✴️گزارش یا گذارش
🖌 کوشاد تلگرام
چون برخی خوانندگان از اینکه ما «گزاردن» و مشتقات آن را با زاء مینویسیم بما ایراد گرفتهاند ، با آوردن این یادداشت کوتاه از روزنامهی پرچم شمارهی 5 میخواهیم شرح دهیم که این کار از روی آگاهی انجام میشود نه از راه هوس. از اینجا دانسته میشود که سپاسگزاری و واگزاری و نماز گزاری و کارگزاری همه با زاء درست است.
🔶 پرچم روزانه
ما چون « گزاردن» و مشتقات آن را با زاء مینویسیم از اینجا ایرادهای گوناگون برخاسته. یكی میگوید : چرا شما آن را با زاء مینویسید در حالی كه دیگران با ذال مینویسند؟!.. دیگری میگوید : چرا آن را با زاء ولی « گذشتن» را با ذال مینویسید؟..
دیگری میگوید : چرا در یك جای روزنامه آن را با زاء و در جای دیگرش با ذال مینویسید؟..
میگویم : « گزاردن» با زاء و « گذشتن» با ذال است. این دو باهم جدایی دارد كه ما آن را از اصل پهلَویشان میفهمیم. « گزاردن» در پهلوی « وچارتن» و « گذشتن» در آن « وترتن» بوده. جیم تبدیل به زاء و تاء تبدیل به ذال یافته. این پاسخ آن دو ایراد یكم و دوم است.
اما ایراد سوم ، ما در نوشتههای خود آن را با زاء میآوریم. ولی در خبرهای پارسی كه از ادارهی انتشارات داده میشود چون با ذال نوشته مینویسند ما نیز بدانسان چاپ میكنیم.
🖌 کوشاد تلگرام
چون برخی خوانندگان از اینکه ما «گزاردن» و مشتقات آن را با زاء مینویسیم بما ایراد گرفتهاند ، با آوردن این یادداشت کوتاه از روزنامهی پرچم شمارهی 5 میخواهیم شرح دهیم که این کار از روی آگاهی انجام میشود نه از راه هوس. از اینجا دانسته میشود که سپاسگزاری و واگزاری و نماز گزاری و کارگزاری همه با زاء درست است.
🔶 پرچم روزانه
ما چون « گزاردن» و مشتقات آن را با زاء مینویسیم از اینجا ایرادهای گوناگون برخاسته. یكی میگوید : چرا شما آن را با زاء مینویسید در حالی كه دیگران با ذال مینویسند؟!.. دیگری میگوید : چرا آن را با زاء ولی « گذشتن» را با ذال مینویسید؟..
دیگری میگوید : چرا در یك جای روزنامه آن را با زاء و در جای دیگرش با ذال مینویسید؟..
میگویم : « گزاردن» با زاء و « گذشتن» با ذال است. این دو باهم جدایی دارد كه ما آن را از اصل پهلَویشان میفهمیم. « گزاردن» در پهلوی « وچارتن» و « گذشتن» در آن « وترتن» بوده. جیم تبدیل به زاء و تاء تبدیل به ذال یافته. این پاسخ آن دو ایراد یكم و دوم است.
اما ایراد سوم ، ما در نوشتههای خود آن را با زاء میآوریم. ولی در خبرهای پارسی كه از ادارهی انتشارات داده میشود چون با ذال نوشته مینویسند ما نیز بدانسان چاپ میكنیم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 کوشاد تلگرام
🔸پسگفتار
کسانی که نوشتارهای کسروی در روزنامهی پرچم در زمینهی اقتصاد را همچون «دارایی چیست؟» و «کارها و پیشهها» خواندهاند این دانستهاند که پرچم پس از یک رشته نوشتار که دربارهی معنی راست دمکراسی ، میهنپرستی و حزب آغاز کرد ، به بدفهمیهایی در زمینهی دارایی و کار پرداخت. بدفهمیهایی که میان مردم رواج دارد و اینست زندگی را از راه درست خود بیرون برده. خوانندگانِ این دفتر نیز با اندک توجهی درمییابند که کسروی نه درپی آموزش دانش اقتصاد بلکه درپی درست گردانیدن اندیشههای غلط در این زمینه است و در این میان ناچار حقایقی از اقتصاد را بمیان میآورد.
در این دفتر خوانندگان با معناهایی آشنا میشوند که برایشان تازگی دارد و در شگفت میشوند. مثلاً در گفتار دوم و سوم ، با معنی کارِ بهوده و سودمند آشنا میشوند و پی میبرند که یک رشته از کارهای کنونی در کشور جز مفتخوری نیست ، در ردهی دزدی و راهزنی است. کارهایی که نه تنها سودی به زندگی و اجتماع نمیرساند مایهی نابسامانی و زیان است.
نویسنده روی سخن به بازرگانان دارد که میگوید ایشان باید کالای ساخته شده را بدست مصرف کنندگان برساند و اینست نمیتوانند مدعی شوند چون آن را خریدهاند دارندهی آنند! او نشان میدهد که بازرگانان جز «توزیع» وظیفهای ندارند و آن کالاها بشکل «امانت» در نزد آنانست تا آنها را به مقصد (دست مصرف کنندگان) برسانند. و سودی که باید دادگرانه در این کار برند ، دستمزد توزیع کنندگی است. از اینجاست که میگوید آنان حق ندارند کالا را به بازرگان دیگری با سود بفروشند و چون بازپرسیده شود با گردنی افراشته بگویند : «پول داده خریدهام ، مال خودمست ، به هر بهایی که خواستم به هر کسی که خواستم میفروشم».
مغازهدار نیز همچون بازرگان جز یک توزیع کنندهی کالا نیست. در حالی که او نیز خود را دارندهی کالاهای مغازهاش دانسته و گمان دارد اختیار فروش به هر بها و به هر کسی را داراست. ممکنست کسی به او بگوید : «فلانجا همین کالا بیست درصد ارزانتر فروخته میشود» اگر او ـ برای مثال ـ بگوید این دو یکی نیستند و آنچه من میفروشم کیفیتش بهترست ، سخنیست درخور سنجش و اندیشه ولی اینکه بیشرمانه بگوید : «برو از آنجا بخر!» نشان از آن دارد که براستی خود را دارندهی آن کالاها میپندارد و روشنست که به نوشتههای این کتاب با چه دیدهای مینگرد.
افسوسمندانه در ایران و اساساً کشورهای سرمایهداری قانون پشتیبان اوست و او را «دارندهی کالا» میداند ، بدانسان که حق میدهد اگر خواست آنها را نابود هم بکند. اینکه در «بحران بزرگ» (1929 تا کمابیش ده سال پس از آن) غله ، شکر ، قهوه را چون خریدار نداشت به دریا میریختند از آنجا بود که قانون به بازرگانان این حق را میداد و میدهد. در حالی که بر پایهی سخنان این دفتر ایشان «امانتدار» کالاهای خریداری شدهشان میباشند و باید به وظیفهی خود ـ توزیع ـ بپردازند.
همهی اینها از اصلی پیروی میکند که راه درست کسب و کار را در این دفتر نشان میدهد :
از اینجا دانسته میشود که آرمانهای این دفتر را باید گشایندهی یک رشته زمینههای حقوقی تازه بشمار آورد. زمینههایی که باید به همراه دیگر چیزها تغییر کند ـ از جمله آموزش ، تا بتواند شکل قانون بخود گیرد و به مرحلهی اجرا درآید.
🖌 کوشاد تلگرام
🔸پسگفتار
کسانی که نوشتارهای کسروی در روزنامهی پرچم در زمینهی اقتصاد را همچون «دارایی چیست؟» و «کارها و پیشهها» خواندهاند این دانستهاند که پرچم پس از یک رشته نوشتار که دربارهی معنی راست دمکراسی ، میهنپرستی و حزب آغاز کرد ، به بدفهمیهایی در زمینهی دارایی و کار پرداخت. بدفهمیهایی که میان مردم رواج دارد و اینست زندگی را از راه درست خود بیرون برده. خوانندگانِ این دفتر نیز با اندک توجهی درمییابند که کسروی نه درپی آموزش دانش اقتصاد بلکه درپی درست گردانیدن اندیشههای غلط در این زمینه است و در این میان ناچار حقایقی از اقتصاد را بمیان میآورد.
