This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ستایش اجرای نوازندهی کم نام و نشان نی توسط کیهان کلهر
کلهر با انتشار این ویدئو نوشت : "چه صفا و عشقی در ساز شماست.خانهاش خراب هر که دشمن عشق و موسیقی و زیباییست"
هنرمند : حمید استکی
کانال موسیقی سنتی "کُرُن موزیک" @koronmusic
کلهر با انتشار این ویدئو نوشت : "چه صفا و عشقی در ساز شماست.خانهاش خراب هر که دشمن عشق و موسیقی و زیباییست"
هنرمند : حمید استکی
کانال موسیقی سنتی "کُرُن موزیک" @koronmusic
👏2🤔1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو دو انتخاب در برابر زندگی داری
میتوانی فرار کنی و مخفی شوی و دنیا را به خاطر مشکلاتت سرزنش کنی
یا اینکه ایستادگی کنی و تصمیم بگیری که با دنیا مبارزه کنی و خود را بپذیری.
در هر حال انتخاب با تو است.
@rahi_be_rahaei
میتوانی فرار کنی و مخفی شوی و دنیا را به خاطر مشکلاتت سرزنش کنی
یا اینکه ایستادگی کنی و تصمیم بگیری که با دنیا مبارزه کنی و خود را بپذیری.
در هر حال انتخاب با تو است.
@rahi_be_rahaei
❤3❤🔥1
The bad news is,
everything is
temporary , which is
also the good news.
So if things are
going good, enjoy it.
It won't last forever.
And if things are
going bad don't
worry it can't last
forever
خبر بد این است که
همهچیز موقتی است ،
اما خبر خوب هم همین است.
پس اگر اوضاع خوب پیش میرود،
از آن لذت ببر،
چون برای همیشه دوام نخواهد داشت.
و اگر اوضاع بد است،
نگران نباش،
آن هم همیشهگی نیست.
@HONARBARTTAR💎
everything is
temporary , which is
also the good news.
So if things are
going good, enjoy it.
It won't last forever.
And if things are
going bad don't
worry it can't last
forever
خبر بد این است که
همهچیز موقتی است ،
اما خبر خوب هم همین است.
پس اگر اوضاع خوب پیش میرود،
از آن لذت ببر،
چون برای همیشه دوام نخواهد داشت.
و اگر اوضاع بد است،
نگران نباش،
آن هم همیشهگی نیست.
@HONARBARTTAR💎
👌4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انسانی که جرأت میکند تنها یک ساعت از عمرش را هدر دهد،
هنوز ارزشِ زندگی را کشف نکرده است.
— چارلز داروین
هنوز ارزشِ زندگی را کشف نکرده است.
— چارلز داروین
😢2
شاملو نوشته بود “من عدوی تو نیستم انکار توام”. این را میخوانم به همه آدمهایی که فکر میکنم که هر انکاری را دشمنی میدانند، آدمهایی که گرفتار باورهای بیمار میشوند، آدمهایی که جایی در خیالاتشان در گوشه تاریکی حبس میشوند. به آدمهایی که گرفتار تارهای ذهنی میشوند، آدمهایی که هر چه بیشتر فکر میکنند تارهای بیشتری به دور خود میتنند. آدمهایی که ذهنشان در قامت عنکبوتی مهیب رهایشان نمیکند. آدمهایی که لاجرم به جنگ هر کسی میروند که در قالبهای تاریکشان جا نمیگیرد. هر کس که باوری دارد که انکار باورهای آنهاست. هر کسی که ساختههای ذهنیشان را نمیپذیرد.
شاملو خطابش “ابلها مرد” بود و من دلم هم برای ابلها مرد و هم برای قربانیانش میسوزد که تاوان ذهنیتی را میدهند که در میان واقعیتهای بیرونی وجود ندارد….
شاملو خطابش “ابلها مرد” بود و من دلم هم برای ابلها مرد و هم برای قربانیانش میسوزد که تاوان ذهنیتی را میدهند که در میان واقعیتهای بیرونی وجود ندارد….
گفتار فلسفی
آلن دو باتن (زاده ۱۹۶۹)
محمد امین مروتی
آلن دو باتن فیلسوف سویسیِ ساکن بریتانیا است.
مدرسهی زندگی:
تاکید او بر فلسفه ورزی در زندگی روزمره و کاربردی کردن فلسفه از طریق آموزش با فایل های کوتاه ویدئویی است. مجموعه این فایل ها در سازمانی آموزشی با نام "مدرسه زندگی" بارگذاری می شود و نسخه فارسی آن توسط دکتر ایمان فانی ترجمه و توزیع می شود. این موسسه در 2008 تاسیس گردید. هنر او سخن گفتن از فلسفه به زبان مردم است. دوباتن عمدتا بر فلسفه زیستن متکی است و از این رو از روانشناسی استفادة بسیار می کند. وی لیسانس تاریخ را از کمبریج گرفت و تحصیل دکترای فلسفه در هاروارد را رها کرد.
دوباتن معتقد است که کودکان فیلسوف بهدنیا میآیند، آنها مدام در حال سوال پرسیدن هستند، اما هر چه بزرگتر میشوند این پرسشگری از بین میرود. دوباتن میگوید: «زمانی که در دانشگاه فلسفه میخواندم متوجه شدم که خوانش فلسفه کار ملال انگیز است. خواندن تاریخ فلسفه و آشنا شدن با اسامی چون افلاطون، ارسطو، اورلیوس، سنکا، نیچه و شوپنهاور و بقیهی بزرگان فلسفه، کار سختی است و من دوست داشتم به موضوعات نگاه فلسفی داشته باشم و همین یکی از دلایلی شد تا من مدرسهی زندگی را ایجاد نمایم. در مدرسهی زندگی، شما (جهانبینی فلسفی) پیدا میکنید، تا اینکه فلسفه را دوره نمایید.»
دوباتن اغلب در کتابهایش نتیجهگیری را به عهده خواننده می گذارد.
اصالت بدبینی:
دوباتن مانند شوپنهاور فیلسوفی بدبین است. در عین حال می گوید بدبین ها خدمت بیشتری از خوش بین ها به بشر می کنند. زیرا دردها و مشکلات را پنهان نمی کنند بلکه جلو چشم جامعه قرار می دهند تا برایشان فکری و کاری بشود. مهمتر از همه این است که بدبینی سطح توقعات انسان را پایین می آورد تا از داشته هایش لذت ببرد.
فلسفه دین:
هرچند دوباتن خداناباور و ندانم گراست، دین ستیز نیست و حتی دین را بخشی از فرهنگ و تکامل فکری بشر تلقی می کند که می توان از آن آموخت.
جستارهایی در باب عشق:
"جستارهایی در باب عشق" بیش از دو میلیون نسخه فروش کرد. این کتاب توسط نشر نیلوفر و با ترجمهی خانم گلی امامی به چاپ رسیده است. "جستارهایی درباره عشق"، تحلیلی واقع گرایانه از جنبه های مختلف عشق است.
دوباتن می گوید رمان عاشقانه راهی مطمئن برای نابودکردن عشق است. آنچه نیاز داریم، داستانهایی عاشقانه است که در عینحال، غیررمانتیک هم باشد. اگر در زندگیتان عاشق شده باشید، بیتردید این جملۀ خفتبار را بارها از پدر و مادر یا دوستانتان شنیدهاید که «عشق و عاشقگی مال تو کتابها و فیلمهاست». آلن دوباتن، معتقد است این جمله خالی از حقیقت نیست. در واقع، بسیاری از رمانها و فیلمهایی که به مسئلۀ روابط عاشقانه پرداختهاند، از بسیاری از مهمترین جوانب زندگی غفلت کردهاند: از کار، خستگی، بچهها، روزمرگی و...
اخبار:
به نظر دوباتن شنیدن اخبار باید محدود، گزینشی و ناظر به خوشبختی باشد. درست است که تولید و تبادل اخبار لازمۀ دموکراسی است، اما انتشار سیل اخبار غیرمرتبط به هم، نیز باعث سردرگمی و افسردگی می شود.
دوباتن اعتقاد دارد خبر در جامعهی مدرن امروزی ما همان نقشی را دارد که قبلاً مذهب داشته است. اخبار سلبریتیها برای ما جذاب است، خبر سقوط یک سیاستمدار برای ما لذت بخش است، اخبار فاجعه برای ما سرگرم کننده است. این کتاب توسط سه ناشر من جمله نشرققنوس و نشر جامی راهی بازار شده است.
