پاکدینی ـ احمد کسروی
7.78K subscribers
8.58K photos
478 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 39ـ پاسخ به یک یاوه‌گو (یک از یک)


«بدا بحال مردمی که قفل بدهان نادانان خود نزنند» ـ پیمان

در یک ورقپاره‌ای شرحی زیر عنوان (پاسخ پیمان و پرچم) خواندم و بر آلودگی این توده بسی تأسف خوردم و بر آن ناکسان نافهم که می‌خواهند با گفتن چند جمله‌ی زشت و ناپسند خود را همسر و همرنگ این مرد بزرگ خوانند نفرین فرستادم و بر شهامت و توانایی آقای کسروی که در راه یک توده‌ای که آلودگی او را اندازه نیست صد رنج می‌برد از غیرتمندی و آزادگی دمی از پا نمی‌نشیند آفرین گفتم. خدایت رهبر و پشتیبان باشد ای مرد غیرتمند. گفتم عنوان آن «پاسخ به پیمان و پرچم» بود اما آنچه در او دیده نمی‌شد پاسخ بود و دلیل و بیان. یک تیکه از گفته‌های او را برای نمونه اینجا می‌آورم (چند روز پیش که ورق سیاهی بنام پرچم در دکان عطاری بدستم افتاد به نگارشی ناستوده از دارنده‌ی پرچم برخوردم که با روش ناپسندیده‌ی خود دوباره بخداوندان علم و ادب و پیشوایان دانش و بینش که مایه‌ی افتخار جهانیان می‌باشند انتقاد و توهین نموده بود.) روی نادانی سیاه باد کدام یک از این کلمات پاسخ است؟ آیا به سخن استواری مانند (سخن چه نظم و چه نثر باید از روی نیاز باشد) نگارش ناستوده گفتن پاسخ است؟. یا به شاعران هرزه‌گو که جز در راه ساده و باده و غیرت‌کشی سخنی نگفته‌اند خداوندان علم و ادب گفتن پاسخ است؟! کدام یک از اینها پاسخ است.

من شرم دارم یک‌یک گفته‌های آن نویسنده‌ی بی‌آزرم را در اینجا بیاورم و قصدم هم پاسخ‌نویسی [به] آن مرد ابله نیست زیرا جواب ابلهان خاموشیست آنان که آن نامه‌ی سیاه را خوانده‌اند می‌دانند من چه آتشی در دل افروخته دارم. آخر ای بی‌ادب تو خودت را ادیب و طرفدار ادبا می‌شماری پس این بی‌ادبی‌ها از کجاست؟. نه این است که تو هم در مکتب همان ادبا درس
خوانده‌ای؟ بزودی برسد روزی که رویت همچون دلت سیاه گردد.

آقای کسروی اینها یا نمی‌دانند یا از خوان نعمت دیگران متنعمند. به نادانان ببخشای و دیگران را برای عذاب روز رستاخیز ملی واگذار. ای ایرانیان از یاوه‌گویی تنی چند بیخبر و خیره‌سر افکارتان متشتت نشود. وقت را غنیمت شمرید دست اتحاد و برادری بسوی آزادگان دراز کنید زیرا راه دور است و رنج بسیار. گمان نکنید رهبری و راهنمایی هر کس را شاید. دوام این زمزمه‌ها که از هر گوشه و کنار می‌شنوید چون حباب روی آب است فقط این آزادگانند که می‌توانند این قافله‌ی پراکنده را به پیشوایی همان مرد توانای غیرتمند که جز رهایی شرق آرمانی ندارد بسر منزل مقصود برسانند. ای جوانان ، پدران شما آنچه لازمه‌ی پدری بود در حق شما نکردند و همانطوری که اکنون شما حق دارید بر آنان نفرین فرستید فرزندان آینده‌ی شما هم اگر دربند آتیه‌ی آنان نباشید بر شما نفرین خواهند فرستاد. بکوشید خود را از آلودگیهای چند صد‌ساله رها سازید و دامن خود را از ننگ و خواری و زبونی بتکانید و پشتیبانی از آزادگان دریغ نگویید تا در آتیه سرفراز و سربلند باشید.

ای آزادگان خدای پاک از پاکی دلتان آموزگاری توده را بشما عطا فرموده بکوشید و از پا ننشینید و فراموش نکنید که خدا با ماست.

همدان ـ خلیل مهران

پرچم ـ نویسنده‌ی آن روزنامه کوچکتر و بی‌ارجتر از آنست که یاران از نوشته‌های وی دلتنگ گردند. شاید آقای مهران او را نمی‌شناسند ولی در تهران همه او را می‌شناسند.

