اين پليس قاتل شير مرد ايراني #اصغر_نحوی_پور است
😡😡
به اشتراك بگذاريد تا اگر كسي هويت اورا ميداند اطلاع بدهد بدون شك بايد محاكمه شود
@poshtpardeha
😡😡
به اشتراك بگذاريد تا اگر كسي هويت اورا ميداند اطلاع بدهد بدون شك بايد محاكمه شود
@poshtpardeha
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
شادروان #اصغر_نحوی_پور در چهل روز پیش جان خود را در دفاع از حق یک انسان«دختر خانمی»که در معرض آزار و اذیت مردی بی اخلاق و پلید قرار گرفته بود از دست داد.
او ثابت کرد که در برابر بیعدالتی و ناروایی هایی که از جهت حکومت نامردمی در جامعه امروز میهنمان حکم فرما است نمی توان بی تفاوت گذشت.
من این ضایعه دردناک را از صمیم قلب به خانواده آن شادروان تسلیت میگویم.
رضا #پهلوی
#ایران
@OfficialRezaPahlavi
او ثابت کرد که در برابر بیعدالتی و ناروایی هایی که از جهت حکومت نامردمی در جامعه امروز میهنمان حکم فرما است نمی توان بی تفاوت گذشت.
من این ضایعه دردناک را از صمیم قلب به خانواده آن شادروان تسلیت میگویم.
رضا #پهلوی
#ایران
@OfficialRezaPahlavi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جانم_فدای_ایران
این فریاد جوانمردی شجاع بود از نسل پهلوانان ایران در دفاع از جان و ناموس وطن
۲۴تیر سال ۹۶ بود که #اصغر_نحوی_پور در مترو شاهد اذیت و آزار یک دختر بی پناه توسط یک آخوند میشه و به کمکش میره . ماموران انتظامی از فاصله چند قدمی با شلیک به قلبش اون رو میکشند و او در آخرین لحظات فریاد کشید :
#جانم_فدای_ایران
یاد و نامش گرامی که در زمره پهلوانان بنام ایران جای گرفت.
✾ٖٖٖٖٓुؔ•♥️ᭂ✾ٖٖٖٖٓुؔ
این فریاد جوانمردی شجاع بود از نسل پهلوانان ایران در دفاع از جان و ناموس وطن
۲۴تیر سال ۹۶ بود که #اصغر_نحوی_پور در مترو شاهد اذیت و آزار یک دختر بی پناه توسط یک آخوند میشه و به کمکش میره . ماموران انتظامی از فاصله چند قدمی با شلیک به قلبش اون رو میکشند و او در آخرین لحظات فریاد کشید :
#جانم_فدای_ایران
یاد و نامش گرامی که در زمره پهلوانان بنام ایران جای گرفت.
✾ٖٖٖٖٓुؔ•♥️ᭂ✾ٖٖٖٖٓुؔ
من #اصغر_نحوی_پور فریدنی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۶. چهل و شش سالم بود، متولد ۱ فروردین ماه ۱۳۵۰. فرزند محمود و بیگم بودم و یه خواهر داشتم بنام نازی. اهل محمود آباد در استان مازندران و ساکن شهر ری در استان تهران بودم و تو خیابون ۲۴ متری زکریای رازی سکونت داشتم. ورزشکار، عضو زورخانه شهر ری، مربی بدنسازی و کیک بوکسینگ و متخصص ماساژ درمانی بودم، همشهریام لقب پهلوان اصغر رو روی من گذاشته بودن.
من #اصغر_نحوی_پور فریدنی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۶. چهل و شش سالم بود، متولد ۱ فروردین ماه ۱۳۵۰. فرزند محمود و بیگم بودم و یه خواهر داشتم بنام نازی. اهل محمود آباد در استان مازندران و ساکن شهر ری در استان تهران بودم و تو خیابون ۲۴ متری زکریای رازی سکونت داشتم. ورزشکار، عضو زورخانه شهر ری، مربی بدنسازی و کیک بوکسینگ و متخصص ماساژ درمانی بودم، همشهریام لقب پهلوان اصغر رو روی من گذاشته بودن.