درسگفتارهای دوباتن در مدرسهی زندگی، نیز در قالب کتاب هایی به بازار عرضه شده که در ایران غالباً توسط "انتشارات کتابسرای نیک" چاپ شده اند. از آن جمله اند:
«شغل مورد علاقه»، «دربارهی خوب بودن»، «رواندرمانی چیست؟»، «هوش عاطفی در محیط کار»، «معنای زندگی»، «متفکران بزرگ»، «مقدمهای بر فلسفه»، «درباب اعتماد به نفس»، «خودشناسی» و «آرامش».
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرگ را دانم،
ولی تا کوی دوست راه اگر نزدیک تر داری بگو...
بازخوانی. از کارهای استاد شجریان،
ولی تا کوی دوست راه اگر نزدیک تر داری بگو...
بازخوانی. از کارهای استاد شجریان،
نام خواننده: «ساریه نوید»
❤2🔥1
خودشناسی و سبک زندگی
عاشقی در شرایط دشوار
محمدامین مروتی
ضرب المثلی ایرانی می گوید وقتی درشکه به سربالایی بیفتد، اسب های گاری یکدیگر را گاز می گیرند.
عشق ورزیدن هم در شرایط دشوار، دشوار می شود.
از منظر سیاسی نیز زمانی که شرایط دشوار شود، آدم ها دنبال مقصر می افتند و چون مقصر اصلی زورشان نمی رسد، به جان هم می افتند و چه بهتر از این برای مقصر اعظم. روشنفکری ایرانی، مصداق روشن این داستان بوده و هست.
عبید زاکانی حکایت می کند که:
"استر طلحک را بدزدیدند. یکی میگفت: گناه توست که از پاس آن اهمال ورزیدی. دیگری گفت: گناه آن کس مهتر است که درِ طویله باز گذاشته است. طلحک گفت: در این صورت دزد را گناهی نباشد!"
سعدی و شفیعی کدکنی و سایر ادبا و عرفا و شعرای ما نیز عاشق ماندن در قحط سالی را دشوار ارزیابی کرده اند ولی همین دشواری است که ارزش آن را دوچندان می کند:
در این قحط سال دمشقی1 ،
اگـر حرمت عشق را پاس داری
تـو را می توان خـواند عاشق،
وگر نه به هنگام عیش و فراخی
بـه آواز هـر چنگ و رودی
تـوان از لب هر مخنّـث
ره عـاشقی را شـنـودن سرودی..
کسانی که درد مشترک دارند به واسطة این اشتراک بایستی با هم مهربان تر باشند. اگر مردم عادی، به سبب غرقه شدن در معیشت روزمره، از این امر غفلت می کنند، مدعی روشنفکری باید تخم محبت بیفشاند نه آن که نهال دشمنی بنشاند. با هم مهربان تر باشیم.
1 اشاره به بیت مشهور سعدی است:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
نکته:
انسان مدام در انتظار زندگی است و حین همین انتظار، زندگی از او میگذرد. (شوپنهاور)
👏4
آیه هفته:
ٱلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ ٱلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُۥٓۚ أُوْلَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمْ أُوْلُواْ ٱلْأَلْبَٰبِ (زمر/١٨): آنانكه سخن را مىشنوند آنگاه بهترينش را پيروى مىكنند؛ آنانند كه خداوند هدايتشان نموده و آنانند كه خردمندانند.
شعر هفته:
ابلهامردا
عدوی تو نیستم من
انکارِ تواَم.(احمد شاملو)
کلام هفته:
وقتی که تاج پادشاهی را بر سر سگی بگذاری، دشوار است که دوباره قلاده اش را ببندی. (جرج مارتین)
داستانک:
مردم گفتند: تعجب است کە باران نمیبارد.
مالک بن دینار فرمود: من هم از آن متعجبم که چرا سنگ نمیبارد. (حلیة الأولیاء)
طنز هفته:
اعصاب چیست؟
چیزی است که هیچکس ندارد و همه توقع دارند تو داشته باشی
توقع چیست؟
چیزی است که همه دارند و انتظار دارند تو نداشته باشی 😐😂
ٱلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ ٱلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُۥٓۚ أُوْلَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمْ أُوْلُواْ ٱلْأَلْبَٰبِ (زمر/١٨): آنانكه سخن را مىشنوند آنگاه بهترينش را پيروى مىكنند؛ آنانند كه خداوند هدايتشان نموده و آنانند كه خردمندانند.
