پاکدینی ـ احمد کسروی
8.17K subscribers
8.13K photos
457 videos
2.28K files
1.71K links
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini

بوست
https://t.me/boost/pakdini

پیام بما
@PakdiniHambastegibot

farhixt@gmail.com
Download Telegram
📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (یک از چهارده)


یکی از ارجدارترین جُستارهاست که بآن می‌پردازم. از سالها آرزو داشتم روزی بیاید و بتوانم باین گفتار برخیزم و یکی از تاریکترین زمینه‌ها را روشن گردانم. در هر باره چنین است که یک چیزی تا بر خود من روشن نگردد بگفتگو از آن نمی‌پردازم.

* * *

پارسال که در مهرماه بسفر تبریز رفتم امسال هم در همان ماه سفر دیگری کردم و بار دیگر ده روز در شهر خود بسر بردم که از روزهای فراموش نشدنیست. پذیراییهای رادمردانه‌ی میزبان و نوازشهای پاکدلانه‌ی همشهریان هر کدام ارج دیگری داشت. امسال و پارسال سفر تبریز سراسر خوشی بود. لکن چنانکه در آنجا نیز گفتم یک چیز مرا آزرده می‌داشت.

من سخنانم را در پیمان می‌نگارم و در سفر برآن بودم که دیگران سخن رانند و من بشنوم. بشنوم و از اندیشه‌ی دیگران درباره‌ی گفته‌هایم آگاه گردم. کم بودند کسانی که این آرزو را انجام می‌دادند. دیگران بسخنانی می‌پرداختند که ناگزیرم می‌ساختند جلو گفتارشان بگیرم و بپاسخ پندارهای بی‌پایشان پردازم.

این در همه جا هست که کسانی سخنانی را از کهنه و نو فراگرفته‌اند و آن را مایه‌ی خودنمایی ساخته‌اند و به هر کجا می‌رسند بیش از همه می‌خواهند آنها را بیرون ریزند و هیچگاه درپی نتیجه‌ای نیستند. اینان در هر کجا نیز سخنی بینند که مایه‌ی خودفروشی [=خودنمایی فزون و بیرون از اندازه] تواند بود درست و نادرست بیاد سپارند و بر روی سرمایه افزایند و خودنمایی و خودفروشی فزونتر کنند. ولی سخنی که نه چنانست با دلیلها نیز نپذیرند.

اگر پای خرد درمیانست چند تنی که باهم می‌نشینند باید یا بگفت و شنید بی‌زیان پردازند و از پیشامدهای روزانه سخن رانند و یا اگر در آرزوی گفتگوهای ارجداری هستند و زمینه‌ای را دنبال می‌کنند سخن را بکسی که آگاهی بیشتر دارد واگزارند و دیگران گوش دارند. این چیست که هر کسی همینکه چند سخن پراکنده‌ای فرامی‌گیرد بجلو هر که رسید آن را بیرون می‌ریزد. این خود از بدترین بیماریهاست که انبوه مردم گرفتار آن شده‌اند.

کسی اگر در یک زمینه‌ای دانشی اندوخته او را چه بهتر که بفزونی آن بکوشد و همه‌ی پیرامون آن را چنانکه می‌باید فراگیرد و بارها آن را بیندیشد و بیازماید تا هرچه درستتر یاد گیرد و پس از آن جز بهنگام خود بگفتگو از آن برنخیزد. اینست راه دانش‌آموزی. اینست شیوه‌ی آگاهی‌اندوزی.

این شیوه که امروز بسیاری از مردم دارند و هر یکی چند سخنی را یاد گرفته و سرمایه‌ی خودنمایی گرفته‌اند و به هر کجا رسیدند بگفتگو برمی‌خیزند داستان کودکان کم‌حوصله‌ی نادانیست که همینکه ده دینار بدست آوردند بیدرنگ بدکان شتابند و آن را خوردنی خریده در همانجا خورند و این نکنند که پولهایی که بدست آورند رویهم گزارند و سرمایه‌ای بیندوزند.