روز ۲۴ تیر ماه ۹۶ بود، اونروز ساعت ده و نیم صبح بود که به ایستگاه مترو شهر ری رفتم، منتظر اومدن قطار بودم، دختر جوانی هم اونجا ایستاده بود. سر و کله یه آخوند بنام «خلیل ذوالفقاری» که امام جماعت مسجد دیلمان و قاضی دادگستری شهر ری بود پیدا شد. شروع کرد به گیر دادن به وضع ظاهری اون دختر و با صدای بلند بهش اهانت میکرد، ولکن هم نبود. آنقدر توهین کرد که من عصبانی شدم و به دفاع از اون دختر بهش تذکر دادم که رفتار و لحنش رو با اون اصلاح کنه ولی آخونده با تندی جواب داد: اول که به تو مربوط نیست دخالت نکن بعدم تو خودتم مشکل داری! خجالت نمیکشی یقه ات بازه؟! با این توهین درگیری بین ما بیشتر شد، دختر محل رو ترک کرد، آخونده بمن یه توهین دیگه کرد و بعدم گفت میدم پدرتو در بیارن! و به طرف سکوی مترو رفت. من خیلی عصبانی شدم، تمام آتش خشمی که سالها از این جماعت فاسد زورگو توی سینه ام تلنبار شده بود یه جا شعله ور شد، از دستفروشی که اونجا بود یه کاتر گرفتم و رفتم دنبالش و از پشت بهش حمله کردم، وقتی زخمیش کردم خلع عمامه و لباسش کردم و عمامه اش رو برداشتم و
تو هوا چرخوندم و شعارایی علیه ج ا جنایتکار سر دادم و فریاد زدم:
«من فرزند ایرانم، ما از دست آخوندها خسته شدیم، ما این آخوندا رو نمیخوایم، این اسلام رو نمیخوایم، این چه مملکتی هست و این چه اسلامیه؟ اینا به اسم اسلام دارن دزدی میکنن، این آخوندا همشون دزدن، ما جونمون به لب رسیده از دست آخوندا، من از هیچی نمیترسم.»
اونموقع توی مترو پلیس نبود ولی از ساختمون بغلی که یکی از مراکز استقرارشون بود دو مامور اومدن و یه پاسدار بنام استوار «جلال موسوی » از فاصله نزدیک با گلوله کلاشینکف به سمت من شلیک کرد که به طحالم اصابت کرد، افتادم زمین، درد همه وجودمو فرا گرفت و غرق در خون شدم. خونریزی زیاد بود و مامورا هیچ اقدامی انجام ندادن ولی سریع اخونده رو بردن بیمارستان. آنقدر خون از بدنم رفت تا وقتی بالاخره اورژانس رسید من توی آمبولانس چشم از دنیا فرو بستم….
در گواهی فوت من نوشتن علت فوت بر اثر برخورد اجسام سخت یا تیز!!!
بعد از کشته شدنم اون آخوند زنده موند و بهوش اومد، حکومت جنایتکار بخاطر بازتابی که این جریان داشت از ترس و بدبینی که در رابطه با آخوندا در پی داشت کلا منکر امر به معروف آخوند ذوالفقاری در مترو شد و خودشم در کمال وقاحت اعلام کرد که من هیچ برخوردی با ضارب نداشتم و اون از پشت سر بهم حمله کرد، ظاهرا با لباس روحانیت مشکل داشته!!!
رسانه های دولتی اعلام کردن من مست بودم!! ولی پزشکی قانونی اعلام کرد هیچگونه الکل یا مواد مخدری در خون من یافت نشده. بعد با انتشار عکسی از من در صدا و سیما اعلام کردن که قبل از اصابت گلوله با کاتر خودزنی و خودمو زخمی کردم!!! اونا گفتن به من در حال فرار تیراندازی شده و بهم لقب «عربده کش» مترو دادن!! خوشبختانه یکی از هموطنام از اون اتفاق فیلمبرداری کرده بود و فیلم توی فضای مجازی سریع پخش شد و همه دیدن که من نه تنها فرار نکردم بلکه با پاهای خودم به سمت گلوله رفتم.