شعر هفته:
ابلهامردا
عدوی تو نیستم من
انکارِ تواَم.(احمد شاملو)
کلام هفته:
وقتی که تاج پادشاهی را بر سر سگی بگذاری، دشوار است که دوباره قلاده اش را ببندی. (جرج مارتین)
داستانک:
مردم گفتند: تعجب است کە باران نمیبارد.
مالک بن دینار فرمود: من هم از آن متعجبم که چرا سنگ نمیبارد. (حلیة الأولیاء)
طنز هفته:
اعصاب چیست؟
چیزی است که هیچکس ندارد و همه توقع دارند تو داشته باشی
توقع چیست؟
چیزی است که همه دارند و انتظار دارند تو نداشته باشی 😐😂
👍4❤1
فیلم هفته: ویل هانتینگ نابغه (1997)
ویل هانتینگ نابغه فیلمی به کارگردانی گاس ون سنت و بازیگری رابین ویلیامزو مت دیمون است.
ویل هانتینگ نامزد دریافت نه جایزهٔ اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد و توانست جایزهٔ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای ویلیامز و بهترین فیلمنامه را کسب کند.
ویل جوان بیست ساله پر شور و شری است که پس از آزادی مشروط به عنوان نظافتچی در دانشگاه مشغول به کار میشود و اوقات فراغتش را در جمعهای دوستانه میگذراند.
روزی پروفسور جرالد لمبو، مسئلهای دشوار در زمینه نظریه گراف را روی تختهسیاه مینویسد. این مسئله توسط ویل حل میشود و توجه همه را به خود جلب میکند.
ویل در یک بار با اسکایلر، دختری تحصیلکرده از هاروارد که قصد ادامه تحصیل در پزشکی دارد، آشنا میشود.
لمبو شرایطی را فراهم میکند که ویل بتواند بدون رفتن به زندان، به تحصیل ریاضی زیر نظر او ادامه دهد و در جلسات رواندرمانی شرکت کند. لمبو از دوست روانشناسش، دکتر شان مگوایر، کمک میگیرد......
نهایتاً آنتی تز خشونت، نه ریاضی که عشق است....
دیدن فیلم
را با تاکید به علاقمندان به فیلم های روانکاوی توصیه می کنم.
ویل هانتینگ نابغه فیلمی به کارگردانی گاس ون سنت و بازیگری رابین ویلیامزو مت دیمون است.
ویل هانتینگ نامزد دریافت نه جایزهٔ اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد و توانست جایزهٔ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای ویلیامز و بهترین فیلمنامه را کسب کند.
ویل جوان بیست ساله پر شور و شری است که پس از آزادی مشروط به عنوان نظافتچی در دانشگاه مشغول به کار میشود و اوقات فراغتش را در جمعهای دوستانه میگذراند.
روزی پروفسور جرالد لمبو، مسئلهای دشوار در زمینه نظریه گراف را روی تختهسیاه مینویسد. این مسئله توسط ویل حل میشود و توجه همه را به خود جلب میکند.
ویل در یک بار با اسکایلر، دختری تحصیلکرده از هاروارد که قصد ادامه تحصیل در پزشکی دارد، آشنا میشود.
لمبو شرایطی را فراهم میکند که ویل بتواند بدون رفتن به زندان، به تحصیل ریاضی زیر نظر او ادامه دهد و در جلسات رواندرمانی شرکت کند. لمبو از دوست روانشناسش، دکتر شان مگوایر، کمک میگیرد......
نهایتاً آنتی تز خشونت، نه ریاضی که عشق است....
دیدن فیلم
را با تاکید به علاقمندان به فیلم های روانکاوی توصیه می کنم.
گفتار ادبی
خوانشی از شعر "در آستانه" احمد شاملو
محمدامین مروتی
باید اِستاد و فرود آمد
بر آستانِ دری که کوبه ندارد،
چرا که اگر بهگاه آمدهباشی دربان به انتظارِ توست و
اگر بیگاه،
به درکوفتنات پاسخی نمیآید.