در این دفتر خوانندگان با معناهایی آشنا میشوند که برایشان تازگی دارد و در شگفت میشوند. مثلاً در گفتار دوم و سوم ، با معنی کارِ بهوده و سودمند آشنا میشوند و پی میبرند که یک رشته از کارهای کنونی در کشور جز مفتخوری نیست ، در ردهی دزدی و راهزنی است. کارهایی که نه تنها سودی به زندگی و اجتماع نمیرساند مایهی نابسامانی و زیان است.
نویسنده روی سخن به بازرگانان دارد که میگوید ایشان باید کالای ساخته شده را بدست مصرف کنندگان برساند و اینست نمیتوانند مدعی شوند چون آن را خریدهاند دارندهی آنند! او نشان میدهد که بازرگانان جز «توزیع» وظیفهای ندارند و آن کالاها بشکل «امانت» در نزد آنانست تا آنها را به مقصد (دست مصرف کنندگان) برسانند. و سودی که باید دادگرانه در این کار برند ، دستمزد توزیع کنندگی است. از اینجاست که میگوید آنان حق ندارند کالا را به بازرگان دیگری با سود بفروشند و چون بازپرسیده شود با گردنی افراشته بگویند : «پول داده خریدهام ، مال خودمست ، به هر بهایی که خواستم به هر کسی که خواستم میفروشم».
مغازهدار نیز همچون بازرگان جز یک توزیع کنندهی کالا نیست. در حالی که او نیز خود را دارندهی کالاهای مغازهاش دانسته و گمان دارد اختیار فروش به هر بها و به هر کسی را داراست. ممکنست کسی به او بگوید : «فلانجا همین کالا بیست درصد ارزانتر فروخته میشود» اگر او ـ برای مثال ـ بگوید این دو یکی نیستند و آنچه من میفروشم کیفیتش بهترست ، سخنیست درخور سنجش و اندیشه ولی اینکه بیشرمانه بگوید : «برو از آنجا بخر!» نشان از آن دارد که براستی خود را دارندهی آن کالاها میپندارد و روشنست که به نوشتههای این کتاب با چه دیدهای مینگرد.
افسوسمندانه در ایران و اساساً کشورهای سرمایهداری قانون پشتیبان اوست و او را «دارندهی کالا» میداند ، بدانسان که حق میدهد اگر خواست آنها را نابود هم بکند. اینکه در «بحران بزرگ» (1929 تا کمابیش ده سال پس از آن) غله ، شکر ، قهوه را چون خریدار نداشت به دریا میریختند از آنجا بود که قانون به بازرگانان این حق را میداد و میدهد. در حالی که بر پایهی سخنان این دفتر ایشان «امانتدار» کالاهای خریداری شدهشان میباشند و باید به وظیفهی خود ـ توزیع ـ بپردازند.
همهی اینها از اصلی پیروی میکند که راه درست کسب و کار را در این دفتر نشان میدهد :
«کار و کسب برای راه افتادن کار اجتماع است ، برای سودجویی و پولاندوزی و یا روزی خوردن نیست. همه باید کار و کسب را به این معنی بشناسند و به این معنی دنبال کنند».
از اینجا دانسته میشود که آرمانهای این دفتر را باید گشایندهی یک رشته زمینههای حقوقی تازه بشمار آورد. زمینههایی که باید به همراه دیگر چیزها تغییر کند ـ از جمله آموزش ، تا بتواند شکل قانون بخود گیرد و به مرحلهی اجرا درآید.
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
93%
آری
7%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🔸 7ـ شهریور1320 و درسهای آن (یک از شش)
🖌 احمد کسروی و کوشاد تلگرام
گردآورنده : بدانسان که جنبش مشروطه تاریخ ما را به دو دورهی بیکبار جدا از یکدیگر : «پیش از مشروطه» و «پس از مشروطه» بخش میکند ، شهریور1320 نیز از یکسو نشانگر پایان یافتن «دورهی دیکتاتوری» و افتادن رضاشاه و از آنسو آغازگر روزگار نوی است که بنام «دورهی دمکراسی» شناخته میشده.
چنین پیشامدهایی در تاریخ یک توده ، هر کدام «نشانگر» آغاز یک دورهی نوینیست که با دورهی پیش از آن جداییهای چشمگیری دارد.
ایران که پس از برکناری محمدعلیمیرزا گرفتار کشمکشهای درونی و ستمگریهای گردنکشان نوخاسته شده و هنوز در چنگ دو همسایهی نیرومند شمالی و جنوبی ، روس و انگلیس ، و سیاستهای آزمندانهی ایشان بسر میبرد و دور نبود که به سرگذشت بیمناکتری دچار آید ، قضا را شورش بزرگ روسیه در 1296 و کودتای 1299 در ایران ، آن را براه دیگری انداخت و بگونهای شگفت از بیمها و آسیبهای بزرگ رست ولی از آزادی نیز دور گردید.
در فرمانروایی رضاشاه مجلس و انتخابات جز بازیچهای در دست دولت نبود. از آنسو این نیز شناخته میباشد که کارهایی که در این زمان انجام گرفت بیکبار اوضاع کشور را دگرگون ساخت و در پیشرفت این توده جهش چشمگیری پدید آورد. لیکن با افروخته گردیدن آتش جنگ جهانی دوم در 1318 و یورش آلمان به کشور سوسیالیستی نوپای شوروی در تیرماه 1320 ، پیشروی تند ایشان در خاک روسیه و سخت گردیدن کار جنگ به روسها و پر شدن دلهای متفقین (روس و انگلیس و آمریکا) از بیم رسیدن آلمانها به چاههای نفت قفقاز ، کشور ایران موقعیت جغرافی ـ سیاسی ویژهای یافت به اینمعنی که آسانترین راه رساندن خواربار و جنگافزار به روسها از ایران بود و از اینرو ایران با آنکه اعلام بیطرفی کرده بود از آتش جنگ دور نتوانستی ایستاد.
تنها دو ماه از حملهی آلمان به شوروی میگذشت که دو کشور همسایه لشگرهاشان را از شمال و جنوب رو به پایتخت راندند. ظاهر داستان آن بود که ایشان کارکنان آلمانی در ایران را بهانه کرده و به دولت ایران اخطار داده و دولت ایران (رضاشاه) بیباکی و نافهمی از خود نشان داده و به اخطارهای ایشان پروا نکرده و ایشان نیز بیطرفی ایران در جنگ را نادیده گرفته جنگ براه انداختهاند. آری جنگی درگرفت ولی نه از آنگونه که میان دو دشمن کینهجو درمیگیرد : خیانت آشکار فرماندهی آرتش از یکسو به درهم شکستن و آسیب یافتن آن راه گشاد و از سوی دیگر از دامنهدار شدن جنگ و درگیر گردیدن دو همسایه با یک جنگ تازهی دیگر جلو گرفت.
چنانکه ستودگیها و ناستودگیهای یک فرد در زمانهای ویژهای (مثلاً در یک سفر دشوار) شناخته میگردد ، همینست تواناییها و ناتوانیهای یک توده در هنگامهای ویژهای آشکار میگردد ـ برای مثال بهنگام «بحران». خواه این بحران یک «زمینلرزهی» سهمگین باشد ، خواه هنگام جنگ یا کمیابی خواربار.
نابسامانیها و آشفتگیهایی که از رهگذر پیشامدهای شهریور1320 در کشور در مدت چند روز نمودار گردید خود بهترین نشان از ناستودگیهای تودهی ایرانی داشت.
ولی آن پیشامدها چنانکه گزندهای بزرگی به این کشور رسانید درسهای بزرگی نیز داشت. ایرانیان میتوانستند دریابند که زندگانی اجتماعی جز از زندگانی فردیست و آن قانونهایش جداست. این دریابند که تودهای که افراد آن تنها در اندیشهی خود بوده برای خود میزیند و بسود توده بیپروایند سرنوشتی جز نابودی ندارد. میتوانستند دریابند که آسایش بآسانی بدست نیاید و چون با رنج و کوششِ بسیار بدست آمد آنگاه نیز نیاز بنگهداریست و برای چنین خواستی افراد باید «نیک» باشند تا بتوانند چنانکه یک خانواده را با همدستی و همدلی نگاه میدارند کشور را نیز نگاه دارند و راه برند. میتوانستند دریابند که تا جهان بدینسان است ، تودههای ناتوان باید تاوان ناتوانی خود را با خون جوانان و آوارگی و پاشیدگی خاندانها و ویرانی کشورشان بپردازند و همچون بردگان فرمانبر و زیردست تودههای زورمند باشند. میتوانستند دریابند که ناتوانند و این از آنروست که بستودگیهای تودههای نیرومند آراسته نیستند.
ایرانیان میتوانستند به کوششهای بیمانند کشورهای بزرگ درگیر جنگ بنگرند و بدانند که ایشان برای سرفرازی و استقلال کشورشان به چه از خودگذشتگیها و حتا جانبازیهایی آمادهاند و آن بهایی که سرفرازی و استقلال یک توده را هست ایشان با جانهای خود آمادهی پرداختش میباشند. ایرانیان میتوانستند دریابند که شناخته نبودن معنی میهنپرستی و بیپروایی به آن درمیان توده چه اندازه به این کشور گران میافتد و چه آسیبها از این رهگذر به کشور میرسد. میتوانستند بفهمند که زیانکاری یکمشت خیانتکار باعث مرگ هزاران جوان غیرتمند سرفراز و آوارگی دههزاران خاندان و زبونی ملیونها مردم تواند گردید. ...
——————————
🔸 7ـ شهریور1320 و درسهای آن (یک از شش)
🖌 احمد کسروی و کوشاد تلگرام
گردآورنده : بدانسان که جنبش مشروطه تاریخ ما را به دو دورهی بیکبار جدا از یکدیگر : «پیش از مشروطه» و «پس از مشروطه» بخش میکند ، شهریور1320 نیز از یکسو نشانگر پایان یافتن «دورهی دیکتاتوری» و افتادن رضاشاه و از آنسو آغازگر روزگار نوی است که بنام «دورهی دمکراسی» شناخته میشده.
چنین پیشامدهایی در تاریخ یک توده ، هر کدام «نشانگر» آغاز یک دورهی نوینیست که با دورهی پیش از آن جداییهای چشمگیری دارد.
ایران که پس از برکناری محمدعلیمیرزا گرفتار کشمکشهای درونی و ستمگریهای گردنکشان نوخاسته شده و هنوز در چنگ دو همسایهی نیرومند شمالی و جنوبی ، روس و انگلیس ، و سیاستهای آزمندانهی ایشان بسر میبرد و دور نبود که به سرگذشت بیمناکتری دچار آید ، قضا را شورش بزرگ روسیه در 1296 و کودتای 1299 در ایران ، آن را براه دیگری انداخت و بگونهای شگفت از بیمها و آسیبهای بزرگ رست ولی از آزادی نیز دور گردید.
در فرمانروایی رضاشاه مجلس و انتخابات جز بازیچهای در دست دولت نبود. از آنسو این نیز شناخته میباشد که کارهایی که در این زمان انجام گرفت بیکبار اوضاع کشور را دگرگون ساخت و در پیشرفت این توده جهش چشمگیری پدید آورد. لیکن با افروخته گردیدن آتش جنگ جهانی دوم در 1318 و یورش آلمان به کشور سوسیالیستی نوپای شوروی در تیرماه 1320 ، پیشروی تند ایشان در خاک روسیه و سخت گردیدن کار جنگ به روسها و پر شدن دلهای متفقین (روس و انگلیس و آمریکا) از بیم رسیدن آلمانها به چاههای نفت قفقاز ، کشور ایران موقعیت جغرافی ـ سیاسی ویژهای یافت به اینمعنی که آسانترین راه رساندن خواربار و جنگافزار به روسها از ایران بود و از اینرو ایران با آنکه اعلام بیطرفی کرده بود از آتش جنگ دور نتوانستی ایستاد.
تنها دو ماه از حملهی آلمان به شوروی میگذشت که دو کشور همسایه لشگرهاشان را از شمال و جنوب رو به پایتخت راندند. ظاهر داستان آن بود که ایشان کارکنان آلمانی در ایران را بهانه کرده و به دولت ایران اخطار داده و دولت ایران (رضاشاه) بیباکی و نافهمی از خود نشان داده و به اخطارهای ایشان پروا نکرده و ایشان نیز بیطرفی ایران در جنگ را نادیده گرفته جنگ براه انداختهاند. آری جنگی درگرفت ولی نه از آنگونه که میان دو دشمن کینهجو درمیگیرد : خیانت آشکار فرماندهی آرتش از یکسو به درهم شکستن و آسیب یافتن آن راه گشاد و از سوی دیگر از دامنهدار شدن جنگ و درگیر گردیدن دو همسایه با یک جنگ تازهی دیگر جلو گرفت.
چنانکه ستودگیها و ناستودگیهای یک فرد در زمانهای ویژهای (مثلاً در یک سفر دشوار) شناخته میگردد ، همینست تواناییها و ناتوانیهای یک توده در هنگامهای ویژهای آشکار میگردد ـ برای مثال بهنگام «بحران». خواه این بحران یک «زمینلرزهی» سهمگین باشد ، خواه هنگام جنگ یا کمیابی خواربار.
نابسامانیها و آشفتگیهایی که از رهگذر پیشامدهای شهریور1320 در کشور در مدت چند روز نمودار گردید خود بهترین نشان از ناستودگیهای تودهی ایرانی داشت.
ولی آن پیشامدها چنانکه گزندهای بزرگی به این کشور رسانید درسهای بزرگی نیز داشت. ایرانیان میتوانستند دریابند که زندگانی اجتماعی جز از زندگانی فردیست و آن قانونهایش جداست. این دریابند که تودهای که افراد آن تنها در اندیشهی خود بوده برای خود میزیند و بسود توده بیپروایند سرنوشتی جز نابودی ندارد. میتوانستند دریابند که آسایش بآسانی بدست نیاید و چون با رنج و کوششِ بسیار بدست آمد آنگاه نیز نیاز بنگهداریست و برای چنین خواستی افراد باید «نیک» باشند تا بتوانند چنانکه یک خانواده را با همدستی و همدلی نگاه میدارند کشور را نیز نگاه دارند و راه برند. میتوانستند دریابند که تا جهان بدینسان است ، تودههای ناتوان باید تاوان ناتوانی خود را با خون جوانان و آوارگی و پاشیدگی خاندانها و ویرانی کشورشان بپردازند و همچون بردگان فرمانبر و زیردست تودههای زورمند باشند. میتوانستند دریابند که ناتوانند و این از آنروست که بستودگیهای تودههای نیرومند آراسته نیستند.
ایرانیان میتوانستند به کوششهای بیمانند کشورهای بزرگ درگیر جنگ بنگرند و بدانند که ایشان برای سرفرازی و استقلال کشورشان به چه از خودگذشتگیها و حتا جانبازیهایی آمادهاند و آن بهایی که سرفرازی و استقلال یک توده را هست ایشان با جانهای خود آمادهی پرداختش میباشند. ایرانیان میتوانستند دریابند که شناخته نبودن معنی میهنپرستی و بیپروایی به آن درمیان توده چه اندازه به این کشور گران میافتد و چه آسیبها از این رهگذر به کشور میرسد. میتوانستند بفهمند که زیانکاری یکمشت خیانتکار باعث مرگ هزاران جوان غیرتمند سرفراز و آوارگی دههزاران خاندان و زبونی ملیونها مردم تواند گردید. ...
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
86%
آری
14%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 « نظام آموزشی ما
🖌 کوشاد تلگرام
📝 دیباچه
آدمیان در زندگی به هوا برای تنفس و خوراک و نوشاک و خانه و دیگر چیزها نیاز دارند. میدانیم که در اینها نیک و بد توأم است و آدمی همیشه کوشیده نیک آنها را گرفته از بدشان دوری کند : در هوای آلوده نماند ، خوراک و نوشاک ناسالم را دور ریزد و جز نیک و پاک آنها را نخورد. همچنان در جاهای ناپاک ننشیند.
این رفتار که آن را «رعایت بهداشت» مینامیم تنها برای تن نیست. برای روان نیز بهداشت روانی لازمست. مثلاً در پرورش روانِ نوجوانان ، گفتار و کردار دوستانِ او اهمیت فراوان دارد. از دیرباز این دانسته شده که گفتار و کردار دوست ، چه نیک و چه بد در آدمی تأثیر میگزارد. چون رفتارها و گفتارهایی هست که جوان ، نیک از بد آنها را بازنمیتواند شناخت ، پدر و مادر و آموزگاران همیشه راهنمایی میکنند با که دوستی کند و با که نکند. زیرا بدانسان که رعایت بهداشت تنی میباید ، رعایت بهداشت روانی نیز دربایست است. از دیدهی «سازمان بهداشت جهانی» نیز تندرستی تنها نداشتن بیماری تنی نیست ، بلکه تندرستی روانی به همان اندازه ارجدار و لازمست.
