پشت پرده ها
91.7K subscribers
78K photos
91.2K videos
2.9K files
4.33K links
پشت پرده‌های تاریخ و رویدادها،آگاهی ملت، راه نجات، آنچه نمی خواهند ما بدانیم

*پوشش۲۴ساعته انقلاب ایران*

@ShemiraniSaied
تماس با ما
گزارشهای خود را به صورت فیلم کوتاه و آوا ارسال کنید
پیام‌ها در کانال سعید شمیرانی و گزارشهادر پشت پرده‌ها قرار خواهد گرفت
Download Telegram
من #آرشام_ابراهیمی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۵ آبان ماه ۱۳۹۸. بیست سالم بود، متولد ۲۰ بهمن ماه ۱۳۷۷. فرزند بهنام، تک پسر، اهل و ساکن اصفهان و دانشجوی سال اول دندانپزشکی بودم و توی یه شرکت شارژ کپسول آتش نشانی هم کار میکردم. پدر و عموم از جانبازها و اسرای جنگ ایران و عراق بودن. پدرم در زمان جنگ فرمانده تیپ ابوالفضل لشکر اصفهان بود و چهار سال آخر جنگ بدون مرخصی تو جبهه میجنگید. من اصولا آروم و متین بودم و هوش خوبی داشتم و بین دوستام توی دانشگاه معروف بودم به اخلاق مداری.
من #آرشام_ابراهیمی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۵ آبان ماه ۱۳۹۸. بیست سالم بود، متولد ۲۰ بهمن ماه ۱۳۷۷. فرزند بهنام، تک پسر، اهل و ساکن اصفهان و دانشجوی سال اول دندانپزشکی بودم و توی یه شرکت شارژ کپسول آتش نشانی هم کار میکردم. پدر و عموم از جانبازها و اسرای جنگ ایران و عراق بودن. پدرم در زمان جنگ فرمانده تیپ ابوالفضل لشکر اصفهان بود و چهار سال آخر جنگ بدون مرخصی تو جبهه میجنگید. من اصولا آروم و متین بودم و هوش خوبی داشتم و بین دوستام توی دانشگاه معروف بودم به اخلاق مداری.

اعتراضات سراسری بعد از گرون شدن ناگهانی قیمت بنزین تو آبان ماه ۱۳۹۸ شروع شده بود. روز ۲۵ آبان ماه بود که داشتم از سر کار برمیگشتم، خیابونا شلوغ بود و نمیتونستم برم خونه، پدرم زنگ زد و گفت ماشینو رها کن و پیاده بیا خونه. از ماشین پیاده شدم و دویدم به سمت خونه، در پل رباط نزدیک به پایگاه بسیج بودم که ناگهان یکی از درجه دارهای نیروی انتظامی از پشت سر دو گلوله جنگی به سر و شکمم شلیک‌ کرد، افتادم و چشم از دنیا فرو بستم.

بعد از کشته شدنم مزدورای حکومتی جنازه منو دزدیدن و با خودشون بردن.
از اون طرف خانوادم بعد از ساعت هفت و نیم که من دیگه جواب تلفن رو ندادم نگران و سرگردان همه جا رو گشتن ولی اثری از من نبود. مزدورا میدونستن چه بلایی به سرم آوردن ولی نمیگفتن و اظهار بی اطلاعی میکردن، تا اینکه مامورای امنیتی متوجه شدن من فرزند چه کسی بودم. پدرم با فرم نظامی به ستاد نیروی انتظامی اومد و نهایتا بعد از چهار روز جنازه رو به این شرط بهش تحویل دادن که نباید کشته شدنم رسانه ای بشه و اجازه گرفتن مراسم هم ندادن.

چهار تا مامور اطلاعات تو اون شب بارونی ساعت ۹ خانوادمو مجبور کردن که شبانه منو خاک کنن، حتی نذاشتن باهام خداحافظی کنن و بوسه ای به پیشونیم بزنن پیکر بیجون من شبانه در بهشت زینب بابوکان اصفهان مظلومانه به خاک سپرده شد.
مراسم ختم در تاریخ ۱ آذر ۱۳۹۸ در مسجد جامع اصفهان و بر سر مزارم برگزار شد.
مراسم هفتم هم در تاریخ ۷ آذر ماه ۱۳۹۸ برپا شد ولی نیروهای مزدور امنیتی خواهرم آرمیتا رو به اداره اطلاعات اصفهان احضار و تهدید کردن.
مراسم چهلم هم در تاریخ ۵ دیماه ۱۳۹۸ برگزار شد. خانوادم از مردم دعوت کردن که توی مراسم شرکت کنن و اونا رو حمایت کنن. پدرم‌ توی مراسم گفت: «تک فرزند پسرمو ازم گرفتین مگه ما بچه هامونو از سر راه آوردیم؟بچه های خودتون خارج نشین هستن و بچه های ما رو میکشین؟»

بعد از قتل ناجوانمردانه من خانوادم‌ شکایت کردن که نهایتا هم به نتیجه ای نرسید. علی رغم قول فرماندار هیچ وقت قاتل من دستگیر و مجازات نشد، هیچکس استعفا نداد، عزل یا محاکمه نشد! فقط نیروهای امنیتی به پدرم زنگ زدن و گفتن شماره کارت بده دیه پسرتو بدیم!! پدرم هم گفت من دوبرابر میدم قاتلشو معرفي كنین!!

روز ۲۰ آبان ۱۴۰۰، مادرم جلوی چشم مردم برای سنگ مزارم میخواست سقف بذاره که مزدورا سه بار با لگد سقف مزارمو خراب کردن و مانع از نصب سقف شدن و به مادرم و بقیه خانوادم توهین کردن. مادرم گفت: «ما حقمونو بالاخره از ظالمین میگیریم…»

خواهر داغدارم نوشت:
«برای تنها برادرم مینویسم آرشام ...
من خواهر آرشام از کسانی که رای میدهند از کسانیکه انگشت در خون برادرم میزنند نمیگذرم، آنها مهر تائید بر جنایت میزنند».

هموطن، من قرار بود درسمو بخونم و بعد از فارغ التحصیلی مطب بزنم، خیلی تلاش کردم که تو رشته مورد علاقم قبول بشم ولی حکومت جنایتکار ناجوانمردانه جونمو گرفت و با تمام آرزوهام در اوج جوانی زیر خروارها خاک دفن شدم! در برابر اینهمه خون ریخته شده سکوت نکن، با ظالم بجنگ و روزی که پیروز شدی از منم یاد کن….💔
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی