پاکدینی ـ احمد کسروی
7.76K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 31ـ یکی از گمراهیها صوفیگریست (دو از دو)


پرچم : درباره‌ی صوفیگری به یک رشته گفتارهایی خواهیم برخاست. اما پرسشی که آقای رحیمی درباره‌ی جنگجویی صوفیان در زمان صفویان نموده‌اند باید دانست که شیخ‌صفی اردبیلی از خردمندان صوفیه بوده و اینست اصلاحاتی در سلسله‌ی خود پدید آورده.

صوفیان پی کاری رفتن را بد دانسته مفتخواری و بیکاری را شرط تصوف می‌شماردند و گدایی یک گونه ریاضتی در نزد ایشان بوده شیخ‌صفی آن را برداشت و پیروان او بیشترشان از پیشه‌وران و برزگران بودند. صوفیان زن نمی‌گرفتند و آن را بد می‌شماردند. این پیروانش را بزن گرفتن واداشت. باید گفت صوفیان این شیخ ، جداییهایی با صوفیان دیگر داشتند. سپس در زمان جانشینان او که بر شماره‌ی پیروان بسیار افزوده چند ایل بزرگ از ایلهای ترک خود را بآن خاندان بستند اینها از صوفیگری تنها نامش را داشتند وگرنه ریاضت نمی‌کشیدند ، ذکر خفی یا جلی نمی‌گفتند ، به چله نمی‌نشستند ، از باورهای صوفیگری از وحدت وجود و مانند آن بکلی ناآگاه بودند. راستی‌را باید گفت اینها بستگان خاندان صفوی بودند نه صوفی ، آن جنگها که می‌گویند در زمان پادشاهان صفوی در راه ایران کرده شده این ایلهای ترک کرده‌اند نه صوفیان.

ما از باورها و حال صوفیان نیک آگاهیم و می‌دانیم که یک صوفی آن همتی که بکوشد و نانی برای شکم خود پیدا کند ندارد چه رسد بجنگ و جانبازی. از سوی دیگر ما می‌دانیم که صوفیان باین جهان با دیده‌ی تحقیر می‌نگرند. در نظر آنها این جهان درخور سر فروآوردن نیست چه رسد بآنکه در راهش از جان درگذرند.

صوفیان در زمان مغول بفراوانی بودند و شما یکی را پیدا نخواهید کرد که بجنگ یا کوشش پرداخته باشد. یکی از مشایخ معروف آن زمان ابوبکر رازی بوده که بگفته‌ی خودش چون آمدن مغولان را شنیده شبانه با چند تن درویش گریخته و زنان و فرزندان خود را بدشمن بازگزارده که می‌گوید خبر رسید که همه را از تیغ گذرانیده‌اند.

اما کسانی که می‌گویند ما معنی صوفیگری را نمی‌دانیم بهتر است ایشان معنی آن را بما بفهمانند ما آنچه می‌دانستیم نوشته‌ایم. آنان اگر جز اینها می‌دانند بنویسند. ما بسیار می‌خواهیم که پیروان صوفیگری و دیگر دسته‌بندیها بگفته‌های ما پاسخ دهند و با دلیل ایرادهای ما را رد کنند. ما خود این را می‌خواهیم و چشم براهیم.

(پرچم روزانه شماره‌ی 188)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 5

🖌 کوشاد تلگرام

🔶 جُستار اعتماد ـ 1


تا اینجا سخن از حقایق رانده شد. جُستار دیگری که به آن باید پرداخت جستار اعتماد است. در این باره می‌توان به اندازه‌ی یک کتاب چیز نوشت. (1)

از این آغاز کنیم که اعتماد چیست؟! چگونه بدست می‌آید؟! در چه زمینه‌هایی نمایان می‌شود؟! به کی و چی اعتماد پیدا می‌کنیم؟!..

هستند کسانی که به جستار «اعتماد» پروای (توجه) لازم نکرده‌اند در حالی که جستار ارجداریست. اعتماد در بسیاری از زمینه‌های زندگی پدیدار می‌گردد و بنیاد همبستگیهای زندگانی است. برای مثال مردم به این اعتماد دارند که اسکناسی که می‌گیرند یا رقمی که در کارت بانکیشان می‌نشیند معتبر است و با آن می‌توانند از کالا و خدمات دیگران برخوردار شوند. در داد و ستدها ، فروشنده اعتماد دارد که خریدار کالا را گرفته نخواهد گریخت ، خریدار هم که پول یا کارت بانکیش را به فروشنده می‌دهد اعتماد دارد که او بیش از بهای کالا از آن نخواهد برداشت.

در یک زناشویی سالم ، زن و شوهرها در کارها و گفتگوها به یکدیگر اعتماد دارند. شاگرد به آموزگار این اعتماد را دارد که آموزشهایش راست است. ما به کتابهای درسیِ دانشی همچون ریاضی و فیزیک و شیمی اعتماد داریم که ناراست به ما نمی‌آموزند. گذشته از آنکه آموزشهای آنها در عمل راستی‌آزمایی شده ، هر گاه خود ما به یکی از آنها اعتماد نداشته به آزمایش برخیزیم راستیِ آنها را خواهیم دید.

اعتمادِ بجا گوهریست که دوستیهای ماندگار ، شراکتها و زناشوییها بر پایه‌ی آن بنیاد یافته و می‌یابد. همبستگیهای نزدیک میان همسایگان ، همشهریان و دیگر مردمان بر پایه‌ی آن بنیاد می‌یابد. مردمی که آسوده‌دلانه در رستورانها غذا می‌خورند اعتمادشان به بازرسان بهداشت محیط است. رانندگانی که با خودروی خود به راههای ناآشنای بیرون شهر درمی‌آیند جز در سایه‌ی اعتماد به راهداری و تابلوها و امن بودن راهها از راهزنان نیست. از اینگونه مثالها بسیار توان شمارد.

اگر این همبستگیها و آسوده‌دلیها را به ساختمانی ماننده دانیم ، اعتماد شالوده‌ی آن ساختمانست. اگر اعتماد نباشد این همبستگیها و آسوده‌دلیها استوار نخواهد ماند. مثلاً اگر در یک خانواده اعتماد میان اعضای آن نباشد ، خانه جز یک سقفی نیست که زیر آن زندگی بسر می‌برند.

باید دانست که ارزش هر چیزی هنگامی بهتر دانسته می‌گردد که از دسترس دور باشد. مثلاً همه شنیده‌ایم تندرستی چیز ارزشمندیست. ولی چون بیمار شویم و از تندرستی دور افتیم ، آن زمانست که ارج آن را نیک فهمیم. اعتماد نیز تا هست چندان بچشم نمی‌آید و ارجش دانسته نمی‌شود ولی چون نباشد یا کم باشد ، آنگاهست که گرانمایگیش نیک فهمیده می‌گردد. پس چه نیک گفته‌اند که اعتماد همچون هواست که تا هست بودنش را درنمی‌یابیم و چون نبود و نفس کشیدن به سختی افتاد ارج آن را درمی‌یابیم.

فراهم آمدن اعتماد به زمانی دراز و کوششهای بسیار نیازمندست. ولی از دست رفتنش آسان و در زمانی کوتاه انجام می‌گیرد.

اعتماد همچنین در ارزیابی متنها ، گفته‌ها و اخبار ، خود را نمایان می‌سازد. به کدام نوشته ، سخن و خبر باید اعتماد کرد ، به کدامیک نباید؟

یکی از جاهایی که جستار اعتماد نمایان می‌گردد آنجاست که ما خود ، آگاهی یکسره‌ای (مستقیم) نداریم. در چنین جاهایی چه می‌کنیم؟!..

بیماران نه به افراد عادی بلکه به پزشکان اعتماد می‌کنند. مدیران به مشاورانشان اعتماد می‌کنند. کسانی که آگاهی به یک دانشی ندارند به آگاهان آن دانش اعتماد می‌کنند.

به آنها بعنوان منبع یا مرجع ، اعتماد یافته‌ایم و از آنها سخن‌شنوی داریم. از پزشک درباره‌ درمان بیماریمان سخنشنوی داریم. به کتابهای دانشی اعتماد می‌کنیم زیرا نه تنها چیزی بضد آنها نشنیده‌ایم ، بوارونه بیش از همه تأیید شنیده‌ایم. به سازمانهای مرجع و معتبر دولتی همچون بهداشت ، راه ، هواشناسی ، آتش‌نشانی و مانندهای آن اعتماد می‌کنیم.

اعتماد را بیشتر «نسبی» دانسته و بکار می‌بریم. مثلاً می‌گوییم : «به پاسخهای فلان مشاور (یا کتاب یا خبرگزاری) تنها 60 درصد اعتماد دارم». نتیجه آنکه نه اعتماد صد درصد به سخنی یا نوشته‌ای درست است و نه بی‌اعتمادی صرف.

اعتماد را گذشته از درصد باید «موقتی» هم بدیده گرفت. چون شیوه‌ی زندگی پیاپی دیگر می‌گردد ، آدمیان هم همیشه به یک سان نیستند ، اعتماد به آنها نیز نمی‌تواند همیشگی باشد. اگر نیک بیندیشیم ، کلاهبرداری یکسره بر اعتمادِ نابجا بنیاد می‌یابد. یک کلاهبردار نخست می‌کوشد اعتماد کسانی را بخود بکشد. کلاهبرداری زمانی آغاز می‌شود که به ادعاهای کلاهبردار اعتماد بیجا کنند.

👇
همین پزشکی مدرن که ما بسیار بیشتر از دستورهای حکیم‌باشیها به آن اعتماد داریم و دهها بار زیانهای سیگار و کُشندگی آن را برایمان برشمارده‌اند و امروز دیگر بر همه آشکار گردیده ، در دهه‌ی 1950 سیگار را برای آرامش اعصاب سودمند می‌شمارد. پس دیده می‌شود که اعتماد نه تنها نسبی بلکه موقت هم هست.

چون سودهای اعتماد را دانستیم زیانهای بی‌اعتمادیِ بی‌اندازه روشنتر می‌گردد.


🔹 پانوشت :

(1) : اعتماد یکی از ستونهای اصلی «سرمایه‌ی اجتماعی» است و ما در نوشتارهامان از جمله دفتر «سرمایه‌ی اجتماعی ایرانیان» به این جستار درآمده نشان داده‌ایم که چگونه سرمایه‌ی اجتماعی یکی از عوامل اتحاد و در نتیجه نیرومندی یک توده می‌باشد. در چنان جستاری ارزشِ بیمانند اعتماد میان مردم و نیز میان مردم و حکومت نیک آشکار می‌گردد.

———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 32ـ خود نمی‌کوشند و بکوشش دیگران نیز رشک می‌برند (یک از دو)


در ایران کسان بسیاری هستند که هیچ کوششی در راه توده و کشور نمی‌کنند و از علاقه‌مندی بکشور و توده تنها بآن بس می‌کنند که در این مجلس و آن مجلس گله کنند ، و از حال مردم بد گویند و از کمی خواروبار و گرانی نرخها و نزدیک شدن جنگ و مانند اینها سخن رانده تأسف نمایند و بهمین کار اکتفا کنند. دسته‌ی انبوهی از مردم این حال را دارند و با این غفلت و نادانی روزگار بسر می‌دهند ، و این نمی‌دانند که وظایفی در گردن دارند و یک مردی چنانکه باید مقید بخاندان خود باشد و آسایش زن و فرزندان خود را فراهم گرداند باید مقید بکشور و توده‌ی خود نیز باشد و آزادی و آبادی کشور و آسایش و خرسندی توده را آرزوی خود شناخته در راه آن کوششهایی کند. بخصوص هنگامی که روزهای سختی برای کشور پیش می‌آید ، و بخصوص هنگامی که یک دسته‌ای بکوششهایی پرداخته‌اند که باید با آنان همدستی نماید. این نمی‌دانند که یک چنین واجبی نیز بگردن ایشانست که اگر انجام ندهند در اینجهان پست و بدنام و در آنجهان نزد خدای بزرگ شرمنده و گرفتار خواهند بود.

آری دسته‌ی انبوهی از مردم گرفتار این غفلت و نادانی هستند و بسیار شگفت است که گمان هیچ تقصیری بخود نمی‌برند و با یک پیشانی باز با آدم روبرو می‌شوند. بلکه در دلهای خود ما را که بچنین کوششی برخاسته‌ایم مورد نکوهش می‌سازند. این یک نمونه‌ی دیگریست که اینان معنی زندگی را نمی‌دانند و در چهل سالگی و پنجاه سالگی فهم و مایه‌ی کودکان را دارند ، بلکه اگر پرده‌پوشی ننماییم اینان ارزش آدمیگری را از دست داده خود را همپایه‌ی چهارپایان گردانیده‌اند. این شیوه‌ی زندگانی چهارپایانست که سر پایین انداخته می‌خورند و می‌نوشند و می‌خوابند و کام می‌گزارند و در اندیشه‌ی هیچی نبوده سرنوشت خود را حواله بحوادث می‌نمایند.

جای بسیار افسوسست که چنین انحطاطی رخ داده ، و افسوس‌آورتر از این آنست که کسانی باین اندازه هم بس نکرده نه تنها خود بکوششی نمی‌پردازند و بکوششهای ما همراهی نمی‌نمایند باین تلاشهای ما نیز رشک می‌برند و کینه‌ی ما را در دل جا می‌دهند ، و برخی از آنان از آزار و کارشکنی هم بازنمی‌ایستند و هر کجا کسی را از همراهان ما پیدا کردند خنجر زبان را تیز کرده همچون کژدم که از نیش زدن لذت می‌برد زخمهای پیاپی می‌زنند. گاهی نیز سالوسانه بنزد من می‌آیند و بنام دلسوزی زبان بشماتت باز می‌کنند و با این رفتار پست دلهای خود را از رشک و کینه تهی می‌گردانند.

چند روز پیش یکی بنزد من آمده می‌گوید : «بسیار لاغر شده‌اید» می‌گویم : من از نخست لاغر بودم و این چند روزه هم بیخوابیها لاغرترم گردانیده. می‌گوید : «نه! ... اصلاً شما زحمت بیهوده می‌کشید. این مردم که نخواهند شد ..» از این جمله مقصودش را دریافتم و جلوش را گرفته گفتم : شما با مردم چه کار دارید؟!.. از خودتان گفتگو کنید .. خودتان آیا می‌شوید یا نه؟!.. ما راه اصلاح را آن می‌دانیم که هر کسی نخست بخود پردازد. آیا تو خودت می‌خواهی نیک شوی یا نه؟! ما اکنون در مرحله‌ی پیراستن اندیشه‌ها می‌باشیم و می‌خواهیم نخست باین پراکندگیها چاره کنیم و اینست یک رشته حقایقی را با دلیلهای روشن انتشار می‌دهیم که در دلها جای گیرد و جانشین آن پندارهای پوچ و پراکنده گردد ـ بگو ببینم تو خودت این حقایق را پذیرفته‌ای یا نه؟!.. از خودت گفتگو کن ... از آنسوی تو از کجا می‌گویی این مردم نمی‌شوند؟!.. چه دلیلی باین گفته‌ی خود داری؟!.. تاکنون که آزمود که دید نشد؟!.. از هزار سال باین طرف در ایران کدام دسته‌ای برای اصلاح برخاسته‌اند؟!.. کدام کوششهایی در این باره بکار برده‌اند؟!..

