پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
داستان مشروطه بماند ، آن را در تاریخ باید جست. داستان شهریورماه را بداوری گزارده ببینیم علت چه بود که افراد سپاهی و بسیاری از افسرانِ جزو غیرت و مردانگی شایانی از خود نشان دادند و فداکاریهای سرفرازانه نمودند. ولی افسران بزرگ جز از چند تنی که باید جدا گیریم دیگران مایه‌ی رسوایی و سرافکندگی شدند؟!.. اگر شما با یکایک این افسران و سرلشگران آشنا باشید و از عقیده و باورهاشان بجستجو پردازید خواهید دید مغزهاشان پر از اندیشه‌های مادّیگریست و هر یکی از آنان زندگی را جز مبارزه نمی‌داند و بر آنست که هر کسی باید از هر راهی که می‌تواند پول بدست آوَرَد و درپی خوشیهای خود باشد و پروای دیگران نکند. یا خواهید دید کسانی از آنان با شعرهای رندانه‌ی خراباتی آشنایی دارند و زندگانی را جز یک دم نمی‌شمارند و برآنند که باید آن یک دم را بخوشی گذرانند. وگرنه چگونه باور کردنیست که یک سرلشگری دسته‌های زیردست خود را بسر خود رها کند و با چند تن رو بگریز آورد و پس از چند روزی ناگهان در ملایر پیدا شود؟!. چگونه باور کردنیست که یک سرهنگ با داشتن عده‌ی بسیار ، تفنگ و افزارِ خود را باشرار سپارد و تنها در اندیشه‌ی جان خود باشد که بخاک بیگانه گریزد؟!..

این از چیست که افراد آنگونه و افسران اینگونه درآمدند؟!.. آیا این دلیل نیست که علت درماندگیهای ایران این اندیشه‌های پراکنده می‌باشد که بنام فلسفه یا ادبیات یا هر نام دیگری در کتابها و روزنامه‌ها نوشته می‌شود و کسان باسواد آنها را خوانده بیاد خود می‌سپارند و بدینسان عزم و اراده‌شان از کار می‌افتد؟!.. آیا دلیل آن نیست که ما تا باین درد چاره نکنیم از هیچ کوششی نتیجه نخواهیم برداشت؟!..

یک چیز شگفتتر اینست که می‌بینیم کسانی می‌نشینند و با یک حال آرام و پیشانی باز از جنگ آلمان و انگلیس و ژاپن و آمریکا به گفتگو می‌پردازند و از آینده‌ی جهان سخن می‌رانند و چنین وامی‌نمایند که آینده‌ی ما نیز بسته به نتیجه‌ی این جنگست. ولی این غفلتی از آن کسان می‌باشد. این جنگ در سرنوشت ما تأثیر خواهد داشت ولی نه چندان که اینان می‌پندارند. آنچه در سرنوشت ایران و شرق تأثیر مهم تواند داشت همینست که باین درماندگیها چاره شود. وگرنه ما تا اینیم که هستیم حالمان همین خواهد بود که هست.

مَثَل اینان مثل آن روستاییست که زمینی که شایسته‌ی کشت باشد ندارد و یا اگر زمین دارد تخم ندارد ، و با این حال در آغاز بهار گفتگو از آمدن و نیامدن باران می‌کند و چنین وامی‌نماید که همچون دیگران سرنوشت او و خاندانش بسته به پیشامد بارانست ، و پیداست که این رفتار او بیخردانه می‌باشد.

آری روستاییان و برزگران در بهار می‌نشینند و گفتگو از باران و چگونگی هوا بمیان می‌آورند و علاقه بآن نشان می‌دهند. ولی بشرط آنکه کشتزاری آماده گردانیده و تخمی افشانده باشند که زمینه برای استفاده از باران آماده باشد. کسی که زمین ندارد و یا بذر نیفشانده چنین علاقه‌مندی به باران ازو بیخردانه است. مگر مقصودش این باشد که باران که بیاید دیگران استفاده از آن می‌کنند و محصول فراوان برمی‌دارند و یک سهمی هم برای من می‌فرستند که چنین توقعی بیخردانه‌تر خواهد بود.

