🔶 جنبش کتابسوزان ـ 10
🖌 نویساد تلگرام
نتیجههایی که از این سخنان گرفتیم
در نوشتاری که در روزهای پیش در نُه بخش آوردیم نکتههایی بود که فهرستوار یاد میکنیم :
1ـ سرچشمهی بدبختی این کیشها ، این کتابهاست ، این درسهاست ، این روزنامههاست ، این دستگاه فرهنگ نام است. این گرفتاری برای ایرانیان از هزار سال پیش رو آورده و زمان بزمان بیشتر و بدتر گردیده تا بحال امروزی رسیده.
2ـ پس از نومیدی از مشروطه نیکخواهانی علت درماندگی توده را بیسوادی مردم نشان دادند ولی از جنبش مدرسهسازی نتیجهی وارونه گرفته شد. زیرا دیده شد جوانانی که از آنها بیرون میآیند از دیدهی ستودگیِ خویها و استواریِ عزمها از بیسوادان پسترند. دانسته شد که وزارت فرهنگ بجای اینکه به شایستگی جوانان بیفزاید از آن میکاهد.
3ـ بدآموزیهایی که یادشان کردیم بسیار بیمآور است و از راههای چندی زیانهای بسیار بزرگی را به توده رسانیده :
یکم ، مردمان را پراکنده و ایشان را دچار چنددستگی گردانیده (چنانکه میهندوستی را مثال آوردیم و نشان دادیم که این بدآموزیها راههای دیگری در برابر آن باز کردهاند. ناگزیر مردمان در این زمینه به راههای گوناگون رفته پراکنده شده و دچار دستهبندیهایند. زیرا آن راهها همه به آخشیجِ[=ضد] میهنپرستیاند. اینست شگفت نیست که مردمان به آنچه پروا ندارند میهن باشد. دوم ، هر یک از آنها مردمان را از راه میبرد و چیزهای زیانمند و بیپا یادشان میدهد. سوم ، چنانکه چند رشته از این بدآموزیها در مغزی جا گیرد ، چون هر یکی با دیگری ناسازگارست در نتیجهی این ، مغزها آشفته و بیکاره میگردد.
4ـ در مدت دوازده سال بیشتر با گفتارهای پیاپی زیانهای بسیار این کیشها و این کتابها و این فرهنگ را بازنمودیم ، دلیلهای بسیار آوردیم و از دیگران خواستیم هر ایرادی میبینند بنویسند. گاهی از راه تاریخ ، گاهی از راه روانشناسی آمده این نشان دادیم که این بدآموزیها همچون زهری که بخون آمیزد تودهی ایران را بیمار گردانیده.
5ـ بارها اینها را نوشتیم. بارها یادآور شدیم که هر که را به این سخنان ایرادی هست بنویسد. کسی ایراد نگرفت. راستی هم جای ایرادی نمیبود.
6ـ در همه جای جهان صدا افتاده که باید بکوشیم و کشور خود را نگه داریم و آزادی خود را از دست ندهیم. اینها جملههایی است که در کشورها تکرار میشود. در ایران هم این سخنان هر روز گفته میشود و با اینحال شما اگر دقت کنید تأثیری از آنها در میان نیست و ایرانیان با صد بیپروایی روز میگذرانند. ریشهی چنین بدبختیای نیز در آن بدآموزیهاست. آنها نمیگزارد آموزاکهای سودمند اثر کند. کسانی که گمان میکنند دمکراسی یا «حقوق شهروندی» یا «جامعهی مدنی» یا هر اندیشهی تازهای که به آن دل میبندند ، درمان این بدآموزیهاست ، از سختجانی و زیانمندی اینها چندان که باید آگاه نیستند و اینست سخن ناسنجیده میرانند.
این بدآموزیها همچون لجن ته حوض است که بدبوییِ آب از آن میباشد. تا لجن پاک نشود بوی بد آب از میان نخواهد رفت ـ اگرچه حوض را با گلاب پر کنید.
7ـ در میان این نبردها چون دیدیم سرچشمهی گمراهیها و نادانیها کتابهاست که یادگار دورههای زبونی و بدبختی این کشور است و تا این کتابها در میانست ریشهی نادانیها بر نخواهد افتاد بخود بایا شماردیم که به نابود گردانیدن آنها کوشیم.
8ـ اکنون اینها را میپرسیم :
الف) آیا ما حق داشتهایم که در اندیشهی بدبختی این توده باشیم؟.
ب) آیا در این اندیشه و نتیجهگیری که چارهی این بدآموزیها ، نابودی کتابهای زیانمند است گناهی کردهایم؟!
پ) اگر میگویید ما دچار لغزش در نتیجهگیری شدهایم ، این وظیفهی شماست که ایراد کار ما را بگویید و مردم را از دودلی برهانید. آیا راه رهیدن از این بدبختیها چه بوده؟
ت) کتابهای حافظ و سعدی با این زیانمندی ، آیا ما گناه میکنیم که آنها را در دست نورسان نگزارده و میسوزانیم؟..
9) یک ویژگی گرانبها که پاکدینی را از دیگر دستگاههای اندیشهای جدا میگرداند آنست که پاکدینی از مردم میخواهد بجای آنکه چشم به غرب دوزند یا به آن پروا کنند که دیگران چه خواهند گفت ، در هر کاری خرد را داور گردانند و بداوری او گردن گزارند.
👇
🖌 نویساد تلگرام
نتیجههایی که از این سخنان گرفتیم
در نوشتاری که در روزهای پیش در نُه بخش آوردیم نکتههایی بود که فهرستوار یاد میکنیم :
1ـ سرچشمهی بدبختی این کیشها ، این کتابهاست ، این درسهاست ، این روزنامههاست ، این دستگاه فرهنگ نام است. این گرفتاری برای ایرانیان از هزار سال پیش رو آورده و زمان بزمان بیشتر و بدتر گردیده تا بحال امروزی رسیده.
