پاکدینی ـ احمد کسروی
8.19K subscribers
8.13K photos
457 videos
2.28K files
1.72K links
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini

بوست
https://t.me/boost/pakdini

پیام بما
@PakdiniHambastegibot

farhixt@gmail.com
Download Telegram
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (19 از 21)


[دنباله‌ی داستانهایی از گمراهیها و نادانیهای شیعیان]

3ـ پیرارسال که سپاهیان دو دولت به ایران آمدند ⁽¹⁾ و رشته‌ی کارهای کشور را بدست گرفته از جمله خواربار برای خود خریدند و یا از بار کردن خواربار از شهری بشهری جلو گرفتند ، در نتیجه‌ی این رفتار ایشان ناگهان نرخها بالا رفت و چون کشت خوبی نیز نکرده بودند ، در تهران و دیگر شهرها گرسنگی آغاز گردید. در تهران کوچه‌ها پر از گدایان شد و صدها بلکه هزارها کس از گرسنگی مردند و یا دچار بیماریها گردیده نابود شدند.

در چنان هنگامی ملایان بجای آن که بخود آمده ببینند که آن گرسنگی و بدبختی نتیجه‌ی ویرانی کشور و ناتوانی دولت ، و ویرانی کشور و ناتوانی دولت نیز نتیجه‌ی بدآموزیهای ایشانست ⁽²⁾ و بگناه خود پی برده پشیمانی نمایند ، تیره‌دلانه از پیشامد بسودجویی برخاسته در همه ‌جا در منبرها و نشستها چنین گفتند : «دیدید ای لامذهبها ! نماز را ترک کردید ، روزه نگرفتید ، روضه‌خوانیها برچیده شد ، زیارت غدغن گردید ، زنها بی‌حجاب شدند ، خدا به غضب آمده این بلا را فرستاد». این بود سخنانی که در همه جا بزبان آورده انبوهی از مردان و زنان را بگزاردن عمامه و کلاههای بی‌لبه و بسر کردن چادر واداشتند و بار دیگر روضه‌خوانیها فزونی یافت.

روزی به یکی گفتم معنی این سخن آنست که خدا در آسمان نشسته و همه جا را رها کرده تنها ایران را می‌پاید که همانکه از مردم یک نافرمانی دید بخشم آید و پتیاره[=بلا] فرستد و سپس که پشیمان شدند و بازگشتند ، بسر خشنودی آید و پتیاره بازگرداند. اینست نمونه‌ای از خداناشناسی شما.

شما می‌گویید : چون زنهای ایران رو باز کردند خدا این گرسنگی را فرستاد. من می‌پرسم : خدا چه کرده که گرسنگی فرستاده؟!.. آیا باران از آسمان نیامده؟!. آیا سنبل از زمین نروییده؟!. آیا ملخ و سِن گندمها را تباه گردانیده؟!. در جایی که هیچ یکی از اینها نیست پس چگونه می‌گویید : خدا گرسنگی فرستاده؟!. شما با دیده می‌بینید که خواربار را بیگانگان کشیده می‌برند. می‌بینید که مایه‌ی آن ، ناتوانی دولت و مایه‌ی ناتوانی دولت بدآموزیهای بیخردانه‌ی شماست. با اینحال گناه را بگردن خدا می‌اندازید. وای بشما ! وای بشما !.

ای بیخردان! خدا از رو باز کردن‌ِ زنان‌ِ تهران کینه می‌جوید ، آن هم از بچگان و زنان بوشهر و بندرعباس؟!.. ⁽³⁾ اینان رو باز می‌کنند و خدا بآنان خشم می‌گیرد؟!.. پس چرا زنهای اروپا و آمریکا که همیشه رو بازند خدا بآنان خشم نگرفته تنها از رو باز کردن زنان ایران خشم می‌گیرد؟!. خاک بسرتان ای نادانان!.

در برابر این سخنان چنین گفت : «بالاخره مگر کارها در دست خدا نیست؟». گفتم : آیا این پاسخ پرسشهای منست؟!.. آنگاه چرا تاکنون ندانسته‌اید که در اینجهان هیچ کاری بی‌شُوَند و انگیزه[=علت] نتواند بود؟!.. چرا با اینهمه نادانی و کودنی بمردم پیشوایی می‌کنید؟!..


🔹 پانوشت (از ویراینده) :

1ـ سخن از شهریور 1320 است که روس و انگلیس به کشور ما درآمدند.

2ـ بویژه بدآموزیهایی که مردم را بدولت بدگمان و دشمن می‌گردانید. جُستاری که در بخش دیگر این کتاب بآن پرداخته می‌شود.

3ـ گرسنگی در آن شهرها بیشتر نمایان بوده.

————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»


🔸 در پیرامون شعر (پنج از نه)

🖌 ناصر روایی


اما موضوع اغراق و گزافه‌گویی

از آنجا که شعر و دیگر نوشتجات ادبی امریست ذوقی و وجدانی ، هر جا که اصطکاک با حقایق ثابته و قضایای مسلمه ندارد لازمه‌اش سخن‌آرایی و استمداد از وهمیات و تخیلات شاعرانه می‌باشد و شاعر ناچار از آنست که برای توسیع دایره‌ی سخن و آرایش کلام به هر طرف تشبث و از استعاره و تشبیه و کنایه و تلویح و سایر صنایع لفظی و معنوی و محسنات کلامی استعانت جسته و سخن خود را بزیور بلاغت و فصاحت و دیگر آرایشها بیاراید تا مگر تأثیرات خاصی را که منتظر است کاملاً در دل خوانندگان ببخشد.

پس اگر در این ضمن اغراق و گزافه هم بگوید نتوان مورد ملامتش قرار داد چنانکه نقاشی که می‌خواهد منظره‌ی باغ و یا عمارت موهومی را ترسیم کند و قصدی جز هنرنمایی و جلب انظار ندارد هر قدر در عظمت و زیبایی آن مبالغه کند و به هر اندازه در رنگ‌آمیزیش جهد نماید و مهارت ظاهر سازد البته ملوم نباشد و بلکه مورد تمجید خواهد بود.

شعرای قدیم که اینهمه مبالغه و اغراق بکار برده و بوسایل گوناگون سخن‌آرایی کرده‌اند نباید تصور کنیم که ممدوحین و یا شنوندگان دیگر حقیقتی برای آن قبیل گفتارها قایل بوده و یا کسی از اینگونه مدایح مبالغه‌آمیز بر خود بالیده است بلکه مادح و ممدوح و هر خواننده‌ی باذوقی تمام توجهشان بمضامین بدیع و صنایع و محسنات کلام بود چنانکه شنیده نشده که از شاعری نفس غلو و مبالغه در مدح و ثنا بتنهایی نظر شنوندگان را جلب و موجب تمجید شده باشد.

بلکه هر صله و انعامی که شعرا از پادشاهان و بزرگان دیگر یافته همه در مقابل مضامین بکر و بدیع و سایر مزایای کلامی بوده است که همین اغراق و مبالغه را نیز یکی از آنها می‌دانستند.

درست است که پادشاهان سلف بنشر مدایح و ذکر مفاخر و فتوحات خود علاقه‌ی مخصوصی داشتند و بلکه بعضاً نظریه‌ی سیاست در آن بوده که علت اصلی ترویج شعر و شاعری از آنجا است ولی گفتگوی ما راجع بمبالغه و اغراقاتی است که شعرا غالباً در مدیحه‌سرایی و اشعار دیگر بکار برده‌اند که قسمت اعظم آنها خارج از حدود طبیعی و قسمتی هم اگر طبیعی باشد علی‌الاکثر ممدوحین دارای آنها نبوده‌اند و ظاهراً همه‌ تمسخرآمیز و جز ریشخند چیزی نیست.

ولی چنانکه گفته شد در این موارد همه را عقیده براین بود که اینگونه گزافه‌گوییها از جمله مزایای کلام و این خود بین شعراء یک نوع مسابقه‌ی فکری است که با جمله‌ی احسنها اکذبها عذر آن را خواسته‌اند.

و الا شاعری که ممدوح بدقیافه و مجدری را ماه چهارده‌شبه می‌خواند می‌بایست ممدوح از شنیدن چنین حرف تمسخرآمیز بهم برآید و کیفر چنین اهانتی را از او بجوید.


