📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشتهداری و آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست (یک از سه)
🖌 احمد کسروی
کسانی در شگفتند که ما به مشروطه اینهمه ارج میگزاریم و در کتابهای خود یاد آن میکنیم و هواداری مینماییم. باید دانست : «مشروطه بهترین شکل سررشتهداریست. آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست».
در ایران چون معنی مشروطه را ندانستهاند ، ارجش را هم نمیشناسند. مشروطه تنها آن نیست که یک قانون اساسی باشد و مجلس شورا برپا شود و کارها با دست آن مجلس پیش رود. مشروطه بسیار والاتر از اینها است.
مشروطه آنست که یک توده شایندگی[=لیاقت] پیدا کرده و خودش کارهای خودش را راه برد و کسی درمیان آنها برای فرمانروایی نباشد. برای روشنی سخن نخست باید معنی توده و زندگانی تودهای را بدیده گیریم.
یک توده که بیستملیون ، یا بیشتر یا کمتر ، از دیگران جدا گردیده کشوری برای خود برگزیده زندگی میکنند ، این معنایش آنست که ایشان دست بهم داده سود و زیان یکی گردانیدهاند. آن کشور میهن ایشان است که باید در آن زندگی کنند و بآبادیش کوشند و از دستبرد بیگانگان نگاهش دارند.
مانندهی آنست که این بیستملیون گرد آمده همه باهم پیمان بستهاند که در نیک و بد و سود و زیان یکی باشند و برای ایستادگی در برابر پیشامدها یک صف پدید آورند و در آباد گردانیدن و نگه داشتن کشور پشتیبانی به یکدیگر کنند. یک جمله بگویم : همچون یک خانواده باهم زندگی بسر برند. این معنی زندگانی تودهایست. در هر توده یک چنین پیمان ورجاوندی[مقدس] درمیان است.
«میهنپرستی» که گفته میشود به همین معنیست. دلبستگی بآبادی کشور و جانفشانی در راه آزادی آن و همدستی و همدردی با هممیهنان «میهنپرستی» نامیده میشود و بایای[وظیفه] هر مرد و زن باخرد و پاکدلست.
گاهی کسانی ایراد گرفته میگویند : «میهن چیست که آن را بپرستیم؟..» میگوییم : میهن این سرزمینیست که آسایشگاه ماست ، زیستگاه ماست ، سرچشمهی زندگانی ماست ، در این سرزمین بسر میبریم وآنگاه نیازمندیهای زندگانی از خوراک و پوشاک و نوشاک و دیگر چیزها هم از این سرزمین بدست میآید.
باین سرزمین باید «خدمت» کرد و پرستش نیز بمعنی «خدمت» کردنست.
روزی یکی با من چنین میگفت : «من که در خوزستان هستم چرا باید عربهای بصره را با آن نزدیکی هممیهن نشناسم و فلان مرد زابلی را با آن دوری هممیهن خود شناسم؟..»
گفتم: با آن زابلی پیمانی درمیانه دارید و نیک و بد و سود و زیانتان بهم بسته است. اگر روزی مثلاً دشمنی از جایی به خوزستان حمله کند آن زابلی به یاری شما خواهد شتافت. ولی با عربهای بصره چنان پیمانی درمیانه نیست و اگر روزی یک گرفتاری برای خوزستان پیش آید آنها دستی بنام یاوری بسوی شما دراز نخواهند کرد. اینست جداییای که درمیانه میباشد.
آری ما با عربهای بصره نیز همسایهایم و همبستگی همسایگی داریم. اگر روزی چنان پیش آید که با عراق یکی گردیم ، با آن عربها نیز هممیهن خواهیم بود.
تا اینجا که گفتم معنی زندگانی تودهای و میهنپرستی بود. اکنون این توده و این میهن یک رشته کارهای همگی دارد که [نه] ازآنِ یک تن یا یک خانواده ، بلکه ازآنِ همهی کشور و همهی توده است.
مثلاً جلوگیری از دزدان و راهزنان ، و ایمن گردانیدن از دشمن و جلوگیری از بیماریها و کم گردانیدن آنها ، پیمان بستن با دولتهای همسایه ، قانون گزاردن ، ارتش آراستن و مانند اینها. سررشتهداری یا حکومت که میگوییم برخاستن باین کارهاست.
در زمانهای پیش در هر کشوری پادشاهی بودی که رشته این کارها را بدست خود گرفتی ، مردم و کشور را ، با دلخواه خود ، راه بردی و بهمه فرمان راندی. مردم چنین میپنداشتند که پادشاهان گماردهی خدا هستند. خدا آنان را برگزیده و بمردمان فرمانروایی داده. خود پادشاهان همین باور را داشتند. ولی این بیپا بود. خدا هیچ کس را برای فرمانروایی بدیگران نیافریده. آنگونه سررشتهداری جز نتیجهی نارسایی اندیشهها نبوده.
از اینرو نیکخواهانی برخاسته و بمردم راهنمایی کرده گفتهاند : هر تودهای باید خودش کارهای خود را راه برد ، بدینسان که هر چند سال یک بار نمایندگانی از میان خود برگزیند و مجلسی از آن نمایندگان پدید آورد و رشتهی کارهای همگی را بدست آنان سپارد و خود از دور و نزدیک نگهبان باشد.
مشروطه یا حکومت دمکراسی یا سررشتهداری توده همینست. همینست که میگوییم : بهترین شکل حکومت است.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشتهداری و آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست (یک از سه)
🖌 احمد کسروی
کسانی در شگفتند که ما به مشروطه اینهمه ارج میگزاریم و در کتابهای خود یاد آن میکنیم و هواداری مینماییم. باید دانست : «مشروطه بهترین شکل سررشتهداریست. آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست».
در ایران چون معنی مشروطه را ندانستهاند ، ارجش را هم نمیشناسند. مشروطه تنها آن نیست که یک قانون اساسی باشد و مجلس شورا برپا شود و کارها با دست آن مجلس پیش رود. مشروطه بسیار والاتر از اینها است.
مشروطه آنست که یک توده شایندگی[=لیاقت] پیدا کرده و خودش کارهای خودش را راه برد و کسی درمیان آنها برای فرمانروایی نباشد. برای روشنی سخن نخست باید معنی توده و زندگانی تودهای را بدیده گیریم.
یک توده که بیستملیون ، یا بیشتر یا کمتر ، از دیگران جدا گردیده کشوری برای خود برگزیده زندگی میکنند ، این معنایش آنست که ایشان دست بهم داده سود و زیان یکی گردانیدهاند. آن کشور میهن ایشان است که باید در آن زندگی کنند و بآبادیش کوشند و از دستبرد بیگانگان نگاهش دارند.
مانندهی آنست که این بیستملیون گرد آمده همه باهم پیمان بستهاند که در نیک و بد و سود و زیان یکی باشند و برای ایستادگی در برابر پیشامدها یک صف پدید آورند و در آباد گردانیدن و نگه داشتن کشور پشتیبانی به یکدیگر کنند. یک جمله بگویم : همچون یک خانواده باهم زندگی بسر برند. این معنی زندگانی تودهایست. در هر توده یک چنین پیمان ورجاوندی[مقدس] درمیان است.
«میهنپرستی» که گفته میشود به همین معنیست. دلبستگی بآبادی کشور و جانفشانی در راه آزادی آن و همدستی و همدردی با هممیهنان «میهنپرستی» نامیده میشود و بایای[وظیفه] هر مرد و زن باخرد و پاکدلست.
گاهی کسانی ایراد گرفته میگویند : «میهن چیست که آن را بپرستیم؟..» میگوییم : میهن این سرزمینیست که آسایشگاه ماست ، زیستگاه ماست ، سرچشمهی زندگانی ماست ، در این سرزمین بسر میبریم وآنگاه نیازمندیهای زندگانی از خوراک و پوشاک و نوشاک و دیگر چیزها هم از این سرزمین بدست میآید.
باین سرزمین باید «خدمت» کرد و پرستش نیز بمعنی «خدمت» کردنست.
روزی یکی با من چنین میگفت : «من که در خوزستان هستم چرا باید عربهای بصره را با آن نزدیکی هممیهن نشناسم و فلان مرد زابلی را با آن دوری هممیهن خود شناسم؟..»
گفتم: با آن زابلی پیمانی درمیانه دارید و نیک و بد و سود و زیانتان بهم بسته است. اگر روزی مثلاً دشمنی از جایی به خوزستان حمله کند آن زابلی به یاری شما خواهد شتافت. ولی با عربهای بصره چنان پیمانی درمیانه نیست و اگر روزی یک گرفتاری برای خوزستان پیش آید آنها دستی بنام یاوری بسوی شما دراز نخواهند کرد. اینست جداییای که درمیانه میباشد.
آری ما با عربهای بصره نیز همسایهایم و همبستگی همسایگی داریم. اگر روزی چنان پیش آید که با عراق یکی گردیم ، با آن عربها نیز هممیهن خواهیم بود.
تا اینجا که گفتم معنی زندگانی تودهای و میهنپرستی بود. اکنون این توده و این میهن یک رشته کارهای همگی دارد که [نه] ازآنِ یک تن یا یک خانواده ، بلکه ازآنِ همهی کشور و همهی توده است.
مثلاً جلوگیری از دزدان و راهزنان ، و ایمن گردانیدن از دشمن و جلوگیری از بیماریها و کم گردانیدن آنها ، پیمان بستن با دولتهای همسایه ، قانون گزاردن ، ارتش آراستن و مانند اینها. سررشتهداری یا حکومت که میگوییم برخاستن باین کارهاست.
در زمانهای پیش در هر کشوری پادشاهی بودی که رشته این کارها را بدست خود گرفتی ، مردم و کشور را ، با دلخواه خود ، راه بردی و بهمه فرمان راندی. مردم چنین میپنداشتند که پادشاهان گماردهی خدا هستند. خدا آنان را برگزیده و بمردمان فرمانروایی داده. خود پادشاهان همین باور را داشتند. ولی این بیپا بود. خدا هیچ کس را برای فرمانروایی بدیگران نیافریده. آنگونه سررشتهداری جز نتیجهی نارسایی اندیشهها نبوده.
از اینرو نیکخواهانی برخاسته و بمردم راهنمایی کرده گفتهاند : هر تودهای باید خودش کارهای خود را راه برد ، بدینسان که هر چند سال یک بار نمایندگانی از میان خود برگزیند و مجلسی از آن نمایندگان پدید آورد و رشتهی کارهای همگی را بدست آنان سپارد و خود از دور و نزدیک نگهبان باشد.
مشروطه یا حکومت دمکراسی یا سررشتهداری توده همینست. همینست که میگوییم : بهترین شکل حکومت است.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
11%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار چهارم : پول وسیلهی معاوضه است ، ثروت نیست. (چهار از شش)
دربارهی پول بارها دیده شده تاجران چنین میگویند : «باید سعی کرد و به تجارت خارجی افزود تا پول بیاید و مملکت ثروتمند شود». به یاد دارم روزی با چند تن از تاجران مشهور آذربایجان نشسته بودیم و چون سخن از فرستادن کالا به اروپا میرفت من گفتم : «این راهی که شما گرفتهاید کجست. ایران باغچهی اروپا نیست که هرچه خوردنیهای خوب و کالاهای مهم است بار کنید و به اروپا بفرستید. این کشور متعلق به این مردمست و باید از چیزهای خوب آن خودشان برخوردار بشوند. چرا باید قیسی و بادام و سبزه (1) و پسته را فقط اروپاییان بخورند؟!.. به چه علت فرشهای قشنگ را تنها اروپاییان بیندازند؟!.. برای چه پرتقال و لیمو برای بیگانگان باشد که اگر آنها نخواستند آن وقت به خود ایرانیان برسد؟!.. در این زمینه قانون باید این باشد : «آنچه داریم و نیاز نداریم به بیرون بفرستیم ، و آنچه نداریم و نیاز داریم از بیرون بخواهیم».
از این سخن متعجب شده اینطور فهمیدند که من چون تاجر نمیباشم و از تجارت آگاهی ندارم این سخنان را از روی ناآگاهی میگویم. این بود فکر نکرده پاسخ دادند و اینطور گفتند : «اختیار دارید آقا! این مملکت فقیر است ، ما باید هرچه داریم بفرستیم تا پول بیاید و مملکت ثروتمند شود».
گفتم : شما معنی «ثروت» را نمیدانید. ثروت همان قیسی و کشمش و بادام و پسته و پرتقال و برنج (2) و مانند اینهاست که شما از دست میدهید. ثروت این چیزهاست که خوراک مردم است و باید همه از آنها برخوردار بشوند. پول ثروت نیست. پول نمیتواند مایهی زندگانی باشد.
یکی از آنها که فهمیدهتر بود اینطور گفت : «این یک عقیدهی تازهایست ولی ما اگر کالا به خارجه نفرستیم با چه وسیله میتوانیم از اروپا اتومبیل و ماشین و لوازمات کارخانه و امثال اینها را وارد کنیم»؟!..
گفتم : این موضوع دیگریست و دربارهی آن باید فکر و چارهجویی کرد. آنچه ما میگوییم اینست که اول باید تا میتوانیم نیازمندیهای خود را خودمان آماده کنیم و فقط چیزهایی را که خود نمیتوانیم تهیه کنیم از اروپا بیاوریم. دوم باید از آوردن چیزهای بیهوده جلوگیری کنیم. این زیانکاری بزرگی است که قیسی و کشمش و مانند اینها را که خوراک است و مایهی شیرینی کامها و نیرومندی بدنها میباشد به اروپا فرستاده و خانوادهها را از آنها محروم کنیم و از پول آنها اسباببازیهای فرنگی برای کودکان پولداران و وسایل آرایش برای زنهای مفتخور آنها بیاوریم.
نمونههای دیگری که ما از نادانیهای ایرانیان در این زمینه دیدیم در سال 1321 بود که چون به علت حوادثی ناگهان قیمت خواربار افزایش پیدا کرد و یک خروار غله در چند روزی از هفتاد ریال به هفتصد ریال رسید ، بسیاری از روستاییان غلههای خود را به فروش گذاشتند و بسیاری از آنها خوراک خانوادهی خود را نیز فروختند ، و چون یکی از آنها مثلاً دو خروار غله میفروخت و هزار و چهارصد ریال پول میگرفت انگار که گنجی پیدا کرده با صد شادی بخانه برمیگشت. بدبختِ نافهم گندم را که در چنان سالی ضامن زندگی خود و فرزندانش میتوانست باشد از دست میداد و پولی که جز سود کمی برایش نمیتوانست داشته باشد با رضایت میگرفت.
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ کشمش سبز ـ کشمش سایه خشک
2ـ معلوم میشود ایران زمانی صادرات برنج هم داشته است.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار چهارم : پول وسیلهی معاوضه است ، ثروت نیست. (چهار از شش)
دربارهی پول بارها دیده شده تاجران چنین میگویند : «باید سعی کرد و به تجارت خارجی افزود تا پول بیاید و مملکت ثروتمند شود». به یاد دارم روزی با چند تن از تاجران مشهور آذربایجان نشسته بودیم و چون سخن از فرستادن کالا به اروپا میرفت من گفتم : «این راهی که شما گرفتهاید کجست. ایران باغچهی اروپا نیست که هرچه خوردنیهای خوب و کالاهای مهم است بار کنید و به اروپا بفرستید. این کشور متعلق به این مردمست و باید از چیزهای خوب آن خودشان برخوردار بشوند. چرا باید قیسی و بادام و سبزه (1) و پسته را فقط اروپاییان بخورند؟!.. به چه علت فرشهای قشنگ را تنها اروپاییان بیندازند؟!.. برای چه پرتقال و لیمو برای بیگانگان باشد که اگر آنها نخواستند آن وقت به خود ایرانیان برسد؟!.. در این زمینه قانون باید این باشد : «آنچه داریم و نیاز نداریم به بیرون بفرستیم ، و آنچه نداریم و نیاز داریم از بیرون بخواهیم».
