#فلسفه_تراژدی
#نشر_ققنوس
#ارسطو
ارسطو فرزند طبیب دربار پادشاه مقدونی، در هفده سالگی به آتن سفر کرد تا به آکادمی افلاطون بپیوندد، نخست در کسوت یک دانشجو و سپس در کسوت معلم. او تقریبا تا زمان مرگ افلاطون در آنجا ماند. رساله ( ناتمام) فن شعر او تا آن زمان نخستین رسالهای بود که یکسره به فلسفه ادبیات اختصاص یافت. همانطور که کییرکگور بهدرستی اشاره میکند، این رساله اثری است با «درونیت » ژرف و « جذبه آرام» _ و قدر و منزلتی بیش از ظاهر خشک و تقریبا گیاهشناسانهاش دارد. پس از کشف مجدد آن در حدود سال ۱۵۰۰ میلادی نفوذ نیرومندی بر درامنویسان، نقادان و نظریهپردازان داشت، نفوذی که تا به امروز ادامه یافته است.
#میمسیس
فن شعر با ملاحظه این موضوع آغاز میکند که تراژدی، و، به طور کلی، شعر، نوعی میمسیس است، نوعی روگرفت یا بازنمود. تا این جای کار، ارسطو با افلاطون در همانستی شعر و نقاشی موافق است.
عنصر دیگری که در فن شعر وجود دارد و نقش برجستهای را در تاریخ فلسفه تراژدی بازی کرده است شرح ارسطوست در باب اینکه چه کسی میتواند قهرمان تراژیک باشد و چه کسی نمیتواند.ارسطو ملاحظه میکند که تراژدی، برای آنکه تراژدی باشد، حتما باید« رویدادهای وحشتناک و شفقتانگیز» را به تصویر بکشد. اما این بدان معناست که باید از سه نوع پیرنگ اجتناب کرد:
نباید دیده شود که یک مرد نیک از خوشاقبالی به سوی بداقبالی، یا یک مرد بد از بداقبالی به سوی خوشاقبالی پیش میرود. وضعیت نخست ملهم ترس یا شفقتانگیز نیست، بلکه صرفا تکاندهنده است. وضعیت دوم غیرتراژیکترین وضعیتی است که میتواند وجود داشته باشد...به علاوه، نباید دیده شود که یک مرد سرتاپا شرور کسی است که از خوشاقبالی به بداقبالی سقوط میکند. چنین روایتی ممکن است به لحاظ اخلاقی ارضاکننده باشد، اما شفقت یا ترس را در خود ندارد، زیرا شفقت برای شخصی احساس میشود که سزاوار بداقبالی خود نیست و از بداقبالی کسی احساس ترس میکنیم که همچون خودمان است؛ به نحوی که در درون وضعیت چیزی وجود نخواهد داشت که شفقتانگیز یا الهامبخش ترس باشد.
#نشر_ققنوس
#ارسطو
ارسطو فرزند طبیب دربار پادشاه مقدونی، در هفده سالگی به آتن سفر کرد تا به آکادمی افلاطون بپیوندد، نخست در کسوت یک دانشجو و سپس در کسوت معلم. او تقریبا تا زمان مرگ افلاطون در آنجا ماند. رساله ( ناتمام) فن شعر او تا آن زمان نخستین رسالهای بود که یکسره به فلسفه ادبیات اختصاص یافت. همانطور که کییرکگور بهدرستی اشاره میکند، این رساله اثری است با «درونیت » ژرف و « جذبه آرام» _ و قدر و منزلتی بیش از ظاهر خشک و تقریبا گیاهشناسانهاش دارد. پس از کشف مجدد آن در حدود سال ۱۵۰۰ میلادی نفوذ نیرومندی بر درامنویسان، نقادان و نظریهپردازان داشت، نفوذی که تا به امروز ادامه یافته است.
#میمسیس
فن شعر با ملاحظه این موضوع آغاز میکند که تراژدی، و، به طور کلی، شعر، نوعی میمسیس است، نوعی روگرفت یا بازنمود. تا این جای کار، ارسطو با افلاطون در همانستی شعر و نقاشی موافق است.
عنصر دیگری که در فن شعر وجود دارد و نقش برجستهای را در تاریخ فلسفه تراژدی بازی کرده است شرح ارسطوست در باب اینکه چه کسی میتواند قهرمان تراژیک باشد و چه کسی نمیتواند.ارسطو ملاحظه میکند که تراژدی، برای آنکه تراژدی باشد، حتما باید« رویدادهای وحشتناک و شفقتانگیز» را به تصویر بکشد. اما این بدان معناست که باید از سه نوع پیرنگ اجتناب کرد:
نباید دیده شود که یک مرد نیک از خوشاقبالی به سوی بداقبالی، یا یک مرد بد از بداقبالی به سوی خوشاقبالی پیش میرود. وضعیت نخست ملهم ترس یا شفقتانگیز نیست، بلکه صرفا تکاندهنده است. وضعیت دوم غیرتراژیکترین وضعیتی است که میتواند وجود داشته باشد...به علاوه، نباید دیده شود که یک مرد سرتاپا شرور کسی است که از خوشاقبالی به بداقبالی سقوط میکند. چنین روایتی ممکن است به لحاظ اخلاقی ارضاکننده باشد، اما شفقت یا ترس را در خود ندارد، زیرا شفقت برای شخصی احساس میشود که سزاوار بداقبالی خود نیست و از بداقبالی کسی احساس ترس میکنیم که همچون خودمان است؛ به نحوی که در درون وضعیت چیزی وجود نخواهد داشت که شفقتانگیز یا الهامبخش ترس باشد.