👇
نگزاشت سخن من بپایان رسد و گفت : «خود شما نُه سالست می‌کوشید ، چه نتیجه برده‌اید؟!..» گفتم : چه نتیجه‌ای می‌خواستی ببریم؟!.. شما نتیجه را معنی کنید. ما نُه سالست می‌کوشیم و از کوششهای خود هم نتیجه برداشته‌ایم. ما با سوزن کوه می‌کنیم. ما درمیان چهارده کیش و چند مسلک و چند بدآموزی ایستاده می‌گوییم : باید همه‌ی اینها از دلها بیرون رود و حقایق جای آنها را گیرد و تاکنون آن توانسته‌ایم که آواز خود را بگوش ده‌ها هزار و صدها هزار کسان برسانیم و هزارها کسان را با خود همراه گردانیم. آیا این نتیجه نیست؟!.. اینکه چنین کوششی در برابر صدها فشار و کارشکنی و دشمنی پایداری نموده و از میان نرفته خود یک فیروزی بزرگی می‌باشد. شما اگر یک مرد بافهمی هستید و غرضی در دل ندارید ، ببینید دیگران در راه پیشرفت مقاصد خود (مقاصدی که در برابر اندیشه‌های ما بسیار بی‌ارزش است) چه تلاشها بکار می‌برند و چه جانفشانیها می‌نمایند. بیست و سی سال می‌کوشند و ملیونها جوان را بکشتن می‌دهند و باز نومید نمی‌گردند. شما می‌گویید ما چون در نُه سال بهمه‌ی مقاصد خود دست نیافته‌ایم این را دلیل نافیروزی شماریم و با شما هم‌آواز گردیده بگوییم : «این مردم نمی‌شوند!». ولی این یک چشمداشت بسیار بیخردانه‌ایست که از ما می‌کنید. بخصوص که ما نیک می‌دانیم این سخنان از دلهای پاک برنمی‌خیزد و آنچه شما و دیگران را باین گفته و مانندش وامی‌دارد جز رشک پلید و خودخواهی و نادانی نیست. اینها را گفته با تحقیر از پیش خود دورش راندم.

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 6

🖌 کوشاد تلگرام

🔶 جُستار اعتماد ـ 2


صدها تَن در مجلات ، کتابها و سخنرانیها درباره‌ی خورد و خواب و شیوه‌ی زندگی از جمله ورزش پندها می‌دهند ولی آیا به همه‌ی آنها می‌توان اعتماد کرد؟! آیا سراغ ندارید کسانی را که از پیروی به دستورهای این ناآگاهانِ آگاه‌نما به تن و روان خود آسیب زده‌اند؟!

اینها که از اعتماد گفتیم هنوز بخش ناگفته‌ی بس ارجمندی دارد که باید به آن نیز پرداخت. چگونگی آنکه ، اعتماد در یک توده و اجتماع حکم چسب میان مردمان را دارد که آنها را به یکدیگر همبسته و متحد نگاه می‌دارد که این خود از لازمه‌های نیرومندی یک توده است. وارونه‌ی آن نیز بی‌اعتمادی در یک اجتماع است که همچون خوره تار و پود توده را رفته‌رفته خورده می‌پوساند.

امروز که فضای مجازی پر شده از پندهای ناآگاهانه و دستورهای آسیب‌آور ، مردم بستوه آمده نمی‌دانند با این سیل پندها و اخبار و سخنان که راست و ناراست به هم آمیخته چه کنند. اعتمادِ صد درصد به فضای مجازی از روز نخست درست نبود. اکنون بیش از گذشته اعتماد به آن کاسته شده.

در آغاز پدیداری اینترنت ، بسیاری از مردم شادمانیها می‌کردند که در سایه‌ی آن دسترس به آگاهیها بسیار آسانتر از گذشته شده. در حالی که هرچه آشناتر شدیم دانستیم این نه راست است. چنین انگارید که دهها سال پیش یکی که در سمنان می‌نشسته اگر آگاهی‌ای که می‌خواسته از کتابخانه‌دارهای شخصی آنجا نمی‌یافته ناچار بوده برای جستجو به کتابخانه‌ی آستان در مشهد برود یا به تهران به کتابخانه‌های مجلس ، ملی یا دانشگاه تهران سر بزند. ولی امروز همان سمنانی می‌تواند با اینترنت از همان شهر بیشتر کتابخانه‌های نه تنها ایران بلکه جهان را جستجو کند.

در گذشته صد یک مردم کسان آگاهی بودند که چیز می‌نوشتند و چون به حقیقت پایبندی بیشتر داشتند کمتر ناراست را با راست می‌آمیختند. ولی امروز صد بلکه هزار برابر آن گفته‌ها ، نوشته‌ها ، پیکره‌ها (عکس) و فیلمها را می‌توانند از اینترنت بدست آورند که یک علتش آنست که امروز هر کسی با اندک سواد و آگاهی دسترس به اینترنت دارد و می‌تواند از هر جای معتبر یا نامعتبری سخنی یا پند و دستوری را ـ راست یا ناراست ـ برداشته در اینترنت و پیامرسانها بپراکند. روشنتر بگوییم : راستیها در میان خروارها سخن ناراست و بدآموزی مدفون شده است.

پس ما امروز می‌باید در میان انبوه آگاهیها هوش بگماریم و کوششها کرده عمر خویش تباه کنیم تا راست را از ناراستها بازشناسیم. گذشته از آنکه بدآموزیها و غلط‌آموزیها نیز چندین برابر گذشته‌ها شده. این گرفتاری بزرگی است که همه کس از آن نالان است. جای پرسش است ریشه‌ی این گرفتاری در کجاست؟!.. چاره در چیست؟!..

ما گرفتاری را نخست در بی‌پروایی به حقایق می‌دانیم. بسیاری از مردمان میان گمان و حقیقت جز اندک جدایی نمی‌گزارند. برای آزمایش ، شما در انجمنی بپرسید : «آیا مصریان در زندگی پیشترند یا پاکستانیها؟». می‌بینید کسانی هیچ جستجو نکرده ، آگاهی از آن دو توده بدست نیاورده به اظهار نظر و گمان برمی‌خیزند. بدتر آنکه کمتر کسی هم می‌پرسد : «اینها را از کجا می‌گویی؟!». در یک زمینه‌ای ناآگاهانه به سخن درآمدن یکی از رایجترین گرفتاریها در این کشورست.

پس شگفت نیست که سخنان مردم بیش از همه از روی گمان و کمتر از روی جستجو و پژوهش باشد. راستی را در میان ما ایرانیان حقیقت ارج خود را ندارد. اگر ما مردمِ حقیقتجویی بودیم گرفتاریهامان این اندازه نبود. بسیارند کسانی که بی‌آنکه به نتیجه‌ی سخنان خود بیندیشند زبان به گفتن می‌گشایند.

«یک مرد خردمندی که معنی آدمیگری را می‌داند و دربند نیک و بد می‌باشد سخن برای او مایه لازم دارد. باین معنی که تا دلیلی درمیان نباشد و اطمینان پیدا نکند تنها از روی گمان زبان بگفتن نگشاید ...». (پرچم روزانه شماره‌ی 172)


در اینجا چیزهایی بیاد می‌آید که جا دارد از جستار خود چندی کناره گیریم و به آنها بپردازیم. به دو بازگویی زیر بس می‌کنیم :
«... دیدم بدآموزیهای مادّیگری چنان تكانشان داده و گستاخشان گردانیده كه باید فرسنگها از آنان گریخت. ... دیگری كه او نیز استاد است به هر كار زشت و پستی می‌پرداخت. چون با كسانی كشاكشهای حزبی می‌داشت ، روزی دیدم دروغهایی بآنان می‌بست و چنین می‌گفت : «در مبارزه آدم باید از هیچ كاری بازنایستد! اساس زندگانی مبارزه است!»». (در پیرامون روان ، ص 9)


غرق شدن شادروان صمد بهرنگی در رود ارس را می‌دانید. در آن سالها هم یک دسته بودند که کمترین ارجی برای حقیقت نمی‌شناختند و بی‌آنکه به تأثیر دروغ در میان توده‌ پروا کنند گفتند : بهرنگی را ساواک کشت. انبوه مردم هم که نه جستجوگر و بینشور بلکه دهان‌بین و فریبخوار بودند همان را باور کردند. یکی از آن دروغسازان که افسوسمندانه از برجستگان توده بشمار می‌آمد و خود رمان هم می‌نوشت ، چنین گفته بود :

👇
«اما در باب صمد در این تردیدی نیست که غرق شده ، اما چون همه دلمان می‌خواهد که قصه بسازیم ، خب ، ساختیم دیگر»!


این خود مهارتی است که بتوان راست را از ناراست بازشناخت. عواملی در این مهارت دخالت دارد که از مهمترین آنها بینش و آگاهیهای عمومی است. کسانی زودتر فریب می‌خورند که آگاهیهاشان کمتر باشد.

امروز به این مهارت «بینش رسانه‌ای» می‌گویند. ما چون نمی‌خواهیم از سخن خود دور افتیم در اینجا به آن نمی‌پردازیم. همین اندازه بگوییم که این پرسشها به بازشناختن راستی از ناراستی بما یاری می‌کند :

1ـ کی این را گفته؟ (بدست آوردن اندازه‌ی دانش گوینده در آن زمینه و خوشنامی او)
2ـ‏ چه مدرکی نشان داده؟
‏3ـ خواستش از انتشار این سخنان چه بوده؟

———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 32ـ خود نمی‌کوشند و بکوشش دیگران نیز رشک می‌برند (دو از دو)


کسانی از آنان از مجادله لذت می‌برند و پافشاری دارند که بر سر هر گفتگویی بحث و جدل پیش آورند. تاکنون بارها گفته‌ایم ، خدا بآدمی خرد داده تا هر سخنی که شنید بداوری آن سپارد و اگر براست یافت بیدرنگ بپذیرد ، بارها گفته‌ایم : این پراکندگی اندیشه‌ها که شما گرفتارش هستید چاره‌ای جز این ندارد که حقایقی بیرون آید و این پندارهای پراکنده از میان رود و شما اگر رستگاری می‌خواهید باید از پذیرفتن حقایق سر بازنزنید ، بارها گفته‌ایم مجادله و پیکار هیچ نتیجه‌ای ندارد و جز نشان نادانی یک کسی نتواند بود ـ با این حال گروهی بجای آنکه سخنان ما را نیک بیندیشند و داوری کنند و اگر پرسشی پیدا کردند بنویسند و اگر ایرادی یافتند بپرسند تنها درپی آنند که یکی را از یاران ما بدست آورند و بمجادله و هیاهو پردازند و بلکه گفتگو را بزباندرازیها و عیب‌جوییهای شخصی بکشانند.

