از لحظهای که بشر توانست وقایع را ثبت و ضبط کند؛ دیگر نه عصا مار شد، نه دریا شکافته شد، نه ماه به دو نیم تقسیم شد، نه کودکی بدون پدر متولد شد، نه مردهای زنده شد، نه انسانی در دل ماهی رفت، نه شتری از دل کوه بیرون آمد، نه آتشی گلستان شد، نه انسانی با حیوانات سخن گفت، نه کسی سوار بر قالیچهای پرواز کرد و نه پیامبری ظهور کرد
ولی حماقت همچنان پابرجا ماند..!
#فردریش_نیچه
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
از لحظهای که بشر توانست وقایع را ثبت و ضبط کند؛ دیگر نه عصا مار شد، نه دریا شکافته شد، نه ماه به دو نیم تقسیم شد، نه کودکی بدون پدر متولد شد، نه مردهای زنده شد، نه انسانی در دل ماهی رفت، نه شتری از دل کوه بیرون آمد، نه آتشی گلستان شد، نه انسانی با حیوانات سخن گفت، نه کسی سوار بر قالیچهای پرواز کرد و نه پیامبری ظهور کرد
ولی حماقت همچنان پابرجا ماند..!
#فردریش_نیچه
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
من هنوز زندهام و زندگی را اخلاقیات پی نمیافکند، زندگینیازمند فریب است و خوراکش حیله و تزویر...
#فردریش_نیچه #انسانی_بسیار_انسانی
(پیشگفتار کتاب اول، ترجمهی دکتر سعید فیروز آبادی)
join us : | کانال فلسفه بدون سانسور
💯 @philosophibisansoor
#فردریش_نیچه #انسانی_بسیار_انسانی
(پیشگفتار کتاب اول، ترجمهی دکتر سعید فیروز آبادی)
join us : | کانال فلسفه بدون سانسور
💯 @philosophibisansoor
انسانیت، _ ما حیوانات را موجوداتی اخلاقی نمی انگاریم. پس نکند بر آنید که حیوانات ما را موجوداتی اخلاقی می انگارند؟!
حیوانی سخنگو چنین گفت: " انسانیت یک پیشداوری است که دست کم ما حیوانات، از آن رنجی نمی بریم."
#فردریش_نیچه
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
انسانیت، _ ما حیوانات را موجوداتی اخلاقی نمی انگاریم. پس نکند بر آنید که حیوانات ما را موجوداتی اخلاقی می انگارند؟!
حیوانی سخنگو چنین گفت: " انسانیت یک پیشداوری است که دست کم ما حیوانات، از آن رنجی نمی بریم."
#فردریش_نیچه
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
حقیقت چیست؟
سپاهی مهاجم از استعاره ها، ذکر علت به جای معلول ها و تصادف بشر به ماوراءالطبیعه.
سخن کوتاه؛ مجموعه ای از روابط انسانی که با اغراقی شاعرانه و سخن پردازانه گسترش یافته، از نسلی به نسلی منطق شده، آرایش شده و چون مدت زمانی دراز به کار گرفته شده، جاودانی، قانونی و لاینفک یک قوم به نظر میرسد.
حقایق توهماتی هستند که دیگر به آن ها به چشم حقیقت نگاه نمیشود.
استعاره هایی هستند که نماد های خود را گم کرده اند.
آری، حقیقت دیگر سکه نیست، که تنها فلزی است.
(#فردریش_نیچه / دربارۀ حقیقت و دروغ ابر اخلاقی/ 1873م)
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
حقیقت چیست؟
سپاهی مهاجم از استعاره ها، ذکر علت به جای معلول ها و تصادف بشر به ماوراءالطبیعه.
سخن کوتاه؛ مجموعه ای از روابط انسانی که با اغراقی شاعرانه و سخن پردازانه گسترش یافته، از نسلی به نسلی منطق شده، آرایش شده و چون مدت زمانی دراز به کار گرفته شده، جاودانی، قانونی و لاینفک یک قوم به نظر میرسد.
حقایق توهماتی هستند که دیگر به آن ها به چشم حقیقت نگاه نمیشود.
استعاره هایی هستند که نماد های خود را گم کرده اند.
آری، حقیقت دیگر سکه نیست، که تنها فلزی است.
(#فردریش_نیچه / دربارۀ حقیقت و دروغ ابر اخلاقی/ 1873م)
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
پنهان زندگی کن تا بتوانی برای خود زندگی کنی.
نسبت به چیزی که برای زمانۀ تو بسیار با اهمیّت به نظر میرسد بیخبر باش.
