🔴اقدام به خودکشی یکی دانشجویان؛
بازداشت دانشجویان داخل دانشگاه؛
افزایش نیروهای لباسشخصی در سطح دانشگاه.
بنا به گزارش دانشجویان دانشگاه الزهرا، در پی اقدام به خودکشی دیشب یکی از دانشجویان این دانشگاه در خوابگاه بدلیل فشار دانشگاه و مسئولین خوابگاه و همچنین تماس با خانوادهی وی و البته واکنش سریع دانشجویان جهت جلوگیری از وقوع این اتفاق، از ابتدای امروز مورخ ۱ آذر تعداد لباسشخصیها و نیروهای حراست موجود در سطح دانشگاه افزایش یافته است.
بنا به این گزارشات، نیروهای لباس شخصی تاکنون جهت بازداشت دو تن از دانشجویان داخل دانشگاه اقدام کردهاند و توانستند یکی از دانشجویان به نام #سارینا_صادقی، دانشجوی گرافیک این دانشگاه را در روز ۱۷ آبان از مقابل خوابگاه بربایند اما دومین اقدام آنها طی ۲۹ آبان و ورود به یکی از کلاسهای درس رشته اقتصاد که با همکاری استاد مربوطه( رقیه پوران، استاد بانکداری اسلامی) همراه بود، بدلیل مقاومت دانشجویان به بازداشت منجر نشد.
سه شنبه ۱ آذر ۱۴۰۱
بازداشت دانشجویان داخل دانشگاه؛
افزایش نیروهای لباسشخصی در سطح دانشگاه.
بنا به گزارش دانشجویان دانشگاه الزهرا، در پی اقدام به خودکشی دیشب یکی از دانشجویان این دانشگاه در خوابگاه بدلیل فشار دانشگاه و مسئولین خوابگاه و همچنین تماس با خانوادهی وی و البته واکنش سریع دانشجویان جهت جلوگیری از وقوع این اتفاق، از ابتدای امروز مورخ ۱ آذر تعداد لباسشخصیها و نیروهای حراست موجود در سطح دانشگاه افزایش یافته است.
بنا به این گزارشات، نیروهای لباس شخصی تاکنون جهت بازداشت دو تن از دانشجویان داخل دانشگاه اقدام کردهاند و توانستند یکی از دانشجویان به نام #سارینا_صادقی، دانشجوی گرافیک این دانشگاه را در روز ۱۷ آبان از مقابل خوابگاه بربایند اما دومین اقدام آنها طی ۲۹ آبان و ورود به یکی از کلاسهای درس رشته اقتصاد که با همکاری استاد مربوطه( رقیه پوران، استاد بانکداری اسلامی) همراه بود، بدلیل مقاومت دانشجویان به بازداشت منجر نشد.
سه شنبه ۱ آذر ۱۴۰۱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیویی دیگر از تجمع مردم انقلابی سنندج در آرامستان بهشت محمدی در مراسم یادبود چهلمین روز قتل حکومتی #سارینا_ساعدی نوجوان ۱۶ساله
پنجشنبه ۱۷ آذر
پنجشنبه ۱۷ آذر
👤سلام این نامه رو از آینده مینویسم. اگه چشماتون خیس شد عذر میخوام.
شاید نیوتون یادش رفت قانون چهارمش رو اینجوری بنویسه که:
«چیزی که با اشک نوشته بشه، با اشک هم خونده میشه»
اگه ماشین زمان اشتباه نکرده باشه الان اونجا باید پاییز یا زمستان ۱۴۰۱ باشه
نمیدونید چه افتخاریه که با شما حرف میزنم. شما قهرمانهای من هستید. دیوار اتاقم پر شده از عکسهاتون.
دیروز که تو خیابون «نیکا» قدم میزدم و باد میخورد تو صورتم و برگها زیر پام خشخش میکردن، مامان بهم گفت اگه الان موهام میتونن به ساز باد پاییزی آزادانه برقصن بخاطر شماست
میگفت تو همین خیابونها چه فرشتههایی که پرپر شدن و چه آرزوهایی که مثل خون رو آسفالت این خیابونها جاری شدن. مامان میگفت نیکا یه دختر ۱۶ ساله زیبا بوده، درست همسن الان من. میگفت صداش خیلی قشنگ بوده. موهاش به سیاهی اون روزهامون...
