پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 23ـ کلمات بنده و چاکر از کی به ایران وارد شده؟! (دو از دو)


پرچم : بنویسنده سپاس می‌گزاریم : اینگونه کلمات بسیار است و هر یکی یادگار دوره‌های زبونی و بدبختی می‌باشد. مثلاً همان «قربانت شوم» یادگار زمانهای بت‌پرستی است که مردم می‌پنداشته‌اند خدایانشان حسودند و بدارایی و خوشبختی مردم حسد می‌برند و بآنان بلا می‌فرستند اینبود برای جلوگیری قربانیهایی برای خدایان می‌گزاردند : گوسفند سر می‌بریدند ، عطریات می‌سوزانیدند ، چیزهای گرانبها در معبد آن خدایان می‌آویختند. این داستان قربانی از آن زمان بازمانده و خود یادگار یک عقیده‌ی بسیار پست و شومی می‌باشد و شما آن را ببینید که درمیان ایرانیان اینهمه رواج دارد : «قربانت بروم» ، «تصدقت شوم» ، «بلا گردانت باشم» ، «فدایت گردم».

عبارت «بچشم» یا «بروی چشم» یا «بروی سر» یادگار زمانهاییست که چون در جنگ اسیر می‌گرفته‌اند و آنها را نزد پادشاه یا سرکرده می‌آورده‌اند پای خود را بروی سر یا چشم آنها می‌گزارده. چنان عادت پست و شومی یادگارش از میان ایرانیان نرفته است و پیاپی بر سر زبان دارند : «قدم بروی چشم گزاردید» «بروی چشمم جا دارید». مانند اینها را بسیار توان پیدا کرد.

اما درباره‌ی برانداختن آنها بجای آنکه از دولت یا از مجلس درخواستی بشود خود ما با یک تکانی می‌توانیم اینها را از میان ببریم. ما از سالها اینها را کنار گزارده‌ایم و اگر پافشاری کنیم دیگران هم کنار خواهند گزاشت. بهتر است در این زمینه هم گفتارهایی فرستاده شود که ما در پرچم بچاپ رسانیم. (1)

(پرچم روزانه شماره‌ی 115)

🔹 پانوشت :

1ـ ما نیز جا دارد اینجا از یک عادت ناپسندی که پس از سال 57 رواج گرفته سخن بمیان آوریم. این عادت که امروز برخیها ، دیگران را حج رفته و نرفته با عنوان «حاج آقا» و «حاج خانم» می‌خوانند. ما باید رفتارهای خود را براهنمایی خرد درست گردانیم و درپی چنین عنوانهایی نباشیم. امروز با حالی که کشور و توده دارد و نباید ارز را نابجا صرف کرد ، پول را بیهوده به کیسه‌ی بیگانگان ریختن از زیانمندترین کارهاست. بویژه کیسه‌ی کشوری که با ما دشمنانه رفتار می‌کند. کشوری که رفتار زشت و خواری‌آوری با ما داشته و از آنسو خود بر سر گنج نفت و درآمدهای هنگفت حج نشسته ، حج رفتن چراغی را که به خانه رواست به مسجد بردنست. اینست بکار بردن این عنوانها نیز زشت است و آنان نیز که از دیگران خواهان شنیدن اینهایند انتظارشان بسیار پوچست.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 24ـ چرا خردها از کار افتاده (یک از دو)


روزنامه‌ی کوشش کتابی از فرانسه زیر عنوان «سه سال در ایران» ترجمه می‌کند که نویسنده‌ی آن کنت گوبینو در آغاز پادشاهی ناصرالدین‌شاه بعنوان سفارت فرانسه بایران آمده سه سال در اینجا مانده ، و چون مرد دانشمندی بوده کتابهایی درباره‌ی ایران نوشته که یکی از آنها همینست. کنت گوبینو درباره‌ی ایران چنین می‌نویسد :

«اصول استدلال و روش تنقید اروپایی بهیچ‌وجه در ایران مورد توجه نیست و هواخواه ندارد.