(پرچم روزانه شماره‌ی 215)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️جنبش کتابسوزان ـ 3

🔶تاریخچه‌ی کوتاهی از بیداری ایرانیان


«بدینسان کشاکش پس از سالها جنگ و خونریزی با فیروزی آزادیخواهان پایان پذیرفت و التماتوم دولت خودکامه‌ی روس و دیگر پیشامدهای افسوس‌آور نیز مشروطه را از ایران نتوانست براندازد و این دستگاه در این کشور پایدار گردید.
ولی افسوس که دردها چاره نپذیرفت. بلکه به سختی آنها افزود. ناتوانی کشور در برابر بیگانگان بیشتر گردید. نابسامانی درون آن افزونی یافت. خویها پست‌تر و اندیشه‌ها کوتاهتر شد. ده دوازده سال از مشروطه نگذشت که همه‌ی آن امیدها که در دلها می‌بود جایش را به نومیدی داد. در این هنگام یک دسته بیکبار امید بریده پی کارهای خود رفتند و یک دسته‌ی دیگر چنین گفتند : «جامعه چون بیسواد است رشد سیاسی ندارد و تمام بدبختیها از اینجاست. باید جامعه را باسواد گردانید تا حقوق خود بشناسند و رشد سیاسی پیدا کنند. باید فرش و رخت خود را بفروشیم مدرسه برپا گردانیم. باید کارخانه‌های آدمسازی تهیه کنیم ...». چند سالی نیز این سخنان در میان می‌بود و دسته‌ی بزرگی در این راه کوششها می‌کردند و مردم را وامی‌داشتند که فرزندانشان را به دبستانها فرستند.
لیکن از این راه نیز نتیجه‌ی وارونه بدست آمد. زیرا دیده شد جوانان که درس خواندند و از دبیرستان و دانشکده بیرون آمدند جز در برخی از آگاهیهایی که بدست آورده بودند به بیسوادان برتری نیافتند. بلکه آشکاره دیده شد بیشتر آنان بدتر و ناشاینده‌تر از بیسوادان درآمدند. به هرحال از این راه نیز چاره‌ای به درماندگیهای کشور و توده نشد و دبستانها و دانشکده‌ها نیز جز میوه‌ی تلخ نومیدی ندادند. این بود ناامیدی همه‌ی دلها را فراگرفت. یک دسته چنین می‌گفتند : «این نژاد دِژِنِرِه (تباه) شده. قابل اصلاح نیست». یک دسته تیشه را از بیخ زده می‌گفتند : «ایرانیان از نخست هیچی نبوده‌اند». یک دسته رنج این سخنان را نیز به خود راه نداده تنها به آن بس می‌کردند که بگویند : «نمی‌شود ، این ملت نمی‌شود». بیگفتگوست که در آن میان دستهایی نیز در کار می‌بودند که بسود خود و یا بسود دیگران دامن به آتش این نومیدیها می‌زدند.
به سخن بیش از این دامنه نمی‌دهم. در چنین حال نومیدی مردم و بستگی راه می‌بود که ما (ما که گروه کتابسوزانیم) به یک رشته کوششهایی برخاسته بودیم ، کوششهای ما تنها درباره‌ی ایران نمی‌بود و میدان بسیار بزرگتری برای خود می‌داشت (و کنون هم می‌دارد). چیزی که هست چون در ایرانیم و این کشور میهن ماست می‌بایست پیش از دیگر جاها به اینجا پردازیم و در اندیشه‌ی آلودگی و گرفتاری توده‌ی خود باشیم.
آن نومیدیها که نموده می‌شد ما نبایستی پروایی[=توجهی] به آنها بنماییم. دلیلهایی در دست ما می‌بود که تباهی و بیپایی آن گفته‌ها را روشن می‌گردانید. آن کسانی که می‌گفتند : «این توده دژنره شده» فراموش کرده بودند که در جنبش مشروطه از این توده شایندگی بسیار پدیدار گردید ...
آن کسانی که می‌گفتند : «ایرانیان از نخست هیچی نبوده‌اند» این سخن معنایی جز نافهمی و ناآگاهی آن کسان نتوانستی داشت. این کسان بایستی بجای این گفته‌ها بروند و تاریخ هخامنشیان را بخوانند ، تاریخ قرنهای نخست اسلام را بخوانند. اینها را بخوانند تا بدانند که ایرانیان چه می‌بوده‌اند و در گذشته‌ها نیز چه شایستگیها از خود نشان داده‌اند.
کوتاه سخن : ما به این نومیدیها ارج نمی‌توانستیم نهاد و به خود بایا[= وظیفه] می‌دانستیم که به درماندگی و گرفتاری توده پرداخته به چاره کوشیم. ما نیک می‌دانستیم که این درماندگی و گرفتاری ایرانیان شُوَندهایی[سبب] داشته که از هزارسال به اینسو رخداده و ما باید آنها را بجوییم و پیدا کنیم و از راهش به چاره پردازیم. این بود به جستن پرداختیم و به آسانی آنها را شناختیم.
زیرا دیدیم این توده‌ی بدبخت گرفتار چند رشته بدآموزیهاست که برخی از آنها بسیار زهرناکست. دیدیم در این توده بیش از ده کیش هست و هر یکی از آنها سراپا گمراهی و با زندگانی ناسازگار است. گذشته از آنها در این توده صوفیگری هست که سراپا زهر است و چون هزار سال بیشتر رواج داشته به همه جا ریشه دوانیده ، همچنان خراباتیگری هست که زهرناکتر از آنست و همه‌ی دلها را فرا گرفته.
دیدیم این بدآموزیها بسیار بیم‌آور است و از دو راه زیانهای بسیار بزرگی را به توده رسانیده :
یکی آنکه مردمان را از راه می‌بَرد و چیزهای زیانمند و بیپا یاد می‌دهد. مثلاً شیعیگری که کیش انبوه مردمست چنین می‌آموزد که امام ناپیدایی هست و روزی پیدا خواهد شد و جهان را به نیکی خواهد آورد و تا آن بیرون نیاید جهان نیکی نخواهد پذیرفت و روزبروز بدتر خواهد شد. اینست باید پروای بدی جهان کرد و درپی نیکیش نبود و بجای همه چیز چشم براه آن ناپیدا دوخت. این یکی از صد بدآموزیهای آن کیشست.
👇
صوفیگری که در ایران کمتر دلی از آن تهیست جهان را خوار می‌دارد و کار و کوشش را نکوهیده بیکاری و تنبلی و گدایی را بنام «تهذیب نفس» می‌ستاید و مردمان را به آنها وامی‌دارد ، و این نمونه‌ای از بدآموزیهای آن می‌باشد.
خراباتیگری (یا شعرهای خیام و حافظ) جهان را «هیچ و پوچ» می‌ستاید و کار و کوشش را بیهوده نشان می‌دهد و مردم را به بیکاری و باده‌خواری و پستی برمی‌انگیزد ، و از اینگونه بدآموزیهای زهرآلود فراوان می‌دارد.
پیداست که اینها مایه‌ی گمراهی مردمست و آنان را از راه می‌برد و در زندگانی سست و دو دل می‌گرداند و جای چون و چرایی در این باره نیست.
دیگری آنکه این بدآموزیهای گوناگون که در مغزی جا می‌گیرد چون هر یکی به آخشیج[=ضد] دیگریست و هر کدام با دیگرها ناسازگار می‌باشد در نتیجه‌ی این ، مغزها آشفته و بیکاره می‌گردد. یکی از چیزهایی که باید پذیرفت آنست که آموزاکهای ناسازگار هم در یک مغز مایه‌ی از کار افتادن آن باشد».


(این نوشتار دنباله دارد)
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 19

🖌 احمد کسروی

🔶 سومین جُستار : رُمان ـ 12


تیره‌درونان ـ دل دارند نه از بهر فهمیدن ، گوش دارند نه از بهر شنیدن

... بارها از رمان گفتگو نموده با دلیل نشان دادیم که افسانه‌بافی به هر نامی که باشد از خرد دور است. این کار کودکان و دیوانگانست که افسانه می‌بافند و آن را خوش می‌دارند.

کسانی می‌پنداشتند هرچه اروپاییان دارند باید پذیرفت و نامهای آناتول فرانس و الکساندر دوما و دیگران را به رخ ما می‌کشیدند. ما بازنمودیم اروپاییان سود از زیان بازنمی‌شناسند و در این راه سخت درمانده می‌باشند و این ننگ شرقیانست که چشم بهم نهاده دنبال غربیان را گیرند.

هم کسانی عنوان می‌نمودند : رمان چون شیرینست و هر کسی آن را بدلخواه می‌خواند از اینرو پند را با رمان درمی‌آمیزیم تا خوانندگان بآسانی پند را دریابند. ما پاسخ دادیم پند را که با افسانه درآمیزند سودی از آن نخواهد برخاست. وانگاه با آنهمه داستانهای شیرین تاریخی چه نیازی بافسانه می‌باشد؟! چرا کسانی پند را با آن داستانها درنیامیزند؟!

آنچه بهانه‌ها در این باره داشتند همه را پاسخ دادیم و این گفتارها چندان کارگر افتاد که بسیاری از جوانان که رمان نوشته و یا می‌خواستند بنویسند از آن چشم پوشیدند. نیز بسیاری از آلودگان برمانخوانی آن را رها نمودند.

با اینهمه نادانانی هنوز ستایش رمان را دارند و به پیروی اروپاییان آن را از ادبیات می‌شمارند. اینانند که تیره‌درونانند! اینانند که فروغ خرد بر درونشان نمی‌تابد!

مردی را تباهی بدتر از آن نیست که ایرادی که بر اندیشه‌ی کج یا بر رفتار بد او می‌گیرند پاسخ نتواند و از آن اندیشه یا رفتار نیز دست برندارد. دوباره می‌گویم : چنین کسی از مردمی دور و از خرد بی‌بهره می‌باشد.

کسی اگر بهره از خرد دارد این می‌داند که هر کاری باید از بهر سودی باشد و افسانه را هیچ سودی نیست. این می‌داند که کار بیهوده جز شایسته‌ی دیوانگان نمی‌باشد. این می‌داند که تنها عنوان ادبیات یک چیز بیهوده را باهوده نمی‌گرداند. این می‌داند که نیک و بد را باید با فهم خود دریافت و شمردن نامهای رماننگاران اروپا جز گواه نادانی نیست.

این خود نشان فرومایگی است که کسانی بیگانگان را با دیده‌ی بزرگی ببینند و همه‌ی کارهای ایشان را پسندیده دارند.

از شگفتیهاست که کسانی هوسهای بیهوده‌ای که دارند عنوان فریب‌آمیزی برایش
می‌اندیشند که خاک بر چشمها پاشند و زیر سپر آن عنوان خود را از نکوهش نگه داشته نزد مردم ارج و بهایی نیز پیدا کنند.

کسروی

———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 40ـ به‌ یک یاوه‌گوی چندین ارج نباید نهاد (یک از یک)


چنانکه خوانندگان آگاه گردیده‌اند یک مرد پست یاوه‌گویی بنام هواداری از شاعران که همچون خود او یاوه‌گویند در روزنامه‌ی خود که چند ماه یک بار یک شماره بیرون می‌آید بسخنان زشتی که نمونه‌ی پستی اوست پرداخته است و چون می‌داند کسی روزنامه‌ی او را نمی‌خواند نسخه‌هایی از آنها برای کسانی از یاران ما که نامهاشان را از پرچم یاد گرفته فرستاده است. در پاسخ او نخست تلگرافی از آقای ضیاءمقدم از مراغه رسید که بچاپ رسانیدیم و سپس شرحی آقای حاذقی نوشته بودند که آن را نیز چاپ کردیم ، سپس نوشته‌ای از آقای مهران آمد که خوانندگان در شماره‌ی دیروزی خوانده‌اند و خود شرح پرمغز و استواری بود.

جز از آنها نوشته‌هایی از آقایان برهانی و مفتخر دشتی از بندر شاپور و نوشته‌ای از آقای مهدی ع از یزد رسیده که هر یکی پاسخهایی با دلیل بآن مرد پست داده‌اند. اینست می‌گویم : «به یک یاوه‌گو چندین ارج نباید نهاد». آقایان دورند و این مرد را نمی‌شناسند. یک مرد بی‌سوادیست که بایستی نوکری یا باربری کند و نان بخورد. نکرده و با هوچیگری زندگی می‌نماید. چنین کسی چه ارجی دارد که یاران اینهمه دلتنگی از گفته‌های او نمایند؟!..

از آنسوی این تنها نیست و اینان یک دسته‌ای هستند که سرمایه‌شان این زشتگوییهاست و اگر شما بخواهید پاسخ دهید باید از کار بازمانید در حالی که هیچ نتیجه‌ای نخواهد بود زیرا آنان نه کسانیند که بدلیل گوش دهند و یا دربند منطق باشند. شما در برابر آنان استناد به خرد می‌کنید در جایی که آنان از چنان نیرویی بی‌بهره‌اند. چنان در نادانیها غرقند که خردهاشان بیکبار بیکار گردیده است. به هر حال در پستی این نادانان همان بس که ما می‌نویسیم شاعران مردم را بجبریگری دعوت کرده‌اند ، به مِی‌خواری برانگیخته‌اند ، از نافهمی ، جهان را هیچ و پوچ پنداشته‌اند ، بیشرمانه دم از امردبازی زده‌اند ، از این و از آن گدایی کرده‌اند. ما این زشتکاریهای آنان را می‌شماریم این بیخردان در پاسخ بآن یاوه‌گوییها می‌پردازند و این نمی‌فهمند که در برابر این ایرادها از آن یاوه‌گوییها کمترین نتیجه نتواند بود و دیگر پرده دریده شده. این نمونه‌ای از پستی اندیشه‌های آنانست اینان نمی‌فهمند که مردان گردنفرازی که مرا نادیده یاری و پشتیبانی می‌نمایند و از دور و نزدیک دست همراهی دراز می‌کنند در سایه‌ی آن حقایقی است که نشر می‌شود و این از نافهمیست که چنین پندارند با سخنان زشت خود جلوگیری خواهند توانست.

کوتاه سخن آنکه امروز از این یاوه‌گویان بیفرهنگ پروایی نباید داشت ولی نزدیک است روزی که سزای بیفرهنگی خود را دریابند.

در پاسخ این یاوه‌گو نوشته‌هایی نیز از آقایان مفتخر دشتی و برهانی از بندر شاپور رسیده. نیز آقای باوفا پاسخهایی بدو روزنامه‌ی بیفرهنگ دیگری که باز زباندرازی کرده بودند داده و نسخه‌های آنها را بنزد من فرستاده. بآقایان سپاس می‌گزارم ولی بهتر است از چاپ نوشته‌ها درگذریم. زیرا موضوع کوچکتر از اینهاست.

ما آن روزی که باین راه برخاستیم اینها را نیز می‌دانستیم ولی نبایستی از بهر اینها از راه خود رو گردانیم.

از آنسوی این بیفرهنگیها جز نشان دادن پستی خود آن کسان معنای دیگری ندارد و ما را هیچ زیانی نتواند بود. ما باید درپی این باشیم که هر روزی یک گامی بسوی جلو پیش رویم و اینها مانع ما نتواند بود.

از آنسوی دوباره می‌گویم اینان بزودی سزای خود را خواهند دید.

(پرچم روزانه شماره‌ی 216)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️جنبش کتابسوزان ـ 4

🔶 بدآموزیهای زهرآلود

«دیدیم این گمراهیهای گوناگون و مغزآشوب که از هزار سال پیش در ایران بوده و مایه‌ی بدبختی این توده (و توده‌های دیگر) گردیده ، و در زمان ما نیز چون با اروپا همبستگی پیدا شده و اندیشه‌های اروپایی به ایران رسیده این بار چیزهای دیگری به آنها افزوده شده و زمینه به آشفتگی مغزها بازتر گردیده. گذشته از دانشهای اروپایی که جوانان درس می‌خوانند و چون با باورهای کیشی که در ته مغزهاشان خوابیده ناسازگار است مایه‌ی گیجی بیشتر می‌گردد ، در این چند سال در ایران روزنامه‌ها بدآموزیهای مادیگری را تکه به تکه با رُویه‌های[ruye ، صورت] گوناگون در روزنامه‌های خود آورده‌اند و به گوشها رسانیده‌اند. از شگفتیهاست که در ایران کم کسانی «فلسفه‌ی مادی» را (به رویه‌ی دانش) می‌دانند. و اگر پرسیده شود : «مادیگری چیست؟...». جز کسان انگشت‌شماری پاسخ نتوانند داد ولی جمله‌های «زندگانی نبرد است» و «هر کسی باید زیرک باشد و پول در بیاورد» و «در جهان نیک و بدی نیست. هر کسی هرچه را به سود خود دید نیک می‌شمارد و به زیان خود دید بد می‌پندارد» و «هر کسی از روی ساختمان مغزی اندیشه‌اش دیگر است» و مانند اینها که بدآموزیهای پراکنده‌ی آن فلسفه است بر سر زبانهاست و در همه‌ی مغزها جا برای خود باز کرده.
این آموزاکهای[=تعلیمات] اروپایی که به شرق رسیده و با آموزاکهای کهن در هم آمیخته به گیجی مردم و به آشفتگی مغزهای آنان افزوده و سَهِشها[=احساسات] را هرچه خاموشتر گردانیده.
اینها را دیدیم و نیک دانستیم که سرچشمه‌ی بیچارگی و بدبختی ایرانیان چیست. نیک دانستیم که چه بود که در ایران مشروطه نتیجه‌ی ستوده نداد و به این حال ننگ‌آوری افتاد. نیک دانستیم که چرا از دبیرستانها و دانشکده‌ها نتیجه‌ی وارونه بدست می‌آید. نیک دانستیم که چه شده که بسیاری از مردان این کشور غیرت و سَهِشهای مردانگی را از دست داده‌اند که در برابر این بدبختیها تنها به آن بس می‌کنند که بنشینند و زبان به گله و ناله بگشایند و با هیچ کوششی همراهی ننمایند. همه‌ی اینها را نیک دانستیم.
مشروطه چیست؟... مشروطه آنست که بیست یا سی‌ملیون مردم که در کشوری می‌زیند آنجا را خانه‌ی خود دانند و در راه نگهداری و آبادی آنجا به هرگونه کوشش و جانفشانی آماده باشند. چنین چیزی با صوفیگری و شیعیگری و خراباتیگری و مادیگری چه سازشی تواند داشت؟!. چه سازشی تواند داشت که شما به مردم دستور دهید که به کشور خود دلبستگی داشته و در راه نگهداری و آبادی آن از کوشش و جانبازی باز نایستند و دست ستمگران را برتافته به آزادی زندگی کنند ، و از آنسوی ملایان دستور دهند که « باید انتظار ظهور را کشید و تا امام ظاهر نشود هیچ کوششی فایده ندارد و روزبروز ظلم بیشتر خواهد گردید» ، یا صوفیان درس آموزند که «باید دامن از دنیا درچید و به یک لقمه نانی اگرچه از دریوزه بدست آید قناعت کرد و در گوشه‌ای نشسته به تهذیب نفس کوشید». یا خراباتی فلسفه برایش بافد که «جهان هیچ است و پوچ است. باید در اندیشه‌ی گذشته نبود و پروای آینده نداشت. دم غنیمت دانسته با مستی و خوشی بسر برد». اینها با یکدیگر چه سازشی تواند داشت؟!. آیا مردمی که مغزشان آکنده از اینگونه بدآموزیهای گوناگونست زندگانی مشروطه‌ای توانند کرد؟!.
...
اما دبیرستانها که نتیجه‌ی وارونه داده ، ما می‌پرسیم شما در آنها به نوآموزان چه یاد می‌دهید؟.. درسهای جوانان بخش بیشترش همان بدآموزیهای پست صوفیگری و خراباتیگری و شیعیگری کهن است که با بدآموزیهای مادیگری نو اروپایی در هم آمیخته‌اید و در مغزهای آنان جا می‌دهید. آیا از این آموزاکهای پست است که چشم می‌دارید «جامعه رشد سیاسی پیدا کند»؟!. گویا می‌پندارید جوانان هر درسی که خوانده‌اند خوانده‌اند مردان غیرتمند و دانا و کوشا خواهند گردید!. در اینجاست که باید به اندازه‌ی نافهمی شما پی برد.
درخورِ صد شگفتست که پس از آنکه مشروطه در ایران روان گردید بایستی وزارت فرهنگ یکی از بایاهای خود این را داند که دلهای نوآموزان را از بدآموزیهای کهن قرنهای تاریک گذشته پاک گرداند و بجای آنها معنی مشروطه و زندگانی مشروطه‌ای (دموکراسی) و میهن‌پرستی و اینگونه چیزها را بگزارد. لیکن وزارت فرهنگ درست وارونه‌ی این را گرفته و بایای خود دانسته که بدآموزیهای کهن را ـ با یک رویه‌ی رسمی ـ در دلهای جوانان جا دهد و مغزهای آنان را آلوده‌تر از مغزهای پدران درس ناخوانده گرداند.
سرمایه‌ی وزارت فرهنگ ایران چیست؟.. شعرهای سعدی و حافظ و خیام و مولوی و بافندگیهای صوفیان و تنیده‌های افلاطون و ارسطو و دیگران و مانندهای اینها. کتابهای درسی از اینها سرچشمه می‌گیرد. اندکی هم از دانشهای اروپایی را یاد می‌دهند.
👇
درباره‌ی دل‌مردگی و بیغیرتی بسیاری از مردم نیز داستان روشنست. این بدآموزیهای زهرآلود که چند رشته بهم آمیخته ، چنانکه مغزها را بیکاره تواند گردانید ، غیرتها و سهشها را نیز تواند کُشت. از مردمی با این مغزهای آکنده چشم غیرت و مردانگی داشتن از دیده‌ی کور بینایی خواستنست».


(این نوشتار دنباله دارد)
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 20

🖌 کوشاد تلگرام

🔶 سخن پایانی ـ 1


اکنون سخن ما در پیرامون سه جستار «حقایق» ، «اعتماد و تأثیر آن بر توده و کشور» و «رمان» روشنی گرفته است. نتیجه‌هایی که از بخشهای پیش این نوشتار گرفتیم بسیارست. چون سخن بدرازا کشید برای آنکه رشته از دست نرود ، برخی از آنها را که برای دنباله‌ی سخن نیازمندیم در زیر می‌آوریم.

ــ در جهان حقایق فراوانی هست و افزار شناخت آن نیز خرد است. چون در یک زمینه آگاهیها کامل باشد ، خردهای آزاد همه چیز را یکسان درمی‌یابند. خرد آزاد خردیست که زبون هوس و کینه و رشک و مانند اینها نباشد.

ــ در یک توده همه باید از حقایق آگاه شوند. زیرا از روی حقایق است که نیک و بد معنی یافته از هم بیکبار جدا گردیده و این برای همه یکسان خواهد بود. هم از روی حقایقست که قانونها و قواعد پدید می‌آید و بنیاد هم‌اندیشی ، یگانگی ، همدلی و اعتماد میان یک توده گزارده می‌شود. همین عاملِ بس بزرگی برای اتحاد و تفاهم در میان ایشان است. اگر جز این باشد ، هر کسی رفتار و گفتار و اندیشه‌ی خود را راست و بجا و ازآن دیگران را ناراست خواهد دانست. چنان توده‌ای هیچگاه سامان نخواهد گرفت.

ــ ستیزه‌گران نیز حقایق را درک می‌کنند و اینست در برابر دلیلها هیچ ایرادی یا پاسخی پیدا نمی‌کنند. ولی چون خردهاشان ناتوانست و رشته‌ی اختیارشان در چنگ هوس و کینه و تعصب و خودخواهی و رشک و مانند اینهاست نمی‌توانند بحقایق گردن گزارند.

ــ یک مردمی که در آرزوی بهتری‌اند ، باید بنیاد زندگیشان را بروی حقایق گزارند و از هرچه جز آنست دوری کنند. چنین مردمی میانشان یگانگی (اتحاد) و همدستی پدید خواهد آمد و توده‌ی نیرومندی خواهند بود. نیرومندی یک توده جز در اتحاد نیست و با اتحاد است که می‌توانند آزادی خود را نگاه داشته با سرفرازی زندگی بسر برند.

ــ با چنین اهمیتی که حقایق دارند ، باید خردمندان یک توده دفاع از آنها را وظیفه‌ی خود دانند.

ــ اگر همبستگیها و آسوده‌دلیها در میان یک توده را به ساختمانی ماننده دانیم ، اعتماد شالوده‌ی آن ساختمانست.

ــ اعتماد همچون هواست که تا هست بودنش را درنمی‌یابیم و چون نبود و نفس کشیدن به سختی افتاد ، ارج آن را درمی‌یابیم.

ــ زمینه‌هایی هست که ما آگاهیهای یکسره (=مستقیم) از آن نداریم و ناچار باید به آگاهان در آن زمینه یا منابعی اعتماد کنیم. فریبکاران از همین نارسایی آگاهی و اعتماد بیجا سود می‌برند.

ــ اگر نظارتی بر آگاهی‌رسانی نباشد ، فریبکاران میدان خواهند یافت و سخنان ناراست از هر جا باریدن خواهد گرفت. راستیها در میان انبوهی از سخنان ناراست و بدآموزیها پنهان می‌ماند و گمراهیها فزونی می‌یابد. از آنسو اعتماد کاستی می‌گیرد و از این کاستی ، مردم آسیبهای فراوان خواهند دید.

ــ بیشتری از ایرانیان به حقیقت ارج نمی‌گزارند. بسیارند کسانی که بی‌آنکه به نتیجه‌ی سخنان خود بیندیشند زبان به گفتن می‌گشایند و مایه‌ی اندیشه‌های بی‌ارج یا غلطی می‌گردند.

ــ اگر شما را در زمینه‌ای آگاهیهای فراوان باشد و ببینید کسی بی‌آنکه دانشی در آن باره دارد ، به سخنان غلطی برخاسته و شنوندگان را گیج و گمراه می‌گرداند ، آیا به تصحیح سخنانش برنمی‌خیزید؟! اگر ببینید کسی داستانی را که شما خود نیک می‌دانید ، برای دیگران بازمی‌گوید و در آن نکته‌هایی را نهان داشته یا به گزافه‌ آلوده یا سخنان «دست اندر کارانِ» داستان را دیگر می‌گرداند ، آیا رفتار او را بد نمی‌دانید؟!.. آیا به اعتراض برنمی‌خیزید؟!.

ــ این رفتار از حقیقتجویی برمی‌خیزد و آن خیمی است که آدمیان در نهاد خود دارند.

ــ یک آدمی‌ای که روان درستی دارد همیشه درپی آنست که راستِ داستانها را جسته بدست آورد و از شاخ و برگ دادن به آنها پرهیزد. تاریخنویسان همین کوشش را دارند. ایشان همیشه بدنبال راستی داستانها و پیشامدهایند. اعتمادی که به تاریخ پیدا می‌کنیم از همین راهست. پس کسانی که به داستانهای تاریخی پرداخته در آنها دست برده‌اند کسان ارجمندی نیستند. از اعتمادِ مردم سود جسته‌اند.

ــ اینکه کسانی به داستانهای تاریخی پرداخته آنها را با پنداربافیهای خود درآمیخته‌اند چنانکه راست از دروغ نتوان بازشناخت خرد از این کار بیزار است.

ــ اینکه در اروپا و دیگر کشورها رماننویس و رمانخوان فراوان هست و به سینمای فیلمهای پنداری نیز سخت دلبسته‌اند ، از ناستودگیهاست. ما نباید خرد خود را ببازیم و چون ایشان در دانش و تکنولوژی پیشرفت کرده‌اند ، هر رفتار آنان را ستوده بشماریم. دانش و تکنولوژی جدا و راه زندگانی جداست.

👇
ــ چاره آنست که به سخنان غلط و راهنماییهای گمراه‌گردان میدان داده نشود. راهش هم جز این نیست که خردمندان و آگاهان یک توده وظیفه‌ی خود بدانند تا جایی که می‌دانند و می‌‌توانند در برابر گمراه‌گردانان و فریبکاران همدستانه بایستند و رسواشان گردانند. یک راه دیگری هم که به شناخت این گونه کتابها یاری می‌کند افزودن بازخورد خوانندگان در فضای مجازی است. (1) مانند کاری که پایگاه گودریدز (2) می‌کند.