و قامتش به بلندی یلدا و خندههاش به قشنگی اولین طلوع خورشید زمستونی بعد از شب یلدا.
راستی اسم مدرسه من ساریناس، به یاد #سارینا_فرهادی. امروز زنگ نگارش معلم رو تخته نوشت برای هفته دیگه یه نامه به گذشته بنویسید و من یاد حرفهای مامانم افتادم و تصمیم گرفتم به شما نامه بنویسم!
این یک هفته رو تو اینترنت کلی در مورد شما و انقلاب بزرگی که آفریدید سرچ کردم.
بذارید یکمی لو بدم چیکارا کردید! حواسم هست همه چی رو نگم!
الان که دارید این نامه رو میخونید چیز زیادی به پیروزی شما نمونده.
نمیگم چند روز یا چند هفته و ماه که مزهش مثل یه فیلم اسپویل شده نپره!
میخوام بگم که گل کاشتید، دنیا به احترام شما قراره زانو بزنه. صفحات انگلیسیزبان رو که نگاه میکنم هیچکس باورش نمیشده که تو خاورمیانهای که به واپسگرایی معروف بوده، شما بتونید همچین بهاری رو متولد کنید.
بعد از انقلاب شما تو یه همهپرسی بزرگ شرکت کردید.
وای که چه عکسهایی دارم از اون روزها میبینم. همتون بودید.
تو دست خیلیاتون عکسهای نیکا و مهسا و سیاوش و محسن و مجیدرضا و نوید و خیلیای دیگه رو میبینم که جاشون رو حسابی خالی کردید.
تو رفراندوم عالی رای میدید. ازم نخواید نتیجه رو بگم چون مزهش میپره!
فقط بگم که عالی انتخاب کردید. به نفع ایران، به نفع آیندهمون، به نفع آزادیمون.
تو یوتیوب دارم میبینم که تو خیابون ولیعصر که الان اسمش شده پهلوی چه کارناوالهای رقصی راه انداختید. انگار درختهای پیرش هم دارن با شما میرقصن.
یه کلیپ دیدم که تو بلوار کشاورز همتون به یاد نیکا دارید سلطان قلبها میخونید.
تا یادم نرفته بگم که پارک لاله هم به یاد #مهسا_امینی الان اسمش شده پارک ژینا.
راستی یادم رفت بگم مامانم وکیله. وقتی بهش گفتم دارم برای زمان شما نامه مینویسم، چشماش برقی زد و اومد کنارم نشست
موهامو باز کرد و شروع کرد به بافتن موهام. عادت همیشگیشه! هر وقت خیلی دلتنگ میشه یا دلش پَر میکشه تو خاطراتش میاد موهای من رو میبافه.
براش هرچی که نوشته بودم رو خوندم، با شوق بغلم کرد و پیشونیمو بوسید و...
گفت اگه میشه چندتا از تغییرات بزرگی که بچههای قهرمان اون زمان آفریدند رو بهت میگم که برای دلگرمیشون بنویسی.
گفت بنویس: بچهها نگران نباشید ایران ما شبیه گربه میمونه، شما مراقبش بودید. شما کردها و بلوچها و ترکها و لرها و عربها و شمالیهای دلیر با عشقتون ایران رو حفظ کردید
گفت بنویس که بعد از آزادیتون دادگاههای بیشماری برپا میکنید مثل دادگاههای نورنبرگ و همه کسانی که علیهتون جنایت کردن رو به دستان عدالت میسپارید.
گفت بنویس که الان دیگه هیچ کودکی...
به اینجا که رسید مامان بغض کرد، به چشماش نگاه نمیکنم که راحت باشه ولی از صداش معلومه.
گفت بنویس که این روزها دیگه سر هیچ چهارراهی هیچ کودکی کار نمیکنه، همه کودکان هرجای ایران باشن تو مدرسهان.
تو دورترین نقاط ایران هم هیچ کودک زیر ۱۸ سالی سر سفره عقد نمیشینه و بچههای که قربانی کودکهمسری میشن ازدواجشون طبق قانون لغو میشه و...
