📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 38ـ داوری توده (44) (یک از یک)
میگویند و عمل نمیکنند
کسانی طرفداری از شعرا مینمایند و الفاظ و عبارات پوچ بهم میبافند و برای اینکه مدعای خود را ثابت نمایند دلایل مضحکی میتراشند. این دلایل باندازهای نحیف است که هر شنوندهی عاقلی نمیتواند از خنده جلوگیری نماید. دیروز در جمعی بودم با وجود اینکه تمام حاضرین از جوانان تحصیل کرده و بقول خودشان آشنا به تمدن جدید بودند یکی شروع به تعریف و تمجید از خیام نموده و اشعار سراپا پوچ آن را به رخ حاضرین میکشید و از قیافهی بشاشش معلوم بود که از خواندن چند مصرع پوچ که ابداً بدرد هیچ کس نمیخورد لذت میبرد و میان گفتار خود هی احسنت و زندهباد بود که خرج مینمود و ایران را بوجود یک چنین فیلسوف عظیمالشأن مفتخر میدانست. تعجب در اینجاست که تمام سامعین با کمال میل و رغبت گوش داده و کسی نگفت که چرا وقت عزیز ما را باین مهملات میگذرانی. من که یکی از مخالفین جدی شعرا و سخنان زهرآگین آنها هستم طاقت نیاورده مهر خموشی از لب برداشته گفتم برادر تو اینقدر مداحی از خیام پنداری خود نموده و مقام معنوی او را بالاتر از تمام دانشمندان قرار دادی چه دلیلی به این گفتههای خود داری؟ گفت : «چیزی که عیان است چه محتاج بیان است» گفتم چیزی که عیان است و از اشعارش معلوم میگردد شخص جالب توجه شما مرد[ی] لاابالی و بیقید بوده و عمر خود را به عیاشی و بادهگساری گذرانده و جز یکمشت کلمات پوچ بیادگار نگذاشته است.
بدون اینکه جواب بگفتههای من بدهد شروع بخواندن این بیت نمود :
ما راست همیرویم و تو کج بینی
رو چارهی دیده کن رها کن ما را
گفتم چطور مگر چشمهایم از تشخیص کلماتی که در دیوان خیام چاپ گردیده عاجز است یا آنها را عوضی میبیند یا گوشهایم این گفتارهای بیمعنی شما را نمیشنود؟.
بعد از خندهای طولانی جواب داد چشم بصیرت تو کور است ، گوش هوشت از شنیدن معنی و مفهوم سخنان من عاجز است.
گفتم اگر لطفاً آن چیزهایی را که چشم بصیرت شما دیده و گوش هوش شما شنیده است برایم شرح دهید خیلی ممنون میگردم.
جواب داد عمرهای کوتاه ما از شصت و هفتاد تجاوز نمینماید آن هم اگر در یک محیط آرام زندگی کنیم تا چه رسد حالا که بزندگی فردا اعتماد نداریم باید از زندگی حداکثر استفاده را بنماییم خوش باشیم گوشهی آرامی پیدا نموده لب جویی بدست آوریم بزنیم و بنوشیم عمری بیغم بسر آریم.
گفتم بسمالله بفرمایید کراوات قشنگ و مال خارجه را باز نموده و کت شیکت را به یکی از مستمندان بدهید یک جبّه از پارچههای مندرس تهیه نموده به طرف خارج شهر بروید و مشغول خوشگذرانی خود شوید.
گفت با وضعیت فعلی نمیشود. گفتم مگر کسی مانع میشود؟ جواب داد کسی مانع نمیشود ولی من نمیکنم.
گفتم پس کاری که نمیکنی و بیمعنی است چرا اینقدر پافشاری مینمایی که خوب جلوهگر سازی.
بقیهی مذاکرات را نمینویسم. با این مختصر معلوم میگردد که طرفداری از شعرا یک مرض روحی است و الا هیچ کس حاضر نمیشود که زندگی خود را کاملاً موافق دستورهای شعرا نماید و امید است که طبیب اجتماعی آقای کسروی این مرض مزمن را ریشهکن سازند و کاخ موهومی شعر را ویران نمایند.
تبریز ـ عباس کاظمی
پرچم : این یک نمونهایست که جوانان از آشنایی خود بشعرهای خراباتیان و بنوشتههای پراکندهی روزنامهها چه اندیشههایی در مغز خود میآکنند و چه فلسفههای خنکی برای زندگی خود برمیگزینند. یکی از بدآموزیهایی که درمیان جوانان رواج دارد همینهاست که آن جوان در گفتگوهای خود شرح داده که باید آن را فلسفهی بیغیرتی نامید.
یک نکتهای که باید فراموش نگردد آنست که علت رواج تند شعرهای خیام و حافظ درمیان جوانان همینست که بسیاری از آنان بدآموزیهای این دو شاعر را با دلخواه و هوس خود سازگار مییابند. این بسیار لذت دارد که به یک جوان عیاشی بگویند اندیشهی گذشته و آینده همه را رها کن و زحمتی بخود راه نده و پروای کشور و توده نکن و دم را غنیمت دانسته خوش باش. بگفتهی عامیان هم تجارت است و هم زیارت ، هم زمینهی خوشگذرانی و بیغیرتی را تهیه میکند و هم نامش فلسفه است و میتوان در مجالس نشست و با پیشانی باز گفتگو از آن کرد.
ولی چنانکه گفتیم بیاری آفریدگار پاک و بخواست او ریشهی همهی این نادانیها را خواهیم برانداخت. گذشت آنکه هر کسی از ایراد گرفتن بخیام یا حافظ بترسد و در برابر سخنان بیخردانهی آنان ناگزیر از بهبه و آفرین باشد.
گذشت آنکه کسانی بخواهند با هیاهو و کولیگری جلو منطق را گیرند. بخواست آفریدگار پرده را دریدیم و اینک هنگام آن رسیده است که یک گام دیگری برداریم و همهی این کتابها را بآتش کشیم و خاکسترش را بباد دهیم.