(پرچم روزانه شماره‌های 84 و 85)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ پاکدینی چه می‌گوید؟

🖌 احمد کسروی

📝 8ـ چاره‌ی این کار چیست؟


دوباره می‌گویم : از هر باره که بیندیشید مانعی در برابر نیست. با اینحال ما کار را ساده و آسان نمی‌شماریم ، و برای آنکه خواست ما نیک دانسته شود باید در اینجا چند نکته را بازنماییم :

1) برای رسیدن باین نتیجه‌ها نخست باید حقایق زندگی روشن گردد و هر کسی بجهان با چشم بینایی نگرد. باید معنی آدمیگری ، و جایگاه آدمی درمیان آفریدگان ، و بایاهای او در زندگانی دانسته گردد. باید بدآموزیهای پست گمراه‌کننده که صوفیان و خراباتیان و بنیادگزاران کیشها ، و پس از همه فیلسوفان مادی ، در جهان پراکنده‌اند از میان رود. باید روانها نیرومند گردد و مردمان (یا بهتر گویم : انبوه آنان) این بخواهند که با راهنماییهای خرد زیند.

2) باید آواز ما بهمه جا رسیده جنبشی بهمین نام در جهان پدید و بنیادی بهمین عنوان گزارده شود : باید پاکدینی در جهان روان گردد و قانونها دیگر شود و حاکمان کشورها نه سیاستگران و هوسبازان و نامجویان و طماعان ، بلکه خردمندانِ پاکدل و نیکخواهان جهان باشند. باید هر توده در هر کشوری که می‌زیند ، آرمانشان آباد بودن کشور ، آسوده زیستن خانواده‌ها ، پیش افتادن در نیکوکاری و نیکونامی باشد.

باید صفحه‌های نوینی در تاریخ باز شود و نامهای بسیاری از کسانی که در این راه مقدس خواهند کوشید در آنها نوشته گردد. باید این تلاش خداخواهانه که ما از ایران آغاز کرده‌ایم بهمدستی نیکمردان از سراسر جهان ، پایان یابد.

بااینهمه نمی‌گوییم همگی مردمان پیروی از خرد خواهند کرد. فراوانند آن کسانی که جلو هوسهای خود را نگرفته ، از طمع و خودخواهی و خودسری و سودجویی و ستمگری باز نخواهند ایستاد. چیزی که هست از اینان نیز قانونها جلو توانند گرفت.

در جهان خردمندان و پاکدلان ، که خود با نیکی زیند و جهان را با نیکی راه برند کم نیستند ، و اگرهم کمتر از دیگران باشند ، تواناتر و نیرومندتر از آنانند. باید همیشه رشته‌ی کارها در دست اینان باشد که از کمخردان و ناپاکان جلو گیرند.

3) امروز جهان بچنین جنبشی ، هم نیازمند است و هم تشنه‌وار آن را می‌خواهد. شما چشم باز کرده ، باروپا و آسیا نگرید : این جنگها برای چیست؟! این خونها چرا ریخته می‌شود؟ آیا پایان اینها چه خواهد بود؟! ... آیا با آن بدآموزیهای مادیگری جنگ از میان خواهد برخاست؟! گرفتیم که جنگ از میان رفت ، با آن دشواریهای زندگانی که ماشینها پدید آورده و با دیگر دشواریها چه باید کرد؟ چاره‌ی همه‌ی این گرفتاریها نتواند بود جز با آنکه یک آیین بخردانه‌ای که تنها برای آسایش جهانیان و آبادی جهان گزارده شده ، بی‌آنکه ملاحظه‌ی توده و دسته‌ای درمیان باشد. و همه‌ی این سیاستها و آرمانهایی که هر توده‌ای تنها بسود خود پدید آورده‌اند ، از میان برخیزد. با اینهاست که ما امیدمندیم بآن نتیجه‌ها رسیم.

از آنسوی امروز چه در اروپا و چه در آسیا و چه در دیگر جاها ،‌ همه‌ی مردم از این گرفتاریهای جهان به تنگ آمده‌اند و هر کسی در آرزوی یک شاهراه رستگاریست که بروی جهان باز شود. همان اروپا و آمریکا بیشتر از دیگر جاها تشنه‌اند. هر کسی را که فهم و خرد درستی هست پیش خود این درمی‌یابد که آدمی بهر این زندگانی جانورانه آفریده نشده. این درمی‌یابد که باید یک راه بهتر و سزاوار‌تری بروی جهانیان باز گردد.