میان خود و زمانِ حال، حداقل سه قرن فاصله ایجاد کن، تا هیاهوی زمانِ حال و جار و جنجالِ جنگ ها و انقلابها تنها به صورت زمزمه به گوش تو رسد.
تو نیز میخواهی کمک کنی، اما فقط به آن هایی که دردشان را کاملا درک میکنی کمک کن، زیرا آنها فقط یک غم و یک امیدِ مشترک با تو دارند، یعنی به دوستان خود کمک کن. کمکِ تو به آنها فقط به طریقی است که تو به خود کمک کردهای؛ یعنی آن ها را شجاعتر، پر تحملتر، سادهتر و شادتر گردان. چیزی به آنها بیاموز که افرادِ اندکی در روزگار ما، خصوصا واعظان همبستگی در ترحم, از آن سر در میآورند؛ یعنی همبستگی و شادی را به آنها بیاموز.
( #فردریش_نیچه / از #کتاب #حکمت_شادان قطعه 338)
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
نسبت به چیزی که برای زمانۀ تو بسیار با اهمیّت به نظر میرسد بیخبر باش.
میان خود و زمانِ حال، حداقل سه قرن فاصله ایجاد کن، تا هیاهوی زمانِ حال و جار و جنجالِ جنگ ها و انقلابها تنها به صورت زمزمه به گوش تو رسد.
تو نیز میخواهی کمک کنی، اما فقط به آن هایی که دردشان را کاملا درک میکنی کمک کن، زیرا آنها فقط یک غم و یک امیدِ مشترک با تو دارند، یعنی به دوستان خود کمک کن. کمکِ تو به آنها فقط به طریقی است که تو به خود کمک کردهای؛ یعنی آن ها را شجاعتر، پر تحملتر، سادهتر و شادتر گردان. چیزی به آنها بیاموز که افرادِ اندکی در روزگار ما، خصوصا واعظان همبستگی در ترحم, از آن سر در میآورند؛ یعنی همبستگی و شادی را به آنها بیاموز.
( #فردریش_نیچه / از #کتاب #حکمت_شادان قطعه 338)
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
همیشه جایی که اراده و اختیار وجود ندارد، ایمان دارای بیشترین ضرورت و مطلوبیت است...
هرقدر کمتر توانِ فرماندهی داشته باشیم، بیشتر میخواهیم فرمان پذیر و تحت تسلط باشیم خواه از طرف خدا باشد خواه پادشاه، طبقه اجتماعی, یا طبیب، یا کشیش یا عقیده و اصلی قطعی و یا وجدان حزبی.
(#فردریش_نیچه / از #کتاب #حکمت_شادان قطعۀ 347)
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
همیشه جایی که اراده و اختیار وجود ندارد، ایمان دارای بیشترین ضرورت و مطلوبیت است...
هرقدر کمتر توانِ فرماندهی داشته باشیم، بیشتر میخواهیم فرمان پذیر و تحت تسلط باشیم خواه از طرف خدا باشد خواه پادشاه، طبقه اجتماعی, یا طبیب، یا کشیش یا عقیده و اصلی قطعی و یا وجدان حزبی.
(#فردریش_نیچه / از #کتاب #حکمت_شادان قطعۀ 347)
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
امروز همچنان که به راه خویش میرفتم، زنی پیر با من رویارو شد و با روانم چنین گفت: زرتشت با ما زنان نیز سخن بسیار گفته است. اما از زنان با ما هیچ نگفته است.
و من او را گفتم: از زنان تنها با مردان سخن باید گفت.
او گفت: با من نیز از زنان بگوی. من چندان پیر هستم که در همان دَم فراموش کنم.
و من درخوستِ پیرزَنک را به جای آوردم و با او چنین گفتم:
همه چیز زن معما ست و همه چیز اش را یک راهِ گشودن است (یعنی یک پاسخ دارد) که نام اش [بارداریست!]
مرد وسیلهای است برای زن. هدف همیشه بچه است. اما زن برای مرد چیست؟
مردِ راستین خواهان دو چیز است: خطر و بازی. از این رو زن را همچون خطرناکترین بازیچه میخواهد.
مرد را برایِ جنگ باید پرورد و زن را برایِ دوباره نیروگرفتنِ جنگاوران. دیگر کار ها ابلهیست.
جنگاور میوهیِ بسیار شیرین را دوست نمیدارد. از اینرو دوستار زن است. زیرا شیرین ترین زن نیز تلخ است.
زن کودک را به٘ از مرد درمییابد، اما کودکی در مرد از زن بیش است.
در مردِ راستین کودکی پنهان است که خوش دارد بازی کند. بیایـیـد ای زنان و کودک را در مرد بـیابـیـد! ...
