پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
اگر کسانی تغییر قانون اساسی را برای این موضوعها می‌خواهند ، باید گفت نااندیشیده سخن می‌رانند ، باید گفت : لجاجت جلو چشم آنها را گرفته است.

جای هیچ گفتگو نیست که باید حقوق استانها تأمین شود. جای گفتگو نیست که باید اصول دمکراسی در این کشور هرچه بیشتر تعمیم یابد و استانها و شهرستانها نیز در برابر پایتخت دارای اختیار باشند و مالیاتی که می‌دهند ، یک قسمت از آن در راه مصالح خودشان صرف شود. جای گفتگو اینست که این تأمین حقوق استانها و شهرستانها از راهی انجام گیرد که رشته‌های ارتباط با مرکز را نگسلاند ، و این راه همان موضوع برپا گردانیدن انجمنهای استانی و شهرستانیست که در قانون اساسی امروزی هست و اگر روزی قرار بود قانون دیگری نوشته شود ، باز باید این قسمت با همان اهمیتی که دارد در آن قید شود.



———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 آنان که از مشروطه دلسردی می‌نمایند چه دلیلی دارند؟.

🖌 احمد کسروی

🔸 یک از یک


کسانی که از مشروطه یا دمکراسی دلسردی می‌کنند من تاکنون دلیلی از آنان نشنیده‌ام. گاهی جمله‌هایی می‌گویند که ببهانه شبیه‌تر است تا بدلیل خردمندانه.

مثلاً برخی می‌گویند : مشروطه یا دمکراسی کهنه شده. ولی این سخن بسیار بیپاست و «حقایق» هیچگاه کهنه نگردد.

اساساً در این زمینه که ماییم و سخن از آسایش زندگانی می‌رانیم و به پیشرفت کار توده می‌کوشیم جایی برای گفتگو از کهنگی و تازگی نیست. آن در تفنن و بازی و خودآراییست که دربند کهنگی یا تازگی باشند. آن بچگانند که یک بازیچه را با خواهش و پافشاری خواهند و چون گرفتند و زمانی بازی کردند دیگر نپسندند و دور اندازند ، آن زنانند که رختی را با شوق و آرزوی بسیار بدست آورند ولی چون چند بار بتن کردند دلسرد گردیده بکنار گزارند.

این زندگانی یک توده را بازیچه گرفتن است که کسی تنها بنام کهنگی از یک حقایقی دلسردی نماید. این خود نشان هوسبازیست. این خود دلیل است که آن کسان از گفتار و رفتار خود نتیجه نمی‌خواهند و از روی فهم و اندیشه سخن نمی‌رانند.

یک چیز بدی در ایران گوش بسوی اروپا تیز کردنست. یک چیزی را همینکه از اروپا می‌شنوند دل بآن می‌بازند و بی‌آنکه به کُنهش رسند و نیک فهمند هواخواه آن می‌گردند. در این زمینه نیز همینکه شنیده‌اند که برخی کشورهای اروپا از دمکراسی صرفنظر کرده و یک راه دیکتاتوری پیش گرفته‌اند بی‌آنکه انگیزه و سرچشمه‌ی آن را بدانند و یا از نیک و بدش آگاه گردند ، دل می‌بازند و با یک بیباکی می‌نشینند و دلسردی از مشروطه می‌نمایند و چون هیچ دلیلی ندارند چنین بهانه می‌آورند : «دمکراسی کهنه شده». تو گویی گفتگو از رخت و کلاهست که چنین پاسخی می‌دهند.

شگفتتر آنکه چون بدینسان از پاسخ درمی‌مانند می‌گویند : «جلو فکر جوانان را نباید گرفت». می‌گویم : ما جلو اندیشه‌ی شما را نمی‌گیریم ، جلو هوسبازیها را می‌گیریم. شما اگر از روی اندیشه یک چیزهایی پیدا کرده‌اید ، با دلیل بگویید تا ما نیز بدانیم. گفتگو در اینجاست که شما بجای دلیل کهنگی و تازگی را بهانه می‌آورید.

یک غفلت دیگر این کسان آنست که دربند همراهی توده نمی‌باشند. یک راهی که برای زندگانی توده برگزیده می‌شود باید کوشید و همه‌ی توده را از آن آگاه گردانید و همه را خواهان و هوادار آن ساخت. در یک توده باید اندیشه‌ها یکی باشد. باید همگی افراد توده براه زندگانی خود علاقه‌مند گردند. آنان این را هیچ نمی‌اندیشند و هیچ درپی این نیستند.

سی و شش سالست مشروطه در ایران برپا گردیده و در این مدت متمادی هنوز بیشتر مردم آشنا بآن نشده‌اند و معنایش را نمی‌دانند ، اینان می‌خواهند یک چیزهای تازه‌ای بجای آن گزارده شود.