و والدینی که این کار رو کردن میفتن زندان و اون کودکان تحت حمایت قانون و با بودجه دولتی به مدرسه فرستاده میشن.
دیگه والدین حق ندارن دست به خشونت بزنن.
قربانیان کودک همسری و خشونت خانگی با هزینه دولتی به بهترین رواندرمانگرها معرفی میشن که بتونن از این آسیب بزرگ عبور کنن
دارم شاخ در میارم! میپرسم مامان مگه همچین چیزی هم بوده اون روزها؟؟
با یه خنده تلخ میگه نپرس دخترم، فقط بنویس
بنویس الان دیگه هیچ پدر و مادر و همسری صاحب خون بچههاشون نیستند و اگه پدر و مادری مرتکب قتل بچهشون بشن انگار که با یه غریبه اینکار رو کردند و به عدالت سپرده میشن
#مهسا_امینی
شاید نیوتون یادش رفت قانون چهارمش رو اینجوری بنویسه که:
«چیزی که با اشک نوشته بشه، با اشک هم خونده میشه»
اگه ماشین زمان اشتباه نکرده باشه الان اونجا باید پاییز یا زمستان ۱۴۰۱ باشه
نمیدونید چه افتخاریه که با شما حرف میزنم. شما قهرمانهای من هستید. دیوار اتاقم پر شده از عکسهاتون.
دیروز که تو خیابون «نیکا» قدم میزدم و باد میخورد تو صورتم و برگها زیر پام خشخش میکردن، مامان بهم گفت اگه الان موهام میتونن به ساز باد پاییزی آزادانه برقصن بخاطر شماست
میگفت تو همین خیابونها چه فرشتههایی که پرپر شدن و چه آرزوهایی که مثل خون رو آسفالت این خیابونها جاری شدن. مامان میگفت نیکا یه دختر ۱۶ ساله زیبا بوده، درست همسن الان من. میگفت صداش خیلی قشنگ بوده. موهاش به سیاهی اون روزهامون...
و قامتش به بلندی یلدا و خندههاش به قشنگی اولین طلوع خورشید زمستونی بعد از شب یلدا.
راستی اسم مدرسه من ساریناس، به یاد #سارینا_فرهادی. امروز زنگ نگارش معلم رو تخته نوشت برای هفته دیگه یه نامه به گذشته بنویسید و من یاد حرفهای مامانم افتادم و تصمیم گرفتم به شما نامه بنویسم!
این یک هفته رو تو اینترنت کلی در مورد شما و انقلاب بزرگی که آفریدید سرچ کردم.
بذارید یکمی لو بدم چیکارا کردید! حواسم هست همه چی رو نگم!
الان که دارید این نامه رو میخونید چیز زیادی به پیروزی شما نمونده.
نمیگم چند روز یا چند هفته و ماه که مزهش مثل یه فیلم اسپویل شده نپره!
میخوام بگم که گل کاشتید، دنیا به احترام شما قراره زانو بزنه. صفحات انگلیسیزبان رو که نگاه میکنم هیچکس باورش نمیشده که تو خاورمیانهای که به واپسگرایی معروف بوده، شما بتونید همچین بهاری رو متولد کنید.
بعد از انقلاب شما تو یه همهپرسی بزرگ شرکت کردید.
وای که چه عکسهایی دارم از اون روزها میبینم. همتون بودید.
تو دست خیلیاتون عکسهای نیکا و مهسا و سیاوش و محسن و مجیدرضا و نوید و خیلیای دیگه رو میبینم که جاشون رو حسابی خالی کردید.
تو رفراندوم عالی رای میدید. ازم نخواید نتیجه رو بگم چون مزهش میپره!
فقط بگم که عالی انتخاب کردید. به نفع ایران، به نفع آیندهمون، به نفع آزادیمون.
تو یوتیوب دارم میبینم که تو خیابون ولیعصر که الان اسمش شده پهلوی چه کارناوالهای رقصی راه انداختید. انگار درختهای پیرش هم دارن با شما میرقصن.
یه کلیپ دیدم که تو بلوار کشاورز همتون به یاد نیکا دارید سلطان قلبها میخونید.
تا یادم نرفته بگم که پارک لاله هم به یاد #مهسا_امینی الان اسمش شده پارک ژینا.