در عشقتان فروزِ ستاره فروزان باد و امیدتان این باد: (بادا که ابر انسان بزایم!)
در عشقتان دلیری باد! با عشقتان بتازید بر آن کَس که در شما هراس میانگیزد.
فخر شما این باد: بیش از آن دوست بدارید که دوستِتان میدارند...
زن از چه کسی از همه بیش بیزار است؟
آهنی به آهنربا چنین گفت: (از تو بیش از همه بیزارم که کشش داری، اما نه چندان که به خود بکشانی)
شادکامیِ مرد این است که: "من می خواهم."
شادکامیِ زن این است: "او می خواهد."
زنی که با تمامیِ عشقش فرمان می بَرد، چنین میاندیشد: (بنگر که جهان هم اکنون کامل شده است!) ...
آنگاه پیرزَنک مرا پاسخ گفت: زرتشت چه نکته هایِ باریک گفت! به ویژه بهرِ آنان که چندان جواناند که به کار آیدشان.
شگفتا که زرتشت چه کم با زنان ارتباط دارد و با این همه از آنان چه درست سخن می گوید! آیا این نه از روست که دربارهیِ زنان هر آنچه گویی درست است!؟
اکنون این حقیقت کوچک را از من بپذیر! البته من برای رسیدن به آن چندان که باید موی سپید کرده ام.
این حقیقت را نهانش کن و دهاناش بگیر! وگرنه به بانگِ بلند فریاد خواهد کرد!
زرتشت گفت: این حقیقت کوچکات را به من دِه!
پیرزنک چنین گفت: "به سراغ زنان میروی؟ تازیانه را فراموش مکن!"
#فردریش_نیچه
#چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ زنان پیر و جوان
@philosophibisansoor
و من او را گفتم: از زنان تنها با مردان سخن باید گفت.
او گفت: با من نیز از زنان بگوی. من چندان پیر هستم که در همان دَم فراموش کنم.
و من درخوستِ پیرزَنک را به جای آوردم و با او چنین گفتم:
همه چیز زن معما ست و همه چیز اش را یک راهِ گشودن است (یعنی یک پاسخ دارد) که نام اش [بارداریست!]
مرد وسیلهای است برای زن. هدف همیشه بچه است. اما زن برای مرد چیست؟
مردِ راستین خواهان دو چیز است: خطر و بازی. از این رو زن را همچون خطرناکترین بازیچه میخواهد.
مرد را برایِ جنگ باید پرورد و زن را برایِ دوباره نیروگرفتنِ جنگاوران. دیگر کار ها ابلهیست.
جنگاور میوهیِ بسیار شیرین را دوست نمیدارد. از اینرو دوستار زن است. زیرا شیرین ترین زن نیز تلخ است.
زن کودک را به٘ از مرد درمییابد، اما کودکی در مرد از زن بیش است.
در مردِ راستین کودکی پنهان است که خوش دارد بازی کند. بیایـیـد ای زنان و کودک را در مرد بـیابـیـد! ...
در عشقتان فروزِ ستاره فروزان باد و امیدتان این باد: (بادا که ابر انسان بزایم!)
در عشقتان دلیری باد! با عشقتان بتازید بر آن کَس که در شما هراس میانگیزد.
فخر شما این باد: بیش از آن دوست بدارید که دوستِتان میدارند...
زن از چه کسی از همه بیش بیزار است؟
آهنی به آهنربا چنین گفت: (از تو بیش از همه بیزارم که کشش داری، اما نه چندان که به خود بکشانی)
شادکامیِ مرد این است که: "من می خواهم."
شادکامیِ زن این است: "او می خواهد."
زنی که با تمامیِ عشقش فرمان می بَرد، چنین میاندیشد: (بنگر که جهان هم اکنون کامل شده است!) ...
آنگاه پیرزَنک مرا پاسخ گفت: زرتشت چه نکته هایِ باریک گفت! به ویژه بهرِ آنان که چندان جواناند که به کار آیدشان.
شگفتا که زرتشت چه کم با زنان ارتباط دارد و با این همه از آنان چه درست سخن می گوید! آیا این نه از روست که دربارهیِ زنان هر آنچه گویی درست است!؟
اکنون این حقیقت کوچک را از من بپذیر! البته من برای رسیدن به آن چندان که باید موی سپید کرده ام.
این حقیقت را نهانش کن و دهاناش بگیر! وگرنه به بانگِ بلند فریاد خواهد کرد!
زرتشت گفت: این حقیقت کوچکات را به من دِه!
پیرزنک چنین گفت: "به سراغ زنان میروی؟ تازیانه را فراموش مکن!"