دری که کوبه ندارد در مرگ است. چرا؟ زیرا نیازی به کوبه ندارد. کافی است به موقع بر آستانه این در، آمده باشی تا به رویت باز شود. باید وقتش رسیده باشد وگرنه هر چه در را بکوبی، به رویت باز نمی شود. یعنی مرگ زمان معین دارد.
کوتاه است در،
پس آن به که فروتن باشی.
باید خم شوی و فروتن باشی تا از در مرگ بتوانی عبور کنی. مرگ همه را خواه ناخواه فروتن می کند.
آیینهیی نیکپرداخته توانی بود
آنجا
تا آراستگی را
پیش از درآمدن
در خود نظری کنی
پیش از وارد شدن یعنی وقتی که زنده ای، باید در خود نظر کنی تا آراسته باشی. یعنی بایستی درست زیسته باشی.
هرچند که غلغلهی آن سوی در زادهی توهمِ توست نه انبوهیِ مهمانان،
که آنجا
تو را
کسی به انتظار نیست.
که آنجا
جنبش شاید،
اما جُنبندهیی در کار نیست:
نه ارواح و نه اشباح و نه قدیسانِ کافورینه به کف
نه عفریتانِ آتشینگاوسر به مشت
نه شیطانِ بُهتانخورده با کلاهِ بوقیِ منگولهدارش
نه ملغمهی بیقانونِ مطلقهای مُتنافی.
اینکه گمان می کنند آن سوی در کسی از آشنایان یا از فرشتگان و شیاطین به انتظار نشسته اند، توهمی بیش نیست. کسی در آن سوی این در منتظر تو نیست. تعبیر "بهتان خورده" برای شیطان، نوعی دفاع از اوست. زیرا به نظر عرفا، شیطان موحد بود که آدم را سجده نکرد. اصلاً خدا به او گفته بود نافرمانی کن. تعبیر "مطلق های متنافی" هم ظاهراً اشاره به مباحث کلامی و فلسفی است که خدا در آن واحد نمی تواند قادر مطلق و دانای مطلق و مهر مطلق باشد. چون اگر مهر مطلق باشد نباید هیچ شری در جهان وجود داشته باشد و اگر شر در جهان باشد پس او قادر مطلق نیست. اگر دانای مطلق باشد کسی نمی تواند مخالف دانش او کاری انجام دهد و مجبور است و طبعاً نمی تواند مورد سوال و جواب قرار گیرد.
تنها تو
آنجا موجودیتِ مطلقی،
موجودیتِ محض،
چرا که در غیابِ خود ادامه مییابی و غیابت
حضورِ قاطعِ اعجاز است.
گذارت از آستانهی ناگزیر
فروچکیدن قطره قطرانی است در نامتناهی ظلمات
اما تو در ناب ترین و خالص ترین حالت خود قرار می گیری. یعنی حالتی که "من" وجود ندارد و در غیبت من است که معجزه خلوص رخ می دهد. مردن گویی مثل قطره سیاهی است که در تاریکی بی انتها می چکد.
«دریغا
ایکاش، ایکاش،
قضاوتی، قضاوتی، قضاوتی،
درکار، درکار، درکار،
میبود!»
با خود می گویی اما کاش، چنین نبود و بعد از مرگ سوال و جواب و دادگاهی در کار می بود.
شاید اگرت توانِ شنفتن بود
پژواکِ آوازِ فروچکیدنِ خود را در تالارِ خاموشِ کهکشانهای بیخورشیدـ،
چون هُرَّستِ آوارِ دریغ
میشنیدی
اگر می شد بشنوی، صدای چکیدن این قطره سیاه را در تاریکی مطلق- مثل صدای آوار شدن افسوس و پشیمانی و ای کاش- می شنیدی.
«کاشکی، کاشکی،
داوری، داوری، داوری،
درکار، درکار، درکار، درکار…»
اما داوری آن سوی در نشسته است، بیردای شومِ قاضیان.
ذاتش درایت و انصاف
هیأتش زمان.
و خاطرهات تا جاودانِ جاویدان در گذرگاهِ ادوار داوری خواهد شد.