در هر کشوری چندین سازمان همچون «غذا و دارو» و «حفاظت از محیط زیست» در ایران ، دستگاههای دیدهبان (ناظر) بر بهداشت تنی میباشند. (1) این سازمانها بایا (وظیفه) دارند هوا و خوراک و نوشاک و دارو (ورودیها به تن) را از آلودگی و ناپاکی و تقلب نگاه دارند.
اکنون جای پرسشست که بهداشت روانی چگونه بدست میآید و تأمین آن به گردن چه دستگاهی است؟!.. آیا نه آنست که بهداشت روانی از راه پروا داشتن به نیک و بد «ورودی»های چشم و گوش (دیدهها و شنیدهها) بدست میآید؟!.(2) به این معنی که پس از بازشناختن نیک از بد آنها ، باید راهِ نیکهایش گشاده و راه بدهایش بسته باشد.
یک بخش از دیدهها و شنیدهها ، اندیشههاست که اکثریت آن ورودیهای مغز بشمار است. در این زمینه آموزش و پرورش ، آن دانش باستانی ، این بایا را بگردن دارد که برواج اندیشههای نیک بکوشد و از اندیشههای بد جلو گیرد. از روی قانون در ایران ، وزارت فرهنگ در گذشته و وزارتخانههای آموزش و پرورش ، ارشاد و آموزش عالی کنونی (علوم ، تحقیقات و فناوری) چنان بایایی را بگردن داشته و دارند.
این دستگاهها مؤظفند : 1) «حقایق زندگی» را به بچگانمان بیاموزند و 2) آنها را از بدآموزیها دور دارند تا بهداشت روانیشان فراهم شود.
ولی در کارِ اینها آنچه دانسته شده این دو چیز است :
یکم ، آنکه این وزارتخانهها شایستگی (صلاحیت) چنان بایایی را نداشته و ندارند. زیرا باید «سود توده» را نیک بدانند تا بتوانند اندیشههای نیک و سودمند را از اندیشههای بد و زیانمند بازشناسند. در حالی که اگر خائنانشان را بدیده نگیریم ، خود خفتگانیاند که خفته را بیدار نتوانند کرد. دوم ، در این کشور دستهایی در کارست که مغز جوانانْ آشفته و زهرآلود شود و در نتیجه در زندگانی آینده تا میشود بیکاره و زبون بمانند. فسوسا آن وزارتخانهها خود در این خیانت دست دارند. بیچاره تودهی ایران که فرزندانشان را برای تأمین بهداشت روانی و یادگیری حقایق زندگی به چنان دستگاههایی میسپارند ـ دستگاههایی که به زهرآلود گردانیدن اندیشههای آنان میکوشد.
برای آنکه پنداشته نشود این یک تهمت است به شرحهای زیر میپردازیم (تکهی دوم این نوشتار که فردا پراکنده میشود).
🔹 پانوشتها :
(1) : در ایران وزارتخانهها و سازمانهای زیردستِ دیگری هستند که هر کدام بر بخشی از تولید ، تدارک و فروش خوراک و نوشاک دخالت دارند. از جمله وزارتخانههای کشاورزی ، بهداشت ، نیرو ، بازرگانی و سازمانهای دامپزشکی و شیلات.
(2) : باید معترف بود که یک دسته از فشارهای روانی از راه احساس است (مثلاً استبداد در اجتماع و فشارهای کاری و بیچیزی) ، نه از راه دیدهها و شنیدهها. به سخن دیگر نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی نه تنها بر تن بلکه بر روان نیز تأثیر میگزارد. این زمینه پای دیگر وزارتخانهها و سازمانهای یک کشور را نیز بمیان میکشد. ما برای ساده گردانیدنِ سخن کنون از آنها چشم پوشیدهایم.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 کوشاد تلگرام
📝 دیباچه
آدمیان در زندگی به هوا برای تنفس و خوراک و نوشاک و خانه و دیگر چیزها نیاز دارند. میدانیم که در اینها نیک و بد توأم است و آدمی همیشه کوشیده نیک آنها را گرفته از بدشان دوری کند : در هوای آلوده نماند ، خوراک و نوشاک ناسالم را دور ریزد و جز نیک و پاک آنها را نخورد. همچنان در جاهای ناپاک ننشیند.
این رفتار که آن را «رعایت بهداشت» مینامیم تنها برای تن نیست. برای روان نیز بهداشت روانی لازمست. مثلاً در پرورش روانِ نوجوانان ، گفتار و کردار دوستانِ او اهمیت فراوان دارد. از دیرباز این دانسته شده که گفتار و کردار دوست ، چه نیک و چه بد در آدمی تأثیر میگزارد. چون رفتارها و گفتارهایی هست که جوان ، نیک از بد آنها را بازنمیتواند شناخت ، پدر و مادر و آموزگاران همیشه راهنمایی میکنند با که دوستی کند و با که نکند. زیرا بدانسان که رعایت بهداشت تنی میباید ، رعایت بهداشت روانی نیز دربایست است. از دیدهی «سازمان بهداشت جهانی» نیز تندرستی تنها نداشتن بیماری تنی نیست ، بلکه تندرستی روانی به همان اندازه ارجدار و لازمست.
در هر کشوری چندین سازمان همچون «غذا و دارو» و «حفاظت از محیط زیست» در ایران ، دستگاههای دیدهبان (ناظر) بر بهداشت تنی میباشند. (1) این سازمانها بایا (وظیفه) دارند هوا و خوراک و نوشاک و دارو (ورودیها به تن) را از آلودگی و ناپاکی و تقلب نگاه دارند.
اکنون جای پرسشست که بهداشت روانی چگونه بدست میآید و تأمین آن به گردن چه دستگاهی است؟!.. آیا نه آنست که بهداشت روانی از راه پروا داشتن به نیک و بد «ورودی»های چشم و گوش (دیدهها و شنیدهها) بدست میآید؟!.(2) به این معنی که پس از بازشناختن نیک از بد آنها ، باید راهِ نیکهایش گشاده و راه بدهایش بسته باشد.
یک بخش از دیدهها و شنیدهها ، اندیشههاست که اکثریت آن ورودیهای مغز بشمار است. در این زمینه آموزش و پرورش ، آن دانش باستانی ، این بایا را بگردن دارد که برواج اندیشههای نیک بکوشد و از اندیشههای بد جلو گیرد. از روی قانون در ایران ، وزارت فرهنگ در گذشته و وزارتخانههای آموزش و پرورش ، ارشاد و آموزش عالی کنونی (علوم ، تحقیقات و فناوری) چنان بایایی را بگردن داشته و دارند.
این دستگاهها مؤظفند : 1) «حقایق زندگی» را به بچگانمان بیاموزند و 2) آنها را از بدآموزیها دور دارند تا بهداشت روانیشان فراهم شود.
ولی در کارِ اینها آنچه دانسته شده این دو چیز است :
یکم ، آنکه این وزارتخانهها شایستگی (صلاحیت) چنان بایایی را نداشته و ندارند. زیرا باید «سود توده» را نیک بدانند تا بتوانند اندیشههای نیک و سودمند را از اندیشههای بد و زیانمند بازشناسند. در حالی که اگر خائنانشان را بدیده نگیریم ، خود خفتگانیاند که خفته را بیدار نتوانند کرد. دوم ، در این کشور دستهایی در کارست که مغز جوانانْ آشفته و زهرآلود شود و در نتیجه در زندگانی آینده تا میشود بیکاره و زبون بمانند. فسوسا آن وزارتخانهها خود در این خیانت دست دارند. بیچاره تودهی ایران که فرزندانشان را برای تأمین بهداشت روانی و یادگیری حقایق زندگی به چنان دستگاههایی میسپارند ـ دستگاههایی که به زهرآلود گردانیدن اندیشههای آنان میکوشد.
برای آنکه پنداشته نشود این یک تهمت است به شرحهای زیر میپردازیم (تکهی دوم این نوشتار که فردا پراکنده میشود).