برخی از آنان در برابر این خرده‌گیری بهانه آورده چنین می‌گویند : «هر توده‌ای را یک دسته‌ی منوّری [1] از ایشان اداره کند. لازم نیست که همگی افراد همه چیز را بدانند». ولی این سخن نیز بسیار خامست.

در یک توده اگر مقصود پیشرفت و نیرومندیست ، باید کوشید و همه‌ی افراد را از حقایق زندگانی آگاه گردانید. چیزی که هست چون مردم یکسان آفریده نشده‌اند ، ناگزیر از میان همه‌ی افراد کسانی پیدا شده و بدیگران پیشی جسته و رشته‌ی کارها را در دست گیرند. اینست آنچه همیشه در جهان بوده و در توده‌های اروپایی امروز هست.

اینکه یک دسته تنها خود آگاه باشند و توده را در پشت سرخود نادان و ناآگاه گزارند یک چیز غلطیست که هیچ باخردی آن را نتواند پذیرفت. از چنین کاری جز درماندگی نتیجه‌ای نتوانید برداشت.

درد اینجاست که شما نمی‌اندیشید وگرنه موضوع بسیار روشن و آسانست. چنین گیریم که شما یک راه تازه‌ای «جز از راه مشروطه» پذیرفته‌اید. در جایی که توده با شما همراه نیست چه نتیجه‌ توانید برداشت؟!. با چه نیرویی بتوده چیره توانید گشت تا بگفته‌ی خودتان آنان را اداره کنید؟!..

شما می‌گویید : باید قدرت پیدا کرد و مردم را راه برد ، و هیچ نمی‌گویید که قدرت را چگونه پیدا خواهید کرد؟.. هیچ نمی‌اندیشید که پیدا کردن قدرت بسته بآنست که شما حقایقی را دنبال کنید و همانها را در توده رواج داده همدستان تهیه نمایید.

من از این مرحله نیز می‌گذرم. چنین فرض کنید که قدرت نیز یافته و سررشته‌ی کارها را بدست گرفته‌اید با یک توده‌ای که با شما هم‌اندیشه نیستند و علاقه بشما و کارهاتان ندارند چه فیروزی‌ توانید یافت؟!..

برخی نیز بهانه‌ی دیگری آورده می‌گویند : در این سی سال آزموده شد این مردم لایق مشروطه نیستند. باید اینها را با مشت راه برد.

👇
من نمی‌دانم از کجا چنین چیزی آزموده شد؟!.. حوادث این سی سال را ما نیک می‌دانیم ، کدام یکی این را می‌رساند؟!.. در این سی سال کی مشروطه براه افتاد تا دانسته شود مردم شایسته نیستند؟ در این سی سال هنوز بیشتر مردم معنی مشروطه را ندانسته‌اند. هنوز یک تبدّلی در اندیشه‌ی توده‌ی انبوه پیدا نشده. هنوز یک گامی در این راه برداشته نشده. پس چگونه آزموده گردیده که مردم لایق مشروطه نیستند؟!..

اگر مردم لایق مشروطه نیستند باید کوشید لایقشان گردانید ، نه آنکه از مشروطه یا سررشته‌داری توده که بهترین راه فرمانرواییست چشم پوشید. یک دسته اگر پیشرفت توده و سرفرازی آن را می‌خواهند باید بکوشند و آنان را بپایه‌ی دیگر توده‌های آزاد و سرفراز جهان رسانند. نه اینکه خود اندیشه‌های دوری را گیرند و توده را بیکبار فراموش کنند.

نیروی کشور از توده‌ی انبوه برمی‌خیزد. آبادی کشور از ایشانست. باید بیش از همه دربند آنان بود. باید در راه پیشرفت همیشه آنان را در پشت سر داشت.

کسانی که بتوده بی‌پروایی می‌نمایند ، و خود چند سخنی فراگرفته از توده دور می‌افتند ، داستان آنان داستان آن دسته سپاهیان ناآزموده است که چنین دانند هرچه جلو باز است باید پیش رفت و این ندانند که همیشه باید پشت سر را نگه داشت و از مرکز و بُنه بسیار دور نشد.

(بهمن ماه 1320)


🔹 پانوشت :

1ـ امروز بجای منوّر ، روشنفکر گفته می‌شود.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
90%
آری
10%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»

🖌 احمد کسروی

📝 7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (سه از هفت)


آمدیم به حقوق افراد که بخش مهمی از متمم قانون اساسیست ، بدیهیست که این حقوق باید محفوظ باشد. هر کسی باید دارای اختیار جان و مال و خانه‌ی خود باشد. در این باره تنها نقصی که در قانون ما نمایانست ، موضوع آزادی عقیده و مذهب می‌باشد که منظور نگردیده و بدیهیست که باید جبران گردد. بویژه با منشور آتلانتیک و منشور ملل متفق و مانند اینها که ایران نیز پذیرفته و پیمانها امضا کرده است.

