آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
11%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 22ـ چند سخنی با آقای فرامرزی (یک از سه)
چند روز پیش یکی گفت : «روزنامه کیهان نشر میشود و همهی روزنامهها یادی از آن کردند ولی شما نکردید». گفتم : «ما از هیچ روزنامهای یاد نمیکنیم و از این «تعارفات» برکناریم. ولی آقای فرامرزی چون دوست ماست آرزومندیم روزنامهی او باین توده و کشور سودمند افتد». این پاسخیست که بآن گوینده دادم. ولی میخواهم در اینجا چند سخنی با آقای فرامرزی برانم. میخواهم حق دوستی را با وی بجا آورم.
آقای فرامرزی ، در این هنگام گرفتاری ایران یک روزنامه اگر از راهش درآید میتواند دستی از این مردم سرگردان بگیرد ، میتواند نیکیهای بسیار بهاداری را انجام دهد ، میتواند نام خود را در تاریخ جاویدان گرداند ـ ولی کدام روزنامه و از چه راه؟.. بهتر است قدری با شما گفتگو کنیم. بهتر است سخنانی را که گاهی با شما نشسته گفتهایم بروی کاغذ بیاورم :
امروز خواه و ناخواه یک میدان نبرد بزرگی میانهی شرقیان با غربیان پدید آمده. امروز تودههای شرقی به یک رشته کوششهای سختی نیاز دارند ـ ولی کوششهایی که از روی فهم و بینش باشد و آنان را به یک جایی رساند.
آقای فرامرزی ، در آخرهای قرن پانزدهم میلادی که در اروپا تکانهایی آغاز مییافت اروپاییان چون دارایی و توانگری هندوستان و دیگر سرزمینهای شرقی را شنیده بودند یگانه آرزوشان این بود که یک راه نزدیکی بشرق پیدا کنند و با کشورهای شرقی بداد و ستد و بازرگانی پرداخته بهرههایی یابند ، و برای این مقصود بود که کریستف کلمب رو بسوی غرب اروپا کشتیرانی کرد و ناگهان و نابیُوسان[=غیرمنتظره] بآمریکا رسید و آن سرزمین گمشده را پیدا کرد ، و واسکو داگاما با کشتی گرد آفریقا را گردیده و از دماغهی امید[نیک] پیچیده یک راه دریایی برای هند باز نمود ، و ماچلان با کشتیهای خود بسوی غرب سفر کرد و پس از چهار سال یارانش از راه شرق بازگشتند و برای نخستین بار گرد جهان گردیدند.
آری آن روز اروپا یگانه آرزوشان راه داشتن بشرق بود و در این باره بکوششهای سختی برمیخاستند. لیکن امروز همان دولتها یکایک کشورهای شرقی را زیردست خود گردانیده سررشتهی آنها را در دست خود میدارند. این حقیقتی است که پوشیده نتوان داشت.
چرا چنین شده؟.. چرا شرقیان زبون گردیدهاند؟.. پیداست که یک علتهای آشکاری دارد ، در این پانصد سال همیشه اروپا در پیشرفت بوده که از یکسو افزارهای بسیار شگفتی برای زندگانی ـ از راهآهن و کشتیهای بخاری و تلگراف و تلفن و برق و مانند اینها اختراع یافته ، و از یکسو تغییرهای بسیاری در فن جنگ رخ داده و دولتهای اروپایی افزارهای بسیار کاری و نوینی ـ از توپ و تفنگ و بمب و خمپاره و مانند اینها ـ در دست داشتهاند که از رویهمرفتهی اینها دو نتیجه بدست آمده :
یکی آنکه فاصله از میانهی شرق و غرب برداشته شده و تکههای پنجگانهی زمین بهم پیوسته.
دیگری اینکه دولتهای اروپا بسیار نیرومند شدهاند و شرقیان را تاب ایستادگی در برابر آنها نبوده.
اینها علتهای آشکار زبونی و بدبختی شرقیانست. ولی تنها اینها نیست و یک علت بزرگ دیگری درمیان میباشد و آن بیگمان ناشایستگی خود مردمانست.
آنچه یک توده را زیردست دیگران گرداند جز ناشایستی خودشان نتواند بود. حوادث بسیار میآید و میرود ولی هیچ یکی مردمی را از پا نیندازد. آنچه مردمان را از پا اندازد جز آلودگیهای خودشان نتواند بود.
امروز اگر نگاه کنیم تفاوتی که درمیانهی شرقیان و غربیانست درخور سنجش نمیباشد : در دانشها آنان در کجایند و اینان در کجا؟. در پول و توانگری آنان در کجایند و اینان در کجا؟.. در صنعت و افزارسازی آنان در کجایند و اینان در کجا؟.. امروز در این جنگ و کشاکش اروپاییان توانایی را تا بآنجا رسانیدهاند که در هر چند دقیقه یک آیروپلان[=هواپیما] بیرون میدهند ، و دههزارها و صدهزارها هواپیما[=خلبان] [1] تربیت میکنند ، دهملیونها سرباز بمیدان جنگ میآورند. اینها چیزهاییست که از اندیشه بیرونست.
با این نیرومندیها اگر شرقیان آلوده نبودندی زبون اروپاییان نگردیدندی. اگر آلوده نبودندی به همان اندازه نیرو تهیه کردندی. سخن کوتاه میکنم : امروز شرقیان بدبخت و زیردستند. ولی ریشهی این بدبختی و زیردستی درمیان خودشانست. این مقدمهایست که باید پذیرفت و بیچون و چرا شمرد. باید این را پایهی گفتگوهای دیگری گردانید.
🔹 پانوشت :
1ـ این تنها جایی است که نویسنده هواپیما را بجای آنکه به معنی آن اختراع (آیروپلان) بکار بَرد به معنی طیارهچی (آن که هوا پیماید) بکار برده. گویا در این زمان چون واژهی نوساختهی هواپیما به معنی آیروپلان هنوز چندان رواج نیافته بود ، او بکار بردنش را در معنی خلبان بهتر دانسته.
——————————
🖌 احمد کسروی
🔸 22ـ چند سخنی با آقای فرامرزی (یک از سه)
چند روز پیش یکی گفت : «روزنامه کیهان نشر میشود و همهی روزنامهها یادی از آن کردند ولی شما نکردید». گفتم : «ما از هیچ روزنامهای یاد نمیکنیم و از این «تعارفات» برکناریم. ولی آقای فرامرزی چون دوست ماست آرزومندیم روزنامهی او باین توده و کشور سودمند افتد». این پاسخیست که بآن گوینده دادم. ولی میخواهم در اینجا چند سخنی با آقای فرامرزی برانم. میخواهم حق دوستی را با وی بجا آورم.
آقای فرامرزی ، در این هنگام گرفتاری ایران یک روزنامه اگر از راهش درآید میتواند دستی از این مردم سرگردان بگیرد ، میتواند نیکیهای بسیار بهاداری را انجام دهد ، میتواند نام خود را در تاریخ جاویدان گرداند ـ ولی کدام روزنامه و از چه راه؟.. بهتر است قدری با شما گفتگو کنیم. بهتر است سخنانی را که گاهی با شما نشسته گفتهایم بروی کاغذ بیاورم :
امروز خواه و ناخواه یک میدان نبرد بزرگی میانهی شرقیان با غربیان پدید آمده. امروز تودههای شرقی به یک رشته کوششهای سختی نیاز دارند ـ ولی کوششهایی که از روی فهم و بینش باشد و آنان را به یک جایی رساند.
آقای فرامرزی ، در آخرهای قرن پانزدهم میلادی که در اروپا تکانهایی آغاز مییافت اروپاییان چون دارایی و توانگری هندوستان و دیگر سرزمینهای شرقی را شنیده بودند یگانه آرزوشان این بود که یک راه نزدیکی بشرق پیدا کنند و با کشورهای شرقی بداد و ستد و بازرگانی پرداخته بهرههایی یابند ، و برای این مقصود بود که کریستف کلمب رو بسوی غرب اروپا کشتیرانی کرد و ناگهان و نابیُوسان[=غیرمنتظره] بآمریکا رسید و آن سرزمین گمشده را پیدا کرد ، و واسکو داگاما با کشتی گرد آفریقا را گردیده و از دماغهی امید[نیک] پیچیده یک راه دریایی برای هند باز نمود ، و ماچلان با کشتیهای خود بسوی غرب سفر کرد و پس از چهار سال یارانش از راه شرق بازگشتند و برای نخستین بار گرد جهان گردیدند.
آری آن روز اروپا یگانه آرزوشان راه داشتن بشرق بود و در این باره بکوششهای سختی برمیخاستند. لیکن امروز همان دولتها یکایک کشورهای شرقی را زیردست خود گردانیده سررشتهی آنها را در دست خود میدارند. این حقیقتی است که پوشیده نتوان داشت.
چرا چنین شده؟.. چرا شرقیان زبون گردیدهاند؟.. پیداست که یک علتهای آشکاری دارد ، در این پانصد سال همیشه اروپا در پیشرفت بوده که از یکسو افزارهای بسیار شگفتی برای زندگانی ـ از راهآهن و کشتیهای بخاری و تلگراف و تلفن و برق و مانند اینها اختراع یافته ، و از یکسو تغییرهای بسیاری در فن جنگ رخ داده و دولتهای اروپایی افزارهای بسیار کاری و نوینی ـ از توپ و تفنگ و بمب و خمپاره و مانند اینها ـ در دست داشتهاند که از رویهمرفتهی اینها دو نتیجه بدست آمده :
یکی آنکه فاصله از میانهی شرق و غرب برداشته شده و تکههای پنجگانهی زمین بهم پیوسته.
دیگری اینکه دولتهای اروپا بسیار نیرومند شدهاند و شرقیان را تاب ایستادگی در برابر آنها نبوده.
اینها علتهای آشکار زبونی و بدبختی شرقیانست. ولی تنها اینها نیست و یک علت بزرگ دیگری درمیان میباشد و آن بیگمان ناشایستگی خود مردمانست.
