#دیزنی
(#شاگرد_جادوگر)
(#بانو_ولگرد)
(#دایناسور)
(#روباه_و_شکارچی)
(#شاهزاده_خانوم_و_قورباغه)
✍️مولف #والت_دیزنی
👤ترجمه #مریم_هوشمند #مهسا_طاهریان #المیرا_کاس_نژاد
#انتشارات_پینه_دوز
چاپ اول
جیبی|شوميز|180.000﷼
@qoqnoospkoodak
www.qoqnoosp.com
(#شاگرد_جادوگر)
(#بانو_ولگرد)
(#دایناسور)
(#روباه_و_شکارچی)
(#شاهزاده_خانوم_و_قورباغه)
✍️مولف #والت_دیزنی
👤ترجمه #مریم_هوشمند #مهسا_طاهریان #المیرا_کاس_نژاد
#انتشارات_پینه_دوز
چاپ اول
جیبی|شوميز|180.000﷼
@qoqnoospkoodak
www.qoqnoosp.com
.
نامادری سفید برفی دوست داشت که خودش تنها بانوی زیبای جهان باشد. به همین دلیل آینه ای جادویی داشت که هر وقت از آن سؤال می کرد که چه کسی زیباترین است آینه پاسخ می داد: ملکه. اما یک روز که طبق معمول از آینه همین سؤال را پرسید آینه گفت: که شخصی از تو زیباتر است و آن سفید برفی است.نامادری سفید برفی از این پاسخ آینه به شدت عصبانی شد و به شکارچی قصر دستور دادکه قلبش را در این صندوقی که به تو می دهم بگذار و برای من بیاور. شکارچی بر خلاف میلش دستور ملکه را اطاعت کرد. سفید برفی برای چیدن گل به دشتی زیبا رفت و مشغول چیدن گل بود که ناگهان شکارچی سر رسید و وقتی که می خواست با خنجر سینه ی او را بدرد از این کار منصرف شد و نتوانست این کار را انجام دهد و به سفید برفی گفت که ملکه قصد جانت را کرده، برو و هیچ وقت برنگرد.سفید برفی هراسان به داخل جنگل رفت و ناامید بر زمین افتاد. حیوانات جنگل دور او را گرفتند و او را به خانه ای که در دل جنگل بود راهنمایی کردند. خانه بسیار به هم ریخته و آشفته و کثیف بود و سفید برفی و حیوانات مشغول تمیز کردن خانه شدند و در پایان کار سفید برفی به اتاق خواب آنها رفت و هفت تختخواب را دید که روی هر تخت یک اسم نوشته بود. سفید برفی از شدت خستگی روی تخت ها خوابید.در همین لحظه ها بود که هفت کوتوله از کار معدن(استخراج الماس) می آمدند و با دیدن خانه ی تمیز و مرتب شگفت زده شدند ابتدا فکر می کردند که روحی به خانه ی آنها آمده اما وقتی که سفید برفی را دیدند تعجب کردند و سفید برفی نیز از دیدن آنها متعجب شد. و به آنها گفت که در ازای تمیز کردن خانه و پختن غذا مرا در اینجا پناه دهید چون ملکه ی بدجنس قصد کشتن مرا دارد. اما از آنطرف بار دیگر ملکه نزد آینه ی جادویی رفت و این بار نیز از او پرسید که چه کسی از همه زیباتر است؟ آینه پاسخ داد کسی آنطرف جنگل در خانه ی هفت کوتوله به نام سفید برفی. ملکه تعجب کرد و به آینه گفت که او مرده و این هم قلبش است. آینه جواب داد که این قلب یک خوک است نه قلب سفید برفی. ملکه بشدت عصبانی شد و به پایین قصر رفت و خودش را به شکل یک پیرزن حیله گر درآورد و برای از پا درآوردن سفیدبرفی سیبی را داخل معجونی زهرآگین فرو برد و سیب به رنگ قرمز زیبایی درآمد. و پاد زهر آن نیز تنها بوسه ای از طرف معشوق بود تا اثر سم از بین برود..