به خودت می گویی ای کاش قضاوتی در کار بود. اما به واقع چنین است. تاریخ در هیات زمان و روزگار، بدون این که ردای قاضیان را در بر کند، منصفانه و آگاهانه همه چیز را قضاوت می کند.
بدرود!
بدرود! (چنین گوید بامدادِ شاعر:)
رقصان میگذرم از آستانهی اجبار
شادمانه و شاکر
بامداد شاعر شادمانه و شکرگزار، به ناچار از دنیا خداحافظی می کند.
از بیرون به درون آمدم:
از منظر
به نظّاره به ناظر،
نه به هیأتِ گیاهی، نه به هیأتِ پروانهیی، نه به هیأتِ سنگی، نه به هیأتِ برکهیی،
من به هیأتِ «ما» زاده شدم
به هیأتِ پُرشکوهِ انسان
انسان موجودی است که ناظر جهان است نه مثل گیاهی یا حشره و سنگ و برکه ای – که دریافتی اندک از دنیا دارند-بلکه به شکل انسانی پرشکوه در اجتماع انسانی.
تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگینکمانِ پروانه بنشینم
غرورِ کوه را دریابم و هیبتِ دریا را بشنوم
تا شریطهی خود را بشناسم و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم
که کارستانی از ایندست
از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار
بیرون است.
تا در بهار شاهد پروانه های رنگین باشم و غرور و عظمت کوه و دریا را تجربه کنم. عهد و پیمانم را از یاد نبرم و این کاری است که در توان سایر موجودات نیست.
انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود:
توانِ دوستداشتن و دوستداشتهشدن
توانِ شنفتن
توانِ دیدن و گفتن
توانِ اندُهگین و شادمانشدن
توانِ خندیدن به وسعتِ دل، توانِ گریستن از سُویدای جان
توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکوهناکِ فروتنی
توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت
و توانِ غمناکِ تحملِ تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان.
ادامه درفرسته بعدی👇👇
❤3
ادامه از فرسته بالا👆👆 انسان
دشواری وظیفه است.
انسان بودن وظیفه دشواری است. بار امانت و پیمانی است که بر دوش ما نهاده شده. تنها انسان توان دوست داشتن و شادمانی و اندوه و خندیدن و گریستن را دارد. تنها انسان است که در اوج فروتنی می تواند به خود ببالد و بار سنگین تنهایی را به دوش بکشد.
دستانِ بستهام آزاد نبود تا هر چشمانداز را به جان دربرکشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بَدرِ کامل و هر پَگاهِ دیگر
هر قلّه و هر درخت و هر انسانِ دیگر را.
افسوس که آزاد نبودم تا همه زیبایی های عالم را تجربه کنم و دوست بدارم. غم نان و غم سلطه نامردمان مجالم نداد.
رخصتِ زیستن را دستبسته، دهانبسته، گذشتم
دست و دهان بسته گذشتیم
و منظرِ جهان را
تنها
از رخنهی تنگچشمی حصارِ شرارت دیدیم و
اکنون
آنک دَرِ کوتاهِ بیکوبه در برابر و
آنک اشارتِ دربانِ منتظر! ــ
مجال زندگی را با دست و دهان بسته گذراندیم نه در آزادی و جهان را از منظر تنگ شرارت ها دیدیم و حالا نوبت وداعمان رسیده و نگهبان در مرگ منتظر ماست. دری که کوبه ندارد و ناگهان در می رسد.
دالانِ تنگی را که درنوشتهام
به وداع
فراپُشت مینگرم:
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت.
به جان منت پذیرم و حق گزارم!
(چنین گفت بامدادِ خسته.)
در بند آخر شاعر از خودش می گوید که هنگام مرگ، برای وداع از دنیا به پشت سرش و کارنامه خود می نگرد. هر چند این سفر کوتاه و جانکاه بود اما تجربه بی نظیری بود و چیزی کم نداشت. شاعر خسته با منت آن را می پذیرد و سپاسگزار است.
۲۹ آبانِ ۱۳۷۱
8 آبان 1404
❤5
نکته:
تفحّص خویش سفری نیست برای یافتن چیزی تازه؛ بلکه بازگشتی است از خیالِ «منِ موج» به آگاهی نابِ «اقیانوس».
❤3👏2🏆2