در اینجا نکته‌ی بزرگی درمیانست و آن اینکه هر زمینه را که بگیریم چندان اندیشه‌های پراکنده درباره‌ی آن پدید آمده و چندان سخنانی گفته شده که بیکبار زمینه بهم خورده است. اینست هر کسی به هرچه می‌پردازد راه بجایی نمی‌برد و جز یک رشته گفته‌های پراکنده بدست نمی‌آورد و جز پراکنده‌گویی کاری از دستش برنمی‌آید.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری

✍️ احمد کسروی


🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار ، تکه‌ی پنج ، تکه‌ی شش ، تکه‌ی هفت ، تکه‌ی هشت ، تکه‌ی نه

🔸 در پیرامون شعر ـ نگارشهای دیگران : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار ، تکه‌ی پنج

🔸 پیامها : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو

🔸 در پیرامون شعر : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار ، تکه‌ی پنج ، تکه‌ی شش ، تکه‌ی هفت ، تکه‌ی هشت ، تکه‌ی نه

🔸 دلبر پنداری : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار ، تکه‌ی پنج

🔸 پیام ... : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار ، تکه‌ی پنج ، تکه‌ی شش ، تکه‌ی هفت

🔸 نشخوار سخن : تکه‌ی یک از یک

🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 2 : تکه‌ی یک از یک

🔸 سخن نابجا چه دارد سود؟ : تکه‌ی یک از یک

🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 3 : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار

🔸 چند سخنی از دفتر (نبرد با گزند شعرا) : تکه‌ی یک از یک

🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 4 : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو

⭐️ سخنی با خوانندگان درباره‌ی نوشتار بالا : تکه‌ی یک از یک

🔸 از خوانندگان پیمان : تکه‌ی یک از یک

🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 5 : تکه‌ی یک از یک

🔸 بدآموزیهای خیام : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه

🔸 در پیرامون شعر ـ پایان گفتار در این زمینه : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو

🔸 گفتارهای بیجا : تکه‌ی یک از یک

🔸 شعرهایی که باید چند بار چاپ شود : تکه‌ی یک از یک

🔸 شاعر هجوگو : تکه‌ی یک از یک

🔸 از خوانندگان پیمان : تکه‌ی یک از یک

🔸 شعر بخردانه : تکه‌ی یک از یک

⭐️ «مفاخر ملی» ، لات و هبل امروزی ایرانیان : تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار



📣 کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)



💐
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (دو از چهارده)


بسخن خود بازگردیم :

در نشستی سخن یک تبریزی می‌رفت که به یک رشته داد و ستدی برخاسته و در نتیجه‌ی آن چندین سال است گرفتاری پیدا کرده و گزند و زیان فراوان دیده. آن که این را می‌گفت دلسوزی می‌نمود و افسوس می‌خورد. سپس گفت : «باز خوبست خود را نباخته و رشته‌ی شکیبایی را از دست نهِشته» این جمله را که گفت جوانی از باشندگان[=حاضران] سخن او را بریده چنین سرود : «بعقیده‌ی من این نقص اوست. آدم باید از هر چیزی متأثر شود». گوینده پاسخ داد : «در جایی که چاره نیست خردمندانه‌اش همینست که آدمی شکیبا باشد و خود را نبازد» جوان پاسخ داد : «تازه خِرد چیست؟! علوم امروزه خرد را نمی‌پذیرد».

من دانستم جوان ما با کتابهایی که هواداران فلسفه‌ی مادّی می‌نگارند سر و کار پیدا کرده و اینها که بر زبان می‌راند چیزهاییست که در آن کتابها خوانده و بیاد سپرده و آنها را چندان استوار پنداشته که هرگز گمان دیگری نمی‌برد و بدینسان بیباکانه بر زبان می‌راند و در یک جایی که سخن از چیز دیگری می‌رود آنها را بمیان می‌آورد. سخت افسوس خوردم که یک رشته بدآموزیها تا این اندازه در جهان رواج پیدا کرده.

گفتم : چنین پیداست که بکتابهای فلسفه‌ی مادّی پرداخته‌اید؟ خودش پاسخ درستی نداد. ولی همراهش که او نیز جوان و در این گفته‌ها با وی هم‌آواز بود خَستُوان[=معترف] گردید که کتاب «نتچه» [امروز این را نیتچه یا نیچه تلفظ کنند] فیلسوف آلمانی را در زبان فرانسه خوانده‌اند.