🌸
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (20 از 21)


[دنباله‌ی داستانهایی از گمراهیها و نادانیهای شیعیان]

4ـ از چند سال باز ، در تهران مردی خود را «سید محمدعلی» می‌نامد و بدعوای آنکه نابینا می‌بوده و «حضرت عباس» بینایش گردانیده باداره‌ها و بخانه‌ها می‌رود و پولها از مردم می‌گیرد. بی‌شرمیش تا آنجاست که می‌گوید : «استکانی پر آب کنید و بیاورید تبرکش کنم و بخورید و از بیماریها در امان باشید» و چون می‌آورند آب دهان خود را بآن ریخته بمردم می‌خورانَد. کسی تاکنون نجُسته که دعوایش راست یا دروغست. یکی نپرسیده تو کجایی هستی و که می‌داند که تو نابینا می‌بودی؟!.. که دید که «حضرت‌عباس» تُرا بینا گردانید؟!.. آنگاه چرا پی کار نمی‌روی؟!.. چرا با تن درست و گردن کلفت گدایی می‌کنی؟!. مگر کسی که با «معجزه» بینا شد باید بگدایی پردازد؟!.. به هر اداره‌ای که می‌رود با پول بسیاری بیرون می‌آید.

این بدتر که بسیاری از سران اداره‌ها پشتیبانش می‌باشند و سپارشنامه بدستش داده‌اند. روزی در وزارت فرهنگ دیدم در جلو میز یکی از کارکنان ایستاده و او پولی درآورده می‌دهد. من چون خرده گرفتم و گفتم : «چرا باین مفتخوار پول می‌دهید؟!.» با یک افسوسی چنین گفت : «چه کنیم؟!.. آقای مدیر کل توصیه نوشته و بدستش داده».

ببینید : وزارت فرهنگ که باید دشمنی با پندارهای بیپا کند ، و جوانان را بکار و کوشش برانگیزد ، «مدیر کل» شیعی آن ، پشتیبانی از مفتخوار گردن‌کلفت و گدای دروغساز می‌کند و سپارشنامه بدست او می‌دهد.

روزی دیگر شنیدم بدانشکده‌ی افسری رفته و یکی از افسران بجلوش افتاده او را در اتاقها گردانیده که در همه جا سرگذشت ساخته‌ی خود را بازگفته و از جوانان پولها گرفته. تنها از یک اتاقی ١۵٠٠ ریال بدستش آمده است.

ببینید : وزارت جنگ که باید پندارهای بیپای بیهوده را از دلهای جوانان بیرون گرداند و از آنان افسرانی غیرتمند پدید آورد ، بدینسان پندارپرستی را در دلهای آنان ریشه‌دارتر می‌کند و زشتی گدایی و مفتخواری را در دیده‌ی آنان کم می‌گرداند. اینها همه نتیجه‌ی کیشیست که افسران و دیگران می‌دارند و سراپا آلوده‌ی پندار و گمراهی می‌باشند.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
19ـ نوشته‌ی رسمی دولتی که نخست‌وزیر ساعد بدست سید محمدعلی گدا داده
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»


🔸 در پیرامون شعر (شش از نه)

🖌 ناصر روایی


حکیم ابوالقاسم فردوسی اشعار مبالغه‌آمیزی را که در شاهنامه سروده و از سم ستوران زمین پهنه را شش و آسمانش را هشت ساخته بدیهی است نظر تملق و چاپلوسی از کسی نداشته تنها آرایش کلام و توسیع دایره‌ی سخن او را بدین گفتارها برانگیخته و چون موضوعاتش داستانی و بیان حقایقی در بین نبوده تا منافی با چنین اغراقاتی باشد البته ذکر چنان مضامین را مانعی نخواهد بود.

بالجمله نتیجه‌ای که از بیانات فوق بدست می‌آید این است مادامی که شاعر سر و کارش با بیان حقایقی نیست و سخن از وهمیات و تخیلات شاعرانه دارد نمی‌توان اغراق‌گویی را بدو عیب شمرد و در کلیه باید معتقد بود چیزی که بنیادش بر وهم است سرمایه‌اش نیز باید از وهمیات باشد.

ولی موقعی که شاعر و یا نویسنده‌ای می‌خواهد حقایقی را بگوید و یا وقایعی را بیان کند دیگر نمی‌تواند معنی را فدای لفظ سازد و با گزافه و اغراق بی‌ربط مفاهیم سخن را مختل نماید.