2ـ پس از نومیدی از مشروطه نیکخواهانی علت درماندگی توده را بیسوادی مردم نشان دادند ولی از جنبش مدرسهسازی نتیجهی وارونه گرفته شد. زیرا دیده شد جوانانی که از آنها بیرون میآیند از دیدهی ستودگیِ خویها و استواریِ عزمها از بیسوادان پسترند. دانسته شد که وزارت فرهنگ بجای اینکه به شایستگی جوانان بیفزاید از آن میکاهد.
3ـ بدآموزیهایی که یادشان کردیم بسیار بیمآور است و از راههای چندی زیانهای بسیار بزرگی را به توده رسانیده :
یکم ، مردمان را پراکنده و ایشان را دچار چنددستگی گردانیده (چنانکه میهندوستی را مثال آوردیم و نشان دادیم که این بدآموزیها راههای دیگری در برابر آن باز کردهاند. ناگزیر مردمان در این زمینه به راههای گوناگون رفته پراکنده شده و دچار دستهبندیهایند. زیرا آن راهها همه به آخشیجِ[=ضد] میهنپرستیاند. اینست شگفت نیست که مردمان به آنچه پروا ندارند میهن باشد. دوم ، هر یک از آنها مردمان را از راه میبرد و چیزهای زیانمند و بیپا یادشان میدهد. سوم ، چنانکه چند رشته از این بدآموزیها در مغزی جا گیرد ، چون هر یکی با دیگری ناسازگارست در نتیجهی این ، مغزها آشفته و بیکاره میگردد.
4ـ در مدت دوازده سال بیشتر با گفتارهای پیاپی زیانهای بسیار این کیشها و این کتابها و این فرهنگ را بازنمودیم ، دلیلهای بسیار آوردیم و از دیگران خواستیم هر ایرادی میبینند بنویسند. گاهی از راه تاریخ ، گاهی از راه روانشناسی آمده این نشان دادیم که این بدآموزیها همچون زهری که بخون آمیزد تودهی ایران را بیمار گردانیده.
5ـ بارها اینها را نوشتیم. بارها یادآور شدیم که هر که را به این سخنان ایرادی هست بنویسد. کسی ایراد نگرفت. راستی هم جای ایرادی نمیبود.
6ـ در همه جای جهان صدا افتاده که باید بکوشیم و کشور خود را نگه داریم و آزادی خود را از دست ندهیم. اینها جملههایی است که در کشورها تکرار میشود. در ایران هم این سخنان هر روز گفته میشود و با اینحال شما اگر دقت کنید تأثیری از آنها در میان نیست و ایرانیان با صد بیپروایی روز میگذرانند. ریشهی چنین بدبختیای نیز در آن بدآموزیهاست. آنها نمیگزارد آموزاکهای سودمند اثر کند. کسانی که گمان میکنند دمکراسی یا «حقوق شهروندی» یا «جامعهی مدنی» یا هر اندیشهی تازهای که به آن دل میبندند ، درمان این بدآموزیهاست ، از سختجانی و زیانمندی اینها چندان که باید آگاه نیستند و اینست سخن ناسنجیده میرانند.
این بدآموزیها همچون لجن ته حوض است که بدبوییِ آب از آن میباشد. تا لجن پاک نشود بوی بد آب از میان نخواهد رفت ـ اگرچه حوض را با گلاب پر کنید.
«ما یک چیزی در ایرانیان میبینیم که همان دلیلست که بسیار نادانند. اینان از یکسو همیشه از حال بدبختی خود گله میکنند ، و از یکسو میخواهند بهیچ چیزی از آنچه امروز هست دست زده نشود : کیشها همچنان بماند ، دیوانهای شاعران در رواج خود باشد ، صوفیگری بماند ، خراباتیگری بماند ، مادیگری بماند ـ همه چیز بماند و نیک هم گردند. در اینجاست که باید گفت : اینان چشم دارند و نمیبینند ، گوش دارند و نمیشنوند ، و مغز دارند و نمیفهمند». (پرچم نیمه ماهه شمارهی 8)
7ـ در میان این نبردها چون دیدیم سرچشمهی گمراهیها و نادانیها کتابهاست که یادگار دورههای زبونی و بدبختی این کشور است و تا این کتابها در میانست ریشهی نادانیها بر نخواهد افتاد بخود بایا شماردیم که به نابود گردانیدن آنها کوشیم.
8ـ اکنون اینها را میپرسیم :
الف) آیا ما حق داشتهایم که در اندیشهی بدبختی این توده باشیم؟.
ب) آیا در این اندیشه و نتیجهگیری که چارهی این بدآموزیها ، نابودی کتابهای زیانمند است گناهی کردهایم؟!
پ) اگر میگویید ما دچار لغزش در نتیجهگیری شدهایم ، این وظیفهی شماست که ایراد کار ما را بگویید و مردم را از دودلی برهانید. آیا راه رهیدن از این بدبختیها چه بوده؟
ت) کتابهای حافظ و سعدی با این زیانمندی ، آیا ما گناه میکنیم که آنها را در دست نورسان نگزارده و میسوزانیم؟..
9) یک ویژگی گرانبها که پاکدینی را از دیگر دستگاههای اندیشهای جدا میگرداند آنست که پاکدینی از مردم میخواهد بجای آنکه چشم به غرب دوزند یا به آن پروا کنند که دیگران چه خواهند گفت ، در هر کاری خرد را داور گردانند و بداوری او گردن گزارند.
«یک تودهی زنده باید جدایی میانهی نیکان و بدان گزارد».
👇
«مردمی که جدایی میان نیکان و بدان نگزارند و از بدان و خیانتکاران نفرت و بیزاری ننمایند روی رستگاری نخواهند دید».
«راه نیکی یک توده آنست که هر کسی نخست بخود پردازد و خود را از بدیها پیراسته گرداند».
«رهایی شما بسته به نیکی شماست ، بسته بآنست که براه آیید و از این آلودگیها و پراکندگیها پاک شوید ، و اگر نشوید بجایی نرسید و پیشامدهای جهان هرچه باشد جز بزیانتان بسـر نیاید. این نادانیست که کسانی این آلودگیها را برو نمیآورند و مینشینند و سخن از پیشامدهای جهان میرانند و خود را بهرهمند از سود و زیان آنها وامینمایند».