گفتم : ناگزیرم با شما بگفتگو پردازم و از این لغزش بیرونتان بیاورم. مرا در این باره نگارشهای فراوانی هست و این زمینه را بسیار روشن گردانیده‌ام.

نخستین خرده که بر شما می‌گیرم اینست که آوازی که از راه دور می‌رسد شما را بیشتر تکان می‌دهد ولی آواز بس رسایی را از پیرامون خود نمی‌شنوید. آن چیزها که نتچه و باخنر و دیگر بنیادگزاران فلسفه‌ی مادّی نوشتند کهنه گردیده و از ارج افتاده و ما در پیمان با زبان بسیار ساده و بسیار استواری داستان روان و خرد را روشن گردانیده یک پایه‌ی بزرگی را از فلسفه‌ی مادّی برانداختیم. این از درماندگی شماست که این را در زبان خودتان نخوانید و نگارشهای درهم و دشوار نتچه و باخنر [Ludwig Büchner] را در زبانهای اروپایی بخوانید! این از سستی خردهاست که کسانی همیشه به بیگانگان ارج بیشتر گزارند.

اگر می‌پندارید که باید راستی را دیگران بفهمند و ما نیز از ایشان یاد گیریم و خودمان نمی‌توانیم فهمیدن ، چنین پنداری از شما بدترین گمراهیست.

گفتاری که ما درباره‌ی جان و روان نوشتیم باآنکه بساده‌ترین زبانی نگارش یافته و درخورد فهم هر کس است یک رشته راستیهای بسیار ارجداری را دربر دارد. ما در آن گفتار روشن ساخته‌ایم که در همین کالبد آدمی گذشته از تن و جان مادّی یک گوهر دیگری بنام روان هست که خرد نیز بسته‌ی اوست و این روان از جهان مادّی جداست. چه او را درخواستها و دریافتهای دیگر می‌باشد. در جایی که ما در همین کالبد آدمی جهان دیگری (جز از جهان مادّی) پیدا می‌کنیم چه جای آنست که کسانی برخیزند و چنین گویند : جز از مادّه چیز دیگری نیست و خرد را هم نپذیرند؟.. آن چه فیلسوفیست که خویشتن را نمی‌شناسد؟!.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
1ـ فردریش نیتچه
2ـ لودویگ باخنر (بوشنر)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (سه از چهارده)


سخن بس فراوانی رفت و من براین شدم که چون به تهران بازگشتم گفتاری در این زمینه بنگارم و اینک بآن می‌پردازم ولی باید پیش از آن چند سخنی بیاورم :

این بدآموزیها در شرق بیشـتر پراکنده گردیده تا در خود غرب. کسانی همینکه سخنانی از دور شنیده‌اند ، فهمیده و نافهمیده در دل گرفته‌اند و این را عنوان ساخته از گراییدن به هر نیکی بازایستاده‌اند. از اینجاست ما می‌گوییم باید نخست بچاره‌ی این پراکنده‌اندیشیها کوشید و پس از آن به پندآموزی پرداخت. در جایی که جوانی خرد را هیچ می‌انگارد چگونه می‌توان با او گفتگوی نیک و بد داشت؟!.. آنان که آدمی را با چهارپایان و ددان یکی می‌شمارند چگونه می‌توانند بر نیکخویی کوشند؟!.

شگفتتر از همه کار آن کسانیست که گاهی می‌بینی گفتگوی این بدآموزیها را بمیان آورند و آن را با آب و تاب بسیاری سرایند. گاهی نیز به پندآموزی و یاد دادن نیکخویی برخیزند!. این نمونه‌ایست که چگونه رشته از دست رفته است و پراکنده‌اندیشی رخنه بهمه‌ی بنیادها انداخته است.