آنچه یک توده را زیردست دیگران گرداند جز ناشایستی خودشان نتواند بود. حوادث بسیار میآید و میرود ولی هیچ یکی مردمی را از پا نیندازد. آنچه مردمان را از پا اندازد جز آلودگیهای خودشان نتواند بود.
امروز اگر نگاه کنیم تفاوتی که درمیانهی شرقیان و غربیانست درخور سنجش نمیباشد : در دانشها آنان در کجایند و اینان در کجا؟. در پول و توانگری آنان در کجایند و اینان در کجا؟.. در صنعت و افزارسازی آنان در کجایند و اینان در کجا؟.. امروز در این جنگ و کشاکش اروپاییان توانایی را تا بآنجا رسانیدهاند که در هر چند دقیقه یک آیروپلان[=هواپیما] بیرون میدهند ، و دههزارها و صدهزارها هواپیما[=خلبان] [1] تربیت میکنند ، دهملیونها سرباز بمیدان جنگ میآورند. اینها چیزهاییست که از اندیشه بیرونست.
با این نیرومندیها اگر شرقیان آلوده نبودندی زبون اروپاییان نگردیدندی. اگر آلوده نبودندی به همان اندازه نیرو تهیه کردندی. سخن کوتاه میکنم : امروز شرقیان بدبخت و زیردستند. ولی ریشهی این بدبختی و زیردستی درمیان خودشانست. این مقدمهایست که باید پذیرفت و بیچون و چرا شمرد. باید این را پایهی گفتگوهای دیگری گردانید.
🔹 پانوشت :
1ـ این تنها جایی است که نویسنده هواپیما را بجای آنکه به معنی آن اختراع (آیروپلان) بکار بَرد به معنی طیارهچی (آن که هوا پیماید) بکار برده. گویا در این زمان چون واژهی نوساختهی هواپیما به معنی آیروپلان هنوز چندان رواج نیافته بود ، او بکار بردنش را در معنی خلبان بهتر دانسته.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ روزبه پیمان سال 1404 ✴️
🖌 کوشاد تلگرام
(بخش 2 از 3)
از اینرو از دین سخن راندن آسان نبود و یک دلیری بشمار میآمد. این جُستار هم همچون جستارهای دیگر پیمان به سد تعصبات برخورد. نه «دینداران» (یا بهتر بگوییم : کیشداران) و نه روگردانان از دین را خوش نیامد. آنکه روگردانان از دین بودند ، تاب شنیدن نام دین را نیز نداشتند و این کار را پسروی شمارده و افسوس میخوردند که دانشمندی همچون کسروی سخن از دین میراند. آنکه دینداران بودند در آغاز گمان میکردند پیمان به زنده گردانیدن باورهای آنان میپردازد و چندگاهی هواداری از نوشتارهای آن کردند. ولی سپس دانستند که نوشتارهای پیمان تعریفی از دین بدست میدهد که با باورهای ایشان ناسازگارست. باورهای آنان را کیش مینامد و نکوهشها میکند.
مثلاً پیمان میگفت : «دین باید با خرد و دانش سازگار باشد». آنها تا آن زمان چنین چیزی نشنیده بودند و چون بسیاری از باورهاشان از راه تعبد در مغزهاشان جا گرفته بود ، نمیتوانستند بپذیرند که آن باورها تا با داوریِ خرد نسازد از دین نیست. یا میگفت : کیش جدا و دین جداست ، کیشها پراکندگی بمیان مردم انداخته ، کیشهای امروزی «کسانپرستی» و سنگ راه زندگانی است ، کیشها مردم را سرگرم گذشتهها میگرداند ، این کیشها امروز افزار سیاستند ...
با اینهمه پیش کشیدنِ زمینهی دین بسیار درمیبایست. باری برای آنکه مردمان دریابند که آنچه کیشداران میدارند دین نیست بلکه آلودگیهایی است که نام دین پیدا کرده و دین خود اندیشههای والایی است ، میبایست از دین سخن رانَد.
پیمان ، آن مهنامهی خجسته ، در چنین حال و هوایی که این سیل دو سویه را برای یک تودهای بنیادافکنانه و سخت زیانمند میدید ، بکوششهای توانفرسا برخاست و نه تنها در برابر این سیل ایستاد بلکه گرفتاریهای اروپا و بیپایی مادیگری را یکایک نشان داد.
تو گویی از میان سدهها تاریکی و درماندگی فروغی تابناک بر زندگانی ایرانیان تابیده است. هر که آن را خواند بیگمان این دریافت که این از ردهی دیگر روزنامهها و مهنامهها نیست. هر که خواند ـ هرچند آن را مخالف اندیشههایش یافت ـ سخت در شگفت شد که اینهمه جدایی میان این مهنامه و دیگر مهنامهها از کجاست.
خوانندگان چنانکه میدانند کسروی نخستین نوشتههایش کتابهایی در تدریس زبان عربی با شیوهای نو و سپس در زمینههای دانشی همچون تاریخ ، جغرافی و زبان بویژه پیراستن آن بود. لیکن تا سال 1311 آمادهی کوششهای بیکبار دیگری گردید که دیگر زمانی برای پرداختن به زمینههای دانشی بازنمیماند. او دربارهی آنکه چگونه به چنین کوششهایی برخاست چنین میگوید :
👇
🖌 کوشاد تلگرام
(بخش 2 از 3)
«در آن روزها رضاشاه به شُوند[=سبب] دشمنیهایی كه ملایان با وی كرده در قم و تبریز بآشوب پرداخته بودند ملایان را پراكنده و خود دشمنی آشكاری با دین نشان میداد. شهربانی با همهی توانایی خود مردم را بآشكار گردانیدن بیدینی وامیداشت. دیگر جاها بماند. در ایران دین خوارترین چیزی شده بود. در بسیاری از روزنامهها دین را از «اوهام و خـرافات» میشماردنـد. انبـوه مـردم بیدینی آشكار میگردانیـدند و برای این ، بكارهای پست و ناستودهای برمیخاستند. بسیاری از ملایان رخت خود را دیگر گردانیده ببزمهای رقص و بادهخواری میرفتند. بسیاری آشكاره خداناشناسی مینمودند. در همان روزها میبود كه ذبیح بهروز شعرهایی در هجو برانگیختگان (پیغمبران) گفته و آنها را بزبان انداخته بود». (دفتر یکم آذر 1322)
از اینرو از دین سخن راندن آسان نبود و یک دلیری بشمار میآمد. این جُستار هم همچون جستارهای دیگر پیمان به سد تعصبات برخورد. نه «دینداران» (یا بهتر بگوییم : کیشداران) و نه روگردانان از دین را خوش نیامد. آنکه روگردانان از دین بودند ، تاب شنیدن نام دین را نیز نداشتند و این کار را پسروی شمارده و افسوس میخوردند که دانشمندی همچون کسروی سخن از دین میراند. آنکه دینداران بودند در آغاز گمان میکردند پیمان به زنده گردانیدن باورهای آنان میپردازد و چندگاهی هواداری از نوشتارهای آن کردند. ولی سپس دانستند که نوشتارهای پیمان تعریفی از دین بدست میدهد که با باورهای ایشان ناسازگارست. باورهای آنان را کیش مینامد و نکوهشها میکند.
مثلاً پیمان میگفت : «دین باید با خرد و دانش سازگار باشد». آنها تا آن زمان چنین چیزی نشنیده بودند و چون بسیاری از باورهاشان از راه تعبد در مغزهاشان جا گرفته بود ، نمیتوانستند بپذیرند که آن باورها تا با داوریِ خرد نسازد از دین نیست. یا میگفت : کیش جدا و دین جداست ، کیشها پراکندگی بمیان مردم انداخته ، کیشهای امروزی «کسانپرستی» و سنگ راه زندگانی است ، کیشها مردم را سرگرم گذشتهها میگرداند ، این کیشها امروز افزار سیاستند ...
با اینهمه پیش کشیدنِ زمینهی دین بسیار درمیبایست. باری برای آنکه مردمان دریابند که آنچه کیشداران میدارند دین نیست بلکه آلودگیهایی است که نام دین پیدا کرده و دین خود اندیشههای والایی است ، میبایست از دین سخن رانَد.
پیمان ، آن مهنامهی خجسته ، در چنین حال و هوایی که این سیل دو سویه را برای یک تودهای بنیادافکنانه و سخت زیانمند میدید ، بکوششهای توانفرسا برخاست و نه تنها در برابر این سیل ایستاد بلکه گرفتاریهای اروپا و بیپایی مادیگری را یکایک نشان داد.
تو گویی از میان سدهها تاریکی و درماندگی فروغی تابناک بر زندگانی ایرانیان تابیده است. هر که آن را خواند بیگمان این دریافت که این از ردهی دیگر روزنامهها و مهنامهها نیست. هر که خواند ـ هرچند آن را مخالف اندیشههایش یافت ـ سخت در شگفت شد که اینهمه جدایی میان این مهنامه و دیگر مهنامهها از کجاست.
خوانندگان چنانکه میدانند کسروی نخستین نوشتههایش کتابهایی در تدریس زبان عربی با شیوهای نو و سپس در زمینههای دانشی همچون تاریخ ، جغرافی و زبان بویژه پیراستن آن بود. لیکن تا سال 1311 آمادهی کوششهای بیکبار دیگری گردید که دیگر زمانی برای پرداختن به زمینههای دانشی بازنمیماند. او دربارهی آنکه چگونه به چنین کوششهایی برخاست چنین میگوید :
👇
«در نتیجهی اینكه از پنجاه و شصت سال پیش همیشه یك دسته مردمانی ثناگویی و ستایشگری اروپا را پیشهی خود ساختهاند و در این باره داد گزافه و دروغ دادهاند ، در نتیجهی این پیشامدها همت شرقیان بپستی گراییده كه خودشان را جز با دیدهی خواری نمیبینند و در برابر اروپاییان زبونی مینمایند.