ولی جای بسی تأسف است رویه‌ی اغراق‌گویی در کشور ما بدرجه‌ای شایع گشته و عمومیت پیدا کرده است حتی مورخین و وقایع‌نگاران که مکلف بذکر حقایق ثابته و بیان حوادث و وقایع مسلمه هستند در سوق کلام خود رویه‌ی شاعرانه را پیش گرفته غالباً با استعاره و تشبیه الفاظ و عبارات مبالغه‌آمیزی را بکار می‌برند که همه بازیچه‌ی دست شعرا و از اینرو مورد استعمال و مفهوم حقیقی خود را از دست داده‌اند و یا بعبارت دیگر بجای تاریخنگاری داستان ادبی نوشته و کتاب خود را بصورت رمان آورده‌اند.

و چون خواسته‌اند آب و هوای شهری را که شاید نسبت بنقاط مجاور اندکی بهتر است توصیف نمایند آنجا را رشک هشت بهشت معرفی و نسیم سحرگاهیش را محیی عِظام [=استخوانها] رَمیم [پوسیده] گفته‌اند و ما از اینگونه کتب تاریخی بسیار داریم که باید آنها را داستانهای ادبی نام گذارده و در ردیف الف لیله و حمزه‌نامه قرار بدهیم.

متأسفانه این رویه در اینجاها نیز توقف نکرده چنانکه اگر ما مراسلات دوستانه‌ای را که بین دو نفر مبادله می‌گردد مطالعه کنیم خواهیم دید نویسنده در ابتداء خود را برایگان قربان و برخی [=فدایی] رفیق خود ساخته و سپس از سوز و گداز دل در آتش فراق شکایت کرده می‌گوید : از سر شب تا بسحر اشک خونین می‌ریزم و مشکل دانم که جان از این غم بروز برم ...

تاجری در کاغذ خود در جواب همکارش می‌نویسد که داد و ستد بازار بکلی بسته شده از صبح تا شام همه را در حجره دست روی دست گذارده و بیکار نشسته‌ایم یقین کنید که در همه‌ی بازار شهر صد تومان پول نقد بدست نمی‌آید ...


🌸
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (21 از 21)


[دنباله‌ی داستانهایی از گمراهیها و نادانیهای شیعیان]

شنیدنی‌تر از همه داستان دین‌آموزی بمردگان (یا بگفته‌ی خودشان تلقین) است. کسی که مرد و بگورش گزاردند باید ملایی بالای سرش ایستد و با زبان عربی چنین گوید : «بشنو و بفهم ای بنده‌ی خدا ، هرگاه که دو فرشته بنزد تو آمدند و از تو پرسیدند کیست پروردگارت؟.. بگو خدا پروردگارمست و محمد پیغمبرمست و علی و حسن و حسین ... امامانمست ، بگو بهشت راستست ، آتش راستست ، ترازو راستست ، پل صراط راستست ، ...». ببینید در همین یک کار چند نادانی گرد آمده است :

یکم : کسی که مرده ، تن او لاشه‌ای بیش نیست که پس از چند روز از هم خواهد پاشید و دیگر با آن کاری نیست و هر کاری که خواهد بود با روانست. اینکه تن را بزیر خاک می‌کنند برای آنست که در زیر خاک از هم پاشد و آزارش بزندگان نرسد.

چیزی باین آشکاری ، تو گویی آنان نمی‌دانند و از نافهمی چنین می‌پندارند که همه‌ی کارها با آن تن خواهد بود و گور ، خانه‌ای بهر او می‌باشد ، و اینست چون بگورش گزاردند دو فرشته‌ای بنام «نکیر» و «منکر» با گرزهای آتشین بنزدش خواهند آمد و پرسشهایی خواهند کرد که اگر پاسخ نتوانست گرزهای آتشین را بسرش خواهند کوفت و گور پر از آتش خواهد گردید.

دوم : دین دستور زندگانیست و کسی باید آن را در زندگیش دارد نه در مردگیش. کسی اگر در زندگیش دین داشته که نیازی بیاد دادنش نخواهد بود ، و اگر نداشته سودی از یاد دادنش پس از مرگ بدست نخواهد آمد. پس آنان دین را چه می‌پندارند که بچنین رفتاری می‌پردازند؟!..