2ـ همه‌ی کوششها از بهر نیکی باید بود[bud]. یک پزشکی هنگامی به بیمار پردازد که امید بهبود داشته باشد. ولی اگر در جایی امید بهبود نیست پزشک را آن به که بیمار را بخود گزارد و خویشتن و او را بیهوده نیازارد و سخت نارواست که پزشکی بر سر بیمار نشیند و پیاپی باو بگوید : «تو خواهی مرد»!

کسانی که خرد را باور نمی‌دارند و از بهر آدمی نیکی امیدوار نیستند اینان را آن بهتر که مردم را بخود گزارند و کاری بایشان نداشته باشند و اینکه می‌بینیم پاره‌ای از اینان همواره تلاش می‌کنند و بر نومیدی مردم می‌افزایند و آنان را بر بدیها گستاختر می‌گردانند آیا چه انگیزه‌ای از بهر این کار جز خودنمایی توان اندیشیدن؟!.. این خود نمونه‌ایست که چه کسانی رشته‌ی اندیشه‌ها را در دست گرفته‌اند و مردم را بگمراهی می‌کشانند! [1]

ما بارها داد می‌زنیم بیماری خودنمایی مردم را فراگرفته. بارها می‌گوییم : این سخنرانیها و این کتاب‌نویسیها بیشتر از راه خودفروشی است. اینک گواه گفته‌های ما : کسی که جهان را جز مادّه نمی‌شناسد و خرد را هیچ می‌داند و رستگاری از بهر جهان امید ندارد و دروغ و راست و نیک و بد و ستم و داد و آراستگی و آلودگی ، همه را یکسان می‌گیرد او را چه که در انجمنها بنشیند و با مردم به پیکار برخیزد؟! او را چه گفتگوی راست و دروغ کند؟!

این کارها ازو جز خودنمایی چه انگیزه‌ای تواند داشت؟!


🔹 پانوشت :

1ـ نزدیک بکار ایشان ، سخنان کسانی است که به هر جُستاری رنگ سیاسی می‌دهند و آنگاه وامی‌نمایند که مردم و سران کشورهایی همچون ایران بیش از مهره‌های شطرنج از خود اختیاری ندارند و اینست هر پیشامدی که در اینجاها رخ می‌دهد بخشی از بازی دقیق «ابرقدرتها»ست و بدینسان به نومیدی مردمان می‌کوشند.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری ، (14 تکه)

🔸4ـ چگونه شیعیگری پدید آمد؟


معاویه از روی اکراه اسلام آورده بود و بیگمان نه به پیامبر ایمان داشت و نه به اسلام آنگونه می‌نگریست که دیگران می‌نگریستند. پس در زشتی‌هایی که مرتکب شد ، جای شگفتی نیست. او هنگامی که امر [حکومت] برایش استقرار یافت ، جاسوسانی بر پیروان علی گماشت و بسیاری از بهترین یارانش را کشتـ آنان را کشت زیرا تحت پرچم امامی [بر حق] با او جنگیده بودندـ و دستور داد علی را بر منبرها لعن و دشنام دهند ، که این از فجیع‌ترین کارهای او بود.

سپس او راه خلفای راشدین را ترک کرد و خلافت را به پادشاهی موروثی تبدیل نمود. پس مردم را به بیعت با پسرش یزید فرمان داد و آنان از روی میل یا اکراه با او بیعت کردند.

کارهای او مسلمانان را ناخوش آمد و آنان را بسیار خشمگین کرد. اینبود به ذهن بسیاری از آنان گذشت که در راه [به دست آوردن] خلافت و گرفتن آن از دست بنی‌امیه تلاش کنند. اما هیچ‌کس تا زمانی که معاویه زنده بود ، دلیری این کار را نداشت.

معاویه بیست سال حکومت کرد ، و هنگامی که مُرد و پسرش یزید جانشین او شد ، در مدینه حسین‌بن‌علی و عبدالله‌بن‌زبیر از بیعت خودداری کردند و به مکه رفتند. اهل کوفه به حسین نامه نوشتند و از او خواستند به سوی آنان بیاید و به او وعده‌ی یاری دادند. حسین به سوی آنان حرکت کرد اما آنان او را تنها گذاشتند و یاری‌اش نکردند. از اینرو حسین با تعدادی از خانواده و یارانش کشته شد و به آنچه می‌خواست نرسید.

