انتشارات ققنوس
#از_داستان_ایرانی_حمایت_کنیم #من_دانای_کل_هستم تجدیدچاپ شد @qoqnoospub
#از_داستان_ايراني_حمايت_كنيم
سوسن کاغذ را گذاشت لای دندان هاش و آن را از وسط پاره کرد. تکه های کاغذ از روژ لبش سرخ شدند. کاغذها را انداخت توی سطل آشغال.
صبح زود ماشینی ایستاد و سوسن را جلو آپارتمانش پیاده کرد. به آپارتمان که رسید روی تختخواب ولو شد. ظهر از خواب بیدار شد و دوش گرفت. قبل از ناهار به آرایشگاه تلفن زد و برای فردا صبح نوبت گرفت. بعد برای پرو بلوز تازه اش به پریسا خانم زنگ زد و برای بعدازظهر قرار گذاشت. یکی دو جای دیگر هم تلفن زد و بعد رفت توی آشپزخانه. کبریت را برداشت و سیگاری آتش زد. رفت کنار پنجره ایستاد. پرده پنجره رو به گلخانه را کنار زد و درِ کشویی آن را باز کرد. به بیرون خیره شد. نرگس و رضا و پروین توی تراس همسایه با صدای بلند مشق می نوشتند. تلفن زنگ خورد اما سوسن از جاش تکان نخورد. گذاشت آن قدر زنگ بخورد تا قطع شود اما قطع نمی شد. کمی دیگر به صدای بچه ها گوش داد و بعد پنجره را بست، پرده را کشید و رفت سمت تلفن. گوشی را برداشت:
ــ بنال!
ــ سلام سوسن خانم.
ــ تو که عرضه نداری واسه چی وقت خودت و من رو می گیری؟ نکنه دیوونه ای؟
ــ آخه ندیده بودمت. وقتی دیدمت فهمیدم که نمی تونم. تو ماهی سوسن.
سوسن زد زیر خنده و سیم تلفن را دور انگشتانش پیچاند.
ــ اما تو واقعا که خری. خیلی خری.
ــ می دونم، اما بازم می خوام بیام. می خوام بیام تو فریزر.
دود سیگار را پاشید توی دهانی تلفن...
#از_متن_کتاب
#من_دانای_کل_هستم
تجدیدچاپ شد
#مصطفی_مستور
#داستان #داستان_ایرانی #ققنوس
@qoqnoospub
سوسن کاغذ را گذاشت لای دندان هاش و آن را از وسط پاره کرد. تکه های کاغذ از روژ لبش سرخ شدند. کاغذها را انداخت توی سطل آشغال.
صبح زود ماشینی ایستاد و سوسن را جلو آپارتمانش پیاده کرد. به آپارتمان که رسید روی تختخواب ولو شد. ظهر از خواب بیدار شد و دوش گرفت. قبل از ناهار به آرایشگاه تلفن زد و برای فردا صبح نوبت گرفت. بعد برای پرو بلوز تازه اش به پریسا خانم زنگ زد و برای بعدازظهر قرار گذاشت. یکی دو جای دیگر هم تلفن زد و بعد رفت توی آشپزخانه. کبریت را برداشت و سیگاری آتش زد. رفت کنار پنجره ایستاد. پرده پنجره رو به گلخانه را کنار زد و درِ کشویی آن را باز کرد. به بیرون خیره شد. نرگس و رضا و پروین توی تراس همسایه با صدای بلند مشق می نوشتند. تلفن زنگ خورد اما سوسن از جاش تکان نخورد. گذاشت آن قدر زنگ بخورد تا قطع شود اما قطع نمی شد. کمی دیگر به صدای بچه ها گوش داد و بعد پنجره را بست، پرده را کشید و رفت سمت تلفن. گوشی را برداشت:
ــ بنال!
ــ سلام سوسن خانم.
ــ تو که عرضه نداری واسه چی وقت خودت و من رو می گیری؟ نکنه دیوونه ای؟
ــ آخه ندیده بودمت. وقتی دیدمت فهمیدم که نمی تونم. تو ماهی سوسن.
سوسن زد زیر خنده و سیم تلفن را دور انگشتانش پیچاند.