یک چیزی که گاهی دیده‌ام در این زمینه ایراد می‌گیرند ، دخالت ندادن بزنها در کارهای سیاسی و اجتماعیست. در قانون اساسی ، من در این باره تصریحی بیادم نیست. ولی پیداست که مبنای آن به چیست؟.. این قانون اساسی هنگامی تدوین گردیده که دخترها برفتن دبستان آزاد نمی‌بودند. ملایان ایرادهایی که بمشروطه می‌گرفتند یکی این بود که می‌گفتند : «این لامذهبها امروز می‌گویند مشروطه شوید ، فردا هم خواهند گفت روهای زنهاتان باز کنید». با چنین حالی چگونه می‌شد در آن قانون یا قانونهای دیگر حق دخالت بزنها در کارهای سیاسی و اجتماعی داد؟!..

زنهای ما نه تنها نمی‌توانند نماینده‌ی مجلس شوند یا بوزارت رسند ، نمی‌توانند در انتخابات شرکت کرده رأی دهند. از برگزیدن و برگزیده شدن هر دو ممنوعند.

اینست کسانی این را ایراد می‌گیرند ، و یکی از گفتگوها که درمیان یک دسته هست آنست که زنها حقوق خود را بخواهند و راه برای وکیل شدن و وزیر شدن آنها باز باشد. یک دسته از بانوان نیز در همان زمینه کوششها می‌نمایند.

در نظر اینها یکی از نواقص قانون اساسی و دیگر قانونها اینست و اگر قانون اساسی دیگری تنظیم شود ، باید زنها با مردها از هر باره برابر باشند.

در اینجا نیز همان داستانست که گفتیم : گروه انبوهی از زنهای ایران چندان پس مانده‌اند که هنوز نمی‌دانند کشور چیست و توده چیست و نمی‌خواهند بدانند و در همان حال یک دسته‌ی کم از بانوان درسخوانده می‌خواهند تا بنمایندگی مجلس و وزارت پیش روند.

در همین تهران که پایتخت است در جنوب شهر زنها آزاد نیستند بی‌چادر بیرون آیند و در شمال آن بانوانی در آرزوی نمایندگیند که در مجلس همدوش مردان بنشینند و پاها را روی پا اندازند و از مسائل سیاسی و اجتماعی سخن رانند. آنها هنوز از قرون وسطا بیرون نیامده‌اند و اینها با تندروترین زنهای جهان همگام شده‌اند.

در این زمینه هم سخن بسیار است. اگر مقصود حقیقت است ، زن و مرد در یک جایگاهند. نمی‌توان گفت : زنها پستتر از مردانند. نمی‌توان گفت : زنها باید از فلان حق محروم باشند. چیزی که هست این هم نمی‌توان گفت : زن و مرد از هر باره یکی هستند ، هر کاری که مرد می‌کند زن هم باید کند و می‌تواند کند.

چیزیست بسیار روشن : خدا زنها را برای کارهایی آفریده و مردها را برای کارهایی. وظیفه‌ی ویژه‌ای که آفریدگار برای زن منظور داشته خانه‌نگهداری و بچه‌پروریست. این کاریست که طبیعت ویژه‌ی او گردانیده. اکنون سخن در آنست که آیا زن با اینحال نماینده‌ی مجلس یا وزیر کشور تواند بود؟!.. زنی که بی‌اختیار خود آبستن شده ، نه ماه سنگین‌بار خواهد بود ، و پس از آن هم باید بچه‌اش را شیر دهد و بپروراند ، نمایندگی در مجلس یا عضویت در کابینه باو چه می‌شاید؟!.. این کارها با آن وظیفه‌اش چه می‌سازد؟!..

آری زنها باید درس خوانند و از معنی کشور و توده و از جریانهای سیاسی جهان آگاه باشند. در انتخابات نیز در رأی شرکت کنند. من هیچ گونه تفاوت میانه‌ی آنها با مردان نمی‌توانم گزاشت جز اینکه وظیفه‌ی خانه‌داری و مادریِ آنها را مانع از وزارت و وکالت می‌شناسم و حقیقت اینست که آن وظیفه را از حیث اهمیت و احترام کمتر از وزارت و وکالت نمی‌بینم.

به هر حال جای گفتگو نیست که در این زمینه باید قانونهای ایران تغییر پیدا کند. ولی این تغییر باید از روی اندیشه و بینش باشد و هوسها و تندرویها در آن دخالت نکند.

