پاکدینی ـ احمد کسروی
7.76K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
13ـ اُنوره دو بالزاک
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 38ـ داوری توده (44) (یک از یک)


می‌گویند و عمل نمی‌کنند

کسانی طرفداری از شعرا می‌نمایند و الفاظ و عبارات پوچ بهم می‌بافند و برای اینکه مدعای خود را ثابت نمایند دلایل مضحکی می‌تراشند. این دلایل باندازه‌ای نحیف است که هر شنونده‌ی عاقلی نمی‌تواند از خنده جلوگیری نماید. دیروز در جمعی بودم با وجود اینکه تمام حاضرین از جوانان تحصیل کرده و بقول خودشان آشنا به تمدن جدید بودند یکی شروع به تعریف و تمجید از خیام نموده و اشعار سراپا پوچ آن را به رخ حاضرین می‌کشید و از قیافه‌ی بشاشش معلوم بود که از خواندن چند مصرع پوچ که ابداً بدرد هیچ کس نمی‌خورد لذت می‌برد و میان گفتار خود هی احسنت و زنده‌باد بود که خرج می‌نمود و ایران را بوجود یک چنین فیلسوف عظیم‌الشأن مفتخر می‌دانست. تعجب در اینجاست که تمام سامعین با کمال میل و رغبت گوش داده و کسی نگفت که چرا وقت عزیز ما را باین مهملات می‌گذرانی. من که یکی از مخالفین جدی شعرا و سخنان زهرآگین آنها هستم طاقت نیاورده مهر خموشی از لب برداشته گفتم برادر تو اینقدر مداحی از خیام پنداری خود نموده و مقام معنوی او را بالاتر از تمام دانشمندان قرار دادی چه دلیلی به این گفته‌های خود داری؟ گفت : «چیزی که عیان است چه محتاج بیان است» گفتم چیزی که عیان است و از اشعارش معلوم می‌گردد شخص جالب توجه شما مرد[ی] لاابالی و بی‌قید بوده و عمر خود را به عیاشی و باده‌گساری گذرانده و جز یکمشت کلمات پوچ بیادگار نگذاشته است.

بدون اینکه جواب بگفته‌های من بدهد شروع بخواندن این بیت نمود :

ما راست همی‌رویم و تو کج بینی
رو چاره‌ی دیده کن رها کن ما را

گفتم چطور مگر چشمهایم از تشخیص کلماتی که در دیوان خیام چاپ گردیده عاجز است یا آنها را عوضی می‌بیند یا گوشهایم این گفتارهای بی‌معنی شما را نمی‌شنود؟.

بعد از خنده‌ای طولانی جواب داد چشم بصیرت تو کور است ، گوش هوشت از شنیدن معنی و مفهوم سخنان من عاجز است.

گفتم اگر لطفاً آن چیزهایی را که چشم بصیرت شما دیده و گوش هوش شما شنیده است برایم شرح دهید خیلی ممنون می‌گردم.

جواب داد عمرهای کوتاه ما از شصت و هفتاد تجاوز نمی‌نماید آن هم اگر در یک محیط آرام زندگی کنیم تا چه رسد حالا که بزندگی فردا اعتماد نداریم باید از زندگی حداکثر استفاده را بنماییم خوش باشیم گوشه‌ی آرامی پیدا نموده لب جویی بدست آوریم بزنیم و بنوشیم عمری بی‌غم بسر آریم.

گفتم بسم‌الله بفرمایید کراوات قشنگ و مال خارجه را باز نموده و کت شیکت را به یکی از مستمندان بدهید یک جبّه از پارچه‌های مندرس تهیه نموده به طرف خارج شهر بروید و مشغول خوشگذرانی خود شوید.

گفت با وضعیت فعلی نمی‌شود. گفتم مگر کسی مانع می‌شود؟ جواب داد کسی مانع نمی‌شود ولی من نمی‌کنم.