از این سخن متعجب شده اینطور فهمیدند که من چون تاجر نمیباشم و از تجارت آگاهی ندارم این سخنان را از روی ناآگاهی میگویم. این بود فکر نکرده پاسخ دادند و اینطور گفتند : «اختیار دارید آقا! این مملکت فقیر است ، ما باید هرچه داریم بفرستیم تا پول بیاید و مملکت ثروتمند شود».
گفتم : شما معنی «ثروت» را نمیدانید. ثروت همان قیسی و کشمش و بادام و پسته و پرتقال و برنج (2) و مانند اینهاست که شما از دست میدهید. ثروت این چیزهاست که خوراک مردم است و باید همه از آنها برخوردار بشوند. پول ثروت نیست. پول نمیتواند مایهی زندگانی باشد.
یکی از آنها که فهمیدهتر بود اینطور گفت : «این یک عقیدهی تازهایست ولی ما اگر کالا به خارجه نفرستیم با چه وسیله میتوانیم از اروپا اتومبیل و ماشین و لوازمات کارخانه و امثال اینها را وارد کنیم»؟!..
گفتم : این موضوع دیگریست و دربارهی آن باید فکر و چارهجویی کرد. آنچه ما میگوییم اینست که اول باید تا میتوانیم نیازمندیهای خود را خودمان آماده کنیم و فقط چیزهایی را که خود نمیتوانیم تهیه کنیم از اروپا بیاوریم. دوم باید از آوردن چیزهای بیهوده جلوگیری کنیم. این زیانکاری بزرگی است که قیسی و کشمش و مانند اینها را که خوراک است و مایهی شیرینی کامها و نیرومندی بدنها میباشد به اروپا فرستاده و خانوادهها را از آنها محروم کنیم و از پول آنها اسباببازیهای فرنگی برای کودکان پولداران و وسایل آرایش برای زنهای مفتخور آنها بیاوریم.
نمونههای دیگری که ما از نادانیهای ایرانیان در این زمینه دیدیم در سال 1321 بود که چون به علت حوادثی ناگهان قیمت خواربار افزایش پیدا کرد و یک خروار غله در چند روزی از هفتاد ریال به هفتصد ریال رسید ، بسیاری از روستاییان غلههای خود را به فروش گذاشتند و بسیاری از آنها خوراک خانوادهی خود را نیز فروختند ، و چون یکی از آنها مثلاً دو خروار غله میفروخت و هزار و چهارصد ریال پول میگرفت انگار که گنجی پیدا کرده با صد شادی بخانه برمیگشت. بدبختِ نافهم گندم را که در چنان سالی ضامن زندگی خود و فرزندانش میتوانست باشد از دست میداد و پولی که جز سود کمی برایش نمیتوانست داشته باشد با رضایت میگرفت.
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ کشمش سبز ـ کشمش سایه خشک
2ـ معلوم میشود ایران زمانی صادرات برنج هم داشته است.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشتهداری و آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست (دو از سه)
🖌 احمد کسروی
مشروطه را چنانکه نام نهادهاند ، آزادیست. در زمانهای پیش ، مردم در زندگانی به دو دسته بودند : آزاد و برده. برده آن کسانی بودند که خودشان اختیار زندگی نداشتند. همچون گاوان و گوسفندان خرید و فروخت میشدند. یک برده اختیارش در دست آقایش بود. اگر میخواست میفروخت ، میخواست نگه میداشت ، به هر کاری که میخواست برمیگماشت. اگر برده بکاری یا پیشهای پرداخته مزد گرفتی ، آن مزد بخود او نرسیدی. اگر زن گرفته فرزندی پیدا کردی آن فرزند نیز بنده ، و ازآنِ آقا بودی. «غلام خانهزاد» که شنیدهاید این بود.
هزارها سال در جهان بردهداری بوده است تا دویست سال پیش ، نیکخواهانی برخاسته آن را برانداختهاند و اکنون بازماندگان بردگان آن زمان آزادند و آزادانه زندگی میکنند.
مشروطه و استبداد نیز همان حال را داشته. در استبداد ، تودهها اختیاری از خود نداشتند و دربارهی نیک و بد و سود و زیان خود نتوانستندی اندیشید. میبایست سر پایین اندازند و گردن بدلخواه و هوس پادشاهان گزارند. ولی در مشروطه تودهها آزادند و اختیار زندگانی خودشان را در دست دارند. آنچه سودمند میدانند و میخواهند با دست نمایندگان بکار توانند بست. هر قانونی را بهتر دانستند از مجلس توانند خواست.
یک نمونهی نیکی از مشروطه و اندازهی سودمندی آن در این چند روزه دیده شد. تودهی انگلیس که در زندگانی دمکراسی پیشگام بودهاند هفتهی گذشته معنی مشروطه و سود آن را بجهانیان نشان دادند. چون در سایهی پیشامدها نزدیکی بدولت شوروی و همگامی با آن توده را بسود خود دانستند در برگزیدن نمایندگان بحزب کارگران گرایش نشان دادند که بیشتریْ[=اکثریت] در پارلمان بهرهی آنها گردید و رشتهی سیاست کشور بدست آنها افتاد. (1)
در این باره سخنان بسیار رانده شده و زمینه بسیار روشن گردیده : استبداد از هر باره بیمعنی و مشروطه از هر باره سودمند و ستوده است. معنی ندارد که یک تن به ملیونها مردم فرمان راند. معنی ندارد که یک تن نیک و بد ملیونها مردم را بهتر از خودشان داند ، باور نکردنیست که بنیادی که یک تن میگزارد پایدار ماند و بزودی از میان نرود.
از اینهاست که ما هوادار مشروطهایم. بلکه ما یک رشته کوششهایی دربارهی پیشرفت مشروطه میکنیم که ارجدارتر از کوششهای خود مشروطهخواهانست. مشروطه در ایران ناانجام ماند. ما میکوشیم آن را بانجام رسانیم.
یکی از رسواییهای این کشور است که پس از چهل سال هنوز در ایران معنی مشروطه دانسته نشده. میتوان گفت از هزار تن یکی معنی آن را نمیداند و این خود سدی بزرگ در برابر پیشرفت مشروطه است. چیزی را که معنایش نمیدانند ارجش نخواهند شناخت ، بلکه باید گفت : دارایش نخواهند بود.
شنیدنیست که بهبهانی و طباطبایی و دیگران که پیشگام شدند و در ایران بنیاد مشروطه نهادند معنی آن را نمیدانستهاند. آری آنان مشروطه را باین معنی که فهمیدهی ماست نمیدانستهاند. بلکه آن را بودن قانونهایی در برابر دولت و برپا شدن مجلس برای شور در کارهای کشور میشناختند و بیش از این نمیخواستند.
میتوان گمان برد که بسیاری از نمایندگان مجلس امروز هم مشروطه را بآن معنی میشناسند. آقای سید محمدصادق طباطبایی که پسر طباطبایی و خود در جنبش مشروطه پا درمیان داشته و اکنون رئیس مجلس است بتازگی ازو رفتاری دیده شده که میتوان پنداشت او هنوز هم مشروطه را بمعنی راستش نمیداند. (2)
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ اشاره به این تغییر سیاست انگلیس است که چون در جنگ جهانی دوم با شوروی در برابر متحدین (آلمان ، ایتالیا ، ژاپن و همدستان آنان) همپیمان شدند ، بهتر دیدند در سیاست نیز به حزب کارگر که به سیاست کشور شوروی نزدیکتر بود رای دهند.