«شما نیک باشید و از پیشامدها نترسید. یک تودهی غیرتمند و آراسته لگدمال پیشامدها نگردد و از میان نرود».
این سخنان دربارهی نیک گردیدن توده است لیکن نیکی توده جز در سایهی از میان برخاستن بدیها نخواهد بود. برای این هم باید نخست نیک از بد جدا گردد. یک اثر دیگر جدا گردانیدن نیک از بد ، پاکی خویها و گرایش مردم به نیکوکاری و بیزاری از بدیهاست. جدا گردانیدن نیک از بد نه تنها دربارهی کتابها بلکه در هر زمینهای ستوده است و از چیزهاییست که بالندگی و پایداری یک توده به آن بستگی بسیار دارد.
(این گفتار دنباله دارد)
———————————-
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 26
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 سخن پایانی ـ 7
تیمور گرگی خونخوار و مردی سنگدل بود. او و پسرانش در جنگهایی که از هندوستان تا عراق و شام و آسیای کوچک کردند بارها دست بکشتارهای بزرگ گشادند. شهرهایی که در آنها کشتارهای فراوان کردهاند اینهاست : خوارزم که تیمور بارها به آنجا لشکر کشید و آن را چنان ویران نمود که گفتهاند در شهر دیواری نماند که در سایهاش بتوان آسود. شهر هرات که دو بار مردم بدبخت آنجا را کشتار کرد و از سرهای ایشان کلهمنارهها ساختند. در توس پسر پلیدش میرانشاه ده هزار سر خواست که چون بدست نیامد سرهای کودکان و زنان را بریدند. (1) در اصفهان هفتاد هزار سر بریدند که با آن کلهمنارهها برپا کردند. در راه گشادن بغداد دز تکریت را گشود و آنجا نیز از سر مردان منارهها برپا گردانید. در یورش به هندوستان باز هم در دهلی کشتار فراوانی کرد. نهرو دربارهی تیمور می نویسد :
پس از گشادن بغداد هم دستور سر بریدن بیستهزار تن را داد. از خونریزی و کشتار همگانی دست نکشید و همین ننگینکاری را در دمشق نیز کرد. اسفراین را چنان ویران کرد که تاریخنویس شرفالدین علی یزدی چنین نوشته است :
چو قهرِ سپاهش برآورد دست
همه خلق شد کشته و شهر پست
حصار و بیوت و مساکن نماند
بجز نامی از اسفراین نماند
ولی در کتاب منصوری ، خواننده تیمور را بدینسان خونخوار و وحشی نمییابد. در آن کتاب ، تیمور مردی است پاس مرشدان و پیشوایان دینی دارد ، اشتباه گاهشماری پیشوای دینی بویر برای نوروز را مییابد ، چنان دانش و بینشی دارد که در افسانهی تخت پرندهی حضرت سلیمان شک میکند و با حافظ شیرازی مسابقهی قرآنخوانی میدهد ، دستورهای دینی بجا میآورد ، هوشمندی نشان میدهد و در برخورد با دشمن جز جنگاوری ، نیرنگ نیز بکار میبرد.
چنانکه گفتیم این کتاب با تاریخهای تیموریان سازگاری ندارد. مثلاً در آنها یک پیشامدی را مینویسند که در آن پسر تیمور بنام عمرشیخ کشته میشود. ما این تکه را از ظفرنامهی شرفالدین علی یزدی در اینجا میآوریم :
تاریخ نشان میدهد که تیمور پس از این رویداد همچون «کوه وقار» «مرارت این شربت تلخ مذاق» را صبر نمود و کار گشادن شام را دنبال کرد. ولی در کتاب منم تیمور جهانگشا ، تاریخ ساختگی راه دیگری پیموده. ولی در کتاب منم تیمور جهانگشا ، تیمور در ماردین نزدیکی شام نیست و آهنگ شام ندارد بلکه دو روز پیش از آنکه از ماوراءالنهر بسوی (بدخشان) براه افتد تا از آنجا به هندوستان رود این خبر را میشنود.
👇
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 سخن پایانی ـ 7
تیمور گرگی خونخوار و مردی سنگدل بود. او و پسرانش در جنگهایی که از هندوستان تا عراق و شام و آسیای کوچک کردند بارها دست بکشتارهای بزرگ گشادند. شهرهایی که در آنها کشتارهای فراوان کردهاند اینهاست : خوارزم که تیمور بارها به آنجا لشکر کشید و آن را چنان ویران نمود که گفتهاند در شهر دیواری نماند که در سایهاش بتوان آسود. شهر هرات که دو بار مردم بدبخت آنجا را کشتار کرد و از سرهای ایشان کلهمنارهها ساختند. در توس پسر پلیدش میرانشاه ده هزار سر خواست که چون بدست نیامد سرهای کودکان و زنان را بریدند. (1) در اصفهان هفتاد هزار سر بریدند که با آن کلهمنارهها برپا کردند. در راه گشادن بغداد دز تکریت را گشود و آنجا نیز از سر مردان منارهها برپا گردانید. در یورش به هندوستان باز هم در دهلی کشتار فراوانی کرد. نهرو دربارهی تیمور می نویسد :
«مهمترین لذتش این بود که با کلهها و جمجمههای انسانی هرمهای بزرگ بسازد. ... در هجومهای تیمور هم هندوها و هم مسلمانان کشته میشدند و هیچ فرقی میان آنها گذاشته نمیشد. تیمور وجود زندانیها را اسباب زحمت خود میشمرد و دستور میداد همهی اسیران را بکشند. باین ترتیب بود که صدهزار نفر کشته شدند. ... در تمام خط حرکت تیمور این فجایع روی میداد و قحطی و بیماری هم بدنبال ارتشهای او فرامیرسید. تیمور پانزده روز در دهلی ماند و آن شهر بزرگ را به کشتارگاهی مبدل ساخت و بعد به سمرقند بازگشت و در راه خود کشمیر را غارت کرد». (نگاهی به تاریخ جهان ، ج 2 ، صص 535 و 536).