گفتم پس کاری که نمی‌کنی و بی‌معنی است چرا اینقدر پافشاری می‌نمایی که خوب جلوه‌گر سازی.

بقیه‌ی مذاکرات را نمی‌نویسم. با این مختصر معلوم می‌گردد که طرفداری از شعرا یک مرض روحی است و الا هیچ کس حاضر نمی‌شود که زندگی خود را کاملاً موافق دستورهای شعرا نماید و امید است که طبیب اجتماعی آقای کسروی این مرض مزمن را ریشه‌کن سازند و کاخ موهومی شعر را ویران نمایند.

تبریز ـ عباس کاظمی

پرچم : این یک نمونه‌ایست که جوانان از آشنایی خود بشعرهای خراباتیان و بنوشته‌های پراکنده‌ی روزنامه‌ها چه ‌اندیشه‌هایی در مغز خود می‌آکنند و چه فلسفه‌های خنکی برای زندگی خود برمی‌گزینند. یکی از بدآموزیهایی که درمیان جوانان رواج دارد همینهاست که آن جوان در گفتگوهای خود شرح داده که باید آن را فلسفه‌ی بی‌غیرتی نامید.

یک نکته‌ای که باید فراموش نگردد آنست که علت رواج تند شعرهای خیام و حافظ درمیان جوانان همینست که بسیاری از آنان بدآموزیهای این دو شاعر را با دلخواه و هوس خود سازگار می‌یابند. این بسیار لذت دارد که به یک جوان عیاشی بگویند اندیشه‌ی گذشته و آینده همه را رها کن و زحمتی بخود راه نده و پروای کشور و توده نکن و دم را غنیمت دانسته خوش باش. بگفته‌ی عامیان هم تجارت است و هم زیارت ، هم زمینه‌ی خوشگذرانی و بی‌غیرتی را تهیه می‌کند و هم نامش فلسفه است و می‌توان در مجالس نشست و با پیشانی باز گفتگو از آن کرد.

ولی چنانکه گفتیم بیاری آفریدگار پاک و بخواست او ریشه‌ی همه‌ی این نادانیها را خواهیم برانداخت. گذشت آنکه هر کسی از ایراد گرفتن بخیام یا حافظ بترسد و در برابر سخنان بیخردانه‌ی آنان ناگزیر از به‌به و آفرین باشد.

گذشت آنکه کسانی بخواهند با هیاهو و کولیگری جلو منطق را گیرند. بخواست آفریدگار پرده را دریدیم و اینک هنگام آن رسیده است که یک گام دیگری برداریم و همه‌ی این کتابها را بآتش کشیم و خاکسترش را بباد دهیم.

(پرچم روزانه شماره‌ی 212)

——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ جنبش کتابسوزان ـ 1

🔶آغاز سخن


بسیاری از خوانندگان از جنبش کتابسوزان که کسروی بپا داشت و پاکدینان برآنند هرچه گسترده‌ترش گردانند ، آگاهند. کسانی این را شنیده ، نافهمیده و نیندیشیده رنجیدگی نموده‌اند ولی از میان این رنجیدگان یک تن (آری ، یک تن) هم ندیده‌ایم درپی آن باشد که ما در این باره چه می‌گوییم و آنگاه اگر سخنان ما راست نیست ، گفتاری یا کتابی نویسد و گفته‌های ما را در این زمینه آورده ایرادهایی را که به آنها دارد نویسد یا در سخنرانی‌ای گوید.

بسا کسانی گویند در هفتاد سالی که ایران با خودکامگی و سانسور روبرو بوده ، کسی نمی‌یارسته در این زمینه سخنی بگوید یا بنویسد. بسیار خوب ، درباره‌ی بیست سال اخیر چه گوییم که با بنیاد یافتن اینهمه کانالهای تلویزیونی بیرون کشور یا پایگاههای اینترنتی که سخنرانان یا نویسندگان می‌توانستند بدستیاری آنها آزادانه سخن گویند ، هیچکس به این زمینه‌ نپرداخته است؟!.