شما اگر با یک نفر صوفی ایرانی صحبت کنید و بنیروی استدلال و روش علمی اروپاییان بطلان عقیده‌ی او را ثابت نمایید و نیز با یک نفر علی‌اللهی صحبت نمایید و بقوه‌ی منطق باو بفهمانید که عقیده‌اش غلط است و دلایل مخالف او را یکی بعد از دیگری رد نمایید بطوری که دیگر در جواب شما دربماند و قادر بایراد یک کلمه نباشد ... آیا بعد از این موفقیت تصور میکنید که مطیع عقیده‌ی شما شده و حرف شما را باور کرده است؟

من که مدتی با این ملت آمیزش کرده و بافکار درونی آنها پی برده می‌دانم که طرف شما ممکن است سکوت نماید و دیگر ایرادی نگیرد ولی باطناً خود را مغلوب نمی‌داند و فرضاً بشما حرفی نزند ولی در قلب خویش شما را یک کودک نفهم می‌پندارد زیرا وی عقیده و مذهب را چیزی می‌داند که دلیل و منطق در آن بدون تأثیر است.

ما اروپاییها معتقدیم که در ماورای عقل و دلیل چیزی نیست و همینکه قدم از سرحد عقل و استدلال بیرون گذاریم هرچه هست نیستی است.

ولی ایرانیها و بطور کلی ملل خاورزمین معتقدند دنیای حقیقی از آنجایی شروع می‌شود که عقل را در آن راه نیست و بهمین جهت است که حتا اختراعات و اکتشافات ما اروپاییان نیز در نظر آنها ناچیز است».

تا اینجاست نوشته‌ی کنت گوبینو. باید گفت راست نوشته. ایرانیان پس از صد سال امروز نیز به همان درد گرفتارند. ما هر روز این درد و درماندگی را در یک دسته‌ی بزرگی از ایشان می‌بینیم. همین هیاهوی شعر و شاعری که برخی روزنامه‌ها برانگیخته‌اند یک نمونه‌ی نیکی از آن درد می‌باشد.

چنانکه خوانندگان می‌دانند ما در پرچم یک بحثی را آغاز کردیم در این زمینه که ایرانیان چرا درمانده شده‌اند؟ چرا بدینسان گرفتار بدبختی هستند؟.. باین پرسش پاسخ داده گفتیم : سرچشمه‌ی همه‌ی این درماندگیها و بدبختی‌ها بدآموزیهای گوناگون و اندیشه‌های پراکنده و گمراهست که از هزار سال باینسو در این کشور رواج داشته و اینها عزمها را سست و فهمها و خردها را ناتوان گردانیده.

این یک بحثی بود که در پیرامونش بیست گفتار بیشتر نوشتیم و دلیلهای دانشمندانه‌ی استوار آوردیم. با اینحال می‌بینیم یک دسته همه‌ی آن گفته‌ها را نادیده و ناشنیده انگاشته و بهیاهو می‌پردازند که پرچم بشعرا توهین کرده.

جای بسیار شگفت است : پس آن سخنان بکجا رفت؟!. پس آن دلیلها چه شد؟!.. چگونه است که شما همه‌ی آنها را ناشنیده می‌انگارید و بچنین هیاهو می‌پردازید؟!..

شما اگر آن سخنان را نمی‌پذیرید باید بگویید من فلان جمله‌ها را نمی‌پذیرم و ایرادی که دارید بگویید ، و اگر می‌پذیرید باید با ما همراهی کنید تا این بدآموزیها را از مغزها بیرون گردانیم. این معنی آدمیگریست ، این شرط خردمندیست. یک آدمی نمی‌تواند از دلیل گردن پیچد. بگفته‌ی کنت گوبینو در آنسوی عقل و دلیل چیزی نیست.

ما می‌گوییم : بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را به جبریگری و خراباتیگری دعوت کرده‌اند و شعرها و گفته‌های آنها را می‌آوریم : «مِی خور که ندانی زکجا آمده‌ای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و «گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و «اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای» ، «ترید و ارید و مایکون الا ماارید [معنی : (از زبان خدا) تو مى‌خواهى ، من هم مى‌خواهم ، ولى جز آنچه من مى‌خواهم نشود. ]». می‌گوییم : جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.

این سخنیست که ما می‌گوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را می‌خواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمی‌پذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه می‌فهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی‌ای باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همه‌ی آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده ، این همان درماندگی خرد و فهم است که کنت گوبینو اشاره کرده است.