آمریکا و اروپا امروز در کار خود درمانده‌اند. پس از آن پیشرفت بیمانندی که در زمینه‌ی دانشها رخ داده ، و باآنهمه پیروزیها که بهره‌ی دانشمندان غرب گردیده ، اکنون نتیجه‌ای که در دست است یکی سختی روزافزون زندگانی ، و دیگری این جنگهای ویرانکُن می‌باشد ، و هر کسی این درمی‌یابد که آن پیشرفت و فیروزی بهر این نتیجه‌های ناشایسته نباید باشد ، و هر کس آرزومند گشاده شدن این معما می‌باشد.

آن جنبشهای اندیشه‌ای که از صد سال باز در اروپا و آمریکا بنام سوسیالیزم و کمونیزم و فاشیزم و اگزیستانسیالیزم و مانند اینها پیدا شده خود دلیلست که دسته‌های بزرگی گرفتاری جهان را فهمیده‌اند و در جستجوی چاره می‌باشند ، و چون چاره‌هایی که پیش می‌آورند کمیهایی می‌دارد و نارساست نتیجه‌ی بزرگی بدست نمی‌آید ،‌ و چون یک چاره‌ی درست و رسایی باشد انبوه مردمان با تشنگی خواهند پذیرفت.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 21ـ چرا حقایق را نمی‌پذیرند؟.. (یک از دو)


یکی از آشنایان چنین می‌گوید : «بسیاری از مردم این سخنان شما را نمی‌پذیرند. بارها شده که در مجلسی گفتگوی نوشته‌های پرچم بمیان آمده و کسانی بهیاهو پرداخته چنین گفته‌اند : «ما اینها را نمی‌پذیریم»».

می‌گویم : پذیرفتن و نپذیرفتن حقایق اختیاری نیست. هر آدمی ‌باید حقایق را بپذیرد. یکی از فرقهای بزرگ آدمیان با چهارپایان همینست که خدا بآدمیان نیرویی بنام «خرد» برای شناختن حقایق و پذیرفتن آنها داده ولی بچهارپایان چنین نیرویی نداده. پس کسانی که با حقایق نبرد می‌کنند باید گفت : چهارپایانی بصورت آدمی می‌باشند باید گفت : از آدمیگری بهره‌ای ندارند.

از آنسوی اینها چاره‌ی دردهاست و اگر نپذیرند در این خواری و بدبختی خواهند ماند. باید گفت : شما می‌توانید اینها را نپذیرید ، ولی از این بدبختی رهایی نخواهید داشت. می‌توانید نپذیرید ولی لگدمال گردیده از میان خواهید رفت. اینجهان پیاپی می‌گردد و مردمان ناشایست را از میان می‌برد و شما نیز یکی از آنان خواهید بود.

تو گویی جهان ناز آنان خواهد کشید که بدینسان در برابر حقایق نازفروشی و بی‌نیازی می‌نمایند. این بدان می‌ماند که کسی به یک بیماری پستی گرفتار باشد و چون یک پزشکی چاره و درمانی نشان داد سر برآورده بگوید : «من اینها را نمی‌پذیرم». بسیار خوب نپذیر ، ولی با این بیماری پست جان خواهی سپرد و چیزی از جهان کم نخواهد شد.

این پاسخیست که بآن کسان باید داد ، و اگر راستی را بخواهیم امروز ایرانیان بدو دسته‌اند : یکی آنان که فهم و خرد و دیگر نیروهای خدادادی را از دست داده‌اند و درونهاشان تیره گردیده. دیگری آنان که فهمها و خردهاشان بحال درستی می‌باشد. این دو دسته در برابر حقایق از هم جدا خواهند گردید. این کوششهای ما و این سخنانی که می‌گوییم یک آزمایشی ، یک محکی برای آنان خواهد بود.