رو تُرش گردانیدن و چهره‌ در هم کشیدن ، یا «کتابسوزان را سوزانیدن فرهنگ» دانستن یا به سخنانی مانند این پرداختن پاسخی به سخنان ما نتواند بود (bud ، سبک شده‌ی بودن). این تنها نشان دهنده‌ی کم‌ژرفایی اندیشه‌های آن کسان است.

ما سخنان خود را بار دیگر می‌آوریم و چشم داریم خردمندان ایران و جهان در این باره بداوری برخیزند.

«این کار را چرا می‌کنیم؟.. کتابها را چرا می‌سوزانیم؟.. برای اینکه آنها را سرچشمه‌ی بدبختیها می‌شناسیم و بیاری خدا و بخواست او بخشکانیدن آن سرچشمه می‌کوشیم.
کسانی بما ایراد گرفته رنجیدگی می‌نمایند. می‌گویم : از رنجیدگی چه برخیزد؟!. بهتر است بسخنان ما گوش دهید و با ما بداوری بنشینید که ‌اگر حق با شماست ، ما دست از این رفتار برداریم. وگرنه شما نیز با ما همدستی کنید.
ما باین کار بیمقدمه برنخاسته‌ایم. ما سالهاست در این راه می‌کوشیم و تاکنون صد گفتار بیشتر نوشته ‌این نشان داده‌ایم که مایه‌ی بدبختی این مردم اندیشه‌های پریشان و بدآموزی‌های فراوانیست که در کتابها و مغزها جا گرفته. این را با دلیل‌های بسیار ، روشن گردانیده‌ایم.
سپس چون بکوشش پرداخته می‌خواهیم بیاری آفریدگار جهان ریشه‌ی آن بدآموزیها را براندازیم در آن راهست که بنابود کردن کتابها می‌کوشیم و هرچه را بدست آوردیم بآتش می‌کشیم. دوباره می‌گویم : این کار را با خواست خدا می‌کنیم.
کنون شما هر سخنی دارید بگویید. آیا این توده را بدبخت و گرفتار می‌دانید؟!. اگر می‌دانید انگیزه‌ی آن چیست؟!. ...». (دفتر یکم دیماه و داستانش)
👇
«چنانکه بارها گفته‌ایم ما این کار را از روی هوس ، یا از راه تندروی ، یا بنام ستیزه با این و آن نمی‌کنیم. بلکه از روی فهم و بینش این رفتار را برگزیده‌ایم و هوده‌ی[نتیجه] بزرگی از آن می‌خواهیم.
کسانی چون می‌شنوند ما کتابها را بآتش می‌اندازیم دهانشان باز می‌ماند. چه کنند بیچارگان! تاکنون از زیان این کتابها آگاه نشده‌اند. در نزد آنان این کتابها سرچشمه‌ی فرهنگ و دانش است.
آنان کسانیند که درماندگی و بدبختی توده را با دیده می‌بینند و خود نیز در آن بدبختی گرفتارند ، و با این حال تاکنون نیندیشیده‌اند که سرچشمه‌ی آن درماندگی و بدبختی چیست؟!.
ولی ما نیک می‌دانیم که آنچه توده‌های شرقی را باین روز انداخته گمراهیهای گوناگون و درهمیست که از هزار سال باز رواج داشته و مغزها را پر گردانیده ، و چون می‌کوشیم که آن گمراهیها براندازیم ، ناچاریم که کتابها را که سرچشمه‌ی آنهاست از میان برداریم. این کار ما درست ماننده‌ی «پلشت‌روبی»[= ضدعفونی] است که پزشکان می‌کنند. آنان هنگامی که به بیماری می‌پردازند تنها به بهبود او بس نکرده بخانه‌ای که خوابگاه او می‌بوده و به رختها و دیگر کاچالش[اثاث خانه] نیز می‌پردازند و آنها را از میکروبها پاک می‌گردانند. ما نیز همان کار را می‌کنیم. بلکه ما آتش به زایشگاه میکروبها می‌زنیم.
کسانی می‌گویند : از آن کتابها هزار نسخه بچاپ رسیده. چند نسخه را که شما بسوزانید چه نتیجه تواند بود؟!. می‌گویم : امروز آغاز کار است و خواهد رسید روزی که پشته‌ها افرازیم و همه را در یکجا آتش زنیم. آنگاه این سوزاندن دشمنی نشان دادنست ، بیزاری جستنست. یک نتیجه‌ی این آن خواهد بود که مردم به بدی این کتابها پی برند و آن پرده‌ی ناآگاهی از جلو چشمشان برداشته شود.
یکی نیز می‌گوید : در اروپا کتابهای بدتر از این چاپ شود و کسی هم نسوزاند. خود مردم باید نیک باشند. می‌گویم : ما را با اروپا چه کار است؟! ما باید با اندیشه و فهم خود چاره بدردها کنیم. آنگاه کی در اروپا چنین کتابهایی هست؟!.. اگر در اروپا کسی کتابی نویسد و این بدآموزیهای زهرآلود صوفیگری یا خراباتیگری یا شیعیگری یا مانند اینها را بگنجاند او را دیوانه شمارند و آسوده‌اش نگزارند. در اروپا اگر هم کتابهای بدی بچاپ رسد هیچکس بمردم درس بیغیرتی نخواهد داد. هیچ یکی نخواهد گفت : «پروای آینده نکنید ، در اندیشه‌ی گذشته نباشید ، دم را فرصت شمارده بمستی بکوشید». هیچیکی نخواهد گفت : «پی کار و پیشه‌ای نروید ، نان از گدایی بخورید و بتهذیب نفس کوشید».
شگفتتر آنکه می‌گوید : «باید خود مردم نیک باشند». او نمی‌داند که نیکی مردم در دست خودشان نیست. ما اگر می‌خواهیم مردم نیک باشند باید از راهش بنیکی آنها بکوشیم ، و راه همینست که از گمراهیها و نادانیها بیرونشان آوریم و کتابهای زیانمند را از دسترسشان دور گردانیم.
این سخن او بآن می‌ماند که پزشکی که دستور «پلشت‌روبی» می‌دهد یکی ایراد گرفته بگوید :
«اینها برای چیست؟!.. مردم باید خودشان بیماری نگیرند».
این یک خویی در ایرانیانست که هر کاری که دیدند و هر سخنی که شنیدند نافهمیده و نااندیشیده خُرده گیرند. می‌خواهند خود را بنمایند و برتری فروشند. اینست باین گونه گفته‌های بسیار پوچ می‌پردازند.
چیزیست بسیار روشن : از هزار سال باز در ایران و کشورهای اسلامی پیاپی بدآموزیها پدید آمده :
شیعیگری ، باطنیگری ، جبریگری ، صوفیگری ، فلسفه‌ی یونان ، خراباتیگری ، علی‌اللهیگری ، شیخیگری ، بهاییگری ، و اینها که هر یک گمراهی دیگری می‌بوده کم‌کم بهم درآمیخته و یک رشته پندارهای درهم گیج‌کننده‌ای پیدا شده ، و همه‌ی آنها بکتابها درآمده و از آنها بمغزها راه یافته ، و همانست که مایه‌ی درماندگی توده‌های بدبخت شرقی گردیده. اکنون که اندیشه‌های اروپایی بشرق رسیده ، اینها نیز نیک و بد درهم است ، و آنگاه با پندارهای گیج کننده‌ی کهن شرقی بهم می‌آمیزد و هرچه بدتر می‌گردد.
باز می‌گویم : سرچشمه‌ی بدبختی شرقیان اینهاست که باید از میان رود. امروز جوانان که سر می‌افرازند گرفتار اینها می‌شوند و بیشتر ایشان بیکبار تباه می‌گردند. اینست ما چنانکه از یکسو آمیغهای[حقایق] زندگی را می‌پراکنیم همچنان باید باین کتابها پرداخته بنابودی آنها کوشیم. ...». (دفتر یکم دیماه 1322)