پیداست که آنان از معنی راست دین بسیار دور می‌باشند ، و چنانکه گفته‌ایم دین در نزد آنان همان دلبستگی به «چهارده معصوم» و پرستش آنهاست. چنین می‌پندارند که خدا نیز جز همان دلبستگی را نمی‌خواهد ، و اینست کسی اگر پس از مرگ ، آن دلبستگی را نمود مایه‌ی خشنودی خدا خواهد بود و او را به بهشت خواهد برد.

سوم : در پندار آنان زبانِ دستگاه خدا عربی است ، و اینست پرسشهایی که دو فرشته از مرده خواهند کرد بعربی خواهد بود و مرده باید بعربی پاسخ دهد ، و جای گفتگوست که فلان تُرک و بَهمان کُرد که می‌میرد آیا درزمان[=بلافاصله] عربی‌دان می‌گردد؟!..


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»


🔸 در پیرامون شعر (هفت از نه)

🖌 ناصر روایی


گذشته از اینها ما در صحبتهای روزانه بهمین درد مبتلا و عارف و عامی بدان گرفتاریم چون می‌خواهیم با کسی اظهار خصوصیت کنیم بدون اینکه حقیقتی را در نظر بگیریم با کمال گرمی و از ته دل شروع بگفتن یک رشته عبارات و الفاظ لایعنی کرده : شهدالله من جان و مال خود را از تو مضایقه ندارم و اگر همه‌ی دارایی مرا آتش بزنید و یا بکسی بذل نمایید از مردی و مردمی بیگانه‌ام اگر چین بابرو بیاورم ...

و از طرف مقابل نیز متقابلاً مقداری الفاظ و عبارات پوچ تحویل گرفته و هر دو خوشوقت از آنیم که با دوستی رسم صفا و وفا بجا آورده‌ایم در حالتی که می‌دانیم در این گفتگو هیچ گونه حقیقتی ملحوظ نبوده و بیانات طرفین فقط لقلقه‌ی لسان است که نام آن را تعارف گذاشته‌ایم.

اگر کسی صحبتهای روزانه‌ی ما را از هم تجزیه و تفکیک کند آنچه بر زبان ما می‌گذرد در صد و پنجاه از این مقوله است دور نیست در اثر همین غلو و گزافه‌بافیها و یا خود عدم پایبندی بمفهوم الفاظ و عباراتست که غالباً ملل شرقی پیشوایان خود را بمدارج فوق‌الطبیعه رسانده و آنها را با صفاتی می‌ستایند که خودشان از آن بیزارند.

و ما که کاسه‌ی گرمتر از آشیم این غلو را دوستاری و ایمان نام گذارده‌ایم و موقع عمل خود ثابت می‌شود که این ادعا نیز شاعرانه و عاری از حقیقت است و این حال برای ما بطوری طبیعی و عمومی شده که خود وجود آن را حس نتوانیم کرد مانند ماهی که میان آب زندگی دارد و از وجود آن بی‌خبر است.

البته بد و خوب هر چیزی را در عالم با مقایسه می‌توان تشخیص داد چون ما در این مورد گفتار و کردار خودمان را با مردم دیگر ممالک شرقی مقایسه می‌کنیم البته نتیجه‌ی مطلوبه بدست نمی‌آید و این مثل آنست که کسی شبه را با ذغال مقایسه کند چون هر دو سیاهند البته نتیجه از آن نتواند گرفت.

پس ناچار باید طرف مقایسه‌ی ما ملتی باشند که اخلاق و عاداتشان با ما مغایر است ـ با اینکه اغراق تا اندازه‌ای فطری و صنعت طبیعی کلام بشمار است و این در السنه‌ی تمام ملل عالم کم و بیش وجود دارد.

ولی ملل اروپایی جز در مواقع کمی که مقام اقتضا می‌کند از اغراقگویی محترز حتی در صنعت تشبیه نیز که ما آن را غالباً بطور مبالغه‌آمیز بکار می‌بریم بطوری حدود اعتدال را مرعی می‌دارند که در مفهوم آن گزافه‌ی بی‌ربطی محسوس نمی‌گردد اینست وقتی که رمانهای آنها را مطالعه می‌کنیم با اینکه نویسنده به بیان حقایقی مقید نبوده و موضوع حکایتش داستانی است معهذا مطالب را طوری با جریانات طبیعی و عادیات وفق داده و مقصود خود را با یک رشته عبارات متناسب بیان کرده است که همه مانند یک سلسله حقایق ثابته جزءً و کلاً در مقابل چشم خواننده تجسم یافته و دفیله می‌دهند و هیچ گونه مبالغه که توی ذهن بزند دیده نمی‌شود.