راستی یادم رفت بگم مامانم وکیله. وقتی بهش گفتم دارم برای زمان شما نامه مینویسم، چشماش برقی زد و اومد کنارم نشست
موهامو باز کرد و شروع کرد به بافتن موهام. عادت همیشگیشه! هر وقت خیلی دلتنگ میشه یا دلش پَر میکشه تو خاطراتش میاد موهای من رو میبافه.
براش هرچی که نوشته بودم رو خوندم، با شوق بغلم کرد و پیشونیمو بوسید و...
گفت اگه میشه چندتا از تغییرات بزرگی که بچههای قهرمان اون زمان آفریدند رو بهت میگم که برای دلگرمیشون بنویسی.
گفت بنویس: بچهها نگران نباشید ایران ما شبیه گربه میمونه، شما مراقبش بودید. شما کردها و بلوچها و ترکها و لرها و عربها و شمالیهای دلیر با عشقتون ایران رو حفظ کردید
گفت بنویس که بعد از آزادیتون دادگاههای بیشماری برپا میکنید مثل دادگاههای نورنبرگ و همه کسانی که علیهتون جنایت کردن رو به دستان عدالت میسپارید.
گفت بنویس که الان دیگه هیچ کودکی...
به اینجا که رسید مامان بغض کرد، به چشماش نگاه نمیکنم که راحت باشه ولی از صداش معلومه.
گفت بنویس که این روزها دیگه سر هیچ چهارراهی هیچ کودکی کار نمیکنه، همه کودکان هرجای ایران باشن تو مدرسهان.
تو دورترین نقاط ایران هم هیچ کودک زیر ۱۸ سالی سر سفره عقد نمیشینه و بچههای که قربانی کودکهمسری میشن ازدواجشون طبق قانون لغو میشه و...
و والدینی که این کار رو کردن میفتن زندان و اون کودکان تحت حمایت قانون و با بودجه دولتی به مدرسه فرستاده میشن.
دیگه والدین حق ندارن دست به خشونت بزنن.
قربانیان کودک همسری و خشونت خانگی با هزینه دولتی به بهترین رواندرمانگرها معرفی میشن که بتونن از این آسیب بزرگ عبور کنن
دارم شاخ در میارم! میپرسم مامان مگه همچین چیزی هم بوده اون روزها؟؟
با یه خنده تلخ میگه نپرس دخترم، فقط بنویس
بنویس الان دیگه هیچ پدر و مادر و همسری صاحب خون بچههاشون نیستند و اگه پدر و مادری مرتکب قتل بچهشون بشن انگار که با یه غریبه اینکار رو کردند و به عدالت سپرده میشن
#مهسا_امینی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درد دلهای پدر زندهیاد #سارینا_ساعدی با دخترش بر سر مزار او
سارینا ساعدی ١٦ ساله روز چهارشنبه ۴ آبانماه ١۴٠١ در جریان اعتراضات سراسری در #سنندج بر اثر ضرب و شتم نیروهای امنیتی به شدت زخمی و بر اثر شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد.
سارینا ساعدی ١٦ ساله روز چهارشنبه ۴ آبانماه ١۴٠١ در جریان اعتراضات سراسری در #سنندج بر اثر ضرب و شتم نیروهای امنیتی به شدت زخمی و بر اثر شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد.
برای آخرین آرزوی #سارینا_اسماعیل_زاده که تو کانال تلگرامش نوشته، یعنی میشه بشه؟
برای غربتی که سارینا تو آخرین جملهش ازش دلگیر بود
۲۷ بهمن✌️ به خیابان بازمیگردیم
به سارینا ثابت میکنیم که میشه که بشه✌️
برای غربتی که سارینا تو آخرین جملهش ازش دلگیر بود
۲۷ بهمن✌️ به خیابان بازمیگردیم
به سارینا ثابت میکنیم که میشه که بشه✌️
دختر دزدی در هیاهوی شلوغی حملات
#سارینا_محمودصالحی دانشجوی رشته انیمیشن دانشگاه فنی و حرفهای دخترانهی کرج پس از خبر مسمومیت خوابگاه این دانشگاه شامگاه پنجشنبه، ۱۱ اسفند، توسط ماُمورین لباس شخصی ربوده شد.