این ناگزیریست که یک دسته ‌اینها را نپذیرند. زیرا وسیله‌ی پذیرفتنِ اینها را ندارند. کسی که کر گردیده نخواهد شنید. کسی که کور شده نخواهد دید.کسی که فهم و خردش بیکاره شده حقایق را نخواهد پذیرفت. ولی از اینسوی مردان بافهم و خرد نه تنها اینها را خواهند پذیرفت در راهش بکوشش و جانفشانی خواهند برخاست.

این چیزیست که ما با دیده می‌بینیم : یک دسته آن دشمنیها را با ما می‌کنند ، و یک دسته ‌این کوشش و همراهی را. آیا این تفاوت از کجاست؟.. یک رشته سخنانی چرا گروهی را بدشمنی برانگیخته و گروهی را بهمراهی و پشتیبانی وامی‌دارد؟.. آیا جز از آنست که این دو دسته از هم جدایند و اگرهم در بیرون یکسان می‌نمایند از درون یکسان نیستند؟!..

یک نکته‌ی دیگری که باید گفت اینست که بسیاری از مردم ماهیت گفته‌های ما را درنیافته‌اند. برخی از ایشان خود نمی‌خوانند و از زبانها چیزهایی می‌شنوند. برخی دیگر راهی را رفته‌اند که مخالف گفته‌های ماست (مثلاً فلسفه خوانده‌اند یا در ادبیات کار کرده‌اند) و آن پرده‌ای در برابر چشمهای آنان می‌گردد و از درک حقایق مانع می‌شود.

یکی از یاران که خود مرد دانشمندی و اندازه‌ی حقشناسی او اینست که چند روز پیش با من می‌گفت : «سرهنگ جلالی که در انجام وظیفه و غیرت آن آسیب را دیده باید قدردانی ازو کرد بهتر است ما بدیدن او برویم». مردی باین حقشناسی خود می‌گوید : زمانی که در خراسان بودم چون سخنان شما را می‌شنیدم سخت دشمنی می‌نمودم که اگر در آنجا بودید بسراغتان آمده بمجادله می‌پرداختم. ولی سپس بتهران آمدم و خودم نوشته‌هاتان را خواندم ، تکانی خورده با خود گفتم : «آیا با این حقایقست که من دشمنی می‌نمایم» ، و بسراغتان آمدم که همراهی و پشتیبانی خود را آگاهی دهم.

دیگری که نیز مرد دانشوریست و بکتابهای اروپایی بسیار پرداخته پارسال همین هنگام یکی از دشمنان ما بود و چنین عقیده داشت که باید تا بتواند بجلوگیری از پیمان و دیگر نوشته‌های ما کوشد و چون در یک اداره‌ای بود ، این دشمنی او بما سخت می‌افتاد. همین مرد چند روز پیش با من می‌گوید : «هیچ تردیدی نیست که راه رهایی شرق این کوششهای شماست و باید بپذیریم که درد غرب دیگر است ، و درد شرق دیگر ، چاره‌ی دردهای شرق همین است که شما آغاز کرده‌اید».

از اینگونه چندانست که بشمردن نیاید. اینها خود دلیلست که چنانکه یک دسته نمی‌توانند حقایق را پذیرفت بلکه تاب شنیدن آنها را ندارند یک دسته‌ی دیگری بعکس ایشان نمی‌توانند از حقایق رو گردانند و بی‌اختیار آنها را پذیرفته در راهش بکوشش و جانفشانی می‌پردازند.

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ پاکدینی چه می‌گوید؟

🖌 احمد کسروی

📝 9ـ جهانیان تشنه‌ی این کوششهایند


پس از پایان جنگ جهانی دوم ، دستیار وزیر خارجه‌ی آمریکا [کردل هال (Cordell Hull)] گفتاری رانده و چنین گفته : «پس از جنگ باید همه‌ی دینها یکی باشد». این نمونه‌ی دیگریست که چه احساساتی در دلها پیدا شده و چه آرزوهایی درمیانست.