یکی از یاران می‌گوید : بمجلسی رفتم دیدم گفتگو از نوشته‌های شماست و بدگوییهایی می‌کنند. این یکی خاموش نگردیده آن دیگری بسخن می‌پردازد. من خود را ناآشنا نموده گفتم مطلب بر سر چیست؟.. این بدگویی به چه عنوانست؟.. گفتند او می‌گوید : شاعر نباشد ، صوفی نباشد ، فلسفه نباشد ، مذهب نباشد. گفتم : بهمین عبارتها نوشته است؟!.. یکی از ایشان که زباندارتر بود گفت : بهمین عبارتها ننوشته مطالب مفصلی نوشته که نتیجه‌اش این عبارتها می‌شود. گفتم خواهش می‌کنم یکی از نوشته‌های او را بمن نشان دهید. نخست گوش نمی‌دادند ولی چون ایستادگی نمودم رفتند و یک جلد کتاب «راه رستگاری» آوردند. من آن را گرفتم و قدری ورق زدم و گفتم : راست می‌گویید. این با صوفیگری و فلسفه و شعرای خراباتی و بسیار چیزهای دیگر مخالف است. ولی من می‌بینم برای هر مطلبی دلیلها می‌آورد پس بهتر است از این دلیلها گفتگو کنید که آیا راست است یا نه؟.. این را گفته آغاز کردم گفتار پانزدهم را که درباره‌ی صوفیگری است خواندن ، و چون چند جمله‌ای می‌خواندم می‌گفتم خوب باین چه باید گفت؟!.. اینکه دلیل می‌آورد؟.. بدینسان یک صفحه بیشتر را خواندم و بسیاری از حاضران نرم گردیدند و بخاموشی گراییدند. ولی یک تن بهیاهو برخاسته چنین گفت : این دلیلها برای خود او خوبست ما مجبور نیستیم که دلیلهای او را بپذیریم. گفتم عجب سخنی می‌شنوم. چطور مجبور نیستید دلیلها را بپذیرید؟!. مگر دلیل هندوانه یا خربزه‌ی دکان بقالست که شما مختار باشید بخرید یا نخرید؟!.. آن مردمی که خود را در پذیرفتن و نپذیرفتن دلیل آزاد شمارند و در برابر حقایق بهیاهوی پردازند سرنوشتشان همین باشد که درمیان بیست‌ملیون ، ده تن با یک اندیشه و باور پیدا نشود و در سختترین روزی نیز همدستی نتوانند ، و اینست همیشه در برابر حوادث شکست خورند و لگدمال دیگران گردند. دیدم با این سخن نیز رام نشد و این بار عنوانهای دیگری پیش آورد و اینبود رشته‌ی سخن را بریدیم و از مجلس برخاستم.

این نمونه‌ای از نادانیهای ایشانست. ببینید برای خودخواهی و کینه‌ورزی تا چه ‌اندازه از فهم و خرد دور می‌افتند : «ما مجبور نیستیم دلیلهای او را بپذیریم» بیهوده نیست که یک توده بدینسان خوار و بی‌ارج گردیده. بیهوده نیست که همچون حشرات لگدمال و نابود می‌گردد. این سزای آن پستیها و نادانیهاییست که ما یک نمونه‌اش را شرح می‌دهیم.

من بارها یادآوری کرده‌ام و بار دیگر یادآوری می‌کنم که با اینگونه کسان بگفتگو نباید پرداخت. همینکه کسی را دیدیم درپی فهمیدن حقایق نیست و گوش بدلیل نمی‌دهد باید بیکبار ازو چشم پوشید و رشته‌ی گفتگو را برید. یکی از چیزهایی که در آیین ما نارواست چَخِش (مجادله) می‌باشد که باید سخت پرهیز داشت بخصوص با نادانانی که ببدگوییها و عیبجویی‌های شخصی می‌پردازند. این نادانان پستتر از آنند که ما با ایشان سخنی رانیم. آری ما باید بنشر حقایق کوشیم و این را یک وظیفه‌ی خدایی شناسیم. ولی این وظیفه در جاییست که کسی را شایسته‌ی حقایق یابیم ، و اینگونه کسان کم نیستند. اگر تیره‌درونان دلیل‌ناپذیر فراوانند پاکدرونان راستی‌پژوه نیز کم نمی‌باشند. اینست باید از آن تیره‌درونان درگذریم و باین راستی‌پژوهان پردازیم.

(پرچم روزانه شماره‌های 191 و 192)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 7

🖌 کوشاد تلگرام

🔶 جُستار اعتماد ـ 3


اگر شما در زمینه‌ای آگاهیهای فراوان اندوخته باشید و ببینید کسی بی‌آنکه دانشی در آن باره دارد به سخنان غلطی برخاسته و شنوندگان را گیج و گمراه می‌گرداند ، آیا به تصحیح سخنانش برنمی‌خیزید؟! اگر ببینید کسی داستانی را که شما خود نیک می‌دانید ، برای دیگران بازمی‌گوید و در آن نکته‌هایی را نهان داشته یا به گزافه‌ آلوده یا سخنان «دست اندر کارانِ» داستان را دیگر می‌گرداند ، آیا رفتار او را بد نمی‌دانید؟!.. آیا به اعتراض برنمی‌خیزید؟!.

بیگمان رفتار کاربران در کاهش آگاهیهای غلط مؤثر است. افسوسمندانه بیشتر مردم از کنار آگاهیهای غلط چشم‌پوشانه می‌گذرند. حال آنکه اگر آگاهان وظیفه‌ی خود بدانند که تا جایی که می‌توانند در برابر ناآگاهان ایستادگی کنند ، همین کوشش به کاستن از آن ناراستها یاوری خواهد کرد.

هرچه یک مردمی به سودهایِ اعتماد بیشتر پی برند ، کمتر به کاری خواهند پرداخت که نتیجه‌اش کاستن از اعتماد مردم باشد. اعتماد چنانکه گفته شد گوهر بس گرانبهایی است. از زبان یک سرمایه‌دار بنام جهان گفته شده : «من آماده‌ام همه‌ی سرمایه‌ی خود را بدهم ولی اعتماد همگان ازآنِ من باشد».

