پخش ققنوس
1.97K subscribers
30K photos
206 videos
52 files
13.6K links
معرفی کتاب پخش ققنوس
Download Telegram
و چشم‌هایش کهربایی بود رمانی است که از دریچه‌ای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان #هستی و #نیستی می‌پردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربه‌فردند.
تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی به زهره، موزاییک‌های کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده‌شده، هر یک به‌تنهایی جهانی تکان‌دهنده را به تصویر می‌کشند و روایتگر ترس‌ها، تشویش‌ها، آرزوها و ناکامی‌های آدم‌های درون داستان‌اند...
.
#تازه_های_پخش_ققنوس
#و_چشم_هایش_کهربایی_بود #مهری_بهرامی
#انتشارات_ققنوس #نشر_هیلا
رقعی / شومیز / ۱۵۱ صفحه / ۱۵۰۰۰ تومان
#رمان #رمان_فارسی #رمانخانوادگی #داستان_ایرانی #داستان
#پخش_ققنوس
@qoqnoosp
www.qoqnoosp.com
‍ (https://attach.fahares.com/JKe+yTMwE474ounTfns99g==)
جلسه گپ و گفت و جشن امضای كتاب جديد #مهری_بهرامی با عنوان #و_چشم‌_هايش_كهربايی_بود روز چهارشنبه 21 فروردين با حضور #شيوا_مقانلو و #رضا_فكری در #شهركتاب_دانشگاه برگزار می‌شود
منتظر حضور گرمتان هستيم.
#انتشارات_ققنوس #گروه_انتشاراتی_ققنوس
#پخش_ققنوس
Forwarded from اتچ بات
"و چشم‌هایش کهربایی بود"

از افق که بگذری
زمین و آسمان یکیست

داستان، داستان زنده‌گی است، و مرگی که مغلوبِ پیوند میان چیزهاست. این جا مرگ نقطه‌ی پایان نیست، می‌تواند نباشد. فرقی نمی‌کند خاک باشی یا سنگ یا گیاه یا آدم؛ جزیی از چرخه‌ی حیاتی و شاخه‌ای از درخت زندگی. فقط کافی است به اندازه‌ی کافی بخواهی و نترسی.
زندگی با گناه آغاز شد؛ گناه نخستین. برون‌رفتی از امر همیشگی باعث پیدایش حادثه‌ای شد که با حیات تداوم یافت. داستان "و چشم‌هایش کهربایی بود" نیز با خطا آغاز می‌شود. خطای سوگل در خالی نکردن چاهک، خطای مرد قبرکن(چاه‌کن) در احداث صحیح چاهک و حتی خطای مردان و زنانی در بارآوری نابه‌هنگام... اما همین خطا سرآغاز عشق و پیوند می‌شود‌ تا به آن جا که شهری مرده را زنده می‌کند.
زندگی از سطر سطر این داستان فوران می‌کند، تن متن را می‌شکافد و صمغ‌وار بیرون می‌زند. کهربا!
"و چشم‌هایش..." را می‌توان دو گونه خواند: می‌شود به مثابه یک پازل، اجزا و بخش‌های آن را در کنار هم چید و جور کرد تا به کلیت داستان رسید و هم می‌توان آن را از ابتدا تا انتها مانند یک شعر خواند و لذت برد. داستان در عین برخورداری از مولفه‌های داستانی قوی، در ذات خود شعرگونه است و حظ فکری و عاطفی هم زمان می‌بخشد.
زنانگی در داستان برجسته است، چه به لحاظ محتوایی و چه شخصیت‌پردازی؛ اما نمی‌توان آن را یکسره داستانی زنانه دانست. نویسنده با استفاده از راوی‌های متعدد بی‌جان و جان‌دار ما را از مرز جنسیت و حتی انسانیت فراتر می‌برد و با کل اجزای طبیعت پیوند می‌زند. حتی اجزایی مانند موزاییک یا پلاستیک و پارچه نیز که ساخته‌ی بشرند و چند مرحله از بکارت طبیعی خود فاصله گرفته‌اند در داستان جایی دارند. گرچه در نهایت این خاک است که با شهامتِ خون در هم می‌آمیزد و ولوله به پا می‌کند در زمین و رگ درخت و جان آدمیزاد.
لبه‌ها در داستان مفهومی فلسفی دارند. جنین سقط شده هم چنان بر "لبه"‌ی کاسه و خاک‌انداز و بشکه میان مرگ و زندگی معلق است و در نهایت، این اراده‌ی معطوف به حیات اوست که با کمک تخمی دیگر و به واسطه‌ی پیوندی که میان آن دو برقرار می‌شود دوباره او را به چرخه‌ی حیات بازمی‌گرداند. چه بسا تخم‌هایی که در همان چاهک از ترس مردند یا به قعر "فاضلاب" فرستاده شدند.
زن چشم عسلی حضوری اثیری و فارغ از زمان دارد و گویی نقش شاهد یا به یادآورنده یا آشتی دهنده را بازی می‌کند که با "چمدان کتاب"‌هایش در گورستان می‌چرخد و با درخت و مورچه‌ها حرف می‌زند. او از پس سال‌ها با همان ریخت و هیبت ظاهر می‌شود در حالی که گورستان به باغ گیاه ‌شناسی تبدیل شده است!
داستان ضعف‌های کوچکی هم دارد مثل تعلیق کم‌رنگ در یک سوم ابتدایی و توصیفات اضافی و تکراری در پاره‌ای موارد. در فصل بیست و هفتم حضور مهندس به نظر قابل حذف می‌آید.
نویسنده با به کار گرفتن راوی غیرجاندار جسارت قابل تحسینی از خود نشان داده است. او در توصیف فضا از منظر این اشیا نیز موفق عمل کرده است، به گونه‌ای که خواننده در ارتباط برقرار کردن با راوی موزاییک یا تخم سقط شده یا تسبیح دچار مشکل نمی‌شود و داستان به روانی پیش می‌رود اما به نظر می‌رسد کارکردگیری از این اشیا اندکی ضعف دارد.
مهری بهرامی در نوشتن از جان مایه می‌گذارد، از همین رو داستانش بر جان می‌نشیند.
#اعظم_خواجوی
#مهری_بهرامی
#و_چشم‌هایش_کهربایی_بود
#نشر_ققنوس
#کتاب_خوب
#معرفی_کتاب