پس از گشادن بغداد هم دستور سر بریدن بیستهزار تن را داد. از خونریزی و کشتار همگانی دست نکشید و همین ننگینکاری را در دمشق نیز کرد. اسفراین را چنان ویران کرد که تاریخنویس شرفالدین علی یزدی چنین نوشته است :
چو قهرِ سپاهش برآورد دست
همه خلق شد کشته و شهر پست
حصار و بیوت و مساکن نماند
بجز نامی از اسفراین نماند
ولی در کتاب منصوری ، خواننده تیمور را بدینسان خونخوار و وحشی نمییابد. در آن کتاب ، تیمور مردی است پاس مرشدان و پیشوایان دینی دارد ، اشتباه گاهشماری پیشوای دینی بویر برای نوروز را مییابد ، چنان دانش و بینشی دارد که در افسانهی تخت پرندهی حضرت سلیمان شک میکند و با حافظ شیرازی مسابقهی قرآنخوانی میدهد ، دستورهای دینی بجا میآورد ، هوشمندی نشان میدهد و در برخورد با دشمن جز جنگاوری ، نیرنگ نیز بکار میبرد.
چنانکه گفتیم این کتاب با تاریخهای تیموریان سازگاری ندارد. مثلاً در آنها یک پیشامدی را مینویسند که در آن پسر تیمور بنام عمرشیخ کشته میشود. ما این تکه را از ظفرنامهی شرفالدین علی یزدی در اینجا میآوریم :
«... حضرت صاحبقران [تیمور] در آنوقت که عزمِ توجه شام و مصر جزم فرموده متوجه دیاربکر شد کس بطلب امیرزاده مشارالیه[عمرشیخ] فرستاد ... شاهزاده با لشکر آراسته از راه شولستان سوار شد و از کردستان عبور نموده میرفت در راه بقلعه[ای] مختصر رسید که آن را خُرماتو گویند و اندک مردمی در آنجا ساکن بودند شاهزاده بنظارهی قلعه ببالای تلّی برآمد و نادانی از قلعه تیری انداخت و از قضا به شاهرگ او رسید و درجهی شهادت یافت. ... فرزند ارجمندش امیرزاده پیرمحمد و ارکان دولت را دودِ حیرت از سر برآمد و حدوث آن واقعهی هایله آتش اندوه در جان همگنان زد. ... لشگریان با ناله و خروش چون دریا بجوش آمدند و آن قلعه را با زمین برابر ساخته هیچ متنفس را در آنجا زنده نگذاشتند[2] و چون خبر این مصیبت جانسوز در ظاهر ماردین باردوی اعلی رسید امراء متحیر مانده نه روی اظهار کردن داشتند و نه رای پنهان گذاشتن. ... آخرالامر همه اتفاق نموده صورت حادثه در خلوتی بعرض رسانیدند. ... صاحبقران کوه وقار از کمال نفس بزرگوار لباسِ کرامت پوشیده و شیوهی و ما صبرک الا بالله شعار ساخته زبان رضا و تسلیم بکریمه انا لله و انا الیه راجعون برگشاد و ادخار ثواب جزیل و اجر جمیل را بر مرارت این شربت تلخ مذاق صبر فرموده هیچگونه فزع و جزع بخود راه نداده [3] و حکومت مملکت فارس با توابع بفرزند ارجمند امیرزاده پیرمحمد ارزانی داشت ...»
تاریخ نشان میدهد که تیمور پس از این رویداد همچون «کوه وقار» «مرارت این شربت تلخ مذاق» را صبر نمود و کار گشادن شام را دنبال کرد. ولی در کتاب منم تیمور جهانگشا ، تاریخ ساختگی راه دیگری پیموده. ولی در کتاب منم تیمور جهانگشا ، تیمور در ماردین نزدیکی شام نیست و آهنگ شام ندارد بلکه دو روز پیش از آنکه از ماوراءالنهر بسوی (بدخشان) براه افتد تا از آنجا به هندوستان رود این خبر را میشنود.
👇
در آن کتاب نام عمرشیخ تبدیل به «شیخ عمر» میشود. «شیخ عمر برای شکار به آن جلگه (نزدیک شیراز) میرود و عدهای باو و همراهانش حملهور میشوند و او را بقتل میرسانند و قاتلین از عشایر فارس بودهاند». خبر از کلانتر شیراز به تیمور رسیده که گفته «بر اثر قتل شیخ عمر هرج و مرج حکمفرما شده و بعید نیست که عشایر فارس مبادرت به حمله نمایند و شیراز را بگیرند». از این خبر تیمور آهنگ رفتن به هندوستان را رها کرده برای «گرفتن انتقام خون شیخ عمر و خاموش کردن آتش فتنه» با هفتادهزار سپاهی بسوی شیراز میتازد. آن هم نه از راه خراسان و یزد بلکه چون شصت فرسنگ بیابان بیآب در آن راه بوده و بیم تشنگی و مردن سپاهیان میرفته به راهنمایی راهشناس پیری راهی را برگزیده که از غور و افغانستان و سپس به زابلستان رفته از آنجا خود را به فارس برساند.
در اینجا داستانهایی رخ میدهد از مارگزیده شدن تیمور و درمان کردن راهشناسِ پیر او را و داستان سنگریزههایی که در کنار نهری همچون زر مینموده. سرانجام تیمور به فارس میرسد و کلانتر شیراز کشندهی عمرشیخ را مردم ایل «بویر» میشناساند که زندگیشان را با راهزنی میگذرانند. ترجمان که افزودن آگاهیهای تاریخی به کتاب را که خود بجستجو بدست آورده یک فزونیِ کتاب بشمار میآورد ، در این باره که سرزمین بویر کجای ایرانست کمترین آگاهی نمیدهد. پس از این ، کتاب به افسانههایی میپردازد از «کشور بویر» و مردم آنجا و اینکه جنگ با آنان که سرزمینی جنگلی و کوهستانی و پرآب است بسیار دشوار میباشد و اینکه به تیمور میگویند اگر به سرزمین بویر برود خود و سپاهش نابود خواهد شد. کتاب بیست صفحه افسانهی درآمدن تیمور به سرزمین بویرها و چگونگی گشادن آنجا ، کشتار یک دسته از مردم و گریختن بازماندگان از شهرشان را میستاید.