منبع: ویکیپدیا تصویرگر:سی. کاساندرا
با تهیه کتاب سفید برفی از وبسایت پخش ققنوس، از این داستان زیبا لذت ببرید
#سفیدبرفی #هفت_کوتوله #پرنسسهای_دیزنی #کودک #نوجوان #داستان #قصه #پرنسس #دیزنی #پرنسس #پرنسسهای_دیزنی
https://www.instagram.com/p/COUXbFHhOoz/?igshid=bv9pplkeom4x
نامادری سفید برفی دوست داشت که خودش تنها بانوی زیبای جهان باشد. به همین دلیل آینه ای جادویی داشت که هر وقت از آن سؤال می کرد که چه کسی زیباترین است آینه پاسخ می داد: ملکه. اما یک روز که طبق معمول از آینه همین سؤال را پرسید آینه گفت: که شخصی از تو زیباتر است و آن سفید برفی است.نامادری سفید برفی از این پاسخ آینه به شدت عصبانی شد و به شکارچی قصر دستور دادکه قلبش را در این صندوقی که به تو می دهم بگذار و برای من بیاور. شکارچی بر خلاف میلش دستور ملکه را اطاعت کرد. سفید برفی برای چیدن گل به دشتی زیبا رفت و مشغول چیدن گل بود که ناگهان شکارچی سر رسید و وقتی که می خواست با خنجر سینه ی او را بدرد از این کار منصرف شد و نتوانست این کار را انجام دهد و به سفید برفی گفت که ملکه قصد جانت را کرده، برو و هیچ وقت برنگرد.سفید برفی هراسان به داخل جنگل رفت و ناامید بر زمین افتاد. حیوانات جنگل دور او را گرفتند و او را به خانه ای که در دل جنگل بود راهنمایی کردند. خانه بسیار به هم ریخته و آشفته و کثیف بود و سفید برفی و حیوانات مشغول تمیز کردن خانه شدند و در پایان کار سفید برفی به اتاق خواب آنها رفت و هفت تختخواب را دید که روی هر تخت یک اسم نوشته بود. سفید برفی از شدت خستگی روی تخت ها خوابید.در همین لحظه ها بود که هفت کوتوله از کار معدن(استخراج الماس) می آمدند و با دیدن خانه ی تمیز و مرتب شگفت زده شدند ابتدا فکر می کردند که روحی به خانه ی آنها آمده اما وقتی که سفید برفی را دیدند تعجب کردند و سفید برفی نیز از دیدن آنها متعجب شد. و به آنها گفت که در ازای تمیز کردن خانه و پختن غذا مرا در اینجا پناه دهید چون ملکه ی بدجنس قصد کشتن مرا دارد. اما از آنطرف بار دیگر ملکه نزد آینه ی جادویی رفت و این بار نیز از او پرسید که چه کسی از همه زیباتر است؟ آینه پاسخ داد کسی آنطرف جنگل در خانه ی هفت کوتوله به نام سفید برفی. ملکه تعجب کرد و به آینه گفت که او مرده و این هم قلبش است. آینه جواب داد که این قلب یک خوک است نه قلب سفید برفی. ملکه بشدت عصبانی شد و به پایین قصر رفت و خودش را به شکل یک پیرزن حیله گر درآورد و برای از پا درآوردن سفیدبرفی سیبی را داخل معجونی زهرآگین فرو برد و سیب به رنگ قرمز زیبایی درآمد. و پاد زهر آن نیز تنها بوسه ای از طرف معشوق بود تا اثر سم از بین برود..
منبع: ویکیپدیا تصویرگر:سی. کاساندرا
با تهیه کتاب سفید برفی از وبسایت پخش ققنوس، از این داستان زیبا لذت ببرید
#سفیدبرفی #هفت_کوتوله #پرنسسهای_دیزنی #کودک #نوجوان #داستان #قصه #پرنسس #دیزنی #پرنسس #پرنسسهای_دیزنی
https://www.instagram.com/p/COUXbFHhOoz/?igshid=bv9pplkeom4x
Instagram
.