(این نوشتار دنباله دارد)
.
ا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
64%
آری
29%
نه
7%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
روزبه یکم دیماه خجسته باد
پاکدینی ـ احمد کسروی
Video
✴️ نیایش پاکدینی

ای آفرنده‌ی خورشید و ماه ، ای پدیدآورنده‌ی جهان ، نامت بلند بادا

آفریدگارا بزرگتر از آنی که ما توانیم شناخت ، بلندتر از آنی که توانیم دریافت.

خواست تُست که جهان را پدید آورده ، دست تُست که آن را براه انداخته.

پروردگارا به هستیت خَستُوانیم ، به یگانگی و توانایی و داناییت می‌شناسیم ، در راه خواست تو می‌کوشیم ، از این شاهراهی که بروی ما گشاده‌ای سپاس می‌گزاریم.

خدایا بنامت درفش افراشته «خدا با ماست»گویان ، پا براه می‌گزاریم :
تا توانیم خواهیم کوشید ، بدشواریها پروا نخواهیم نمود ، از رنج و گزند رو نخواهیم برتافت.

آفریدگارا جهانیست آشفته و بیراه : گمراهیها دسته‌ها بسته ، آز و ستم سپاه‌ها آراسته ، بتخانه‌ها سر برافراشته ، دلها تیره گردیده ، آدمیان خویِ ددان گرفته‌اند.

آفریدگارا بگمراهیها خواهیم رزمید ، با آز و ستم خواهیم جنگید ، بتخانه‌ها خواهیم برانداخت ، و آن پشتیبانی و راهنماییهای تُست که ما را فیروز خواهد گردانید.

نامت بلند بادا ای آفرنده‌ی خورشید و ماه
ستاره‌ی پاکدینی
درفش پاکدینی
✴️ نامه‌ای از یک خواننده

[کسروی] چقدر در ارتباط با توجیه عملشان راجع به علت و فوائد سوزاندن کتاب‌های ظاله سخن گفتند ... چقدر این مرد بزرگ از نظر روحی زجر کشیدند ، تاسف و تاثر بیشتر در این است که بسیاری نه بمناسبت درک نکردن فوائد این کار بلکه تنها بجهت حسد به دانش بیکران و ابتکارات و پشتکار این مرد بزرگ بوده که با ایشان بمخالفت برمی‌خاستند.
بهرام

کوشاد تلگرام : این بخشی از نامه‌ی امروز یکی از خوانندگان ماست که چون در هواداری از کتابسوزان نوشته‌اند در اینجا آوردیم. از سَهِشهای [احساسات] گرم ایشان سپاسمندیم.

از خوانندگان خواهانیم چه به هواداری و چه در ایراد به این جنبش از نوشتن دریغ نکنند. ما قول می‌دهیم نوشته‌هایی را که در ایراد به این جنبش بنویسند در کانال بیاوریم. اگر پاسخی داشت بدهیم و اگر ایرادها خردپذیر و حق با ایشان بود ، از این جنبش دست بازداریم. نویسندگان باید برای ایرادهاشان دلیل بیاورند و خواستشان روشنی حقایق باشد.
✴️(جنبش کتابسوزان ـ 2)

🔶 چه کتابهایی را می‌سوزانیم؟.. چرا می‌سوزانیم؟..

درباره‌ی این جنبش که پاکدینان در راهش می‌کوشند تاکنون از دیگران جز هایهوی ، رنجیدگی و سخنان بیپا شنیده نشده. این یکی از اندوههاست که در این کشور یک جنبشی که روی داده مردم یا دست کم برجستگان توده بجای آنکه نزدیک آمده بجستجو پردازند و بکوشند راست آن را بدست آورند و معنی‌اش را دریافته ، هرچه خرد راه ‌نمود پیروی از آن کنند بدینسان دور ایستاده به نمودنِ احساسات یا روشنتر گوییم : تنها به هایهوی و رنجیدگی می‌پردازند.

