کانال محمدکاظم کاظمی
2.64K subscribers
1.94K photos
280 videos
96 files
867 links
کانال‌های مرتبط:
آثار (شعرها و نوشته‌های آموزشی)
@asarkazemi
پادکست شعر پارسی
https://castbox.fm/va/5426223
صفحۀ اینستاگرام:
instagram.com/mkazemkazemi
سایت:
www.mkkazemi.com
Download Telegram
عکس‌های یادداشت «گذر فرهنگی را نبندید» 👇
‌‌
✳️ گذر فرهنگ را نبندید

🔻 قریب به بیست روز است که یکی از فضاهای دلپذیر و مؤثر فرهنگی مشهد مسدود شده است، یعنی «کافه کتاب آفتاب».

🔻 کافه کتاب آفتاب نه فقط یک کتابفروشی است، نه فقط یک کافه، بلکه یک پاتوق فرهنگی است. بعضی جای‌ها حالت پاتوق یا حتی یک گذر فرهنگی می‌یابند. در این جای‌ها بسیاری از مراودات فرهنگی شکل می‌گیرد؛ بسیار دیدارها و ارتباط‌های فرهنگی و ادبی و هنری بین آدم‌ها در آنجا جرقه می‌زد. فرهنگ مثل یک شهر، به چهارراه نیاز دارد، به بازار نیاز دارد و به جایی که اهالی فرهنگ با هم تعامل و برخورد و داد و ستد داشته باشند. شاید در بین فضاهای فرهنگی خصوصی مشهد، کمتر جایی مثل کافه کتاب آفتاب داشته باشیم که چنین نقش چندمنظوره‌ای داشته باشد.
وقتی چنین فضایی وجود دارد، خیلی‌ها بیشتر انگیزه می‌یابند برای کتاب‌خواندن و کتاب خریدن؛ برای شرکت در نشست‌ها، برای تعاملات فرهنگی. چنین است که «زندگی فرهنگی» یک شهر کامل‌تر می‌شود. با مسدودساختن یک فضا، در واقع یکی از رگ‌های حیات‌بخش این موجود زنده را قطع کرده‌ایم.

🔻 خسارت دیگری که به این شکل می‌خوریم، احساس ناامیدی است؛ ‌ناامیدی به آینده، ناامیدی به بهبود اوضاع، ناامیدی از آینده‌دار بودن جوانان. آن جوانی که آینده‌اش را در چنین شغلی می‌بیند، با خود می‌اندیشد که من هم روزی به جای مشاغل دیگر می‌توانم چنین فضایی ایجاد کنم. اوطبیعتاً احساس ناامنی می‌کند و عدم اطمینان.

🔻 می‌گویید که این فضا دلخواه ما نیست. بیاییم به این بنگریم که فضاهای نادلخواه‌تر هم وجود دارد یا نه؟ آن جوانانی که این فضای فرهنگی را از دست می‌دهند چه خواهند کرد؟ به خصوص اگر ناراضی و سرخورده باشند از این وضعیت. حداقل این است که از کتاب دور می‌شوند و حداکثر این که وقتشان را با هزار چیز دیگر سپری می‌کنند.

🔻 از پاییز دو سال پیش در این مملکت همه چیز یک پله جابه‌جا شد و حتی گاهی چند پله. نمی‌خواهم بگویم مقصر که بود. ولی می‌شود گفت که خیلی از متولیان و مسئولان فرهنگ مملکت شاید با خود بگویند که کاش به قبل از پاییز ۱۴۰۱ برگردیم. شاید یک روزی که نه چندان دور باشد، با خود بگوییم که کاش جوان‌ها به کافه کتاب‌ها بروند.

🔻 و همین طور مسئولان و متولیان امور در مشهد می‌توانند باز به دو سال قبل برگردند، آن زمان که کافه کتاب آفتاب از بازار کتاب گلستان بیرون رانده شد. اکنون در آن محل چه چیزی است که این فضا را پر کرده باشد؟ با خود نمی‌گوییم کاش در آنجا یک کافه کتاب بود؟

#کافه_کتاب_آفتاب
@mkazemkazemi
تصویرهای یادداشت «هدیه‌ای از راه دور»

✳️ هدیه‌ای از راه دور

🔻 نسخه‌ای کهن از غزلیات بیدل، هدیه‌ای از سرزمین‌های دور، که عمه گل برایم فرستاده است. یادگاری است از پدربزرگ شاعرم که نزد او بوده و حالا آن را به من هدیه داده است. نسخه‌ای قدیمی است، از تعدادی از غزل‌های بیدل با رباعی‌های خیام در حاشیه.