در زمانهای قدیمی، فرمانروا استفان پس از سالها دارای فرزند میشود. او و همسرش نام فرزند را «آرورا» میگذارند. در جشن تولد پرنسس کوچک،جادوگرِ شرور سرزمین حاضر و از اینکه به جشن دعوت نشده خشمگین میشود. او جادو میکند که شاهدخت در جشن تولد شانزده سالگیاش به دلیل برخورد انگشت اش با سوزن چرخ نخریسی جان خود را از دست بدهد. پادشاه دست به دامان یکی از سه پری خوشقلب می شود.آن پری که قدرت ندارد جادوی جادوگر بزرگ را از بین ببرد،آن را تغییر داده و جادو میکند که آرورا به جای مرگ به خوابی عمیق فرود رود و تنها با بوسه عاشق حقیقیاش بیدار شود. پادشاه از وحشت دستور میدهد همه دوک های نخریسی در سرزمین سوزانده شود و شاهدخت را برای ادامه زندگی همراه با سه پری کوچک به خانهای در جنگل میفرستد اما جادوگر به شکل پیرزنی در میآید و به آرورا میگوید بیا به من کمک کن بعدش می گوید می توانی با این چرخ نخ ریسی نخ بریسی؟ آرورا دستش به سوزن نخ ریسی میخورد به خوابی عمیق فرو می رود. بعد از صد سال یک شاهزاده جوان به قصر پادشاه و ملکه می آید عاشق آرورا میشود...
هماکنون میتوانید جهت تهیه کتاب زیبای خفته به وبسایت پخش ققنوس مراجعه بفرمائید.
#زیبای_خفته #زیبا #زیبایی #کودکانه #کلاسیک #نوستالژی #نوستالژیک #شاهزاده #پرنسس_کوچولو #دیزنی_پرنسس
https://www.instagram.com/p/COVKhY0BO2p/?igshid=1n55b4zu33wyq
در زمانهای قدیمی، فرمانروا استفان پس از سالها دارای فرزند میشود. او و همسرش نام فرزند را «آرورا» میگذارند. در جشن تولد پرنسس کوچک،جادوگرِ شرور سرزمین حاضر و از اینکه به جشن دعوت نشده خشمگین میشود. او جادو میکند که شاهدخت در جشن تولد شانزده سالگیاش به دلیل برخورد انگشت اش با سوزن چرخ نخریسی جان خود را از دست بدهد. پادشاه دست به دامان یکی از سه پری خوشقلب می شود.آن پری که قدرت ندارد جادوی جادوگر بزرگ را از بین ببرد،آن را تغییر داده و جادو میکند که آرورا به جای مرگ به خوابی عمیق فرود رود و تنها با بوسه عاشق حقیقیاش بیدار شود. پادشاه از وحشت دستور میدهد همه دوک های نخریسی در سرزمین سوزانده شود و شاهدخت را برای ادامه زندگی همراه با سه پری کوچک به خانهای در جنگل میفرستد اما جادوگر به شکل پیرزنی در میآید و به آرورا میگوید بیا به من کمک کن بعدش می گوید می توانی با این چرخ نخ ریسی نخ بریسی؟ آرورا دستش به سوزن نخ ریسی میخورد به خوابی عمیق فرو می رود. بعد از صد سال یک شاهزاده جوان به قصر پادشاه و ملکه می آید عاشق آرورا میشود...
هماکنون میتوانید جهت تهیه کتاب زیبای خفته به وبسایت پخش ققنوس مراجعه بفرمائید.
#زیبای_خفته #زیبا #زیبایی #کودکانه #کلاسیک #نوستالژی #نوستالژیک #شاهزاده #پرنسس_کوچولو #دیزنی_پرنسس
https://www.instagram.com/p/COVKhY0BO2p/?igshid=1n55b4zu33wyq
Instagram
Forwarded from @qoqnoosp
🗓تاریخ: #پنجم_خرداد_ماه
🔻🔻🔻
📖 #دیزنی
(از ایده تا برند)
✍نویسنده: #لوی_باندی_سیکول
👤مترجم: #جواد_کریمی
ℹ️ ۱۰۴ صفحه |رقعی،شومیز| قیمت: ۲۰ هزار تومان
نشر: #نردبان
نوبت چاپ: #اول
سال چاپ: ۱۳۹۹
#سرگذشت_نامه
#سرگذشتنامه
#پخش_ققنوس
@qoqnoosp
@qoqnoospkoodak
🌐www.qoqnoosp.com
🔻🔻🔻
📖 #دیزنی
(از ایده تا برند)
✍نویسنده: #لوی_باندی_سیکول
👤مترجم: #جواد_کریمی
ℹ️ ۱۰۴ صفحه |رقعی،شومیز| قیمت: ۲۰ هزار تومان
نشر: #نردبان
نوبت چاپ: #اول
سال چاپ: ۱۳۹۹
#سرگذشت_نامه
#سرگذشتنامه
#پخش_ققنوس
@qoqnoosp
@qoqnoospkoodak
🌐www.qoqnoosp.com