گرچه من بزبانهای اروپایی آشنایی ندارم ولی ترجمه‌ی رمانها و قراین دیگر کاملاً نمونه را بدست می‌دهد و معلوم است که اینها در مراسلات شخصی و محاورات عادی نیز هر کلمه را که استعمال می‌نمایند مفهوم حقیقی آن را قصد و از گزافه و اغراق بی‌ربط و تشبیهاتی که توی ذهن بزند اجتناب دارند.

ولی ما برای این موضوع حدودی قرار نداده و کار را بجایی رسانیده‌ایم که غالباً منویات در لفافه‌ی تشبیه و استعاره و عبارات گزافه‌آمیز مکتوم و یا مشتبه مانده و آنچه را که نویسنده و یا گوینده قصد کرده غالباً مستمع چیزی از آن نمی‌فهمد و یا آنچه فهمیده بخلاف قصد نویسنده و یا گوینده است.

زیرا ما عادتاً الفاظ و عبارات را چنانکه گفته شد از مفهوم حقیقی خود بیگانه ساخته‌ایم و هر کسی بمیل و مذاق خود آنها را برای معنی خاصی که قصد کرده استعمال می‌نماید مستمع که بعضاً از قصد متکلم آگاهی ندارد و قرینه در دست نیست البته نمی‌تواند پی بحقیقت آن ببرد.


🌸
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان می‌کنند (1 از 12)


از شیعیگری چندان که می‌شایست سخن راندیم ، و اکنون می‌خواهیم از ملایان و زورگوییهای آنان سخن رانیم. شیعیگری که خود دستگاهی بوده ملایان بروی آن دستگاهی چیده‌اند.

شیعیگری با آن پیچهایی که خورده و آن رنگهایی که گرفته باین نتیجه رسیده که سررشته‌داری یا فرمانروایی در این زمان ازآن‌ِ امام ناپیداست. ملایان آن را گرفته می‌گویند : «ما جانشینان آن امامیم و فرمانروایی امروز ازآن‌ِ ماست».

با همین عنوان مردم را زیردست خود می‌پندارند و از ایشان زکات و «مال امام» می‌گیرند. از آنسوی دولت را «جائر» و «غاصب» شناخته بمردم چنین می‌آموزند که تا توانند مالیات نپردازند و فرزندان خود را بسربازی نفرستند ، اگر پول دولت بدستشان افتاد «با اجازه‌ از علما» بدزدند.

اکنون که ایران مشروطه پذیرفته و از روی قانونها زندگی می‌کند ، ملایان با این نیز دشمنی می‌نمایند و مردم را ببدخواهی و کارشکنی وامی‌دارند.

این یک دعوایِ بسیار بزرگیست که ملایان می‌کنند و زیان آن نیز بسیار بزرگست. خود شیعیگری با زیانهایش یکسو ، و این دعوای ملایان با زیانهایش یکسوست.

سررشته‌داری (یا حکومت) رگ سَهَنده‌ی[=حساس] زندگانی توده‌ایست. از اینرو از دویست سال باز که درمیان توده‌های اروپا و آمریکا تکانی پیدا شده ، گفتگوها در این زمینه رفته و شورشها پدید آمده و خونها ریخته شده. بی‌شُوَند نمی‌گویم : دعوای ملایان بسیار بزرگست.

از آنسو نتیجه‌ی این دعوا دودلی مردم و سرگردانی ایشانست. زیرا ملایان که سررشته‌داری را ازآن‌ِ خود می‌شمارند ، آن را بدست نمی‌گیرند (و خود نتوانند گرفت). پس ناچاریست که سررشته‌داری دیگری [را] باشد و مردم نیز بآن خوشبین نباشند. دولتی باشد که مردم آن را «ستمکار» (جائر) شناسند و از بدخواهی و کارشکنی بازنایستند. بگفته‌ی یکی از یاران : «از درون بچیزهایی باور دارند که نتوانند بکار بست ، و در بیرون بکارهایی برخیزند که باور ندارند».