(پرچم روزانه شمارهی 212)
——————————
🖌 احمد کسروی
🔸 38ـ داوری توده (44) (یک از یک)
میگویند و عمل نمیکنند
کسانی طرفداری از شعرا مینمایند و الفاظ و عبارات پوچ بهم میبافند و برای اینکه مدعای خود را ثابت نمایند دلایل مضحکی میتراشند. این دلایل باندازهای نحیف است که هر شنوندهی عاقلی نمیتواند از خنده جلوگیری نماید. دیروز در جمعی بودم با وجود اینکه تمام حاضرین از جوانان تحصیل کرده و بقول خودشان آشنا به تمدن جدید بودند یکی شروع به تعریف و تمجید از خیام نموده و اشعار سراپا پوچ آن را به رخ حاضرین میکشید و از قیافهی بشاشش معلوم بود که از خواندن چند مصرع پوچ که ابداً بدرد هیچ کس نمیخورد لذت میبرد و میان گفتار خود هی احسنت و زندهباد بود که خرج مینمود و ایران را بوجود یک چنین فیلسوف عظیمالشأن مفتخر میدانست. تعجب در اینجاست که تمام سامعین با کمال میل و رغبت گوش داده و کسی نگفت که چرا وقت عزیز ما را باین مهملات میگذرانی. من که یکی از مخالفین جدی شعرا و سخنان زهرآگین آنها هستم طاقت نیاورده مهر خموشی از لب برداشته گفتم برادر تو اینقدر مداحی از خیام پنداری خود نموده و مقام معنوی او را بالاتر از تمام دانشمندان قرار دادی چه دلیلی به این گفتههای خود داری؟ گفت : «چیزی که عیان است چه محتاج بیان است» گفتم چیزی که عیان است و از اشعارش معلوم میگردد شخص جالب توجه شما مرد[ی] لاابالی و بیقید بوده و عمر خود را به عیاشی و بادهگساری گذرانده و جز یکمشت کلمات پوچ بیادگار نگذاشته است.
بدون اینکه جواب بگفتههای من بدهد شروع بخواندن این بیت نمود :
ما راست همیرویم و تو کج بینی
رو چارهی دیده کن رها کن ما را
گفتم چطور مگر چشمهایم از تشخیص کلماتی که در دیوان خیام چاپ گردیده عاجز است یا آنها را عوضی میبیند یا گوشهایم این گفتارهای بیمعنی شما را نمیشنود؟.
بعد از خندهای طولانی جواب داد چشم بصیرت تو کور است ، گوش هوشت از شنیدن معنی و مفهوم سخنان من عاجز است.
گفتم اگر لطفاً آن چیزهایی را که چشم بصیرت شما دیده و گوش هوش شما شنیده است برایم شرح دهید خیلی ممنون میگردم.
جواب داد عمرهای کوتاه ما از شصت و هفتاد تجاوز نمینماید آن هم اگر در یک محیط آرام زندگی کنیم تا چه رسد حالا که بزندگی فردا اعتماد نداریم باید از زندگی حداکثر استفاده را بنماییم خوش باشیم گوشهی آرامی پیدا نموده لب جویی بدست آوریم بزنیم و بنوشیم عمری بیغم بسر آریم.
گفتم بسمالله بفرمایید کراوات قشنگ و مال خارجه را باز نموده و کت شیکت را به یکی از مستمندان بدهید یک جبّه از پارچههای مندرس تهیه نموده به طرف خارج شهر بروید و مشغول خوشگذرانی خود شوید.
گفت با وضعیت فعلی نمیشود. گفتم مگر کسی مانع میشود؟ جواب داد کسی مانع نمیشود ولی من نمیکنم.
گفتم پس کاری که نمیکنی و بیمعنی است چرا اینقدر پافشاری مینمایی که خوب جلوهگر سازی.
بقیهی مذاکرات را نمینویسم. با این مختصر معلوم میگردد که طرفداری از شعرا یک مرض روحی است و الا هیچ کس حاضر نمیشود که زندگی خود را کاملاً موافق دستورهای شعرا نماید و امید است که طبیب اجتماعی آقای کسروی این مرض مزمن را ریشهکن سازند و کاخ موهومی شعر را ویران نمایند.
تبریز ـ عباس کاظمی
پرچم : این یک نمونهایست که جوانان از آشنایی خود بشعرهای خراباتیان و بنوشتههای پراکندهی روزنامهها چه اندیشههایی در مغز خود میآکنند و چه فلسفههای خنکی برای زندگی خود برمیگزینند. یکی از بدآموزیهایی که درمیان جوانان رواج دارد همینهاست که آن جوان در گفتگوهای خود شرح داده که باید آن را فلسفهی بیغیرتی نامید.
یک نکتهای که باید فراموش نگردد آنست که علت رواج تند شعرهای خیام و حافظ درمیان جوانان همینست که بسیاری از آنان بدآموزیهای این دو شاعر را با دلخواه و هوس خود سازگار مییابند. این بسیار لذت دارد که به یک جوان عیاشی بگویند اندیشهی گذشته و آینده همه را رها کن و زحمتی بخود راه نده و پروای کشور و توده نکن و دم را غنیمت دانسته خوش باش. بگفتهی عامیان هم تجارت است و هم زیارت ، هم زمینهی خوشگذرانی و بیغیرتی را تهیه میکند و هم نامش فلسفه است و میتوان در مجالس نشست و با پیشانی باز گفتگو از آن کرد.
ولی چنانکه گفتیم بیاری آفریدگار پاک و بخواست او ریشهی همهی این نادانیها را خواهیم برانداخت. گذشت آنکه هر کسی از ایراد گرفتن بخیام یا حافظ بترسد و در برابر سخنان بیخردانهی آنان ناگزیر از بهبه و آفرین باشد.
گذشت آنکه کسانی بخواهند با هیاهو و کولیگری جلو منطق را گیرند. بخواست آفریدگار پرده را دریدیم و اینک هنگام آن رسیده است که یک گام دیگری برداریم و همهی این کتابها را بآتش کشیم و خاکسترش را بباد دهیم.
(پرچم روزانه شمارهی 212)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ جنبش کتابسوزان ـ 1
🔶آغاز سخن
بسیاری از خوانندگان از جنبش کتابسوزان که کسروی بپا داشت و پاکدینان برآنند هرچه گستردهترش گردانند ، آگاهند. کسانی این را شنیده ، نافهمیده و نیندیشیده رنجیدگی نمودهاند ولی از میان این رنجیدگان یک تن (آری ، یک تن) هم ندیدهایم درپی آن باشد که ما در این باره چه میگوییم و آنگاه اگر سخنان ما راست نیست ، گفتاری یا کتابی نویسد و گفتههای ما را در این زمینه آورده ایرادهایی را که به آنها دارد نویسد یا در سخنرانیای گوید.
بسا کسانی گویند در هفتاد سالی که ایران با خودکامگی و سانسور روبرو بوده ، کسی نمییارسته در این زمینه سخنی بگوید یا بنویسد. بسیار خوب ، دربارهی بیست سال اخیر چه گوییم که با بنیاد یافتن اینهمه کانالهای تلویزیونی بیرون کشور یا پایگاههای اینترنتی که سخنرانان یا نویسندگان میتوانستند بدستیاری آنها آزادانه سخن گویند ، هیچکس به این زمینه نپرداخته است؟!.