همین خواری و زبونی كه من آن را پتیاره و آسیب مینامم زیانش بشرق و شرقیان بیش از زیان معاهدهی تركمانچای و معاهدهی 1907 روس و انگلیس بایران بوده است. اگر دولتهای اروپا ملیونها دلار پول صرف كرده و صدهزارها قشون بشرق فرستادند بچنین نتیجهی نافعی نمیرسیدند. ... من دشمن غرب نیستم ولی او را چنانكه هست شناختهام و چون میبینم كه دیگران دربارهی او فریب سخت خوردهاند و در نتیجهی این فریب خوردن زیانهای بسیار مهمی بزندگانی شرقیان میرسد اینست كه خودداری نتوانسته بنگارش و تألیف برمیخیزم.
من هر وقت یاد میآورم كه اروپاییان قیّم برای برخی مملكتهای شرقی معین مینمودند تو گویی خنجر بر جگرم فرومیبرند ـ هر زمان یاد میآورم آن معاهده را كه اگر پا میگرفت و پیش میرفت نتیجهاش قیمومت انگلیس بر ایران بود[1] تو گویی دلم را چاك چاك میكنند.
هر زمان بخاطر میآورم كه روزی قسمت عمدهی سپاه ایران با دست سركردگان روسی اداره میشد ـ سركردگانی كه خود باندازهی یك سپاهی سادهی ایرانی جربزه و هوش نداشتند و تنها به پشتیبانی اروپاییگری خویش بآن کار گمارده شده بودند با اینحال صد گونه کبر و غرور بروز میدادند و در كتابهایی كه برخی از ایشان نوشتهاند و بدست ما افتاده میبینیم كه چه نگاهی بایران و ایرانیان داشتهاند و بعقیدهی آنان ایرانی شایستهی استقلال و آزادی نبوده و جز با دست اروپایی زندگانیش پیش نمیرفته است». (من چه میگویم؟ ، شفق سرخ ، 28/12/1311)
در تابستان سال 1312 کسروی امتیاز مجلهی پیمان را گرفت و چند ماه بعد توانست با همدستی یارانش از جمله شادروان سلطانزاده بکار مهنامه آغازد. سلطانزاده عربی را نیک میدانست و بدستیاری آن زبان بخش «گزارش شرق و غرب» یا «اخبار» را بعهده داشت و نیز گزارشهای سیاسیای را كه در پرچم چاپ میشد راهبری میكرد.
یکی از تکیهگاههای پیمان در آغاز نشرِ آن ، یاران باوفای کسروی در شهرستانها بود که کار مشترک یافتن برای پیمان را دلخواهانه بگردن گرفته بودند. این «نیکمردان» یاوران ارجداری برای پیشرفت پیمان بشمار میآمدند.
مهنامهی پیمان یک «نامه»ی عادی نبود. نخست ، این مهنامه پیدایشگاه چند کتاب ارجمند تاریخی است. از جمله «تاریخ پانصدسالهی خوزستان» که در سال نخست تکه به تکه در آن مهنامه آمد. پس از آن «تاریخ هجدهسالهی آذربایجان» (با نام بعدی خود «تاریخ مشروطهی ایران») از سال دوم آغاز یافت و تا سال هفتم ادامه داشت. خوانندگانی به این تاریخ دلگرم گردیده با فرستادن روزنامههای کهن ، پیکرهها یا یادداشتهای تاریخی خود به روشنتر گردیدن آن پیشامدها کوشیدند.
پیمان شوری در زمینهی تاریخ در دل خوانندگان پدید آورد چنانکه ایشان داستانهای تاریخی چندی را میفرستادند که در پیمان چاپ میشد. از جملهی آنها «سفرنامهی حزین» بود که سپس همراه با کوشش یکی دیگر از «پیمانیان» که «دُرّهی نادری» را پیراست زمینهی چاپ کتاب «نادرشاه» را فراهم آورد. دیگری یاددشتهایی بود که «جنگ ایران و انگلیس در محمره» را بازمینمود. این دفتر نیز در سالهای جنگ ایران و عراق از پیمان گرفته و جداگانه چاپ شد. همچنین کتاب «آذری یا زبان باستان آذربایجان» که نخست بار در سال 1304 چاپ شده بیرون آمده و مایهی آوازه برای نویسندهی آن ، احمد کسروی ، گردیده بود در این مهنامه در سال 1318 برویهی درستی (کامل) نوشته گردید و بیرون آمد.
در زمینهی زبان فارسی و تاریخ گفتارهایی در مهنامه نوشته شد که سپس به رویهی[ruye] دفتر یا کتاب جداگانه چاپ شد. از جمله «کافنامه» و «گفتارهای کسروی در زمینهی زبان فارسی» و «تاریخ و پندهایش» میباشد.
از آنسو پیمان جز از این دو زمینهی دانشی به دیگر زمینهها که ارجدارترین آن «معنی جهان و زندگانی» است پرداخت که ارج او بیش از همه از این رهگذر میباشد. از گردآمدهی گفتارهای پیمان در چنین زمینهای این کتابها و دفترها فراهم آمد : «در پیرامون رمان» ، «من چه میگویم؟» ، «ایران و اسلام» ، «در پیرامون فلسفه» ، «دردها و درمانها» ، «تیشههای سیاست» ، «یک دین و یک درفش» ، «در پاسخ حقیقتگو» ، «ما چه میخواهیم؟» ، «نیک و بد» ، «اکنون و آینده ما راست». همچنین یک رشته دفتر در زمینهی شعر و «ادبیات» : «شعر در ایران» ، «ادبیات منظوم ایران» ، «در پیرامون شعر و صوفیگری» و «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی». كسانی كه میخواهند به ماهيت آن مهنامه بهتر پی برند بهترست برخی از آن كتابها را بخوانند.
[1] : همانا اشاره به پیمان 1919 است.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 22ـ چند سخنی با آقای فرامرزی (دو از سه)
ما از درماندگی و پریشانی شرقیان ـ بویژه از درماندگی ایرانیان ـ سخن بسیار راندهایم و در اینجا نیازی بگفتگو از آن نداریم. ما علت و سرچشمهی درد را شرح نموده و راه چارهاش را هم نشان دادهایم :
ایرانیان یا شرقیان در خلقت هیچ نقصی ندارند. چه ساختمان تنیشان و چه نیروهای روانیشان کمتر از اروپاییان نمیباشد. آنچه نقص را پدید میآورد و مایهی پس ماندنشان میگردد بیگمان اندیشههای پریشان و گمراهیهای سردرهم است که از هزار سال پیش در این سرزمین پیدا شده و در مغزها آکنده گردیده. این چیزیست که باید بیچون و چرا پذیرفت. چاره نیز جز پراکندن حقایق و نبرد با این گمراهیها نمیباشد. باید به هر بهایی بسر آید این گمراهیها را دور رانده حقایق را جانشین آنها گردانیم.
در اینجاست که میگوییم یک روزنامه برای تودهی خود کار بزرگی را انجام تواند داد. یک روزنامه که هواداری از حقایق نماید و در این باره ایستادگی نشان دهد و بزیان پولی و بزباندرازیهای مردم اعتنا ننموده از راه خود برنگردد نیکیهای فراموش نشدنی برای توده تواند کرد.
امروز انبوهی از زن و مرد روزنامه میخوانند. اگر روزنامهها به یک راه نیکی بیفتند و بهواداری از حقایق کوشند یقینست که تکانی درمیان توده پدید آورده یک راهی برای رهایی از این درماندگی باز خواهند گردانید. ولی انصاف باید داد که امروز روزنامهها نیز بدرد توده گرفتارند و اینها خود بهتر از آن نمیباشند. بماند آنکه یک رشته روزنامههایی هست که از این سر تا آن سرش یک جملهی پرمغزی را دربر ندارد ، بماند آن روزنامههایی که مقصودشان جز پول اندوختن نیست و برای این کار به هر پستی آماده میباشند ـ از آنها گفتگو نمیکنم. مقصودم گفتگو از روزنامههای آبرومند و نیک میباشد و بحال آنهاست که افسوس میخورم.
برای آنکه مقصودم روشن گردد باید مثلی یاد کنم : چنین انگارید در یک خاندان یک بیماری هست و سه تن پزشک برای معالجه او آمدهاند. اکنون این پزشکها دو گونه کار توانند کرد : یکی آنکه هر سه تن باهم بیمار را دیدن کنند و دربارهی درد و بیماری جستجو بکار برند و با شور و گفتگو بیماری را شناخته و همگی یکدل و یکزبان درمان و دستور برای بیمار و کسان او بدهند. دیگری آنکه هر یکی از ایشان جدا و تنها بر سر بیمار آید و هر یک درد را چیز دیگری تشخیص دهد و بدستورهای دیگری پردازد. این دو رفتار تفاوت بسیار باهم دارد. در آن رفتار که هر سه در یکجا بیمار را دیدهاند ، اطمینان بکشف حقیقت بیشتر تواند بود. و آنگاه بیمار و کسان او تکلیفشان روشنست و بیدرنگ آن دستورها را بکار میبندند و بیماری چاره میپذیرد. لیکن در این رفتار چون هر یکی تنها تشخیص داده به هیچ کدام اطمینان نتواند بود و از آنسو چون سه گونه تشخیص و سه رشته دستور داده شده بیچاره بیمار و کسانش درمانده ، نخواهند دانست بسخن کدام یکی کار بندند و چهبسا نتیجه آن خواهد شد که به هیچ کدام کار نبندند و همه را بکنار بگزارند.
در اینجاست که ما همیشه میگوییم : نیکیای که از راهش نباشد بدیست. این سه پزشک گرفتیم که هر سه دلسوز و نیکخواه بودهاند ، چون از راه غلطی پیش رفتهاند باعث مرگ بیمار شدهاند. بیآنکه خود بخواهند و بدانند به یک بدی مبادرت کردهاند.
