📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار دوم : خردههایی که به شیعیگری توان گرفت (شانزده از شانزده)
سیزدهم : در داستان امام ناپیدا سخن فراوانی هست و ایرادهای بسیاری توان گرفت :
1ـ چگونه تواند بود که یکی را فرزندی زاییده شود و کسی آگاه نگردد؟!. چگونه تواند بود که پنج سال گذرد و شناخته نشود؟!. مگر حسنالعسکری در سامرا درمیان مردم نمیزیسته؟!. مگر کسی بخانهی او آمد و شد نمیکرده؟!. آیا با گفتهی عثمانبنسعید چنین چیزی را باور توان کرد؟!.
آنگاه نهفتگی چه رازی میداشته؟!. اگر نهفته نبودی چه گزندی دیدی؟!. میگویند : از دشمنان خود میترسید. میگویم : پس چرا پدرانش نترسیده بودند؟!. آنگاه گروهی که «تقیه» توانند کرد و باورهای خود را از دیگران پوشیده توانند داشت چه جای ترسی برای ایشان بازمانَد؟!.
2ـ امام اگر پیشواست باید درمیان مردم باشد و آنان را راه بَرد. امام ناپیدا چه معنی تواند داشت؟!. پاسخ داده میگویند : «امام ناپیدا همچون خورشید در پشت ابر است». میگویم : مَثَل بسیار غلطیست. خورشید در پشت ابر زمان کمی ماند و بیرون آید. آنگاه خورشید در پشت ابر روشناییش و گرمایش پیداست. از آن امامتان چیزی جز نام پیدا نمیباشد.
3ـ هزار سال زندگی باور کردنی نیست. میگویند : «از قدرت خدا چه بعید است؟!.» میگویم همین پاسخ نمونهای از ناآگاهی شما از معنی دین است. شما اگر معنی دین را دانستیدی ، این دانستیدی که خدا برای کارهای خود آیینی گزارده است و هیچگاه آن آیین را دیگر نگرداند. دانستیدی که این را همان خدا گزارده است که کسی بیش از صدوبیست سال و صدوچهل سال زنده نمانَد و نتواند مانْد.
میگویند در قرآن گفته : «نوح نهصدوپنجاه سال درمیان مردم خود ماند» پس بآن چه پاسخ میدهید؟!. میگویم : آن خود جای ایراد است. اینگونه چیزها در قرآن از «متشابهاتِ» آن میباشد و باید بحال خود بماند و گفتگویی از آنها نرود.
4ـ خدا را چه نیازی بوده است که کسی را از هزار سال پیش نگاه دارد و در بیابانها بگرداند تا روزی او را بیرون آورد و با دستش جهان را نیک گرداند؟!. مگر خدا نتوانستی او را در زمانی که بیرون خواهد آمد بجهان آورد و بکار انگیزد؟!. اینکه مردم چیزی را اندوخته برای آینده نگاه دارند در سایهی نیاز و ناتوانی است (مثلاً بادمجان چون در زمستان نباشد و مردم نتوانند داشت از تابستان اندوخته کرده نگاهش دارند). آیا دربارهی خدا چه نیاز و ناتوانی توان پنداشت؟!.
5 ـ مهدیگری جز افسانهای نیست. اینکه کسی برخیزد و با یک رشته کارهای بیرون از آیین (خارقالعاده) جهان را به نیکی آورَد جز سَمَردی [وهم] نمیباشد. دوباره میگویم : خدا اینجهان را از روی آیینی میگردانَد و آن آیین هیچگاه دیگر نشود.
آری خدا راهنمایانی برانگیزد و با دست آنان بمردمان راه نماید. ولی هیچگاه بکارهای بیرون از آیین نیاز نباشد. خدا هر زمان که خواست یکی را از میان مردمان برگزیند و پرده از جلو بینش او برداشته بآمیغها بینایش گرداند ، و آن برگزیده یا برانگیخته بکوشش پرداخته با گمراهیها نبرد آغازد ، و با گفتن آمیغها خِردها را بتکان آورد ، و در سایهی کوشش و پافشاری ، خردمندان و پاکدلان را پشتیبان خود گرداند ، و با بیخردان و ناپاکان درافتاده از میان بردارد. اینست آیین خدا. اینست آنچه تاکنون بوده و پس از این هم خواهد بود. مهدیگری بدانسان که گفته میشود هیچگاه نتواند بود.
میگویند : چنین باوری در کیشهای دیگر نیز هست : جهودان مسیح را میبیوسند ، عیسویان بفرود آمدن عیسا از آسمان امیدمندند ، زردشتیان چشم براه شاهبهرامند. میگویم : چه خوش دلیلی پیدا کردهاید؟!. آیا شناخته بودن یک افسانه درمیان این گروه و آن گروه نشان راستی آن باشد؟!.
میگویند : پیغمبر از مهدی آگاهی داده. میگویم : پیغمبر که آشکاره میگفت : «من ناپیدا ندانم» چگونه از آینده آگاهی داده است؟!. چرا داستان باین شگفتی و بزرگی در قرآن نیامده است؟!.
6 ـ چنانکه گفتیم شیعیان مهدیگری را که گرفتهاند آن را در سادگی نگزارده چیزهایی از خود بآن افزودهاند : پیش از مهدی «دَجّالی» بیرون خواهد آمد ، آفتاب از مغرب سر خواهد زد ، آوازی از آسمان شنیده خواهد شد ، یاران امام با «طیالارض» به نزد او خواهند شتافت ... اینها همه گزافه است ، همه بیرون از آیین خداست.
اینکه گفتهاند : خون حسین را خواهد گرفت ، بنیامیه یا بنیعباس را خواهد کشت ، اینها نشانست که جز سودجوییهای سیاسی درمیان نبوده ، و باین نوید میخواستهاند پیروان را از نومیدی بازدارند و از پراکنده شدن جلو گیرند.
اکنون که نه بنیامیه مانده و نه بنیعباس ، دانسته نیست مهدی چه کسانی را خواهد کُشت و آیا باین نویدها که آشکاره دروغ درآمده چه باید گفت؟!.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار دوم : خردههایی که به شیعیگری توان گرفت (شانزده از شانزده)
سیزدهم : در داستان امام ناپیدا سخن فراوانی هست و ایرادهای بسیاری توان گرفت :
1ـ چگونه تواند بود که یکی را فرزندی زاییده شود و کسی آگاه نگردد؟!. چگونه تواند بود که پنج سال گذرد و شناخته نشود؟!. مگر حسنالعسکری در سامرا درمیان مردم نمیزیسته؟!. مگر کسی بخانهی او آمد و شد نمیکرده؟!. آیا با گفتهی عثمانبنسعید چنین چیزی را باور توان کرد؟!.
آنگاه نهفتگی چه رازی میداشته؟!. اگر نهفته نبودی چه گزندی دیدی؟!. میگویند : از دشمنان خود میترسید. میگویم : پس چرا پدرانش نترسیده بودند؟!. آنگاه گروهی که «تقیه» توانند کرد و باورهای خود را از دیگران پوشیده توانند داشت چه جای ترسی برای ایشان بازمانَد؟!.
2ـ امام اگر پیشواست باید درمیان مردم باشد و آنان را راه بَرد. امام ناپیدا چه معنی تواند داشت؟!. پاسخ داده میگویند : «امام ناپیدا همچون خورشید در پشت ابر است». میگویم : مَثَل بسیار غلطیست. خورشید در پشت ابر زمان کمی ماند و بیرون آید. آنگاه خورشید در پشت ابر روشناییش و گرمایش پیداست. از آن امامتان چیزی جز نام پیدا نمیباشد.
3ـ هزار سال زندگی باور کردنی نیست. میگویند : «از قدرت خدا چه بعید است؟!.» میگویم همین پاسخ نمونهای از ناآگاهی شما از معنی دین است. شما اگر معنی دین را دانستیدی ، این دانستیدی که خدا برای کارهای خود آیینی گزارده است و هیچگاه آن آیین را دیگر نگرداند. دانستیدی که این را همان خدا گزارده است که کسی بیش از صدوبیست سال و صدوچهل سال زنده نمانَد و نتواند مانْد.
میگویند در قرآن گفته : «نوح نهصدوپنجاه سال درمیان مردم خود ماند» پس بآن چه پاسخ میدهید؟!. میگویم : آن خود جای ایراد است. اینگونه چیزها در قرآن از «متشابهاتِ» آن میباشد و باید بحال خود بماند و گفتگویی از آنها نرود.
4ـ خدا را چه نیازی بوده است که کسی را از هزار سال پیش نگاه دارد و در بیابانها بگرداند تا روزی او را بیرون آورد و با دستش جهان را نیک گرداند؟!. مگر خدا نتوانستی او را در زمانی که بیرون خواهد آمد بجهان آورد و بکار انگیزد؟!. اینکه مردم چیزی را اندوخته برای آینده نگاه دارند در سایهی نیاز و ناتوانی است (مثلاً بادمجان چون در زمستان نباشد و مردم نتوانند داشت از تابستان اندوخته کرده نگاهش دارند). آیا دربارهی خدا چه نیاز و ناتوانی توان پنداشت؟!.
5 ـ مهدیگری جز افسانهای نیست. اینکه کسی برخیزد و با یک رشته کارهای بیرون از آیین (خارقالعاده) جهان را به نیکی آورَد جز سَمَردی [وهم] نمیباشد. دوباره میگویم : خدا اینجهان را از روی آیینی میگردانَد و آن آیین هیچگاه دیگر نشود.