در قانونهای کشورهای پیشگام جهان نشانه‌های بسیاری از کوشش به حفظ یا بهبود اعتماد می‌توان دید. مثلاً مراحل انتخابات و قانونگزاری در مجلس نمایندگان را در این کشورها تا توانسته‌اند روشن (شفاف) گردانیده‌اند تا مردم به سیستم سیاسی بی‌اعتماد نباشند. خواست اصلی سازمان FATF گزاردن استانداردهایی برای جلوگیری از پولشویی است که یکی از نتیجه‌های آن افزودن به اعتماد همگانیست. همچنان در برخی کشورها رسیدگیهای قضایی را آشکار (شفاف) گردانیده‌اند ، که خواست اصلی آن حفظ اعتماد همگانیست.

سودهای اعتماد و زیانهای بی‌اعتمادی بسیارند. ما درپی آن نیستیم که در اینجا به یکایک آنها بپردازیم. خواننده‌ی جویا خود می‌تواند از منابع معتبر یاد بگیرد.

باید دانست اعتماد مردم به همدیگر از رفتار و خویهای ستوده برخیزد ، از ناستودگی برنخیزد. برای مثال ، یکی از آنها رازداری است. به افرادی که رازدار نباشند کسی اعتماد نمی‌کند. گذشته از رازداری و امانتداری که عامل اعتماد در بسیاری مؤسسات و دستگاهها مانند بانکها و پیامرسانهاست ، یکی دیگر از ستودگیها وفاداری به حقیقت است. مثلاً شفافیت در رسیدگیهای قضایی و مراحل انتخابات که اعتماد مردم را به انتخابات سالم و دادگری در دستگاه قضایی برمی‌انگیزد ، از وفاداری به راستیها سرچشمه می‌گیرد. از اینروست که هرچه از راستیها دور شویم از اعتماد کاسته‌ایم. روشنتر بگوییم اعتماد همبستگی نزدیکی با رفتار حقیقتجویانه دارد.

آدمی در سرشت خود دوستار حقیقت است و راستی را به دروغ ترجیح می‌دهد. این خیم ستوده در آدمی نامهایی همچون راستی‌پرستی ، حقیقت‌جویی و آمیغ‌پژوهی دارد.

در بازنمودن پیشامدها و داستانها نیز این خیم آدمی نمودار است. می‌خواهد راست آنها را بداند. آن بچگانند که از دروغ و گزافه‌ها دلخوش می‌شوند : علاءالدین چراغی جادویی خرید که چون دست به آن مالید غولی از چراغ بیرون آمد تا آرزوهای او را برآورد. او با آن آرزوها به مال و داراک فراوان رسید ، بر روی قالی پرنده بسفرهایی پرداخت و توانست دل شاهزاده‌ای زیبا را بدست آورد. رستم که راه می‌رفته زمین می‌لرزیده ، بر پشت هر اسبی نشسته او را تاب وزن رستم نبوده تا سرانجام رَخش را یافته که توانسته به او سواری دهد. تیر آرش یک روز و نیم در راه بوده تا سرانجام در دوردستها به درختی نشسته. اگر چنین خویی در بزرگترها دیده شود ، ایشان را کسان رشد نایافته شماریم.

یک آدمی‌ای که روان درستی دارد همیشه درپی آنست که راستِ داستانها را جسته بدست آورد و از شاخ و برگ دادن به آنها پرهیزد. تاریخنویسان همین کوشش را دارند. ایشان همیشه بدنبال راستی داستانها و پیشامدهایند. اعتمادی که به تاریخ داریم نیز از همین راهست. پس کسانی که به داستانهای تاریخی پرداخته در آنها دست برده‌اند کسان ارجمندی نیستند. از اعتمادِ مردم سود جسته‌اند.

در هر کاری باید به داوری خرد گردن نهاد. اینکه کسانی به داستانهای تاریخی پرداخته آنها را با پنداربافیهای خود درآمیخته‌اند چنانکه راست از دروغ نتوان بازشناخت خرد از این کار بیزار است. گو آنکه در اروپا و کشورهای بنام جهان چنین گمراهی‌ای رواج دارد.

اینکه در اروپا و دیگر کشورها رماننویس و رمانخوان فراوان هست و به سینمای فیلمهای پنداری نیز سخت دلبسته‌اند ، از ناستودگیهاست. ما نباید خرد خود را ببازیم و چون ایشان در دانش و تکنولوژی پیشرفت کرده‌اند ، هر رفتار آنان را ستوده بشماریم.

در این باره ما در روزهای آینده جداگانه سخنانی خواهیم آورد تا زمینه هرچه روشنتر گردد.

———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 33ـ سازمان پرورش افکار لازم است (یک از یک)


گردآورنده : این نوشته در پاسخ بخواننده‌ای است که راه درمان خویهای بد مردم را پدید آوردن «سازمان پرورش افکار [1] » می‌نمود و آن را پیش می‌نهاد و همچنین دو تن دیگر که به خرابی وضع ادارات ایراد گرفته چاره نشان می‌دادند.