از نهاد بازداشت کننده و وضعیت فعلی ایشان اطلاع دقیقی در دست نیست.
شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱
#سارینا_محمودصالحی دانشجوی رشته انیمیشن دانشگاه فنی و حرفهای دخترانهی کرج پس از خبر مسمومیت خوابگاه این دانشگاه شامگاه پنجشنبه، ۱۱ اسفند، توسط ماُمورین لباس شخصی ربوده شد.
از نهاد بازداشت کننده و وضعیت فعلی ایشان اطلاع دقیقی در دست نیست.
شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱
یازده تیر تولد ۱۷ سالگی #سارینا_اسماعیل_زاده است؛ دختر باهوش و آگاه ایران.
قهرمانهامون رو فراموش نکنیم
قهرمانهامون رو فراموش نکنیم
استوری دایی سارینا اسماعیلزاده در سالگرد تولدش
«تولدت تو آسمونها مبارک دایی جون، پارسال این موقع همه چه خوشحال بودیم»
#سارینا_اسماعیل_زاده
«تولدت تو آسمونها مبارک دایی جون، پارسال این موقع همه چه خوشحال بودیم»
#سارینا_اسماعیل_زاده
🔴 اگر جمهوری حرامزادگان اسلامی نبود ، سارینا اسماعیلزاده امروز ۱۷ ساله میشد.
🎂 تولدت مبارک دختر ایران 💝
🔰 نه میبخشیم نه فراموش میکنیم
#سارینا_اسماعیل_زاده #برای_ایران
#ایران #مهسا_امینی #انقلاب_ایران
🎂 تولدت مبارک دختر ایران 💝
🔰 نه میبخشیم نه فراموش میکنیم
#سارینا_اسماعیل_زاده #برای_ایران
#ایران #مهسا_امینی #انقلاب_ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانوادهی جاویدنام مهرشاد شهیدینژاد مراسم زادروز جاویدنام #سارینا_اسماعیلزاده از جانباختگان خیزش ملی ایران را بر مزار فرزندشان در آرامستان اراک برگزار کردند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«به راه افتاد به دنبال روشنایی، به دنبال نور
پرتو نور
گامهایش بلند بود، کمکم دوید تا بتواند سریع معنا را پیدا کند، معنای چه؟»
اسلاید دوم را ببینید تا باقی دلنوشته سارینا را از زبان خودش بشنوید. با آن زبان شیرین و چهره دلنشینش.
چطور توانستند با ضربات باتون بر سر و تن نازکش زندگی را از او بگیرند.
سارینا در اسلاید سوم، میخواهد اتاقش را صفایی دهد و کلی ویدیوی یوتیوب ببیند و فیلمهایی که دلش میخواهد.
سارینا اسماعیلزاده نوجوان ۱۶ ساله و دانشآموز مدرسه فرزانگان در کرج بود؛ نوجوانی که براساس ویدئوهایی که در کانال خود در وبسایت یوتیوب منتشر کرده بود، دغدغه اجتماعی داشت، مخالف حجاب اجباری بود، دنبال آزادی بود.
او میگفت که «نوجوان ایرانی دیگر نوجوان ۲۰ سال پیش نیست؛ از اوضاع جهان باخبر است و از خودش میپرسد چه چیزی کمتر از نوجوان آمریکایی دارد تا دغدغههایشان اینقدر متفاوت باشد.»
سارینا، روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، در اعتراضات مردمی در مهرشهر کرج بر اثر ضربات باتوم جان باخته و در یک قبر دو طبقه در کنار پدرش در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شده است.
مأموران امنیتی، پیکر سارینا اسماعیلزاده در بهشت سکینه به صورت شسته و کفنپیچ تحویل خانواده او دادهاند و تنها هنگام خاکسپاری، مادر او صورتش را دیده است.
اگرچه رسانههای حکومتی علت مرگ این دختر نوجوان را خودکشی و پرتشدن از ارتفاع عنوان کردند، اما دیگر کسی این سناریوی تکراری نهادهای امنیتی را باور نمیکند.