آری خدا راهنمایانی برانگیزد و با دست آنان بمردمان راه نماید. ولی هیچگاه بکارهای بیرون از آیین نیاز نباشد. خدا هر زمان که خواست یکی را از میان مردمان برگزیند و پرده از جلو بینش او برداشته بآمیغها بینایش گرداند ، و آن برگزیده یا برانگیخته بکوشش پرداخته با گمراهیها نبرد آغازد ، و با گفتن آمیغها خِردها را بتکان آورد ، و در سایهی کوشش و پافشاری ، خردمندان و پاکدلان را پشتیبان خود گرداند ، و با بیخردان و ناپاکان درافتاده از میان بردارد. اینست آیین خدا. اینست آنچه تاکنون بوده و پس از این هم خواهد بود. مهدیگری بدانسان که گفته میشود هیچگاه نتواند بود.
میگویند : چنین باوری در کیشهای دیگر نیز هست : جهودان مسیح را میبیوسند ، عیسویان بفرود آمدن عیسا از آسمان امیدمندند ، زردشتیان چشم براه شاهبهرامند. میگویم : چه خوش دلیلی پیدا کردهاید؟!. آیا شناخته بودن یک افسانه درمیان این گروه و آن گروه نشان راستی آن باشد؟!.
میگویند : پیغمبر از مهدی آگاهی داده. میگویم : پیغمبر که آشکاره میگفت : «من ناپیدا ندانم» چگونه از آینده آگاهی داده است؟!. چرا داستان باین شگفتی و بزرگی در قرآن نیامده است؟!.
6 ـ چنانکه گفتیم شیعیان مهدیگری را که گرفتهاند آن را در سادگی نگزارده چیزهایی از خود بآن افزودهاند : پیش از مهدی «دَجّالی» بیرون خواهد آمد ، آفتاب از مغرب سر خواهد زد ، آوازی از آسمان شنیده خواهد شد ، یاران امام با «طیالارض» به نزد او خواهند شتافت ... اینها همه گزافه است ، همه بیرون از آیین خداست.
اینکه گفتهاند : خون حسین را خواهد گرفت ، بنیامیه یا بنیعباس را خواهد کشت ، اینها نشانست که جز سودجوییهای سیاسی درمیان نبوده ، و باین نوید میخواستهاند پیروان را از نومیدی بازدارند و از پراکنده شدن جلو گیرند.
اکنون که نه بنیامیه مانده و نه بنیعباس ، دانسته نیست مهدی چه کسانی را خواهد کُشت و آیا باین نویدها که آشکاره دروغ درآمده چه باید گفت؟!.
👇
7ـ در کتابهای شیعه در پشت سر این گزافهها یک گزافهی شگفتتر دیگری دیده میشود : مهدی چون کار خود را کرد و زمانش بپایان آمده با دست زن ریشداری کشته گردید ، پس ازو امامان یکایک بجهان بازگشته بفرمانروایی و کامرانی خواهند پرداخت ، و یاران و دشمنان هر یکی نیز زنده خواهند شد. هر امامی دشمنان خود را کشته و کینه جسته و با یاران خود آسوده روز خواهد گزاشت.
ببینید در گزافهبافی تا کجا پیش رفتهاند! ببینید با دستگاه آفرش به چه ریشخندهایی برخاستهاند! ببینید با خدا چه گستاخیها کردهاند!.
امامان از جهان سیر نشدهاند و آتش کینه در دلهاشان فروننشسته. بازخواهند گشت که بکام دل فرمان رانند و از دشمنان کینه جُسته آتش دلهای خود را فرونشانند. رویتان سیاه بادا ای دروغگویان. یکی نپرسیده : اینها را از کجا میگویید؟!. آخر چه دلیلی میدارید؟!.
از همین افسانهی مهدی تاکنون صد آشوب برپا گردیده و یک نمونه از آنها آشوب بابیگری بوده. یک سید شیرازی به هوس مهدیگری افتاده و آوازی برآورده و مردم چون چشم براه میبودند یک دسته گرد او را گرفتهاند ، و آن بیمایه به عربیبافیهای خنک و بیمعنایی پرداخته ، و پس از کشاکشها و خونریزیها که خود او یکی از کشتهشدگان بوده ، اکنون نتیجه آنست که گروهی بنام بهائی یا ازلی که در تیرهمغزی و گمراهی بالاتر از شیعیانند پدید آمدهاند و با صد بدی زندگی بسر میبرند. این یکی از میوههای تلخ آن درخت سیاست بوده.
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
ببینید در گزافهبافی تا کجا پیش رفتهاند! ببینید با دستگاه آفرش به چه ریشخندهایی برخاستهاند! ببینید با خدا چه گستاخیها کردهاند!.
امامان از جهان سیر نشدهاند و آتش کینه در دلهاشان فروننشسته. بازخواهند گشت که بکام دل فرمان رانند و از دشمنان کینه جُسته آتش دلهای خود را فرونشانند. رویتان سیاه بادا ای دروغگویان. یکی نپرسیده : اینها را از کجا میگویید؟!. آخر چه دلیلی میدارید؟!.
از همین افسانهی مهدی تاکنون صد آشوب برپا گردیده و یک نمونه از آنها آشوب بابیگری بوده. یک سید شیرازی به هوس مهدیگری افتاده و آوازی برآورده و مردم چون چشم براه میبودند یک دسته گرد او را گرفتهاند ، و آن بیمایه به عربیبافیهای خنک و بیمعنایی پرداخته ، و پس از کشاکشها و خونریزیها که خود او یکی از کشتهشدگان بوده ، اکنون نتیجه آنست که گروهی بنام بهائی یا ازلی که در تیرهمغزی و گمراهی بالاتر از شیعیانند پدید آمدهاند و با صد بدی زندگی بسر میبرند. این یکی از میوههای تلخ آن درخت سیاست بوده.
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
📊 آیا ایرادهای نویسنده را به کیش شیعی خردپذیر مییابید؟
Anonymous Poll
90%
1️⃣ آری
7%
2️⃣ نه
3%
3️⃣ نه ، علتش را در ربات همبستگی مینویسم.
📖 دفتر « در پیرامون شعر و صوفیگری »
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 (دو از نه)
نخست باید دانست که «مبالغه» یا بعبارت پارسی گزافهگویی دور از خرد است و آدمی خردمند هرگز گرد آن نمیگردد ، دوم باید دانست که گزافهگویی هم اندازهای دارد و گفتن اینکه :
گرگ از مهابت تو به ره مانده میش را
بردارد از زمین و بدوش شبان دهد
یا گفتن اینکه :
چنان بعهد تو میزان عدل شد طیار
که میل سوی کبوتر نمیکند شاهین
گزافه هم نیست و انصاف را جز کلمهی «سرسام» شایستهی نام دیگری نمیباشد.
اگرچه خود آن سرایندگان را غرور برداشته و چنین میپنداشتهاند که از این «آسمان و ریسمان»بافی هنر بزرگی مینمایند بلکه گاهی بیشرمی نموده دم از دعواهای دیگر میزدهاند چنانکه همان انوری میگوید :
من نمیدانم که این جنس سخن را نام چیست
نه نبوت میتوانم خواندش نه ساحری!
ولی ما آنان را از اسب غرور پایین آورده دوباره میگوییم که این جنس سخن جز بیهودهگویی نبوده و جز نام «سرسام» نداشته است.
ما نه تنها شعرا را که بافندهی این مضمونها میباشند نکوهش مینماییم بلکه پادشاهانی را که این بیهودهگوییها را شنیده و تکان نخوردهاند نیز درخور نکوهش میدانیم. از آنسوی هم میاندیشیم که آن پادشاهان جز یکمشت مردم بیارجی نبودهاند و کارهای دیگر ایشان نیز از اینگونه و جنس بوده.
مثلاً سلطان سنجر که انوری این بیهودهبافیها را در ستایش او کرده خود مرد روسیاه و نابکاری بیش نبوده. ⁽¹⁾ دریغا ایران که بدست اینگونه کسان افتاده بوده! صد دریغا !
دوباره میگوییم که آن زمانها دورهی زبونی و بدبختی ایران بوده و ما هرگز نمیتوانیم که امروز بکارهای آن زمان با دیدهی رضایت نگریسته پیروی از آنها بنماییم. همان انوری را ببینید که چه آلودگیها داشته و به چه سیاهکاریها دچار بوده. ⁽²⁾ آن شعرهای بیشرمانه دربارهی شراب خواستن که بیخردانه در بیشتر تذکرهها آوردهاند و آن بیتی که در هجو مادر خود از او معروفست بهترین نمونه از پستی و نابکاری او میباشد. آیا چنین کسی درخور آنست که امروز شعرای ایران پیروی از سبک شعرسرایی او نمایند؟! آیا انصاف است که کسانی ازو هواداری کنند؟!
این یک نمونه از زشتیهای شعرای پیشین میباشد. ما اگر نکوهش میکنیم از این زشتیهاست و منظور ما اینست که شعرای امروز از هیچ باره پیروی از شعرای گذشته ننمایند بلکه خویشتن بنیاد نوینی بگزارند و از سخنان سنجیده و آراستهی خود سود به ایران و ایرانیان برسانند.