دربارهی روزنامهها همین را توان گفت : گرفتیم که هر یک از نویسندگان آنها بتوده و کشور دلسوز و علاقهمندند و مقصودشان پند و راهنمایی بمردم میباشد ، ولی راهی را که میپیمایند جز زیان نتیجه نتواند داد. زیرا هر یک از آنها بضد سخنان آن دیگری مینویسد. بلکه بسیاری آنچه که امروز نوشته فردا متناقض آن را بچاپ میرساند و پیداست که در نتیجهی این تناقضنویسیها مردم نه تنها سودی نمیتوانند برداشت بلکه با زیانها نیز مصادف میباشند. زیرا آن پراکندگی اندیشهها و درماندگی مغزها که گفتیم سرچشمهی همهی دردهاست ، با این رفتار روزنامهها فزونی مییابد و پریشانی و درماندگی بیشتر میگردد. (1)
بسیاری از روزنامهنویسها و نویسندگان از این نتیجه ناآگاهند و چنین سخنی را تاکنون نشنیده و ندانستهاند. من بارها میبینم کسی گفتاری نوشته میآورد که ما در روزنامه بچاپ رسانیم. و چون میگویم : ما خودمان ضد این را نوشتهایم میگوید : «چه عیب دارد ، بگزارید مطالب متنوع باشد» یا میگوید : «آن نظریهی شما بود این هم نظریهی منست». ولی اینها همه نادرست است و این روزنامهنویسان و نویسندگان بیآنکه خود بدانند و بخواهند بدیها با تودهی خود میکنند و در این روز درماندگی بار دوش آنان را هرچه سنگینتر میگردانند. در جایی که میتوانند بسیار سودمند باشند و نیکیها نموده نامی از خود بیادگار گزارند بدینسان زیانمند درمیآیند.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 22ـ چند سخنی با آقای فرامرزی (دو از سه)
ما از درماندگی و پریشانی شرقیان ـ بویژه از درماندگی ایرانیان ـ سخن بسیار راندهایم و در اینجا نیازی بگفتگو از آن نداریم. ما علت و سرچشمهی درد را شرح نموده و راه چارهاش را هم نشان دادهایم :
ایرانیان یا شرقیان در خلقت هیچ نقصی ندارند. چه ساختمان تنیشان و چه نیروهای روانیشان کمتر از اروپاییان نمیباشد. آنچه نقص را پدید میآورد و مایهی پس ماندنشان میگردد بیگمان اندیشههای پریشان و گمراهیهای سردرهم است که از هزار سال پیش در این سرزمین پیدا شده و در مغزها آکنده گردیده. این چیزیست که باید بیچون و چرا پذیرفت. چاره نیز جز پراکندن حقایق و نبرد با این گمراهیها نمیباشد. باید به هر بهایی بسر آید این گمراهیها را دور رانده حقایق را جانشین آنها گردانیم.
در اینجاست که میگوییم یک روزنامه برای تودهی خود کار بزرگی را انجام تواند داد. یک روزنامه که هواداری از حقایق نماید و در این باره ایستادگی نشان دهد و بزیان پولی و بزباندرازیهای مردم اعتنا ننموده از راه خود برنگردد نیکیهای فراموش نشدنی برای توده تواند کرد.
امروز انبوهی از زن و مرد روزنامه میخوانند. اگر روزنامهها به یک راه نیکی بیفتند و بهواداری از حقایق کوشند یقینست که تکانی درمیان توده پدید آورده یک راهی برای رهایی از این درماندگی باز خواهند گردانید. ولی انصاف باید داد که امروز روزنامهها نیز بدرد توده گرفتارند و اینها خود بهتر از آن نمیباشند. بماند آنکه یک رشته روزنامههایی هست که از این سر تا آن سرش یک جملهی پرمغزی را دربر ندارد ، بماند آن روزنامههایی که مقصودشان جز پول اندوختن نیست و برای این کار به هر پستی آماده میباشند ـ از آنها گفتگو نمیکنم. مقصودم گفتگو از روزنامههای آبرومند و نیک میباشد و بحال آنهاست که افسوس میخورم.
برای آنکه مقصودم روشن گردد باید مثلی یاد کنم : چنین انگارید در یک خاندان یک بیماری هست و سه تن پزشک برای معالجه او آمدهاند. اکنون این پزشکها دو گونه کار توانند کرد : یکی آنکه هر سه تن باهم بیمار را دیدن کنند و دربارهی درد و بیماری جستجو بکار برند و با شور و گفتگو بیماری را شناخته و همگی یکدل و یکزبان درمان و دستور برای بیمار و کسان او بدهند. دیگری آنکه هر یکی از ایشان جدا و تنها بر سر بیمار آید و هر یک درد را چیز دیگری تشخیص دهد و بدستورهای دیگری پردازد. این دو رفتار تفاوت بسیار باهم دارد. در آن رفتار که هر سه در یکجا بیمار را دیدهاند ، اطمینان بکشف حقیقت بیشتر تواند بود. و آنگاه بیمار و کسان او تکلیفشان روشنست و بیدرنگ آن دستورها را بکار میبندند و بیماری چاره میپذیرد. لیکن در این رفتار چون هر یکی تنها تشخیص داده به هیچ کدام اطمینان نتواند بود و از آنسو چون سه گونه تشخیص و سه رشته دستور داده شده بیچاره بیمار و کسانش درمانده ، نخواهند دانست بسخن کدام یکی کار بندند و چهبسا نتیجه آن خواهد شد که به هیچ کدام کار نبندند و همه را بکنار بگزارند.
در اینجاست که ما همیشه میگوییم : نیکیای که از راهش نباشد بدیست. این سه پزشک گرفتیم که هر سه دلسوز و نیکخواه بودهاند ، چون از راه غلطی پیش رفتهاند باعث مرگ بیمار شدهاند. بیآنکه خود بخواهند و بدانند به یک بدی مبادرت کردهاند.
دربارهی روزنامهها همین را توان گفت : گرفتیم که هر یک از نویسندگان آنها بتوده و کشور دلسوز و علاقهمندند و مقصودشان پند و راهنمایی بمردم میباشد ، ولی راهی را که میپیمایند جز زیان نتیجه نتواند داد. زیرا هر یک از آنها بضد سخنان آن دیگری مینویسد. بلکه بسیاری آنچه که امروز نوشته فردا متناقض آن را بچاپ میرساند و پیداست که در نتیجهی این تناقضنویسیها مردم نه تنها سودی نمیتوانند برداشت بلکه با زیانها نیز مصادف میباشند. زیرا آن پراکندگی اندیشهها و درماندگی مغزها که گفتیم سرچشمهی همهی دردهاست ، با این رفتار روزنامهها فزونی مییابد و پریشانی و درماندگی بیشتر میگردد. (1)
بسیاری از روزنامهنویسها و نویسندگان از این نتیجه ناآگاهند و چنین سخنی را تاکنون نشنیده و ندانستهاند. من بارها میبینم کسی گفتاری نوشته میآورد که ما در روزنامه بچاپ رسانیم. و چون میگویم : ما خودمان ضد این را نوشتهایم میگوید : «چه عیب دارد ، بگزارید مطالب متنوع باشد» یا میگوید : «آن نظریهی شما بود این هم نظریهی منست». ولی اینها همه نادرست است و این روزنامهنویسان و نویسندگان بیآنکه خود بدانند و بخواهند بدیها با تودهی خود میکنند و در این روز درماندگی بار دوش آنان را هرچه سنگینتر میگردانند. در جایی که میتوانند بسیار سودمند باشند و نیکیها نموده نامی از خود بیادگار گزارند بدینسان زیانمند درمیآیند.
👇
در این سخن نظرم به یک روزنامههای خاصی نیست و اساساً تنها روزنامههای ایران را نمیگویم. روزنامههای بسیاری از کشورهای شرقی این حال را دارد و بجای سودمندی زیانمند میباشد.
🔹 پانوشت :
1ـ امروز که «روزنامههای مجازی» (کانالها و سایتها) صدها برابر روزنامههای کاغذی در گذشته گردیده ، پریشانی و سرگردانی مردمان محسوستر است. از اینرو امروز پروا به این موضوع ارج بیشتر یافته و میباید به آن به چشم یک بیماری بیمناکی نگریست که نیازمند چارهی هرچه زودتر است.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔹 پانوشت :
1ـ امروز که «روزنامههای مجازی» (کانالها و سایتها) صدها برابر روزنامههای کاغذی در گذشته گردیده ، پریشانی و سرگردانی مردمان محسوستر است. از اینرو امروز پروا به این موضوع ارج بیشتر یافته و میباید به آن به چشم یک بیماری بیمناکی نگریست که نیازمند چارهی هرچه زودتر است.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ روزبه پیمان سال 1404 ✴️
🖌 کوشاد تلگرام
(بخش 3 از 3)
یک کوشش دیگر پیمان پیراستن زبان بود که از همان آغاز به عیبهای زبان پرداخت و راه چاره به آنها را شرح داد و برای آنکه نشان دهد فارسی میتواند زبانی رسا و توانا گردد پیش از آنکه «فرهنگستان» را در برابر کوششهای او برپا کنند ، خود دامن همت به کمر زد و گفتارهایش را به همان شیوهی درست (بسامان و از روی قاعدههای زبان) نوشت و نثری زیبنده را پدید آورد.
کسانی اگر بخواهند تأثیر پیمان را روی «شیوهی نویسش» فارسی بسنجند و تحولی که در این زمینه پدید آورد بدانند ، راهش آنست که نوشتههای امروزی را با نوشتههای پیش از پیمان به سنجش کشند. خواست ما در اینجا بیش از همه «شیوهی نویسش» نویسندگان و ترجمانهاست. بسیارند کسانی که میپندارند کوششهای کسروی در زمینهی زبان تنها جایگزین گردانیدن واژههای نوِ فارسی بجای واژههای بیگانه بوده. ولی این سخن خامی است. آری ، پیمان به این کوشش نیز پرداخت ولی کاسته شدن واژههای بیگانه و فزونی گرفتن واژههای فارسی در نوشتههای نویسندگان تنها یکی از تأثیرهای آن کوششهاست.