#فردریش_نیچه
#چنین_گفت_زرتشت
دربارهیِ زنان پیر و جوان
@philosophibisansoor
■ وقتی یک حیوان وحشی را در سیرک به حیوانی بی آزار مبدل می کنند، آیا وحشی بودن آن را درمان کرده اند یا فقط آن را با توسل به تحمیل ترس و زخم رام کرده اند؟
کلیسا هم دقیقا همین کار را با انسان کرد:
انسان را با زور و ترس رام کرد و اسم این کار را بهبود بخشیدن و درمان انسان نهاد، در حالی که انسان فقط ناتوان و بیمار شد.
👤 #فردریش_نیچه
join us : | فردریش نیچه
@philosophibisansoor
کلیسا هم دقیقا همین کار را با انسان کرد:
انسان را با زور و ترس رام کرد و اسم این کار را بهبود بخشیدن و درمان انسان نهاد، در حالی که انسان فقط ناتوان و بیمار شد.
👤 #فردریش_نیچه
join us : | فردریش نیچه
@philosophibisansoor
بگریز دوست من. به تنهاییت بگریز! تو را از مگسان زهرآگین زخمگین میبینم. بگریز بدانجا که باد تند و خنک وزان است.
خُردان و بیچارگان... با روان های تنگشان به تو بسیار می اندیشند و همواره از تو اندیشناکند! سرانجام اندیشیدن بسیار به هر چیز اندیشناکی است!
#فردریش_نیچه
📚 #چنين_گفت_زرتشت
@Philosophibisansoor
خُردان و بیچارگان... با روان های تنگشان به تو بسیار می اندیشند و همواره از تو اندیشناکند! سرانجام اندیشیدن بسیار به هر چیز اندیشناکی است!
#فردریش_نیچه
📚 #چنين_گفت_زرتشت
@Philosophibisansoor
®طبع انسان به گونهای است که اگر صدبار، پارهای از معتقداتاش را با دلیل و منطق رد کنند باز هم در صورت نیاز بدانها باز میگردد و آنها را (واقعی) میانگارد
👤 #فردریش_نیچه
📚 #حکمت_شادان
join us : | فردریش نیچه
@philosophibisansoor
👤 #فردریش_نیچه
📚 #حکمت_شادان
join us : | فردریش نیچه
@philosophibisansoor
■ آدمی هرگز از کسی که از خود خردتر می شمارد نفرت ندارد، بلکه هنگامی به کسی نفرت می ورزد که او را با خود برابر یا از خود برتر شمارد.
👤 #فردریش_نیچه
📚 #فراسوی_نیک_و_بد
join us : | فردریش نیچه
@philosophibisansoor
👤 #فردریش_نیچه
📚 #فراسوی_نیک_و_بد
join us : | فردریش نیچه
@philosophibisansoor
«ای آواره کیستی؟ میبینمت که به راهِ خویش میروی...»
👤 #فردریش_نیچه
📚#فراسوی_نیک_و_بد
همانگونه که نیچه به ما میآموزاند، باید به زمین در مقامِ یک آفریننده عشق بورزیم. این آفرینشگری به معنیِ مالِخودکردنِ زمین به مثابهِ اساسِ وجودِ انسان است. بنابراین، طبقِ آموزههایِ دستوریِ مکانیستی و تکنوکرات، تنها به بهرهبرداری از زمین اکتفا نکنیم، بلکه به زمین به خاطرِ هدیهای که پیشکش میکند، به خاطرِ بخششی که برایِ پختگی و رسیدن به سرحداتِ وجود به ما عطا میکند، عشق بورزیم. مطمئناً انسانی با چنین پختگیای باید در اَبَرانسان سَر برآورد. با این حال نباید کوشش در راستایِ برآمدنِ اَبَرانسان را یک جهدِ دینیِ دیگر دانست، و مقصودش را یک غایتِ آخرتشناختیِ دیگر برایِ وجودِ انسانی در نظر گرفت. همچنین، چنین گفت زرتشت را هم نباید به عنوانِ یک رسالهی انجیلی یا رسالهی اسطورهای-دینیِ دیگر خواند: نیچه دقیقاً خلافِ این را در نظر دارد. اَبَرانسان از دلِ فروپاشیِ همهی امیدهایِ آخرتشناسانه سَر برمیآورد: انسانها میخواهند «...خود را برایِ همان زمینی قربانی کنند که روزی از آنِ ابرانسان خواهد شد.» این یعنی وارد شدن به بیابان بی آنکه امیدِ خروج داشته باشی؛ یا گشایشِ همهی افقها بی آنکه به فروبستگیِ قریبالوقوعی در آیندهای نزدیک دل بسپاری. بدینترتیب «...شاید همین که انسان از حرکت به سمتِ خدا دست بکشد از هر فرازی فراتر رود...» اَبَرانسان منتها درجهی چیزی است که انسان باید آروزیش را در سَر بپروراند: «اَبَرانسان باید معنای زمین باشد!»