🔹 پانوشتها :
1ـ شاید خوانندگان نخواهند دانست که ما برای چه سلطان سنجر را که آنهمه ستایشها ازو در کتابها نوشتهاند روسیاه و نابکار میخوانیم. شرح نابکاریهای او را در تاریخ عماد اصفهانی بخوانند که چگونه پسران زیبارو را برگزیده و با آنان عشقبازیها میکرده و آنان را بر وزرا و امرا چیرگی میداده تا آنجا که یکی از آنان روز روشن سر وزیر سنجر را برید. چنین کسانی چه شاه و چه گدا پستترین آدمی میباشند و همیشه باید نامهای آنان را بزشتی برد. (مهنامهی پیمان)
2ـ همان سیاهکاریهایی که پادشاهش سنجر گرفتار بوده. (مهنامهی پیمان)
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 (دو از نه)
نخست باید دانست که «مبالغه» یا بعبارت پارسی گزافهگویی دور از خرد است و آدمی خردمند هرگز گرد آن نمیگردد ، دوم باید دانست که گزافهگویی هم اندازهای دارد و گفتن اینکه :
گرگ از مهابت تو به ره مانده میش را
بردارد از زمین و بدوش شبان دهد
یا گفتن اینکه :
چنان بعهد تو میزان عدل شد طیار
که میل سوی کبوتر نمیکند شاهین
گزافه هم نیست و انصاف را جز کلمهی «سرسام» شایستهی نام دیگری نمیباشد.
اگرچه خود آن سرایندگان را غرور برداشته و چنین میپنداشتهاند که از این «آسمان و ریسمان»بافی هنر بزرگی مینمایند بلکه گاهی بیشرمی نموده دم از دعواهای دیگر میزدهاند چنانکه همان انوری میگوید :
من نمیدانم که این جنس سخن را نام چیست
نه نبوت میتوانم خواندش نه ساحری!
ولی ما آنان را از اسب غرور پایین آورده دوباره میگوییم که این جنس سخن جز بیهودهگویی نبوده و جز نام «سرسام» نداشته است.
ما نه تنها شعرا را که بافندهی این مضمونها میباشند نکوهش مینماییم بلکه پادشاهانی را که این بیهودهگوییها را شنیده و تکان نخوردهاند نیز درخور نکوهش میدانیم. از آنسوی هم میاندیشیم که آن پادشاهان جز یکمشت مردم بیارجی نبودهاند و کارهای دیگر ایشان نیز از اینگونه و جنس بوده.
مثلاً سلطان سنجر که انوری این بیهودهبافیها را در ستایش او کرده خود مرد روسیاه و نابکاری بیش نبوده. ⁽¹⁾ دریغا ایران که بدست اینگونه کسان افتاده بوده! صد دریغا !
دوباره میگوییم که آن زمانها دورهی زبونی و بدبختی ایران بوده و ما هرگز نمیتوانیم که امروز بکارهای آن زمان با دیدهی رضایت نگریسته پیروی از آنها بنماییم. همان انوری را ببینید که چه آلودگیها داشته و به چه سیاهکاریها دچار بوده. ⁽²⁾ آن شعرهای بیشرمانه دربارهی شراب خواستن که بیخردانه در بیشتر تذکرهها آوردهاند و آن بیتی که در هجو مادر خود از او معروفست بهترین نمونه از پستی و نابکاری او میباشد. آیا چنین کسی درخور آنست که امروز شعرای ایران پیروی از سبک شعرسرایی او نمایند؟! آیا انصاف است که کسانی ازو هواداری کنند؟!
این یک نمونه از زشتیهای شعرای پیشین میباشد. ما اگر نکوهش میکنیم از این زشتیهاست و منظور ما اینست که شعرای امروز از هیچ باره پیروی از شعرای گذشته ننمایند بلکه خویشتن بنیاد نوینی بگزارند و از سخنان سنجیده و آراستهی خود سود به ایران و ایرانیان برسانند.
🔹 پانوشتها :
1ـ شاید خوانندگان نخواهند دانست که ما برای چه سلطان سنجر را که آنهمه ستایشها ازو در کتابها نوشتهاند روسیاه و نابکار میخوانیم. شرح نابکاریهای او را در تاریخ عماد اصفهانی بخوانند که چگونه پسران زیبارو را برگزیده و با آنان عشقبازیها میکرده و آنان را بر وزرا و امرا چیرگی میداده تا آنجا که یکی از آنان روز روشن سر وزیر سنجر را برید. چنین کسانی چه شاه و چه گدا پستترین آدمی میباشند و همیشه باید نامهای آنان را بزشتی برد. (مهنامهی پیمان)
2ـ همان سیاهکاریهایی که پادشاهش سنجر گرفتار بوده. (مهنامهی پیمان)
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
90%
آری
7%
نه
3%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ منتظران ناباور
🔸کوشاد تلگرام :
دیشب ، شب پیش از دادخواهی 25 بهمن 1403 ، آقای دکتر قمیشی و گروهی از همراهانشان را به علت آنکه خواسته بودند یک اعتراض خاموش و بیخشونت برای اجرای قانون (از جمله اصل 27 قانون اساسی) در جلو سردر دانشگاه تهران برگزار کنند بازداشت کردند.
ما به این بیداد اعتراض بسیار داریم ولی خوانندگان میدانند که تاکنون همیخواستهایم بیش از همه به چارهی اصلی گرفتاریها که روشنی اندیشهها و نبرد با گمراهیها و نمودن راه کار به درماندگیهای کشور باشد بپردازیم. این را از اعتراضات و دستهبندیهای سیاسی جلوتر گرفتهایم.
در هفتههای آخر در این باره سخنان بسیار نوشتیم و برای آنکه خوانندگان از دریافت خواست اصلی ما بازنمانند باز هم خواهیم نوشت.
چون سخن از شیعیگری که از روی کتاب داوری میآوریم به جستار امام ناپیدا انجامیده و از قضا آقای قمیشی که زمانی شیعی سخت باورمندی بوده در این باره نوشتاری نوشته ، بجا دانستیم که آن را نیز بیاوریم تا خوانندگان تأثیر نیروی حقایق را ببینند. این نوشته از جهتی دیگر نیز ارجمند است : ملایان و حکومتشان از ناآگاهی مردم سود بسیار برده و سالها بلکه دهههاست بر گردهی ایشان سوارند. ولی اینها تا زمانی خواهد بود که حقایق پنهان بماند. آری ، در این هزار سال بیشتر ، تا توانستهاند کارشان را با دروغسازی و تهمت پیش بردهاند. و همچنین در روزگار ما تا فضای مجازی نبود ، آگاهی مردم از چِبود (ماهیت) کیششان را میتوانستند پنهان دارند و پیشاپیش هم با دروغها و تهمتهایی خواسته بودند نظر مردم را نسبت به کسروی و کتاب شیعیگری او تیره و چرکین کنند. ولی چنانکه کسروی مثال زده دروغ و ناراستی همچون تارهای عنکبوت است که اگر دستش نزنند چه بسا سالها بماند ولی همینکه دستی به آن خورد به پلک برهم زدنی از هم میگسلد.
سیاهکاریهای پیشوایان شیعه و دروغهای آنان نیز سرانجام میبایست روزی به نتیجهای مانند آن برسد. آری کسروی را کشتند ، هشتاد سال هم جلو پراکنده شدن کتابهایش را گرفتند ، با تهمت و دروغ هم کوشیدند مردم را نسبت به او بدگمان کنند ولی مگر با حقایق میتوان جنگید؟! مگر نه آنست که برخی حقایق تاریخی پس از هزار و دوهزار سال آشکار شده و آنچه پیشتر با دروغ و وانمودها باور شده بود بیکبار از میان برخاسته؟!
داستان امام ناپیدا نیز یکی از آنهاست. و سود دریافتن حقیقت آن برای مردم ایران آنست که ملایان که تکیهشان به ناآگاهی بلکه گمراهی مردمانست ، بیکس و ناتوانتر خواهند ماند. پس ما این نوشته را از ایشان ارجمند یافته در کانال میآوریم. شنیدن سخنان ایشان بعنوان یک شیعی بسیار باورمند بر بسیار کسان اثر دوچندانی دارد.
🔸کوشاد تلگرام :
دیشب ، شب پیش از دادخواهی 25 بهمن 1403 ، آقای دکتر قمیشی و گروهی از همراهانشان را به علت آنکه خواسته بودند یک اعتراض خاموش و بیخشونت برای اجرای قانون (از جمله اصل 27 قانون اساسی) در جلو سردر دانشگاه تهران برگزار کنند بازداشت کردند.
ما به این بیداد اعتراض بسیار داریم ولی خوانندگان میدانند که تاکنون همیخواستهایم بیش از همه به چارهی اصلی گرفتاریها که روشنی اندیشهها و نبرد با گمراهیها و نمودن راه کار به درماندگیهای کشور باشد بپردازیم. این را از اعتراضات و دستهبندیهای سیاسی جلوتر گرفتهایم.
در هفتههای آخر در این باره سخنان بسیار نوشتیم و برای آنکه خوانندگان از دریافت خواست اصلی ما بازنمانند باز هم خواهیم نوشت.