🔻 بنا بر یادآوری پژوهشگر گرامی خلیل‌الله افضلی، این نسخه‌ای از چاپ سنگی تاشکند، در دهٔ ۱۸۷۰ میلادی است، یعنی حدود ۱۵۰ سال پیش. کتاب را شکیلا جان اطمینان دختر عمه عزیز و سعید جان رضایی داماد گرامی ایشان به همراه آورده‌اند.

🔻 افتخار کاظمی (اطمینان) هم مثل پدر بزرگ ما شاعر است و صاحب کتابی با عنوان «قطره‌ای از بحر». عمویم محمد کاظمی هم شاعر بود و اینان وارثان نسل اول طبع شعر مرحوم حاجی محمدکاظم بوده‌اند. عموی گرامی سال‌هاست که از میان ما رفته است همچون پدرم و چند خواهر و برادر دیگر؛ عمو غلام‌رضا، عمه شایسته، عمه مریم و عمه فخری. و اکنون عمه گل تنها بازمانده از فرزندان حاج محمدکاظم است. با فرزندان و عروس‌ها و دامادهای فرهیخته‌اش در کانادا زندگی می‌کند. عمه جان (مریم) و عمه شیرین (فخری)، چند سالی است که جهان را ترک کرده‌اند. ما سه عمه را چنین نام نهاده بودیم.

🔻 و او در همین حال کسالت، دلش هم برای شعر می‌تپد و هم از یاد نمی‌برد که هدیه‌ای کهن برای برادرزاده‌اش بفرستد از راه دور. شعری از کتاب «قطره‌ای از بحر» او را نقل می‌کنم که بیت‌هایی از آن، می‌تواند زبان حال ما باشد.
🔸
ای تازه گل که زینت هر باغ و گلشنی
بردی مرا ز خاطر و در خاطر منی
ذره‌صفت به رقص شوم گر چو آفتاب
از روی مهر، بر سر ما پرتو افکنی
هر صبحدم نسیم به بر می‌کشد تو را
ای غنچه، لاف پاکی دامن چه می‌زنی؟
از خرمن وصال تو گر خوشه‌ای برم
بخشم هزار خرمن هستی، به ارزنی
یارب، چه کم شود ز تو ای پادشاه حسن
گر یک نظر ز روی کرم بر گدا کنی

🔻 تصویرها:
۱. و ۲. کتابی از شعرهای بیدل و رباعیات خیام، چاپ دههٔ ۱۸۷۰ تاشکند، هدیهٔ عمه افتخار گرامی.
۳. افتخار کاظمی در حال شعرخوانی در جلسهٔ شعری در مشهد، با گردانندگی جناب مجید نظافت (۱۳۹۱).
۴ و ۵ و ۶. عکس‌هایی از سفر عمه گل و شکیلا اطمینان و ژیلا اطمینان دخترعمه‌های گرامی به مشهد، با من و زینب جان و دختران ما ساره و مریم و نرگس. (۱۳۹۱)
۷. مرضیه رضازاده (مادر عزیز مرحومم) همراه با سه عمهٔ نازنین، فخری کاظمی (عمه شیرین)، مریم کاظمی (عمه جان)، افتخار کاظمی (عمه گل). (کانادا، ۱۳۹۲)
۸. نشسته: افتخار کاظمی، مرضیه رضازاده، فخری کاظمی، مریم کاظمی. ایستاده: سهیلا اطمینان و ناهید اطمینان (دختران عمه افتخار)، فرزانه وفایی (دختر عمه فخری)، اسدالله کاظمی (برادر گرامی‌ام)، شکیلا نبی‌زاده (همسر برادرم)، مهری کاظمی (خواهر گرامی‌ام) (۱۳۹۲، کانادا)
۹. کتاب «قطره‌ای از بحر»، مجموعه شعر افتخار کاظمی (اطمینان) (مشهد، ۱۳۸۸)

@mkazemkazemi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🍁 «با هم، همزیستی ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها» (بخش ۲)

این نشست با میزبانی حسام سلامت با حضور جمعی از کنشگران ایرانی و افغانستانی حوزۀ مهاجران در خانۀ کابل برگزار شده و به مسئلۀ مهاجران افغانستانی در ایران پرداخته است.

©️ از: یوتیوب خانه کابل (مهر ۱۴۰۳)

🔗 بخش ۱ این نشست را در اینجا ببینید.

#️⃣ #همزیستی #گفت‌وگو #روایت