2ـ اشاره است به پافشاری شگفت این مرد برای تعقیب پروندهی کتابهای کسروی. همان پروندهی شومی که سرانجام به کشانیدن کسروی به دادگستری و کشته شدنش در آنجا انجامید.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشتهداری و آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست (دو از سه)
🖌 احمد کسروی
مشروطه را چنانکه نام نهادهاند ، آزادیست. در زمانهای پیش ، مردم در زندگانی به دو دسته بودند : آزاد و برده. برده آن کسانی بودند که خودشان اختیار زندگی نداشتند. همچون گاوان و گوسفندان خرید و فروخت میشدند. یک برده اختیارش در دست آقایش بود. اگر میخواست میفروخت ، میخواست نگه میداشت ، به هر کاری که میخواست برمیگماشت. اگر برده بکاری یا پیشهای پرداخته مزد گرفتی ، آن مزد بخود او نرسیدی. اگر زن گرفته فرزندی پیدا کردی آن فرزند نیز بنده ، و ازآنِ آقا بودی. «غلام خانهزاد» که شنیدهاید این بود.
هزارها سال در جهان بردهداری بوده است تا دویست سال پیش ، نیکخواهانی برخاسته آن را برانداختهاند و اکنون بازماندگان بردگان آن زمان آزادند و آزادانه زندگی میکنند.
مشروطه و استبداد نیز همان حال را داشته. در استبداد ، تودهها اختیاری از خود نداشتند و دربارهی نیک و بد و سود و زیان خود نتوانستندی اندیشید. میبایست سر پایین اندازند و گردن بدلخواه و هوس پادشاهان گزارند. ولی در مشروطه تودهها آزادند و اختیار زندگانی خودشان را در دست دارند. آنچه سودمند میدانند و میخواهند با دست نمایندگان بکار توانند بست. هر قانونی را بهتر دانستند از مجلس توانند خواست.
یک نمونهی نیکی از مشروطه و اندازهی سودمندی آن در این چند روزه دیده شد. تودهی انگلیس که در زندگانی دمکراسی پیشگام بودهاند هفتهی گذشته معنی مشروطه و سود آن را بجهانیان نشان دادند. چون در سایهی پیشامدها نزدیکی بدولت شوروی و همگامی با آن توده را بسود خود دانستند در برگزیدن نمایندگان بحزب کارگران گرایش نشان دادند که بیشتریْ[=اکثریت] در پارلمان بهرهی آنها گردید و رشتهی سیاست کشور بدست آنها افتاد. (1)
در این باره سخنان بسیار رانده شده و زمینه بسیار روشن گردیده : استبداد از هر باره بیمعنی و مشروطه از هر باره سودمند و ستوده است. معنی ندارد که یک تن به ملیونها مردم فرمان راند. معنی ندارد که یک تن نیک و بد ملیونها مردم را بهتر از خودشان داند ، باور نکردنیست که بنیادی که یک تن میگزارد پایدار ماند و بزودی از میان نرود.
از اینهاست که ما هوادار مشروطهایم. بلکه ما یک رشته کوششهایی دربارهی پیشرفت مشروطه میکنیم که ارجدارتر از کوششهای خود مشروطهخواهانست. مشروطه در ایران ناانجام ماند. ما میکوشیم آن را بانجام رسانیم.
یکی از رسواییهای این کشور است که پس از چهل سال هنوز در ایران معنی مشروطه دانسته نشده. میتوان گفت از هزار تن یکی معنی آن را نمیداند و این خود سدی بزرگ در برابر پیشرفت مشروطه است. چیزی را که معنایش نمیدانند ارجش نخواهند شناخت ، بلکه باید گفت : دارایش نخواهند بود.
شنیدنیست که بهبهانی و طباطبایی و دیگران که پیشگام شدند و در ایران بنیاد مشروطه نهادند معنی آن را نمیدانستهاند. آری آنان مشروطه را باین معنی که فهمیدهی ماست نمیدانستهاند. بلکه آن را بودن قانونهایی در برابر دولت و برپا شدن مجلس برای شور در کارهای کشور میشناختند و بیش از این نمیخواستند.
میتوان گمان برد که بسیاری از نمایندگان مجلس امروز هم مشروطه را بآن معنی میشناسند. آقای سید محمدصادق طباطبایی که پسر طباطبایی و خود در جنبش مشروطه پا درمیان داشته و اکنون رئیس مجلس است بتازگی ازو رفتاری دیده شده که میتوان پنداشت او هنوز هم مشروطه را بمعنی راستش نمیداند. (2)
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ اشاره به این تغییر سیاست انگلیس است که چون در جنگ جهانی دوم با شوروی در برابر متحدین (آلمان ، ایتالیا ، ژاپن و همدستان آنان) همپیمان شدند ، بهتر دیدند در سیاست نیز به حزب کارگر که به سیاست کشور شوروی نزدیکتر بود رای دهند.
2ـ اشاره است به پافشاری شگفت این مرد برای تعقیب پروندهی کتابهای کسروی. همان پروندهی شومی که سرانجام به کشانیدن کسروی به دادگستری و کشته شدنش در آنجا انجامید.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
91%
آری
9%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار چهارم : پول وسیلهی معاوضه است ، ثروت نیست. (پنج از شش)
دربارهی اسکناس و پشتوانهی بانکی ، نافهمیهای این مردم بیشتر شنیدنیست. تاجران یا بهتر بگوییم : حریصان و پولجمعکنان که در سالهای اخیر به تجدد روی آوردهاند و روزنامه میخوانند و رادیو گوش میدهند و به حساب خود میخواهند با تاجران اروپا و آمریکا همترازی بکنند و دانستنیها را بدانند ، در این مدت بیش از آن نفهمیدهاند که ارزش اسکناس با پشتوانه (یا ذخیرههای طلا و نقره و جواهر در بانک) است و این درس غلط را از بر کردهاند و بکار میبندند. از اینجا در این چند سال جنگ ما دیدیم که هر زمان که در نشست وزیران یا در مجلس سخن از چاپ اسکناسهای نو به میان آمد هنوز به جایی نرسیده و کاری نشده اینان به همان بهانه به قیمت کالاها اضافه کردند. در چنین سالهای گرفتاری این رفتار زشت آنها گرفتاری بزرگ دیگری بود.
اینان خیال میکنند که اسکناس در دست مردم عاریت است و اگر روزی خواستند خواهند توانست آنها را به بانک ببرند و در برابرش طلا و نقره (به نرخ روز) دریافت کنند. اینست حساب میکنند که فلان اندازه طلا و نقره که هست با این اسکناسهای اضافی به هر ریالی ، یک ریال نخواهد رسید و همین را بهانهی کار خود میگیرند.
کسانی میگویند : کاهش ارزش اسکناس در نتیجهی افزایش آن در همه جا هست و آن را «تورم اسکناس» مینامند. در روسیه در جنگ گذشته اسکناسهای نكولا (1) کمارزش شد و سرانجام کلاً از میان رفت.
میگوییم : «بودن در همه جا» نمیتواند دلیل راستی (حقیقت) یک چیز باشد.
در آنجاها نیز مقید به حقایق نبودهاند و اسکناس را به معنی راستش نشناختهاند. در روسیه کاهش ارزش اسکناس نكولا (یا مَنات) علت عاقلانهای نداشت. آن نیز جای ایراد است.