🔹 پانوشتها :
(1) : در ایران وزارتخانهها و سازمانهای زیردستِ دیگری هستند که هر کدام بر بخشی از تولید ، تدارک و فروش خوراک و نوشاک دخالت دارند. از جمله وزارتخانههای کشاورزی ، بهداشت ، نیرو ، بازرگانی و سازمانهای دامپزشکی و شیلات.
(2) : باید معترف بود که یک دسته از فشارهای روانی از راه احساس است (مثلاً استبداد در اجتماع و فشارهای کاری و بیچیزی) ، نه از راه دیدهها و شنیدهها. به سخن دیگر نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی نه تنها بر تن بلکه بر روان نیز تأثیر میگزارد. این زمینه پای دیگر وزارتخانهها و سازمانهای یک کشور را نیز بمیان میکشد. ما برای ساده گردانیدنِ سخن کنون از آنها چشم پوشیدهایم.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
94%
آری
0%
نه
6%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🔸 7ـ شهریور1320 و درسهای آن (دو از شش)
🖌 احمد کسروی و کوشاد تلگرام
درسهای شهریور20 بسیار است اگر دیدگان بینا بود و خود خواستار یاد گرفتن. از آنسو در آن هنگام رخدادهای شگفتی نیز دیده شد که هر یک چیستانی مینماید.
باید دانست کم بودهاند کسانی که به این رخدادها با دیدهی ژرفبینی نگریسته و جستجوی علتهای آن کرده باشند. اینست باید رخدادهای شهریور20 که به افتادن رضاشاه ، نخستوزیری فروغی و پادشاهی محمدرضاشاه انجامید بازنگریسته شده رازهای آن بدست آید.
چون پیش از این ، سخن ما در زمینهی نیک بودن و نیک گردیدن توده بود ، در زیر تکهای را از کتاب «افسران ما» که به این پیشامدها از دیدهی ستودگی و ناستودگی توده مینگرد میآوریم. از آنسو یک بخشی از کوششهای پرچم در دو سه ماه نخست ، دنبال کردن رفتارهای ننگآور و خائنانهی برخی از امیران آرتش و دولتیان بود و در گفتارهایی بهمین مناسبت سخنانی رانده شده که به موضوع ما بستگی مییابد ، اینست از هر باره بجا بود که تاریخچهای از آن پیشامدها بیاوریم تا خوانندگان تصویر روشنی از رخدادهای آن سالها بدارند. اینک آن نوشتار :
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 7ـ شهریور1320 و درسهای آن (دو از شش)
🖌 احمد کسروی و کوشاد تلگرام
درسهای شهریور20 بسیار است اگر دیدگان بینا بود و خود خواستار یاد گرفتن. از آنسو در آن هنگام رخدادهای شگفتی نیز دیده شد که هر یک چیستانی مینماید.
باید دانست کم بودهاند کسانی که به این رخدادها با دیدهی ژرفبینی نگریسته و جستجوی علتهای آن کرده باشند. اینست باید رخدادهای شهریور20 که به افتادن رضاشاه ، نخستوزیری فروغی و پادشاهی محمدرضاشاه انجامید بازنگریسته شده رازهای آن بدست آید.
چون پیش از این ، سخن ما در زمینهی نیک بودن و نیک گردیدن توده بود ، در زیر تکهای را از کتاب «افسران ما» که به این پیشامدها از دیدهی ستودگی و ناستودگی توده مینگرد میآوریم. از آنسو یک بخشی از کوششهای پرچم در دو سه ماه نخست ، دنبال کردن رفتارهای ننگآور و خائنانهی برخی از امیران آرتش و دولتیان بود و در گفتارهایی بهمین مناسبت سخنانی رانده شده که به موضوع ما بستگی مییابد ، اینست از هر باره بجا بود که تاریخچهای از آن پیشامدها بیاوریم تا خوانندگان تصویر روشنی از رخدادهای آن سالها بدارند. اینک آن نوشتار :
«سوم شهریور یکی از ننگآورترین داستانها در تاریخ ایران بود. داستانی بود که باید فراموش نگردد و رازهای آن بیرون ریخته شود تا رسواییای که بهرهی ایران گردیده کم باشد. میبینم برخی جوانان جستجو از رخدادهای آن میکنند و چیزها نوشته میپراکنند ، و این کار نیکست. اگرچه برخی بدخواهان بآنها نیز دست مییازند و جوان سادهای را بگیر آورده با مهربانیها میفریبند و خود را
«قهرمان» میگردانند : «در آن پیشامد من فلان کوشش را کردم ، بَهمان فداکاری را نمودم ، یا برضاشاه چنین گفتم و چنان شنیدم». ولی اینها از میان خواهد رفت و بدخواهان شناخته خواهند گردید.
دربارهی سوم شهریور نیز من از دور تماشا میکردم و آگاهیم کمست. ولی خواهم توانست از راه داوری سخنانی گویم و نکتههایی را روشن گردانم :
نخست جای گفتگو نیست که ایستادگی نشان دادن ایران در برابر روس و انگلیس و کار را بجنگ کشانیدن خود نیرنگی بوده. نه ایران را با انگلیس و روس جنگ میبایستی ، و نه ایران با آنها جنگ میتوانستی. ما با روس و انگلیس چرا میجنگیدیم؟.. اگر آن دو دولت راه میخواستند که کالاهای انگلیس از ایران بگذرد و بخاک روس رود ، این نه چیزی بود که ایران نتواند پذیرفت. نه چیزی بود که به ایران برخورد. در آن هنگام سخت جنگ ، در آن روزگار زورورزی که آلمانها مرزهای چند دولت بییکسویی[=بیطرفی] را شکسته بودند ، از ایران چه کاستی اگر راهی از کشور خود برای کالاهای انگلیسی باز کردی؟!..
از آنسو ایران با انگلیس و روس چه جنگی توانستی؟!.. کدام آرتش ورزیده را میداشت؟!. کدام افزارهای جنگی را راه انداخته بود؟!. به پشتیبانی کدام توده امید میبست؟!.
کسانی که آن جنگ را پیش آوردند ، بایستی یا دیوانگانی بیهوش باشند که باک از زیان و آسیب آن ندارند ، و یا بدخواهانی که نیرنگی را بدیده گیرند.
آنچه تاکنون شناخته شده آنست که اختیار در دست رضاشاه میبود و او نافهمانه کار را بجنگ رسانید. وزیران هم از ترس کتک و دشنام چیزی گفتن نتوانستهاند. اینست آنچه شناخته شده و این عنوان بدست جوانان نویسنده داده که چیزهایی نویسند و رضاشاه را دیکتاتور نامیده ریشخندها به او کنند. داستانها سروده میشود که منصور[نخستوزیر] و عامری[کفیل وزارت خارجه] چهار ساعت پس از نیمهشب بنزد شاه رفتهاند که از مرز گذشتن سپاهیان دو دولت را بشاه آگاهی دهند ، و شاه چنان گفته و اینان چنین پاسخ دادهاند. ولی اینها همه پندارهاییست که سرچشمهاش جز ناآگاهی نیست.
کسی چرا نیندیشد که رضاشاه آن اندازه خام نمیبود که زیان جنگ با انگلیس و روس را نداند. دیوانه هم نشده بود. اگر بگوییم دانسته و فهمیده جنگ را پیش میآورد تا گزند به ایران رساند ، این هم به رضاشاه نچسبیدنیست. رضاشاه هرچه میبود ، نیک یا بد ، ما کار نمیداریم ، به هر حال ایران را دوست میداشت. بزرگی خودش را در بزرگی نام ایران میدانست.
آنگاه اگر سرچشمهی کارها رضاشاه میبوده و او نافهمانه ایران را بچنان جنگی میکشانیده و وزیران چنانکه گفتهی خودشانست آن را بد دانسته خرسندی نمیداشتهاند ، چه شده که از کار کناره نجستهاند تا پایشان درمیان نباشد؟!. اگر آنان کناره جستندی ، بیش از آن چه بودی که چند روزی در زندان باشند ، و یا چند دشنامی از شاه بشنوند؟!. آیا چنین ترسی بهانه برای ایشان توانستی بود؟!.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 « نظام آموزشی ما »
🖌 کوشاد تلگرام
📝 1ـ سنجش ارزش نظام آموزشی
نخست میپرسیم : آیا نه آنست که نظام آموزشی باید برنامهی آموزش و پرورش کشور را چنان تدوین کند که شاگردان مدرسهها و دانشجویان دانشگاهها از درسهایی یاد بگیرند که در کار و پیشه و در زندگانی آیندهی خود به آنها نیازمندند؟!. گمان نداریم کسی با این مخالف باشد. از این دیدگاه به نظام آموزشی پیشین و کنونی خردههای فراوان توان گرفت. در مدرسه دو رشته چیز یاد داده میشود : نخست ، یک رشته دانشهایی همچون فیزیک و شیمی و ریاضی و زیستشناسی ، دوم ، هرچه جز آنهاست.