ــ اما تو واقعا که خری. خیلی خری.
ــ می دونم، اما بازم می خوام بیام. می خوام بیام تو فریزر.
دود سیگار را پاشید توی دهانی تلفن...
#از_متن_کتاب
#من_دانای_کل_هستم
تجدیدچاپ شد
#مصطفی_مستور
#داستان #داستان_ایرانی #ققنوس
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
انتشارات آفرینگان از گروه انتشاراتی ققنوس این بار متن کامل آثار #ژول_ورن را از زبان فرانسه به فارسی منتشر کرده @qoqnoospub
📚🛸??🔭
🌲🌲🎄🎄
با پایان یافتن جنگ های داخلی آمریکا باشگاه اسلح شهر بالتیمور دیگر کاری برای انجام دادن نداشت. در جلسه انجمن
داخلی آن یه ایده جذاب مطرح شد که مخالفان زیادی داشت ولی عده ای حاضر بودند این ایده را عملی کنند. این ایده پرتاب کردن یک گلوله آلومینیومی از یک توپ بسیار قوی به سمت کره ماه همراه چند مسافر در داخل آن بود. این کار قدرت اسلحه سازی این باشگاه و اعضای آن را نشان می داد و بدین ترتیب این ایده رنگ و بوی واقعیت به خود گرفت…🚀
.
.
گروه انتشاراتی ققنوس، بنا به اهمیت آثار ژول ورن، تصمیم گرفت نسخهی کاملی از آثار این نویسنده را تهیه، ترجمه و منتشر کند تا همه مخاطبان به صورتی منسجم با آثار علمی - تخیلی جهان و پیشگوییهای علمی این نویسنده بزرگ در قالب رمانهای جذاب و پُر کشش او آشنا شوند.
این مجموعه از روی نسخه بزرگسال فرانسوی و بدون هیچگونه تلخیص و تغییر تهیه شده است و در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
امید است ادای دینی باشد به این نویسنده بزرگ و خلا مجموعه آثارش را در زبان فارسی پر کند.
قسمت تازه این مجموعه با نام از زمین تا ماه از انتشارات آفرینگان منتشر شده است.
.
برای دریافت اطلاعات بیشتر به وبسایت گروه انتشاراتی ققنوس مراجعه کنید.
.
#کتاب_خوب #کتاب #نشر #انتشارات_ققنوس #انتشارات_هیلا #انتشارات_آفرینگان #ژول_ورن #کتاب_ژول_ورن #از_زمین_تا_ماه
@qoqnoospub
🌲🌲🎄🎄
با پایان یافتن جنگ های داخلی آمریکا باشگاه اسلح شهر بالتیمور دیگر کاری برای انجام دادن نداشت. در جلسه انجمن
داخلی آن یه ایده جذاب مطرح شد که مخالفان زیادی داشت ولی عده ای حاضر بودند این ایده را عملی کنند. این ایده پرتاب کردن یک گلوله آلومینیومی از یک توپ بسیار قوی به سمت کره ماه همراه چند مسافر در داخل آن بود. این کار قدرت اسلحه سازی این باشگاه و اعضای آن را نشان می داد و بدین ترتیب این ایده رنگ و بوی واقعیت به خود گرفت…🚀
.
.
گروه انتشاراتی ققنوس، بنا به اهمیت آثار ژول ورن، تصمیم گرفت نسخهی کاملی از آثار این نویسنده را تهیه، ترجمه و منتشر کند تا همه مخاطبان به صورتی منسجم با آثار علمی - تخیلی جهان و پیشگوییهای علمی این نویسنده بزرگ در قالب رمانهای جذاب و پُر کشش او آشنا شوند.
این مجموعه از روی نسخه بزرگسال فرانسوی و بدون هیچگونه تلخیص و تغییر تهیه شده است و در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
امید است ادای دینی باشد به این نویسنده بزرگ و خلا مجموعه آثارش را در زبان فارسی پر کند.
قسمت تازه این مجموعه با نام از زمین تا ماه از انتشارات آفرینگان منتشر شده است.
.
برای دریافت اطلاعات بیشتر به وبسایت گروه انتشاراتی ققنوس مراجعه کنید.