درباره‌ی تقسیم قوا به سه شعبه‌ی مقننه و قضاییه و اجراییه که یکی از موضوعهای اساسی در متمم قانون اساسی می‌باشد من سخنی ندارم. اگر دیگران دارند باید بنویسند تا دانسته شود.



———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 راه را گم کرده‌اید

🖌 احمد کسروی

🔸 یک از سه


از روزی که پرچم را آغاز کرده‌ایم بارها می‌بینیم یک کسی گفتاری آورده در این زمینه که بدولت فلان پیشنهاد را کند یا فلان ایراد را گیرد. این رسمیست که از سالها در کشور ما پیدا شده. کسان بسیاری بخود حق می‌دهند که در کارهای کشور «اظهار نظر» کنند و در پیشرفت زندگانی توده دخالتی نمایند.

ما به این دخالت یا اظهار نظر ایراد نداریم. زیرا معنی مشروطه همینست : ما چون مشروطه را معنی می‌کنیم می‌گوییم : حکومت یا سررشته‌داری ازآن‌ِ توده است ، ولی چون توده نخواهد توانست خود رشته‌ی کارها را در دست گیرد ، کسانی را از میان خود بنمایندگی برمی‌گزینند که مجلسی کنند و بنشینند و درباره‌ی کشور و کارهای آن گفتگوهایی کنند و قانونهایی گزارند و تصمیمهایی گیرند ، و سپس بچند تنی از وزیران اعتماد کرده بکار بستن آن تصمیمها و قانونها را بایشان سپارند.

پس راستی‌را چه مجلس شورا و چه دولت هرچه می‌گویند و هرچه می‌کنند بنمایندگی از توده می‌باشد ، و از گفتن بی‌نیاز است که خود توده حق دیده‌بانی[=نظارت] دارد و می‌تواند اظهار نظر کند یا خرده‌ گیرد.

ولی از چه راه؟!. گفتگو در راه آنست. این ترتیبی که امروز درمیانست و هر کسی هرچه می‌فهمد و به‌ اندیشه‌اش می‌رسد به تنهایی ایراد می‌گیرد یا پیشنهاد می‌کند نتیجه‌ی درستی نتواند داد و خود چند عیب دارد.

زیرا نخست اینها چیزهای ناسنجیده‌ایست و در پیرامون آنها دقت بکار نرفته و رسیدگی درستی نشده. چیزهاییست که خود گوینده پس از چندی فراموش خواهد ساخت و یا پشیمان خواهد گردید. بسیاری از آنها کلیاتیست که همه می‌دانند.

دوم اگر چنین باشد که هر کس به تنهایی پیشنهادی کند ، چه‌بسا دیگران آن را نپسندند ، و چه‌بسا یک کس دیگری پیشنهادی بضد آن نماید. چنانکه بارها دیده می‌شود که یک چیزی را که یکی پیشنهاد می‌کند مردم ریشخند می‌نمایند و یا ایراد گرفته ضد آن را پیشنهاد می‌کنند.

پس چگونه می‌توان باین پیشنهاد یا یادآوریها ترتیب اثر کرد؟!. خود شما اگر رشته‌ی حکومت را بدست گیرید چگونه توانید باین پیشنهادها توجه کنید؟!.

خواهید گفت : پس چه کار کنیم؟.. آیا خاموش باشیم و هیچی نگوییم؟!.. می‌گویم : نه! خاموش نباشید. ولی راه ایراد گرفتن یا پیشنهاد کردن را یاد گیرید. شما راه آن را گم کرده‌اید.

در کشور مشروطه یک تن (یا یک فرد) در حکم هیچست. زیرا در کشور مشروطه همه باهم یکسانند ، و اگر چنین باشد که هر یک تنی اظهارنظر کند ملیونها اظهار نظر درمیان خواهد بود ، و چنانکه گفتیم نتیجه‌ی این جز درهمی کارها و آشفتگی زندگی نخواهد بود.

پس راه آنست که خردمندان و نیکخواهان باهم یکی گردند و دسته‌ای باشند ، و آنگاه بنام آن دسته هر پیشنهاد دارند بکنند ، هر ایرادی دارند بگیرند. این از چند جهت بهتر و سزاوارتر است.

از یکسو چون تنها نیستند مطالب را بشور گزارند و سنجیده و پخته گردانند و یک پیشنهاد ارجداری بیرون دهند. از یکسو چون یک دسته‌ای هستند بسخنشان اهمیت دهند و ترتیب اثر کنند و کسی هم بضد آن برنخیزد. بالاخره اگر دولت گوش نداد ، چون پیشنهاد کننده یک دسته‌ایست ، توانند پافشاری کنند و پیشرفت آن را بخواهند.