سودمندی رشتهی نخست بیگفتگوست. ولی پوشیده نتوان داشت که همان دانشها از جبر و مثلثات و شیمی و فیزیک در برنامهی دبیرستان تا دیپلم ، بیش از اندازهای است که برای کارها و پیشهها لازم میباشد از اینرو تباه گردانیدن عمر جوانان است. لیکن چون آنها هرچه هست باری بدآموزی نیست ، از آنها چشم پوشیده به دیگر «آموزشها» میپردازیم.
آیا دانشآموزان در مدرسه چیزهایی را یاد میگیرند که در زندگی و کار و پیشهشان نیازمندند؟! بیپرده باید گفت : درسهایی که یاد میدهند (بویژه در دبیرستان) یک چیزهای نارسایی است که به درد کاری نمیخورد ولی به بهای بهترین سالهای عمر دانشآموزان بسر میآید.
گفتیم : دستگاههایی که نظام آموزشی را تشکیل میدهند مؤظفند 1) حقایق زندگی را به بچگانمان بیاموزند و 2) آنها را از بدآموزیها دور دارند.
نخست از حقایق زندگی مثالهایی آورده ببینیم نظام آموزشی ما آنها را میداند و یاد میدهد؟!. یکی از ارجدارترین حقایق زندگی اینست : «کار و کسب برای راه افتادن کارهای اجتماع است. برای روزی بدست آوردن یا ثروت اندوختن نیست». این یک حقیقت پرارجی میباشد. فرق بسیارست میان تودهای که باور دارد کارهایی که میکند و پیشههایی که برمیگزیند باید بسود توده باشد و اینست از مفتخواری و کارهایی که توده را سودی از آنها نیست میپرهیزد ، با آن تودهای که افرادش کار و کسب را تنها وسیلهای برای کسب درآمد و راه افتادن زندگی میدانند. اینست از هر راهی پول درآمد ، آن راه را مشروع و پولش را سزا میدانند و کاری به سود و زیان آن به توده ندارند. چون در این باره در نوشتههای ما شرح کامل آمده (1) اینجا به آن نپرداخته میپرسیم :
آیا فرزندان ما در نظام آموزشی کشور چنان حقیقتی را یاد میگیرند؟! آیا نه آنست که همینکه از درس آسودند و بکار پرداختند هر کدام درپی آنست که از هر راهی شده درآمدی بدست آورد و به چیزی که نمیاندیشد سودیست که از کار او به توده میرسد؟! اگر چنان حقیقتی یاد داده میشد ، آیا شرکتهای هرمی مانند گلدکوئست آنهمه «شریک» پیدا میکرد؟! آنچه ما میبینیم آنست که بسیاری از خروجیهای نظام آموزشی کشور بکار بورس و پایش نرخ ارز و سکه و خانه و خودرو و خرید و فروش آنها مشغول میباشند. این راه کسب روزی آنهاست که کالاهایی را کمبها خریده گران بفروشند و با سود آنها زندگی بسر برند. بسیار کسان هستند که چون پیشهشان را بپرسید با گردنی افراشته میگویند : فلان رشته را در دانشگاه خواندم ولی اکنون «کار بورس میکنم».
مثال دیگر : آیا فرزندان ما پس از بیرون آمدن از دبیرستان یا دانشگاه میهنپرستند؟! آیا اساساً معنی درست میهنپرستی به شاگردان مدرسهها و دانشگاهها یاد داده میشود؟! شاید کسانی برخی شعرها در ستایش میهن را که در کتابهای درسی پراکندهوار گنجانیده شده یاد کنند ، در حالی که میهنپرستی با شعر سرودن نتواند بود. بویژه آنکه شاگردانی که آنها را میخوانند صد چیز دیگر شنیده یا میخوانند که بضد آن شعرهاست. مثلاً اندیشههای جبریگری و خراباتیگری که دیوانهای شعر را فراگرفته کجا با میهنپرستی سازش دارد؟! کجا صوفیگری با میهنپرستی سازش دارد؟! صوفیگری و دیگر کیشها بکنار ، کیش اکثریت مردم که سراسر گمراهی و آلودگی است و میهنپرستی را «بتپرستی» میخواند چگونه میتواند دانشآموزان را میهنپرست بار آورد؟!
چندی پیش پیامی در پیامرسانها دیدیم که شاهدی است از غیب بر اینکه معنی میهنپرستی در مغز مردممان به چه حال پستی درآمده. نوشته : «اگر میخواهید آخوندها را دقمرگ و از این سرزمین بیرون کنید فقط کافیست ایرانی باشید! یعنی برقصید ، بخندید ، شادی کنید ، زیبا بپوشید ، به زنان احترام بگذارید ، بجای گداخانههای کربلا و سامرا به تختجمشید و آرامگاه فردوسی سفر کنید ، گریه نکنید ، نام ایرانی بر همه چیز بگذارید ، کورش و حافظ و مولانا و فردوسی را گرامی بدارید ، بفرزندانتان شاهنامه بیاموزید ، آهنگ شجریان با سنتور و کمانچه برایشان بگذارید ، نوروز و مهرگان ، شب یلدا و چهارشنبه سوری را اجرا کنید و در یک جمله انسان باشید. با انتشار همین متن چند خطی ، به نجات ایرانیان دربند کمک کنید».
👇
🖌 کوشاد تلگرام
📝 1ـ سنجش ارزش نظام آموزشی
نخست میپرسیم : آیا نه آنست که نظام آموزشی باید برنامهی آموزش و پرورش کشور را چنان تدوین کند که شاگردان مدرسهها و دانشجویان دانشگاهها از درسهایی یاد بگیرند که در کار و پیشه و در زندگانی آیندهی خود به آنها نیازمندند؟!. گمان نداریم کسی با این مخالف باشد. از این دیدگاه به نظام آموزشی پیشین و کنونی خردههای فراوان توان گرفت. در مدرسه دو رشته چیز یاد داده میشود : نخست ، یک رشته دانشهایی همچون فیزیک و شیمی و ریاضی و زیستشناسی ، دوم ، هرچه جز آنهاست.
سودمندی رشتهی نخست بیگفتگوست. ولی پوشیده نتوان داشت که همان دانشها از جبر و مثلثات و شیمی و فیزیک در برنامهی دبیرستان تا دیپلم ، بیش از اندازهای است که برای کارها و پیشهها لازم میباشد از اینرو تباه گردانیدن عمر جوانان است. لیکن چون آنها هرچه هست باری بدآموزی نیست ، از آنها چشم پوشیده به دیگر «آموزشها» میپردازیم.
آیا دانشآموزان در مدرسه چیزهایی را یاد میگیرند که در زندگی و کار و پیشهشان نیازمندند؟! بیپرده باید گفت : درسهایی که یاد میدهند (بویژه در دبیرستان) یک چیزهای نارسایی است که به درد کاری نمیخورد ولی به بهای بهترین سالهای عمر دانشآموزان بسر میآید.
گفتیم : دستگاههایی که نظام آموزشی را تشکیل میدهند مؤظفند 1) حقایق زندگی را به بچگانمان بیاموزند و 2) آنها را از بدآموزیها دور دارند.
