وطن
وطن چنگیز ها بسیار دیده
بسی شهزاده در آن آرمیده
نه چنگیز هست نه اسکندرنه شاهان
ولی چون سرو سبزی مانده ایران
شاکر نایینی
وطن چنگیز ها بسیار دیده
بسی شهزاده در آن آرمیده
نه چنگیز هست نه اسکندرنه شاهان
ولی چون سرو سبزی مانده ایران
شاکر نایینی
باعرض تبریک به مردم شریف ایران و منتخب آنها جناب آقای دکتر پزشکیان
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ای پزشکی که مهربان هستی
حال در اوج آسمان هستی
عزت تو ز مردم است و خدا
مشو ازاین دو در جهان تو جدا
کشور ما مریض و رنجور است
از حقیقت بسی کنون دور است
از علی گفته ای سخن بسیار
چون علی کن عمل تو در رفتار
دل مردم بگیری گر تو بدست
دشمنان وطن دهی تو شکست
نعمت الله پاکدامن شاکر نایینی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ای پزشکی که مهربان هستی
حال در اوج آسمان هستی
عزت تو ز مردم است و خدا
مشو ازاین دو در جهان تو جدا
کشور ما مریض و رنجور است
از حقیقت بسی کنون دور است
از علی گفته ای سخن بسیار
چون علی کن عمل تو در رفتار
دل مردم بگیری گر تو بدست
دشمنان وطن دهی تو شکست
نعمت الله پاکدامن شاکر نایینی
بدانید دختران سیب گلابند
پدر ها تشنه و آنها چو آبند
هر آن بابا که یک دختر ندارد
چو مرغی هست بال وپر ندارد
شاکرنایینی
پدر ها تشنه و آنها چو آبند
هر آن بابا که یک دختر ندارد
چو مرغی هست بال وپر ندارد
شاکرنایینی
چشم ظاهر بین
من نمی گویم بلا از دین ماست
هر بلا از چشم ظاهر بین ماست
تاکه ظاهربین و بی اندیشه ایم
اسب هستیم وجهالت زین ماست
زور گویان مست هستند هر زمان
زور آنها حاصل تمکین ماست
گر بدانیم و بیندیشیم خوب
دان سعادت سینی از هفت سین ماست
تا که داریم ما به دشمن احتیاج
بهره آن خاطر غمگین ماست
با گل رس گر بسازیم کاسه ای
دوستان آن کاسه زرین ماست
شاکرا دنیا بود یک مدرسه
دان معلم دیده حق بین ماست
بر گرفته از کتاب نوای دل
شاکر نایینی
من نمی گویم بلا از دین ماست
هر بلا از چشم ظاهر بین ماست
تاکه ظاهربین و بی اندیشه ایم
اسب هستیم وجهالت زین ماست
زور گویان مست هستند هر زمان
زور آنها حاصل تمکین ماست
گر بدانیم و بیندیشیم خوب
دان سعادت سینی از هفت سین ماست
تا که داریم ما به دشمن احتیاج
بهره آن خاطر غمگین ماست
با گل رس گر بسازیم کاسه ای
دوستان آن کاسه زرین ماست
شاکرا دنیا بود یک مدرسه
دان معلم دیده حق بین ماست
بر گرفته از کتاب نوای دل
شاکر نایینی
حرف حساب
کاش گاهی زندگی تکرار داشت
راه کج از اولش دیوار داشت
کاش وقتی میرسیدیم بر مقام
چشم ما دید اسبمان افسار داست
کاش وقتی بین ما دل می شکست
همچو قبرستان کمی زوار داشت
کاش می دیدیم قبل از کار زار
مکر وکیدی را که استعمار داشت
کاش قدری مغز صاحب منسبان
درعمل اندیشه وافکار داشت
کاش وقتی میزدیم حرف حساب
حرف ما نزد کسی بازار داشت
رفت قارون سیم وزر هارا نهاد
او دلی دور از خدا بیمار داشت
آنکه رفته نام نیکش مانده است
در وجودش معرفت بسیار داشت
حاکمان الگو بگیرید از علی
چشم بر مردم نه بر دینار داشت
ماه وخورشید وزمین شاکر ببین
دست حق از اولش پر گار داشت
قطعه غزلی از کتاب مرغ عشق
نعمت الله پاکدامن شاکر نایینی
کاش گاهی زندگی تکرار داشت
راه کج از اولش دیوار داشت
کاش وقتی میرسیدیم بر مقام
چشم ما دید اسبمان افسار داست
کاش وقتی بین ما دل می شکست
همچو قبرستان کمی زوار داشت
کاش می دیدیم قبل از کار زار
مکر وکیدی را که استعمار داشت
کاش قدری مغز صاحب منسبان
درعمل اندیشه وافکار داشت
کاش وقتی میزدیم حرف حساب
حرف ما نزد کسی بازار داشت
رفت قارون سیم وزر هارا نهاد
او دلی دور از خدا بیمار داشت
آنکه رفته نام نیکش مانده است
در وجودش معرفت بسیار داشت
حاکمان الگو بگیرید از علی