👇
بسیار شگفت است : یکی می‌آید بنزد من و می‌گوید : شما به بزرگان توهین می‌کنید. می‌گویم : بزرگی چیست و با چه کارهایی یک آدمی بزرگ تواند گردید؟.. از پاسخ درمی‌ماند و خاموش می‌نشیند. من خودم پاسخ داده می‌گویم : بزرگی آنست کسی یک کار سودمند و بزرگی را برای توده انجام دهد. مثلاً اگر دشمنان بکشور رو آورده‌اند یک کسی از جان بگذرد و جلو بیفتد و مردم را بتکان آورد و بجلو دشمن شتابد و آنها را برگرداند ، یا اگر خشکسالی و کمیابی روی داده و فقرا دچار گرسنگی گردیده‌اند یک کسی خود از داراییش بگذرد و دیگران را نیز بپول دادن وادارد و بینوایان را از مرگ و نابودی نجات دهد ، و یا اگر گمراهی و نادانی بتوده چیره گردیده ، کسی بنبرد و کوشش برخیزد و رنج و آسیب بخود هموار گرداند و توده را از گمراهی و نادانی ، برهایی رساند.

با این کارها و مانند اینهاست که کسی بزرگ تواند بود. آن کسان چه کرده‌اند که بزرگ شده‌اند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ می‌شود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها ، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟!.. از اینگونه پرسشها که می‌کنم درمانده می‌گوید : اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را می‌نمایند؟! می‌گویم :‌ شرقشناسان می‌خواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست. این پاسخها را که می‌دهم بیکبار خاموش می‌گردد و دیگر هیچ سخنی برای گفتن پیدا نمی‌کند. ولی با اینحال از نادانیهای خود برنگشته میرود و در بیرون چنین می‌گوید : «خیر نمی‌شود. صحبت فایده‌ای ندارد. این با مفاخر ایران دشمنست». اینست آن درماندگی که کنت گوبینو شرح می‌دهد.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
آرتور دو گوبینو
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 24ـ چرا خردها از کار افتاده (دو از دو)


گفته‌ی کنت گوبینو راست است. ما هم امروز کسان بسیاری را می‌بینیم که چون موضوعی را با ایشان بگفتگو می‌گزاریم و دلیلها می‌آوریم و بیکایک پرسشهاشان پاسخ می‌دهیم بیکبار درمی‌مانند و خاموش میگردند و پنداشته می‌شود قانع گردیدند و حقایق را پذیرفتند. ولیکن سپس می‌بینیم اندک ‌اعتنایی بآن حقایق و دلیلها نکرده‌اند و باز بر سر عقیده‌ی بیپای خود پایدار می‌باشند.

اینگونه کسان بسیارند. ولی همگی نیستند. کنت گوبینو چنین فهمیده که همه‌ی ایرانیان بلکه همه‌ی شرقیان بچنین دردی گرفتارند. ولی این اشتباهی از آن دانشمند می‌باشد ، زیرا چنانکه بارها گفته‌ایم ایرانیان یا شرقیان ، نه در ساختمان تنی و نه در نیروهای روانی از اروپاییان کمتر نمی‌باشند ، و این درماندگی فهم و خرد که کنت گوبینو از کسانی دیده طبیعی آنها نبوده. روشنتر گویم : اینگونه کسان که کنت گوبینو دیده و ما نیز امروز می‌بینیم از طبیعت چنین نبوده‌اند. بلکه سپس در نتیجه‌ی آنکه ‌اندیشه‌های پراکنده‌ی گوناگون را فراگرفته و در مغزهای خود آکنده‌اند ، ناگزیر فهمها و خردهاشان از کار افتاده. به هر حال این یقین است که این درماندگی در ایرانیان طبیعی نیست تا همگانی باشد.

از این گذشته ما امروز صدها کسان را ـ از میان آشنایان خود ـ می‌شناسیم که هر یکی خود جویای حقیقت می‌باشد و همچون تشنه‌ای که درپی آب باشد درپی حقایق است. ما در این نُه سال نیک آزموده‌ایم که کسانی چگونه می‌آیند و نخست با گفته‌های ما مخالفت نشان می‌دهند. ولی سپس چون دلیل می‌شنوند رام گردیده آنها را می‌پذیرند و این بار بهمدستی و یاوری می‌کوشند. ما از اینگونه کسان صدها داریم.

همین امروز که یک دسته بنام هواداری از شاعران بهیاهو پرداخته‌اند و چنانکه دیروز گفتیم بدلایل و مطالبی که بشرح دراز نوشته‌ایم کمترین اعتنایی نمی‌کنند در قبال آنها پیاپی نامه‌ها می‌رسد از پاکدلانی که از دور و نزدیک نوشته‌های ما را خوانده‌اند و بنام حقشناسی و گواهی چیزهایی نوشته می‌فرستند ، برخی از این نوشته‌ها را در پرچم بچاپ خواهیم رسانید و در اینجا برای آنکه سخنم بیکبار بیدلیل نباشد یکی از آنها را که مختصر است در پایان گفتار می‌آورم :

آقای چهره‌نگار از اهواز نامه‌ای درباره‌ی پرچم نوشته و در آن چنین می‌گوید : «این روزنامه توسط یکی از دوستان ، آقای محمدعلی جزایری بمن معرفی شد. خود آقای جزایری را که بعد از یک ماه و نیم دیدم ، بسیار درشگفت شدم. زیرا این جوان برای خواندن رمان تقریباً پانصد تومان خرج کرده و بیش از هزار کتاب فراهم کرده بود. لیکن دیدم که همه‌ی آنها را بگوشه‌ای گزاشته و خاک روی آنها را گرفته و شگفتتر اینکه بنام دوستی ، از رمان خواندن من هم جلو گرفت. چون انگیزه‌ی این را پرسیدم گفتارهای پرچم و پیمان را برایم بیان کرد. نه تنها درباره‌ی رمان بلکه هرچه خوانده بود برای من بازگفت ، و من گرچه زاییده‌ی شیراز و پرورش‌یافته‌ی آنجا بودم لیکن چاره جز پذیرفتن بدی شعر و سایر چیزها ندیدم ...» اینست نمونه‌ای از حقیقت‌پرستی ایرانیان. کنت گوبینو اینها را نشناخته است.

(پرچم روزانه شماره‌های 126 و 127)


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 پاکدینی چه می‌گوید؟

🔹5ـ ما در این باره هم گره از کار گشاده‌ایم.

💐
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 25ـ درباره‌ی رضاشاه پهلوی و کارهای زمان آن شاه (یک از دو)


یکی از کارهای نیکی که باید در ایران انجام گیرد آنست که کسی یا کسانی با یک نظر پاک و بیغرضی کارهای رضاشاه پهلوی را بگفتگو و جستجو گزارند و نیک و بد همه را روشن گردانند. مردم درباره‌ی او از حقیقت بسیار دورند و نیکیها و بدیهای او را نمی‌دانند. زیرا آنچه در زمان خودش بود هر کاری می‌کرد چه در روزنامه‌ها و چه در مجلس شورا و چه در جاهای دیگر مورد ستایش می‌گردید و کسی زبان بخرده‌گیری نمی‌توانست گشود و آنچه اکنونست بی‌انصافانه از نیکی او نیز چشم‌پوشی می‌نمایند و پیاپی بشکایت و بدگویی می‌پردازند. بخصوص کسانی که در زمان او بزندان افتاده یا آسیب دیگری دیده‌اند که خودداری نمی‌توانند و از شکایت باز‌نمی‌ایستند.

ولی ما آرزومندیم این کسان رنجش و احساسات خود را در موضوع دخالت ندهند و درباره‌ی شاه گذشته چنانکه بدیها را بدیده می‌گیرند از نیکیها هم چشم نپوشند. نویسنده خود از کسانی هستم که از دیکتاتوری رضاشاه آسیب دیده‌ام. آشنایانم داستان بیرون آمدن مرا از عدلیه می‌دانند [1] و جز خدا کسی نمی‌داند که آن داستان چه زیانهایی را بزندگانی من زد. گذشته از آنکه در زمان سرشهربانی بودن آیرُم [2] در نتیجه‌ی یک بدگمانی بیجا ، نُه روز مرا در شهربانی نگه داشتند و همه‌ی کتابها و نوشته‌هایم را باداره‌ی آگاهی آورده و صفحه بصفحه جستجو کردند که بسیاری از آنها از میان رفت. [3]