اما اینکه کلاً از میان رفت ، این به علت انقلاب ریشهداری بود که در آن کشور روی داد و آنجا را زیر و رو کرد و زندگانی را کلاً به راه تازهای انداخت. انقلاب بلشویکی «شیوهی پولی» تازهای میداشت و این ناچاری بود که اسکناسها از میان برود.
کسانی هم میگویند : طلا و نقره به هر حال ارزشی دارد که اگر از پولی افتاد باز هم آن را میتوان فروخت و چیزی خرید. ولی اسکناس هیچ ارزشی ندارد که اگر از پولی افتاد جز به درد سوزاندن در زیر دیگ نمیخورد.
میگوییم : این سخن راستست ، ما نیز گفتهایم که طلا و نقره ارزش فلزی خود را دارد. ولی این سخن نمیتواند به گفتههای ما ایرادی باشد و نمیتواند آنها را از میان ببرد. ما میگوییم : ارزش اسکناس از خودش است. ارزش آن از اینست که در گردش است و همه آن را قبول میکنند و قانون پشتیبانش میباشد. ترسِ از کار افتادن هم بیجاست. زیرا یک ملت اگر با فهم و بینش زندگی کنند نباید بگذارند اسکناس از کار بیفتد.
ترس از کار افتادن اسکناس از اینجاست که آن را وابسته به پشتوانهی بانکی میشناسند و ترس از آن دارند که روزی بیاید و بانک آن را قبول نکند و آن از کار بیفتد ، و ما گفتیم که این غلطفهمی است. مردم باید اسکناس را مستقل بشناسند ، آن وقت ترسِ از کار افتادن نخواهد بود.
شما فرض کنید که ما یک شب بخوابیم و فردا بیدار شده آگاه بشویم که بانک ایران همهی طلا و نقره و جواهر و هرچه داشت برداشته و از این کشور بیرون رفته. از این رخداد کمترین ضرری به ما نخواهد رسید و ما خواهیم توانست اسکناسهای خود را نگه بداریم و همچنان خرید و فروش و دیگر کارهای خود را دنبال کنیم. من میپرسم اگر چنین کاری پیش بیاید و ما اعتنا نکرده همچون روزهای گذشته به کار خود سرگرم باشیم چه نقصی در کار خواهد بود؟!.. بگویند تا من نیز بدانم؟..
مردم این نمیدانند که اختیار اسکناس در دست ماست ، در دست بانک نیست. این ماییم که اسکناس را به پولی انتخاب کردهایم و میگردانیم و باید همیشه بگردانیم و هیچگاه ترسِ از گردش افتادن بخود راه ندهیم. اگر روزی آمد و یک چیز بهتری برای پولی پیدا شد در آن روز هم اسکناسها را با آنها معاوضه کرده نمیگذاریم حسابها بهم بخورد و بینظمی به وجود بیاید. (2)
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ تزار روس
2ـ این کاریست که با کارت بانکی انجام دادهایم.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار چهارم : پول وسیلهی معاوضه است ، ثروت نیست. (پنج از شش)
دربارهی اسکناس و پشتوانهی بانکی ، نافهمیهای این مردم بیشتر شنیدنیست. تاجران یا بهتر بگوییم : حریصان و پولجمعکنان که در سالهای اخیر به تجدد روی آوردهاند و روزنامه میخوانند و رادیو گوش میدهند و به حساب خود میخواهند با تاجران اروپا و آمریکا همترازی بکنند و دانستنیها را بدانند ، در این مدت بیش از آن نفهمیدهاند که ارزش اسکناس با پشتوانه (یا ذخیرههای طلا و نقره و جواهر در بانک) است و این درس غلط را از بر کردهاند و بکار میبندند. از اینجا در این چند سال جنگ ما دیدیم که هر زمان که در نشست وزیران یا در مجلس سخن از چاپ اسکناسهای نو به میان آمد هنوز به جایی نرسیده و کاری نشده اینان به همان بهانه به قیمت کالاها اضافه کردند. در چنین سالهای گرفتاری این رفتار زشت آنها گرفتاری بزرگ دیگری بود.
اینان خیال میکنند که اسکناس در دست مردم عاریت است و اگر روزی خواستند خواهند توانست آنها را به بانک ببرند و در برابرش طلا و نقره (به نرخ روز) دریافت کنند. اینست حساب میکنند که فلان اندازه طلا و نقره که هست با این اسکناسهای اضافی به هر ریالی ، یک ریال نخواهد رسید و همین را بهانهی کار خود میگیرند.
کسانی میگویند : کاهش ارزش اسکناس در نتیجهی افزایش آن در همه جا هست و آن را «تورم اسکناس» مینامند. در روسیه در جنگ گذشته اسکناسهای نكولا (1) کمارزش شد و سرانجام کلاً از میان رفت.
میگوییم : «بودن در همه جا» نمیتواند دلیل راستی (حقیقت) یک چیز باشد.
در آنجاها نیز مقید به حقایق نبودهاند و اسکناس را به معنی راستش نشناختهاند. در روسیه کاهش ارزش اسکناس نكولا (یا مَنات) علت عاقلانهای نداشت. آن نیز جای ایراد است.
اما اینکه کلاً از میان رفت ، این به علت انقلاب ریشهداری بود که در آن کشور روی داد و آنجا را زیر و رو کرد و زندگانی را کلاً به راه تازهای انداخت. انقلاب بلشویکی «شیوهی پولی» تازهای میداشت و این ناچاری بود که اسکناسها از میان برود.
کسانی هم میگویند : طلا و نقره به هر حال ارزشی دارد که اگر از پولی افتاد باز هم آن را میتوان فروخت و چیزی خرید. ولی اسکناس هیچ ارزشی ندارد که اگر از پولی افتاد جز به درد سوزاندن در زیر دیگ نمیخورد.
میگوییم : این سخن راستست ، ما نیز گفتهایم که طلا و نقره ارزش فلزی خود را دارد. ولی این سخن نمیتواند به گفتههای ما ایرادی باشد و نمیتواند آنها را از میان ببرد. ما میگوییم : ارزش اسکناس از خودش است. ارزش آن از اینست که در گردش است و همه آن را قبول میکنند و قانون پشتیبانش میباشد. ترسِ از کار افتادن هم بیجاست. زیرا یک ملت اگر با فهم و بینش زندگی کنند نباید بگذارند اسکناس از کار بیفتد.
ترس از کار افتادن اسکناس از اینجاست که آن را وابسته به پشتوانهی بانکی میشناسند و ترس از آن دارند که روزی بیاید و بانک آن را قبول نکند و آن از کار بیفتد ، و ما گفتیم که این غلطفهمی است. مردم باید اسکناس را مستقل بشناسند ، آن وقت ترسِ از کار افتادن نخواهد بود.
شما فرض کنید که ما یک شب بخوابیم و فردا بیدار شده آگاه بشویم که بانک ایران همهی طلا و نقره و جواهر و هرچه داشت برداشته و از این کشور بیرون رفته. از این رخداد کمترین ضرری به ما نخواهد رسید و ما خواهیم توانست اسکناسهای خود را نگه بداریم و همچنان خرید و فروش و دیگر کارهای خود را دنبال کنیم. من میپرسم اگر چنین کاری پیش بیاید و ما اعتنا نکرده همچون روزهای گذشته به کار خود سرگرم باشیم چه نقصی در کار خواهد بود؟!.. بگویند تا من نیز بدانم؟..