رو تُرش گردانیدن و چهره در هم کشیدن ، یا «کتابسوزان را سوزانیدن فرهنگ» دانستن یا به سخنانی مانند این پرداختن پاسخی به سخنان ما نتواند بود (bud ، سبک شدهی بودن). این تنها نشان دهندهی کمژرفایی اندیشههای آن کسان است.
ما سخنان خود را بار دیگر میآوریم و چشم داریم خردمندان ایران و جهان در این باره بداوری برخیزند.
🔶آغاز سخن
بسیاری از خوانندگان از جنبش کتابسوزان که کسروی بپا داشت و پاکدینان برآنند هرچه گستردهترش گردانند ، آگاهند. کسانی این را شنیده ، نافهمیده و نیندیشیده رنجیدگی نمودهاند ولی از میان این رنجیدگان یک تن (آری ، یک تن) هم ندیدهایم درپی آن باشد که ما در این باره چه میگوییم و آنگاه اگر سخنان ما راست نیست ، گفتاری یا کتابی نویسد و گفتههای ما را در این زمینه آورده ایرادهایی را که به آنها دارد نویسد یا در سخنرانیای گوید.
بسا کسانی گویند در هفتاد سالی که ایران با خودکامگی و سانسور روبرو بوده ، کسی نمییارسته در این زمینه سخنی بگوید یا بنویسد. بسیار خوب ، دربارهی بیست سال اخیر چه گوییم که با بنیاد یافتن اینهمه کانالهای تلویزیونی بیرون کشور یا پایگاههای اینترنتی که سخنرانان یا نویسندگان میتوانستند بدستیاری آنها آزادانه سخن گویند ، هیچکس به این زمینه نپرداخته است؟!.
رو تُرش گردانیدن و چهره در هم کشیدن ، یا «کتابسوزان را سوزانیدن فرهنگ» دانستن یا به سخنانی مانند این پرداختن پاسخی به سخنان ما نتواند بود (bud ، سبک شدهی بودن). این تنها نشان دهندهی کمژرفایی اندیشههای آن کسان است.
ما سخنان خود را بار دیگر میآوریم و چشم داریم خردمندان ایران و جهان در این باره بداوری برخیزند.
«این کار را چرا میکنیم؟.. کتابها را چرا میسوزانیم؟.. برای اینکه آنها را سرچشمهی بدبختیها میشناسیم و بیاری خدا و بخواست او بخشکانیدن آن سرچشمه میکوشیم.
کسانی بما ایراد گرفته رنجیدگی مینمایند. میگویم : از رنجیدگی چه برخیزد؟!. بهتر است بسخنان ما گوش دهید و با ما بداوری بنشینید که اگر حق با شماست ، ما دست از این رفتار برداریم. وگرنه شما نیز با ما همدستی کنید.
ما باین کار بیمقدمه برنخاستهایم. ما سالهاست در این راه میکوشیم و تاکنون صد گفتار بیشتر نوشته این نشان دادهایم که مایهی بدبختی این مردم اندیشههای پریشان و بدآموزیهای فراوانیست که در کتابها و مغزها جا گرفته. این را با دلیلهای بسیار ، روشن گردانیدهایم.
سپس چون بکوشش پرداخته میخواهیم بیاری آفریدگار جهان ریشهی آن بدآموزیها را براندازیم در آن راهست که بنابود کردن کتابها میکوشیم و هرچه را بدست آوردیم بآتش میکشیم. دوباره میگویم : این کار را با خواست خدا میکنیم.
کنون شما هر سخنی دارید بگویید. آیا این توده را بدبخت و گرفتار میدانید؟!. اگر میدانید انگیزهی آن چیست؟!. ...». (دفتر یکم دیماه و داستانش)
👇
«چنانکه بارها گفتهایم ما این کار را از روی هوس ، یا از راه تندروی ، یا بنام ستیزه با این و آن نمیکنیم. بلکه از روی فهم و بینش این رفتار را برگزیدهایم و هودهی[نتیجه] بزرگی از آن میخواهیم.
کسانی چون میشنوند ما کتابها را بآتش میاندازیم دهانشان باز میماند. چه کنند بیچارگان! تاکنون از زیان این کتابها آگاه نشدهاند. در نزد آنان این کتابها سرچشمهی فرهنگ و دانش است.
آنان کسانیند که درماندگی و بدبختی توده را با دیده میبینند و خود نیز در آن بدبختی گرفتارند ، و با این حال تاکنون نیندیشیدهاند که سرچشمهی آن درماندگی و بدبختی چیست؟!.
ولی ما نیک میدانیم که آنچه تودههای شرقی را باین روز انداخته گمراهیهای گوناگون و درهمیست که از هزار سال باز رواج داشته و مغزها را پر گردانیده ، و چون میکوشیم که آن گمراهیها براندازیم ، ناچاریم که کتابها را که سرچشمهی آنهاست از میان برداریم. این کار ما درست مانندهی «پلشتروبی»[= ضدعفونی] است که پزشکان میکنند. آنان هنگامی که به بیماری میپردازند تنها به بهبود او بس نکرده بخانهای که خوابگاه او میبوده و به رختها و دیگر کاچالش[اثاث خانه] نیز میپردازند و آنها را از میکروبها پاک میگردانند. ما نیز همان کار را میکنیم. بلکه ما آتش به زایشگاه میکروبها میزنیم.
کسانی میگویند : از آن کتابها هزار نسخه بچاپ رسیده. چند نسخه را که شما بسوزانید چه نتیجه تواند بود؟!. میگویم : امروز آغاز کار است و خواهد رسید روزی که پشتهها افرازیم و همه را در یکجا آتش زنیم. آنگاه این سوزاندن دشمنی نشان دادنست ، بیزاری جستنست. یک نتیجهی این آن خواهد بود که مردم به بدی این کتابها پی برند و آن پردهی ناآگاهی از جلو چشمشان برداشته شود.
یکی نیز میگوید : در اروپا کتابهای بدتر از این چاپ شود و کسی هم نسوزاند. خود مردم باید نیک باشند. میگویم : ما را با اروپا چه کار است؟! ما باید با اندیشه و فهم خود چاره بدردها کنیم. آنگاه کی در اروپا چنین کتابهایی هست؟!.. اگر در اروپا کسی کتابی نویسد و این بدآموزیهای زهرآلود صوفیگری یا خراباتیگری یا شیعیگری یا مانند اینها را بگنجاند او را دیوانه شمارند و آسودهاش نگزارند. در اروپا اگر هم کتابهای بدی بچاپ رسد هیچکس بمردم درس بیغیرتی نخواهد داد. هیچ یکی نخواهد گفت : «پروای آینده نکنید ، در اندیشهی گذشته نباشید ، دم را فرصت شمارده بمستی بکوشید». هیچیکی نخواهد گفت : «پی کار و پیشهای نروید ، نان از گدایی بخورید و بتهذیب نفس کوشید».
شگفتتر آنکه میگوید : «باید خود مردم نیک باشند». او نمیداند که نیکی مردم در دست خودشان نیست. ما اگر میخواهیم مردم نیک باشند باید از راهش بنیکی آنها بکوشیم ، و راه همینست که از گمراهیها و نادانیها بیرونشان آوریم و کتابهای زیانمند را از دسترسشان دور گردانیم.
این سخن او بآن میماند که پزشکی که دستور «پلشتروبی» میدهد یکی ایراد گرفته بگوید :
«اینها برای چیست؟!.. مردم باید خودشان بیماری نگیرند».
این یک خویی در ایرانیانست که هر کاری که دیدند و هر سخنی که شنیدند نافهمیده و نااندیشیده خُرده گیرند. میخواهند خود را بنمایند و برتری فروشند. اینست باین گونه گفتههای بسیار پوچ میپردازند.
چیزیست بسیار روشن : از هزار سال باز در ایران و کشورهای اسلامی پیاپی بدآموزیها پدید آمده :
شیعیگری ، باطنیگری ، جبریگری ، صوفیگری ، فلسفهی یونان ، خراباتیگری ، علیاللهیگری ، شیخیگری ، بهاییگری ، و اینها که هر یک گمراهی دیگری میبوده کمکم بهم درآمیخته و یک رشته پندارهای درهم گیجکنندهای پیدا شده ، و همهی آنها بکتابها درآمده و از آنها بمغزها راه یافته ، و همانست که مایهی درماندگی تودههای بدبخت شرقی گردیده. اکنون که اندیشههای اروپایی بشرق رسیده ، اینها نیز نیک و بد درهم است ، و آنگاه با پندارهای گیج کنندهی کهن شرقی بهم میآمیزد و هرچه بدتر میگردد.
باز میگویم : سرچشمهی بدبختی شرقیان اینهاست که باید از میان رود. امروز جوانان که سر میافرازند گرفتار اینها میشوند و بیشتر ایشان بیکبار تباه میگردند. اینست ما چنانکه از یکسو آمیغهای[حقایق] زندگی را میپراکنیم همچنان باید باین کتابها پرداخته بنابودی آنها کوشیم. ...». (دفتر یکم دیماه 1322)
(این نوشتار دنباله دارد)
.
ا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
65%
آری
31%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
پاکدینی ـ احمد کسروی
Video
✴️ نیایش پاکدینی
ای آفرندهی خورشید و ماه ، ای پدیدآورندهی جهان ، نامت بلند بادا
آفریدگارا بزرگتر از آنی که ما توانیم شناخت ، بلندتر از آنی که توانیم دریافت.
خواست تُست که جهان را پدید آورده ، دست تُست که آن را براه انداخته.
پروردگارا به هستیت خَستُوانیم ، به یگانگی و توانایی و داناییت میشناسیم ، در راه خواست تو میکوشیم ، از این شاهراهی که بروی ما گشادهای سپاس میگزاریم.
خدایا بنامت درفش افراشته «خدا با ماست»گویان ، پا براه میگزاریم :
تا توانیم خواهیم کوشید ، بدشواریها پروا نخواهیم نمود ، از رنج و گزند رو نخواهیم برتافت.
آفریدگارا جهانیست آشفته و بیراه : گمراهیها دستهها بسته ، آز و ستم سپاهها آراسته ، بتخانهها سر برافراشته ، دلها تیره گردیده ، آدمیان خویِ ددان گرفتهاند.
آفریدگارا بگمراهیها خواهیم رزمید ، با آز و ستم خواهیم جنگید ، بتخانهها خواهیم برانداخت ، و آن پشتیبانی و راهنماییهای تُست که ما را فیروز خواهد گردانید.
نامت بلند بادا ای آفرندهی خورشید و ماه
ای آفرندهی خورشید و ماه ، ای پدیدآورندهی جهان ، نامت بلند بادا
آفریدگارا بزرگتر از آنی که ما توانیم شناخت ، بلندتر از آنی که توانیم دریافت.
خواست تُست که جهان را پدید آورده ، دست تُست که آن را براه انداخته.
پروردگارا به هستیت خَستُوانیم ، به یگانگی و توانایی و داناییت میشناسیم ، در راه خواست تو میکوشیم ، از این شاهراهی که بروی ما گشادهای سپاس میگزاریم.
خدایا بنامت درفش افراشته «خدا با ماست»گویان ، پا براه میگزاریم :
تا توانیم خواهیم کوشید ، بدشواریها پروا نخواهیم نمود ، از رنج و گزند رو نخواهیم برتافت.
آفریدگارا جهانیست آشفته و بیراه : گمراهیها دستهها بسته ، آز و ستم سپاهها آراسته ، بتخانهها سر برافراشته ، دلها تیره گردیده ، آدمیان خویِ ددان گرفتهاند.
آفریدگارا بگمراهیها خواهیم رزمید ، با آز و ستم خواهیم جنگید ، بتخانهها خواهیم برانداخت ، و آن پشتیبانی و راهنماییهای تُست که ما را فیروز خواهد گردانید.
نامت بلند بادا ای آفرندهی خورشید و ماه
✴️ نامهای از یک خواننده
[کسروی] چقدر در ارتباط با توجیه عملشان راجع به علت و فوائد سوزاندن کتابهای ظاله سخن گفتند ... چقدر این مرد بزرگ از نظر روحی زجر کشیدند ، تاسف و تاثر بیشتر در این است که بسیاری نه بمناسبت درک نکردن فوائد این کار بلکه تنها بجهت حسد به دانش بیکران و ابتکارات و پشتکار این مرد بزرگ بوده که با ایشان بمخالفت برمیخاستند.
بهرام
کوشاد تلگرام : این بخشی از نامهی امروز یکی از خوانندگان ماست که چون در هواداری از کتابسوزان نوشتهاند در اینجا آوردیم. از سَهِشهای [احساسات] گرم ایشان سپاسمندیم.
از خوانندگان خواهانیم چه به هواداری و چه در ایراد به این جنبش از نوشتن دریغ نکنند. ما قول میدهیم نوشتههایی را که در ایراد به این جنبش بنویسند در کانال بیاوریم. اگر پاسخی داشت بدهیم و اگر ایرادها خردپذیر و حق با ایشان بود ، از این جنبش دست بازداریم. نویسندگان باید برای ایرادهاشان دلیل بیاورند و خواستشان روشنی حقایق باشد.