ملایان با دولت ایران همان رفتار را می‌کنند که امامانشان با خلافت اسلامی کرده بودند. چنانکه امام‌جعفرصادق خود بخلافت نمی‌کوشید و آن را بدست نمی‌آورد ، و بدیگران که کوشیده و بدست آورده بودند گردن نمی‌گزاشت و بلکه پیروان خود را بدشمنی و کارشکنی وامی‌داشت ، همچنان ملایان خودشان رشته‌ی کارها را بدست نمی‌گیرند و بدیگران که گرفته‌اند گردن نگزارده مردم را ببدخواهی و دشمنی برمی‌انگیزند. بلکه می‌توان گفت که زورگویی اینان بیشتر است تا زورگویی آنان. زیرا به جعفربن‌محمد اگر خلافت را دادندی بیگمان آن را پذیرفتی (چنانکه نواده‌اش علی‌بن‌موسی ولیعهدی مأمون را پذیرفت). لیکن بملایان اگرهم سررشته‌داری داده شود نخواهند پذیرفت و نخواهند پیش آمد. زیرا ایشان گذشته از اینکه گروهی بی‌سر و نابسامانند و پیداست که سررشته‌داری نتوانند ، خود ایشان بهتر می‌شمارند که در نجف یا قم یا شهر دیگری نشینند و بی‌تاج و تخت فرمان رانند ، و پولهای مفت گیرند و بی‌رنج و آسوده بخوشی پردازند.

سررشته‌داری یا فرمانروایی بسپاه نیاز دارد ، شهربانی و شهرداری و دیگر اداره‌ها خواهد ، سررشته‌دار باید پاسخده[=مسئول]‌ آرامش شهرها و آسایش مردم و آبادی کشور باشد. ملایان نمی‌خواهند این کارها را بگردن گیرند. دوست می‌دارند که بی‌هیچ رنجی باج گیرند و بی‌هیچ پاسخدهی فرمان رانند.

آنان سود خود را در این می‌شناسند که بدانسان که امروز هست دولتی باشد که کشور را راه برد و کارهای سررشته‌داری را انجام دهد ، ولی در همان حال در پیش مردم «جائر» شناخته شده مردم از درون دل ، علما را پیشوا و فرمانروا شناسند و پولهاشان بآنان پردازند. رنج را دولت کشد و سود را آنان برند. دولت که سپاه می‌گیرد ، پاسبان و ژاندارم نگاه می‌دارد ، اداره‌ها برپا می‌کند ، هرچه بگیرد حرام باشد ، ولی آنان که بهیچ کاری نمی‌پردازند و هیچ پاسخدهی بگردن نمی‌گیرند هرچه بگیرند حلال شمرده شود. دولتیان همگی بدوزخ روند و آخوندها یکسره رو به بهشت آورند. پاسبان که در گرما و سرما ، شبها را بیداری می‌کشد و بخاندانها نگهبانی می‌کند ، گناهکار باشد ، ولی ملازادگان و سیدبچگان‌ِ ولگرد و مفتخوار نیکوکار باشند. کوتاه‌سخن : یک «حکومت عرفی» باشد بدنام و بی‌ارج ، و یک «حکومت شرعی» باشد ارجمند و نیکنام. رنج را آن کشد و سود را این برد.

این آرزوییست که ملایان می‌دارند و تاکنون پیش برده‌اند. ولی بیگفتگوست که این آرزو یکسره بزیان توده است. چنانکه گفتیم این نتیجه‌اش دودلی مردم است ، و نتیجه‌ی دودلی نیز جز درماندگی و بدبختی یک توده نتواند بود.

👇
مردمی که بیست‌ملیون ، یا بیشتر و کمتر ، توده‌ای پدید آورده‌اند و در یکجا می‌زیند ، باید همگی ایشان بکارهای توده‌ای ارج گزارند و دلبستگی دارند ، هر یکی خود را پاسخده [=مسئول] پیشرفت آن کارها دانسته باندازه‌ی تواناییش کوشش دریغ نگوید. آن کشور خانه‌ی ایشانست ، سرچشمه‌ی زندگانی ایشانست ، باید بنگهداری آن کوشند و سربازی در آن راه را بایای خود دانند. از این راه است که یک توده فیروزمند تواند بود و با سرفرازی و آزادی تواند زیست.

مردمی که بکشور خود دلبستگی ندارند و بکارهای توده‌ای ارج نگزارند جای هیچ گفتگو نیست که بیگانگان بایشان چیره خواهند گردید و یوغ بندگی را بگردن ایشان خواهند گزاشت.

