چاپ هفتادوهفتم #من_پیش_از_تو رسید

نوشته‌ی جوجو مویز
ترجمه‌ی مریم مفتاحی

نشر آموت / ۵۳۶ صفحه/ ۷۱۰۰۰ تومان

قصه‌ی «من پیش از تو» داستان عاشقانه پرکشش دو شخصیت است به نام‌های لوییزا و ویل. لوییزا کلارک دختری است در خانواده‌ای تقریبا فقیر که دغدغه کار و پول دارد. به تازگی از کافه‌ای که خیلی دوستش داشته بیکار شده و دنبال کاری است تا بتواند به خانواده‌اش کمک کند. از طرفی می‌خواهد به خودش ثابت کند که آدم پخمه‌ای نیست و صلاحیت آن را دارد که به او به عنوان یک فرد توانمند نگاه کنند. سرانجام بعد از تلاش‌های بسیار کاری در خانه‌ی ویل ترینر، مردی ثروتمند و البته معلول به دست می‌آورد. پرستار مردی می‌شود که ارتباط گرفتن با او سخت است چرا که می‌خواهد به زندگی‌اش پایان دهد و امیدی به آینده ندارد اما ...

@aamout

.
مروری بر دو کتاب:

رام کردن ذهن سرکش و رام کردن خشم سرکش، دو کتابی است که اخیرا توسط نشر وزین خوب، منتشر شده است.
نویسنده در هر دو کتاب به تجزیه و تحلیل علل روان‌شناختی #ذهن و #احساسات می‌پردازد و در نهایت مخاطب را به سمت #آگاهی از این دو مقوله و راهکارهای کنترل آن سوق می‌دهد.
با توجه به‌ محتوای غنی هر دو کتاب، این مجموعه می‌تواند مأخذ و منبع مفیدی برای علاقه مندان به علوم #روان‌_شناختی و حتی #خودشناسی باشد.

#رام_کردن_ذهن_سرکش

#فیث_جی_هارپر
#پگاه_ملکیان
۱۸۴ صفحه |رقعی،شومیز| ۳۹ هزار تومان
چاپ اول، ۱۳۹۹

#رام_کردن_خشم_سرکش

#فیث_جی_هارپر
#نگار_عطائی_آشتیانی
۹۸ صفحه |رقعی،شومیز| ۲۲ هزار تومان
چاپ اول، ۱۳۹۹

#انتشارات_خوب #نشر_خوب
#پخش_ققنوس
@qoqnoosp
@qoqnoospub
@qoqnoosbcg
Www.qoqnoosp.com
https://www.instagram.com/p/CHm9INClHAk/?igshid=al06oec0yfo4

حالا پیرمردی بود رو به موت و ناتوان از شروع دوبارۀ زندگی. اما دیگر نمی‌خواست از چیزی بترسد. می‌خواست داوطلبانه به زندان برگردد و بمیرد. دیگر چیزی از زندگی‌اش باقی نمانده بود. برگشت سر جایش. آدم‌ها از او کناره می‌گرفتند. ظاهراً باهم دربارۀ او حرف می‌زدند؛ سکوتشان ناگهانی و عجیب بود. آندریاس از پنجره بیرون را نگاه کرد، مثل کسی بود که به‌سمت مرگ می‌رود و از تصاویر رنگ‌به‌رنگ زمین خداحافظی می‌کند. کمی غمگین بود. حتی حصارهای چوبی زشت و بیلبوردهای تبلیغاتی را هم از نظر گذراند؛ همراه با وداعی اندوهبار و ابدی.
با وجود این، وقتی ایستگاه را ترک کرد امید تازه‌ای در دلش زنده شد. دوباره آن شهرِ سرزنده و بزرگ با هیاهوی پرنشاطش مقابل چشمش بود. بر فراز همهمۀ اتومبیل‌ها، اسب‌ها و انسان‌ها، خورشید بهار آتی را می‌دید و با اینکه علیلی با موهای سپید بود، سر تسلیم فرود نمی‌آورد. رو به‌موت، اما همچنان زنده بود تا دست به عصیان بزند: علیه دنیا و مقامات، علیه حکومت و علیه خدا.

| عصیان یوزف ‌روت |™ترجمۀ ‌سینا ‌درویش ‌عمران، ‌کیوان ‌غفاری | چاپ سوم ‌۱۳۹۹ | ۲۱۹ ‌صفحه | ۳۸۰۰۰ ‌تومان |

#ادبیات_داستانی
#تجدید_چاپ
#پخش_ققنوس