پرچم : آقای عمادی بدانند که ما با این کوششهای خود به «پرورش اندیشه‌ها» پرداخته‌ایم و بسازمان دیگری نیاز نیست. هر چیزی سرمایه لازم دارد. پرورش اندیشه‌ها بسته به آنست که یک دسته‌ای با اندیشه‌های راست و سودمند باشند و دست بهم داده ‌اندیشه‌های دیگران را نیز راست گردانند. شما اگر می‌خواهید یک سپاه مرتب و آراسته‌ای پدید آورید باید یک دسته افسرانی را که خود دانش و سرمایه دارند وادارید که هر کدام گروهی را از جوانان تربیت کنند و در فنون جنگی آموخته گردانند وگرنه راه دیگری نخواهید داشت. چنین انگارید که شما افسرانی ندارید ولی پافشاری می‌کنید که باید سپاهی ترتیب داده شود آیا چه نتیجه‌ای از این پیدا می‌شود جز از آنکه هر کس با یک ترتیب من‌درآورده‌ای گروهی را ورزیده گرداند و یک سپاهی پدید آید که جز بدرد مسخره و خنده نخورد. شما می‌گویید : «پرورش افکار» و هیچ نمی‌اندیشید که پرورندگان که‌ها باشند؟.. شگفتتر آنست که این داستان یک بار آزموده گردیده. در چند سال پیش یک دستگاهی بهمین نام پدید آوردند و خرجهای گزافی را بگردن گرفتند ولی چون سرمایه‌ای درمیان نبود نتیجه آن شد که بیست و سی تن بمیان افتادند و بمردم نطقهایی کردند : یکی از شاه‌پرستی سخن راند و در کشورِ مشروطه شاه را یگانه امیدگاه مردم نشان داد ، دیگری از پرورش ذوق (که ما هیچ نمی‌دانیم ذوق چیست؟) گفتگو کرد ، سومی از مقامات سعدی و حافظ سخن راند ، چهارمی ستایشهای گزافه‌آمیز از تیمور لنگ سروده او را «دارای اخلاق پیغمبری» نامید ، پنجمی از رادیو [2] گفتگو کرد ، ششمی از حجامت سخن راند و مردم را خندانید ... این شد نتیجه‌ی پرورش اندیشه‌ها و جز این نبایستی بود. چنانکه امروز هم اگر بخواهند از همان راه بیایند همان نتیجه را خواهند گرفت و جز پریشان‌گوییهای خنک سودی در دست نخواهد بود.

راه درست پرورش اندیشه‌ها همینست که ما حقایق مهمی را نشر می‌کنیم و این باعث است که صدها و هزارها مردان و جوانان باور و اندیشه یکی گردانند و سپس هر یکی در نوبت خود آموزگار توده باشند و همه را دارای یک اندیشه گردانند. آقای عمادی و دیگران نیز باید این راه را تقویت کنند و از این راه بکنار نروند.

آن گفتارهایی که آقایان حکمی‌زاده و محیط [3] درباره‌ی خرابی ادارات و راه چاره‌ی آنها نوشتند ما بنام همراهی بچاپ رسانیدیم وگرنه دوباره می‌گوییم تا کارها از ریشه درست نگردد تنها یک بخشی از آن درست نخواهد گردید. امروز با حال کنونی ، ادارات اصلاح‌پذیر نیست. یک توده‌ی اینچنانی اداراتش بهتر از آن نتواند بود.

آقایان محیط و حکمی‌زاده ایراد گرفته‌اند که بسیاری از کارکنان ادارات پول دولت را حرام و دزدیدن آن را بخود حلال می‌شمارند. این یک ایراد بزرگیست. از یک توده‌ی اینچنانی چشم رستگاری نتوان داشت ولی باید فراموش نساخت که این در اساس کیش آنهاست و این ایرادها که شما می‌گیرید اگر نتیجه دهد جز این نخواهد بود که از کیش [دست] بردارد و این زمان هم گرفتار مادّیگری گردیده باز دزدی را زشت نخواهد شمرد و اگر چاره بخواهیم راه آنست که معنی درست دین روشن گردد و این کیشها که خود گمراهیست از میان رود و این همانست که در جزو کوششهای ماست.

آقای عمادی هوادار جدی فرهنگ هستند. میگویند باید فرهنگ را تعمیم داد ولی هیچ اندیشیده‌اند که کدام فرهنگ؟.. اگر مقصودشان فرهنگ کنونیست نتیجه‌ی آن همانست که خودشان در همین گفتار شرح داده‌اند. اگر فرهنگ دیگری را می‌گویند آن که وجود ندارد و باید بکوشیم بوجود آوریم.

اینها را می‌نویسم و مقصودم آنست که آقایان شتاب در کار کنند و اندیشه‌های خود را بچیزهای جزیی صرف نکنند. راه نیکی همینست که ما پیش گرفته‌ایم و باید همه‌ی نیرو و توان خود را در این راه بکار بریم. ما اگر از همین یاران خود چند هزار تن آموزگار پدید آوریم خواهیم توانست همه‌ی اندیشه‌ها را اصلاح کنیم و این زمینه‌ی دیگر اصلاحات را فراهم خواهد گردانید. الحق باید در این راه کوشیم.

(پرچم روزانه شماره‌ی 192)

🔹 پانوشتها :

1ـ «سازمان پرورش افکار» اداره‌ای در زمان رضاشاه بود که مردم را به خواستها و تصمیمهای دولت آشنا می‌کرد و می‌کوشید با برگزاری سخنرانیها و جشنهایی ایشان را با دولت همراه و هم‌اندیشه گرداند.

2ـ همانا خواست «اهمیت رادیو» بوده. در آن هنگام هنوز ایران رادیو نداشت.

3ـ حکمی‌زاده همانست که کتاب «اسرار هزارساله» را نوشته. محیط نیز جوان روشن‌اندیشی بوده که در دادگاه «مقصران شهربانی» یکی از وکیلان او را گمارده بودند.


——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