چون سخن از شیعیگری که از روی کتاب داوری میآوریم به جستار امام ناپیدا انجامیده و از قضا آقای قمیشی که زمانی شیعی سخت باورمندی بوده در این باره نوشتاری نوشته ، بجا دانستیم که آن را نیز بیاوریم تا خوانندگان تأثیر نیروی حقایق را ببینند. این نوشته از جهتی دیگر نیز ارجمند است : ملایان و حکومتشان از ناآگاهی مردم سود بسیار برده و سالها بلکه دهههاست بر گردهی ایشان سوارند. ولی اینها تا زمانی خواهد بود که حقایق پنهان بماند. آری ، در این هزار سال بیشتر ، تا توانستهاند کارشان را با دروغسازی و تهمت پیش بردهاند. و همچنین در روزگار ما تا فضای مجازی نبود ، آگاهی مردم از چِبود (ماهیت) کیششان را میتوانستند پنهان دارند و پیشاپیش هم با دروغها و تهمتهایی خواسته بودند نظر مردم را نسبت به کسروی و کتاب شیعیگری او تیره و چرکین کنند. ولی چنانکه کسروی مثال زده دروغ و ناراستی همچون تارهای عنکبوت است که اگر دستش نزنند چه بسا سالها بماند ولی همینکه دستی به آن خورد به پلک برهم زدنی از هم میگسلد.
سیاهکاریهای پیشوایان شیعه و دروغهای آنان نیز سرانجام میبایست روزی به نتیجهای مانند آن برسد. آری کسروی را کشتند ، هشتاد سال هم جلو پراکنده شدن کتابهایش را گرفتند ، با تهمت و دروغ هم کوشیدند مردم را نسبت به او بدگمان کنند ولی مگر با حقایق میتوان جنگید؟! مگر نه آنست که برخی حقایق تاریخی پس از هزار و دوهزار سال آشکار شده و آنچه پیشتر با دروغ و وانمودها باور شده بود بیکبار از میان برخاسته؟!
داستان امام ناپیدا نیز یکی از آنهاست. و سود دریافتن حقیقت آن برای مردم ایران آنست که ملایان که تکیهشان به ناآگاهی بلکه گمراهی مردمانست ، بیکس و ناتوانتر خواهند ماند. پس ما این نوشته را از ایشان ارجمند یافته در کانال میآوریم. شنیدن سخنان ایشان بعنوان یک شیعی بسیار باورمند بر بسیار کسان اثر دوچندانی دارد.
✴️منتظران ناباور!
🔸رحیم قمیشی
به ما گفته بودند وقتی زمین پر از ظلم و بیداد شود، امامی که پردۀ غیبت است میآید و همۀ ما و زمین را نجات میدهد.
به ما گفته بودند او ۱۲۰۰ سال است زندگی میکند و به حکم خدا اصلا هم پیر نمیشود.
به ما گفته بودند او اگر ۳۱۳ یار همراه داشته باشد، دیگر حتما میآید. یار ندارد.
و ما هزار آیتالله العظمی میدیدیم که همزمان زندگی میکردند، ۳۰۰ نفر از آنها خود را نایبالامام میدانستند و او نمیآمد.
در یک شب چند هزار شهید میدادیم که هر کدام از سربازی امامان هم بالاتر بودند.
و هیچ نمیگفتیم.
ما اصلا نمیدانستیم باید دعا کنیم ظلم بیشتر شود تا او بیاید یا ظلم کمتر شود.
حقیقتش را بگویم ما اصلأ از آمدنش میترسیدیم.
مبادا دوباره جنگهای جهانی شروع شوند. خون و خونریزی، و مسلمان کردنهای با شمشیرهای آخته.
یعنی پرسشهای فراوانی در ذهن ما میآمد، که میترسیدیم بپرسیم.
معلمهای دینی گوشمان را میکشیدند و از کلاس پرتمان میکردند بیرون.
نپرسیدیم، و علما تصور کردند ما قانع شدهایم!
وحالا بلد نیستیم جواب نسل جوانمان را بدهیم.
او میپرسد، اگر خدا میخواست به یک نفر عمر جاودانه یا چند هزار ساله بدهد بهتر نبود آن عمر را به پیامبر خاتمش میداد که ارتباطش با او مستقیمتر و شأن او بالاتر از همه بود؟
او میپرسد چطور میشود کسی چند هزار سال عمر کند و استخوانهایش تحلیل نروند، ماهیچههایش ضعیف نشوند، دندانهایش پوسیده نشوند.
او میپرسد کسی که بود و نبودش امروز برای ما مساوی است، هیچ اثری از او در زندگیمان نمیبینیم، کشته میدهیم، سر زندانی بیگناه بالای دار میرود، در سلول به زندانی تجاوز میشود، به خانواده عزادار اجازه عزاداری نمیدهند، جسد میدزدند و مخفیانه دفن میکنند، و او هیچ کاری نمیکند، پس تفاوت زنده بودن و نبودنش در چیست؟
نسل جدید از من میپرسد، اگر "عقیده به وجود امامی زنده نداشته باشد، که یک وقت به کمکش میآید"، آن وقت محکمتر و با برنامهریزی بهتر عمل میکند یا آن وقتی که منتظر است کسی میآید و نجاتش میدهد؟
او میپرسد صدها سال کسانی با سوءاستفاده از نام امام غایب، مال مردم را خوردند، آنها را به جنگهای بیسرانجام فرستادند، حکم اعدام و سرکوب وحشیانه دادند، فرزندان و خاندانشان را سرور کردند، و گفتند ما از همهتان برتریم! چرا او کاری نکرد؟ چرا یک یادداشت با نشانه نگذاشت، تا نگذارد بدنام شده و مردم بهخاطر نبودنش زجر بکشند.
بچه که بودم از معجزات امام زمان میگفتند او در جایی میایستد و صحبت میکند، همزمان همه جهانیان صدایش را میشنوند.
تازه بلندگو به بازار آمده بود، تجسم بلندگویی به اندازه یک کامیون یا صد کامیون، به من دلداری میداد.
در میانسالیام اینترنت آمد، ترامپ یک توئیت میزد، کل جهان همان لحظه میشنیدند! تکنولوژی معجزه امام زمان را تبدیل به یک موضوع پیشپا افتاده کرد.
و من باز میترسیدم بپرسم.
چرا تعریف جدیدی از امامتان نمیکنید!
او صلح میآورد یا جنگ؟
او عشق میکارد یا خون؟
او انتقام میگیرد یا میبخشد؟
او با ۹۹ درصد غیر شیعه جهان چه میکند؟
این روزها با نسل جدید راحتم.
میدانم بخواهم یا نخواهم، آنها مثل ما نیستید.
میپرسند و نمیترسند به آنها انگ بزنند.
آن دینداران اگر واقعا به حرفهای خود معتقد بودند اینطور دنبال انباشتن مال حرام نمیرفتند.
آنها که میگفتند مهدی میآید تا عدالت برقرار کند، چنین ظلم و بیداد را ترویج نمیکردند.
دین را پوستین وارونهای به تن کردهاند تا باز بساط بتپرستی و ظلم را ترویج کنند.
نمیترسند از اینکه بگویند ما این دین و این عقاید شما را قبول نداریم.
فعلا که ۴۴ سال است آنها که باید مقدمات ظهور را فراهم میکردند، دو دستی چسبیدهاند به حفظ قدرت خودشان. میدانند این حرفهایشان تنها برای پیشبرد اهداف شخصیشان بوده.
آنها اشتباه ما را نمیکنند.
حتما پرسشهایی که در بالا نوشتم پاسخهایی دارد. اما نسل جوان قبول نمیکند به او بگویند چون این روایت آمده باید بپذیرد. او میخواهد با منطق قوی به او اثبات کنند؛
که چرا باید یک منتظر خوب باشد!
و نه خودش یک مهدی بشود.
🔸رحیم قمیشی
به ما گفته بودند وقتی زمین پر از ظلم و بیداد شود، امامی که پردۀ غیبت است میآید و همۀ ما و زمین را نجات میدهد.
به ما گفته بودند او ۱۲۰۰ سال است زندگی میکند و به حکم خدا اصلا هم پیر نمیشود.
به ما گفته بودند او اگر ۳۱۳ یار همراه داشته باشد، دیگر حتما میآید. یار ندارد.
و ما هزار آیتالله العظمی میدیدیم که همزمان زندگی میکردند، ۳۰۰ نفر از آنها خود را نایبالامام میدانستند و او نمیآمد.
در یک شب چند هزار شهید میدادیم که هر کدام از سربازی امامان هم بالاتر بودند.
و هیچ نمیگفتیم.
ما اصلا نمیدانستیم باید دعا کنیم ظلم بیشتر شود تا او بیاید یا ظلم کمتر شود.
حقیقتش را بگویم ما اصلأ از آمدنش میترسیدیم.
مبادا دوباره جنگهای جهانی شروع شوند. خون و خونریزی، و مسلمان کردنهای با شمشیرهای آخته.
یعنی پرسشهای فراوانی در ذهن ما میآمد، که میترسیدیم بپرسیم.
معلمهای دینی گوشمان را میکشیدند و از کلاس پرتمان میکردند بیرون.
نپرسیدیم، و علما تصور کردند ما قانع شدهایم!
وحالا بلد نیستیم جواب نسل جوانمان را بدهیم.
او میپرسد، اگر خدا میخواست به یک نفر عمر جاودانه یا چند هزار ساله بدهد بهتر نبود آن عمر را به پیامبر خاتمش میداد که ارتباطش با او مستقیمتر و شأن او بالاتر از همه بود؟
او میپرسد چطور میشود کسی چند هزار سال عمر کند و استخوانهایش تحلیل نروند، ماهیچههایش ضعیف نشوند، دندانهایش پوسیده نشوند.