یزید سه سال و هشت ماه حکومت کرد و هنگامی که مرد ، پسرش معاویه [دوم] جانشین او شد. اما او پس از چهل روز کناره‌گیری کرد. از اینرو کار بنی‌امیه سست شد و هرج و مرج آشکار گردید.

اینبود عبدالله‌بن‌زبیر در مکه قیام کرد و مردم را به بیعت با خود فراخواند و بر حجاز و یمن و غیر آن دست یافت و مختاربن‌ابی‌عبیده‌ی ثقفی در کوفه قیام کرد و زمام امور را به دست گرفت و محمدبن‌علی (معروف به ابن‌حنفیه) را که در مدینه ساکن بود ، برای خلافت برگزید.

گفته شده است که در سال ۶۸ هجری ، چهار پرچم در عرفات برافراشته شد : پرچم ابن‌حنفیه ، پرچم ابن‌زبیر ، پرچم بنی‌امیه ، پرچم نجدة الحَروری [Alharuri] (از خوارج).

اما ابن‌زبیر و مختار و دیگران به آنچه می‌خواستند نرسیدند ، بلکه یکی پس از دیگری از میان رفتند و خلافت در بنی‌امیه ادامه یافت. پس [از معاویة‌بن‎یزید] مروان‌بن‌حَکَم حکومت کرد و پس از او فرزندانش حکومت کردند.

اما نزاع پایان نیافت. زیرا بر علویان ، که فرزندان دختر پیامبر بودند ، محرومیتشان از خلافت گران آمد و از مطالبه‌ی آن دست نکشیدند ، و عباسیان که فرزندان عباس عموی پیامبر بودند ، نیز از آنان پیروی کردند. پس این دو خاندان از بنی‌هاشم با بنی‌امیه بر سر خلافت نزاع می‌کردند.

علویان نزد مردم مقامی والاتر و یارانی بیشتر داشتند. اما خواستها و آرایشان پراکنده شد و بر هیچ‌یک از خودشان اتفاق نظر پیدا نکردند. سپس آنان به جایگاهی که نزد مردم داشتند و به شجاعتی که از آن برخوردار بودند ، مغرور بودند. اما بنی‌عباس دارای اتفاق کلمه بودند و کار خود را بر پایه‌ریزی[و برنامه‌ریزی] بنا نهادند. ایشان از کینه‌ای که ایرانیان نسبت به بنی‌امیه در دل داشتند ، بهره بردند و مُبلغانی از سوی خود به ایران فرستادند تا مردم را به سوی آنان دعوت کنند و از آنان لشکرهایی تشکیل دهند.

نتیجه‌ی همه‌ی اینها آن شد که بنی‌عباس به آنچه می‌خواستند دست یافتند و بنی‌امیه را از کرسی خلافت کنار زدند. اما بنی‌علی ، بسیاری از آنان ـ از جمله زیدبن‌علی و یحیی‌بن‌زید و محمدبن‌عبدالله (نفس زکیه) و ابراهیم‌بن‌عبدالله ـ قیام کردند و یکی پس از دیگری به دست بنی‌مروان یا بنی‌عباس کشته شدند.

کوتاه‌سخن اینکه هنگامی که معاویه با علی بر سر خلافت نزاع کرد و آن را با زور و فریب از دست حسن گرفت ، خلافت به سلطنتی تبدیل شد که با آماده کردن نیرو و قیام و کشیدن شمشیر به دست می‌آمد ، و از زمان مرگ معاویه نبردهای شدیدی به طلب آن سلطنت درگرفت. از جمله مبارزان ، علویان ، فرزندان علی ، بودند و یاران آنان در آن نبردها «شیعه» (یعنی پیروان و هواداران) نامیده می‌شدند ، و از آنجا شیعیگری (به معنایی که ما می‌خواهیم) آغاز شد. (1)




👇
🔹 پانوشتها :