دینِ سنتی، یک مسیر، راه، طریقت، نردبانِ عروجِ یعقوب، یا هفت مرتبه بهشت را فراهم میآورد که آدمی را به سویِ غایتِ آخرتشناسانهاش و تاریخ هدایت میکند. این مسیر یا طریقت میتواند نیروانا، ساتوری [نوعی بودیسم ژاپنی]، مسیحاباوری، باور به اتوپیایِ نجاتبخشِ مسیحیایی، اعتقاد به ظهورِ مجددِ مسیح و سلطنت هزارسالهاش، یا مواردِ دیگر باشد. اما برایِ زرتشت، پیامآورِ نیچه، آموزهی طریقت بدین قرار است: «برایِ آن راهی که وجود ندارد.» این آموزه کاملاً با سمبولیسمِ زمین سازگار است، چنانکه آشوبِ بنیانکنِ وجود، یعنی اراده به قدرت، مجالِ هیچ ساختارِ مطلق، بنیادین، یا غایتباور را به وجودِ انسان نمیدهد. بنابراین برایِ نیچه، «راه و روش» فقط میتواند درونِ هزارتویِ وجود تعین یابد. به زعمِ نیچه، این هزارتو به منزلهی نمادِ آشوب، یگانه ساختار یا تنها فرمِ مطلقِ زمین است: فرمی که بیپایان، غیرِ مستقیم، ناراست و پیچاپیچ است و مجالِ هیچ خروجی را نمیدهد. بدینسان انسانِ راستین درونِ چنین وجودِ هزارتوگونهای فقط میتواند یک "آواره" باشد.
#آلن_وایس
@philosophibisansoor
👤 #فردریش_نیچه
📚#فراسوی_نیک_و_بد
همانگونه که نیچه به ما میآموزاند، باید به زمین در مقامِ یک آفریننده عشق بورزیم. این آفرینشگری به معنیِ مالِخودکردنِ زمین به مثابهِ اساسِ وجودِ انسان است. بنابراین، طبقِ آموزههایِ دستوریِ مکانیستی و تکنوکرات، تنها به بهرهبرداری از زمین اکتفا نکنیم، بلکه به زمین به خاطرِ هدیهای که پیشکش میکند، به خاطرِ بخششی که برایِ پختگی و رسیدن به سرحداتِ وجود به ما عطا میکند، عشق بورزیم. مطمئناً انسانی با چنین پختگیای باید در اَبَرانسان سَر برآورد. با این حال نباید کوشش در راستایِ برآمدنِ اَبَرانسان را یک جهدِ دینیِ دیگر دانست، و مقصودش را یک غایتِ آخرتشناختیِ دیگر برایِ وجودِ انسانی در نظر گرفت. همچنین، چنین گفت زرتشت را هم نباید به عنوانِ یک رسالهی انجیلی یا رسالهی اسطورهای-دینیِ دیگر خواند: نیچه دقیقاً خلافِ این را در نظر دارد. اَبَرانسان از دلِ فروپاشیِ همهی امیدهایِ آخرتشناسانه سَر برمیآورد: انسانها میخواهند «...خود را برایِ همان زمینی قربانی کنند که روزی از آنِ ابرانسان خواهد شد.» این یعنی وارد شدن به بیابان بی آنکه امیدِ خروج داشته باشی؛ یا گشایشِ همهی افقها بی آنکه به فروبستگیِ قریبالوقوعی در آیندهای نزدیک دل بسپاری. بدینترتیب «...شاید همین که انسان از حرکت به سمتِ خدا دست بکشد از هر فرازی فراتر رود...» اَبَرانسان منتها درجهی چیزی است که انسان باید آروزیش را در سَر بپروراند: «اَبَرانسان باید معنای زمین باشد!»
