پاکدینی ـ احمد کسروی
7.73K subscribers
8.58K photos
478 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما می‌دهند! (دو از نه)


یک سخن دیگری که از دو سال پیش پیدا شده آنست که می‌گویند : «شما می‌خواهید شعرا را تابع عقل گردانید ، در حالی که شعرا تابع احساساتند». [1] چون نمی‌خواهند از هوسبازیهای خود دست بردارند می‌نشینند و این چیزها را می‌اندیشند. روزی این را با من دکتر رعدی می‌گفت. ولی این هم بیپاست.

شما نیک می‌دانید که ما به سَهِشها یا احساسات ارج می‌گزاریم و هیچگاه نگفته‌ایم سهشها نباشد. ولی اینجا دو سخنی هست :

یکی آنکه سهشها یا احساسات ، نیک و بدش توأم است. یکی خشمناک می‌گردد و کسی را می‌کشد ـ این سهش بدیست. یکی دلش به بینوایی سوخته ازو دست می‌گیرد ـ این سهش نیکیست. اینست سهشها آزاد نتواند بود و باید آنها نیز پیرو خرد باشد. زیرا یگانه‌نیرویی که نیک و بد را از هم جدا تواند گردانید خرد است.

اگر چنان باشد که ما سهشها را آزاد گزاریم باید قانونها را از میان برداریم و دادگاهها را بهم زنیم. زیرا بیشتر بِزه‌ها در جهان نتیجه‌ی سهشهاست ، بیشتر آدمکشیها برخاسته از سهشهاست ، بیشتر جنگها برخاسته از سهشهاست.

این چه سخنیست که گفته شود شاعران پیرو خرد نیستند و در سهشهای خود آزادند؟!. اگر خواست ایشان اینست که تنها شاعر در سهشهای خود آزاد باشد و هر زمان دلش خواست یاوه بافد و به هر کسی خواست زشت گوید باید پرسید چرا؟!. چرا چیزی که بدیگران سزا نیست بشاعر سزا باشد؟!. شاعر چه برتری بدیگران می‌دارد؟!.

دیگری اینکه شاعران ایران پیرو هوسهایند نه سهشها. در یکی از نشستها من این روشن گردانیدم که سهش آنست که از پیشامدهای زندگانی در دل آدمی پدید آید. مثلاً بشما ستمی رود و بجوش آیید ، خوشی پیش آید خشنود گردید ، زیانی رسد اندوهناک باشید. اینهاست سهشها. اینکه دلتان خواهد که بنشینید و قافیه جفت کنید و مضمون بافید جز هوس نیست. پس دروغست اینکه گفته شود : «شاعران پیرو سهشهایند».


🔹 پانوشت :

1ـ این بهانه را هنوز هواداران سخنبازی رها نکرده‌اند و با همین بهانه‌ی سست می‌خواهند در برابر ایرادهای بسیار استوار این کتاب بایستند. ویراینده نزدیک بهمه‌ی نوشته‌های آنها را خوانده‌ و هنوز ندیده‌ام کسی سخن تازه‌ای (یا بهانه‌ی نوی) آورد. بلکه باین نتیجه رسیده‌ام که این کتاب که در هشتاد و اند سال پیش نوشته شده همه‌ی بهانه‌های آنها را پاسخ داده و گفتگو را بانجام رسانیده. تنها کاری که این پافشاران سخنبازی کرده‌اند همان بهانه‌ها را با پیچانیدن سخن و با رنگ و روغن تازه‌ای پیش ‌کشیده‌اند. خواننده‌ی باریک‌‌بین و آگاه گواه است که کسی تاکنون نتوانسته سخنی خردپذیر ، بلکه بهانه‌ای تازه بیاورد. همه تکرار همان گردنکشیهای کهن است.


———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!

🔸بخش دوم

🖌 کوشاد تلگرام

آئین همزیستی

اگر آدمیان در کوه و دشت تنها می‌زیستند ، به بسیار چیزها که ما امروز ملاحظه و رعایت می‌کنیم نیازمند نمی‌بودند. زیستن در کوه و دشت ، یعنی برخورداری از بیشترین آزادی (رهایی از پایبندی به قانون). ولی اینگونه زندگانی بیمها و کمیهایی (نقص) را نیز داراست.

آدمیان چون از هزار‌ها سال باز ، سود همدستی را دریافته باهم زیسته‌اند از اینجا این فهمیده‌اند که باید آئین و قانونهایی در میانشان فرمانروا باشد تا همزیستی ممکن شود. فهمیده‌اند که همچون هر کار دیگر ، زندگی اجتماعی هم باید تابع «آئینی» باشد. این آشکار بوده که با چنان آئینی اندکی از آزادیهای خود را از دست می‌دهند ولی بجای آن از سودهای باهم زیستن بهره‌ور می‌شوند.

تاریخ بما نشان می‌دهد در هر کجا اجتماعی پدید آمده آنجا قانونهایی فرمانروا بوده. قانوننامه‌ی همورابی یک نمونه از مجموعه‌ قانونهایی است که در یک دوره ، راهنمای زندگی مردم میانرودان (بابل) بوده است. بخشی از کتابهای دینی همچون اوستا و قرآن نیز قانوننامه بشمار می‌آید.

از آنسو در کنار آن قانونها یک رشته دانستنیها و شناختنیها از جهان و زندگی اجتماعی هست که افراد یک اجتماع باید بدانند. مثلاً امروز که انبوهی از شهریان در آپارتمانها می‌‌نشینند ، پیداست به یک رشته دانستنیهای ویژه‌ای نیازمندند. افراد باید بدانند که زندگی در آپارتمانها قواعد ویژه‌ی خود را دارد و متفاوت از زندگی در یک خانه‌ی مستقل است. باید تفاوت بخش اختصاصی و بخش مشترک («مشاعات») در ساختمانِ آپارتمانی را بدانند. باید در کارهای مشترک آن همدستی کنند. بدانند که ساختمانِ آپارتمانی یک رشته مخارجی دارد که میان باشندگان بخش می‌شود و هر واحدی باید سهم خود را بپردازد (شارژ). باید «قانون تملک آپارتمانها» را بدانند و به آن کار بندند.

در این کشور که بیش از نیم قرن از ساخت آپارتمانها می‌گذرد ، چون دانستنیهای آپارتمان‌نشینی کامل دانسته نشده یا به آن توجه نمی‌شود ، مردم هنوز بر سر رفتارهای بیرون از قاعده‌ی همسایگان و کارهای پیش‌پاافتاده‌ای همچون جمع‌آوری شارژ ، گرفتارند و در نتیجه زندگی در بیشتر ساختمانهای آپارتمانی با آسایش توأم نمی‌باشد. هنوز بسیارند کسانی که قلدرانه قانونها را زیر پا می‌گزارند یا رندانه تا می‌توانند از پرداخت شارژ سر می‌پیچند.

زندگی با دانستن قانون آپارتمانها و رعایت آن بیکبار جدا از زندگی خودسرانه و خودخواهانه است. در جدول زیر ما این دو گونه رفتار و زیست را با مثالهایی نشان داده‌ایم.


——————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما می‌دهند! (سه از نه)


یک سخن دیگر که باز نشسته و اندیشیده‌اند ، آنست که می‌گویند : «افکار دینی و فلسفی غیر از افکار شاعرانه است». این چیزیست که در مهنامه‌ی رسمی وزارت فرهنگ نوشته و من نمی‌دانم معنایش چیست. آنچه ما می‌دانیم در جهان یک رشته آمیغهایی هست که همه باید آنها را بدانند. چه فلسفه و چه دین و چه دانشها همه درپی آن آمیغهایند. اگر شاعران برای خود جهان دیگری می‌پندارند و یا خود را نیازمند شناختن آمیغها نمی‌دانند و اندیشه‌هاشان درپی آنها نیست ، باید آشکاره بگویند تا بدانیم. مرا شگفت افتاد که برای قافیه‌بافی و یاوه‌گویی چنین جایگاهی می‌پندارند ، و آن را با دین و فلسفه در یک رده می‌شمارند.

راستش آنست که اینان نمی‌خواهند دست از کار خود بردارند و هر زمان بهانه‌ی دیگری پیش می‌آورند. این بآنان بسیار لذت می‌دهد که شبها می‌نشینند و هوسمندانه قافیه جفت می‌کنند و مضمون می‌بافند وآنگاه به همان نام پولها می‌برند و در انجمنها جا می‌گیرند. هم هوسهای خود را بکار می‌بندند و هم سودها می‌جویند. اینست پروای هیچ چیز نکرده در گمراهی پامی‌فشارند و چنین بهانه‌هایی پدید می‌آورند.

آنان باید بدانند که دیگر بدکاران نیز همین حال را می‌دارند. فلان دسته‌ی کرد که راه می‌زنند و دیهها تاراج می‌کنند ، آن کار برایشان بسیار لذت می‌دهد. زیرا از یکسو کینه از دشمنان خود می‌جویند و هوسهای خود را بکار می‌بندند و از یکسو از آن کردار سود می‌برند و داراک[=ثروت] می‌اندوزند. اکنون همان کردها نیز توانند ماننده‌ی اینان فلسفه بافند و ما که آنان را بد شمارده نکوهش می‌کنیم ، پاسخ داده بگویند : «افکار دینی یا اجتماعی غیر از افکار کردانه است». من نمی‌دانم اگر راستی را کردان چنین سخنی گویند این شاعران ما چه پاسخی بآنها خواهند داد؟!.

نمی‌دانم چندی پیش در کدام روزنامه یا مهنامه خواندم که بنوشته‌های ما پاسخ داده جمله‌هایی نوشته بود در این زمینه : «ایرادهایی که بمطالب سعدی و حافظ و دیگر شعرا می‌گیرند وارد نیست. آنها مضامین شعریست. مضامین شعری بهتر از آن نتواند بود. شاعر که فیلسوف نیست ، عالم اجتماعی نیست ...» در دل خود گفتم : برو ای نامرد. اگر رهاتان می‌کنیم لاف از اندازه می‌گذرانید : «سعدی و حافظ دو ستاره‌ی تابانی در آسمان فلسفه و علم اجتماع بوده‌اند. دنیا نظیر آنها را کمتر دیده.» اگر جلوتان می‌گیریم و اشتباهتان به رختان می‌کشیم آن هنگام نیز برگشته این سخن می‌گویید. ای مردان دغل ، اگر مضامین شعری این چیزهای پست باید بود پس آن هایهو چه می‌بود که راه می‌انداختید؟!. داستان شما داستان آن شیره‌فروش دغلکاری است که با ستایش از شیره‌ی خود آن را فروخت. خرنده چون برد دید از تویش مورچه بیرون می‌آید ، چون بازآورد و پولش را خواست ، شیره‌فروش از راه دیگر درآمد و گفت : «از توی شیره مورچه درمی‌آید دیگر ، اسب عربی که درنمی‌آید.»

از اینگونه چندانست که با گفتن بجایی نرسد. همان دکتر رعدی که نامش را بردم چیزی نوشته و بنام «رستاخیز ادبی» بچاپ رسانیده. کسانی که خوانده‌اند می‌گویند از آغاز تا انجام سخنان پوچ و بی‌معناییست ، و تنها چیزی که گفته و معنایی می‌دارد آنست که ایراد بشاعران و شعرهای آنها در اروپا نیز بوده. یکی دو شعر بیفرهنگانه نیز درمیان سخنانش آورده.

این هم پاسخ دیگری از ایشانست. ما بدآموزیهای زهرآلود شاعران را یکایک نشان داده شعرهای آنان را به رخشان می‌کشیم و آنان در پاسخ ، خود را بنافهمی زده چنین بهانه‌هایی می‌آورند. چون بشاعران در اروپا نیز ایراد گرفته‌اند پس ایرادهای ما هیچیست.

ببینید چه پاسخ استواری داده آقای دکتر!.. چنین پاسخی را جز او که توانستی داد؟!. ببینید یک توده‌ای را فدای هوسهای پست خود می‌گردانند و در داوری به چه سخنان پرتی می‌پردازند.

یکی بگوید : آقای دکتر ما بدآموزیهای سعدی و خیام و حافظ را درباره‌ی جبریگری و نکوهش جهان به رخ شما کشیدیم و یکایک شعرهای آنان را یاد کردیم. اکنون اگر شما درپی پاسخ دادن می‌باشید باید بگویید فلسفه‌ی جبری غلطست ، نکوهش از جهان غلطست ، بچه‌بازی زشتست ، بگویید سعدی و حافظ و خیام نفهمیده بوده‌اند ، ما نیز که هواداران آنها می‌بودیم نفهمیده بودیم ـ باید یا این را بگویید و از در پشیمانی و آمرزش‌خواهی درآیید و یا از جبریگری و نکوهش جهان و بچه‌بازی و بیناموسی آشکاره هواداری کنید و بگویید اینها غلط نیست ، بد نیست ، ما نیز دست بهم داده‌ایم که آنها را درمیان توده‌ی ایران رواج دهیم ، دست بهم داده‌ایم که سراسر این کشور را با آنها آلوده گردانیم ـ باید یا آن را بگویی یا این را ، وگرنه سخنان پوچ و بافندگیهای بی‌معنی هیچ سودی نتواند داد.

👇
شماها اگر می‌پندارید که با این پوچ‌گوییها مردم را خواهید فریبید و آن دستگاه بدخواهی را چنانکه تاکنون بوده خواهید داشت امید بسیار بیجایی می‌بندید. با این جنبشی که ما با گفته‌های خود درمیان ایرانیان ـ بویژه جوانان ـ پدید آورده‌ایم و روز بروز نیرومندتر می‌گردد بسیار نزدیک است آن روزی که بگریبان شما بچسبند و بدادگاهتان بکشانند و کیفر این فریبکاری و بدخواهیتان بدهند.


———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!

🔸بخش سوم

🖌 کوشاد تلگرام

هر کاری راهی دارد

تنها زندگی در آپارتمان نیست که نیازمند یک «راه» و یک رشته «دانستنیها» و «قواعد» و همچنین «رعایت» آنها می‌باشد. هر کاری راهی دارد که اگر جز از آن راه انجام شود نتیجه‌ی درست بدست نمی‌آید. پس باید حقایق یا دانستنیهای پیرامون آن کار را شناخت و راهش را دانست و به آن کار بست.

یک مثال دیگر این زمینه را هرچه روشنتر می‌گرداند. همه می‌دانند که رانندگیِ همه گونه خودرو و موتورسیکلت ، در کشورهای جهان تابع آئین‌نامه‌ی رانندگی در آن کشورهاست. اکنون دو گونه رانندگی و نتیجه‌های هر یک را به دیده گیریم. یکی آنکه رانندگان به آئین‌نامه بی‌اعتنا باشند که آن را «رانندگی خودسرانه و خودخواهانه» می‌توان خواند. دیگری رانندگی‌ای است که به آئین‌نامه و همچنین جان و مال دیگران اعتنای فراوان دارد که آن را نیز می‌توان رانندگی «اصولی» نامید.

در جدول زیر نمونه‌هایی از رفتار این دو گونه رانندگی آورده‌ایم.

هر کسی تفاوت آشکار میان نتیجه‌ی این دو گونه رانندگی ، و تأثیر بدی را که در آمدوشد و زندگی می‌گزارد درمی‌یابد. از اینجا اهمیت آئین‌نامه و مهمتر از این ، رعایت و پایبندی به آن کاملاً آشکار می‌گردد.

در زندگی اجتماعی هم همینست. اگر «آئین‌نامه»ای برای رفتارها نباشد ، زندگی به هرج و مرج و خودخواهی و ستمکاری می‌گراید. زیرا خودخواهی در نهاد آدمی هست. اگر همگان راه هر کاری را می‌دانستند و به آن پایبند بودند چه نیازی به قانون و آئین‌نامه‌ها و دستورنامه‌ها بود؟!. نتیجه آنکه آدمی اگر هم خودخواهی را نمی‌داشت باز هم نیازمند آن بود که از راه و افزارِ کاری که به آن می‌پردازد آگاه باشد.

از دیگر سو ، این از سرشت آدمی است که اگر تربیتی نبیند خویهای خودخواهانه‌ی او همچون هوس و خشم و کینه و رشک بر خویهای نیکخواهانه‌اش همچون «پیروی از خرد» و گذشت و «راستی‌پرستی» و دلسوزی چیره می‌شود و کار زندگی را به زورورزی و کشاکش و ستمگری می‌رساند. چیرگی نیروهای نیکخواهانه بر خودخواهانه نیز با تربیت و پرورش روان آدمی بدست می‌آید. در این زمینه شرح بیشتر خواهیم داد.

چون چنین ویژگی‌ای درو هست ، از دیرباز نیکخواهان نیاز به قانون و عرف را دریافته و کوشیده‌اند مردم را به پایبندی به آنها وادارند. پس اینکه کسانی زندگی را نیازمند «راه» و یک «قانون‌نامه»‌‌ای ندانند جز خامی نیست.


——————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
جدول ۲ : مقایسه‌ی دو شیوه‌ی رانندگی
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما می‌دهند! (چهار از نه)


گاهی کسانی چنین می‌گویند : «آن گفته‌های شاعران و صوفیان که شما آنها را بدآموزی می‌نامید و زیانمند می‌شمارید ، ما نشانی از زیان آنها درمیان توده نمی‌بینیم. مثلاً شما می‌گویید : سعدی و حافظ و دیگران از جهان و زندگانی نکوهش سروده‌اند و این را زیانمند می‌شمارید. در حالی که ما نشانی از زیان آنها درمیان توده نمی‌بینیم. چه ما می‌بینیم ایرانیان در دلبستگی بجهان و زندگانی کمتر از دیگران نیستند».

می‌گویم نخست جای شگفتست که کسانی هنایش بدآموزی را نپذیرند. اگر چنانست که بدآموزی نهناید پس باید نیک‌آموزی نیز نهناید و در آنحال باید کسی پندی ندهد و اندرزی نگوید ، باید فرهنگ (یا تربیت) بیکبار از میان رود. چیزیست بسیار آشکار که سخن ، چه نیک و چه بد ، در آدمی می‌هناید. این را گذشته از آزمایش دانشها نیز نشان می‌دهد.

دوم : گفته‌های سعدی و حافظ و دیگران بد است ، چه در مردم بهناید و چه نهناید. نکوهش ما از آنها بسیار بجاست. آنان بدی خود را کرده‌اند. اگرهم نتیجه ندهد از گناه آنان نخواهد کاست.

سوم : شما بسیار پرت افتاده‌اید ، همان بدآموزیها در ایرانیان بسیار هناییده ، بلکه آتش بریشه‌ی آنها زده. شما از یک نکته ناآگاهید. شما این نمی‌دانید که هنایش بدآموزیها هنگامی آشکار گردد که کاری نه بدلخواه آدمی باشد. راستست ایرانیان در دلبستگی بزندگانی کمتر از دیگران نیستند و آزمندی در این توده کم نمی‌باشد. آن نکوهشهای شاعران و صوفیان درباره‌ی جهان این نیرو را نداشته که جلو آزها را بگیرد. ولی اگر شما همان آزمندان را بکارهای بزرگی بخوانید ـ مثلاً بآن بخوانید که بیایید شرکت بزرگی پدید آوریم و دیه‌های ویرانه‌ی فلان شهرستان را آباد گردانیم و کشتزارهای بزرگ پدید آوریم ـ در آنجاست که خواهید دید سستی می‌نمایند. در آنجاست که خواهید دید زهر بدآموزیها تا چه اندازه کارگر افتاده. در آنجاست که خواهید دید هر کدام بهانه‌ی دیگری می‌آورد. یکی می‌گوید : «ای بابا مگر ما چقدر عمر خواهیم کرد که باین کارهای بزرگ پردازیم؟!.» دیگری می‌گوید : «اینها کارهای دولتست کارهای ما نیست».

همان گفته‌های سعدی و حافظ جلو آزمندان را نتوانسته بگیرد. ولی دستاویز بدست تنبلان داده ، که چون کوشش و کار را بزیان خود می‌یابند همانها را بهانه گرفته می‌گویند : «این دنیا فانیست. ما باید در فکر آخرت باشیم» ، و با همین بهانه بیکبار می‌نشینند و با فریبکاری و نیرنگبازی ، بلکه با گدایی و پستی نیز ، زندگانی بسر می‌برند.


———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!

🔸بخش چهارم

🖌 کوشاد تلگرام

راه زندگی ـ 1

خوانندگان می‌دانند که احمد کسروی به جٌستارهای (مبحث) فراوانی پرداخته که از عنوان کتابهای او آشکارست. لیکن آنها همگی جز در یک زمینه بیشتر نیست. (1) نوشته‌های دانشیِ او بکنار ، جُستار نوشته‌های اجتماعی او ، همه به هم پیوستگی داشته ، جز به دو جستار «راه زندگی» و «راه کشورداری» نمی‌پردازند. در زمینه‌ی کشورداری او از دمکراسی هواداری می‌کند و کوشش بسیاری به بازنمودن معنی دمکراسی و برداشتن موانع آن در این کشور کرده است.

چون آئین کشورداری با زندگی اجتماعی همبستگی نزدیک دارد ، پس می‌توان گفت که او با نوشته‌هایش تنها به یک زمینه‌ی «راه زندگی» یا «دین» درآمده : در یک بخش از نوشته‌هایش راه را نموده و در بخش دیگر به هموار گردانیدن راه برخاسته.

او به این کوششها از سال 1311 با نوشتن کتاب آئین آغاز کرد و تا 1324 ، سال کشته شدنش ، همه به این زمینه کوشید. شرح تاریخچه‌ی کوششهای او در این نوشتار نمی‌گنجد. رویهم‌رفته او در این سالها بیش از همه به روشن گردانیدن معنی راست دین ، آلودگیهایی که دینها پیدا کرده ، اینکه دین باید با خرد و دانش بسازد ، چگونگی کیشهای امروزی و آسیبهایی که آدمیگری و جهانیان از رهگذر آنها می‌خورند ، همگامی دین و دانش ، جدا بودن حوزه‌های این دو ، نیاز آدمی به دینِ راست ، مادیگری بعنوان بزرگترین گمراهی‌ای که جهان بخود دیده ، اینکه زندگانی آدمیان در سایه‌ی دین چگونه خواهد بود و جستارهایی از این گونه پرداخته است.

ما در این کوتاه‌مجال تنها این اندازه می‌توانیم که معنی راست «راه زندگی» یا «دین» را از نوشته‌های او بیاوریم و ناسازگاری کیشهای کنونی با این معنی را بنمایانیم.

درباره‌ی معنی دین ، ما نخست گفتگویی را می‌آوریم که میان کسروی و سه تن از بازاریان به میان آمده. چون مطلب بزبان گفتگوست ساده و آسان‌فهم می‌باشد.

«دین شناختن جهان و دانستن معنی زندگانی و زیستن از روی خرد است. اینكه می‌گوییم مردم باید دین داشته باشند مقصودمان آنست كه اینجهان را تا آنجا كه راه باز است و تواند بود ، بشناسند ، و معنی زندگانی و حقایق آن را بدانند و زیستنشان از روی فهم و خرد باشد كه بتوانند از خوشیها و آسایشها بهره‌مند گردند. برای آنكه این معنی نیك فهمیده شود من باید مثلی یاد كنم :

ببینید : مردم در پرداختن به بدن خود و ملاحظه‌ی تندرستی به دو دسته توانند بود : یك دسته آنان كه بیش یا كم ، از كیفیت تركیب بدن و از معنی حیات آگاهی داشته علاقه‌مند به تندرستی خود باشند و از اینرو در خوردن و خوابیدن و كار كردن و رخت پوشیدن پروای تندرستی كنند و از چیزهای زیان‌آور پرهیز نمایند و هرگاه دچار بیماری شدند با دستور پزشك بمعالجه پردازند و چون مسلم است كه در یك شهر بلكه در یك توده تندرستی هر كسی بسته به تندرستی دیگرانست همیشه مقید بحفظ آداب تندرستی عمومی باشند.

یك دسته‌ی دیگر ، آنان كه بعكس اینها از زندگانی تنها خوردن و خوابیدن و كام گزاردن را شناسند. نه از كیفیت بدن اطلاعی یابند و نه دربند تندرستی خود و دیگران باشند. هرچه بجلویشان گزارده شد بخورند. هر كاری دلشان خواست بكنند. هر زمان هم كه ناخوش شدند بطبیعت واگزارند و یا از نادانی بسر جادوگر و دعانویس شتابند. معنی تندرستی عمومی را ندانسته كمترین پروایی ننمایند.

ما در ایران درمیان توده‌ی ‌خود هر دو دسته را داریم و می‌بینیم كه چه رفتاری می‌كنند. درباره‌ی زندگانی اجتماعی نیز همین دودستگی تواند بود. باینمعنی گاهی تواند بود كه كسانی از روی فهم و بینش به شناختن جهان و دانستن معنی زندگانی كوشند و مقصودی را كه از این خلقت درمیان بوده دریابند و حقایقی را بدست آورند ، و آنگاه در رفتار و كردار خودشان خرد را راهنما گردانند و هر چیزی را بمعنی راستش شناخته بآن معنی بكار بندند و از كارهای بیخردانه و زیان‌آور اجتناب كنند و هر یكی از ایشان دربند آسایش دیگران نیز باشند. یك چنین زندگانی را ما «دین» می‌نامیم. گاهی نیز تواند بود كه كسانی چشم‌بسته و نادان بزرگ شوند و درپی شناختن جهان و دریافتن حقایق زندگانی نباشند و هر یكی جز پیروی از هوسها و خواهشهای خود نكند و جز سود خود را نجوید و همیشه با یكدیگر در كشاكش باشند. هیچ چیزی را بمعنی حقیقیش نشناسند و بمعنی حقیقیش بكار نبندند. هر گروهی پندارهای بیخردانه‌ی دیگری را گرفته دنبال كنند. چنین رفتاری «بیدینی» است.



🔹 پانوشت :

1ـ در بخشهای آینده این نکته روشنتر خواهد شد. با خواندن هر کتاب بخشی از آن زمینه یا «شاهراهی» که او بروی ایرانیان گشود نمایان می‌شود. برای شناخت کامل آن شاهراه و پی بردن به همبستگی میان جستارهای گوناگونی که او پیش می‌کشد ، هرچه نوشته‌ی بیشتری ازو خوانده شود تصویر روشنتری از آن شاهراه بدست خواهد آمد.


——————————
📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما می‌دهند! (پنج از نه)


درباره‌ی بدآموزیهای شاعران و دیگران ما آزمایشهای بسیار و داستانهای شنیدنی می‌داریم. ولی در اینجا فرصت کمست. تنها یک دلیل یاد می‌کنم :

در ایران درس‌ناخواندگان ، رویهم‌رفته ، از درسخواندگان بهتر و بزندگانی شاینده‌ترند. در ایران هر روز سختی که رسیده و پای آزمایش بمیان آمده ، درس‌ناخواندگان بهتری و شایندگی خود را نشان داده‌اند.

بهتر از همه داستان مشروطه می‌بود. در ایران چون مشروطه آغاز یافت و شور و تکان درمیان می‌بود ، بیشتر سرجنبانان از درسخواندگان ـ یا بهتر گویم : از ادبا و فضلا ـ می‌بودند. اینان در همه جا گفتار می‌راندند و شور و سهش از خود نشان میدادند. شعرها می‌خواندند. آقای تقوی که اکنون زنده است در مجلس «لایحه» می‌خواند : «ما پیمان با خون بسته‌ایم ، سر می‌رود و دست از مشروطه برنمی‌داریم». «حماسه‌ی عربی» می‌خواند :

هما خُطّتا ﺇمّا ﺇسارٍ و مِنّةٌ
و ﺇمّا دمٌ و الموت بالحرِّ أجدرُ [1]

ما دلیلی نمی‌داریم که بگوییم اینها دروغ می‌بود و بهر فریب مردم خوانده می‌شد. بلکه باید باور کنیم که اینها راست می‌بود. یک دسته بآزادیخواهی برخاسته می‌کوشیدند و شوری در آنان پدید آمده بود. داستان شورشیان [2] فرانسه را خوانده بسیار می‌خواستند که همچون آنان بکارهای بزرگی برخیزند و نامی از خود در تاریخ بیادگار گزارند. چیزی که هست این شور و سهش در دلهای آنان ریشه‌ی استوار نمی‌داشت. ریشه‌های آنها را بدآموزیها پوسانیده و از هم گسلانیده بود. از اینرو تا میدان تهی می‌بود شور و سهش نشان می‌دادند. ولی روزی رسید که در میدان چیزهای دیگری دیده شد ، روزی رسید که محمدعلی‌میرزا بباغشاه رفت و توپها را بالای بلندیها کشید و سرهای آنها را بسوی مجلس گردانید. در آنجا چون پای ترس بمیان آمد ، این سهشهای بی‌ریشه از کار افتاد. در آن روز چیزهای دیگری جای سهشها را گرفت.

همان آقای تقوی آموخته‌هایش تنها آن شعر حماسی عربی یا مانندهای آن نمی‌بود ، بلکه آموخته‌های دیگری بسیار می‌داشت : «الأمور مرهونة بأوقاتها» [3] ، «عرفت الله بفسخ العزایم» [4] ، «عبدی ترید و ارید و ما یکون الا ما ارید» [5] ، «الفرار ممّا لایطاق مِن سنن المرسلین» [6] ، «هرچه خدا خواست همان می‌شود» ، «این نیز بگذرد» ،

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
کز اثر صبر نوبت ظفر آید

در آن روز ترس‌آور اینها از ته دل سر برآورد و جلو آقای تقوی را گرفت و اینبود آن پیمانی که با خون بسته بود فراموش گردید و خود را بیکبار کنار کشید. [7]

اینحال و رفتار همه‌ی «ادبا و فضلا» بود. آقای تقوی را مثل زدم. ولی بی‌سوادان و شعر‌ندانان ، از ستارخان و باقرخان و اسدآقا و حیدر عمواُغلی و یارمحمدخان و یفرِمخان و دیگران ، سهشها و شورهاشان ریشه‌ی استواری می‌داشت ، و اینبود چون ترس رخ نمود از شور و سهش نیفتادند و اندیشه‌ی دیگری بدِل نیاوردند. بلکه بشُوَند همان پیشامد سهشهاشان تندتر گردید. اینبود مردانه دست برآوردند و با محمدعلی‌میرزا بجنگ برخاستند.

این سخن را می‌توان با مثالی روشن گردانید. چنین انگارید که شما در بیابانی راه می‌پیمایید و ناگهان گرگی را از دور بر سر راه خود می‌بینید. اکنون اگر راه یکیست شما دل بخود داده پیش روید و با گرگ پنجه به پنجه می‌اندازید. ولی اگر راه دو تاست بهتر دانید که از آن یکی رو گردانید و راه آسوده‌ی دیگری را پیش گیرید.