آری باید همه‌ی دینها یکی باشد. ولی چگونه و از چه راه؟!.. وزیر خارجه‌ی آمریکا چه راهی برای این اندیشیده؟!. آیا مردم همگی بیدین گردند؟!. آیا همگی مسیحی شوند؟!. آیا همگی مسلمان باشند؟!. کدام یکی از اینها تواند بود؟!. آنگاه از چه راهی این آرزو را پیش برند؟!. آیا با خواهش بگردن مردم گزارند؟!. یا قانونی نهاده با زور روان گردانند؟!. اینها پرسشهاییست که بهیچ یکی پاسخی درمیان نیست.

ولی ما زمینه برای این آرزوی بزرگ پدید آورده و راهش را نیز گشاده‌ایم. آنچه مردمان را به یک راه تواند آورد جز حقایق نتواند بود. یک دینی که همگی جهانیان آن را بپذیرند جز «پاکدینی» نیست. این دینی که از آغاز تا انجامش حقایقست ، و چه از راه دانشها و چه از روی سود و زیان زندگانی و چه از دیگر باره‌ها کمترین ایرادی بآن گرفته نمی‌شود ، این نیرو را خواهد داشت که همگی خردمندان پاکدل را ـ چه از اروپا و چه از آمریکا و چه از آسیا ، چه از دانشمندان و چه از دیگران ـ بخود کشد و همگی را در یک شاهراه گرد آورد ، و تنها کسانی در بیرون مانند که خردهاشان از کار افتاده و یا درونهاشان ناپاک می‌باشد.

از سخن خود دور نیفتیم : از اینگونه گفته‌ها که درمیانست پیداست که چه در اروپا و چه در دیگر جاها انبوه مردمان تشنه‌ی کوششهایی می‌باشند که از این گرفتاریها رهاشان گرداند ، و این پیشنهادی که ما درباره‌ی شناختن خرد و پیروی از راهنماییهای آن می‌کنیم و زمینه‌ی آماده‌ای که بنام پاکدینی به همگیشان نشان می‌دهیم ، هرآینه با تندی پیش خواهد رفت و گمان دیگری در این باره بیجاست.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 21ـ چرا حقایق را نمی‌پذیرند؟.. (دو از دو)


امروز کاری که ما داریم آنست که هر کسی در سهم خود این حقایق را بیندیشد و بپذیرد و در دل خود جا دهد و سپس بکوشد و از دیگران هر کس را که شایسته می‌شناسد با اینها آشنا گرداند. چنانکه بارها گفته‌ایم این حقایق بسیار مهم است و بزودی نتیجه‌ی اینها درمیان توده پدیدار خواهند گردید. امروز کار ما اینست.

شاید کسانی در پیش خود چنین اندیشند : «گرفتم که من این حقایق را پذیرفتم و بنشر آنها کوشیدم. از من تنها چه برآید؟!.. با چنین کوششی کار یک توده بکجا رسد؟!..». می‌گویم : شما تنها نیستید و هزار کسان همچون شما با این حقایق روبرو می‌باشند که چون هر یکی از آنان بدانسان که گفتیم بکوشند در اندک‌زمانی این چند هزار ، چند صدهزار خواهد گردید و یک نیروی بزرگی پدید خواهد آمد.

کسانی می‌گویند : این راه دور است و ما بزودی به نتیجه نخواهیم رسید. می‌گویم : یک راهی هرچه دور باشد با رفتن نزدیک گردد. از این گذشته ، یگانه راه همینست و بس. شما اگر می‌خواهید از این درماندگی و بیچارگی بیرون آیید و همچون دیگران سرفراز و آزاد زندگی کنید چاره جز این ندارید که این اندیشه‌های پراکنده را دور رانید و گمراهیهای گوناگونی را که درمیانست رفع کنید ، و چنین کاری جز با شناختن حقایق و پذیرفتن آنها نخواهد بود.

شما همین را بیندیشید که آیا راه دیگری دارید یا نه؟.. سخنانی را که ما درباره‌ی اندیشه‌های پراکنده و زیانهای آنها نوشتیم دوباره بخوانید و بسنجید که آیا جای یک ایرادی هست یا نه؟..