اگر مقصود کوشیدن و نتیجه بردنست راهش این است و بس. شما اگر روزنامه‌ها را بخوانید سی و اند سالست در ایران مشروطه برخاسته و روزنامه‌ها بنیاد یافته و همیشه ستونهای آنها پر از اینگونه پیشنهادها و یادآوریها بوده. ولی آیا چه سودی داده؟!.

امروز یک نقص بزرگی در زندگانی ایرانیان همینست. نیکی کشور را می‌خواهند ولی از راهش درنمی‌آیند. کسانی این نقص را درنمی‌یابند ولی باید گفت بسیار بزرگست و زیانهای سختی را با خود دارد.

چیزهای فرعی بماند. امروز اساس زندگی متزلزلست. چنانکه گفته‌ایم در این کشور رنجها کشیده شده و خونها ریخته گردیده و مشروطه‌ای بنیاد یافته است. چنین چیزی که اساس زندگانی توده‌ایست ما می‌بینیم دسته‌های بزرگی با آن دشمنی می‌نمایند و بیزاری می‌جویند ، و چون ما بسخن درآمده علت را می‌پرسیم می‌بینیم پاسخی نمی‌توانند ، و چون نیک می‌جوییم می‌بینیم سرچشمه‌ی این دشمنی‌ها و بیزاریها جز هوسبازی نیست. یک سخنانی از این کشور و آن کشور اروپا رسیده و کسان ناآزموده‌ای بی‌آنکه نیک بفهمند مقصود چیست بآنها گراییده و باین نمایشها برخاسته‌اند ، و داستانی باین بزرگی و باین اهمیت ، باری آن نمی‌کنند که بنشینند و گفتگو کنند و آن را بجایی رسانند. آن نمی‌کنند که در اساس زندگانی اندیشه و سخن یکی گردانند. آیا این نقص نمی‌باشد؟ [1]


👇
🔹 پانوشت :

1ـ مخالفتهایی که در آن زمان با مشروطه یا دمکراسی می‌شد بیشتر از اینرو بود که کشورهایی مانند آلمان ، ایتالیا ، شوروی و ژاپن از دمکراسی دور شده بودند و چون آنها نیز پیشرفتهایی کرده بویژه در جنگ نیرومندی خود را نشان داده بودند کسانی دمکراسی (مشروطه) را کهنه شده می‌پنداشتند و بیزاری می‌نمودند. ولی جای خشنودیست که امروز بیشتر مردم خواهان دمکراسیند. چیزی که هست ، باید پروا داشت که این خواهش نه از روی فهم و آگاهی بلکه بیشتر از روی پیروی است. از آنسو هنوز دسته‌هایی هستند که هواداری از پادشاهی کرده همچنان از دمکراسی نومیدی می‌نمایند. یا اینکه اگر امروز دشمنی خود را با دمکراسی به آشکار نمی‌آورند زمانش که برسد آشکار خواهند گردانید و چون باورهای مردم ریشه ندارد در آن روز بیشترشان چاره‌ای جز پیروی نخواهند یافت.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ سخنی با خوانندگان


چنانکه می‌دانید ، چند ماهی است که ما در پایان هر نوشتار یک نظرپرسی می‌آوریم. این نظرپرسیها برای آگاهی از بازخورد نوشتارها و دانستن دیدگاه خوانندگان است. بویژه دوست می‌داریم کسانی که با نوشتار همداستان نیستند بگویند علتش چیست. این بما یاوری می‌کند که با شرحهایی به روشن گردانیدن جستار بپردازیم.

از صد کس که در نظرپرسی گفته‌اند پاسخ خواهند داد ، جز کسان انگشت‌شماری به آن کار نبسته‌اند و ما هرچه چشم براه بودیم که ناهمداستانان بنویسند چه ایرادی به نوشتارها دارند ، نشانی پدیدار نشد. این خود جای افسوس است. زیرا خردمند هر کاری می‌کند درپی نتیجه است. خوانندگان باید از خواندنهاشان درپی نتیجه باشند چنانکه ما از نظرپرسی خواهان نتیجه هستیم. اگر سخنان ما ناراست یا نادرست است ، پس این بر اندیشه‌ها تأثیر بد خواهد گزارد و آنان که اینها را ناراست می‌یابند وظیفه دارند بما علت را بگویند و ما را از اشتباهات خود آگاه کنند.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»

🖌 احمد کسروی

📝 7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (چهار از هفت)


درباره‌ی عدلیه در قانون اساسی مواد بسیاری ذکر شده که بآنها نیاز نیست. اینها باید در قانون عدلیه گنجانیده شود و برخی هم باید تغییر یابد.