با همهی دشمنیهایی که «ادبا» با پیشنهادهای پیمان در این زمینه کردند ، چون آنها بنیاد دانشی داشت ، چنان کوششی زبون هیاهوها نگردید و راه خود را گشاد و پیش رفت و بسیاری از دانشوران همچون ترجمانها و نویسندگان که کارشان همبستگی بسیار با زبان دارد از آن پیروی کردند. امروز بسیاری از واژههایی که بویژه در متنهای دانشی بکار میبرند با آنکه «ادبا» تا همین سالهای آخر همه گونه بدزبانی به آن کوششها کردند ، از روی قاعدههایی ساخته شدهاند که پیمان برواج آنها کوشید. برای مثال واژههای خوردایش ، سرمایش ، جدایش ، پارکبان ، دیدهبان ، گزینه ، پویه ، پیامک ، برگک ، سوگمند ، هوشمند ، قانونمند ، پایاننامه ، دانشنامه ، جُستار ، شنیدار ، همچنین عبارتهایی مانند «پیداست ...» یا «ناگفته پیداست ...» ، «از سوی دیگر ...» ، «کوتاهسخن ...» که نویسندگان امروزی جملههاشان را با آن آغاز میکنند و بسیار مانندهای اینها.
پیمان در راهی که بروی ایرانیان و جهانیان گشاد به هر زمینهای که درآمد دچار هوچیان و بدخواهانی گردید که به کارشکنی و آزار میپرداختند. از همان سال نخست که نوشتار در زمینهی «اروپاییگری» را آغاز کرد و نشان داد که اروپاییان خود در آیین زندگانی به بنبستها رسیدهاند و پیروی چشم و گوش بستهی شرقیان از زندگانی اروپاییان درست نیست بلکه باید در هر گام سود و زیان کارهای ایشان را بسنجند ، کسانی به مخالفتها برخاستند. لیکن دلیلهای نیرومند و پاسخهای بجا و دندانشکن پیمان ، ایشان را بر جای خویش نشاند. در سال دوم ، مانند آن نبرد این بار در زمینهی شعر آغاز شد. زیرا یک دسته «ادیبان» گفتههای توأم با دلیل پیمان را که سود توده را از هر چیز دیگری جلوتر میگرفت برنمیتافتند و بر سر «شعر و شاعری» و «مفاخر ملی» غوغاها بپا کردند.
گذشته از «ادیبان» ، در آن سال دشمنی دو تن ، یکی وزیر معارف و دیگری نخستوزیر با نوشتههای پیمان ، آسیبهای دیگری به او رسانید. فروغی که نخستوزیر بود از چاپ بخش دوم «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی» در پیمان جلو گرفت. علیاصغر حکمت هم که وزیر معارف بود شرط کرد که برای استادی دانشگاه باید او از سخنانش بازگردد. کسروی چهار پنج سال پیش ، در سایهی رأیهای بیباکانهای که میداد و یک بار هم دربار رضاشاهی را محکوم کرد ، به کینهورزیهای وزیر دادگستری آن زمان ، علیاکبر داور ، دچار آمده از عدلیه دست کشیده به وکالت پرداخته بود. پس از آن پیشامد ، این آسیب سخت دیگری به او بود و راه زندگانی را برویش تنگ میساخت. لیکن کسروی با خدای خود پیمان بسته بود که در راهی که به آن آغازیده از پا ننشیند : «مرا با خدا پیمانست که از پا ننشینم و این راه را بسر برم».
پس شگفت نبود که کسروی آن آسیب را نیز بخود هموار گردانید : از استادی دانشگاه چشم پوشید ولی از راهش بازنگردید.
👇
🖌 کوشاد تلگرام
(بخش 3 از 3)
یک کوشش دیگر پیمان پیراستن زبان بود که از همان آغاز به عیبهای زبان پرداخت و راه چاره به آنها را شرح داد و برای آنکه نشان دهد فارسی میتواند زبانی رسا و توانا گردد پیش از آنکه «فرهنگستان» را در برابر کوششهای او برپا کنند ، خود دامن همت به کمر زد و گفتارهایش را به همان شیوهی درست (بسامان و از روی قاعدههای زبان) نوشت و نثری زیبنده را پدید آورد.
کسانی اگر بخواهند تأثیر پیمان را روی «شیوهی نویسش» فارسی بسنجند و تحولی که در این زمینه پدید آورد بدانند ، راهش آنست که نوشتههای امروزی را با نوشتههای پیش از پیمان به سنجش کشند. خواست ما در اینجا بیش از همه «شیوهی نویسش» نویسندگان و ترجمانهاست. بسیارند کسانی که میپندارند کوششهای کسروی در زمینهی زبان تنها جایگزین گردانیدن واژههای نوِ فارسی بجای واژههای بیگانه بوده. ولی این سخن خامی است. آری ، پیمان به این کوشش نیز پرداخت ولی کاسته شدن واژههای بیگانه و فزونی گرفتن واژههای فارسی در نوشتههای نویسندگان تنها یکی از تأثیرهای آن کوششهاست.
با همهی دشمنیهایی که «ادبا» با پیشنهادهای پیمان در این زمینه کردند ، چون آنها بنیاد دانشی داشت ، چنان کوششی زبون هیاهوها نگردید و راه خود را گشاد و پیش رفت و بسیاری از دانشوران همچون ترجمانها و نویسندگان که کارشان همبستگی بسیار با زبان دارد از آن پیروی کردند. امروز بسیاری از واژههایی که بویژه در متنهای دانشی بکار میبرند با آنکه «ادبا» تا همین سالهای آخر همه گونه بدزبانی به آن کوششها کردند ، از روی قاعدههایی ساخته شدهاند که پیمان برواج آنها کوشید. برای مثال واژههای خوردایش ، سرمایش ، جدایش ، پارکبان ، دیدهبان ، گزینه ، پویه ، پیامک ، برگک ، سوگمند ، هوشمند ، قانونمند ، پایاننامه ، دانشنامه ، جُستار ، شنیدار ، همچنین عبارتهایی مانند «پیداست ...» یا «ناگفته پیداست ...» ، «از سوی دیگر ...» ، «کوتاهسخن ...» که نویسندگان امروزی جملههاشان را با آن آغاز میکنند و بسیار مانندهای اینها.
پیمان در راهی که بروی ایرانیان و جهانیان گشاد به هر زمینهای که درآمد دچار هوچیان و بدخواهانی گردید که به کارشکنی و آزار میپرداختند. از همان سال نخست که نوشتار در زمینهی «اروپاییگری» را آغاز کرد و نشان داد که اروپاییان خود در آیین زندگانی به بنبستها رسیدهاند و پیروی چشم و گوش بستهی شرقیان از زندگانی اروپاییان درست نیست بلکه باید در هر گام سود و زیان کارهای ایشان را بسنجند ، کسانی به مخالفتها برخاستند. لیکن دلیلهای نیرومند و پاسخهای بجا و دندانشکن پیمان ، ایشان را بر جای خویش نشاند. در سال دوم ، مانند آن نبرد این بار در زمینهی شعر آغاز شد. زیرا یک دسته «ادیبان» گفتههای توأم با دلیل پیمان را که سود توده را از هر چیز دیگری جلوتر میگرفت برنمیتافتند و بر سر «شعر و شاعری» و «مفاخر ملی» غوغاها بپا کردند.
گذشته از «ادیبان» ، در آن سال دشمنی دو تن ، یکی وزیر معارف و دیگری نخستوزیر با نوشتههای پیمان ، آسیبهای دیگری به او رسانید. فروغی که نخستوزیر بود از چاپ بخش دوم «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی» در پیمان جلو گرفت. علیاصغر حکمت هم که وزیر معارف بود شرط کرد که برای استادی دانشگاه باید او از سخنانش بازگردد. کسروی چهار پنج سال پیش ، در سایهی رأیهای بیباکانهای که میداد و یک بار هم دربار رضاشاهی را محکوم کرد ، به کینهورزیهای وزیر دادگستری آن زمان ، علیاکبر داور ، دچار آمده از عدلیه دست کشیده به وکالت پرداخته بود. پس از آن پیشامد ، این آسیب سخت دیگری به او بود و راه زندگانی را برویش تنگ میساخت. لیکن کسروی با خدای خود پیمان بسته بود که در راهی که به آن آغازیده از پا ننشیند : «مرا با خدا پیمانست که از پا ننشینم و این راه را بسر برم».
پس شگفت نبود که کسروی آن آسیب را نیز بخود هموار گردانید : از استادی دانشگاه چشم پوشید ولی از راهش بازنگردید.
👇
هر جستاری که آغاز میشد پس از آنکه خردهگیران خردههاشان را مینوشتند و پیمان پاسخ میداد و زمانی میگذشت و دیگر کسی چیزی نمینوشت ، پیمان در آن گفتگو را میبست و سخن از جستار دیگری میراند. و کمتر به گفتگوی بسته شده بازمیگردید.
پیمان در سال بعد سخن از فلسفهی یونان آغاز کرد و بیپایی و زیانمندی آن را نشان داد. این بار نیز کسانی که به آن زمینه پرداخته و به آن دام گرفتار بودند ، در برابر پیمان بالا برافراشتند. ولی ایشان نیز سرانجام همچون دو گروه پیش سپر انداخته خاموشی گزیدند. در سال بعد پیمان با ستارهشماری و فالگیری و طالع بینی و اینگونه پندارها به نبرد برخاست و راه زندگانی را در برابر دیدگان هرچه پیراستهتر گردانید. همچنین در این سال به دو سرشتی بودن آدمی یا داستان «جان و روان» پرداخت و این جستار پرارج را نیک بازنمود ـ جستاری که در زمینهی تربیت ، اخلاق نیک و بد و همچنین چاره به گمراهیها و نبرد با مادّیگری کلید درهای بسته بشمار میآید.