1ـ گفته‌اند که علی در زمان حیات پیامبر خواصی داشت که به شیعه‌ی او معروف بودند و احادیثی از پیامبر در فضیلتشان روایت کرده‌اند. این اگر راست باشد (که نزد ما راست نیست) ، با آنچه می‌گوییم منافاتی ندارد. زیرا کلمه‌ی شیعه در آنجا جز به معنای پیروان خواسته نشده است و این غیر از معنایی است که ما می‌خواهیم درباره‌اش سخن بگوییم. پس آنچه در آن شکی نیست این است که مسلمانان در زنده بودن پیامبر جز گروهی واحد نبودند و تفرقه و دشمنی را نمی‌شناختند. (کسروی)


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (چهار از چهارده)


کنون گفتار خود را دنبال می‌کنم : باید دانست که نتچه و باخنر و شوپنهاوِر و دیگر یاران ایشان که بنیادگزاران فلسفه‌ی مادّی هستند با دروغ می‌جنگیده‌اند ولی در جستجوی راستی نبوده‌اند. با دروغ جنگیدن و در جستجوی راستی بودن دو چیز جداگانه‌ایست. این نکته‌ی بزرگیست که باید آن را روشن گردانید. بارها کسانی از دروغهایی بستوه آیند و با آنها به نبرد [بر]خیزند و آنها را براندازند ولی راه براستیها نتوانند و درمیانه سرگردان مانند. بویژه آنان که از دروغ سخت برآشوبند و خشم پرده بر جلو چشم ایشان فروهِلَد که از دیدن راستیها بازمانند. می‌خواهم بگویم جوش و خروش نتچه و یاران او بیهوده نبوده ، لیکن به نتیجه‌ی درستی نرسیده‌اند و خود نمی‌توانستند رسید.

در تبریز این مثل را آوردم : مردی در بیابانی راه می‌پیمود و ناگهان با درنده‌ای دچار آمد و همینکه او را دید سراسیمه رو برگردانید و دویدن آغاز کرد. پیداست چنین کسی دربند راه راست نباشد و شتابزده و بیخود دویدن گیرد و چه‌بسا در آن دویدن بچاهی افتد و یا در لجنزاری فرورود. کمتر باشد که کسی در چنان هنگامی پروای شاهراه کند و جز بسوی فرودگاه (منزل) ندود.

از این روشنتر آنست بگوییم : مردی که از کسی ستمها دیده و بَرو شوریده و به زد و خورد برخاسته آیا با دل پر از دردی که دارد تواند در نیک و بد او دادگرانه داوری کند؟.. بیگمان نتواند و نیکیهای او را با چشم بدی بیند. در اینجاست که باید گفت : خشمناک را خرد آزاد نیست.

نتچه و یاران او با یک رشته زورگوییهایی بنام دین روبرو گردیدند. با خرد آگاه و هوش بیدار که داشتند نتوانستند آنها را بپذیرند و هرچه بیشتر اندیشیدند بیشتر رمیدند ، سخت برآشفتند و رشته‌ی خودداری را از دست هِشتند و بیتابانه با آنها بجنگ برخاستند و چون عنوان آن زورگوییها داستان آفرینش و آفریدگار بود اینان از آن هم بیزاری نمودند و بیخودانه فریاد زدند : جز مادّه چیزی دیگری نیست و جهان را آفریدگار نمی‌باشد.

این نه گناه نتچه و یاران او بلکه گناه آن نادانان بی‌آزرمیست [1] که دین را بازیچه‌ی هوس گرفته و یا راه روزی شمارده‌اند و آنهمه نادانیهای رسوا را بنام دین پدید آورده‌اند و آنهمه پافشاریها نموده‌اند و آنهمه آزار و گزند بمردم روا شمارده‌اند. نتچه و باخنر و شوپنهاور با دشمنی آشکار که با خدا نموده‌اند نزد خدا سبکبارتر از کسانی خواهند بود که نام او را سرمایه‌ی زورگوییها و نادانیها گرفته‌اند.