«علی مطهری» روز دوشنبه ۲۶ تیر تو دانشگاه امیرکبیر خواهان تشویق قاتل من شد و گفت: حتی اگه تیر به پای ضارب عربده کش میخورد و اون زنده میموند حکمش اعدام بود!
دو روز جنازه منو به خانوادم تحویل ندادن. عاقبت پیکر بیجون من در بهشت زهرا قطعه ۳۱۰، ردیف ۵۲، شماره ۲۷ مظلومانه به خاک سپرده شد.
مامورای امنیتی اجازه حجله گذاشتن و مسجد و مراسم ندادن، تمام عکسها و اعلامیه ها رو پاره کردن. هیچ مسجدی قبول نکرد مراسم برگزار کنن. صدها مامور زن و مرد لباس شخصی در تمام مراحل با خانوادم بودم.
مراسم سوم و هفتم در تاریخ ۳۰ تیرماه ۱۳۹۶ بر سر مزارم برگزار شد.
مراسم چهلم هم تو بهشت زهرا برگزار شد. مردم تو فضای مجازی برای شرکت تو مراسم فراخوان دادن ولی لباس شخصیا به خونه خواهرم حمله کردن و تهدید کردن که حق ندارن مراسم بگیرن. بالاخره مراسم در حالی برگزار شد که نیروهای امنیتی تلاش میکردن خشم حاضران رو کنترل کنن. تعداد لباس شخصیها بر سر مزار خیلی زیاد بود و اجازه نمیدادن کسی بره، هرکی از اونجا رد میشد میگفتن از اینطرف نمیتونی بری و نذاشتن تجمعی شکل بگیره.
مزدورا هیچ توجهی به درخواست خانوادم مبنی بر پخش ویدیوهای ضبط شده تو مترو نداشتن
روز ۲۴ تیر ماه ۹۶ بود، اونروز ساعت ده و نیم صبح بود که به ایستگاه مترو شهر ری رفتم، منتظر اومدن قطار بودم، دختر جوانی هم اونجا ایستاده بود. سر و کله یه آخوند بنام «خلیل ذوالفقاری» که امام جماعت مسجد دیلمان و قاضی دادگستری شهر ری بود پیدا شد. شروع کرد به گیر دادن به وضع ظاهری اون دختر و با صدای بلند بهش اهانت میکرد، ولکن هم نبود. آنقدر توهین کرد که من عصبانی شدم و به دفاع از اون دختر بهش تذکر دادم که رفتار و لحنش رو با اون اصلاح کنه ولی آخونده با تندی جواب داد: اول که به تو مربوط نیست دخالت نکن بعدم تو خودتم مشکل داری! خجالت نمیکشی یقه ات بازه؟! با این توهین درگیری بین ما بیشتر شد، دختر محل رو ترک کرد، آخونده بمن یه توهین دیگه کرد و بعدم گفت میدم پدرتو در بیارن! و به طرف سکوی مترو رفت. من خیلی عصبانی شدم، تمام آتش خشمی که سالها از این جماعت فاسد زورگو توی سینه ام تلنبار شده بود یه جا شعله ور شد، از دستفروشی که اونجا بود یه کاتر گرفتم و رفتم دنبالش و از پشت بهش حمله کردم، وقتی زخمیش کردم خلع عمامه و لباسش کردم و عمامه اش رو برداشتم و
تو هوا چرخوندم و شعارایی علیه ج ا جنایتکار سر دادم و فریاد زدم:
«من فرزند ایرانم، ما از دست آخوندها خسته شدیم، ما این آخوندا رو نمیخوایم، این اسلام رو نمیخوایم، این چه مملکتی هست و این چه اسلامیه؟ اینا به اسم اسلام دارن دزدی میکنن، این آخوندا همشون دزدن، ما جونمون به لب رسیده از دست آخوندا، من از هیچی نمیترسم.»