مردم این نمیدانند که اختیار اسکناس در دست ماست ، در دست بانک نیست. این ماییم که اسکناس را به پولی انتخاب کردهایم و میگردانیم و باید همیشه بگردانیم و هیچگاه ترسِ از گردش افتادن بخود راه ندهیم. اگر روزی آمد و یک چیز بهتری برای پولی پیدا شد در آن روز هم اسکناسها را با آنها معاوضه کرده نمیگذاریم حسابها بهم بخورد و بینظمی به وجود بیاید. (2)
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ تزار روس
2ـ این کاریست که با کارت بانکی انجام دادهایم.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
93%
آری
7%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشتهداری و آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست (سه از سه)
🖌 احمد کسروی
از این گذشته در ایران در برابر مشروطه سدهای بزرگی هست. این کیشهای گوناگون که در ایران است هیچ یکی با زندگانی دمکراسی سازگار نیست. همچنان ادبیات ایران با شعرهایی که بفراوانی دارند با مشروطه ناسازگار است. اینها سدی بزرگ دیگر در برابر مشروطه است.
اکنون سخن در آن است که ما از روزی که بکوشش برخاستهایم از دلبستگیای که بمشروطه داریم ، از یکسو کوشیدهایم معنی مشروطه را باین مردم بفهمانیم. در این باره کتابها بچاپ رسانیده گفتارها نوشتهایم. یکی از یاران ما (آقای فرهنگ) برای فهمانیدن معنی مشروطه کتابچهای با زبان باباشملی نوشته است که دو بار بچاپ رسیده.
از سوی دیگر با کیشها و شعرها و دیگر جلوگیرهای مشروطه به سختترین نبرد برخاسته بکندن ریشهی آنها کوشیدهایم.
اینها کوششهاییست که ما در زمینهی پیشرفت مشروطه کردهایم و میکنیم. راستست که میدان کوششهای ما تنها ایران نیست ، ولی در همان حال به ایران که میهن ماست دلبستگی ویژه داریم و این یکی از آرزوهای ماست که این تودهی بدبخت از آلودگیها بیرون آید و با تودههای دیگر جهان همپا گردد و در این راه از هر گونه کوشش بازنایستادهایم.
اینست داستان دلبستگی ما بمشروطه و ارجی که ما بآن میگزاریم. و چون یک دسته از دور و نزدیک امروز باینجا آمده در این جشن و شادی با ما همراهی نمودهاند در پایان سخن خود بآنان سپاس میگزاریم. امیدمندم زود خواهد بود آن روزی که همهی غیرتمندان و نیکمردان در ایران در این کوششها با ما همدستی خواهند نمود.
بخشی از «گفتار آقای کسروی در جشن مشروطه» ، دفتر مرداد 1324
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 مشروطه[=دمکراسی] بهترین شکل سررشتهداری و آخرین نتیجهی اندیشههای نژاد آدمیست (سه از سه)
🖌 احمد کسروی
از این گذشته در ایران در برابر مشروطه سدهای بزرگی هست. این کیشهای گوناگون که در ایران است هیچ یکی با زندگانی دمکراسی سازگار نیست. همچنان ادبیات ایران با شعرهایی که بفراوانی دارند با مشروطه ناسازگار است. اینها سدی بزرگ دیگر در برابر مشروطه است.
اکنون سخن در آن است که ما از روزی که بکوشش برخاستهایم از دلبستگیای که بمشروطه داریم ، از یکسو کوشیدهایم معنی مشروطه را باین مردم بفهمانیم. در این باره کتابها بچاپ رسانیده گفتارها نوشتهایم. یکی از یاران ما (آقای فرهنگ) برای فهمانیدن معنی مشروطه کتابچهای با زبان باباشملی نوشته است که دو بار بچاپ رسیده.
از سوی دیگر با کیشها و شعرها و دیگر جلوگیرهای مشروطه به سختترین نبرد برخاسته بکندن ریشهی آنها کوشیدهایم.
اینها کوششهاییست که ما در زمینهی پیشرفت مشروطه کردهایم و میکنیم. راستست که میدان کوششهای ما تنها ایران نیست ، ولی در همان حال به ایران که میهن ماست دلبستگی ویژه داریم و این یکی از آرزوهای ماست که این تودهی بدبخت از آلودگیها بیرون آید و با تودههای دیگر جهان همپا گردد و در این راه از هر گونه کوشش بازنایستادهایم.
اینست داستان دلبستگی ما بمشروطه و ارجی که ما بآن میگزاریم. و چون یک دسته از دور و نزدیک امروز باینجا آمده در این جشن و شادی با ما همراهی نمودهاند در پایان سخن خود بآنان سپاس میگزاریم. امیدمندم زود خواهد بود آن روزی که همهی غیرتمندان و نیکمردان در ایران در این کوششها با ما همدستی خواهند نمود.
بخشی از «گفتار آقای کسروی در جشن مشروطه» ، دفتر مرداد 1324
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار چهارم : پول وسیلهی معاوضه است ، ثروت نیست. (شش از شش)
بله دربارهی اسکناس اضافی سخنانی هست که باید آن را نیز بگوییم :
باید دانست که اسکناس اضافی که گاهی دولت (با اجازه خواستن از مجلس) به چاپ میرساند از دو راه میتواند باشد :
یکی آنکه اسکناسهایی که در گردشست کمتر از اندازهی نیاز میباشد و تنگنا و درماندگی به وجود میآورد. در چنین وضعی جای هیچ ایراد نیست و میباید دولت را در کار خود آزاد گذاشت و هیچ ترسی از این کار نداشت و نتیجهای جز آسانتری داد و ستدها انتظار نداشت ، و سودی که دولت از این راه میبرد بمردم ضرری نخواهد رساند.
دیگری آنکه جنگی یا حادثهی دیگری در میانست و دولت به پول بیشتری نیاز پیدا کرده خود را ناچار میبیند که اسکناسهای اضافی بچاپ برساند. در چنین حالی دولت با کمک آن اسکناسها وامی از ملت خواسته و گرفته ، و این نیز ضرری نخواهد داشت و علت بالا رفتن نرخها نباید باشد. چیزی که هست دولت سپس باید آن اسکناسها را پس بگیرد و وام خود را بمردم بپردازد.
به هر حال چاپ اسکناسهای اضافی یک حسابی در میانهی دولت و ملت است و ما علتی برای بالا بردن نرخها در این زمینه نمیبینیم.
به سخن بیش از این دامنه نمیدهیم. چنانکه در این چند سال دیدیم ناآگاهی مردم از معنی حقیقی پول و از ارزش حقیقی طلا و نقره و از معنی اسکناس ، و دل بستن آنها به «ذخیرهی بانکی» و دیگر نادانیها که در میانست ، زیانهای بسیاری در کار زندگانی به وجود میآورد. در این چند سال در ایران خانوادههای بسیاری قربانی این نادانیها شدند و هزارها زنان و مردان نابود شده یا آواره و بیخانمان شدند. اینست برای مردم از چیزهای واجب ، دانستن این حقایق و به دل سپردن اینهاست.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار چهارم : پول وسیلهی معاوضه است ، ثروت نیست. (شش از شش)
بله دربارهی اسکناس اضافی سخنانی هست که باید آن را نیز بگوییم :
باید دانست که اسکناس اضافی که گاهی دولت (با اجازه خواستن از مجلس) به چاپ میرساند از دو راه میتواند باشد :
یکی آنکه اسکناسهایی که در گردشست کمتر از اندازهی نیاز میباشد و تنگنا و درماندگی به وجود میآورد. در چنین وضعی جای هیچ ایراد نیست و میباید دولت را در کار خود آزاد گذاشت و هیچ ترسی از این کار نداشت و نتیجهای جز آسانتری داد و ستدها انتظار نداشت ، و سودی که دولت از این راه میبرد بمردم ضرری نخواهد رساند.
دیگری آنکه جنگی یا حادثهی دیگری در میانست و دولت به پول بیشتری نیاز پیدا کرده خود را ناچار میبیند که اسکناسهای اضافی بچاپ برساند. در چنین حالی دولت با کمک آن اسکناسها وامی از ملت خواسته و گرفته ، و این نیز ضرری نخواهد داشت و علت بالا رفتن نرخها نباید باشد. چیزی که هست دولت سپس باید آن اسکناسها را پس بگیرد و وام خود را بمردم بپردازد.