.
#کتاب_خوب #کتاب #نشر #انتشارات_ققنوس #انتشارات_هیلا #انتشارات_آفرینگان #ژول_ورن #کتاب_ژول_ورن #از_زمین_تا_ماه
@qoqnoospub
همین پریروز دیدماش؛ در بخش تازههای پخش ققنوس. فوری ذوقزده ده جلد ازش سفارش دادم. آمدم به تیناجان و آرمیتاجان بگویم چه کتابی را سفارش دادم که به خودم گفتم «بگذار برسد، بعد!»
اما کتاب نیامد. تیناجان دیده بود کتاب را قبل از نهاییشدن در فهرست سفارشها دیده بود. بعد دیروز که دوستان ققنوس، کتابهای دیگر را آوردند و این کتاب نبود، اول تیناجان صدایاش درآمد و گفت «آقای علیخانی! شما یه کتاب دیگهای هم زده بودید.»
اول یادم نیامد. بعد آمدم پای سیستم و یهو یادم افتاد اسم کتاب رو. سفارش ندادم تا زنگ بزنم و از آقای رهنمایی بپرسم قضیه چی بوده که نفرستادند. بعد هم کار پیش آمد و فراموشام شد.
الان تا نشستم پای سیستم، کتاب را دوباره دیدم در تازههای ققنوس. ده تا سفارش دادم. زنگ زدم ققنوس. آقای رهنمایی نبود. با خانم حیدری حرف زدم و ماجرا را گفتم که قضیه از چه قراره؟ گفت میپرسد.
گذشت تا بعدش مجیدجان بزرگی زنگ زد. گفت «من حذف کردم یوسف.»
گفتم «چرا خب؟»
گفت «آخه هنوز ویزیت چاپ جدیدش شروع نشده.»
گفتم «لطفا شروع شد اینبار برایم بیستتا بفرست.»
بعد دلم خواست به خانم «#فرخنده_آقایی» زنگ بزم و بگویم «خوشحالم چاپ چهارم رمان «#از_شیطان_آموخت_و_سوزاند» را میبینم.
یاد روزهایی افتادم که خانم آقایی این رمان را مینوشت. بعد منتشر کرد. بعد جایزه گرفت. بعد همین امروز فهمیدم به انگلیسی هم ترجمه شده.
از این طرف خوشحال شدم برای کتاب و برای شادی خانم آقایی، از طرفی البته یاد درد و رنجهای ولگا افتادم و دوباره غصه خوردم.
داستان این رمان دربارهی زنی مسیحی است که با مردی مسلمان ازدواج میکند. به خاطر این ازدواج از خانوادهاش طرد میشود. بعدها مرد هم او را پس میزند و از خانه بیروناش میکند. زن که حتی جایی برای خوابیدن ندارد، مدتها در یک کتابخانه عمومی نزدیک سیدخندان زندگی میکند تا اینکه ... داستان به شکل دفترچه یادداشت نوشته شده.
داستانهای فرخنده آقایی عینا نمونهی کامل صنعت سهل و ممتنع است. در عین اینکه بسیار ساده به نظر میرسد اما به دلیل عمق زیستی که نویسنده داشته، قابل دسترس نیست و بسیار سخت میتوان به چنین اجرایی دست یافت که نویسنه به خوبی از پساش برآمده.
از خانم آقایی مجموعهداستانهای زیادی منتشر شده که متاسفانه این روزها هیچکدامشان را نمیتوان در پخشیها دید و امیدوارم روزی تمام داستانهایشان در یک نشر منتشر شود.
@qoqnoospub
به زودی یک پست مفصل دربارهی خانم فرخنده آقایی خواهم نوشت؛ که او مادر کلمههاست.
https://www.instagram.com/p/B15qezQBlun/?igshid=1vi3jykd01jxn
@aamoutbookstore
اما کتاب نیامد. تیناجان دیده بود کتاب را قبل از نهاییشدن در فهرست سفارشها دیده بود. بعد دیروز که دوستان ققنوس، کتابهای دیگر را آوردند و این کتاب نبود، اول تیناجان صدایاش درآمد و گفت «آقای علیخانی! شما یه کتاب دیگهای هم زده بودید.»