مثلاً در اصل هفتادویکم گفته می‌شود : «قضاوت در امور شرعیه با عدول مجتهدین جامع‌الشرایط است». در چهل سال پیش تفکیکی میانه‌ی امور شرعیه و عرفیه بوده و امروز نیست و نیازی باین اصل و مانندهای آن نمانده.

در اصل هفتادوپنجم گفته می‌شود : «در تمام مملکت فقط یک دیوانخانه‌ی تمیز برای امور عرفیه دایر خواهد شد آن هم در شهر پایتخت». در آغاز مشروطه مردان اروپا‌رفته‌ی ما بیشترشان در فرانسه درس خوانده بودند و از اینرو بیشتر قانونهای ما رنگ فرانسوی دارد. قانونهای نخست عدلیه یکسر[=مستقیم] یا از روی ترجمه‌های عربی از فرانسه ترجمه شده.

به هر حال بنیاد این قانونها بر آنست که به هر دعوایی دوبار رسیدگی شود : یکی در دادگاه شهرستان و دیگری در دادگاه استان ، و در بالاسر آنها تشکیلاتی بنام دیوان کشور (یا تمیز) باشد که باحکام آنها دیده‌بانی کند و هر حکم را که از روی حق و قانون ندید ، شکسته بازگرداند که دوباره رسیدگی شده حکم داده شود.

ولی این ترتیب بسیار ناستوده است. قانونهای عدلیه چند عیب بزرگ دارد که یکی همینست. دیوان کشور که حق دارد حکم دادگاه پایین را بشکند و پرونده را بازگرداند ، دستورش هم در آن دادگاه مجری نیست. اگر گوش نداد نداده. اینست می‌بینید یک پرونده چون بازگشت دادگاه پایین باز همان حکم را می‌دهد که باید دیوان کشور دوباره بشکند ، و یا می‌بینی این بار ایراد دیگری پیدا می‌شود. از اینرو یک پرونده چند بار بدیوان کشور می‌رود و بازمی‌گردد و سالهای دراز با این رفتن و بازگشتن می‌گذرد.

اکنون که این را می‌نویسم دعوایی در پیش چشمم مجسم است که بیست‌وشش سال پیش از این در رشت ، درمیانه‌ی یک ارمنی و یک مسلمان ، آغاز شده. آنها هر دو مرده‌اند و رفته‌اند و دعوا را بورثه‌ی خود بازگزارده‌اند. پرونده از رشت بتهران آمده و چند بار بدیوان کشور رفته و بازگشته و پس از بیست‌وشش سال تازه امروزها پایان پذیرفته که باید اجرا شود و خدا می‌داند که چند سال در اجرا معطلی خواهد داشت تا نتیجه بدست آید.

چنانکه گفته‌ام باید در ایران یک عدلیه ساده و حساسی بنیاد نهاد و درباره‌ی رسیدگی هم ترتیب خردمندانه آنست که در یک دعوا که دو بار رسیدگی شده ، اگر حکم دادگاه شهرستان با حکم دادگاه استان یکی بوده ، آن باید قطعی شناخته شده اجرا گردد ، و اگر یکی نبوده و دو دادگاه هر یکی حکم دیگری داده ، در آن صورتست که باید دعوا بدادگاه فرجام (یا دیوان تمیز) برود ، و آن دادگاه رسیدگی کند و خود حکم دهد و پرونده را بپایان رساند. شکستن و پایین فرستادن بدانسان که امروز است ، ببازیچه شبیه‌تر است تا بداوری و فصل دعاوی.

یک نکته‌ی مهمتر دیگر اینست که باید در هر استانی دادگاه فرجام (یا تمیز) باشد که دعواها در آنجا پایان پذیرد و نیاز نباشد پرونده‌ها به تهران بیاید و در اینجا روی هم چیده شود. اکنون که گفتگو از حقوق استانها و شهرستانها درمیانست و می‌خواهیم آسایش مردمان آنها را بدیده گیریم ، باید یک گام در آن راه همین باشد. چنانکه پیش از این هم گفتگو کردیم ، اینکه قانون اساسی دیوان تمیز را بتهران اختصاص داده یکی از نقصهای آن قانونست. [1]

سخن را به نتیجه رسانیم : قانون اساسی درخور تغییر است و اگر جایش افتاد می‌توان آن را تغییر داد. ولی چنانکه گفتم تغییر قانون اساسی فرع تغییرهاییست که در اندیشه‌ها پدید آید. فرع آنست که مردم آن را بخواهند.