[کسروی] چقدر در ارتباط با توجیه عملشان راجع به علت و فوائد سوزاندن کتابهای ظاله سخن گفتند ... چقدر این مرد بزرگ از نظر روحی زجر کشیدند ، تاسف و تاثر بیشتر در این است که بسیاری نه بمناسبت درک نکردن فوائد این کار بلکه تنها بجهت حسد به دانش بیکران و ابتکارات و پشتکار این مرد بزرگ بوده که با ایشان بمخالفت برمیخاستند.
بهرام
کوشاد تلگرام : این بخشی از نامهی امروز یکی از خوانندگان ماست که چون در هواداری از کتابسوزان نوشتهاند در اینجا آوردیم. از سَهِشهای [احساسات] گرم ایشان سپاسمندیم.
از خوانندگان خواهانیم چه به هواداری و چه در ایراد به این جنبش از نوشتن دریغ نکنند. ما قول میدهیم نوشتههایی را که در ایراد به این جنبش بنویسند در کانال بیاوریم. اگر پاسخی داشت بدهیم و اگر ایرادها خردپذیر و حق با ایشان بود ، از این جنبش دست بازداریم. نویسندگان باید برای ایرادهاشان دلیل بیاورند و خواستشان روشنی حقایق باشد.
✴️(جنبش کتابسوزان ـ 2)
🔶 چه کتابهایی را میسوزانیم؟.. چرا میسوزانیم؟..
دربارهی این جنبش که پاکدینان در راهش میکوشند تاکنون از دیگران جز هایهوی ، رنجیدگی و سخنان بیپا شنیده نشده. این یکی از اندوههاست که در این کشور یک جنبشی که روی داده مردم یا دست کم برجستگان توده بجای آنکه نزدیک آمده بجستجو پردازند و بکوشند راست آن را بدست آورند و معنیاش را دریافته ، هرچه خرد راه نمود پیروی از آن کنند بدینسان دور ایستاده به نمودنِ احساسات یا روشنتر گوییم : تنها به هایهوی و رنجیدگی میپردازند.
کسروی کوششهایش را در زمینهی زندگانی تودهای (اصول اجتماعی) با نوشتن کتاب آیین و پس از آن با بنیادگزاشتن مهنامهی پیمان آغازید و سپس روزنامهی پرچم را بیرون داد و رویهمرفته سیزده سال به بازنمودن حقایق زندگانی از یکسو و علتهای درماندگی و زبونی ایرانیان از دیگر سو کوشید. چون علت آن زبونیها و درماندگیها از بدآموزیهاییست که در میان توده رواج دارد و سرچشمهی بدآموزیها و گمراهیها نیز بیش از همه در کتابهای زیانمند بازمانده از دورهی مغول میباشد اینبود او و یارانش به این نتیجه رسیدند که رهایی این مردم از آلودگیها بستگی بسیار به نابود گردانیدن کتابهای زیانمند دارد.
از اینرو کتابسوزان میوهی چندین سال کوشش به بازنمودن حقایق به ایرانیان بوده و اینست بیآنکه به زمینههای چنین جنبشی بپردازیم سخن راندن از آن نارسا خواهد بود.
برای آنکه این جنبش روشنی بیشتری بخود گیرد از کتاب دادگاه کوتاهشدهی گفتار یکم آن را یاد میکنیم. این گفتارِ دامنهداریست و خوانندگان باید با حوصله و باریکبینی بخوانند. ما آن را به تکههای کوتاهتری بخش کرده خواهیم آورد. لیکن این را بگوییم که در پایان این رشته گفتارها شما دو زمینهی بس ارجمند و دانشی را خواهید دانست : 1) تاریخچهی کوتاهی از بیداری ایرانیان و کوششهایی که برای اصلاحات نمودهاند. 2) کاربرد روانشناسی تربیتی در شناخت گرفتاریها و علت پسماندگی ایرانیان. همچنین علتهای شکست ایرانیان در برابر مغول را اشارهوار خواهید دید که در کتابهای دیگر پاکدینی به آنها بگشادگی پرداخته شده.
هر دوی این زمینهها از گرانمایهترین حقایق و پایهی بسیاری از گفتارهای پاکدینی است.
👇
🔶 چه کتابهایی را میسوزانیم؟.. چرا میسوزانیم؟..
دربارهی این جنبش که پاکدینان در راهش میکوشند تاکنون از دیگران جز هایهوی ، رنجیدگی و سخنان بیپا شنیده نشده. این یکی از اندوههاست که در این کشور یک جنبشی که روی داده مردم یا دست کم برجستگان توده بجای آنکه نزدیک آمده بجستجو پردازند و بکوشند راست آن را بدست آورند و معنیاش را دریافته ، هرچه خرد راه نمود پیروی از آن کنند بدینسان دور ایستاده به نمودنِ احساسات یا روشنتر گوییم : تنها به هایهوی و رنجیدگی میپردازند.
کسروی کوششهایش را در زمینهی زندگانی تودهای (اصول اجتماعی) با نوشتن کتاب آیین و پس از آن با بنیادگزاشتن مهنامهی پیمان آغازید و سپس روزنامهی پرچم را بیرون داد و رویهمرفته سیزده سال به بازنمودن حقایق زندگانی از یکسو و علتهای درماندگی و زبونی ایرانیان از دیگر سو کوشید. چون علت آن زبونیها و درماندگیها از بدآموزیهاییست که در میان توده رواج دارد و سرچشمهی بدآموزیها و گمراهیها نیز بیش از همه در کتابهای زیانمند بازمانده از دورهی مغول میباشد اینبود او و یارانش به این نتیجه رسیدند که رهایی این مردم از آلودگیها بستگی بسیار به نابود گردانیدن کتابهای زیانمند دارد.
«ما باین کار بیمقدمه برنخاستهایم. ما سالهاست در این راه میکوشیم و تاکنون صد گفتار بیشتر نوشته این نشان دادهایم که مایهی بدبختی این مردم اندیشههای پریشان و بدآموزیهای فراوانیست که در کتابها و مغزها جا گرفته. این را با دلیلهای بسیار ، روشن گردانیدهایم».
از اینرو کتابسوزان میوهی چندین سال کوشش به بازنمودن حقایق به ایرانیان بوده و اینست بیآنکه به زمینههای چنین جنبشی بپردازیم سخن راندن از آن نارسا خواهد بود.
برای آنکه این جنبش روشنی بیشتری بخود گیرد از کتاب دادگاه کوتاهشدهی گفتار یکم آن را یاد میکنیم. این گفتارِ دامنهداریست و خوانندگان باید با حوصله و باریکبینی بخوانند. ما آن را به تکههای کوتاهتری بخش کرده خواهیم آورد. لیکن این را بگوییم که در پایان این رشته گفتارها شما دو زمینهی بس ارجمند و دانشی را خواهید دانست : 1) تاریخچهی کوتاهی از بیداری ایرانیان و کوششهایی که برای اصلاحات نمودهاند. 2) کاربرد روانشناسی تربیتی در شناخت گرفتاریها و علت پسماندگی ایرانیان. همچنین علتهای شکست ایرانیان در برابر مغول را اشارهوار خواهید دید که در کتابهای دیگر پاکدینی به آنها بگشادگی پرداخته شده.