با اینحال من بخود حق نمی‌دهم در گفتگو از کارهای رضاشاه باین رنجش و آزردگی دخالت دهم. تاکنون چند بار گفته‌ام و در اینجا هم می‌گویم : رضاشاه بایران نیکیهای بسیار کرد. خانخانی را از میان برداشت ، بیست سال کشور را ایمن و آسوده راه برد ، بآبادی تهران و دیگر جاها کوشید ، بانک ملی بنیاد نهاد ، نظام وظیفه اجرا کرد ، بمردم رخت یکسان پوشانید ، زنان را از چادر و پیچه بیرون آورد. اینها هر یکی در حدود خود کارهای بزرگ و سودمندی است که باید بنام آن پادشاه در تاریخ بماند.

اگر کسانی سمتقو و اقبال‌السلطنه و شیخ‌خزعل و جهانشاه‌خان و امیرعشایر و بسیار امثال اینان را که بودند و هر یکی در یک گوشه‌ی مملکت فرمانروایی می‌کردند فراموش ننموده‌اند معنی این گفته‌ها را بهتر خواهند فهمید.

ولی از آنسوی رضاشاه مشروطه را از میان برد ، دارالشورا [=پارلمان] را بی‌آبرو گردانید ، در زمان او احساسات آزادیخواهی و ایراندوستی خفه گردید ، بداخلاقی رو بفزونی رفت ، رضاشاه هنگامی بکار برخاست که می‌توانست احساسات آزادیخواهی و ایراندوستی را در مردم نیرومند گرداند و یک دسته از هوچیان و سودجویان را که درمیان آزادیخواهان پیدا شده و باعث آشفتگی کشور بودند از میان بردارد ، مشروطه را از راه حقیقت بجریان اندازد. خلاصه آنکه توده را بتکان آورد و یک نیرویی از آنها تولید گردانیده پشتیبان خود سازد. آن اختیاری را که بدستش افتاد می‌توانست در این راه بکار برد. ولی رضاشاه چون از هوچیان و آزادیخواهانِ دروغی رنجیدگی داشت بکینه‌ی آنها کوشید و مشروطه را از پا انداخت ، و اینبود انتخابات را سفارشی گردانید و از دارالشورا اختیار را گرفته قانونها را تابع اراده‌ی خود ساخت. همچنین در همه‌ی ادارات زور و چیرگی را بکار انداخت. اینها نیز زیانهای کوچکی نیست و من نمی‌دانم این بدبینی و دشمنی با مشروطه و توده در دل آن پادشاه از کجا و به چه انگیزه پدید آمده بود.

این یک داوری‌ایست که من به اجمال درباره‌ی آن شاه می‌کنم و پیداست که باین کوتاهی نباید اکتفا کرد و باید به یک داوری بهتر و مفصلتر برخاست. از آنسوی یک رشته جریانهای سیاسی بوده که مردم از آنها آگاه نشده‌اند و تا آنها بیرون نیاید و دانسته نشود داوری صورت درستی نخواهد داشت.

نویسنده به یک رشته‌ی کمی از آنها آگاهم و نیک می‌دانم که چه اهمیتی را داراست و چگونه ‌اندیشه‌ها و نظرها را تغییر تواند داد. اینست بسیار آرزومندم که آن حقایق بیرون آید و مردم آگاه گردند. ایکاش رضاشاه آن حوصله را داشتند که در آن زیستگاه خود که دور از ایران روز می‌گزارند حقایق تاریخی بیست‌ساله‌ی زمان سررشته‌داری خود را یادداشت کنند و یا کسی را بیادداشت کردن وادارند و این کمک را بتاریخ ایران دریغ ندارند.


🔹 پانوشتها :

1ـ نک. «زندگانی من» (ده سال در عدلیه و داستان بیرون آمدن من از عدلیه)

2ـ سرتیپ محمدحسین آیرم رئیس شهربانی حکومت رضاشاه از سال 1312 تا 1314. رکن‌الدین مختاری همان جایگاه را تا 1320 داشت. برای آگاهی بیشتر نک. دفتر «دفاع کسروی در دیوان کیفر»

3ـ از جمله نوشته‌هایی که ناپدید شده بخش یکم و دوم (از سه بخش) «دفتر روزگار» یا «تقویم هزاروسیصدوبیست ساله» است.


——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
سرتیپ محمدحسین آیرُم