به هر حال چاپ اسکناسهای اضافی یک حسابی در میانهی دولت و ملت است و ما علتی برای بالا بردن نرخها در این زمینه نمیبینیم.
به سخن بیش از این دامنه نمیدهیم. چنانکه در این چند سال دیدیم ناآگاهی مردم از معنی حقیقی پول و از ارزش حقیقی طلا و نقره و از معنی اسکناس ، و دل بستن آنها به «ذخیرهی بانکی» و دیگر نادانیها که در میانست ، زیانهای بسیاری در کار زندگانی به وجود میآورد. در این چند سال در ایران خانوادههای بسیاری قربانی این نادانیها شدند و هزارها زنان و مردان نابود شده یا آواره و بیخانمان شدند. اینست برای مردم از چیزهای واجب ، دانستن این حقایق و به دل سپردن اینهاست.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🔸 1ـ یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نبینند (یک از دو)
🖌 احمد کسروی
گردآورنده : در تاریخ هندوستان چنین میخوانیم :
در آغاز سدهی هفدهم دو کشور فرانسه و انگلیس نمایندگیهای شرکتهای بازرگانی خود را در هندوستان برپا کردند. این شرکتها حق انحصاری بازرگانی و پدید آوردن نیروی پلیس در هندوستان را از دولت خود دریافت کرده در آنجا نیز با دادن پیشکش و یا مالیات به پادشاه یا فرمانروای محلی حق ساختن ساختمانهای بازرگانی یا بندرگاه را بدست آوردند. ساختمانهای بازرگانی همان مغازهها ، انبارهای کالا و خانههای مأموران بود که برج و باروی استواری آن را دربر میگرفت تا در هنگام جنگ با دشمنان بتواند پایداری کند.
پس از مرگ پادشاه هندوستان بنامِ اورنگ زیب (1707) ، کارکنان دولت و پادشاه که با عنوانهای نوّاب و راجه شناخته میشدند سر به خودسری برداشته و بجنگ میان خود پرداختند.
کمپانی فرانسوی لشگری از بومیان آراسته با یاری دادن به این فرماندار و جنگ با آن دیگری از یکسو آتش جنگ را میان ایشان افروختهتر میداشت و از سوی دیگر در این گیرودار به زمینها و داراک ایشان دست میانداخت چنانکه کاریکال و کلکته را ازآنِ خود ساخت و پاینامِ نوّابی گرفت. از سوی دیگر بازرگانی داخلی هند را زیر دیدهبانی خود درآورده و بردن کالا از یک بندر به بندری دیگر را خود بدست گرفت.
از آنسو کمپانی (انگلیسی) هند شرقی از امپراتور گورکانی هند اجازه یافت تا در شهر «سورات» کارخانهای برپا سازد. چند سال بعد در جنوب هند قطعه زمینی خرید و شهر مَدْرس را بنیاد گزاشت.
هر دو کشور گام بگام با شرکتهای بازرگانی خود بر بخشهایی از کشور هند و اقتصاد آن دست یافتند و در کارهای آن چیرگی نمودند.
سپس درمیانهی سدهی هجدهم ، میان انگلیسیها و فرانسویها جنگهایی درگرفت و در 1763 با پیماننامهی پاریس انگلیسیها دست فرانسویان را در هندوستان برتافته سلطان بیرقیب آن سرزمین گردیدند. این پیماننامه را سرچشمهی نیرومندی بیشتر انگلستان و فاصله گرفتن او از دیگر کشورهای اروپایی دانستهاند.
چون انگلیسیها از همچشمی با فرانسویان آسوده گردیدند «عین همان روش و دستوری را که دوپلکس [ Joseph François Dupleix سردار فرانسوی] پیش گرفته بود سرمشق قرار داده و آن عبارت بود از تهیهی قشون محلی مطابق نظام اروپایی ، دخالت در منازعات امراء هندوستان و امداد بطرفی که بیشتر اراضی بکمپانی وامیگزارد یا بیشتر پول میدهد. پس کمپانی در کمتر از پنجاه سال بوسیلهی خود هندوها هندوستان را مسخر کرد ...» (آلبر ماله ـ ژول ایزاک ، انقلاب کبیر فرانسه ، بخش هفتم)
تنها هشتهزار تن انگلیسی از سرزمینی بسیار دور آمده بر سیصدوپنجاهملیون هندی فرمانروایی میکردند. جای پرسشست که این شمار اندک چگونه بر آن سرزمین چیره گشتند؟.
گاندی بزرگ پاسخ این پرسش و آن سرگذشت اندوهآور را چنین شرح میدهد :
«انگلیسیان در آغاز برای بازرگانی به هند وارد شدند. شرکت «بهادر» [همان کمپانی هند شرقی] را درست بیاد آوریم. چه کسی آن شرکت را فیروز گردانید؟ شرکت بهادر در آن زمان نمیخواست بر هند چیره گردد. چه کسی کارمندان آن را رهبری کرد؟ چه کسی آنان را با دادن پول فریفت؟ تاریخ نشان میدهد که همهی این کارها را ما کردیم. بامید اینکه زودتر پولدار شویم ، کارکنان شرکت را با آغوش باز پیشواز کرده بآنان کمک دادیم. ... پزشک راستین کسی است که علتهای بیماری را پیدا کند. اگر بخواهیم هند را براستی از بیماری برهانیم باید ریشهی آن را بیابیم. ... هنگامی که میان راجههای ما کشمکش آغاز گردید آنها از شرکت بهادر سود جستند و از آنجا که شرکت تنها در اندیشهی افزودن به دارایی خود بود این درخواست کمک راجهها را پذیرفت و پایگاه نوینی پدید آورد. ... آیا بیهوده نیست بخاطر کاری که ما خودمان بسر خودمان آوردیم با انگلیسیان بجنگیم؟ ... ما بودیم که زمینهی گسترش و چیرگی کمپانی را آماده ساختیم. درست آنست که بگوییم ما بودیم که هندوستان را بانگلیسیان دادیم ، بجای اینکه بگوییم انگلیسیان بودند که هندوستان را اشغال کردند.
بعضی از انگلیسیان میگویند : با نیروی اسلحه و زور بر هند چیره شدهاند و با نیروی آن ، آن را نگاه داشتند. هر دوی اینها نادرست است. ... دشمنیها و دوستیهایی که میان ما هست چیرگی آنان را استواری بخشیده بود. ... » (اینست مذهب من ، به نقل از حسین یزدانیان ، گاندی و استقلال هند ، ص 17 و 18)
کسروی آن یگانهمرد ، دربارهی ایرانیان گفتههایی همانند سخن گاندی دارد :
این توده افتادهی بدیهای خود است و باید چارهاش را هم از آن راه کرد.
یک تودهی خردمند باید از گذشته پند آموزد.
همو یک اصل اجتماعی ارجمندی را بدینسان بازمینماید :
یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نبینند.
همچنین میگوید :
👇
🔸 1ـ یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نبینند (یک از دو)
🖌 احمد کسروی
گردآورنده : در تاریخ هندوستان چنین میخوانیم :
در آغاز سدهی هفدهم دو کشور فرانسه و انگلیس نمایندگیهای شرکتهای بازرگانی خود را در هندوستان برپا کردند. این شرکتها حق انحصاری بازرگانی و پدید آوردن نیروی پلیس در هندوستان را از دولت خود دریافت کرده در آنجا نیز با دادن پیشکش و یا مالیات به پادشاه یا فرمانروای محلی حق ساختن ساختمانهای بازرگانی یا بندرگاه را بدست آوردند. ساختمانهای بازرگانی همان مغازهها ، انبارهای کالا و خانههای مأموران بود که برج و باروی استواری آن را دربر میگرفت تا در هنگام جنگ با دشمنان بتواند پایداری کند.
پس از مرگ پادشاه هندوستان بنامِ اورنگ زیب (1707) ، کارکنان دولت و پادشاه که با عنوانهای نوّاب و راجه شناخته میشدند سر به خودسری برداشته و بجنگ میان خود پرداختند.
کمپانی فرانسوی لشگری از بومیان آراسته با یاری دادن به این فرماندار و جنگ با آن دیگری از یکسو آتش جنگ را میان ایشان افروختهتر میداشت و از سوی دیگر در این گیرودار به زمینها و داراک ایشان دست میانداخت چنانکه کاریکال و کلکته را ازآنِ خود ساخت و پاینامِ نوّابی گرفت. از سوی دیگر بازرگانی داخلی هند را زیر دیدهبانی خود درآورده و بردن کالا از یک بندر به بندری دیگر را خود بدست گرفت.
از آنسو کمپانی (انگلیسی) هند شرقی از امپراتور گورکانی هند اجازه یافت تا در شهر «سورات» کارخانهای برپا سازد. چند سال بعد در جنوب هند قطعه زمینی خرید و شهر مَدْرس را بنیاد گزاشت.
هر دو کشور گام بگام با شرکتهای بازرگانی خود بر بخشهایی از کشور هند و اقتصاد آن دست یافتند و در کارهای آن چیرگی نمودند.
سپس درمیانهی سدهی هجدهم ، میان انگلیسیها و فرانسویها جنگهایی درگرفت و در 1763 با پیماننامهی پاریس انگلیسیها دست فرانسویان را در هندوستان برتافته سلطان بیرقیب آن سرزمین گردیدند. این پیماننامه را سرچشمهی نیرومندی بیشتر انگلستان و فاصله گرفتن او از دیگر کشورهای اروپایی دانستهاند.
چون انگلیسیها از همچشمی با فرانسویان آسوده گردیدند «عین همان روش و دستوری را که دوپلکس [ Joseph François Dupleix سردار فرانسوی] پیش گرفته بود سرمشق قرار داده و آن عبارت بود از تهیهی قشون محلی مطابق نظام اروپایی ، دخالت در منازعات امراء هندوستان و امداد بطرفی که بیشتر اراضی بکمپانی وامیگزارد یا بیشتر پول میدهد. پس کمپانی در کمتر از پنجاه سال بوسیلهی خود هندوها هندوستان را مسخر کرد ...» (آلبر ماله ـ ژول ایزاک ، انقلاب کبیر فرانسه ، بخش هفتم)
تنها هشتهزار تن انگلیسی از سرزمینی بسیار دور آمده بر سیصدوپنجاهملیون هندی فرمانروایی میکردند. جای پرسشست که این شمار اندک چگونه بر آن سرزمین چیره گشتند؟.
گاندی بزرگ پاسخ این پرسش و آن سرگذشت اندوهآور را چنین شرح میدهد :
«انگلیسیان در آغاز برای بازرگانی به هند وارد شدند. شرکت «بهادر» [همان کمپانی هند شرقی] را درست بیاد آوریم. چه کسی آن شرکت را فیروز گردانید؟ شرکت بهادر در آن زمان نمیخواست بر هند چیره گردد. چه کسی کارمندان آن را رهبری کرد؟ چه کسی آنان را با دادن پول فریفت؟ تاریخ نشان میدهد که همهی این کارها را ما کردیم. بامید اینکه زودتر پولدار شویم ، کارکنان شرکت را با آغوش باز پیشواز کرده بآنان کمک دادیم. ... پزشک راستین کسی است که علتهای بیماری را پیدا کند. اگر بخواهیم هند را براستی از بیماری برهانیم باید ریشهی آن را بیابیم. ... هنگامی که میان راجههای ما کشمکش آغاز گردید آنها از شرکت بهادر سود جستند و از آنجا که شرکت تنها در اندیشهی افزودن به دارایی خود بود این درخواست کمک راجهها را پذیرفت و پایگاه نوینی پدید آورد. ... آیا بیهوده نیست بخاطر کاری که ما خودمان بسر خودمان آوردیم با انگلیسیان بجنگیم؟ ... ما بودیم که زمینهی گسترش و چیرگی کمپانی را آماده ساختیم. درست آنست که بگوییم ما بودیم که هندوستان را بانگلیسیان دادیم ، بجای اینکه بگوییم انگلیسیان بودند که هندوستان را اشغال کردند.
بعضی از انگلیسیان میگویند : با نیروی اسلحه و زور بر هند چیره شدهاند و با نیروی آن ، آن را نگاه داشتند. هر دوی اینها نادرست است. ... دشمنیها و دوستیهایی که میان ما هست چیرگی آنان را استواری بخشیده بود. ... » (اینست مذهب من ، به نقل از حسین یزدانیان ، گاندی و استقلال هند ، ص 17 و 18)
کسروی آن یگانهمرد ، دربارهی ایرانیان گفتههایی همانند سخن گاندی دارد :
این توده افتادهی بدیهای خود است و باید چارهاش را هم از آن راه کرد.
یک تودهی خردمند باید از گذشته پند آموزد.
همو یک اصل اجتماعی ارجمندی را بدینسان بازمینماید :
یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نبینند.
همچنین میگوید :
👇
ما خود بدیم که از جهان بدی میبینیم. قضا و قدر را با ما هیچ کاری نیست. خدا ما را خوار و زبون نمیخواهد.
شما نیک باشید و از پیشامدها نترسید. یک تودهی غیرتمند و آراسته لگدمال پیشامدها نگردد و از میان نرود.
یک تودهی آلوده اگرهم از پیشامدها سودی برند ، جز چندگاهه [=موقتی] نتواند بود و سرانجام هودهای [=نتیجهای] از آن در دست نتوانند داشت.
در این باره او سخنان باریکبینانه و مشروحی دارد. آنها سخن از لایههای زیرین و پنهانِ اخلاق و خصلتهای شرقیان بویژه ایرانیان دارند. این رشته گفتارها که ما کتاب آن را «دردها و درمانها» نامیدهایم از مهنامهی پیمان گردآوری شده و بیجا نیست اگر آن را «روانشناسی عقبماندگی» بنامیم. این گفتارها بیهمتاست و پس از هشتاد سال تو گویی برای امروز نوشته شده.
هیچ چیزی در جهان بیعلت نیست و عقبماندگی و دردهای شرقیان نیز علتهای خود را دارد. در این گفتارها علتهای مختلف بدبختی و درماندگی شرقیان روشن شده.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
شما نیک باشید و از پیشامدها نترسید. یک تودهی غیرتمند و آراسته لگدمال پیشامدها نگردد و از میان نرود.
یک تودهی آلوده اگرهم از پیشامدها سودی برند ، جز چندگاهه [=موقتی] نتواند بود و سرانجام هودهای [=نتیجهای] از آن در دست نتوانند داشت.
در این باره او سخنان باریکبینانه و مشروحی دارد. آنها سخن از لایههای زیرین و پنهانِ اخلاق و خصلتهای شرقیان بویژه ایرانیان دارند. این رشته گفتارها که ما کتاب آن را «دردها و درمانها» نامیدهایم از مهنامهی پیمان گردآوری شده و بیجا نیست اگر آن را «روانشناسی عقبماندگی» بنامیم. این گفتارها بیهمتاست و پس از هشتاد سال تو گویی برای امروز نوشته شده.
هیچ چیزی در جهان بیعلت نیست و عقبماندگی و دردهای شرقیان نیز علتهای خود را دارد. در این گفتارها علتهای مختلف بدبختی و درماندگی شرقیان روشن شده.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