🔹 پانوشتها :
1ـ مطلع السعدین سمرقندی ، در یاد کردن از پیشامدهای سال 790 و پس از آن در «ذکر آمدن میرزا میرانشاه گورکان جهت رفع فتنهی امیر حاجی بیک بخراسان»
2ـ نویسندهی مطلع السعدین سمرقندی نوشته : «فریاد از نهاد بهادران برآمده فیالحال آن کلاتهی نامبارک را درهم کوفته مجموع آن اشرار را تا اطفال شیرخواره پاره پاره کردند». نویسندهی ظفرنامهی شامی نیز مینویسد : «اما از غایت سوزش مفارقت چنان ملکی کامگار[عمرشیخ] که ملجأ و ملاذ اهل روزگار بود ، آن چند خانهی رعیت را که در آن موضع بودند بر تیغ گذرانیدند و رئیس و مرؤس و مالک و مملوک هر دو بداوری بحضرت مالک الملوک رفتند».
3ـ تاریخنویس سمرقندی اینجا چنین آورده : «حضرت صاحبقران چون کوه گران سنگ ثبات قدم نمود و آن شربت تلخ مذاق نوشیده و لباس صبر پوشیده تحمل فرمود و دانست که جزع و فزع فایده ندارد ع ای دل ناآزموده وقت جزع نیست بحکم الهی راضی شده صبر فرمود و ترویح روح او را صدقات بمستحقین رسانید».
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
در اینجا داستانهایی رخ میدهد از مارگزیده شدن تیمور و درمان کردن راهشناسِ پیر او را و داستان سنگریزههایی که در کنار نهری همچون زر مینموده. سرانجام تیمور به فارس میرسد و کلانتر شیراز کشندهی عمرشیخ را مردم ایل «بویر» میشناساند که زندگیشان را با راهزنی میگذرانند. ترجمان که افزودن آگاهیهای تاریخی به کتاب را که خود بجستجو بدست آورده یک فزونیِ کتاب بشمار میآورد ، در این باره که سرزمین بویر کجای ایرانست کمترین آگاهی نمیدهد. پس از این ، کتاب به افسانههایی میپردازد از «کشور بویر» و مردم آنجا و اینکه جنگ با آنان که سرزمینی جنگلی و کوهستانی و پرآب است بسیار دشوار میباشد و اینکه به تیمور میگویند اگر به سرزمین بویر برود خود و سپاهش نابود خواهد شد. کتاب بیست صفحه افسانهی درآمدن تیمور به سرزمین بویرها و چگونگی گشادن آنجا ، کشتار یک دسته از مردم و گریختن بازماندگان از شهرشان را میستاید.
🔹 پانوشتها :
1ـ مطلع السعدین سمرقندی ، در یاد کردن از پیشامدهای سال 790 و پس از آن در «ذکر آمدن میرزا میرانشاه گورکان جهت رفع فتنهی امیر حاجی بیک بخراسان»
2ـ نویسندهی مطلع السعدین سمرقندی نوشته : «فریاد از نهاد بهادران برآمده فیالحال آن کلاتهی نامبارک را درهم کوفته مجموع آن اشرار را تا اطفال شیرخواره پاره پاره کردند». نویسندهی ظفرنامهی شامی نیز مینویسد : «اما از غایت سوزش مفارقت چنان ملکی کامگار[عمرشیخ] که ملجأ و ملاذ اهل روزگار بود ، آن چند خانهی رعیت را که در آن موضع بودند بر تیغ گذرانیدند و رئیس و مرؤس و مالک و مملوک هر دو بداوری بحضرت مالک الملوک رفتند».
3ـ تاریخنویس سمرقندی اینجا چنین آورده : «حضرت صاحبقران چون کوه گران سنگ ثبات قدم نمود و آن شربت تلخ مذاق نوشیده و لباس صبر پوشیده تحمل فرمود و دانست که جزع و فزع فایده ندارد ع ای دل ناآزموده وقت جزع نیست بحکم الهی راضی شده صبر فرمود و ترویح روح او را صدقات بمستحقین رسانید».
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ آیا کتابسوزان کار بدی است؟
🔶 آیا کسی که کتابهائی را میسوزاند دشمن فرهنگ و دشمن انسانیت است؟
🖌 کوشاد تلگرام :
در روزهای گذشته که پاسخ به خواننده S.K آمد ، دربارهی جنبش کتابسوزان یکی از ایرادهای ایشان این بود که مردم در برابر آن «گارد» دارند. ما نیز آن را براست داشتیم و گفتیم تنها در برابر کتابسوزان نیست بلکه در بسیار زمینهها این گارد را دارند و چارهی آن را این دانستیم که برجستگان توده که به بایستگی این جنبش پی بردهاند باید در این زمینه همدستی کنند و مردم را از گمراهیهایی که در این کتابها هست آگاه گردانند و از ارزش و سود این جنبش بنویسند تا در دلهای ایشان کارگر افتد.
همچنین گفتیم شادروان دکتر جلالی مقدم از کسانی بود که به هواداری برخاست و نوشتاری در این زمینه در کانالش نوشت. گفتیم نوشتار ایشان را در کانال پاکدینی خواهیم آورد و اکنون به گفتهی خود کار بسته و کوتاهشدهی نوشتار ایشان را در زیر میآوریم.
.
🔶 آیا کسی که کتابهائی را میسوزاند دشمن فرهنگ و دشمن انسانیت است؟
🖌 کوشاد تلگرام :
در روزهای گذشته که پاسخ به خواننده S.K آمد ، دربارهی جنبش کتابسوزان یکی از ایرادهای ایشان این بود که مردم در برابر آن «گارد» دارند. ما نیز آن را براست داشتیم و گفتیم تنها در برابر کتابسوزان نیست بلکه در بسیار زمینهها این گارد را دارند و چارهی آن را این دانستیم که برجستگان توده که به بایستگی این جنبش پی بردهاند باید در این زمینه همدستی کنند و مردم را از گمراهیهایی که در این کتابها هست آگاه گردانند و از ارزش و سود این جنبش بنویسند تا در دلهای ایشان کارگر افتد.
