کانال حزب نافرمانی مدنی
2.38K subscribers
25.8K photos
19.9K videos
84 files
1.94K links
Download Telegram
حسنی از يک نفر پرسيد: «عمو جان چرا مردم اين‌جا كورن؟»

آن مرد جواب داد: «اين سرزمين خاكش مخلوط با طلاس و خاصيتش اينه كه چشمو كور میكنه – ما چشم به راه پيغمبری هستيم كه میباس بياد و چشم‌های مارو شفا بده. اگر چه همه‌مون پُر مال و مكنت هستيم. اما چون چش نداريم آرزو ميكنيم كه گدا بوديم و میتونستيم دنيارو ببينيم. به اين جهت خجالت زده گوشه شهر خودمون مونده‌ايم.»

حسنی را ميگويى چشده خور شد. با خودش گفت: «اينارو خوب میشه گولشون زد و دوشيد، خوب چه عيب داره كه من پيغمبرشون بشم؟» رفت بالای منبری كه كنج ميدان بود و فرياد كشيد:

«آهای مردمون! بدونين كه من همون پيغمبر موعودم و از طرف خدا آمدم تا به شما بشارتی بدم. چون خدا خواسه كه شمارو به محک امتحون در بياره، شما رو از ديدن اين دنيای دون محروم كرده تا بتونين بيشتر جستجوی حقايقو بكنين و چشم حقيقتِ‌ بين شما واز بشه. چون خودشناسی خداشناسيس. دنيا سرتاسر پُر از وسوسۀ شيطونی و موهوماته، همونطور كه گفتن: ديدن چشم و خواستن دل. پس شما كه نمی بينين از وسوسۀ شيطونی فارغ هسين و خوش و راضی زندگی ميكنين و با هر بدی می‌سازين. پس بردبار باشين و شكر خدا رو به جا بيارين كه اين موهبت عظما رو به شما داده! چون اين دنيا موقتی و گذرندس. اما اون دنيا هميشگی و ابديس و من برای راهنمائيه شماها اومدم.»

مردم دسته دسته به او گرويدند و سر سپردند و حسنی هم برای پيشرفت كار خودش هر روز نطق‌های مفصلی در باب جن و پری و روز پنجاه هزار سال و بهشت و دوزخ و قضا و قدر و فشار قبر و از اين جور چيزها برايشان ميكرد و نطق‌های او را با حروف برجسته روی كاغذ مقوايی ميانداختند و بين مردم منتشر ميكردند.

#آب_زندگی
#صادق_خان_هدایت

@vatan_newz