پیمان در هفت سال کوشش خود در زمینههای دین ، تاریخ مشروطه ، قانون ، فرهنگ ، تربیت ، شعر ، تمدن ، ادبیات ، فلسفه ، خانواده ، زناشویی ، کار و پیشه ، بازرگانی ، ثروت یا دارایی و بسیار زمینههای دیگر گفتارها نوشت و معنی راست یکایک آنها و راه درست هر کدام را بازنمود.
پیمان از همان سال نخست سخن از «دین» راند و زمینه برای روشنی اندیشهها فراهم ساخت.
پس از آنکه زمینه برای گفتگو از معنی راست دین و خرد را آماده گردانید در سالهای پنجم تا هفتم از کیشها سخن بمیان آورد و زیانمندی و آلودگیهای آنها را نیک روشن گردانید.
کسروی هیچگاه از کوششهای توانفرسایش با ستایشهای پرآب و تاب سخن نرانده. لیکن آگاهان که به کارهای او نیک بنگرند هر یک از آنها را «شاهکاری» مییابند. در پرچم روزانه شمارهی 252 در پاسخ به جوانان فریبخوردهای که او را نیکخواه آذربایجان نمیپنداشتند ناچار گردیده گوشهای از دشواریها بر سر راه مهنامه و کتابنویسیهایش را بازنماید. او میگوید :
هرچه هست ما این روز را در همان حال که روزبه[=عید] میگیریم ، روز تازه گردانیدن پیمان خود نیز میدانیم که این سال پیش رو را با کوششهای بیشتر بخود و ایرانیان خجسته گردانیم.
پایان
[1] : خواست «ادارهی سانسور» است که کاری مانند ممیزی وزارت ارشاد کنونی انجام میداد و بر روزنامهها و چاپاکها دیدهبانی داشت.
پیمان در سال بعد سخن از فلسفهی یونان آغاز کرد و بیپایی و زیانمندی آن را نشان داد. این بار نیز کسانی که به آن زمینه پرداخته و به آن دام گرفتار بودند ، در برابر پیمان بالا برافراشتند. ولی ایشان نیز سرانجام همچون دو گروه پیش سپر انداخته خاموشی گزیدند. در سال بعد پیمان با ستارهشماری و فالگیری و طالع بینی و اینگونه پندارها به نبرد برخاست و راه زندگانی را در برابر دیدگان هرچه پیراستهتر گردانید. همچنین در این سال به دو سرشتی بودن آدمی یا داستان «جان و روان» پرداخت و این جستار پرارج را نیک بازنمود ـ جستاری که در زمینهی تربیت ، اخلاق نیک و بد و همچنین چاره به گمراهیها و نبرد با مادّیگری کلید درهای بسته بشمار میآید.
پیمان در هفت سال کوشش خود در زمینههای دین ، تاریخ مشروطه ، قانون ، فرهنگ ، تربیت ، شعر ، تمدن ، ادبیات ، فلسفه ، خانواده ، زناشویی ، کار و پیشه ، بازرگانی ، ثروت یا دارایی و بسیار زمینههای دیگر گفتارها نوشت و معنی راست یکایک آنها و راه درست هر کدام را بازنمود.
پیمان از همان سال نخست سخن از «دین» راند و زمینه برای روشنی اندیشهها فراهم ساخت.
پس از آنکه زمینه برای گفتگو از معنی راست دین و خرد را آماده گردانید در سالهای پنجم تا هفتم از کیشها سخن بمیان آورد و زیانمندی و آلودگیهای آنها را نیک روشن گردانید.
کسروی هیچگاه از کوششهای توانفرسایش با ستایشهای پرآب و تاب سخن نرانده. لیکن آگاهان که به کارهای او نیک بنگرند هر یک از آنها را «شاهکاری» مییابند. در پرچم روزانه شمارهی 252 در پاسخ به جوانان فریبخوردهای که او را نیکخواه آذربایجان نمیپنداشتند ناچار گردیده گوشهای از دشواریها بر سر راه مهنامه و کتابنویسیهایش را بازنماید. او میگوید :
«من از سال 1312 همیشه ببلندی نام آذربایجان كوشیدهام. در زمان رضاشاه كه كمتر كسی مییارست نام شورش مشروطه را ببرد من تاریخ آن را مینوشتم و پراكنده میكردم و چون میدانستم اگر سانسور[1] ببیند جلو خواهد گرفت بیشتری از بخشهای آن تاریخ را بینشان دادن بسانسور بچاپ میرسانیدم و اگر شما میخواهید بدانید كه این تاریخنویسی من چه خطرهایی را دربر توانستی داشت پروندهی این كار را در شهربانی بخوانید و یا از آقای سرهنگ آرتا بپرسید. همین كار كه من تاریخ مشروطه بیاجازه از وزارت فرهنگ و بینشان دادن بسانسور چاپ كردهام یك نتیجهاش این توانستی بود كه من بزندان بیفتم و كسی یارای بردن نام من نداشته باشد. با اینحال برای آنكه تاریخ مشروطه كه بیشترش بآذربایجان بستگی دارد از میان نرود من آن تاریخ را با كوششهای بسیار دو بار بچاپ رسانیدم».
«پیمان هنگامی آغاز یافت كه هیاهوی اروپاییگری سراسر ایران را فراگرفته و كسی یارای بردن نام دین و خدا نمیداشت. پیمان برای آن آغاز یافت كه با همهی گمراهیها نبرد كند و بیش از همه با اروپاییگری و مادیگری به پیكار پردازد ، و بالاخره جهانیان را بیك شاهراهی كه بنیاد آن خداشناسی و زیستن از روی آیین خرد میباشد بخواند. آن مهنامه برای این خواست ورجاوندِ[=مقدس] بزرگ بانتشار پرداخت و تاكنون در آن راه خود گامهای فیروزانه برداشته است.
پیمان درفشی بود كه در برابر بیدینان و خداناشناسان برافراشته گردید و دلیل این سخن آن گفتارهای استواریست كه در پاسخ مادیگری ، در پیرامون روان ، در زمینهی خرد ، دربارهی فلسفهی یونان نوشته شده. ...»
هرچه هست ما این روز را در همان حال که روزبه[=عید] میگیریم ، روز تازه گردانیدن پیمان خود نیز میدانیم که این سال پیش رو را با کوششهای بیشتر بخود و ایرانیان خجسته گردانیم.
پایان
[1] : خواست «ادارهی سانسور» است که کاری مانند ممیزی وزارت ارشاد کنونی انجام میداد و بر روزنامهها و چاپاکها دیدهبانی داشت.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 22ـ چند سخنی با آقای فرامرزی (سه از سه)
در جهان کمتر رخ دهد که کسی دانسته و از روی قصد بدیگری یا بخود زیانی رساند. چنین کاری جز در هنگام دشمنی نتواند بود. بیشتر زیانها از این راه پیش میآید که یک کسی بهوس به یک کاری پردازد و یا آن کار را از راهش دنبال نمیکند. مثلاً فلان بازرگانی که ورشکست میشود نه چنانست که قصد ورشکستگی داشته و دانسته و فهمیده سرمایهی خود را از دست داده. بلکه چنینست که در داد و ستد هوسبازی کرده و اندیشه بکار نبرده و یا بداد و ستد ، خود نپرداخته بعهدهی شاگردان واگزارده و در نتیجهی اینها سرمایهاش را از دست داده. یک دسته کودکان به یک کشتزاری وارد میشوند و آن را لگدمال میکنند نه آنست که قصد نابود کردن کشت را دارند. بلکه بهوسبازی اینسو و آنسو میدوند و در نتیجهی آن ، زیان بکشت میرسانند.
مخصوصاً در مورد توده بسیار کم رخ دهد که کسانی نابودی آن را خواهند. چنین بدخواهی جز در نتیجهی کینه و دشمنی سختی پدید نیاید. بیشتر زیانها و آسیبها بتوده از رهگذر کسانی رسد که دخالت بکارهای آن کنند بیآنکه شایستهی چنان دخالتی باشند ، و یا در آن دخالت ، سود و هوس خود را نیز مخلوط گردانند.
دربارهی روزنامهها نیز گلهی ما از این راه است. شما اگر امروز فهرستی از روزنامههای ایران بگیرید و یکایک آنها را از اندیشه گذرانید خواهید دید ، یک دسته از آنها روزنامهنویسی را پیشهای میشمارند و جز درپی پول درآوردن نیستند. اینست همیشه فزونی فروش روزنامه را در نظر میگیرند و گفتارهایی که بچاپ میرسانند مقیدند که خوشایند مردم باشد. جز این نتیجهی دیگری نمیخواهند. بلکه برخی از اینان به تشبثهای نامشروعی برمیخیزند (مثلاً از فلان بازرگان بدگوییها میکنند و پنجهزار ریال گرفته رها مینمایند). یک دستهی دیگری درپی نام و شهرت میباشند و از احترامی که در برخی مجالس و ادارات به یک روزنامهنویس میگزارند دلخوشی دارند یا بنوشتن گفتار علاقهمند میباشند و از آن لذت میبرند. یک دستهی دیگری چون شنیدهاند در اروپا روزنامهها هست و روزنامه را یکی از لوازم زندگانی متمدنانه شناختهاند تنها از این راه بآن درآمدهاند.
اینها هیچ یکی با ایران دشمنی ندارند و زیان آن را نمیخواهند. ولی کارشان چنان است که خواه و ناخواه زیان بتوده میرسانند. زیرا چون راهی برای خود نگزیدهاند هر یکی بضد سخن آن دیگران ـ بلکه بضد سخنان دیروزی خود ـ مینویسد و این گیجی و سرگشتگی مردم را فزونتر میگرداند.