چشم بر مردم نه بر دینار داشت
ماه وخورشید وزمین شاکر ببین
دست حق از اولش پر گار داشت
قطعه غزلی از کتاب مرغ عشق
نعمت الله پاکدامن شاکر نایینی
📚شاکر نائینی📖 pinned «حرف حساب کاش گاهی زندگی تکرار داشت راه کج از اولش دیوار داشت کاش وقتی میرسیدیم بر مقام چشم ما دید اسبمان افسار داست کاش وقتی بین ما دل می شکست همچو قبرستان کمی زوار داشت کاش می دیدیم قبل از کار زار مکر وکیدی را که استعمار…»
آه دل سوختگان چو مار کبری بزند
گر که امروز نزد بدان تو فردا بزند
ایکه با دست وزبان خلق خدا آزردی
دست غیبی چو رسد شاهرگ شاه بزند
شاکر نایینی
گر که امروز نزد بدان تو فردا بزند
ایکه با دست وزبان خلق خدا آزردی
دست غیبی چو رسد شاهرگ شاه بزند
شاکر نایینی
📚شاکر نائینی📖 pinned «کاش بهر چهره ها رنگی. نبود صلح و. آرامش ولی جنگی نبود شاد می دیدیم خلق. روزگار چهره ها خندان. دل تنگی. نبود داشت بازار صداقت. مشتری اندر این بازار. نیرنگی. نبود بود فرهنگ همه. آزادگی غیر این فرهنگ فرهنگی نبود آدمیت بود در نزدیک ما راه آن با…»
بت ساز
در عمل ما چون خدا نشناختیم
هر زمان با دست خود بت ساختیم
یک زمان باسنگ وچوب وخشت خام
بت تراشیدیم و بردیم ما به بام
بعد از آن بت ساختیم ما از بشر
آن بت خودساز نهادیم روی سر
چون اجل آمد بت مارا شکست
آن بت خود ساز را دادیم ز دست
ما بتی داریم اما در درون
هست دنبال همه مانند خون
نفس باشد این بت همراه ما
هست زنجیری به دست و پای ما
این بت آن بت بدان هم سنگرند
بهر شیطان چون سفیر و یاورند
چشم دل بستیم ومستی میکنیم
حق نبینیم بت پرستی میکنیم
تا که بت سازیم و بت می پروریم
مجرم دنیا و دور از داوریم
قطعه شعری از کتاب نسیم سحر
نعمت الله پاکدامن شاکر نایینی
در عمل ما چون خدا نشناختیم
هر زمان با دست خود بت ساختیم
یک زمان باسنگ وچوب وخشت خام
بت تراشیدیم و بردیم ما به بام
بعد از آن بت ساختیم ما از بشر
آن بت خودساز نهادیم روی سر
چون اجل آمد بت مارا شکست
آن بت خود ساز را دادیم ز دست
ما بتی داریم اما در درون
هست دنبال همه مانند خون
نفس باشد این بت همراه ما
هست زنجیری به دست و پای ما
این بت آن بت بدان هم سنگرند
بهر شیطان چون سفیر و یاورند
چشم دل بستیم ومستی میکنیم
حق نبینیم بت پرستی میکنیم
تا که بت سازیم و بت می پروریم
مجرم دنیا و دور از داوریم
قطعه شعری از کتاب نسیم سحر
نعمت الله پاکدامن شاکر نایینی
خانه قشنگ
بلبل به باغ وجغد به ویرانه میرود
هرکس هر آنچه هست به آن خانه میرود
بس مرغ بی خیال که با دانه صید شد
مرغی سبک سر است پی دانه میرود
پروانه های شهر بگردید دور شمع
هر عاقلی که عاشق است چو پروانه میرود
آسوده خاطرم به سرم چونکه موی نیست
گیسو بلندشهر سوی شانه میرود
معشون من یکیاست در این تاب بی طناب
کی فاضل وبصیر به بتخانه میرود
شاکر دلت نبند به این خانه قشنگ
هر کس که آمده است ز این خانه میرود
برگرفته ازکتاب چشمه ای در کویر
شاکر نایینی
بلبل به باغ وجغد به ویرانه میرود
هرکس هر آنچه هست به آن خانه میرود
بس مرغ بی خیال که با دانه صید شد
مرغی سبک سر است پی دانه میرود
پروانه های شهر بگردید دور شمع
هر عاقلی که عاشق است چو پروانه میرود
آسوده خاطرم به سرم چونکه موی نیست
گیسو بلندشهر سوی شانه میرود
معشون من یکیاست در این تاب بی طناب
کی فاضل وبصیر به بتخانه میرود
شاکر دلت نبند به این خانه قشنگ
هر کس که آمده است ز این خانه میرود
برگرفته ازکتاب چشمه ای در کویر
شاکر نایینی
سوغات جنگ
فقر و ویرانی بود سوغات جنگ
بیخرد ها تکیه دارند بر تفنگ
هرکه با صحبت. ببندد راه جنگ
او خردمند است. ودانا. و زرنگ
رو قلم بردار تو جای تفنگ
تا بگیری در جهان. دلها به چنگ
نعمت الله پاکدامن. شاکر نایینی