این بتازگی رخ داده که یکی از آشنایان بنزد من آمده چنین می‌گوید : «شما اندیشه‌های پراکنده و گمراه را علت بدبختی ایرانیان می‌شمارید. بعقیده‌ی من اساس اخلاقست. اگر اخلاق توده را تصفیه کنیم بهمه‌ی دردها چاره خواهد شد». گفتم : تفاوت در آنجاست که شما نافهمیده سخن می‌گویید و ما فهمیده. من از شما می‌پرسم : اخلاق را چگونه تصفیه خواهید کرد؟!.. آیا راه آن چیست؟!.. شما این نمی‌دانید که راه تصفیه‌ی اخلاق نیز درست گردانیدن اندیشه‌هاست. این اندیشه‌های پست و پراکنده ، این سخنان بیپا و بیخردانه که کتابها و مغزها را پر کرده یکی از نتیجه‌های آنها پستی خویهاست. ما بیهوده نمی‌گوییم : سرچشمه‌ی بدیها اینهاست.

اخلاق نیک و بد هر دو در نهاد آدمی نهاده شده و اینست آدمی نیکخو و بدخو هر دو تواند بود. باینمعنی که اگر کسی دارای اندیشه‌های عالی بود و بحقایق زندگانی آشنا گردید ناگزیر اخلاق پست او ناتوان می‌گردد و از آنسوی خویهای نیکش نیرو گیرد ، و برعکس اگر کسی دچار اندیشه‌های پست و بدآموزیهای بیمغز گردید ناچار خویهای پستش نیرو یابد و خویهای ستوده‌اش سست و ناتوان می‌گردد. این چیزیست که با دلیل علمی نشان توان داد ولی در اینجا فرصت چنان کاری نیست. اینکه ما تاکنون از اخلاق گفتگو نکرده‌ایم برای همینست که نخواسته‌ایم آهن سرد بکوبیم. برای آنست که دانسته‌ایم تا اندیشه‌ها اینست که می‌بینیم امیدی به نیکی خویها نتوان بست.

بسخن بیش از این ادامه ندهیم. ما باید در این راه خود پافشاری نماییم و از اینکه کسانی گفته‌های ما را نمی پذیرند نومید نگردیم. چنانکه گفتیم : مردم در برابر این حقایق بدو دسته خواهند گردید و پاکان از ناپاکان جدا خواهند گردید و این خود یک نتیجه‌ای می‌باشد. ما باید اینها را نشر دهیم و بگوشها برسانیم. اگر کسانی نپذیرفتند کسان دیگری خواهند پذیرفت.

(پرچم روزانه شماره‌های 108 و 109)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ روزبه پیمان سال 1404 ✴️

🖌 کوشاد تلگرام

(بخش 1 از 3)

امروز روزبه (=عید) یکم آذرماه یا روزبه پیمانست. پیمان مهنامه‌ایست که کسروی در سال 1312 بنیاد گزارد و از روز یکم آذر آن سال تا نه سال (هفت دوره‌ی یک‌ساله) انتشار یافت. نخست ، درباره‌ی روزبه ما را سخنانی است.