ــ این نتیجه‌ی سست‌گیری آگاهان یک توده است که فریبکاران گستاخ شوند و از گفتن آنچه دروغ آشکار و فریب می‌باشد باک نمی‌کنند.

🔹 پانوشتها :

1ـ Review

2ـ goodreads

———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 اسماعیل ضیائی

🔸 41ـ پاسخ یکی از هواداران صوفیگری (یک از دو)


چندی پیش در روزنامه‌ی پرچم مقاله‌ای راجع بذم صوفیان و درویشان دیدم که نام بعضی از بزرگان تصوف هم در آن تصریح شده بود و سبب شگفتی اینجانب گردید که چگونه دانشمندی مانند شما راضی می‌شوند در روزنامه‌ای که بنام ایشان منتشر می‌شود توهینها و نسبتهایی که مبتنی بر غرض و عدم تحقیق و غور می‌باشد به بعضی اشخاص داده شود از اینرو لازم دانستم بدین وسیله تذکر دهم که درمیان تمام سلاسل و فرقه‌ها بلکه احزاب مختلف سیاسی و اجتماعی کسانی یافت می‌شوند که اعمال و عقایدی را برخلاف اصول مرام خود دارا می‌باشند و اگر بخواهیم رویه‌ی آنان را با اصول مرام مذهبی یا حزبی آنان تطبیق کنیم می‌بینیم بکلی با یکدیگر مباین است و البته در هر مورد برای تشخیص صحت و سقم یک مذهب باید باصل مرام مراجعه کرد نه برویه‌ی اشخاص و مقید بنام و لفظ نباید بود بنابراین مقدمه برای تشخیص صحت و سقم مرام مذهبی تصوف بایستی باساس آن که دستورات بزرگان حقیقی آن است مراجعه نمود اینکه بعضی قلندران بکلاشی و گدایی و تنبلی و چرس و بنگ و کثافت‌مآبی عادت کرده و برای جامعه مضر می‌باشند دلیل این نیست که اساس مذهب تصوف باطل و مضر است چه تصوف دو جنبه قائل است یکی مادّی و دیگری معنوی و برای هر یک از این دو جنبه وظایفی معین نموده و مطابق دستور مولای درویشان علی‌ابن‌ابیطالب که فرماید :

«بکوش برای دنیای خود چنانکه گویی همیشه زنده خواهی بود و بکوش برای آخرت خود چنانکه گویی فردا خواهی مرد» رعایت جنبه‌ی ظاهر و باطن را نموده و از تنبلی و بیکاری و گدایی نهی اکید کرده‌اند و تریاک و چرس و بنگ را که زایل‌کننده‌ی صفات انسانیت می‌باشد حرام دانسته‌اند. سلاسل مختلفی که برخلاف وظایف تصوف رفتار می‌کنند یا قلندر‌صورتانی که روش آنان با سیرت درویشی بکلی مباینت دارد بدنام‌کننده‌ی نکونامی چند می‌باشد چنانکه درمیان علماء نیز کسانی یافت می‌شوند که برخلاف وظایف اجتماعی خود رفتار نموده و جامعه‌ی روحانیت را لکه‌دار و ننگین می‌کنند. همچنین درمیان مأمورین دولت یا قضات و وکلاء یا روزنامه‌نویسان ممکن است کسانی یافت شوند که بوظایف وجدانی یا اجتماعی خود رفتار نکرده و بدنامی ایجاد کنند و البته روش آنان مدرک برای تمام افراد یا اساس آن نمی‌شود. در تصوف نیز چنین است وگرنه اصل و اساس تصوف همانطور که در رعایت اصول روحی و اخلاقی بحد اکمل کوشیده برای قوانین اجتماعی نیز دستورات جامعی اعطاء نموده و بلکه در بعض دوره‌ها امتحان خوبی هم داده است چنانکه استقلال سیاسی ایران و همچنین استقلال مذهب تشیع و بیرون آمدن از زیر نفوذ خلفای عثمانی رهین فداکاری‌های صوفیان صفوت‌نشان و کوشش سلاطین صفویه می‌باشد. برای مزید اطلاع شما از دستورات تصوف یک نسخه کتاب پند صالح تقدیم گردید متمنی است آن را بدقت مطالعه فرموده و اگر باز هم احتیاج پیدا کرد تحقیقات کاملتری از مطلعین در این باب نموده تا مطلب واضح گردد. متمنی است پاسخ این نامه و رسید کتاب را مرقوم فرموده و در صورتی که مقتضی دانستید عین نامه را در روزنامه چاپ کنند.

مدیر کتابخانه‌ی سلطانی بیدخت اسماعیل ضیائی

[پاسخ فردا می‌آید.]

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