ما هم اگر خواستیم ، باید گفتگوها بمیان آوریم و اندیشه‌ها را روشن گردانیم تا زمینه‌ای آماده شود و یک قانون بهتری بجای این گزارده شود. می‌خواهم بگویم باید تغییر قانون از روی فهم و بینش باشد و تنها سود توده و کشور بدیده گرفته شود. نه آنکه باز فشارها درمیان باشد و برای خاموش ساختن این دسته و آن دسته موضوعهایی در قانون گنجانیده شود و دلخواه این همسایه و آن همسایه منظور نظر گردد و بار دیگر یک قانون «شتر و گاو و پلنگی» ساخته شود.

خردمندان گفته‌اند : «می‌توان از هر پیشامدی سودی جست». اکنون که در ایران این حوادث رخ داده و خواه و ناخواه تکانی پدید آمده ، اگر یک دسته‌ی غیرتمندی پا بمیان گزارند و دوراندیشانه کوششهایی کنند ، خواهند توانست از این پیشامد سود جویند و نواقص ایران را یک به یک بدیده گرفته چاره‌اندیشی کنند. توانند برای قانونها نیز یک اساس خردمندانه‌ی استوارتری بگزارند.


👇
🔹 پانوشت :

1ـ نویسنده در کتاب «قانون دادگری» خود (1312) به عیبها و نارساییهای قانونهای عدلیه به گشادی پرداخته و یک رشته قانونهای ساده و آسانی را پیش نهاده است. ایرادهایی را که او در آن کتاب گرفته پس از کشته شدنش قانونگزارانی براست داشته برخی قانونها را از آن ایرادها پیراسته‌اند.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 راه را گم کرده‌اید

🖌 احمد کسروی

🔸 دو از سه


در شماره‌ی پریروز پرچم نوشته‌ی مفصل آقای دادپرور را درباره‌ی آذربایجان بچاپ رسانیدیم. نویسنده‌ی نامبرده از بدی حال آذربایجان شکایت می‌کند : ایمنی از آذربایجان برخاسته ، به بهداشت آنجا نمی‌پردازند ، در شهرها آبادی و خیابان‌کشی بجایی نرسیده ، در شهر تبریز که کرسی یک استان بزرگیست بیش از یک دبیرستان نیست.

اینها همه راست است. به آذربایجان در بیست سال گذشته بی‌پرواییها شده و ستمها رفته و کنون هم گرفتاری پشت سر گرفتاری می‌آید. ولی من بآقای دادپرور پاسخ داده می‌گویم : چاره‌ی این دردها گفتن نیست. نمی‌گویم نگویید و ننویسید. می‌گویم اگر چاره می‌خواهید راهش این نیست.

در آذربایجان غیرتمندان و آزادگان دست بهم دهید و یک جمعیتی گرد آورید و باهم پیمان بندید که پشتیبان و نگهدار آذربایجان باشید و با گفتگو و شور دردها را بشناسید و سرچشمه‌اش را بدانید و چاره‌اش را بفهمید و آنگاه یکدل و یکزبان بدولت پیشنهاد کنید و در اجرایش پافشاری نمایید. اینست راهی که می‌تواند به نتیجه‌ای رساند.

در همان تبریز گروهی از آزادگان و غیرتمندان باین کار می‌کوشند. شما نیز همراهی نمایید و یک دسته‌ی آبرومندی باشید و از سرزمین خود پشتیبانی کنید. آنجا سرزمین شماست و شما مسئول نگهداری و آبادی آنجا می‌باشید. برادرانه همدستی نمایید و وظیفه‌ی خود را پیش گیرید.

تنها از این راه است که به نتیجه توانید رسید وگرنه نه تنها بسخنانتان گوش ندهند و گوش نتوانند داد ، خودتان نومید و فرسوده گردیده بکنار روید.

در جهان هر چیزی یک راهی دارد که اگر از آن راهش نباشد پیش نتواند رفت. دولت نه اینکه نمی‌خواهد بآذربایجان توجهی کند ولی چون کارها از راهش نیست نتیجه بدست نمی‌آید.

همین اکنون گفته می‌شود که برای آذربایجان یک استانداری بفرستند ولی هر کسی را بدیده می‌گیرند نمی‌پذیرد. زیرا یک رشته دشواریهایی در کار می‌بیند و در این هنگام آشفتگی جهان بزیر بار چنان کار سختی نمی‌رود. در چنین هنگامی یک استاندار یا هر کس باید از مردم پشتیبانی و راهنمایی بیند تا بتواند بدشواریها غلبه کند. کو آن جمعیت شایسته‌ای که چنین پشتیبانی تواند؟!..

در یک شهری یا در یک استانی مسئول کارها پیش از همه خردمندان آنجایند ، و این خردمندان هنگامی توانند کاری کنند که باهم ‌اندیشه و دست یکی دارند. شما در آذربایجان بیش از هر کاری بچنین همدستی و هم‌اندیشی نیازمندید.