یک روزنامه اگر میخواهد بمردم سودمند افتد نخست باید بیندیشد و تصمیم گیرد که آیا چه میخواهم؟.. چه نتیجه را از این کار چشم دارم؟.. اگر مقصود پول پیدا کردن و یا نام و آوازه بدست آوردنست بیکبار خودداری نماید ، اگر مقصود راهنمایی بمردم و تکان دادن باندیشهها و احساسات است این نیت بسیار نیک است و روزنامهنویسی با این قصد یک کار شایسته و بزرگی میباشد. ولی کسی که روزنامه را با این قصد مینویسد باید خود او پیروی از یک راهی نماید. باید یک راهی را برگزیند تا بتواند آن راه را بمردم نیز بنماید. کسی که خود راهی نمیشناسد چگونه خواهد توانست بدیگران راه نماید؟!.. کدام راه را خواهد نمود؟!..
نمیخواهم در اینجا از راه سخن رانم و بگویم چه راهی باید پیش گرفت! این گفتگو بسیار دراز است و من نمیخواهم در اینجا بآن درآیم. همین اندازه میخواهم بگویم که هر روزنامهای نخست باید زمینههایی را برای گفتگوهای خود برگزیند که از آنها بیرون نرود و یک آرمانی را در اندیشه گیرد که همیشه درپی آن باشد و گام بگام پیش رود. ما اگر بتوانیم همین شرط را در روزنامههای ایران اجرا گردانیم این خود یک گامی در راه پیشرفت روزنامهنویسی در این کشور خواهد بود. اگرچه چنین تقیدی برای یک روزنامه سخت خواهد بود و بیگمان زیانهایی را دربر خواهد داشت و دشمنانی پدید خواهد آورد. لیکن از آنسوی یک جایگاهی برای روزنامه باز خواهد کرد و بارزش آن در نزد خردمندان و بافهمان خواهد افزود و چهبسا در تاریخ یک نام جاویدانی برای آن تهیه خواهد کرد.
اینک سخن را بپایان میرسانم. ما برای روزنامهی کیهان چنان جایگاه و چنان نام نیکی را درمیان توده و در تاریخ آرزومندیم و برای شما آقای فرامرزی فیروزی میخواهیم. ما امیدمندیم پرچم و کیهان ارتباط و همراهی باهم خواهند داشت و در کوششهای خود هردو یک راه را طی خواهند کرد.
(پرچم روزانه شمارههای 114 ، 115 و 116)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 22ـ چند سخنی با آقای فرامرزی (سه از سه)
در جهان کمتر رخ دهد که کسی دانسته و از روی قصد بدیگری یا بخود زیانی رساند. چنین کاری جز در هنگام دشمنی نتواند بود. بیشتر زیانها از این راه پیش میآید که یک کسی بهوس به یک کاری پردازد و یا آن کار را از راهش دنبال نمیکند. مثلاً فلان بازرگانی که ورشکست میشود نه چنانست که قصد ورشکستگی داشته و دانسته و فهمیده سرمایهی خود را از دست داده. بلکه چنینست که در داد و ستد هوسبازی کرده و اندیشه بکار نبرده و یا بداد و ستد ، خود نپرداخته بعهدهی شاگردان واگزارده و در نتیجهی اینها سرمایهاش را از دست داده. یک دسته کودکان به یک کشتزاری وارد میشوند و آن را لگدمال میکنند نه آنست که قصد نابود کردن کشت را دارند. بلکه بهوسبازی اینسو و آنسو میدوند و در نتیجهی آن ، زیان بکشت میرسانند.
مخصوصاً در مورد توده بسیار کم رخ دهد که کسانی نابودی آن را خواهند. چنین بدخواهی جز در نتیجهی کینه و دشمنی سختی پدید نیاید. بیشتر زیانها و آسیبها بتوده از رهگذر کسانی رسد که دخالت بکارهای آن کنند بیآنکه شایستهی چنان دخالتی باشند ، و یا در آن دخالت ، سود و هوس خود را نیز مخلوط گردانند.
دربارهی روزنامهها نیز گلهی ما از این راه است. شما اگر امروز فهرستی از روزنامههای ایران بگیرید و یکایک آنها را از اندیشه گذرانید خواهید دید ، یک دسته از آنها روزنامهنویسی را پیشهای میشمارند و جز درپی پول درآوردن نیستند. اینست همیشه فزونی فروش روزنامه را در نظر میگیرند و گفتارهایی که بچاپ میرسانند مقیدند که خوشایند مردم باشد. جز این نتیجهی دیگری نمیخواهند. بلکه برخی از اینان به تشبثهای نامشروعی برمیخیزند (مثلاً از فلان بازرگان بدگوییها میکنند و پنجهزار ریال گرفته رها مینمایند). یک دستهی دیگری درپی نام و شهرت میباشند و از احترامی که در برخی مجالس و ادارات به یک روزنامهنویس میگزارند دلخوشی دارند یا بنوشتن گفتار علاقهمند میباشند و از آن لذت میبرند. یک دستهی دیگری چون شنیدهاند در اروپا روزنامهها هست و روزنامه را یکی از لوازم زندگانی متمدنانه شناختهاند تنها از این راه بآن درآمدهاند.
اینها هیچ یکی با ایران دشمنی ندارند و زیان آن را نمیخواهند. ولی کارشان چنان است که خواه و ناخواه زیان بتوده میرسانند. زیرا چون راهی برای خود نگزیدهاند هر یکی بضد سخن آن دیگران ـ بلکه بضد سخنان دیروزی خود ـ مینویسد و این گیجی و سرگشتگی مردم را فزونتر میگرداند.
یک روزنامه اگر میخواهد بمردم سودمند افتد نخست باید بیندیشد و تصمیم گیرد که آیا چه میخواهم؟.. چه نتیجه را از این کار چشم دارم؟.. اگر مقصود پول پیدا کردن و یا نام و آوازه بدست آوردنست بیکبار خودداری نماید ، اگر مقصود راهنمایی بمردم و تکان دادن باندیشهها و احساسات است این نیت بسیار نیک است و روزنامهنویسی با این قصد یک کار شایسته و بزرگی میباشد. ولی کسی که روزنامه را با این قصد مینویسد باید خود او پیروی از یک راهی نماید. باید یک راهی را برگزیند تا بتواند آن راه را بمردم نیز بنماید. کسی که خود راهی نمیشناسد چگونه خواهد توانست بدیگران راه نماید؟!.. کدام راه را خواهد نمود؟!..
نمیخواهم در اینجا از راه سخن رانم و بگویم چه راهی باید پیش گرفت! این گفتگو بسیار دراز است و من نمیخواهم در اینجا بآن درآیم. همین اندازه میخواهم بگویم که هر روزنامهای نخست باید زمینههایی را برای گفتگوهای خود برگزیند که از آنها بیرون نرود و یک آرمانی را در اندیشه گیرد که همیشه درپی آن باشد و گام بگام پیش رود. ما اگر بتوانیم همین شرط را در روزنامههای ایران اجرا گردانیم این خود یک گامی در راه پیشرفت روزنامهنویسی در این کشور خواهد بود. اگرچه چنین تقیدی برای یک روزنامه سخت خواهد بود و بیگمان زیانهایی را دربر خواهد داشت و دشمنانی پدید خواهد آورد. لیکن از آنسوی یک جایگاهی برای روزنامه باز خواهد کرد و بارزش آن در نزد خردمندان و بافهمان خواهد افزود و چهبسا در تاریخ یک نام جاویدانی برای آن تهیه خواهد کرد.
اینک سخن را بپایان میرسانم. ما برای روزنامهی کیهان چنان جایگاه و چنان نام نیکی را درمیان توده و در تاریخ آرزومندیم و برای شما آقای فرامرزی فیروزی میخواهیم. ما امیدمندیم پرچم و کیهان ارتباط و همراهی باهم خواهند داشت و در کوششهای خود هردو یک راه را طی خواهند کرد.
(پرچم روزانه شمارههای 114 ، 115 و 116)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
91%
آری
4%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 پاکدینی چه میگوید؟
🔹 1ـ ما چه میگوییم؟..
💐
🔹 1ـ ما چه میگوییم؟..
💐
آیا سخنان کلیپ بالا را آگاهکننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
8%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 23ـ کلمات بنده و چاکر از کی به ایران وارد شده؟! (یک از دو)
از تبریز
اگر درست در مطلب باریک شویم خواهیم دید کلمههای بنده و چاکر عیناً ترجمهی تحتاللفظی عبد و غلام عربی و جانشین همان کلمات است و این دو لفظ بردگی و بندگی که از مرز کشور ما گذشته و از صفات کدامین قوم بوده و کی بما سرایت کرده سخنانیست که نظر دقت مورخین و نویسندگان را بیش از هر چیز جلب مینماید.
اما در اینکه رواج دهندهی اینگونه کلمات شعرا ، ادباء ما بوده هیچ شک و شبهه نیست و اگر آقایان عصبانی نشوند دلایل و علل آنها را شرح خواهم داد. (در اینجا مقصود نگارنده شعرا و ادبا و کسان دیگری که سخنهای سودمند گفتهاند نیست و خدا نکرده قصد توهین و تحقیر هم به هیچ یک از آقایان ندارم که فردا جامه چاک کرده و بگویند : بمفاخر ما توهین شده!).
باری برگردیم بکلمات : بنده ، چاکر ، کنیز ، جاننثار ، خانزاد ، کمترین ، کمینه ، غلام و امثال و نظایر آن که در سخنان روزمره و در نامههای عادی ما معمول است و توجهی هم به غلامرضا و غلامحسین و غلامعلی و عباسقلی و جعفرقلی و شاهقلی و نجفقلی و آقاقلی و حضرتقلی و خانقلیها نماییم.