🔹 پانوشت :

1ـ آزرم = دربند نیکنامی بودن ، شرف.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
3ـ آرتور شوپنهاوِر
📖 کتاب «شیعیگری و شیعی»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی


🔸یادداشتها : آیا اختلاف جز از تعصب و لجاجت برخیزد؟ 👈 اینجا


🔸یادداشتها : ۱ـ پوزش 👈 تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار


🔸یادداشتها : ۲ـ متمم 👈 اینجا


💐
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری ، (14 تکه)

🔸5ـ نخستین چیزی که شیعیگری بدان آلوده شد


چنانکه می‌بینید شیعیگری در آغاز کار ، جهادی سیاسی بود و شیعیان ، علی ، امام بر حق را یاری می‌کردند و با معاویه ، نافرمان گناهکار ، می‌جنگیدند. سپس هنگامی که نزاع میان فرزندان علی و بنی‌امیه درگرفت و شیعیان از علویان پشتیبانی کردند ، بیشترشان در راه خدا یکرو و راستکار بودند و خواستی جز یاری حق و راستی نداشتند.

زیرا علویان برای خلافت از دیگران شایسته‌تر بودند و پرهیزگاران در میانشان بیشتر از دیگران بود ، به‌ویژه اگر با امویان مقایسه شوند که بیشترشان فاسقانی بی‌بندوبار بودند و به اسلام اعتقادی نداشتند.

اما شیعیگری بر این پاکی خود پایدار نماند. بلکه مردانی از شیعه برخاستند که در دوستی علی غلو می‌کردند و با ابوبکر و عمر و عثمان دشمنی می‌ورزیدند ، به این ادعا که علی به خلافت از آنان سزاوارتر بود و آنان با پیشی گرفتن بر او ، به او ظلم کردند.

این افراط با گذشت زمان و با مبارزاتی که میان علویان و دیگران جریان داشت ، شدت می‌گرفت و شیعیگری از جهاد سیاسی به باورهای افراطی تحول می‌یافت. اینبود گروهی از شیعه ، غیرت و دلیری و جان‌فشانیِ پیشینیان خود را در راه حق فراموش کردند و آن را با کینه نسبت به مسلمانان غیر شیعه جایگزین نمودند و بر بدگویی از اصحاب پیامبر جرأت یافتند. این نخستین آلودگی‌ای بود که شیعیگری بدان آلوده شد.

ما در کتابهای تاریخ داستانی می‌یابیم که بدخلقی و فساد عقیده‌ی این دسته‌ی غالی را برای ما روشن می‌کند. ذکر کرده‌اند که هنگامی که زیدبن‌علی به کوفه آمد ، شیعیان بر او گرد آمدند و به او اصرار کردند که بیعت را بپذیرد و علیه بنی‌مروان قیام کند. زید درخواستشان را پذیرفت و چهل‌هزار تن (چنانکه گفته شده) از آنان با او بیعت کردند. اما هنگامی که زمان آن فرارسید و زید خواست امر را آشکار کند ، گروهی از سرانشان نزد او آمدند و گفتند : «خدا تو را رحمت کند. نظرت درباره‌ی ابوبکر و عمر چیست؟». زید گفت : «خدا آن دو را رحمت کند و بیامرزد. از هیچ‌یک از اهل بیتم نشنیده‌ام که از آن دو تبرا جوید یا درباره‌شان جز به نیکی سخن گوید». سپس به آنان گفت : «شدیدترین چیزی که درباره‌ی آنچه ذکر کردید می‌گویم اینست که ما به سلطنت رسول خدا از همگان سزاوارتر بودیم و آن قوم بر ما استیلا یافتند و ما را از آن بی‌بهره گذاشتند. اما این کارشان به حدی نبود که ما آنان را کافر بدانیم. آنان حکومت کردند و در میان مردم به دادگری رفتار نمودند و به کتاب و سنت عمل کردند». این پاسخ‌ها آنان را خوش نیامد ، پس بیعت را شکستند و او را رد (رفض) کردند. زید گفت : «در سخت‌ترین لحظه‌ی نیاز مرا ترک کردید». پس از آن زمان [بود که این دسته] ، «روافض» [=رافضیان] نامیده شدند.