او میپرسد کسی که بود و نبودش امروز برای ما مساوی است، هیچ اثری از او در زندگیمان نمیبینیم، کشته میدهیم، سر زندانی بیگناه بالای دار میرود، در سلول به زندانی تجاوز میشود، به خانواده عزادار اجازه عزاداری نمیدهند، جسد میدزدند و مخفیانه دفن میکنند، و او هیچ کاری نمیکند، پس تفاوت زنده بودن و نبودنش در چیست؟
نسل جدید از من میپرسد، اگر "عقیده به وجود امامی زنده نداشته باشد، که یک وقت به کمکش میآید"، آن وقت محکمتر و با برنامهریزی بهتر عمل میکند یا آن وقتی که منتظر است کسی میآید و نجاتش میدهد؟
او میپرسد صدها سال کسانی با سوءاستفاده از نام امام غایب، مال مردم را خوردند، آنها را به جنگهای بیسرانجام فرستادند، حکم اعدام و سرکوب وحشیانه دادند، فرزندان و خاندانشان را سرور کردند، و گفتند ما از همهتان برتریم! چرا او کاری نکرد؟ چرا یک یادداشت با نشانه نگذاشت، تا نگذارد بدنام شده و مردم بهخاطر نبودنش زجر بکشند.
بچه که بودم از معجزات امام زمان میگفتند او در جایی میایستد و صحبت میکند، همزمان همه جهانیان صدایش را میشنوند.
تازه بلندگو به بازار آمده بود، تجسم بلندگویی به اندازه یک کامیون یا صد کامیون، به من دلداری میداد.
در میانسالیام اینترنت آمد، ترامپ یک توئیت میزد، کل جهان همان لحظه میشنیدند! تکنولوژی معجزه امام زمان را تبدیل به یک موضوع پیشپا افتاده کرد.
و من باز میترسیدم بپرسم.
چرا تعریف جدیدی از امامتان نمیکنید!
او صلح میآورد یا جنگ؟
او عشق میکارد یا خون؟
او انتقام میگیرد یا میبخشد؟
او با ۹۹ درصد غیر شیعه جهان چه میکند؟
این روزها با نسل جدید راحتم.
میدانم بخواهم یا نخواهم، آنها مثل ما نیستید.
میپرسند و نمیترسند به آنها انگ بزنند.
آن دینداران اگر واقعا به حرفهای خود معتقد بودند اینطور دنبال انباشتن مال حرام نمیرفتند.
آنها که میگفتند مهدی میآید تا عدالت برقرار کند، چنین ظلم و بیداد را ترویج نمیکردند.
دین را پوستین وارونهای به تن کردهاند تا باز بساط بتپرستی و ظلم را ترویج کنند.
نمیترسند از اینکه بگویند ما این دین و این عقاید شما را قبول نداریم.
فعلا که ۴۴ سال است آنها که باید مقدمات ظهور را فراهم میکردند، دو دستی چسبیدهاند به حفظ قدرت خودشان. میدانند این حرفهایشان تنها برای پیشبرد اهداف شخصیشان بوده.
آنها اشتباه ما را نمیکنند.
حتما پرسشهایی که در بالا نوشتم پاسخهایی دارد. اما نسل جوان قبول نمیکند به او بگویند چون این روایت آمده باید بپذیرد. او میخواهد با منطق قوی به او اثبات کنند؛
که چرا باید یک منتظر خوب باشد!
و نه خودش یک مهدی بشود.
Forwarded from پاکدینی ـ احمد کسروی
✴️ پرسشهایی دربارهی امام زمان
شیعیان یا بهتر گوییم : «عثمان بن سعید» (باب یا نایب یکم امام زمان) و پیروانش ، انگیزهی نهان شدن امام ناپیدای خود را «تقیه» و بیم کشته شدن بدست خلیفهی زمانه میگفتند.
ما حق داریم بپرسیم که این «تقیه»ی امامان شیعه و ترس ایشان از کشته شدن چگونه با آن دعاوی پیروانشان در زمینهی «معجزات» و نیروی «خارق العاده»ی امامانشان سازگار تواند بود؟!
همچنین میتوانیم بپرسیم که چگونه تواند بود که کسی را فرزندی باشد و هیچکس او را ندیده و از آن آگاه نباشد؟!
چگونه است که خواهر و برادر امام حسن العسکری نیز بودن چنین فرزندی را انکار نمودند؟!
چگونه است پس از اینکه مادر امام حسن العسکری برای محروم ساختن برادر او (جعفر) از ارث ، ادعا نمود که کنیز امام باردار است ، قاضی در رسیدگی به دعوای ارث میان مادر و جعفر (برادر امام) ، کنیز امام را در خانهای برای زمانی که زنی آبستن تواند بود ، نگهداشت و هیچ نشانی از آبستنی دیده نشد. با این حال، چگونه میتوان دعوای «عثمانبنسعید» را پذیرفت.؟!
چگونه یک آدمی هزارودویست سیصد سال زنده تواند ماند؟!.
اگر دعوای «عثمانبنسعید» خردمندانه و پذیرفتنی بوده ، چرا نویسندگان شیعه ، دورهی پس از درگذشت امام حسن العسکری را دورهی «حیرت یا سرگردانی شیعیان» نامیده و از پراکنده شدن ایشان در دوازده دسته سخن گفتهاند؟!
چرا «توقیعات» امام پنداری که عثمانبنسعید و فرزندش محمدبنعثمان بیرون می آوردند بخط «محمدبنعثمان» بوده. همان خطی که نامهها از زمان امام حسن العسکری نوشته میشده؟! آیا جز اینست که «عثمانبنسعید» و پسرش که در دستگاه امامان شیعه کار میکردهاند ، برای گرفتن «وجوهات» از پیروان سادهدل و زنده نگه داشتن دکان یک کیشِ تباه ، این دروغ شگفت را ساخته بودهاند؟!
از اینها گذشته ، مگر نه اینست که امامان گذشته نیز «تقیه» مینمودهاند و دعاوی خود را نزد دیگران انکار میکردهاند پس چرا برای نجات جان خود «ناپیدا» نشده بودند؟! بدیگر سخن ، با بودن دستور «تقیه» که جعفر بن محمد و فرزندانش بکار میبسته اند ، دیگر چه ترسی داشته اند و چه نیازی به پنهان شدن بوده؟!
مگر نه اینست که عثمانبنسعید و دیگر مدعیان «نیابت امام ناپیدا» نیز «تقیه» میکردهاند و گفتهها و دعاوی خود را جز نزد رافضیان نهان میداشتهاند و هیچ گزند یا آسیبی نیز بآنها نرسیده؟!.؟!.
احمد کسروی در کتاب «التشیع و الشیعه» که بزبان عربی نگاشته ، چنین مینویسد :
«... آنگاه اگر امامتان از ترس جان خود از سوی خلفا پنهان شده پس چرا هنگامی که خاندان شیعی بویه بر بغداد چیره شدند و خلفای بنیعباس فرمانبر ایشان گردیدند ، پیدا نشد؟!.
پس چرا هنگامی که شاه اسماعیل صفوی برخاست و از خون سنیان جویها روان ساخت پیدا نشد؟!
پس چرا در زمان کریمخان زند پیدا نشد و او از بزرگترین پادشاهان ایران بود که سکه بنام امامتان (صاحب الزمان) زد و خود را نماینده (وکیل) از سوی او شمرد؟!.
و پس از همهی اینها چرا امروز پیدا نمیشود که شمار شیعیان به شصتملیون رسیده و بیشترِ ایشان هم از بیُوسَندگان [=منتظران] اویند؟!. » [1]
امروز ما میتوانیم این پرسشهای کسرویِ بزرگ را دنبال نماییم و از بیوسندگان امام پنداری بپرسیم پس چرا زمانی که در ایران ، ملایان شیعه رشتهی اختیار یک کشور بزرگ و توانگر [=ثروتمند] را بدست گرفتند ، پیدا نشد؟!
پس چرا زمانی که حکومت «صدام حسین» در عراق برافتاد و نخستوزیران شیعی در آنجا بر سر کار آمدند ، پیدا نشد؟!
آیا هنوز هم «تقیه» مینماید و از کشته شدن بدست خلفای بنیعباس بیمناک است؟! «أفَلَا تَعْقِلُون» ؟!.
[1] : احمد کسروی ، «التشیع و الشیعه» ، س 42
شیعیان یا بهتر گوییم : «عثمان بن سعید» (باب یا نایب یکم امام زمان) و پیروانش ، انگیزهی نهان شدن امام ناپیدای خود را «تقیه» و بیم کشته شدن بدست خلیفهی زمانه میگفتند.
ما حق داریم بپرسیم که این «تقیه»ی امامان شیعه و ترس ایشان از کشته شدن چگونه با آن دعاوی پیروانشان در زمینهی «معجزات» و نیروی «خارق العاده»ی امامانشان سازگار تواند بود؟!
همچنین میتوانیم بپرسیم که چگونه تواند بود که کسی را فرزندی باشد و هیچکس او را ندیده و از آن آگاه نباشد؟!
چگونه است که خواهر و برادر امام حسن العسکری نیز بودن چنین فرزندی را انکار نمودند؟!
چگونه است پس از اینکه مادر امام حسن العسکری برای محروم ساختن برادر او (جعفر) از ارث ، ادعا نمود که کنیز امام باردار است ، قاضی در رسیدگی به دعوای ارث میان مادر و جعفر (برادر امام) ، کنیز امام را در خانهای برای زمانی که زنی آبستن تواند بود ، نگهداشت و هیچ نشانی از آبستنی دیده نشد. با این حال، چگونه میتوان دعوای «عثمانبنسعید» را پذیرفت.؟!