فقر و ویرانی بود سوغات جنگ
بیخرد ها تکیه دارند بر تفنگ
هرکه با صحبت. ببندد راه جنگ
او خردمند است. ودانا. و زرنگ
رو قلم بردار تو جای تفنگ
تا بگیری در جهان. دلها به چنگ
نعمت الله پاکدامن. شاکر نایینی
📚شاکر نائینی📖 pinned «سوغات جنگ فقر و ویرانی بود سوغات جنگ بیخرد ها تکیه دارند بر تفنگ هرکه با صحبت. ببندد راه جنگ او خردمند است. ودانا. و زرنگ رو قلم بردار تو جای تفنگ تا بگیری در جهان. دلها به چنگ نعمت الله پاکدامن. شاکر نایینی»
در طبس مردند ده ها كارگر
من شدم غمگين شنيدم اين خبر
سخت کوش بودند در این روزگار
دست هاشان پر ز پینه بود زکار
چهره هاشان تیره اما دل سفید
کار میکردند دایم با امید
گر نكات أيمني انجام ميشد وقت كار
اين مصيب ها نمي آمد به بار
اي مديران. حال گويم با شما
جان إنسان ها بسي دارد بها
نعمت الله پاکدامن شاكر نائيني
من شدم غمگين شنيدم اين خبر
سخت کوش بودند در این روزگار
دست هاشان پر ز پینه بود زکار
چهره هاشان تیره اما دل سفید
کار میکردند دایم با امید
گر نكات أيمني انجام ميشد وقت كار
اين مصيب ها نمي آمد به بار
اي مديران. حال گويم با شما
جان إنسان ها بسي دارد بها
نعمت الله پاکدامن شاكر نائيني
📚شاکر نائینی📖 pinned «در طبس مردند ده ها كارگر من شدم غمگين شنيدم اين خبر سخت کوش بودند در این روزگار دست هاشان پر ز پینه بود زکار چهره هاشان تیره اما دل سفید کار میکردند دایم با امید گر نكات أيمني انجام ميشد وقت كار اين مصيب ها نمي آمد به بار اي مديران. حال گويم…»
📚شاکر نائینی📖 pinned «در طبس مردند ده ها كارگر من شدم غمگين شنيدم اين خبر سخت کوش بودند در این روزگار دست هاشان پر ز پینه بود زکار چهره هاشان تیره اما دل سفید کار میکردند دایم با امید گر نكات أيمني انجام ميشد وقت كار اين مصيب ها نمي آمد به بار اي مديران. حال گويم…»
گر کنی ضرب عقل خود را بر هزار
جاهل و نادانی. نزد کردگار
تکیه گر کردی تو بر پروردگار
به شود. هر روز. بهرت روزگار
شاکر نایینی
جاهل و نادانی. نزد کردگار
تکیه گر کردی تو بر پروردگار
به شود. هر روز. بهرت روزگار
شاکر نایینی
مور ها وفيل ها
مور ها در زير پاي فيل ها جان ميدهند
ظالمين انسانيت را بين چه ارزان ميدهند
آدم با عقل و ايمان و خرد پر ارزش است
عده اي از بهر قدرت دين وإيمان ميدهند
جمعي را بنگر اسير نفس وشيطان گشته اند
از براي قتل وغارت ، حكم آسان ميدهند
در سخن هستند حامي تمام كودكان
در عمل كودك كشي را ياد شيطان ميدهند
سامري ها قلب موسي را به درد آورده اند
درميان شهر غزه حال جولان ميدهند
صالحين باحق يكي هستند در دارفنا
هرچه را دارند در راه خدا آن ميدهند
هیتلر وقذافي وصدام را، شاكر ببين
ظالمين با خفت وخواري بدان جان ميدهند
نعمت الله پاكدامن. (شاكر ناييني )
مور ها در زير پاي فيل ها جان ميدهند
ظالمين انسانيت را بين چه ارزان ميدهند
آدم با عقل و ايمان و خرد پر ارزش است
عده اي از بهر قدرت دين وإيمان ميدهند
جمعي را بنگر اسير نفس وشيطان گشته اند
از براي قتل وغارت ، حكم آسان ميدهند
در سخن هستند حامي تمام كودكان
در عمل كودك كشي را ياد شيطان ميدهند
سامري ها قلب موسي را به درد آورده اند
درميان شهر غزه حال جولان ميدهند
صالحين باحق يكي هستند در دارفنا
هرچه را دارند در راه خدا آن ميدهند
هیتلر وقذافي وصدام را، شاكر ببين
ظالمين با خفت وخواري بدان جان ميدهند
نعمت الله پاكدامن. (شاكر ناييني )
عاشق نورم وبر گرد قمر ميگردم
درشب تار به دنبال سحر ميگردم
خانه اول من. در اين جهان بوده بهشت
گر نكوكاري كنم بخانه بر ميگردم
شاكر ناييني
درشب تار به دنبال سحر ميگردم
خانه اول من. در اين جهان بوده بهشت
گر نكوكاري كنم بخانه بر ميگردم
شاكر ناييني