‌هزار مَثَل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده بلوری، ص ۳۵۰.


@vir486
😁4