اول یادم نیامد. بعد آمدم پای سیستم و یهو یادم افتاد اسم کتاب رو. سفارش ندادم تا زنگ بزنم و از آقای رهنمایی بپرسم قضیه چی بوده که نفرستادند. بعد هم کار پیش آمد و فراموشام شد.
الان تا نشستم پای سیستم، کتاب را دوباره دیدم در تازههای ققنوس. ده تا سفارش دادم. زنگ زدم ققنوس. آقای رهنمایی نبود. با خانم حیدری حرف زدم و ماجرا را گفتم که قضیه از چه قراره؟ گفت میپرسد.
گذشت تا بعدش مجیدجان بزرگی زنگ زد. گفت «من حذف کردم یوسف.»
گفتم «چرا خب؟»
گفت «آخه هنوز ویزیت چاپ جدیدش شروع نشده.»
گفتم «لطفا شروع شد اینبار برایم بیستتا بفرست.»
بعد دلم خواست به خانم «#فرخنده_آقایی» زنگ بزم و بگویم «خوشحالم چاپ چهارم رمان «#از_شیطان_آموخت_و_سوزاند» را میبینم.
یاد روزهایی افتادم که خانم آقایی این رمان را مینوشت. بعد منتشر کرد. بعد جایزه گرفت. بعد همین امروز فهمیدم به انگلیسی هم ترجمه شده.
از این طرف خوشحال شدم برای کتاب و برای شادی خانم آقایی، از طرفی البته یاد درد و رنجهای ولگا افتادم و دوباره غصه خوردم.
داستان این رمان دربارهی زنی مسیحی است که با مردی مسلمان ازدواج میکند. به خاطر این ازدواج از خانوادهاش طرد میشود. بعدها مرد هم او را پس میزند و از خانه بیروناش میکند. زن که حتی جایی برای خوابیدن ندارد، مدتها در یک کتابخانه عمومی نزدیک سیدخندان زندگی میکند تا اینکه ... داستان به شکل دفترچه یادداشت نوشته شده.
داستانهای فرخنده آقایی عینا نمونهی کامل صنعت سهل و ممتنع است. در عین اینکه بسیار ساده به نظر میرسد اما به دلیل عمق زیستی که نویسنده داشته، قابل دسترس نیست و بسیار سخت میتوان به چنین اجرایی دست یافت که نویسنه به خوبی از پساش برآمده.
از خانم آقایی مجموعهداستانهای زیادی منتشر شده که متاسفانه این روزها هیچکدامشان را نمیتوان در پخشیها دید و امیدوارم روزی تمام داستانهایشان در یک نشر منتشر شود.
@qoqnoospub
به زودی یک پست مفصل دربارهی خانم فرخنده آقایی خواهم نوشت؛ که او مادر کلمههاست.
https://www.instagram.com/p/B15qezQBlun/?igshid=1vi3jykd01jxn
@aamoutbookstore
Instagram
کتابفروشی آموت
: همین پریروز دیدماش؛ در بخش تازههای پخش ققنوس. فوری ذوقزده ده جلد ازش سفارش دادم. آمدم به تیناجان و آرمیتاجان بگویم چه کتابی را سفارش دادم که به خودم گفتم «بگذار برسد، بعد!» اما کتاب نیامد. تیناجان دیده بود کتاب را قبل از نهاییشدن در فهرست سفارشها دیده…
انتشارات ققنوس
Photo
💢#همایون_صنعتیزاده متولد ۱۳۰۴ در تهران بنیانگذار چندین موسسه فرهنگی و اقتصادی در ایران است. #انتشارات_فرانکلین، شرکت سهامی افست، چاپخانه ۲۵ شهریور، سازمان کتابهای جیبی، کاغذسازی پارس، کشت مروارید کیش و گلاب زهرا از شرکتها و موسساتی است که او در برپایی آنها نقش مؤثر داشتهاست. او همچنین بنیانگذار شهرک خزرشهر و اولین فردی است که کشاورزی ارگانیک را به صورت کاربردی در ایران پایهریزی نمود.