دینِ سنتی، یک مسیر، راه، طریقت، نردبانِ عروجِ یعقوب، یا هفت مرتبه بهشت را فراهم میآورد که آدمی را به سویِ غایتِ آخرتشناسانهاش و تاریخ هدایت میکند. این مسیر یا طریقت میتواند نیروانا، ساتوری [نوعی بودیسم ژاپنی]، مسیحاباوری، باور به اتوپیایِ نجاتبخشِ مسیحیایی، اعتقاد به ظهورِ مجددِ مسیح و سلطنت هزارسالهاش، یا مواردِ دیگر باشد. اما برایِ زرتشت، پیامآورِ نیچه، آموزهی طریقت بدین قرار است: «برایِ آن راهی که وجود ندارد.» این آموزه کاملاً با سمبولیسمِ زمین سازگار است، چنانکه آشوبِ بنیانکنِ وجود، یعنی اراده به قدرت، مجالِ هیچ ساختارِ مطلق، بنیادین، یا غایتباور را به وجودِ انسان نمیدهد. بنابراین برایِ نیچه، «راه و روش» فقط میتواند درونِ هزارتویِ وجود تعین یابد. به زعمِ نیچه، این هزارتو به منزلهی نمادِ آشوب، یگانه ساختار یا تنها فرمِ مطلقِ زمین است: فرمی که بیپایان، غیرِ مستقیم، ناراست و پیچاپیچ است و مجالِ هیچ خروجی را نمیدهد. بدینسان انسانِ راستین درونِ چنین وجودِ هزارتوگونهای فقط میتواند یک "آواره" باشد.
#آلن_وایس
@philosophibisansoor
■ بسیاری چه دیر میمیرند، و اندکی چه زود!
اما بهنگام بمیر! #زرتشت چنین تعلیم می دهد.
به راستی آن که به هنگام نمیزیَد، چگونه به هنگام تنواند مُرد؟
همه مرگ را سترگ و با اهمیت میانگارند. اما هنوز مرگ را جشن نگرفته اند و آن جشنِ مقدسی است.
آن که کمال یافته است، فاتحانه بدرود دنیا میگوید...
چنین مُردن میباید آموخت. چنین مرگی بهترین مُردن است و مرتبه ی دوم، مرگ در کارزار است و فدا کردن جانی بزرگ.
باری، آنچه جنگ آور و فاتح از آن بیزار اند، مرگ نیشخندزَنِ شماست که دزدانه و فرا میخزد و با این همه سرورانه میآید.
هر که جویایِ نام است، باید به هنگام از افتخار کناره گیرد و هنر دشوار به هنگام رفتن را به کار بندد.
آن زمان که خوش ترین مزه ها را داری مگذار تو را تمام بخورند. آنان که میخواهند دیر زمانی در دل جای داشته باشند این را میدانند.
ای کاش #عیسی_مسیح در بیابان می زیست، دور از نیکان و عادلان! آنگاه ای بسا زندگی کردن می آموخت و به زمین عشق ورزیدن؛ و بنابرین خندیدن!
باور کنید برادران! او (مسیح) چه زود مُرد! اگر چندان میزیست که من زیسته ام، خود آموزه هایش را رد می کرد. وچنان نجیب بود که رد کند!
👤 #فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
■ دربارهیِ مرگ خود خواسته
join us : |
@philosophibisansoor
اما بهنگام بمیر! #زرتشت چنین تعلیم می دهد.
به راستی آن که به هنگام نمیزیَد، چگونه به هنگام تنواند مُرد؟
همه مرگ را سترگ و با اهمیت میانگارند. اما هنوز مرگ را جشن نگرفته اند و آن جشنِ مقدسی است.
آن که کمال یافته است، فاتحانه بدرود دنیا میگوید...
چنین مُردن میباید آموخت. چنین مرگی بهترین مُردن است و مرتبه ی دوم، مرگ در کارزار است و فدا کردن جانی بزرگ.
باری، آنچه جنگ آور و فاتح از آن بیزار اند، مرگ نیشخندزَنِ شماست که دزدانه و فرا میخزد و با این همه سرورانه میآید.
هر که جویایِ نام است، باید به هنگام از افتخار کناره گیرد و هنر دشوار به هنگام رفتن را به کار بندد.
آن زمان که خوش ترین مزه ها را داری مگذار تو را تمام بخورند. آنان که میخواهند دیر زمانی در دل جای داشته باشند این را میدانند.
ای کاش #عیسی_مسیح در بیابان می زیست، دور از نیکان و عادلان! آنگاه ای بسا زندگی کردن می آموخت و به زمین عشق ورزیدن؛ و بنابرین خندیدن!
باور کنید برادران! او (مسیح) چه زود مُرد! اگر چندان میزیست که من زیسته ام، خود آموزه هایش را رد می کرد. وچنان نجیب بود که رد کند!