کسروی کوششهایش را در زمینه‌ی زندگانی توده‌ای (اصول اجتماعی) با نوشتن کتاب آیین و پس از آن با بنیادگزاشتن مهنامه‌ی پیمان آغازید و سپس روزنامه‌ی پرچم را بیرون داد و رویهم‌رفته سیزده سال به بازنمودن حقایق زندگانی از یکسو و علتهای درماندگی و زبونی ایرانیان از دیگر سو کوشید. چون علت آن زبونیها و درماندگیها از بدآموزیهاییست که در میان توده رواج دارد و سرچشمه‌ی بدآموزیها و گمراهیها نیز بیش از همه در کتابهای زیانمند بازمانده از دوره‌ی مغول می‌باشد اینبود او و یارانش به این نتیجه رسیدند که رهایی این مردم از آلودگیها بستگی بسیار به نابود گردانیدن کتابهای زیانمند دارد.

«ما باین کار بیمقدمه برنخاسته‌ایم. ما سالهاست در این راه می‌کوشیم و تاکنون صد گفتار بیشتر نوشته ‌این نشان داده‌ایم که مایه‌ی بدبختی این مردم اندیشه‌های پریشان و بدآموزی‌های فراوانیست که در کتابها و مغزها جا گرفته. این را با دلیل‌های بسیار ، روشن گردانیده‌ایم».


از اینرو کتابسوزان میوه‌ی چندین سال کوشش به بازنمودن حقایق به ایرانیان بوده و اینست بی‌آنکه به زمینه‌های چنین جنبشی بپردازیم سخن راندن از آن نارسا خواهد بود.

برای آنکه این جنبش روشنی بیشتری بخود گیرد از کتاب دادگاه کوتاهشده‌ی گفتار یکم آن را یاد می‌کنیم. این گفتارِ دامنه‌داریست و خوانندگان باید با حوصله و باریک‌بینی بخوانند. ما آن را به تکه‌های کوتاهتری بخش کرده خواهیم آورد. لیکن این را بگوییم که در پایان این رشته گفتارها شما دو زمینه‌ی بس ارجمند و دانشی را خواهید دانست : 1) تاریخچه‌ی کوتاهی از بیداری ایرانیان و کوششهایی که برای اصلاحات نموده‌اند. 2) کاربرد روانشناسی تربیتی در شناخت گرفتاریها و علت پس‌ماندگی ایرانیان. همچنین علتهای شکست ایرانیان در برابر مغول را اشاره‌وار خواهید دید که در کتابهای دیگر پاکدینی به آنها بگشادگی پرداخته شده.

هر دوی این زمینه‌ها از گرانمایه‌ترین حقایق و پایه‌ی بسیاری از گفتارهای پاکدینی است.
👇
🔸چه کتابهایی را می‌سوزانیم؟.. چرا می‌سوزانیم؟..