آیا اینها ترجمهی تحتاللفظی عبدالرضا و عبدالحسین و عبدالعباس و عبدالجعفر و غیره نیست؟ آیا معنای آقاقلی و حضرتقلی و خانقلی و بیکقلی غیر از اینست که صاحبان آنها بنده و بندگان آقا و حضرت و خان و بیک و میرزا و غیره هستند.
خدایا این داغ بردگی را ، که به پیشانی ما زده؟ مگر لباس بندگی از روز نخست بقامت ایرانی دوخته شده! و ما باید تا عمر داریم در زیر این الفاظ بیمعنا و موهون جان بسپاریم و کی ما بخود خواهیم آمد و باین کلمات فاتح خواهیم شد.
وقتی که گفته شد این کلمات را قبلاً ادبای ما از عربی ترجمه و با یک رنگ و روغنی بجامعه تحمیل و معمول نمودهاند سخن درست و حقیقی است. تودهای که قرنها در زیر بار استبداد زندگی کند چاپلوسی یکی از اخلاق رایجه درمیان ایشان باشد. ولی از انصاف نباید گذشت که در این باره مسئولیت بیشتر بگردن شعراست زیرا آنان که ستایشگری را پیشهی خود ساختهاند در این راه تندتر از دیگران گامها برداشتهاند.
من خود بسیاری از شعرا را میشناسم که برای خوشایند درباریان وقت نه اینکه خودشان را بنده خواندهاند بلکه عبید (بندهی کوچک) گفته و برخی بقدری در مداهنه تند رفتهاند که آدم خجالت میکشد سخنان آنان را بقلم بیاورد. مثلاً حاجیلطفعلیخان آذر در آتشکدهی خود مینویسد از درباریان شاهعباس یک نفر شاعری که خیلی هم شیرین زبان بوده تخلص خود را برای خوشایند شاه «سگ» گذاشته بود و این شعر هم از اوست :
سحر آمدم به کویت بشکار رفته بودی
تو که «سگ» نبرده بودی به چه کار رفته بودی؟
شما را بخدا ای خوانندگان گرامی ، آیا اینگونه شعرا احساسات و غرور ملی را خفه نمینمایند ، آیا اشعار آنها سراسر تملق و چاپلوسی نیست؟ واقعاً بسوزد مداهنهای که عزت نفس ایرانی را بباد فنا داده. شما ای خوانندگان هیچ دیدهاید دهاتیهای صاف و بیسواد در سخنگویی بگویند : چاکر جاننثار یا فدوی خاکزاد یا تصدقت شوم و قربانت برم.
پس معلوم شد که مروّج این کلمات منحوسه کیها هستند. و اگر واقعاً در موقع تکلم معنای حقیقی این کلمات را در نظر بگیریم که زهی بدبختی است چه آدم بمانند خود ، چگونه بنده و ذلیل میشود و اگر این کلمات تعارفات است و معنای حقیقی از آنها ملحوظ نیست این چه سفاهت و تعصب جاهلانه است مگر نمیشود بجای بنده «من» گفت؟
روزی یک نفر بدوست خودش «قربانت شوم» خطاب نمود. در همراهی نگارنده شخص خارجیای بود و زبان فارسی را هیچ نمیدانست از من پرسید او چه میگوید : همینکه من به وی ترجمه نمودم خیلی تعجب نمود و گفت مگر در ایران سر آدم را مثل گوسفند بریده و زیر پای دوستان خود قربان مینمایند؟!
گفتم نه ، آن هم از آن کلماتی است که معنی ندارد ولی معمول است.
خلاصه این موضوع رشتهی درازی دارد و همانطور که وقتی در پیمان نوشته میشد : «من از خان و میرزا بیزارم» کنون وقت [آن] است که در پرچم نوشته شود من از بنده و چاکر و امثال آن بیزارم تا یواشیواش مردم به بندگی خاتمه داده و در کلمات و مکاتبات عوض بنده «من» و عوض جنابعالی «شما» گفته و بنویسند و اولیاء امور هم پیشنهادی بمجلس نموده و مانند القاب و عنوانها [که در زمان رضاشاه لغو شد] اینگونه کلمات بیمعنی را لغو نمایند.
از تبریز : ح ـ د
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 23ـ کلمات بنده و چاکر از کی به ایران وارد شده؟! (یک از دو)
از تبریز
اگر درست در مطلب باریک شویم خواهیم دید کلمههای بنده و چاکر عیناً ترجمهی تحتاللفظی عبد و غلام عربی و جانشین همان کلمات است و این دو لفظ بردگی و بندگی که از مرز کشور ما گذشته و از صفات کدامین قوم بوده و کی بما سرایت کرده سخنانیست که نظر دقت مورخین و نویسندگان را بیش از هر چیز جلب مینماید.
اما در اینکه رواج دهندهی اینگونه کلمات شعرا ، ادباء ما بوده هیچ شک و شبهه نیست و اگر آقایان عصبانی نشوند دلایل و علل آنها را شرح خواهم داد. (در اینجا مقصود نگارنده شعرا و ادبا و کسان دیگری که سخنهای سودمند گفتهاند نیست و خدا نکرده قصد توهین و تحقیر هم به هیچ یک از آقایان ندارم که فردا جامه چاک کرده و بگویند : بمفاخر ما توهین شده!).
باری برگردیم بکلمات : بنده ، چاکر ، کنیز ، جاننثار ، خانزاد ، کمترین ، کمینه ، غلام و امثال و نظایر آن که در سخنان روزمره و در نامههای عادی ما معمول است و توجهی هم به غلامرضا و غلامحسین و غلامعلی و عباسقلی و جعفرقلی و شاهقلی و نجفقلی و آقاقلی و حضرتقلی و خانقلیها نماییم.
آیا اینها ترجمهی تحتاللفظی عبدالرضا و عبدالحسین و عبدالعباس و عبدالجعفر و غیره نیست؟ آیا معنای آقاقلی و حضرتقلی و خانقلی و بیکقلی غیر از اینست که صاحبان آنها بنده و بندگان آقا و حضرت و خان و بیک و میرزا و غیره هستند.
خدایا این داغ بردگی را ، که به پیشانی ما زده؟ مگر لباس بندگی از روز نخست بقامت ایرانی دوخته شده! و ما باید تا عمر داریم در زیر این الفاظ بیمعنا و موهون جان بسپاریم و کی ما بخود خواهیم آمد و باین کلمات فاتح خواهیم شد.
وقتی که گفته شد این کلمات را قبلاً ادبای ما از عربی ترجمه و با یک رنگ و روغنی بجامعه تحمیل و معمول نمودهاند سخن درست و حقیقی است. تودهای که قرنها در زیر بار استبداد زندگی کند چاپلوسی یکی از اخلاق رایجه درمیان ایشان باشد. ولی از انصاف نباید گذشت که در این باره مسئولیت بیشتر بگردن شعراست زیرا آنان که ستایشگری را پیشهی خود ساختهاند در این راه تندتر از دیگران گامها برداشتهاند.
من خود بسیاری از شعرا را میشناسم که برای خوشایند درباریان وقت نه اینکه خودشان را بنده خواندهاند بلکه عبید (بندهی کوچک) گفته و برخی بقدری در مداهنه تند رفتهاند که آدم خجالت میکشد سخنان آنان را بقلم بیاورد. مثلاً حاجیلطفعلیخان آذر در آتشکدهی خود مینویسد از درباریان شاهعباس یک نفر شاعری که خیلی هم شیرین زبان بوده تخلص خود را برای خوشایند شاه «سگ» گذاشته بود و این شعر هم از اوست :
سحر آمدم به کویت بشکار رفته بودی
تو که «سگ» نبرده بودی به چه کار رفته بودی؟
شما را بخدا ای خوانندگان گرامی ، آیا اینگونه شعرا احساسات و غرور ملی را خفه نمینمایند ، آیا اشعار آنها سراسر تملق و چاپلوسی نیست؟ واقعاً بسوزد مداهنهای که عزت نفس ایرانی را بباد فنا داده. شما ای خوانندگان هیچ دیدهاید دهاتیهای صاف و بیسواد در سخنگویی بگویند : چاکر جاننثار یا فدوی خاکزاد یا تصدقت شوم و قربانت برم.
پس معلوم شد که مروّج این کلمات منحوسه کیها هستند. و اگر واقعاً در موقع تکلم معنای حقیقی این کلمات را در نظر بگیریم که زهی بدبختی است چه آدم بمانند خود ، چگونه بنده و ذلیل میشود و اگر این کلمات تعارفات است و معنای حقیقی از آنها ملحوظ نیست این چه سفاهت و تعصب جاهلانه است مگر نمیشود بجای بنده «من» گفت؟
روزی یک نفر بدوست خودش «قربانت شوم» خطاب نمود. در همراهی نگارنده شخص خارجیای بود و زبان فارسی را هیچ نمیدانست از من پرسید او چه میگوید : همینکه من به وی ترجمه نمودم خیلی تعجب نمود و گفت مگر در ایران سر آدم را مثل گوسفند بریده و زیر پای دوستان خود قربان مینمایند؟!
گفتم نه ، آن هم از آن کلماتی است که معنی ندارد ولی معمول است.
خلاصه این موضوع رشتهی درازی دارد و همانطور که وقتی در پیمان نوشته میشد : «من از خان و میرزا بیزارم» کنون وقت [آن] است که در پرچم نوشته شود من از بنده و چاکر و امثال آن بیزارم تا یواشیواش مردم به بندگی خاتمه داده و در کلمات و مکاتبات عوض بنده «من» و عوض جنابعالی «شما» گفته و بنویسند و اولیاء امور هم پیشنهادی بمجلس نموده و مانند القاب و عنوانها [که در زمان رضاشاه لغو شد] اینگونه کلمات بیمعنی را لغو نمایند.
از تبریز : ح ـ د
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
95%
آری
5%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 پاکدینی چه میگوید؟
🔹2ـ این را میتوان با زبان دیگری گفت.
💐
🔹2ـ این را میتوان با زبان دیگری گفت.
💐