👤 #فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
■ دربارهیِ مرگ خود خواسته
join us : |
@philosophibisansoor
طبع انسان به گونهای است که اگر صدبار، پارهای از معتقداتاش را با دلیل و منطق رد کنند باز هم در صورت نیاز بدانها باز میگردد و آنها را (واقعی) میانگارد
👤 #فردریش_نیچه
📚 #حکمت_شادان
join us : |
@philosophibisansoor
👤 #فردریش_نیچه
📚 #حکمت_شادان
join us : |
@philosophibisansoor
■ فضائل انسان را زمانی #نیک به حساب میآوریم که نتایج حاصل از آن نه در جهت نفع خود او، بلکه در راستای منافع ما و جامعه باشد.
👤 #فردریش_نیچه
📚 #حکمت_شادان
join us : | فردریش نیچه
@philosophibisansoor
👤 #فردریش_نیچه
📚 #حکمت_شادان
join us : | فردریش نیچه
@philosophibisansoor
پنهان زندگی کن تا بتوانی برای خود زندگی کنی.
نسبت به چیزی که برای زمانۀ تو بسیار با اهمیّت به نظر میرسد بیخبر باش.
میان خود و زمانِ حال، حداقل سه قرن فاصله ایجاد کن، تا هیاهوی زمانِ حال و جار و جنجالِ جنگ ها و انقلابها تنها به صورت زمزمه به گوش تو رسد.
تو نیز میخواهی کمک کنی، اما فقط به آن هایی که دردشان را کاملا درک میکنی کمک کن، زیرا آنها فقط یک غم و یک امیدِ مشترک با تو دارند، یعنی به دوستان خود کمک کن. کمکِ تو به آنها فقط به طریقی است که تو به خود کمک کردهای؛ یعنی آن ها را شجاعتر، پر تحملتر، سادهتر و شادتر گردان. چیزی به آنها بیاموز که افرادِ اندکی در روزگار ما، خصوصا واعظان همبستگی در ترحم, از آن سر در میآورند؛ یعنی همبستگی و شادی را به آنها بیاموز.
👤 #فردریش_نیچه
📚 #حکمت_شادان قطعه 338
join us : |
@philosophibisansoor
پنهان زندگی کن تا بتوانی برای خود زندگی کنی.
نسبت به چیزی که برای زمانۀ تو بسیار با اهمیّت به نظر میرسد بیخبر باش.
میان خود و زمانِ حال، حداقل سه قرن فاصله ایجاد کن، تا هیاهوی زمانِ حال و جار و جنجالِ جنگ ها و انقلابها تنها به صورت زمزمه به گوش تو رسد.
تو نیز میخواهی کمک کنی، اما فقط به آن هایی که دردشان را کاملا درک میکنی کمک کن، زیرا آنها فقط یک غم و یک امیدِ مشترک با تو دارند، یعنی به دوستان خود کمک کن. کمکِ تو به آنها فقط به طریقی است که تو به خود کمک کردهای؛ یعنی آن ها را شجاعتر، پر تحملتر، سادهتر و شادتر گردان. چیزی به آنها بیاموز که افرادِ اندکی در روزگار ما، خصوصا واعظان همبستگی در ترحم, از آن سر در میآورند؛ یعنی همبستگی و شادی را به آنها بیاموز.
👤 #فردریش_نیچه
📚 #حکمت_شادان قطعه 338
join us : |
@philosophibisansoor
■ به محض اینکه
فساد به جایی رخنه کند
می بینیم خرافات چند گانه ای
حاکم میشود ...!
👤 #فردریش_نیچه
join us : |
@philosophibisansoor
فساد به جایی رخنه کند
می بینیم خرافات چند گانه ای
حاکم میشود ...!
👤 #فردریش_نیچه
join us : |
@philosophibisansoor
■ می توان مردم را از طریق کار و فکر زیاد چنان خسته و ناتوان کرد که دیگر در مورد هیچ موضوع بغرنجی ایستادگی نکنند و تسلیم شوند.
این همان کاری است که بیشتر سیاستمداران میکنند !
👤 #فردریش_نیچه
@philosophibisansoor
این همان کاری است که بیشتر سیاستمداران میکنند !