«ما بارها روزبه را معني كرديم. روزبه يا عيد آنست كه در كشوري پيشامد بزرگ تاريخي بسود آن كشور رخ‌ دهد و مردم براي ارج ‌شناختن از آن پيشامد و از پديد آورندگانش و تازه گردانيدن ياد آنان ، روز رخ‌دادنش را روزبه گردانند كه همه ساله در آن روز جشنی گيرند. چنين روزبه سودهايي تواند داشت. گذشته ‌از آنكه خود بيداري و هوشياري توده را رساند هزارها كسان را وادارد كه ‌از جانفشاني در راه كشور و پديد آوردن مانندهاي آن پيشامد بازنايستند.
مثلاً در فرانسه شورشي رخ داده كه يكي از پيشامدهاي بزرگ تاريخي بوده. اينست هر سال مردم فرانسه روزي را بنام آن پيشامد جشن مي‌گيرند و ياد پيشگامان شورش را تازه مي‌گردانند. ...
افسوس كه در ايـران ، اين نيـز معني خود را از دست داده. در اين كشور يكـي از بديها عيدهاييست كه گرفتـه مي‌شود. من مي‌پرسم : هجدهم ذيحجه چه عيديست؟.. مي‌گويند : در آن روز پيغمبر اسلام علي را بخلافت برگزيده. مي‌گويم : نخست اين داستان دروغست. چنين چيزي نبوده. دوم بتاريخ ايران چه همبستگي داشته؟!. امروز چه سودي از آن توان برداشت؟!. خلافت كه ميوه‌اش را عربها و تركها خورده و سپس هم پوسيده شده و از ريشه برافتاده ‌ايرانيان بنام آغاز آن جشن مي‌گيرند. آيا اين نمونه‌ی ناداني يك توده نيست؟!.
روز پانزدهم شعبان را جشن مي‌گيرند و مي‌گويند : «روز ولادت امام زمانست». ما بارها پرسيديم و باز هم مي‌پرسيم : آيا اين داستان امام‌زمان راستست؟. آيا چنان كسي هست و بدانسان كه مي‌گويند خواهد آمد؟. اگر چنان چيزي هست و خواهد آمد و خرد و دانش آن را براست مي‌دارد همه‌مان بپذيريم و چشم براه آمدنش باشيم. اگر چنان چيزي هست و خواهد آمد و جهان را با يك نيروي «فوق العاده» بنيكي خواهد آورد ما ديگر نكوشيم و رنج بيهوده بخود ندهيم. بارها اين را پرسيديم و پاسخي نشنيديم.
آنچـه ما مي‌دانيـم اين از ريشه دروغ است. چنان كسي نه بوده‌است و نه خواهد آمد. چنان چيـزي را نه دانشها مي‌پذيرد و نه خرد براست مي‌دارد و نه تاريخ از آن آگاهست.
چنين افسانه‌ی بيپايي را دستاويز كرده‌اند و جشن مي‌گيرند. آيا چنين توده‌اي را بهره‌مند از فهم و خرد توان پنداشت؟!. آيا از چنين عيدي مردم چـه سودي توانند برد؟!. آيا جز آنست كه هـر ساله ياد اين «خرافه» تازه شود؟!. جز آنست كه مردم نادان ببودن چنان امامي باور بيشتر كنند و بآمدنش اميد بيشتر بندند و به همان باور و اميد بدبختي‌هاي خود را فراموش كنند و درپي چاره نباشند؟!.
يك دليل روشن بآنكه ‌اين عيدها بزيان توده مي‌باشد آنست كه ما ديديم در اين سه سال وزيران كه بيگمان دشمن اين توده‌اند و ببدبختي آن مي‌كوشند همين عيدها را كه كمتر شده بود بحال نخست بازگردانيدند. [1]
شنيدنيست كه بيشتر اين عيدها را ناصرالدين‌شاه گزارده. همان پانزده شعبان تا سال 1274 نمي‌بوده. در آنسال ناصرالدين‌شاه عيـدش گردانيـده دستور جشن و چراغان داده. يك پادشاه نافهـم و فريبكار براي فريب مـردم و خاموش نگه داشتن آنان باين نمايشها پرداخته و اكنون ما بايد پيروي از كارهاي سراپا زيان او نماييم.
ما اينها را روزبه (يا عيد) نمي‌شناسيم. بايد اينها از ميان رود. ما روزبه را بمعني راستش گرفته‌ايم». (دفتر یکم آذر 1323)
👇
دومین سخن ما در پیرامون مهنامه است. کسانی در شگفت شده می‌پرسند : «بیرون آمدن یک مهنامه مگر چیست که سالروز آن روزبه (عید) باشد؟». ایشان مجله دفترچه‌هایی را می‌دانند که هفتگی یا ماهانه بیرون ‌آید و روی جلدش تصویری از یک «ستاره‌ی سینما» یا سیاستمدار یا دورنمایی از طبیعت ، درونش خبرهای سیاسی کم‌ژرفا و کوتاه ، خبرهایی همچون صفحه‌ی حوادث با تفصیل بسیار ، یک دو رمانی و شعرهایی از این شاعر بیهوده‌گو و آن غزلسرای یاوه‌باف ،‌ سخنانی از این فیلسوف غربی و آن حکیم شرقی ، چند جوک و چیستان و مسئله و جدول و سودوکویی ، چند پیکره (عکس) از ورزشکاران و سینماگران و برجستگان توده و شرح زندگی ایشان و «حاشیه‌»هایش ، شوخی‌نگاره‌ای (کاریکاتور) و یک مشت ترجمه از رسانه‌های بیگانه باشد. کوتاهسخن : مجله در دید ایشان یک انبانی است که درونش هرچه خواننده‌ را بخود کشد و تیراژ مجله را بالا برد ریخته گردد. اینکه این نوشته‌ها باهم سازگارند یا بوارونه ، یکی دیگری را نقض می‌کند و مایه‌ی گیجسری خواننده و پراکنده‌اندیشی می‌گردد و آیا یک راه روشنی را می‌پیماید و خواستش رسیدن به آرمانی است و دردی را از دردهای مردم درمان می‌کند ، اینها نه چیزهاییست که دارنده‌ و خواننده‌ی مجله به آنها بیندیشند. گو اینکه دارنده گمان دارد «فرهنگ‌سازی» می‌کند و از کوشیدن به چنین «رسالتی» بخود می‌بالد. خواننده نیز از اینکه «دانستنیهایی» را خوانده و دریافته خشنود است.