هر دوی این زمینهها از گرانمایهترین حقایق و پایهی بسیاری از گفتارهای پاکدینی است.
👇
🔸چه کتابهایی را میسوزانیم؟.. چرا میسوزانیم؟..
«یکی از دستاویزهایی که بدخواهان ما پیدا کردهاند ، و راستش آنست که افزار هو کردن بدستشان افتاده داستان «کتابسوزان» است. در تودهای که فهمها و خردها بیکاره شده واژههای ناشنیده افزار نیکی برای برآغالانیدن [=تحریک کردن] مردم تواند بود. کسانی همانکه میشنوند « فلان دسته کتابسوزان کردهاند» یا «کتاب سوزانیدهاند» بیکبار برمیآغالند و با یک خشمی میپرسند : « کتاب سوزانیدهاند؟!. عجب مردمانیند؟!. کتاب را هم میسوزانند؟!..» ، و از همان دم کینهی ما را به دل میگیرند. دیگر جایی باز نمیماند که بپرسند : « کدام کتابها را میسوزانند؟.. سخنشان چیست؟..» بویژه که میشنوند که از کتابهای سوخته شده دیوان حافظ و کلیات سعدی و مفاتیح الجنان و جامع الدعوات است ، بویژه که برخی بدخواهان از دروغ بستن نیز باز نایستاده چنین میپراکنند[= انتشار] که ما « قرآن» را نیز میسوزانیم.
...
در آن روزها من نزد هر وزیری میرفتم و با هر کسی از سران ادارهها دیدار میکردم ، میدیدم با دلی پر از کینه به سخن میپردازند و نام « کتابسوزان» را چنان میبرند که تو گفتیی سخن از « کشتار» یک شهر میرانند.
...
اینست من میخواهم در اینجا آن را به داوری گزارم. میخواهم روشن گردانم که « کتابسوزان چیست؟. ما چه کتابهایی را میسوزانیم؟.. چرا میسوزانیم؟.. چه دستاویزی برای این کار میداریم؟..». اینها را یکایک بازنمایم.
... من ناچارم سخن را از یک جای دوری آغاز کنم و زمینهای سازم و آنگاه بسر گفتگو بیایم. خوانندگان از درازی سخن رنجیده نگردند.
همه میدانند تودهی ایران گرفتار و بدحالست. بیست ملیون [1] مردم در کشور چند هزارساله بدترین زندگانی را میدارند. از صدوپنجاه سال پیش این توده از هر پیشامدی سرشکسته و شرمنده بیرون آمده ، پیاپی گوشههای کشور خود را از دست داده. اکنون هم از تودههای پس افتادهی جهان بشمار است و آبرویی در میان تودهها نمیدارد ، و ما که در این کشوریم میبینیم که در زندگی نیز از آسایش و خوشی برخوردار نمیباشند و بیشتر خانوادهها با بدبختی و تیرهروزی دست به گریبانند.
از شصت و هفتاد سال پیش در این توده تکانی پدید آمده و مردانی بودهاند که دلهاشان به حال این مردم سوخته در جستجوی چاره بودهاند.
... چنانکه در تاریخ مشروطه نوشته شده در تهران دو سید (بهبهانی و طباطبایی) جلو افتادند و با کوششهای مردانهی خود دستگاه مشروطه را در ایران برپا گردانیدند.
این کوشندگان ، چه از دستهی ملایان و چه از میان توده ، بیگمان میبودند که چارهی دردهای ایران مشروطه و قانون اساسیست ، و این بود شادی بسیار مینمودند و جشنهای پرشکوهی پیاپی برپا میگردانیدند و تلگرافهای «شادباش» فراوان از شهری به شهری میفرستادند. در انجمن تبریز و پارلمان تهران بارها سپاسگزاری از تندی پیشرفت ایران مینمودند. بارها این نیم شعر را به زبان میراندند : « این طفل یک شبه ره صد ساله میرود». بارها در روزنامهها ستایش از «نجابت ایرانیان» و اینکه مشروطه را با آن زودی پذیرفتند و پا به دایرهی « ملل متمدنه» گزاردند مینوشتند. مردان سالخورده اندوه آن میداشتند که زود خواهند مُرد و نخواهند دید آن را که ایران پس از چند سال بهشت برین خواهد گردید».
[1] : با آگاهیهایی که امروز هست جمعیت ایران در 1323 که این کتاب چاپ شده میان 17 تا 20ملیون برآورد شده است.
(این نوشتار دنباله دارد)
Forwarded from انجمن کتاب سودمند
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
11%
نه
0%
نه ، دلیلش را برایتان مینویسم.
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 18
🖌 احمد کسروی
🔶 سومین جُستار : رُمان ـ 11
جهان از مغزهای پوچ ویران است
کسی که با دو چشم نابینا پا براه میگزارد چه شگفت که پیاپی درافتد و از گودالی بگودالی درغلتد! کسی که با مغز پوچ زبان بسخن میگشاید چه شگفت که در یک جملهی او چندین سفاهت پدیدار باشد!
آقا کالای نوینی ببازار آورده :
ـ «باید برای هر یکی از بزرگان ایران افسانهای درست کرد ...».
+ چرا !؟
ـ «برای آنکه مردم تاریخ زندگانی آنان را بآسانی یاد بگیرند».
بر این سخن چندین خرده باید گرفت :
نخست ـ که میگوید که مردم افسانه را زودتر از تاریخ یاد میگیرند؟ بلکه اگر حقیقت را بخواهیم افسانه هرگز در خاطر جایگیر نمیشود. زیرا افسانه دروغ است و دروغ با راست همیشه این فرق را دارد که آن یکی کمتر در یاد جای میگیرد و این یکی کمتر از یاد میرود.
دروغ را چهبسا که خود دروغگو نیز بیاد نمیسپارد و از اینجاست که «دروغگو حافظه ندارد» مثل گردیده.
در زبان فارسی رمانی بهتر از کتاب ابراهیمبیک نوشته نشده و شاید کسانی آن را چندین بار از آغاز تا انجام خواندهاند. با اینهمه امروز اگر پرسشی کرده شود کمتر یادی از آن در دل خود دارند. ولی تاریخ نادرشاه یا شاهعباس را اگر کسی دوبار بخواند شاید تا آخر عمر فراموش نگرداند.