👤 #فردریش_نیچه
@philosophibisansoor
در گوشهی دوردستی از عالم در پرتوِ روشناییِ منظومههایِ شمسیِ درخشندهی بیشمار، زمانی رویِ سیارهای موجوداتِ هوشمندی شناخت را ابداع کردند. این متکبرانهترین و دروغترین دقیقه در «تاریخِ عالم» بود؛ اما هرچه بود همان یک دقیقه بود. پس از آنکه طبیعت چند دَمِ دیگر برآورد، سیاره منجمد شد و موجوداتِ هوشمند ناگزیر جان دادند. میتوانستیم داستانی چون این ابداع کنیم و با این حال همچنان توضیحِ قانعکنندهای نداده باشیم که عقلِ انسانی در طبیعت چقدر رقتانگیز و موهوم و فانی و چقدر بیهدف و خودسر به نظر میرسد؛ ابدیتهایی وجود داشتهاند که عقل در خلالِ آنها وجود نداشته؛ و زمانی هم که مجدداً ناپدید شود اتفاق خاصی رخ نخواهد داد. زیرا این عقل رسالتِ دیگری ندارد که به ورایِ مرزهای زندگیِ بشر تعمیم یابد. بلکه، عقلِ انسانی است و تنها دارنده و مالکش آن را با چنان شور و هیجانی نگاه میکند که گویی محوری است که کل دنیا به گردِ آن میگردد. ولی اگر میتوانستیم با یک پشه گفتوگو کنیم میدیدیم که او هم با همین شور و هیجان از پروازِ خودش در هوا سخن میگوید و او نیز احساس میکند مرکزِ پرندهی این جهان را در خود دارد. هیچ چیز در طبیعت نیست که آنقدر پست و کوچک باشد که با همان یک دَمِ کوچک از نیرویِ شناخت بلافاصله همچون بادکنکی متورم نشود؛ و از آنجا که هرکس که باری را حمل میکند دوست دارد ستایشاش کنند، مغرورترینِ همهی انسانها، یعنی فیلسوف، نیز دوست دارد که همهی چشمهایِ جهان از هر سو، همچون تلسکوپ به اندیشهها و اعمالِ او خیره شوند.
( #فردریش_نیچه ؛ دربارهی حقیقت و دروغگویی به معنایی نااخلاقی، قطعه 1، ترجمهی #رضا_ولی_یاری )
@philosophibisansoor
( #فردریش_نیچه ؛ دربارهی حقیقت و دروغگویی به معنایی نااخلاقی، قطعه 1، ترجمهی #رضا_ولی_یاری )
@philosophibisansoor
«فقط خستگی که نیست، فقط خسته که نیستم، با وجودِ صعود.» [بکت]
#ساموئل_بکت
«خستگی بود که خدایان و آخرتها را همه آفرید. خستگیای که میخواهد با یک جهش، با جهشِ مرگ، به نهایت رسد.» [نیچه]
#فردریش_نیچه
«در وضعیتِ فرسودگی شما منفعل نیستید. سوق پیدا میکنید، اما به سویِ هیچ.» [دُلوز]
#ژیل_دلوز
«بیزار-ام از همهیِ نیمهکاران در کارِ جان، از همهیِ مِهآلودگان، پا-در-هوایان، بیقراران.» [نیچه]
#فردریش_نیچه
«خدا خاستگاه است، یا مجموعِ کلِ امکان. امر ممکن تنها در خستگی محقّق میشود. تنها یک شخصِ فرسوده میتواند امرِممکن را بفرساید، زیرا او از کلِ نیاز، ترجیح، هدفْ، یا دلالت دست کشیده است. تنها شخصِ فرسوده به حدِّ کافی رها از منفعت و وسواس است.» [دُلوز]
#ژیل_دلوز
«اینجا، عزیمت از اینجا، و رفتن به جایی دیگر؛ یا همینجا ماندن، امّا در آمد-و-شد.» [بکت]
#ساموئل_بکت
@philosophibisansoor
#ساموئل_بکت
«خستگی بود که خدایان و آخرتها را همه آفرید. خستگیای که میخواهد با یک جهش، با جهشِ مرگ، به نهایت رسد.» [نیچه]
#فردریش_نیچه
«در وضعیتِ فرسودگی شما منفعل نیستید. سوق پیدا میکنید، اما به سویِ هیچ.» [دُلوز]
#ژیل_دلوز
«بیزار-ام از همهیِ نیمهکاران در کارِ جان، از همهیِ مِهآلودگان، پا-در-هوایان، بیقراران.» [نیچه]
#فردریش_نیچه
«خدا خاستگاه است، یا مجموعِ کلِ امکان. امر ممکن تنها در خستگی محقّق میشود. تنها یک شخصِ فرسوده میتواند امرِممکن را بفرساید، زیرا او از کلِ نیاز، ترجیح، هدفْ، یا دلالت دست کشیده است. تنها شخصِ فرسوده به حدِّ کافی رها از منفعت و وسواس است.» [دُلوز]
#ژیل_دلوز
«اینجا، عزیمت از اینجا، و رفتن به جایی دیگر؛ یا همینجا ماندن، امّا در آمد-و-شد.» [بکت]
#ساموئل_بکت
@philosophibisansoor