صنعتیزاده در سال ۱۳۳۴ نمایندگی بنگاه فرانکلین نیویورک را پذیرفت. این بنگاه به ترجمه و انتشار آثار آمریکایی و اروپایی روی آورد و برای اولین بار در صنعت نشر ایران حق کپی رایت بینالمللی را رعایت کرد؛ همایون صنعتی زاده برای چاپ ترجمه کتابهایی که انجام میداد با ناشر اصلی تماس میگرفت و با پرداخت مبلغ کمی به عنوان کپی رایت حق ترجمه آن کتاب را در ایران به دست میآورد. او همچنین در سال ۱۳۳۷ کتابهای درسی #افغانستان را چاپ و نخستین دانشنامه فارسی را به سبک جدید منتشر کرد.
صنعتیزاده در روز چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۸۸ پس از یک دوره بیماری در کرمان درگذشت.
زندگینامه او در کتاب #از_فرانکلین_تا_لالهزار از سوی #انتشارات_ققنوس در نوبت پنجم به چاپ رسید.
به همین مناسبت مراسم نقد و بررسی کتاب در روز پنجشنبه مورخ ۱۳۹۸/۱۲/۰۱ ساعت ۱۷ همراه با نمایش فیلم و با حضور #محمود_آموزگار، #نصرالله_حدادی، #زهره_حسینزادگان و #نویسندهٔ کتاب #سیروس_علینژاد در موسسه فرهنگی هنری ققنوس راوی دوران برگزار میشود.
@qoqnoospub
صنعتیزاده در سال ۱۳۳۴ نمایندگی بنگاه فرانکلین نیویورک را پذیرفت. این بنگاه به ترجمه و انتشار آثار آمریکایی و اروپایی روی آورد و برای اولین بار در صنعت نشر ایران حق کپی رایت بینالمللی را رعایت کرد؛ همایون صنعتی زاده برای چاپ ترجمه کتابهایی که انجام میداد با ناشر اصلی تماس میگرفت و با پرداخت مبلغ کمی به عنوان کپی رایت حق ترجمه آن کتاب را در ایران به دست میآورد. او همچنین در سال ۱۳۳۷ کتابهای درسی #افغانستان را چاپ و نخستین دانشنامه فارسی را به سبک جدید منتشر کرد.
صنعتیزاده در روز چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۸۸ پس از یک دوره بیماری در کرمان درگذشت.
زندگینامه او در کتاب #از_فرانکلین_تا_لالهزار از سوی #انتشارات_ققنوس در نوبت پنجم به چاپ رسید.
به همین مناسبت مراسم نقد و بررسی کتاب در روز پنجشنبه مورخ ۱۳۹۸/۱۲/۰۱ ساعت ۱۷ همراه با نمایش فیلم و با حضور #محمود_آموزگار، #نصرالله_حدادی، #زهره_حسینزادگان و #نویسندهٔ کتاب #سیروس_علینژاد در موسسه فرهنگی هنری ققنوس راوی دوران برگزار میشود.
@qoqnoospub
💥💥💥💥💥💥
#پري_از_بال_ققنوس
همواره معتقد بودم
برای خدا "عشق"
بسیار بیشتر از ایمان ارزش دارد...!
#از_عشق_و_ديگر_اهريمنان
#گابريل_گارسيا_ماركز
#احمد_گلشيري
#آفرينگان
@qoqnoospub
#پري_از_بال_ققنوس
همواره معتقد بودم
برای خدا "عشق"
بسیار بیشتر از ایمان ارزش دارد...!
#از_عشق_و_ديگر_اهريمنان
#گابريل_گارسيا_ماركز
#احمد_گلشيري
#آفرينگان
@qoqnoospub
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پری_از_بال_ققنوس
#از_كتاب_منتشر_نشده
امروز آفتاب تا وسط خانه رسیده است. افتاده روی گل های قالی ایرانی ای که دیروز الیور از فرش فروشی پرشینِ منهتن خرید. دید دارم آشپزی می کنم. تعجب کرده بود که چرا آرد و روغن داغ را هم می زنم. خودم هم زیاد سر درنمی آوردم اما می خواستم کاری کنم که تو خوشحال باشی.