«یکی از دستاویزهایی که بدخواهان ما پیدا کرده‌اند ، و راستش آنست که افزار هو کردن بدستشان افتاده داستان «کتابسوزان» است. در توده‌ای که فهمها و خردها بیکاره شده واژه‌های ناشنیده افزار نیکی برای برآغالانیدن [=تحریک کردن] مردم تواند بود. کسانی همانکه می‌شنوند « فلان دسته کتابسوزان کرده‌اند» یا «کتاب سوزانیده‌اند» بیکبار برمی‌آغالند و با یک خشمی می‌پرسند : « کتاب سوزانیده‌اند؟!. عجب مردمانیند؟!. کتاب را هم می‌سوزانند؟!..» ، و از همان دم کینه‌ی ما را به دل می‌گیرند. دیگر جایی باز نمی‌ماند که بپرسند : « کدام کتابها را می‌سوزانند؟.. سخنشان چیست؟..» بویژه که می‌شنوند که از کتابهای سوخته شده دیوان حافظ و کلیات سعدی و مفاتیح الجنان و جامع الدعوات است ، بویژه که برخی بدخواهان از دروغ بستن نیز باز نایستاده چنین می‌پراکنند[= انتشار] که ما « قرآن» را نیز می‌سوزانیم.
...
در آن روزها من نزد هر وزیری می‌رفتم و با هر کسی از سران اداره‌ها دیدار می‌کردم ، می‌دیدم با دلی پر از کینه به سخن می‌پردازند و نام « کتابسوزان» را چنان می‌برند که تو گفتیی سخن از « کشتار» یک شهر می‌رانند.
...
اینست من می‌خواهم در اینجا آن را به داوری گزارم. می‌خواهم روشن گردانم که « کتابسوزان چیست؟. ما چه کتابهایی را می‌سوزانیم؟.. چرا می‌سوزانیم؟.. چه دستاویزی برای این کار می‌داریم؟..». اینها را یکایک بازنمایم.
... من ناچارم سخن را از یک جای دوری آغاز کنم و زمینه‌ای سازم و آنگاه بسر گفتگو بیایم. خوانندگان از درازی سخن رنجیده نگردند.
همه می‌دانند توده‌ی ایران گرفتار و بدحالست. بیست ملیون [1] مردم در کشور چند هزارساله بدترین زندگانی را می‌دارند. از صدوپنجاه سال پیش این توده از هر پیشامدی سرشکسته و شرمنده بیرون آمده ، پیاپی گوشه‌های کشور خود را از دست داده. اکنون هم از توده‌های پس افتاده‌ی جهان بشمار است و آبرویی در میان توده‌ها نمی‌دارد ، و ما که در این کشوریم می‌بینیم که در زندگی نیز از آسایش و خوشی برخوردار نمی‌باشند و بیشتر خانواده‌ها با بدبختی و تیره‌روزی دست به گریبانند.
از شصت و هفتاد سال پیش در این توده تکانی پدید آمده و مردانی بوده‌اند که دلهاشان به حال این مردم سوخته در جستجوی چاره بوده‌اند.
... چنانکه در تاریخ مشروطه نوشته شده در تهران دو سید (بهبهانی و طباطبایی) جلو افتادند و با کوششهای مردانه‌ی خود دستگاه مشروطه را در ایران برپا گردانیدند.
این کوشندگان ، چه از دسته‌ی ملایان و چه از میان توده ، بیگمان می‌بودند که چاره‌ی دردهای ایران مشروطه و قانون اساسیست ، و این بود شادی بسیار می‌نمودند و جشنهای پرشکوهی پیاپی برپا می‌گردانیدند و تلگرافهای «شادباش» فراوان از شهری به شهری می‌فرستادند. در انجمن تبریز و پارلمان تهران بارها سپاسگزاری از تندی پیشرفت ایران می‌نمودند. بارها این نیم شعر را به زبان می‌راندند : « این طفل یک شبه ره صد ساله می‌رود». بارها در روزنامه‌ها ستایش از «نجابت ایرانیان» و اینکه مشروطه را با آن زودی پذیرفتند و پا به دایره‌ی « ملل متمدنه» گزاردند می‌نوشتند. مردان سالخورده اندوه آن می‌داشتند که زود خواهند مُرد و نخواهند دید آن را که ایران پس از چند سال بهشت برین خواهد گردید».

[1] : با آگاهیهایی که امروز هست جمعیت ایران در 1323 که این کتاب چاپ شده میان 17 تا 20ملیون برآورد شده است.

(این نوشتار دنباله دارد)
Forwarded from انجمن کتاب سودمند
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
86%
آری
10%
نه
5%
نه ، دلیلش را برایتان می‌نویسم.