می‌باید گفت : ستارخان‌ها راهشان در زندگانی یکی می‌بود : «راه مردانگی» (ستار قراداغی تسلیم نمی‌شود) ، ولی تقوی‌ها راههای دیگر بسیار می‌داشتند : «راه رضا و تسلیم» (در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست) ، «راه جبریگری» (اَلعبدُ یُدَبِّرَ وَ اللهُ یُقَدِّرَ) [8] ، «راه شیعیگری» (خود صاحبکار باید بیاید و اصلاح کند) ، «راه نومیدی» (این مملکت نشدنیست ، ما بیهوده زحمت می‌کشیم) ...

ماننده‌ی این آزمایش درباره‌ی بدآموزیها در شهریور 1320 پیش آمد. در آن داستان نیز ما دیدیم که تابینهای [9] درس‌ناخوانده و افسران کوچک نامردی و پستی بسیار کم نمودند و از افسران بزرگ غیرت و مردانگی بسیار کم دیده شد. بیگمان این نیز هوده‌ی بدآموزیها می‌بود که آنها نمی‌داشتند و اینها می‌داشتند. چیزی که هست در اینجا بدآموزی تنها گفته‌های سعدی و دیگران نمی‌بود و بدآموزیهای مادّیگری نیز درمیان می‌بود.

در این زمینه بسخن ژرفتر از این نیاز هست. [10] زیان بدآموزیهای شاعران و صوفیان در ایران تنها اینها نبوده ، چنانکه بارها گفته‌ایم زیان بزرگ آنها این بوده که روانها را ناتوان ، و فهمها و خردها را بیکاره گردانیده. چون در این باره در جای دیگر سخن رانده‌ایم در اینجا بآن نمی‌پردازیم.


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : جز این دو راه پیش رو نیست : اسارت و زبونی کشیدن ، یا مرگ در جنگ ، و آزاده را مرگ شایسته‌ترست.

2ـ شورش = انقلاب. این واژه را گاهی بغلط بمعنی آشوب می‌آورند.

3ـ معنی ضمنی : باید هنگام کارها برسد (بهانه‌ی بیکارگی).

4ـ معنی : خدا را از بهم خوردن آهنگها (عزم) شناختم. (بهانه‌ی بیدردی) : اگر آهنگ کاری کردی ولی بهم خورد ، این را نشان هستی خدا بدان! (که نیرویی بالاتر از آهنگهای ماست). در خود یا دیگران جستجوی کوتاهی نکن.

5ـ معنی : (از زبان خدا) ای بنده‌‌ی من تو عزم مى‌کنی ، من هم عزم می‌کنم ، ولى جز آنچه من ‌خواهم نشود.

6ـ معنی : گریز از دشواریهای توانفرسا از شیوه‌های پیامبرانست.

7ـ کاش (حاجی‌سید نصرالله) تقوی تنها از مشروطه‌خواهی دست می‌کشید. افسوس که او بعدها بهمدستی محمدعلی فروغی لژ فراماسونری «بیداری ایران» را بنیاد گزاردند. (از کارهای وزارت فرهنگ که بیشتر در دست فروغی و همدست او حکمت بوده می‌توان فهمید که خواست ایشان از «بیداری» چه‌ها بوده!).

سید حسن تقیزاده همچون تقوی یکی دیگر از درسخواندگان و از سرجنبانان جنبش مشروطه و نماینده‌ی مجلس بود و شور بسیار از خود می‌نمود. پیش از بتوپ بسته شدن مجلس ، نمایندگان را بایستادگی و جنگ با محمدعلی‌میرزا می‌خواند ولی روز جنگ ، رو نهان کرد و راه سفارت انگلیس را در پیش گرفته سر از اروپا درآورد. بفراماسونری پیوست و یکی از افزارهای کارآمد «کمپانی خیانت» گردید. قلم این «علامه‌ی شهیر» نیز بیشتر آغشته‌ی سیاست «مغزآشوبی» فروغی‌ها بوده.

8ـ معنی : بنده چاره‌اندیشی می‌کند و(لی) خدا مقدر می‌کند.

9ـ تابین = سرباز ساده و بی‌درجه.

10ـ کتابهای «ما چه می‌خواهیم؟» ، «دادگاه» و نیز «پرچم روزانه» دیده شود.


———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