شما که از دردها و گرفتاریها می‌نالید اگر در سراسر آذربایجان ده‌هزار تن باهم گردید بهمه‌ی آنها چاره توانید کرد ، و نمی‌دانم چرا در اندیشه‌ی چنین کاری نیستید؟.. نمی‌دانم در جایی که چاره در دست خودتانست چرا بدیگران اینهمه فشار می‌آورید؟.. [1]

برای این سخن بهیچ دلیلی یا گواهی از بیرون نیاز نداریم. تاریخ خود آذربایجان بهترین دلیل و گواه است. در سی و اند سال پیش که سالهای نخست مشروطه جریان داشت در تبریز یک جمعیتی بنام آزادیخواهان و مجاهدان ، نه تنها همه‌ی کارهای آذربایجان را پیش می‌بردند بجنبش تهران و دیگر جاها نیز پشتیبانی نشان می‌دادند ، و هیچ کشاکشی درمیان دربار قاجاری و آزادیخواهان رخ نمی‌داد که آذربایجان در آن دخالت نکند و با یک پافشاری قضیه را بسود آزادیخواهان بانجام نرساند. آنهمه نامی که آذربایجان در تاریخ مشروطه‌ی ایران پیدا کرده و همان مایه‌ی احترامش شده جز نتیجه‌ی آن یک جمعیت نبود.

شاید صد تن بیشتر از پیشروان و کاردانان نبودند که دست بهم داده و دیگران را در پشت سر انداخته و آن یگانگی و همدستی را پدید آورده بودند و آن کارهای بزرگ را انجام می‌دادند.

کنون شما باید همان را کنید و همان راه را روید ، و چنانکه نوشتم زمینه نیز آماده گردیده و اگر نمی‌توانید از این راه پیش آیید در آن حال باید گفت : کوتاهی از خودتانست و جای گله از هیچ کس نیست. [2]

👇
🔹 پانوشتها :

1ـ این راهنماییهای دلسوزانه و خردمندانه در سال 1320 گفته شده. خوانندگان این راهنماییها را با پیشامدهای بسیار ناگوار سالهای 1324 و 1325 در آذربایجان یکجا بدیده گرفته به سنجش کشند. آنچه در این گفتارِ کوتاه بدیده می‌آید : راه چاره به دردها ، از راه همدستی آبرومندانه‌ی کوشندگان با هم ، همبستگی ملی و پاسداری به میهن و یکپارچگی کشور است. از آنسو آنچه در آن سالها رخ داد همه به وارونه‌ی اینها بود. افسوس ، افسوس!

2ـ از زمان محمدرضاشاه تاکنون بارها خوانده و شنیده‌ایم که دولتها خواسته‌اند خیابانها را از گدایان پاک گردانیده سامانی بکارشان دهند. از فردای آن روز دولت به گدایان سخت گرفته و چند روزی با‌ هایهوی و بگیر و ببند گذشته و سپس این رشته رها گردیده و همان شده که بوده.

اکنون که هزاران صندوق «کمیته‌ی امداد امام» ، بنیاد فلان و جمعیت بهمان در سراسر کشور سر برآورده و همگی ادعای کمک به بینوایان می‌کنند باز هم این گوشه و آن گوشه گدایان راه بر رهگذران و خودروها می‌بندند. این درماندگی در کار گدایان تنها در تبریز است که دیده نمی‌شود. زیرا در این شهر از پنجاه سال بیشتر ، نیکوکارانی دست بهم داده و با کاردانی به دستگیری از بینوایان و تنگدستان آبرومند پرداخته‌اند و کمکهای مردم را یکسره به آنها می‌رسانند و چون این کار با یک سامان و درستکاری پیش رفته اینست جایی برای گدایان بازنمانده و اگر کسی خیره‌رویی کرده به گدایی برخیزد از مردم شهر پولی درنخواهد یافت.

کار به جایی رسیده که بسیاری آرزو کرده‌اند نیکوکاران تبریز به گدایان تهران نیز پرداخته و این کار را در اینجا هم بسامانی رسانند. حتا شنیده‌ایم از کشوری دیگر آمده از ایشان برای ساماندهی به کار گدایان یاوری خواسته‌اند.

این یک نمونه است که مردم چه کارهای ارجمند و بزرگی انجام توانند داد. افسوسمندانه مردم ما به بیماری نومیدی دچار شده و هر کاری را از دولت چشم دارند. همین چشمداشت از دولت یک نتیجه‌اش امید از خود بریدن است. حال آنکه یک مردمی که در یک زمینه‌ای هم‌اندیش گردیده دست بهم دهند نیروی بس بزرگی خواهند داشت و کارهای بزرگی توانند کرد. لیکن گام نخست آنست که به چنان نیرویی باور دارند و نومید نباشند.



——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