قرنها و صد قرنها در جهان کشاکش راست و دروغ در کار بوده و همیشه راست چیره و فیروزمند و دروغ زبون و بیآبرو درآمده. بیخرد آن کسانی که تازه میخواهند شکوه و آبرویی برای دروغ بسیج کنند!
دوم ـ اینکه میگوید : سرگذشت راستین بزرگان را کنار گزارده برای هر یکی داستان دروغی درست کنیم تنها باین جهت که مردم آن را بآسانی یاد بگیرند ، این سخن درست مانندهی آنست که شاگردی درس ریاضی خود را روان نکرده بنام آسانی یک غزل از دیوان حافظ روان کند. یا مانندهی آنست که حمالی که یک جوال گندم بدوش او دادهاند تا بخانهی کسی برد بنام آسانی کارِ خود آن را زمین گزارده جوال را پر از کاه کرده بدوش بکشد و بخانهی آن کس ببرد.
یا بهتر از همه ـ مانندهی آنست که کسی دوست تازهای پیدا کرده و میخواهد او را بخانهی خود برد که راه خانه را یاد بگیرد و پس از آن گاه و بیگاه بآنجا بیاید ولی میترسد که کسان او با یکدفعه
دیدن ، آن دوست را نشناسند و از این جهت دفعهی دوم که میآید اگر خود او در خانه نباشد در بروی دوست باز نکنند ، اینست تدبیر اندیشیده بدوست خود میگوید : اجازه بدهید من رخت شما را عوض کرده طوری نمایم که کسان خانه در همین یکدفعه دیدن شما را درست بشناسند و چون اجازه ازو میگیرد کلاه شیطانی بر سر او گزارده چند تا منگوله و زنگوله بگردن او میآویزد و بدینسان او را بخانهی خود میآورد.
اگر بنا باشد که ما بنام آسانی کار حقیقت را تغییر بدهیم دیگر هیچ حقیقتی بحال خود بازنخواهد ماند!
کسی نمیپرسد : آقای راهنمای راهنشناس! اگر این پیشنهاد شما پیشرفت دارد چرا در سرتاسر تاریخ این کار را نکنیم و بجای آن افسانههایی از خود نبافیم و رواج ندهیم!؟
ببینید اینان با این مغزهای پوچ ، خود را پیشوای مردم میخوانند و بدین گونه راهنماییهای بیخردانه میکنند.
ما هر چیزی را برای حقیقت آن میخواهیم که اگر تغییر پیدا کند دیگر نخواهیم خواست. کسانی اگر داستان یعقوب لیث را میخواهند داستان راستین او را میخواهند تا بخوانند و عبرت بردارند. بخوانند و یاد بگیرند که این مرد نامدار چگونه خود را از آن کوچکی بآن بزرگی رسانید. اما داستانی که یک نویسنده از پندار خود ببافد ازو چه عبرتی میتوان برداشت تا کسی خواستار او باشد؟! آیا افسانهی حسین کرد درخورِ آنست که کسی از آن عبرت بردارد؟!
در اینجا نیز مثلی باید زد : مادری دوای تلخی به بچهی بیمار خود داد که بخورد بچه مادر را غافل کرده دوا را دور بریخت مگر اندکی که در ته کاسه نگه داشت و سر کاسه را پر از شربت شیرین کرده سر کشید و بمادر چنین گفت : «مادر جان خوردم». مادر که چگونگی را دریافته بود پاسخ داد : «آری ولی دوا را نخوردی شربت را خوردی».
این آقا هم که میگوید : ما اگر افسانه برای بزرگان بسازیم مردم تاریخ زندگانی آنها را بآسانی یاد میگیرند باید گفت : «آری یاد میگیرند ولی افسانهای را که شما بافتهاید نه تاریخ زندگانی آن بزرگ را».
* * *
👇
🖌 احمد کسروی
🔶 سومین جُستار : رُمان ـ 11
جهان از مغزهای پوچ ویران است
کسی که با دو چشم نابینا پا براه میگزارد چه شگفت که پیاپی درافتد و از گودالی بگودالی درغلتد! کسی که با مغز پوچ زبان بسخن میگشاید چه شگفت که در یک جملهی او چندین سفاهت پدیدار باشد!
آقا کالای نوینی ببازار آورده :
ـ «باید برای هر یکی از بزرگان ایران افسانهای درست کرد ...».
+ چرا !؟
ـ «برای آنکه مردم تاریخ زندگانی آنان را بآسانی یاد بگیرند».
بر این سخن چندین خرده باید گرفت :
نخست ـ که میگوید که مردم افسانه را زودتر از تاریخ یاد میگیرند؟ بلکه اگر حقیقت را بخواهیم افسانه هرگز در خاطر جایگیر نمیشود. زیرا افسانه دروغ است و دروغ با راست همیشه این فرق را دارد که آن یکی کمتر در یاد جای میگیرد و این یکی کمتر از یاد میرود.
دروغ را چهبسا که خود دروغگو نیز بیاد نمیسپارد و از اینجاست که «دروغگو حافظه ندارد» مثل گردیده.
در زبان فارسی رمانی بهتر از کتاب ابراهیمبیک نوشته نشده و شاید کسانی آن را چندین بار از آغاز تا انجام خواندهاند. با اینهمه امروز اگر پرسشی کرده شود کمتر یادی از آن در دل خود دارند. ولی تاریخ نادرشاه یا شاهعباس را اگر کسی دوبار بخواند شاید تا آخر عمر فراموش نگرداند.
قرنها و صد قرنها در جهان کشاکش راست و دروغ در کار بوده و همیشه راست چیره و فیروزمند و دروغ زبون و بیآبرو درآمده. بیخرد آن کسانی که تازه میخواهند شکوه و آبرویی برای دروغ بسیج کنند!
دوم ـ اینکه میگوید : سرگذشت راستین بزرگان را کنار گزارده برای هر یکی داستان دروغی درست کنیم تنها باین جهت که مردم آن را بآسانی یاد بگیرند ، این سخن درست مانندهی آنست که شاگردی درس ریاضی خود را روان نکرده بنام آسانی یک غزل از دیوان حافظ روان کند. یا مانندهی آنست که حمالی که یک جوال گندم بدوش او دادهاند تا بخانهی کسی برد بنام آسانی کارِ خود آن را زمین گزارده جوال را پر از کاه کرده بدوش بکشد و بخانهی آن کس ببرد.
یا بهتر از همه ـ مانندهی آنست که کسی دوست تازهای پیدا کرده و میخواهد او را بخانهی خود برد که راه خانه را یاد بگیرد و پس از آن گاه و بیگاه بآنجا بیاید ولی میترسد که کسان او با یکدفعه
دیدن ، آن دوست را نشناسند و از این جهت دفعهی دوم که میآید اگر خود او در خانه نباشد در بروی دوست باز نکنند ، اینست تدبیر اندیشیده بدوست خود میگوید : اجازه بدهید من رخت شما را عوض کرده طوری نمایم که کسان خانه در همین یکدفعه دیدن شما را درست بشناسند و چون اجازه ازو میگیرد کلاه شیطانی بر سر او گزارده چند تا منگوله و زنگوله بگردن او میآویزد و بدینسان او را بخانهی خود میآورد.
اگر بنا باشد که ما بنام آسانی کار حقیقت را تغییر بدهیم دیگر هیچ حقیقتی بحال خود بازنخواهد ماند!
کسی نمیپرسد : آقای راهنمای راهنشناس! اگر این پیشنهاد شما پیشرفت دارد چرا در سرتاسر تاریخ این کار را نکنیم و بجای آن افسانههایی از خود نبافیم و رواج ندهیم!؟
ببینید اینان با این مغزهای پوچ ، خود را پیشوای مردم میخوانند و بدین گونه راهنماییهای بیخردانه میکنند.
ما هر چیزی را برای حقیقت آن میخواهیم که اگر تغییر پیدا کند دیگر نخواهیم خواست. کسانی اگر داستان یعقوب لیث را میخواهند داستان راستین او را میخواهند تا بخوانند و عبرت بردارند. بخوانند و یاد بگیرند که این مرد نامدار چگونه خود را از آن کوچکی بآن بزرگی رسانید. اما داستانی که یک نویسنده از پندار خود ببافد ازو چه عبرتی میتوان برداشت تا کسی خواستار او باشد؟! آیا افسانهی حسین کرد درخورِ آنست که کسی از آن عبرت بردارد؟!
در اینجا نیز مثلی باید زد : مادری دوای تلخی به بچهی بیمار خود داد که بخورد بچه مادر را غافل کرده دوا را دور بریخت مگر اندکی که در ته کاسه نگه داشت و سر کاسه را پر از شربت شیرین کرده سر کشید و بمادر چنین گفت : «مادر جان خوردم». مادر که چگونگی را دریافته بود پاسخ داد : «آری ولی دوا را نخوردی شربت را خوردی».
این آقا هم که میگوید : ما اگر افسانه برای بزرگان بسازیم مردم تاریخ زندگانی آنها را بآسانی یاد میگیرند باید گفت : «آری یاد میگیرند ولی افسانهای را که شما بافتهاید نه تاریخ زندگانی آن بزرگ را».
* * *
👇
کسانی در شگفت خواهند بود که ما بچنین مثالهای عامیانهای میپردازیم. ولی این خود عامیگری و نادانی دیگران است که ما را باین سخنان عامیانه وامیدارد. کسی تا چه اندازه نادان باشد که مطلب باین روشنی و آشکاری را درنیابد و تا چه اندازه بیشرم باشد که با این سخنان به پیشوایی و رهنمایی برخیزد؟! چرا اینان لب درنمیبندند که بیمغزی خود را آفتابی نسازند؟!
آنچه بیش از همه بر ما گرانست و بهمین عنوان روا میشماریم که هیچ گونه نکوهش و توهین دریغ نداریم آنست که سرمایهی کار این کسان اروپاییگری است. اینان خرد و دانش و فهم و همه چیز را زیر پا گزارده تنها چشم باروپا دوختهاند که هر آنچه از آنجاست نیک میشمارند و برواج آن درمیان شرقیان کمر میبندند!
اینان آن فرومایگانیاند که در شرق ، سرزمین دانش و خرد نشسته پیروی از سفاهتهای غرب میکنند و بیشرمانه خود را رهنما و پیشوا میخوانند!
مقالههایی که پارسال در پیمان دربارهی رمان نوشتیم همهی خردمندان ایران را قانع کرد و چهبسا کسانی که رمان نوشته بودند و دیگر بچاپ آن نپرداختند. ولی یکمشت نادان که بهره از آن مقالهها نبردهاند ناگزیریم که برای اینان چنین مقالهای را بنویسیم و مثالهای عامیانه بزنیم.
دریغا افسانههای کیخسرو ، کیقباد و کیکاوس و دارا و اسکندر که در ایران رواج داشت و فردوسی آنها را با آن شیوایی و زیبایی نظم کرده ما امروز همه را کنار میگزاریم و صد رنج بخود هموار کرده از کتابهای باستان یونان و روم و از نوشتههای زیرخاکی جستجوی تاریخ میکنیم. ولی این میگوید تاریخ درستِ آن کسانی را که در دست داریم رها کرده برای هر یکی افسانهای ببافیم!
آقا بوجار آورده و گندمها را پاک گردانیده. نوکرِ نادان کارگر میآورد که دوباره هرچه خاک و ریگ است درون گندم بریزند ـ آیا چنین کسی نادان نیست؟.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آنچه بیش از همه بر ما گرانست و بهمین عنوان روا میشماریم که هیچ گونه نکوهش و توهین دریغ نداریم آنست که سرمایهی کار این کسان اروپاییگری است. اینان خرد و دانش و فهم و همه چیز را زیر پا گزارده تنها چشم باروپا دوختهاند که هر آنچه از آنجاست نیک میشمارند و برواج آن درمیان شرقیان کمر میبندند!
اینان آن فرومایگانیاند که در شرق ، سرزمین دانش و خرد نشسته پیروی از سفاهتهای غرب میکنند و بیشرمانه خود را رهنما و پیشوا میخوانند!
مقالههایی که پارسال در پیمان دربارهی رمان نوشتیم همهی خردمندان ایران را قانع کرد و چهبسا کسانی که رمان نوشته بودند و دیگر بچاپ آن نپرداختند. ولی یکمشت نادان که بهره از آن مقالهها نبردهاند ناگزیریم که برای اینان چنین مقالهای را بنویسیم و مثالهای عامیانه بزنیم.
دریغا افسانههای کیخسرو ، کیقباد و کیکاوس و دارا و اسکندر که در ایران رواج داشت و فردوسی آنها را با آن شیوایی و زیبایی نظم کرده ما امروز همه را کنار میگزاریم و صد رنج بخود هموار کرده از کتابهای باستان یونان و روم و از نوشتههای زیرخاکی جستجوی تاریخ میکنیم. ولی این میگوید تاریخ درستِ آن کسانی را که در دست داریم رها کرده برای هر یکی افسانهای ببافیم!
آقا بوجار آورده و گندمها را پاک گردانیده. نوکرِ نادان کارگر میآورد که دوباره هرچه خاک و ریگ است درون گندم بریزند ـ آیا چنین کسی نادان نیست؟.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