چگونه یک آدمی هزارودویست سیصد سال زنده تواند ماند؟!.
اگر دعوای «عثمانبنسعید» خردمندانه و پذیرفتنی بوده ، چرا نویسندگان شیعه ، دورهی پس از درگذشت امام حسن العسکری را دورهی «حیرت یا سرگردانی شیعیان» نامیده و از پراکنده شدن ایشان در دوازده دسته سخن گفتهاند؟!
چرا «توقیعات» امام پنداری که عثمانبنسعید و فرزندش محمدبنعثمان بیرون می آوردند بخط «محمدبنعثمان» بوده. همان خطی که نامهها از زمان امام حسن العسکری نوشته میشده؟! آیا جز اینست که «عثمانبنسعید» و پسرش که در دستگاه امامان شیعه کار میکردهاند ، برای گرفتن «وجوهات» از پیروان سادهدل و زنده نگه داشتن دکان یک کیشِ تباه ، این دروغ شگفت را ساخته بودهاند؟!
از اینها گذشته ، مگر نه اینست که امامان گذشته نیز «تقیه» مینمودهاند و دعاوی خود را نزد دیگران انکار میکردهاند پس چرا برای نجات جان خود «ناپیدا» نشده بودند؟! بدیگر سخن ، با بودن دستور «تقیه» که جعفر بن محمد و فرزندانش بکار میبسته اند ، دیگر چه ترسی داشته اند و چه نیازی به پنهان شدن بوده؟!
مگر نه اینست که عثمانبنسعید و دیگر مدعیان «نیابت امام ناپیدا» نیز «تقیه» میکردهاند و گفتهها و دعاوی خود را جز نزد رافضیان نهان میداشتهاند و هیچ گزند یا آسیبی نیز بآنها نرسیده؟!.؟!.
احمد کسروی در کتاب «التشیع و الشیعه» که بزبان عربی نگاشته ، چنین مینویسد :
«... آنگاه اگر امامتان از ترس جان خود از سوی خلفا پنهان شده پس چرا هنگامی که خاندان شیعی بویه بر بغداد چیره شدند و خلفای بنیعباس فرمانبر ایشان گردیدند ، پیدا نشد؟!.
پس چرا هنگامی که شاه اسماعیل صفوی برخاست و از خون سنیان جویها روان ساخت پیدا نشد؟!
پس چرا در زمان کریمخان زند پیدا نشد و او از بزرگترین پادشاهان ایران بود که سکه بنام امامتان (صاحب الزمان) زد و خود را نماینده (وکیل) از سوی او شمرد؟!.
و پس از همهی اینها چرا امروز پیدا نمیشود که شمار شیعیان به شصتملیون رسیده و بیشترِ ایشان هم از بیُوسَندگان [=منتظران] اویند؟!. » [1]
امروز ما میتوانیم این پرسشهای کسرویِ بزرگ را دنبال نماییم و از بیوسندگان امام پنداری بپرسیم پس چرا زمانی که در ایران ، ملایان شیعه رشتهی اختیار یک کشور بزرگ و توانگر [=ثروتمند] را بدست گرفتند ، پیدا نشد؟!
پس چرا زمانی که حکومت «صدام حسین» در عراق برافتاد و نخستوزیران شیعی در آنجا بر سر کار آمدند ، پیدا نشد؟!
آیا هنوز هم «تقیه» مینماید و از کشته شدن بدست خلفای بنیعباس بیمناک است؟! «أفَلَا تَعْقِلُون» ؟!.
[1] : احمد کسروی ، «التشیع و الشیعه» ، س 42
Forwarded from پاکدینی ـ احمد کسروی
«شیعیگری با آن پیچهایی که خورده و آن رنگهایی که گرفته به این نتیجه رسیده که سررشتهداری یا فرمانروایی در این زمان ازآنِ امام ناپیداست. ملایان آن را گرفته میگویند : «ما جانشینان آن امامیم و فرمانروایی امروز ازآنِ ماست. ...»
... ببینید : سیاست بازیهای آرزومندان خلافت در عربستان ، پس از هزارودویست سال در ایران چه میوههای زهرآلودی پدید میآورد! آیا مردمی با این باورهای شوم روی رستگاری توانند دید؟!... آیا به چنین نادانی در جای دیگر جهان نیز توان برخورد؟!...
اینکه در ایران مشروطه به نتیجهای نرسید و امروز به این حال ننگآور افتاده ، اینکه یک تودهی بیستملیونی بدبخت شده و در کار خود درمانده ، اینکه فرزندان آنگلوساکسون از آنور اقیانوسها برخاسته برای راهبردن این کشور میآیند ، اینها شُوندهایش[سبب] یکی دو تا نیست و بسیار است ، ولی بزرگترین همهی آنها خود شیعیگری و این دعوای ملایان میباشد».
📘 شیعیگری یا «بخوانند و داوری کنند»
... ببینید : سیاست بازیهای آرزومندان خلافت در عربستان ، پس از هزارودویست سال در ایران چه میوههای زهرآلودی پدید میآورد! آیا مردمی با این باورهای شوم روی رستگاری توانند دید؟!... آیا به چنین نادانی در جای دیگر جهان نیز توان برخورد؟!...
اینکه در ایران مشروطه به نتیجهای نرسید و امروز به این حال ننگآور افتاده ، اینکه یک تودهی بیستملیونی بدبخت شده و در کار خود درمانده ، اینکه فرزندان آنگلوساکسون از آنور اقیانوسها برخاسته برای راهبردن این کشور میآیند ، اینها شُوندهایش[سبب] یکی دو تا نیست و بسیار است ، ولی بزرگترین همهی آنها خود شیعیگری و این دعوای ملایان میباشد».
📘 شیعیگری یا «بخوانند و داوری کنند»
Forwarded from پاکدینی ـ احمد کسروی
«داستان امام ناپیدا گذشته از ایرادهایش زیانهایی نیز به زندگانی دارد. شما با هر شیعی گفتگو از گرفتاریها کنید یا آرزوی نیکی جهان به میان آورید ، بیدرنگ به پاسخ پرداخته خواهد گفت : «باید خودش بیاید و کارها را درست کند». در تبریز گویند : «فدا اولوم ، گرك اوزی گلسون».»
📘 (شیعیگری یا «بخوانند و داوری کنند»)
📘 (شیعیگری یا «بخوانند و داوری کنند»)
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمیخیزد (1 از 21)
شیعیگری گذشته از آنکه با خرد ناسازگار است و از این راه ایرادهای بسیاری بآن توان گرفت ، بزندگانی نیز زیانهای فراوان میدارد ، و ما اینک برخی از آنها را در این گفتار یاد خواهیم کرد :
نخست : این کیش پیروان خود را بگمراهی انداخته از دین دور میگرداند. شیعیان خود را «فرقهی ناجیه» نامیده دین را جز همان کیش خود نشناسند. ولی راستی به آخشیج[=ضد] آن میباشد و اینان بیکباره از دین بیرونند.
دین چیست؟.. مردم معنی دین را نمیدانند و آن را یک چیز بیارجی وامینمایند ، ولی ما دین را به یک معنای بسیار والایی میشناسیم.
دین یک چیز است : «شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد». لیکن از آن ، دو رشته نتیجه بدست آید : یکی «خدا را شناختن و بخواست او پیبردن و آیین او را دانستن». دیگری «آمیغهای زندگی را شناختن و آنها را بکار بستن و جهان را آباد گردانیدن و از آسایش و خرسندی بهره یافتن».
این دو رشته است هودههایی که از دین بدست آید. ولی شیعیگری بوارونهی همهی اینهاست. آنچه شناختن خدا و آیین اوست ، ما نشان دادیم که سران این کیش خدا را نشناخته و او را بسیار خوار داشتهاند. نشان دادیم که چه گستاخیها با خدا کردهاند ، چه دروغهایی باو بستهاند ، چه ریشخندهایی سزا شماردهاند. گاهی خدا را پادشاه مغولی پنداشتهاند که بنزدش میانجی باید بُرد. گاهی اسکندر مقدونیاش دانستهاند که بَهر چند تن کشته ، هزار سال سوگواری میخواهد. گاهی خود را یاوران او گردانیدهاند. گاهی آفرش را بپاس هستی خود شماردهاند. از هر باره خدا و دستگاهش را افزاری برای پیشرفت کار خود گردانیدهاند.
ببینید گستاخی را تا بکجا رسانیدهاند : «هر که حسین را در کربلا زیارت کند مانندهی کسیست که خدا را در عرش زیارت کرده». «با هستی امامست که زمین و آسمان پایدار میباشد و بپاس اوست که مردم روزی میخورند». «هر که بگرید و بگریاند و یا خود را گریان نماید بهشت باو بایا شود». باید پرسید : چرا؟!. مگر گریستن به کشتگانی چه کاریست و چه سودی از آن تواند برخاست که خدا چنان مزدی دهد؟!. چنین گزافهدهی از خدا چه سزاست؟!.
«هر که بزیارت رود همهی گناهانش آمرزیده گردد». باید پرسید : پس دین چه میبایسته؟!. سخن از نیک و بد و حلال و حرام چه میسزیده؟!. در جایی که با گریستن یا بزیارت رفتن هر گناهی آمرزیده شود و بهشت بایا گردد چرا کسی از گناه بازایستد؟!. چرا دربند نیک و بد و حلال و حرام باشد؟!..