نخست از حقایق زندگی مثالهایی آورده ببینیم نظام آموزشی ما آنها را میداند و یاد میدهد؟!. یکی از ارجدارترین حقایق زندگی اینست : «کار و کسب برای راه افتادن کارهای اجتماع است. برای روزی بدست آوردن یا ثروت اندوختن نیست». این یک حقیقت پرارجی میباشد. فرق بسیارست میان تودهای که باور دارد کارهایی که میکند و پیشههایی که برمیگزیند باید بسود توده باشد و اینست از مفتخواری و کارهایی که توده را سودی از آنها نیست میپرهیزد ، با آن تودهای که افرادش کار و کسب را تنها وسیلهای برای کسب درآمد و راه افتادن زندگی میدانند. اینست از هر راهی پول درآمد ، آن راه را مشروع و پولش را سزا میدانند و کاری به سود و زیان آن به توده ندارند. چون در این باره در نوشتههای ما شرح کامل آمده (1) اینجا به آن نپرداخته میپرسیم :
آیا فرزندان ما در نظام آموزشی کشور چنان حقیقتی را یاد میگیرند؟! آیا نه آنست که همینکه از درس آسودند و بکار پرداختند هر کدام درپی آنست که از هر راهی شده درآمدی بدست آورد و به چیزی که نمیاندیشد سودیست که از کار او به توده میرسد؟! اگر چنان حقیقتی یاد داده میشد ، آیا شرکتهای هرمی مانند گلدکوئست آنهمه «شریک» پیدا میکرد؟! آنچه ما میبینیم آنست که بسیاری از خروجیهای نظام آموزشی کشور بکار بورس و پایش نرخ ارز و سکه و خانه و خودرو و خرید و فروش آنها مشغول میباشند. این راه کسب روزی آنهاست که کالاهایی را کمبها خریده گران بفروشند و با سود آنها زندگی بسر برند. بسیار کسان هستند که چون پیشهشان را بپرسید با گردنی افراشته میگویند : فلان رشته را در دانشگاه خواندم ولی اکنون «کار بورس میکنم».
مثال دیگر : آیا فرزندان ما پس از بیرون آمدن از دبیرستان یا دانشگاه میهنپرستند؟! آیا اساساً معنی درست میهنپرستی به شاگردان مدرسهها و دانشگاهها یاد داده میشود؟! شاید کسانی برخی شعرها در ستایش میهن را که در کتابهای درسی پراکندهوار گنجانیده شده یاد کنند ، در حالی که میهنپرستی با شعر سرودن نتواند بود. بویژه آنکه شاگردانی که آنها را میخوانند صد چیز دیگر شنیده یا میخوانند که بضد آن شعرهاست. مثلاً اندیشههای جبریگری و خراباتیگری که دیوانهای شعر را فراگرفته کجا با میهنپرستی سازش دارد؟! کجا صوفیگری با میهنپرستی سازش دارد؟! صوفیگری و دیگر کیشها بکنار ، کیش اکثریت مردم که سراسر گمراهی و آلودگی است و میهنپرستی را «بتپرستی» میخواند چگونه میتواند دانشآموزان را میهنپرست بار آورد؟!
چندی پیش پیامی در پیامرسانها دیدیم که شاهدی است از غیب بر اینکه معنی میهنپرستی در مغز مردممان به چه حال پستی درآمده. نوشته : «اگر میخواهید آخوندها را دقمرگ و از این سرزمین بیرون کنید فقط کافیست ایرانی باشید! یعنی برقصید ، بخندید ، شادی کنید ، زیبا بپوشید ، به زنان احترام بگذارید ، بجای گداخانههای کربلا و سامرا به تختجمشید و آرامگاه فردوسی سفر کنید ، گریه نکنید ، نام ایرانی بر همه چیز بگذارید ، کورش و حافظ و مولانا و فردوسی را گرامی بدارید ، بفرزندانتان شاهنامه بیاموزید ، آهنگ شجریان با سنتور و کمانچه برایشان بگذارید ، نوروز و مهرگان ، شب یلدا و چهارشنبه سوری را اجرا کنید و در یک جمله انسان باشید. با انتشار همین متن چند خطی ، به نجات ایرانیان دربند کمک کنید».
👇
سخنِ زیر در نوشتههای ما بارها آمده و شما با بدیده گرفتن حال پیرامونیانتان راستیِ آن را میتوانید بسنجید :
یاد دادن معنی میهنپرستی جزو تعلیماتی بوده که میبایست نظام آموزشی به آن بهای فراوان دهد. فسوسا که نداده و نخواستهاند بدهند. فسوسا کسان بسیاری میهنپرستی را دلبستگی به فلان شاعر و بَهمان عارف ایرانی و ازبر داشتن شعرها و سخنان آنها میدانند (چنانکه در مثال بالا دیده میشود). از چنین میوههایی میتوان درخت نظام آموزشی را شناخت.
مثال دیگر از آموزش حقایق زندگی را از یاد دادن معنی مشروطه (یا دمکراسی) بیاوریم تا نظام آموزشی در ایران هرچه بهتر شناخته گردد.
🔹 پانوشتها :
(1) : در کتابهای «ورجاوندبنیاد» ، «کار و پیشه و پول» و «حقایق زندگی».
(2) : برای شناختن مادیگری (یا فلسفهی مادی) و آگاهی بیشتر دفتر «در پیرامون مادیگری» یا کتابهای «در پیرامون خرد» و «در پیرامون روان» خوانده شود.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
«میهنپرستی اگر چهار دیوار داشته یکم را کیشها ، دوم را ادبیات ، سوم را مادیگری (2) ، چهارم [را] شکستها و نافیروزیهای سی و اند ساله برانداخته. شما اگر کاری میخواهید باید باینها چاره اندیشید. باید این جلوگیرها را از میان بردارید».
یاد دادن معنی میهنپرستی جزو تعلیماتی بوده که میبایست نظام آموزشی به آن بهای فراوان دهد. فسوسا که نداده و نخواستهاند بدهند. فسوسا کسان بسیاری میهنپرستی را دلبستگی به فلان شاعر و بَهمان عارف ایرانی و ازبر داشتن شعرها و سخنان آنها میدانند (چنانکه در مثال بالا دیده میشود). از چنین میوههایی میتوان درخت نظام آموزشی را شناخت.
مثال دیگر از آموزش حقایق زندگی را از یاد دادن معنی مشروطه (یا دمکراسی) بیاوریم تا نظام آموزشی در ایران هرچه بهتر شناخته گردد.
🔹 پانوشتها :
(1) : در کتابهای «ورجاوندبنیاد» ، «کار و پیشه و پول» و «حقایق زندگی».
(2) : برای شناختن مادیگری (یا فلسفهی مادی) و آگاهی بیشتر دفتر «در پیرامون مادیگری» یا کتابهای «در پیرامون خرد» و «در پیرامون روان» خوانده شود.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
Telegram
کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)
📘 ورجاوندبنیاد
🖌 احمد کسروی
⭐️ آنچه برای یک زیست آدمیانه دربایست (=لازم) است - از جمله آمیغهایی (=حقایقی) از جهان و تاریخ ، همبستگی (=رابطهی) دین و دانش ، آیین و قانونهای خردمندانه.
📊 شمار ساتها : ۱۸۵ (اصلی) + ۱۵
🔸 بازپسین پراکنش : تیرماه ۱۴۰۱
🔷 کتابخانهی…
🖌 احمد کسروی
⭐️ آنچه برای یک زیست آدمیانه دربایست (=لازم) است - از جمله آمیغهایی (=حقایقی) از جهان و تاریخ ، همبستگی (=رابطهی) دین و دانش ، آیین و قانونهای خردمندانه.
📊 شمار ساتها : ۱۸۵ (اصلی) + ۱۵
🔸 بازپسین پراکنش : تیرماه ۱۴۰۱
🔷 کتابخانهی…
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
85%
آری
15%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🔸 7ـ شهریور1320 و درسهای آن (سه از شش)
🖌 احمد کسروی و کوشاد تلگرام
آنچه من از روی آگاهیهای خود میدانم ، آنست که در آن پیشامد همهی کارها را وزیران و سرلشگران بدخواه کردهاند و چنانکه گفتم نیرنگی درمیان بوده.
نخست میباید گوییم : اینکه شناخته شده که رضاشاه دیکتاتور میبود و سررشتهی همهی کارها را در دست میداشت ، راست نیست. این خود رازیست که این وزیران در زمان رضاشاه دستهبندی خود را نگه داشته همچنان نیرومند میبودند. راستست که در برابر او ایستادگی نمینمودند ولی رضاشاه نمیتوانست اینها را براندازد و وزیران دیگری بیاورد. این چیزیست که باید بیگمان دانست و دلیلهایی میدارد که من در جای دیگری یاد کردهام. (1)
دوم رضاشاه یک تن میبود که در کاخ خود مینشست و همهی دستورهایش بایستی با دست این وزیران و سرلشگران بکار بسته گردد ، و من چنان گمان میبرم که اینان ـ این وزیران و سرلشگران بدخواه ـ که نقشه کشیده و نیک دانسته بودند که در پایان آن رضاشاه برافتاده از میان خواهد رفت ، گستاخ و دلیر گردیده ، از چند روز پیش بیکبار شاه و دستورهای او را بکنار نهاده ، خودسرانه از روی نقشه کار میکردهاند. رضاشاه یا نمیدانسته و یا اگر میدانسته جز برآشفتن و پرخاش کردن کاری از دستش برنمیآمده.