اینست نتیجه‌ی آن رفتار ملایان. بیست‌ملیون توده را دچار بدبختی می‌گردانند. از اینجاست که می‌گوییم : دعوای ملایان بسیار بزرگست و زیان آن نیز بسیار بزرگ می‌باشد.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»


🔸 در پیرامون شعر (هشت از نه)

🖌 ناصر روایی


وقتی که شما بنوکر خودتان می‌فرمایید فوراً اسب را سوار شده بتاخت رفته این پاکت را در چهار فرسخی بفلان رسانده و جوابش را تا غروب (که سه چهار ساعت بیشتر نمانده) برای من بیاورید اگر این نوکر آشنا بطرز گفتار شما نباشد و نداند که قصد شما از اینهمه الفاظ تاکیدآمیز فقط آنست که در جایی معطل نشود ناچار بقدری اسب را تند خواهد راند که در راه سقط شود.

دروغگویی که تا این اندازه میان ما شایع و قباحتش از بین رفته و کار بجایی کشیده که بحرف کسی نتوان باور نمود بنظر نگارنده از همین جا نشأت کرده است وقتی که ما در محاورات روزانه همه را باستعمال الفاظ و عبارات پوچ عاری از حقیقت عادت کرده و آسمان گفته ریسمان قصد می‌کنیم و در تعارفات رسمی همه روزه یک سلسله عبارات عاری از معنی را بکار می‌بریم دیگر برای دروغ که جز بیان خلاف حقیقت معنی دیگر ندارد مانع و اشکالی باقی نمی‌ماند و ما خود عمری در آن ورزیده شده‌ایم.

حتا تصور می‌کنم شیوع قسم خوردن در صحبتهای روزانه نیز از این رهگذر باشد. همه می‌دانیم الفاظی که بر زبان ما می‌گذرد غالباً از مفهوم حقیقی خود بیگانه و معنی آن مبنی بر قصدی است که گوینده دارد ما محض اینکه مستمع را قانع کنیم که قصد من همان معانی لغوی و ظاهری آنها است متوسل بقسم می‌گردیم و این خود بمنزله‌ی پاره‌سنگهایی است که بروی کفه‌ی ترازوی گفتار خود می‌افزاییم تا مگر با کفه‌ی مقابل (راستگویی) توازن یابد ولی افسوس کار بقدری خرابست باز مستمع مطمئن نتواند بود که واقعاً در الفاظ قسم معنی حقیقی قصد شده باشد و از اینرو است که قسمها نیز مورد باور نیست.

باری دامنه‌ی سخن دراز است و آنچه ظاهراً بنظر می‌آید این است که این رسم غلو و اغراقگویی ابتدا از شعر و شاعری برخاسته و رفته رفته بمرور زمان یکی از عادات عمومی و طبیعت ثانوی ما گردیده.

ولی از طرف دیگر وقتی که روحیات ملل شرقی را در نظر می‌گیریم می‌بینیم که این قوم فطرتاً در کلیه‌ی موارد و همه‌ی شئون و حالات خود در مقام افراط و یا تفریط هستند ـ اگر بگویم اغراقات کلام را از شعراء گرفته‌اند در سایر جهات که غلو و افراط دارند چه اشخاصی را باید مسئول قرار بدهیم پس باید اعتراف کرد که ملل شرقی فطرتاً دارای روح غلو و افراط می‌باشد که شعراء نیز از افراد آنها هستند.

الا اینکه چون در سایر موارد مثل گفتار میدان باز و بلامانع نیست هر کسی نمی‌تواند بدلخواه خود در همه‌ی حالات تندروی کند و قدم با افراط بردارد این است در شئون دیگر باندازه‌ی گفتار غلو و افراط بنظر نمی‌رسد معهذا در مواردی که مانع و عایقی نیست می‌بینیم تا چه اندازه کارها بافراط منجر گشته و یا لااقل طرف تفریط را اتخاذ کرده‌ایم و در هر دو حال همیشه از خط مستقیم اعتدال برکناریم که این خود موضوعی است جداگانه و آن را شرح بسیار باید.

ناصر روایی


🌸
شادروان ناصر روایی
از پشتیبانان پیمان و نویسنده‌ی گفتار بالا