توی اینترنت خواندم که ایرانی ها برای خوشحالی مرده هایشان حلوا درست می کنند و به دیگران می دهند. صبح بیدار شدم و بعد از یک ماه از خانه زدم بیرون و همه ی مغازه های عرب و ترکی را که بلد بودم رفتم تا گلاب و خلال پسته پیدا کنم.
از داستان #خانه_نیستم_برگشتم_تماس_میگیرم
از كتاب #بعد_از_هفت_قدم_بلند
نويسنده #راضيه_مهديزاده
#ققنوس
#به_زودي
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
#از_كتاب_منتشر_نشده
امروز آفتاب تا وسط خانه رسیده است. افتاده روی گل های قالی ایرانی ای که دیروز الیور از فرش فروشی پرشینِ منهتن خرید. دید دارم آشپزی می کنم. تعجب کرده بود که چرا آرد و روغن داغ را هم می زنم. خودم هم زیاد سر درنمی آوردم اما می خواستم کاری کنم که تو خوشحال باشی.
توی اینترنت خواندم که ایرانی ها برای خوشحالی مرده هایشان حلوا درست می کنند و به دیگران می دهند. صبح بیدار شدم و بعد از یک ماه از خانه زدم بیرون و همه ی مغازه های عرب و ترکی را که بلد بودم رفتم تا گلاب و خلال پسته پیدا کنم.
از داستان #خانه_نیستم_برگشتم_تماس_میگیرم
از كتاب #بعد_از_هفت_قدم_بلند
نويسنده #راضيه_مهديزاده
#ققنوس
#به_زودي
@qoqnoospub
.🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پری_از_بال_ققنوس
#از_كتاب_منتشر_نشده
.
مادرم گردن مرغ را با تبر می زند. خون گرم، فواره وار بیرون می جهد. می پاشد به همه ی سر و صورت مادرم. همه جا قرمز شده است. مادرم لحظه ای از سر تا پا می لرزد و از آن لحظه به بعد، دیگر آن آدم سابق نمی شود. توی خواب هم می دانم که مادرم سال هاست ما را ترک کرده است. سال هاست در یک جای دور گم شده است.
.
از داستان #زندگی_جای_دیگری_ست.
از كتاب #بعد_از_هفت_قدم_بلند
نويسنده #راضيه_مهديزاده
#ققنوس
#به_زودي
@qoqnoospub
.
#پری_از_بال_ققنوس
#از_كتاب_منتشر_نشده
.
مادرم گردن مرغ را با تبر می زند. خون گرم، فواره وار بیرون می جهد. می پاشد به همه ی سر و صورت مادرم. همه جا قرمز شده است. مادرم لحظه ای از سر تا پا می لرزد و از آن لحظه به بعد، دیگر آن آدم سابق نمی شود. توی خواب هم می دانم که مادرم سال هاست ما را ترک کرده است. سال هاست در یک جای دور گم شده است.
.
از داستان #زندگی_جای_دیگری_ست.
از كتاب #بعد_از_هفت_قدم_بلند
نويسنده #راضيه_مهديزاده
#ققنوس
#به_زودي
@qoqnoospub
.
🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
یک چیزی بهت گفتم، باور نکردی. من هیچوقت به کار بهعنوان کار نگاه نکردهام.
برایم یکجور سرگرمی و بازیست.
مثل بچهای که کنار ساحل نشسته با شن خانه میسازد.
کار دنیا هم برای من همیشه همین بوده..
سرگرمی من است..
دارم بازی میکنم...
#از_فرانکلین_تا_لالهزار
#زندگینامه #همایون_صنعتیزاده
#سیروس_علینژاد
#ققنوس
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
یک چیزی بهت گفتم، باور نکردی. من هیچوقت به کار بهعنوان کار نگاه نکردهام.
برایم یکجور سرگرمی و بازیست.
مثل بچهای که کنار ساحل نشسته با شن خانه میسازد.
کار دنیا هم برای من همیشه همین بوده..
سرگرمی من است..
دارم بازی میکنم...
#از_فرانکلین_تا_لالهزار
#زندگینامه #همایون_صنعتیزاده
#سیروس_علینژاد
#ققنوس
@qoqnoospub