#سارینا_اسماعیل_زاده #مهرشهر #کرج
به دستور اسلام ناب محمدی کشته شدی
از آغاز چنین کردند، ۱۴۰۰ سال جنایت
اسلام همین است که میبینید، به خودتان دروغ نگویید
اگر نبود مسلمانان بپا میخاستند
پرتو نور
گامهایش بلند بود، کمکم دوید تا بتواند سریع معنا را پیدا کند، معنای چه؟»
اسلاید دوم را ببینید تا باقی دلنوشته سارینا را از زبان خودش بشنوید. با آن زبان شیرین و چهره دلنشینش.
چطور توانستند با ضربات باتون بر سر و تن نازکش زندگی را از او بگیرند.
سارینا در اسلاید سوم، میخواهد اتاقش را صفایی دهد و کلی ویدیوی یوتیوب ببیند و فیلمهایی که دلش میخواهد.
سارینا اسماعیلزاده نوجوان ۱۶ ساله و دانشآموز مدرسه فرزانگان در کرج بود؛ نوجوانی که براساس ویدئوهایی که در کانال خود در وبسایت یوتیوب منتشر کرده بود، دغدغه اجتماعی داشت، مخالف حجاب اجباری بود، دنبال آزادی بود.
او میگفت که «نوجوان ایرانی دیگر نوجوان ۲۰ سال پیش نیست؛ از اوضاع جهان باخبر است و از خودش میپرسد چه چیزی کمتر از نوجوان آمریکایی دارد تا دغدغههایشان اینقدر متفاوت باشد.»
سارینا، روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، در اعتراضات مردمی در مهرشهر کرج بر اثر ضربات باتوم جان باخته و در یک قبر دو طبقه در کنار پدرش در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شده است.
مأموران امنیتی، پیکر سارینا اسماعیلزاده در بهشت سکینه به صورت شسته و کفنپیچ تحویل خانواده او دادهاند و تنها هنگام خاکسپاری، مادر او صورتش را دیده است.
اگرچه رسانههای حکومتی علت مرگ این دختر نوجوان را خودکشی و پرتشدن از ارتفاع عنوان کردند، اما دیگر کسی این سناریوی تکراری نهادهای امنیتی را باور نمیکند.
#سارینا_اسماعیل_زاده #مهرشهر #کرج
به دستور اسلام ناب محمدی کشته شدی
از آغاز چنین کردند، ۱۴۰۰ سال جنایت
اسلام همین است که میبینید، به خودتان دروغ نگویید
اگر نبود مسلمانان بپا میخاستند
🔻امروز تولد ۱۶ سالگی #سارینا_ساعدی است و خانوادهاش را احضار کردهاند که نباید برایش جشن تولد بگیرند.
سارینا ۴ آبان ۱۴۰۱ در سنندج با ضربات متعدد باتون به سرش دچار خونریزی مغزی شد و یک روز بعد در بیمارستان جان باخت. حکومت پدر سارینا را مجبور کرد در اعتراف اجباری تلویزیونی بگوید که دخترش خودکشی کرده تا پیکر بی جان سارینا را به او تحویل بدهند.
سارینا ۴ آبان ۱۴۰۱ در سنندج با ضربات متعدد باتون به سرش دچار خونریزی مغزی شد و یک روز بعد در بیمارستان جان باخت. حکومت پدر سارینا را مجبور کرد در اعتراف اجباری تلویزیونی بگوید که دخترش خودکشی کرده تا پیکر بی جان سارینا را به او تحویل بدهند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سارینا_اسماعیلزاده، سمبل شهدای قیام ۱۴۰۱ است که ژرفنای آگاهی و شعور اجتماعیاش را با خون خود لبریز کرد.
او برای دنیایی که در کلیپهایش آرزو میکرد، جنگید و به خاک افتاد.
او برای دنیایی که در کلیپهایش آرزو میکرد، جنگید و به خاک افتاد.
من #سارینا_شیری هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۹ مهرماه ۱۴۰۱. فقط ۱۸ سالم بود، متولد؟. اهل و ساکن جوانرود از شهرهای استان کرمانشاه و دانش آموز دبیرستان نسیم در کرمانشاه بودم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، وقتی هموطنای غیور من در جوانرود به اعتراضات پیوستن منم با دوستام در کنارشون به خیابون رفتم و حقمو فریاد زدم. روز ۹ مهرماه بود، اونروز توی تجمع سرکوبگرا وقتی به مردم حمله ور شدن، ناگهان منو گیر آوردن و در فرصتی دزدیدن…. توی بازداشتگاه به شدت تحت شکنجه قرار گرفتم و بمن تجاوز شد…عاقبت بدن نحیف من تاب نیاورد و زیر شکنجه جان باختم….