———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (پنج از چهارده)


ما بارها از کیشهای پراکنده‌ی بیخردانه نکوهش نوشتیم و این را بازنمودیم که روگردانی مردم از خدا جز نتیجه‌ی اینها نیست. آنان که بر روی پندارهای بیخردانه ایستادگی می‌نمایند بدترین دشمنی را با خدا می‌کنند و مردمان را از شاهراه رستگاری می‌رَمانند.

مرا سخت شگفت افتاد که در چند سال پیش شنیدم دسته‌هایی از دارندگان این کیشها کنگره‌ای در آمریکا پدید آوردند و برآن شدند که دست یکی کرده با بیدینی نبرد نمایند و بچاره‌ی آن کوشند و این ندانستند که بیدینی جز میوه‌ی کیشهای بیپای ایشان نیست. این ندانستند که خود ایشان در گمراهی کمتر از بیدینان نمی‌باشند.

نمی‌دانم کسانی که نمی‌توانستند درمیانه‌ی خود سخن یکی گردانند و کشاکش بیجا را گزارند چگونه امیدوار بودند دیگران بگفته‌های ایشان گرایند؟. وآنگاه با آنهمه کیشهای گوناگون که داشتند و هر دسته‌ای جز خود را رستگار نمی‌شناخت بیدینان را بکدام یکی از آنها می‌خواندند؟!

نتچه و یاران او در گریختن از این زورگوییها رستگارند ولی در آن که با بنیاد دین دشمنی نموده و آفریدگار و داستان آفرینش را نپذیرفته‌اند و جهان را همه مادّه شناخته‌اند سخت گمراه می‌باشند. ما اینک گفته‌هایی را از ایشان می‌آوریم و کم‌کم پیش می‌رویم.

شوپنهاوِر می‌گوید : سرچشمه‌ی همه‌ی جنبشها در جهان «خودخواهی» (1) (حب‌الذات) است. هر زنده‌ای تنها خویش را می‌خواهد و همه چیز را از بهر خویش می‌خواهد و در این راه است که می‌جنبد و می‌کوشد. این است زندگانی جز نبرد زندگان نمی‌باشد و در جهان جز کشاکش چیز دیگری نیست.

این عنوان خودخواهی پایه‌ی سترگی در فلسفه‌ی مادّی بشمار می‌رود و بنیاد بسیاری از گفته‌ها بَروست. ازوست که آدمی را از جانوران جدا نمی‌شمارند. ازوست که به خرد ارجی بیش از هوس نمی‌گزارند. ازوست که جهان را جز میدان کشاکش نمی‌انگارند.

بنیاد فلسفه از نخست بر این بوده که آدمی را از دیگر جانداران جدا نگیرد و او را با همه‌ی جانوران و رُستنیها (نباتات) به یک رشته کشد. مانندگی‌ای که میانه‌ی آدمیان با دیگر جاندارانست سنگ راه فهمها شده. از افلاطون و ارسطو گرفته تا داروین و نتچه و باخنر ، همه را فریب داده. چیزی که هست فیلسوفان پیشین باین روشنی سخن نمی‌سرودند. وآنگاه بسیاری از فیلسوفان که به دین گرایشی داشتند و یا از ترس مردم گرایشی می‌نمودند چندان پافشاری در آن زمینه نکرده‌اند و گاهی سخنان دورنگی سروده‌اند.

هرچه هست این بیگفتگوست که فلسفه‌ی باستان یونانی نیز آدمی را با دیگر جانداران و رُستنیان به یک رشته می‌کشیده و این یکی از جداییهای بزرگ میانه‌ی دین و فلسفه می‌باشد که دین آدمی را برگزیده‌ی آفرینش می‌شمارد ولی فلسفه او را با دیگر چیزها یکسان می‌گیرد. اگرچه در دین تاکنون زبان دانش بکار نرفته و این را چنانکه می‌باید روشن نساخته‌اند و این نخستین بار است که ما برآن برخاسته‌ایم ، لیکن برداشت از نخست بر این بوده.


🔹 پانوشت :

1ـ کلمه‌ی خودخواهی که در اینجا بکار می‌رود جز از این کلمه‌ایست که در گفتگو از خویها بکار می‌رود. هر یکی معنای دیگری دارد.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
4ـ چارلز داروین
(همبسته با نوشتار بالا)
.