پخش ققنوس
#زندگی_نو #اورهان_پاموک #ارسلان_فصیحی #ققنوس @qoqnoosp
روزی کتابی خواندم و کل زندگیام عوض شد. کتاب چنان نیرویی داشت که حتی وقتی اولین صفحههایش را میخواندم، در اعماق وجودم گمان کردم تنم از میز و صندلیای که رویش نشستهام جدا شده و دور میشود. اما با آنکه گمان میکردم تنم از من جدا و دور شده، گویی با تمام وجود و همه چیزم، بیش از هر زمان دیگر، روی صندلی و پشت میز بودم و کتاب نه فقط بر روحم، بلکه بر همه چیزهایی که مرا ساخته بودند، تاثیر میگذاشت. این تاثیر آنقدر قوی بود که گمان کردم از صفحههای کتابی که میخوانم نور فوران میکند و به صورتم میپاشد: نوری که در آن واحد هم عقلم را به کلی کند میکرد و هم صیقلش میداد و بر نیرویش میافزود. با خود گفتم با این نور خودم را از نو میسازم، پی بردم که با این نور از راه به در میشوم، در پرتو این نور سایههای زندگیای را حس کردم که بعدها میشناختم و نزدیکش میشدم. پشت میز نشسته بودم، با گوشهای از عقلم میفهمیدم که نشستهام، صفحهها را ورق میزدم و همانطور که کل زندگیام داشت عوض میشد، کلمهها و صفحههای تازه را میخواندم. مدتی بعد، در مقابل چیزهایی که به سرم میآمد خودم را چنان بیدست و پا و درمانده حس کردم که انگار برای در امان ماندن از نیرویی که از کتاب فوران میکرد در یک آن به طور غریزی صورتم را از صفحهها پس کشیدم. آنوقت بود که ترسان و لرزان پی بردم دنیای اطرافم هم از سر تا پا عوض شده. احساس تنهایی چنان در برم گرفت که تا آن موقع نظیرش را حس نکرده بودم. گویی در سرزمینی که نه زبان، نه آداب و رسوم و نه جغرافیایش را میدانستم، تک و تنها مانده بودم.
#زندگی_نو
#اورهان_پاموک
#ارسلان_فصیحی
#ققنوس
@qoqnoosp
#زندگی_نو
#اورهان_پاموک
#ارسلان_فصیحی
#ققنوس
@qoqnoosp
عشق حسرت در آغوش گرفتن یکی، حسرت یک جا بودن با اوست. آرزوی در آغوش گرفتن او و فراموش کردن همه دنیاست. حسرت پیدا کردن پناهگاهی امن برای روح آدمی است.
#زندگی_نو
#اورهان_پاموک
#ارسلان_فصیحی
@qoqnoosp
#زندگی_نو
#اورهان_پاموک
#ارسلان_فصیحی
@qoqnoosp