داستان مرگ اسماعیل فراموش نشدنیست : «خدا از گُزیر خود دربارهی اسماعیل بازگشت». برای آنکه پرده بلغزش خود کشند بخدا نام پشیمانی نهادهاند. گستاخی بالاتر از این چه تواند بود؟!..
چنانکه گفتیم داستان امام ناپیدا و هرچه دربارهی زندگانی هزارساله ، و دربارهی پیدایش او ، و دربارهی بازگشت امامان گفتهاند سراپا بیرون از آیین خداست.
آمدیم بشناختن آمیغهای زندگانی و کوشیدن بآبادی جهان که رشتهی دیگری از نتیجههای دینست ، شیعیگری بیکبار از آنها بیگانه است. در این کیش نه سخن از نیکی زندگانی رود و نه پروایی بآبادی جهان شود. آموزاکهای [تعلیمات] آن جز اینها نمیباشد : جهان بپاس هستی «چهارده معصوم» آفریده شده. هر کسی باید آنان را بشناسد ، و یاوران خداشان داند ، نامهاشان از زبان نیندازد ، بدشمنانشان نفرین و دشنام دریغ نگوید ، به کشتگانشان سوگواری کند ، هر زمان که توانست بزیارت گنبدهاشان رود ، در آنجهان امیدمند بمیانجیگریشان باشد. اینهاست آموزاکهای شیعیگری.
اینهاست دستورهای آن کیش ، و ما که در ایرانیم و درمیان شیعیان زندگی میکنیم ، هودهی این دستورها را در بیرون با دیده میبینیم. یک شیعی که در کیش خود پایدار است او را آرزویی جز روضهخوانی برپا کردن و یا بزیارت رفتن نمیباشد. دیگر کارها در دیدهی او بیارجست.
——————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمیخیزد (1 از 21)
شیعیگری گذشته از آنکه با خرد ناسازگار است و از این راه ایرادهای بسیاری بآن توان گرفت ، بزندگانی نیز زیانهای فراوان میدارد ، و ما اینک برخی از آنها را در این گفتار یاد خواهیم کرد :
نخست : این کیش پیروان خود را بگمراهی انداخته از دین دور میگرداند. شیعیان خود را «فرقهی ناجیه» نامیده دین را جز همان کیش خود نشناسند. ولی راستی به آخشیج[=ضد] آن میباشد و اینان بیکباره از دین بیرونند.
دین چیست؟.. مردم معنی دین را نمیدانند و آن را یک چیز بیارجی وامینمایند ، ولی ما دین را به یک معنای بسیار والایی میشناسیم.
دین یک چیز است : «شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد». لیکن از آن ، دو رشته نتیجه بدست آید : یکی «خدا را شناختن و بخواست او پیبردن و آیین او را دانستن». دیگری «آمیغهای زندگی را شناختن و آنها را بکار بستن و جهان را آباد گردانیدن و از آسایش و خرسندی بهره یافتن».
این دو رشته است هودههایی که از دین بدست آید. ولی شیعیگری بوارونهی همهی اینهاست. آنچه شناختن خدا و آیین اوست ، ما نشان دادیم که سران این کیش خدا را نشناخته و او را بسیار خوار داشتهاند. نشان دادیم که چه گستاخیها با خدا کردهاند ، چه دروغهایی باو بستهاند ، چه ریشخندهایی سزا شماردهاند. گاهی خدا را پادشاه مغولی پنداشتهاند که بنزدش میانجی باید بُرد. گاهی اسکندر مقدونیاش دانستهاند که بَهر چند تن کشته ، هزار سال سوگواری میخواهد. گاهی خود را یاوران او گردانیدهاند. گاهی آفرش را بپاس هستی خود شماردهاند. از هر باره خدا و دستگاهش را افزاری برای پیشرفت کار خود گردانیدهاند.
ببینید گستاخی را تا بکجا رسانیدهاند : «هر که حسین را در کربلا زیارت کند مانندهی کسیست که خدا را در عرش زیارت کرده». «با هستی امامست که زمین و آسمان پایدار میباشد و بپاس اوست که مردم روزی میخورند». «هر که بگرید و بگریاند و یا خود را گریان نماید بهشت باو بایا شود». باید پرسید : چرا؟!. مگر گریستن به کشتگانی چه کاریست و چه سودی از آن تواند برخاست که خدا چنان مزدی دهد؟!. چنین گزافهدهی از خدا چه سزاست؟!.
«هر که بزیارت رود همهی گناهانش آمرزیده گردد». باید پرسید : پس دین چه میبایسته؟!. سخن از نیک و بد و حلال و حرام چه میسزیده؟!. در جایی که با گریستن یا بزیارت رفتن هر گناهی آمرزیده شود و بهشت بایا گردد چرا کسی از گناه بازایستد؟!. چرا دربند نیک و بد و حلال و حرام باشد؟!..
داستان مرگ اسماعیل فراموش نشدنیست : «خدا از گُزیر خود دربارهی اسماعیل بازگشت». برای آنکه پرده بلغزش خود کشند بخدا نام پشیمانی نهادهاند. گستاخی بالاتر از این چه تواند بود؟!..
چنانکه گفتیم داستان امام ناپیدا و هرچه دربارهی زندگانی هزارساله ، و دربارهی پیدایش او ، و دربارهی بازگشت امامان گفتهاند سراپا بیرون از آیین خداست.
آمدیم بشناختن آمیغهای زندگانی و کوشیدن بآبادی جهان که رشتهی دیگری از نتیجههای دینست ، شیعیگری بیکبار از آنها بیگانه است. در این کیش نه سخن از نیکی زندگانی رود و نه پروایی بآبادی جهان شود. آموزاکهای [تعلیمات] آن جز اینها نمیباشد : جهان بپاس هستی «چهارده معصوم» آفریده شده. هر کسی باید آنان را بشناسد ، و یاوران خداشان داند ، نامهاشان از زبان نیندازد ، بدشمنانشان نفرین و دشنام دریغ نگوید ، به کشتگانشان سوگواری کند ، هر زمان که توانست بزیارت گنبدهاشان رود ، در آنجهان امیدمند بمیانجیگریشان باشد. اینهاست آموزاکهای شیعیگری.
اینهاست دستورهای آن کیش ، و ما که در ایرانیم و درمیان شیعیان زندگی میکنیم ، هودهی این دستورها را در بیرون با دیده میبینیم. یک شیعی که در کیش خود پایدار است او را آرزویی جز روضهخوانی برپا کردن و یا بزیارت رفتن نمیباشد. دیگر کارها در دیدهی او بیارجست.
——————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
آیا شیعیان و راهنمایانشان (یعنی ملایان) معنی دین را میدانند؟
Anonymous Poll
16%
آری ، با پروا بگفتار بالا ، شیعیان و ملایان معنی دین را میدانند.
2%
آری ، با پروا بگفتار بالا ، شیعیان و ملایان ، معنی دین را میدانند و من علتش را برایتان مینویسم.
82%
نه ، بیگمان شیعیان و ملایان ، معنی دین را نمیدانند و سخنان بالا راست و استوار است.
📖 دفتر « در پیرامون شعر و صوفیگری »
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 (سه از نه)
در سخن تنها سنجیدگی و آراستگی بس نیست که آن را سودمند و گرانبها گرداند بلکه باید دارای معنیهای نیک و سودمند نیز باشد. چنانکه شرح این موضوع را در آن گفتار خود در شمارهی هفدهم دادهایم. ⁽¹⁾
پس با اینحال ما نیکخواه شعرا میباشیم و دوستی آنان را میجوییم و هرگز نباید شعرا از ما دلآزرده باشند یا بدشمنی ما برخیزند.
مثلاً غزلهایی که شعرای ایران امروز میسرایند خود ایشان بهتر میدانند که چه رنجی را در راه سرودن آنها بر خود هموار میسازند و بسیاری از آنها را میتوان گفت که از بهترین غزلها میباشد. با اینهمه ما میپرسیم : آیا سود آن غزلها بخود سرایندگان یا بدیگران چیست؟.. پس آیا بهتر نیست که آن رنج را در زمینهی سودمند دیگری بکشند و نتیجهای از آنهمه کوششهای خود در دست داشته باشند؟!
درست داستان آن معمار استادیست که رنجها برده و خرجها کرده کوشک بس بلند و زیبایی میسازد ولی نه در شهر و آبادی بلکه درمیان یک بیابان بیآب و ریگزاری که همهی رنج و خرج او هدر میرود. ولیکن اگر آن کوشک را در یک شهر یا در یک آبادی دیگری بسازد هرآینه نتیجههای سودمندی در دست خواهد داشت.
شاید کسانی بگویند : این غزلها اگرهم سودی ندارد زیانش چیست؟! چرا باید شعرا را به یک کار بیزیانی نکوهش کرد؟! میگوییم : هر چیزی همین که سودمند نشد زیانآور خواهد بود. زیرا بچیز ناسود[مند] پرداختن خود کار بیهوده کردن است و کار بیهوده کردن از خرد میکاهد. وانگاه آیا این عیب کسانی نیست که با دل آسوده و بیدرد دعوای عشق بنمایند و یک عمر همیشه از درد عشقِ دروغی بنالند؟! آخر کدام مردم دیگری چنین رسمی را دارند که ایرانیان دومین آنان باشند؟!
در ایران امروز صدها عیب در زندگانی مردم پیداست که باید با گفتن و نوشتن چارهی آنها بشود. من دور نرفته تنها عیبهای آشکار را میشمارم : هنوز صدها واعظ چون بالای منبر میروند جز «قصص بنیاسرائیل» سخنی ندارند. هنوز رمالان و فالگیران و دعانویسان بساطهای خود را درچیده دارند و اختیار زنان بدست ایشان میباشد. هنوز سوگند خوردن که راست و دروغش هر دو زشت است در سراسر ایران رواج دارد. هنوز دشنام دادن و بکار بردن کلمههای زشت میانهی ایرانیان از خُرد و بزرگ شیوع بسیار دارد. هنوز چاپلوسی پیشهی بسیاری از مردم است که بیشرمانه دست از آن برنمیدارند. هنوز ایرانیان همگی از یکسوی «بنده» و «چاکر» و «غلام خانهزاد» و «احقرالخلایق» و از سوی دیگر «جناب مستطاب اجل اکرم» و «جناب علامی فهامی آیتالله فی الارضین» میباشند. هنوز عنوانهای پوچ و ننگین «فدایت شوم» و «قربانت گردم» در نامهنویسیها روان است. هنوز در ایران «خان» و «میرزا» دو یادگار چنگیز و تیمور در پیش و پس هر نامی شیوع دارد ...
از اینسوی در سایهی نزدیکی باروپا صد عیب دیگر رواج گرفته : از گستاخی زنان و مردان بنابکاری ، از ستیزهرویی جوانان ، از فراگرفتن بیماریهای ناپاک سراسر ایران را ، از فزونی سینما و تئاتر در همهی شهرها⁽²⁾ ، از انتشار بدآموزیهای زهرآلود اروپاییان درمیانهی جوانان ...
با اینهمه زمینههای سودمند برای گفتن و نوشتن ، سخنوران ایران «منصوروار بر دار جان بانگ أنا الحق» میزنند و «خضر عشق» میشوند و «از آب حیات می» سیرابی میخواهند و «درون خم عرق غسل ارتماس» میکنند و زن و مرد از «جهان» شکایت مینمایند که «روزی بکام این دل شیدا نمیگردد» و «نقد دل و جان را یکسر» در بهای «یک بوسهی یار» (یار پنداری) از دست میدهند و «از شرار آه خود آتش به مافیها» میزنند و «از بادهی الست مست» گردیده تا «دم رستخیز هوشیار» نمیگردند و «جامهی عشق که خیاط ازل» بر تن ایشان دوخته تا ابد از تن درنمیآورند و به «خسرو پرویز» که قرنهاست مرده و استخوانهایش نیز خاک شده پیغام میدهند که «بیش از این ستم به کوهکَن روا ندارد» و «شیرین» را مدتی برای او واگزارد و ...
دریغ ای ایرانیان! دریغ!
🔹 پانوشتها :
1ـ گفتار پیش از این («شعر در ایران») که در دفتر «شعر در ایران» آمده است.
2ـ سینما و تئاتر در آن دوره جز نمایشهای بیارج نمیداشتند. سپس که سودها و زیانهای این دو بهتر شناخته گردید در کتاب «وَرجاوَندْبنیاد» چنین گفته شده : «سینما اگر بیناکهای[آنچه بینند] راست را نشان دهد و در راه یاوری بدانشها بکار رود از بهترین سرگرمیهاست». همچنین یکی از همباوران او (شادروان شکوهیان) گفته که در دبیرستانی که کسروی درس میداده براهنمایی او نمایشنامهای راست از پیشامدهای جنبش مشروطه تمرین کردهاند. بدینسان اندیشهی نویسنده دربارهی این دو رشته روشن میگردد.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 (سه از نه)
در سخن تنها سنجیدگی و آراستگی بس نیست که آن را سودمند و گرانبها گرداند بلکه باید دارای معنیهای نیک و سودمند نیز باشد. چنانکه شرح این موضوع را در آن گفتار خود در شمارهی هفدهم دادهایم. ⁽¹⁾
پس با اینحال ما نیکخواه شعرا میباشیم و دوستی آنان را میجوییم و هرگز نباید شعرا از ما دلآزرده باشند یا بدشمنی ما برخیزند.
مثلاً غزلهایی که شعرای ایران امروز میسرایند خود ایشان بهتر میدانند که چه رنجی را در راه سرودن آنها بر خود هموار میسازند و بسیاری از آنها را میتوان گفت که از بهترین غزلها میباشد. با اینهمه ما میپرسیم : آیا سود آن غزلها بخود سرایندگان یا بدیگران چیست؟.. پس آیا بهتر نیست که آن رنج را در زمینهی سودمند دیگری بکشند و نتیجهای از آنهمه کوششهای خود در دست داشته باشند؟!
درست داستان آن معمار استادیست که رنجها برده و خرجها کرده کوشک بس بلند و زیبایی میسازد ولی نه در شهر و آبادی بلکه درمیان یک بیابان بیآب و ریگزاری که همهی رنج و خرج او هدر میرود. ولیکن اگر آن کوشک را در یک شهر یا در یک آبادی دیگری بسازد هرآینه نتیجههای سودمندی در دست خواهد داشت.
شاید کسانی بگویند : این غزلها اگرهم سودی ندارد زیانش چیست؟! چرا باید شعرا را به یک کار بیزیانی نکوهش کرد؟! میگوییم : هر چیزی همین که سودمند نشد زیانآور خواهد بود. زیرا بچیز ناسود[مند] پرداختن خود کار بیهوده کردن است و کار بیهوده کردن از خرد میکاهد. وانگاه آیا این عیب کسانی نیست که با دل آسوده و بیدرد دعوای عشق بنمایند و یک عمر همیشه از درد عشقِ دروغی بنالند؟! آخر کدام مردم دیگری چنین رسمی را دارند که ایرانیان دومین آنان باشند؟!
در ایران امروز صدها عیب در زندگانی مردم پیداست که باید با گفتن و نوشتن چارهی آنها بشود. من دور نرفته تنها عیبهای آشکار را میشمارم : هنوز صدها واعظ چون بالای منبر میروند جز «قصص بنیاسرائیل» سخنی ندارند. هنوز رمالان و فالگیران و دعانویسان بساطهای خود را درچیده دارند و اختیار زنان بدست ایشان میباشد. هنوز سوگند خوردن که راست و دروغش هر دو زشت است در سراسر ایران رواج دارد. هنوز دشنام دادن و بکار بردن کلمههای زشت میانهی ایرانیان از خُرد و بزرگ شیوع بسیار دارد. هنوز چاپلوسی پیشهی بسیاری از مردم است که بیشرمانه دست از آن برنمیدارند. هنوز ایرانیان همگی از یکسوی «بنده» و «چاکر» و «غلام خانهزاد» و «احقرالخلایق» و از سوی دیگر «جناب مستطاب اجل اکرم» و «جناب علامی فهامی آیتالله فی الارضین» میباشند. هنوز عنوانهای پوچ و ننگین «فدایت شوم» و «قربانت گردم» در نامهنویسیها روان است. هنوز در ایران «خان» و «میرزا» دو یادگار چنگیز و تیمور در پیش و پس هر نامی شیوع دارد ...
از اینسوی در سایهی نزدیکی باروپا صد عیب دیگر رواج گرفته : از گستاخی زنان و مردان بنابکاری ، از ستیزهرویی جوانان ، از فراگرفتن بیماریهای ناپاک سراسر ایران را ، از فزونی سینما و تئاتر در همهی شهرها⁽²⁾ ، از انتشار بدآموزیهای زهرآلود اروپاییان درمیانهی جوانان ...
با اینهمه زمینههای سودمند برای گفتن و نوشتن ، سخنوران ایران «منصوروار بر دار جان بانگ أنا الحق» میزنند و «خضر عشق» میشوند و «از آب حیات می» سیرابی میخواهند و «درون خم عرق غسل ارتماس» میکنند و زن و مرد از «جهان» شکایت مینمایند که «روزی بکام این دل شیدا نمیگردد» و «نقد دل و جان را یکسر» در بهای «یک بوسهی یار» (یار پنداری) از دست میدهند و «از شرار آه خود آتش به مافیها» میزنند و «از بادهی الست مست» گردیده تا «دم رستخیز هوشیار» نمیگردند و «جامهی عشق که خیاط ازل» بر تن ایشان دوخته تا ابد از تن درنمیآورند و به «خسرو پرویز» که قرنهاست مرده و استخوانهایش نیز خاک شده پیغام میدهند که «بیش از این ستم به کوهکَن روا ندارد» و «شیرین» را مدتی برای او واگزارد و ...
دریغ ای ایرانیان! دریغ!
🔹 پانوشتها :
1ـ گفتار پیش از این («شعر در ایران») که در دفتر «شعر در ایران» آمده است.
2ـ سینما و تئاتر در آن دوره جز نمایشهای بیارج نمیداشتند. سپس که سودها و زیانهای این دو بهتر شناخته گردید در کتاب «وَرجاوَندْبنیاد» چنین گفته شده : «سینما اگر بیناکهای[آنچه بینند] راست را نشان دهد و در راه یاوری بدانشها بکار رود از بهترین سرگرمیهاست». همچنین یکی از همباوران او (شادروان شکوهیان) گفته که در دبیرستانی که کسروی درس میداده براهنمایی او نمایشنامهای راست از پیشامدهای جنبش مشروطه تمرین کردهاند. بدینسان اندیشهی نویسنده دربارهی این دو رشته روشن میگردد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
87%
آری
10%
نه
3%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.