آری ، چنین مجله‌ای نه درخور جشن و بزرگداشت است. ولی مگر مهنامه‌ی پیمان چه بود؟!..

سالهای دهه‌ی 1300 و 1310 ، سالهای تاخت و تاز دو دستگاه اندیشه‌ای در ایران است : یکم ، آنهایی که همه‌ی بدبختی ایرانیان را از عقب ماندگی از «قافله‌ی تمدن» شمارده و معدن تمدن را نیز زندگانی بشیوه‌ی اروپایی تبلیغ می‌کردند : «ایرانی باید از جان و روان ، ‌از بیرون و درون اروپایی گردد». دوم ، آن اندیشه که دین یک چیز بیهوده و خرافیست و خود سرچشمه‌ی عقب ماندگی ایرانیان و بلکه همه‌ی شرقیانست. مبلغان این اندیشه نیز نسخه‌ی خود را داشتند : به فراموشی سپردن هرچه از دین و زیر این نام می‌باشد.

ایرانیان که تا آن روزها پابند کیش خود بودند بیکبار با سیل خروشان این دو دستگاه اندیشه‌ای روبرو شدند.

از آنسو چون مُبلغان زندگانی اروپایی هرگز سخن از گرفتاری آنجا نرانده بودند و مردم آنچه از آنجا می‌شنیدند ـ همچون ستایش از بهشت ـ جز نیکبختی و بهی و آسودگی و خرسندی نمی‌بود ، اینبود خود را سخت باختند و یارایی ایستادگی در برابر آن سیل در خود نیافتند. از دیگر سو ، چون با رواج داروینیگری اجتماعی و مادیگری رخنه بر بنیاد دینها افتاده و دینداری همرده‌ی کهنه‌پرستی بشمار می‌آمد ، دینداران یارای سخن راندن از دین نبودند بلکه بسیاری برای رهیدن از نیش زبانها از دینداری بیزاری می‌نمودند.

در همان روزها کار مخالفان دین چندان بالا گرفته بود که به ریشخند پیامبر بزرگ اسلام نیز پرداخته بلکه شعرها در بیدینی می‌سرودند. همچون این :
جار زد آن جارچی مسخره کالدنیا مزرعـه‌ی الآخره

[1] : پس از مشروطه و نیز در سایه‌ی حکومت رضاشاه از شمار عیدهای بیمعنی کاسته شده بود. پس از شهریور 1320 که او برافتاد یک مشت وزیران خائن کوشیدند هرچه نیکی در این مدت پدید آمده بود را بازگردانند و اگر توانند به دوره‌ی ناصرالدین شاه رسانند. برای آگاهی بیشتر کتابهای دادگاه ، افسران ما و انکیزیسیون در ایران دیده شود. در این 47 سال همان سیاست بکار بسته شد. امروز ما بچشم می‌بینیم که اندیشه‌ی یک امامی که روزی خواهد آمد و همه‌ی نابسامانیها را از میان خواهد برداشت چه تأثیر زیانمندی روی رفتار مردم گزاشته است.