خانوادم ده روز از من بیخبر بودن، همه جا رو دنبالم گشتن ولی اثری ازم نبود، نیروهای امنیتی منو کشتن و ده روز تمام پیکر بیجونمو به خانوادم تحویل ندادن. بعد از ده روز بهشون اطلاع دادن و شدیدا تهدیدشون کردن که باید فوت منو برا اثر خودکشی اعلام کنن و به همه بگن از اتوبوس بیرون پریدم و کشته شدم!!!
جنازه من عاقبت در سر پل ذهاب به خانوادم تحویل داده شد، اونا تحت فشار زیاد مجبور به سکوت شدن و قتل من اطلاع رسانی نشد…حتی همکلاسیهام آنقدر تهدید شدن که هیچ کدومشون در مورد من حرفی نزدن. قطعی اینترنت توی اون روزها هم دلیل دیگه ای شد برای رسانه ای نشدن قتل من.
هموطن من در شروع جوانی با هزاران امید به آینده با بیرحمی فقط به جرم آزادیخواهی زیر خروارها خاک سرد خوابیدم و به ابدیت پیوستم. مزدورا آنقدر خانوادمو ترسوندن که من شدم یکی از جانباخته های گمنام که اطلاعات بیشتری در موردم موجود نیست. تو سکوت نکن، در مقابل ظلم ایستادگی کن و بجنگ تا خون من و هزاران کشته شده دیگه پایمال نشه، آزادی حق توست، روزی که پیروز شدی به یاد منم باش…💔
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، وقتی هموطنای غیور من در جوانرود به اعتراضات پیوستن منم با دوستام در کنارشون به خیابون رفتم و حقمو فریاد زدم. روز ۹ مهرماه بود، اونروز توی تجمع سرکوبگرا وقتی به مردم حمله ور شدن، ناگهان منو گیر آوردن و در فرصتی دزدیدن…. توی بازداشتگاه به شدت تحت شکنجه قرار گرفتم و بمن تجاوز شد…عاقبت بدن نحیف من تاب نیاورد و زیر شکنجه جان باختم….
خانوادم ده روز از من بیخبر بودن، همه جا رو دنبالم گشتن ولی اثری ازم نبود، نیروهای امنیتی منو کشتن و ده روز تمام پیکر بیجونمو به خانوادم تحویل ندادن. بعد از ده روز بهشون اطلاع دادن و شدیدا تهدیدشون کردن که باید فوت منو برا اثر خودکشی اعلام کنن و به همه بگن از اتوبوس بیرون پریدم و کشته شدم!!!
جنازه من عاقبت در سر پل ذهاب به خانوادم تحویل داده شد، اونا تحت فشار زیاد مجبور به سکوت شدن و قتل من اطلاع رسانی نشد…حتی همکلاسیهام آنقدر تهدید شدن که هیچ کدومشون در مورد من حرفی نزدن. قطعی اینترنت توی اون روزها هم دلیل دیگه ای شد برای رسانه ای نشدن قتل من.
هموطن من در شروع جوانی با هزاران امید به آینده با بیرحمی فقط به جرم آزادیخواهی زیر خروارها خاک سرد خوابیدم و به ابدیت پیوستم. مزدورا آنقدر خانوادمو ترسوندن که من شدم یکی از جانباخته های گمنام که اطلاعات بیشتری در موردم موجود نیست. تو سکوت نکن، در مقابل ظلم ایستادگی کن و بجنگ تا خون من و هزاران کشته شده دیگه پایمال نشه، آزادی حق توست، روزی که پیروز شدی به یاد منم باش…💔
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
تولدت مبارک سارینا 🤍
اگر جمهوری اسلامی #سارینا_اسماعیلزاده را نکشته بود او امروز جشنتولد آغاز ۱۸ سالگیاش را میگرفت.
اگر جمهوری اسلامی #سارینا_اسماعیلزاده را نکشته بود او امروز جشنتولد آغاز ۱۸ سالگیاش را میگرفت.