این گمانیست که من میبرم ، و چون نمیخواهم بروی آن پافشاری نشان دهم ، اینست
میگویم : چه رضاشاه هم دست میداشته و چه نمیداشته ، نقشهی کار از سوی این بدخواهان کشیده شده و با دست خود آنان روان میگردیده ، و نتیجهای که خواسته میشده ، گزند و آسیب دیدن آرتش و رسوا و بیآبرو گردیدن آن میبوده.
رضاشاه سالها رنج برده و آرتشی برای ایران پدید آورده بود. آرتشی که باری بیرون آبرومندی
میداشت و هر سال که در سوم اسفند [2] رژه رخ میدادی خونهای جوانان غیرتمند بجوش میآمدی و بسیاری با دلخواه رو بسوی آن میآوردندی ، آرتشی که اگر برای جنگ با دولتهای دیگر توانا نبودی برای کوفتن سرِ زیروبیگها و محمدرشیدها [3] توانا بودی و درون کشور را ایمن میگردانیدی.
چنین آرتشی پدید آمده و آن بدخواهان این را برنمیتافتند. از اینرو فرصت بدست آورده
میخواستند که آن را رسوا گردانند و دستگاه سست و بیآبرویی سازند و برای این خواست آن نقشه را کشیده بودند.
اگر ایران با روس و انگلیس ایستادگی ننموده با بستن پیمان دوستانه راه کالا بردن بآنان دادی آرتش ایران دستنخورده ماندی. پس بایستی ایستادگی نموده شود تا کار بجنگ انجامد و از آنسو هیچ گونه بسیجی[تدارک] در کار نباشد و همانکه جنگ درگرفت و دستههای سپاه در جنوب و شمال و شرق و غرب بدم چک داده شد هیچگونه پشتیبانی بآنها نشان داده نشود. بلکه آشفتگیهایی در کار آنان پدید آورده گردد. دو روز دیگر نیز دستور «ترک مقاومت» فرستاده شود که نتوانند «با دلیریهای خودشان هم باشد» ایستادگی نمایند. دستور «ترک مقاومت» فرستاده شود که هیچ گونه پشتگرمی درمیان نباشد ، سامان و دستگاه بهم بخورد ، فرماندهان بزرگ که خود از دستهی بدخواهان میباشند زیردستان را بیسر و سامان گزارده خود از میان ناپدید گردند ، که بدینسان سپاهیان گزند و آسیب هرچه بیشتر بینند و رسوایی هرچه بیشتر باشد.
این بوده آن نقشهی شوم و این بوده خواستی که از آن میداشتهاند که روز روشن در برابر چشم ما نقشهی خود را بکار بستند و خواست خود را پیش بردند.
رسواییهای آن چند روز چندانست که اگر بنویسند چند جلد کتاب تواند بود. چه جوانان دلیر و نازنینی که بخون آغشتند. چه افسران کارآمدی که قربانی خیانت شدند و از میان رفتند. چه گزندهایی که شهرها و آبادیها دید ، پس از همه چه رسواییها و بدنامیها که کشور و توده برد.
🔹 پانوشتها :
1ـ کتاب «دادگاه». (کسروی)
2ـ سرسال «کودتای سوم حوت» 1299.
3ـ دو تن از چندین سرکش و راهزن آن روزگار.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 7ـ شهریور1320 و درسهای آن (سه از شش)
🖌 احمد کسروی و کوشاد تلگرام
آنچه من از روی آگاهیهای خود میدانم ، آنست که در آن پیشامد همهی کارها را وزیران و سرلشگران بدخواه کردهاند و چنانکه گفتم نیرنگی درمیان بوده.
نخست میباید گوییم : اینکه شناخته شده که رضاشاه دیکتاتور میبود و سررشتهی همهی کارها را در دست میداشت ، راست نیست. این خود رازیست که این وزیران در زمان رضاشاه دستهبندی خود را نگه داشته همچنان نیرومند میبودند. راستست که در برابر او ایستادگی نمینمودند ولی رضاشاه نمیتوانست اینها را براندازد و وزیران دیگری بیاورد. این چیزیست که باید بیگمان دانست و دلیلهایی میدارد که من در جای دیگری یاد کردهام. (1)
دوم رضاشاه یک تن میبود که در کاخ خود مینشست و همهی دستورهایش بایستی با دست این وزیران و سرلشگران بکار بسته گردد ، و من چنان گمان میبرم که اینان ـ این وزیران و سرلشگران بدخواه ـ که نقشه کشیده و نیک دانسته بودند که در پایان آن رضاشاه برافتاده از میان خواهد رفت ، گستاخ و دلیر گردیده ، از چند روز پیش بیکبار شاه و دستورهای او را بکنار نهاده ، خودسرانه از روی نقشه کار میکردهاند. رضاشاه یا نمیدانسته و یا اگر میدانسته جز برآشفتن و پرخاش کردن کاری از دستش برنمیآمده.
این گمانیست که من میبرم ، و چون نمیخواهم بروی آن پافشاری نشان دهم ، اینست
میگویم : چه رضاشاه هم دست میداشته و چه نمیداشته ، نقشهی کار از سوی این بدخواهان کشیده شده و با دست خود آنان روان میگردیده ، و نتیجهای که خواسته میشده ، گزند و آسیب دیدن آرتش و رسوا و بیآبرو گردیدن آن میبوده.
رضاشاه سالها رنج برده و آرتشی برای ایران پدید آورده بود. آرتشی که باری بیرون آبرومندی
میداشت و هر سال که در سوم اسفند [2] رژه رخ میدادی خونهای جوانان غیرتمند بجوش میآمدی و بسیاری با دلخواه رو بسوی آن میآوردندی ، آرتشی که اگر برای جنگ با دولتهای دیگر توانا نبودی برای کوفتن سرِ زیروبیگها و محمدرشیدها [3] توانا بودی و درون کشور را ایمن میگردانیدی.
چنین آرتشی پدید آمده و آن بدخواهان این را برنمیتافتند. از اینرو فرصت بدست آورده
میخواستند که آن را رسوا گردانند و دستگاه سست و بیآبرویی سازند و برای این خواست آن نقشه را کشیده بودند.
اگر ایران با روس و انگلیس ایستادگی ننموده با بستن پیمان دوستانه راه کالا بردن بآنان دادی آرتش ایران دستنخورده ماندی. پس بایستی ایستادگی نموده شود تا کار بجنگ انجامد و از آنسو هیچ گونه بسیجی[تدارک] در کار نباشد و همانکه جنگ درگرفت و دستههای سپاه در جنوب و شمال و شرق و غرب بدم چک داده شد هیچگونه پشتیبانی بآنها نشان داده نشود. بلکه آشفتگیهایی در کار آنان پدید آورده گردد. دو روز دیگر نیز دستور «ترک مقاومت» فرستاده شود که نتوانند «با دلیریهای خودشان هم باشد» ایستادگی نمایند. دستور «ترک مقاومت» فرستاده شود که هیچ گونه پشتگرمی درمیان نباشد ، سامان و دستگاه بهم بخورد ، فرماندهان بزرگ که خود از دستهی بدخواهان میباشند زیردستان را بیسر و سامان گزارده خود از میان ناپدید گردند ، که بدینسان سپاهیان گزند و آسیب هرچه بیشتر بینند و رسوایی هرچه بیشتر باشد.
این بوده آن نقشهی شوم و این بوده خواستی که از آن میداشتهاند که روز روشن در برابر چشم ما نقشهی خود را بکار بستند و خواست خود را پیش بردند.
رسواییهای آن چند روز چندانست که اگر بنویسند چند جلد کتاب تواند بود. چه جوانان دلیر و نازنینی که بخون آغشتند. چه افسران کارآمدی که قربانی خیانت شدند و از میان رفتند. چه گزندهایی که شهرها و آبادیها دید ، پس از همه چه رسواییها و بدنامیها که کشور و توده برد.
🔹 پانوشتها :
1ـ کتاب «دادگاه». (کسروی)
2ـ سرسال «کودتای سوم حوت» 1299.
3ـ دو تن از چندین سرکش و راهزن آن روزگار.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
93%
آری
7%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.