اونموقع توی مترو پلیس نبود ولی از ساختمون بغلی که یکی از مراکز استقرارشون بود دو مامور اومدن و یه پاسدار بنام استوار «جلال موسوی » از فاصله نزدیک با گلوله کلاشینکف به سمت من شلیک کرد که به طحالم اصابت کرد، افتادم زمین، درد همه وجودمو فرا گرفت و غرق در خون شدم. خونریزی زیاد بود و مامورا هیچ اقدامی انجام ندادن ولی سریع اخونده رو بردن بیمارستان. آنقدر خون از بدنم رفت تا وقتی بالاخره اورژانس رسید من توی آمبولانس چشم از دنیا فرو بستم….
در گواهی فوت من نوشتن علت فوت بر اثر برخورد اجسام سخت یا تیز!!!
بعد از کشته شدنم اون آخوند زنده موند و بهوش اومد، حکومت جنایتکار بخاطر بازتابی که این جریان داشت از ترس و بدبینی که در رابطه با آخوندا در پی داشت کلا منکر امر به معروف آخوند ذوالفقاری در مترو شد و خودشم در کمال وقاحت اعلام کرد که من هیچ برخوردی با ضارب نداشتم و اون از پشت سر بهم حمله کرد، ظاهرا با لباس روحانیت مشکل داشته!!!
رسانه های دولتی اعلام کردن من مست بودم!! ولی پزشکی قانونی اعلام کرد هیچگونه الکل یا مواد مخدری در خون من یافت نشده. بعد با انتشار عکسی از من در صدا و سیما اعلام کردن که قبل از اصابت گلوله با کاتر خودزنی و خودمو زخمی کردم!!! اونا گفتن به من در حال فرار تیراندازی شده و بهم لقب «عربده کش» مترو دادن!! خوشبختانه یکی از هموطنام از اون اتفاق فیلمبرداری کرده بود و فیلم توی فضای مجازی سریع پخش شد و همه دیدن که من نه تنها فرار نکردم بلکه با پاهای خودم به سمت گلوله رفتم.
«علی مطهری» روز دوشنبه ۲۶ تیر تو دانشگاه امیرکبیر خواهان تشویق قاتل من شد و گفت: حتی اگه تیر به پای ضارب عربده کش میخورد و اون زنده میموند حکمش اعدام بود!
دو روز جنازه منو به خانوادم تحویل ندادن. عاقبت پیکر بیجون من در بهشت زهرا قطعه ۳۱۰، ردیف ۵۲، شماره ۲۷ مظلومانه به خاک سپرده شد.
مامورای امنیتی اجازه حجله گذاشتن و مسجد و مراسم ندادن، تمام عکسها و اعلامیه ها رو پاره کردن. هیچ مسجدی قبول نکرد مراسم برگزار کنن. صدها مامور زن و مرد لباس شخصی در تمام مراحل با خانوادم بودم.
مراسم سوم و هفتم در تاریخ ۳۰ تیرماه ۱۳۹۶ بر سر مزارم برگزار شد.
مراسم چهلم هم تو بهشت زهرا برگزار شد. مردم تو فضای مجازی برای شرکت تو مراسم فراخوان دادن ولی لباس شخصیا به خونه خواهرم حمله کردن و تهدید کردن که حق ندارن مراسم بگیرن. بالاخره مراسم در حالی برگزار شد که نیروهای امنیتی تلاش میکردن خشم حاضران رو کنترل کنن. تعداد لباس شخصیها بر سر مزار خیلی زیاد بود و اجازه نمیدادن کسی بره، هرکی از اونجا رد میشد میگفتن از اینطرف نمیتونی بری و نذاشتن تجمعی شکل بگیره.
مزدورا هیچ توجهی به درخواست خانوادم مبنی بر پخش ویدیوهای ضبط شده تو مترو نداشتن