همچنین گفتیم شادروان دکتر جلالی مقدم از کسانی بود که به هواداری برخاست و نوشتاری در این زمینه در کانالش نوشت. گفتیم نوشتار ایشان را در کانال پاکدینی خواهیم آورد و اکنون به گفتهی خود کار بسته و کوتاهشدهی نوشتار ایشان را در زیر میآوریم.
«... از میان برداشتن کتابهائی که به حال جامعهی ما زیانبارند کاری ضروری است. بسیارند کتابهائی که باعث نکبت و سیه روزی مردم ما شدهاند. کتابهائی که برای ذلیل نگهداشتن ما نوشته ، ترجمه یا تدوین شدهاند ، کتابهائی که جز خفت و خواری و جز اندیشههای پوچ ، و جز تعطیل تفکر و تعقل نتیجهای نداشتهاند ، البته باید از میان مردم جمع شوند. نه اینکه بزور از آنها گرفته شوند ، باید آن اندازه اندیشهها روشن شوند و خردها بکار بیفتند که مردم خود ، بمیل خویش ، آنها را بدور اندازند. البته اینکه نسخههائی از این کتب ، برای اهل تحقیق ، در کتابخانهها بمانند موضوعی قابل قبول است.
در ایران نیز پیروان زنده یاد احمد کسروی در روزی معین ، کتابهائی را که گمراه کننده تشخیص میدادند ، میسوزاندند. این عمل نمادی بود از بیداری از غفلت و جهالت قرون و نشان دهندهی عزمی راسخ بود برای پیش رفتن به سوی ایرانی نوین با نگرش و جهانبینی نو».
.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 44ـ باز در پیرامون صوفیگری (سه از چهار)
در آن کتاب ، چنانکه شیوهی صوفیانست ، بگزافگویی نیز میپردازد و چنین مینویسد که «امور الهی» سپرده بدرویشان و صوفیانست. میگوید : «مثلاً جنگ اروپا بلکه عالم که همه دیدند و هر کس جهت و سببی برای حدوث آن اقامه نمود نبود مگر از کارهای یکی از این فقیران و خدارسیدگان که بارها میگفت دنیا را آتش زده میروم و همان روزی هم که از این دنیا رحلت نمود اعلان صلح باطراف عالم منتشر شد ...».
نیک اندیشید که این مرد چه دروغ بزرگی را بقالب میزند. جنگ جهانگیر 1914 که درمیانهی آلمان و اتریش با فرانسه و روس و انگلیس درگرفت و پس از چهار سال با شکست آلمان پایان یافت این میگوید کار یکی از درویشان بوده. من نمیدانم در برابر چنین دروغی چه بنویسم؟!.. این از جاهاییست که آدمی از سخن درمیماند و نمیداند چه بگوید. این بدان میماند که شما در آرزوی ساختن یک خانهای باشید و سالها بخود و خاندانتان سختی داده پولی پسانداز کنید ، و چون باندازهی کفایت رسید آجر و گچ و آهک و تیرِ آهنی و در و پنجره و دیگر افزارها بخرید و گِلکار[=بنّا] و کارگر بگمارید و چند ماهی بکوشید و بکوشند تا خانهای ساخته گردد ، و آنگاه یک گدای راهنشینی جلو شما را گیرد و چنین گوید : «آن خانه را من برای شما ساختم ها !» ، آیا شما در پاسخ او درنمیمانید؟!.. آیا به یک شگفتی ژرفی فرورفته بافسوس و دریغ نمیپردازید؟!..
جنگ جهانگیر 1914 نتیجهی پیشامدهای تاریخی گذشته بود که از سالیان دراز بسیج افزار میکردند. در سال1870 که فرانسه شکست سختی از آلمان خورد و از پا افتاد دولت امپراتوری روس آیندهی روس را بیمناک دیده این دریافت که نیرومندی روزافزون آلمان خطری برای آن کشور میباشد ، و اینبود دست همدستی بسوی فرانسه دراز کرده درخواست پیمان کرد و فرانسه آن را با خوشی پذیرفت. از آنسوی انگلیس نیز با همهی دشمنیهای تاریخی با فرانسه سود خود را در پیوستن بآنان دید. از اینجا آن سه دولت باهم یکی گردیدند و آلمان نیز با اتریش و ایتالیا همدستی نموده در برابر آنان ایستاد. این دودستگی سالها درمیان بود و چون میدانستند که سرانجام بجنگ خواهد کشید هردو سو کارخانههای افزارِ جنگسازی را بکار انداخته بسیج[=تدارک] افزار میکردند ، سپاهیان تربیت مینمودند ، نقشههای جنگی میکشیدند ، و این آمادگی روز بروز بیشتر میشد تا آنکه در سال 1914 که هر دو سو آماده ایستاده و درپی بهانه میگشتند داستان کشته شدن ولیعهد اتریش در سراجوا[=سارایوو ، کرسی بوسنی هرزگوین کنونی] با دست یک آزادیخواه سِربی[صرب] بهانه بدست داد و لشگرها بتکان آمد و افزارهای بسیجیده بکار رفت و آن جنگ و کشتار آغاز یافت.
اکنون آن فقیر چه دستی در این پیشامدها داشته که گفته شود کار او بود. آیا کینه را بمیان آلمان و فرانسه او انداخته؟! آیا روس و انگلیس را بهمدستی با فرانسه او برانگیخته؟! آیا توپها و تفنگها و دیگر افزارها را او ساخته؟! آیا سربازها و افسرها را او تربیت کرده؟! آیا نقشهی جنگی را او کشیده؟!. یا خیر ، کشتن ولیعهد اتریش با دستور وی بوده؟!. آخر از چه راه در آن جنگ دخالت داشته که گفته شود کار او بوده؟!. ما که میبینیم آن جنگ در نتیجهی یک رشته علتها و کوششها پیش آمده و جریان یافته و در هیچ جای آن دخالتی از گُلِ مولای هندوستان نمیبینیم ، پس چگونه باور کنیم که جنگ را او پدید آورده؟!. آنگاه آن درویش را از این جنگ چه مقصدی بوده؟!. چه نتیجه را میخواسته؟!. از شکست آلمان به یک درویش هندی چه توانستی بود؟!.
این دروغها در شرق از بس فراوان بوده زشتیش از میان برخاسته. صوفیان از نخست مدعی بودهاند که تاج و تخت را بپادشاهانْ آنان میدهند ، و حافظ در برابر آنها بدعوا برخاسته که رندان قلندر در میخانه نیز آن کار را میکنند (ستانند و دهند افسر شاهنشاهی) ولی باید دانست که این از یکسو بخدا دروغ بستن و خود گناه بزرگی میباشد. این کسان بیدین و خداناشناس بودهاند که بچنین دروغی گستاخی نمودهاند! از یکسو نیز اینها ننگ است و همینها راه میدهد که اروپاییان بشرقیان با دیدهی توهین نگرند و آنان را مردمانی پندارپرست و سبکمغز شمارند. [1]
شما خود بیندیشید آیا شرمآور نیست که کسی در هندوستان نشیند و خواری و زبونی و پراکندگی و بدبختی آن مردم را بروی خود نیاورد و سر افراشته چنین گوید : کارهای جهان در دست منست؟!. خدا کارها را بدست من سپرده؟!. آیا نخواهند گفت : پس ای بیدرد بهر چه مردم خود را از آن زبونی و بدبختی رها نمیگردانی؟!.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 44ـ باز در پیرامون صوفیگری (سه از چهار)
در آن کتاب ، چنانکه شیوهی صوفیانست ، بگزافگویی نیز میپردازد و چنین مینویسد که «امور الهی» سپرده بدرویشان و صوفیانست. میگوید : «مثلاً جنگ اروپا بلکه عالم که همه دیدند و هر کس جهت و سببی برای حدوث آن اقامه نمود نبود مگر از کارهای یکی از این فقیران و خدارسیدگان که بارها میگفت دنیا را آتش زده میروم و همان روزی هم که از این دنیا رحلت نمود اعلان صلح باطراف عالم منتشر شد ...».
نیک اندیشید که این مرد چه دروغ بزرگی را بقالب میزند. جنگ جهانگیر 1914 که درمیانهی آلمان و اتریش با فرانسه و روس و انگلیس درگرفت و پس از چهار سال با شکست آلمان پایان یافت این میگوید کار یکی از درویشان بوده. من نمیدانم در برابر چنین دروغی چه بنویسم؟!.. این از جاهاییست که آدمی از سخن درمیماند و نمیداند چه بگوید. این بدان میماند که شما در آرزوی ساختن یک خانهای باشید و سالها بخود و خاندانتان سختی داده پولی پسانداز کنید ، و چون باندازهی کفایت رسید آجر و گچ و آهک و تیرِ آهنی و در و پنجره و دیگر افزارها بخرید و گِلکار[=بنّا] و کارگر بگمارید و چند ماهی بکوشید و بکوشند تا خانهای ساخته گردد ، و آنگاه یک گدای راهنشینی جلو شما را گیرد و چنین گوید : «آن خانه را من برای شما ساختم ها !» ، آیا شما در پاسخ او درنمیمانید؟!.. آیا به یک شگفتی ژرفی فرورفته بافسوس و دریغ نمیپردازید؟!..
جنگ جهانگیر 1914 نتیجهی پیشامدهای تاریخی گذشته بود که از سالیان دراز بسیج افزار میکردند. در سال1870 که فرانسه شکست سختی از آلمان خورد و از پا افتاد دولت امپراتوری روس آیندهی روس را بیمناک دیده این دریافت که نیرومندی روزافزون آلمان خطری برای آن کشور میباشد ، و اینبود دست همدستی بسوی فرانسه دراز کرده درخواست پیمان کرد و فرانسه آن را با خوشی پذیرفت. از آنسوی انگلیس نیز با همهی دشمنیهای تاریخی با فرانسه سود خود را در پیوستن بآنان دید. از اینجا آن سه دولت باهم یکی گردیدند و آلمان نیز با اتریش و ایتالیا همدستی نموده در برابر آنان ایستاد. این دودستگی سالها درمیان بود و چون میدانستند که سرانجام بجنگ خواهد کشید هردو سو کارخانههای افزارِ جنگسازی را بکار انداخته بسیج[=تدارک] افزار میکردند ، سپاهیان تربیت مینمودند ، نقشههای جنگی میکشیدند ، و این آمادگی روز بروز بیشتر میشد تا آنکه در سال 1914 که هر دو سو آماده ایستاده و درپی بهانه میگشتند داستان کشته شدن ولیعهد اتریش در سراجوا[=سارایوو ، کرسی بوسنی هرزگوین کنونی] با دست یک آزادیخواه سِربی[صرب] بهانه بدست داد و لشگرها بتکان آمد و افزارهای بسیجیده بکار رفت و آن جنگ و کشتار آغاز یافت.
اکنون آن فقیر چه دستی در این پیشامدها داشته که گفته شود کار او بود. آیا کینه را بمیان آلمان و فرانسه او انداخته؟! آیا روس و انگلیس را بهمدستی با فرانسه او برانگیخته؟! آیا توپها و تفنگها و دیگر افزارها را او ساخته؟! آیا سربازها و افسرها را او تربیت کرده؟! آیا نقشهی جنگی را او کشیده؟!. یا خیر ، کشتن ولیعهد اتریش با دستور وی بوده؟!. آخر از چه راه در آن جنگ دخالت داشته که گفته شود کار او بوده؟!. ما که میبینیم آن جنگ در نتیجهی یک رشته علتها و کوششها پیش آمده و جریان یافته و در هیچ جای آن دخالتی از گُلِ مولای هندوستان نمیبینیم ، پس چگونه باور کنیم که جنگ را او پدید آورده؟!. آنگاه آن درویش را از این جنگ چه مقصدی بوده؟!. چه نتیجه را میخواسته؟!. از شکست آلمان به یک درویش هندی چه توانستی بود؟!.
این دروغها در شرق از بس فراوان بوده زشتیش از میان برخاسته. صوفیان از نخست مدعی بودهاند که تاج و تخت را بپادشاهانْ آنان میدهند ، و حافظ در برابر آنها بدعوا برخاسته که رندان قلندر در میخانه نیز آن کار را میکنند (ستانند و دهند افسر شاهنشاهی) ولی باید دانست که این از یکسو بخدا دروغ بستن و خود گناه بزرگی میباشد. این کسان بیدین و خداناشناس بودهاند که بچنین دروغی گستاخی نمودهاند! از یکسو نیز اینها ننگ است و همینها راه میدهد که اروپاییان بشرقیان با دیدهی توهین نگرند و آنان را مردمانی پندارپرست و سبکمغز شمارند. [1]
شما خود بیندیشید آیا شرمآور نیست که کسی در هندوستان نشیند و خواری و زبونی و پراکندگی و بدبختی آن مردم را بروی خود نیاورد و سر افراشته چنین گوید : کارهای جهان در دست منست؟!. خدا کارها را بدست من سپرده؟!. آیا نخواهند گفت : پس ای بیدرد بهر چه مردم خود را از آن زبونی و بدبختی رها نمیگردانی؟!.
👇
شگفتتر آنست که همان مهربابا در آموزشگاه انگلیسی درس خوانده و از دانشهای اروپا بهره یافته و کسی نمیگوید : ای مرد گمراه آن دانشها کجا و این سخنان تو کجا؟!. آن دانشها که نشان میدهد در جهان هیچ کاری بیانگیزه نتواند بود ، نشان میدهد که یک کاری که امروز رخ داده نتیجهی هزارها کاریست که رخ داده و گذشته ، نشان میدهد که یک مردمی تا نکوشند به نتیجهای نخواهند رسید ، نشان میدهد که یک تودهای تا شایسته نگردند از زندگیِ آزاد و سرفرازانه بهره نخواهند داشت ، آن دانشها کجا و این گزافههای شاخدار تو کجاست؟!. پس مردم باید از یکسو بروند و آن دانشها را بخوانند و از یکسو نیز این گزافههای شما را یاد گرفته به دل سپارند؟!.
🔹 پانوشت :
1ـ آسیب دیگری که نویسنده در جاهای دیگر به آن به گشادی پرداخته اینست که سیاستگرانشان پژوهشکدههای زبان و بررسیهای شرقی راه میاندازند و شرقشناسانی میپرورند و اینها کتابهای بدآموزی از جمله ازآنِ صوفیان را با باریکبینیهایی تفسیر کرده بچاپ میرسانند. زیرا میدانند شرقی فریبخوار چون آن را نوشتهی یک غربی بیابد ، کتاب پربهاییش پنداشته همان را گرفته بزبان خود ترجمه خواهد کرد و به این کار خود هم خواهد بالید. غافل از آنکه آن تخم آغشته به زهر را در کشتزارهای کشورش کاشته هممیهنانش را بدست خود زهرآلود میگرداند. غربیان از این راه بنابودی شرقیان میکوشند زیرا این کوششها برای نابودی تودههای شرقی از یک ملیون سپاهی بیشتر بکار میآید. اخیراً این کوششها را به آنجا رسانیدهاند که کتاب صوفیگری کسروی را که ایرادهای بنیادبرانداز بصوفیگری است ترجمه و نقد کرده کوشیدهاند بر زیانکاریهای صوفیان پرده کشند. این ترجمه بکار بررسیهای خودشان میآید. ولی چنانکه گفتیم سود دیگرش آنست که ایرانی فریب خورده پندارد چون یک اروپایی آن را نوشته ، بیگمان کتاب انتقادی پرارجیست ، برداشته به فارسی برگرداند که تجلیلی از صوفیگری باشد. یا اینکه همان دستاویزی در دست دهانبینان و سستروانان باشد که بگویند فرنگیها پاسخ کتاب «صوفیگری» کسروی را دادهاند و بدینسان خود را از رنج خواندن کتاب و پی بردن به حقایق آن برهانند.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔹 پانوشت :
1ـ آسیب دیگری که نویسنده در جاهای دیگر به آن به گشادی پرداخته اینست که سیاستگرانشان پژوهشکدههای زبان و بررسیهای شرقی راه میاندازند و شرقشناسانی میپرورند و اینها کتابهای بدآموزی از جمله ازآنِ صوفیان را با باریکبینیهایی تفسیر کرده بچاپ میرسانند. زیرا میدانند شرقی فریبخوار چون آن را نوشتهی یک غربی بیابد ، کتاب پربهاییش پنداشته همان را گرفته بزبان خود ترجمه خواهد کرد و به این کار خود هم خواهد بالید. غافل از آنکه آن تخم آغشته به زهر را در کشتزارهای کشورش کاشته هممیهنانش را بدست خود زهرآلود میگرداند. غربیان از این راه بنابودی شرقیان میکوشند زیرا این کوششها برای نابودی تودههای شرقی از یک ملیون سپاهی بیشتر بکار میآید. اخیراً این کوششها را به آنجا رسانیدهاند که کتاب صوفیگری کسروی را که ایرادهای بنیادبرانداز بصوفیگری است ترجمه و نقد کرده کوشیدهاند بر زیانکاریهای صوفیان پرده کشند. این ترجمه بکار بررسیهای خودشان میآید. ولی چنانکه گفتیم سود دیگرش آنست که ایرانی فریب خورده پندارد چون یک اروپایی آن را نوشته ، بیگمان کتاب انتقادی پرارجیست ، برداشته به فارسی برگرداند که تجلیلی از صوفیگری باشد. یا اینکه همان دستاویزی در دست دهانبینان و سستروانان باشد که بگویند فرنگیها پاسخ کتاب «صوفیگری» کسروی را دادهاند و بدینسان خود را از رنج خواندن کتاب و پی بردن به حقایق آن برهانند.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.