به مناسبت چهلمين سالگرد تاسيس #انتشارات_ققنوس
آيين اختتاميه مسابقه #آينده_نشر_كاغذي و افتتاحيه نمايشگاه آثار برتر در خانه هنرمندان چهارشنبه 18 بهمن ماه برگزار ميشود
@qoqnoospub
آيين اختتاميه مسابقه #آينده_نشر_كاغذي و افتتاحيه نمايشگاه آثار برتر در خانه هنرمندان چهارشنبه 18 بهمن ماه برگزار ميشود
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
با تشكر از رياست محترم #خانه_كتاب @qoqnoospub
📢اختتامیه مسابقه طرح و کاریکاتور و افتتاحیه نمایشگاه آثار برتر
در ابتکاری جالب نشر ققنوس دست به برگزاری مسابقهای با این موضوع زد که آینده نشر کاغذی چه خواهد شد.
📲هنرمندان خوب کشور آثار خوبی را به این جشنواره فرستادند و فردا ۱۸ بهمن ساعت ۱۶ در خانه هنرمندان ایران مراسم اختتامیه همزمان با افتتاح نمایشگاه برگزار میشود.
💿 حضور دوستان قطعا مایه دلگرمی یکی از ناشران خوب کشورمان خواهد شد که با اهتمامی ویژه سعی کردند موضوع مهمی را در قالبی هنرمندانه به همه علاقهمندان به کتاب گوشزد کنند.
@majidjaliseh
@qoqnoospub
در ابتکاری جالب نشر ققنوس دست به برگزاری مسابقهای با این موضوع زد که آینده نشر کاغذی چه خواهد شد.
📲هنرمندان خوب کشور آثار خوبی را به این جشنواره فرستادند و فردا ۱۸ بهمن ساعت ۱۶ در خانه هنرمندان ایران مراسم اختتامیه همزمان با افتتاح نمایشگاه برگزار میشود.
💿 حضور دوستان قطعا مایه دلگرمی یکی از ناشران خوب کشورمان خواهد شد که با اهتمامی ویژه سعی کردند موضوع مهمی را در قالبی هنرمندانه به همه علاقهمندان به کتاب گوشزد کنند.
@majidjaliseh
@qoqnoospub
داریوش رفیعی ۱۳۰۶–۱۳۳۷ خواننده موسیقی سبک کلاسیک ایرانی دهه ۱۳۳۰ خورشیدی بود.
رفیعی در روز ۴ دی ۱۳۰۶، در بم به دنیا آمد. وی فرزند لطفعلی رفیعی، نماینده مردم بم در مجلس شورای ملی بود. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در همان شهر در جوانی بهخاطر موسیقی، تحصیل را در بم نیمهکاره گذاشت و به تهران آمد.
در تهران ابتدا با مصطفی گرگین زاده و سپس با مجید وفادار آشنا شد که حاصل آشنایی داریوش رفیعی با مجید وفادار ضبط ترانههایی مشهور مانند "زهره" ، "شب انتظار" ، "گلنار" و بسیاری ترانه مشهور دیگر شد.
داریوش رفیعی همچنین با جواد بدیعزاده خواننده مشهور ایرانی نیز آشنا بود، به طوری که تقریباً عضو دائمی خانواده او بود.
او در اوج شهرت براثر تزریق آمپول آلوده به کزاز مبتلا شد و در نهایت در بیمارستان هزار تختخوابی تهران (بیمارستان امام خمینی تهران) در روز ۲ بهمن ۱۳۳۷ سن ۳۱ سالگی درگذشت. او را در قبرستان ظهیرالدوله دفن کردند.
داستان جالب عشق داریوش رفیعی به زهره:
یاد ازآن روزی که بودی زهره یار من
دور از چشم رقیبان ، در کنار من
حالیا خالیست جایت ای نگار من
در شام تار من ...آخر کجایی زهره
پرویز خطیبی درباره وی می گوید:
شبی در دفتر روزنامه کار می کردم
برف سنگینی می بارید، دیدم کسی به پنجره می زند، داریوش رادیدم، سرو پا برهنه بدون کت و شلوار و کفش؛
آمد تو روی صندلی افتاد، گفتم چه شده؟
ناگهان گریه کرد و گفت: زهره ..
و با چشمان اشک آلود ترانه زهره را زمزمه کرد.
هنگام مرگ وی در بیمارستان دوستداران وی آهنگ (یاد ازآن روزی که بودی زهره یار من) را دسته جمعی خواندند و به یادش شمع روشن کردند.
درآن زمان بسیاری از مردم می خواستند بدانند زهره کیست که داریوش برای او ترانه خوانده است؟
او هزاران عاشق سینه چاک داشت، از جمله ستاره زیبا و مطرح سینما پروین غفاری و پروین خیربخش (فروزان) که شایعاتی درباره کشمکش آنها وجود داشته است.
او به هیچ کسی روی خوش نشان نمی داده است.
اکبر لقا خواننده پیشکسوت موسیقی می گوید:
هیچ وقت نفهمیدیم زهره کیست، هربار می گفتم زهره را بخوان اشکش سرازیر می شد، می پرسیدم این زهره کیست که اینگونه تو را به زانو درآورده است آن هم توئی که این همه خواهان و خاطرخواه داری؟
سکوت می کرد و ... به نقطه ای خیره می شد
استاد غلامعلی باشوکی می گوید:
زهره همان دختری است که در شیراز به او دل باخت ولی هرگز به او دست نیافت فقط یکی دو باری بعداً با وی ملاقاتی داشته است.
هرکس از زهره می پرسید داریوش می گفت: یک دختراست، یک زن است، یک سیاره است، مگر آدم نمی تواند برای یک سیاره ترانه بخواند؟
پروین غفاری در هنگام مرگ وی کنار او بوده می پرسد زهره کیست؟
او با حال زار می گوید زهره همان زهره ای است که عشقش مرا به این روز انداخت.
بی حال می شود و دوباره پروین از زهره می پرسد، او با ایما و اشاره می گوید: اگر زهره سراغم را گرفت بگوئید تا آخرین لحظه عمر منتظرت بودم
منتظرت بودم
پروین غفاری همچنین می گوید:
بعد از مرگ او زنی به منزل من زنگ زد، بعد از گریه های بی امان خود را (زهره) معرفی کرد؛
از آن پس متوجه شدم که داریوش رفیعی در سوز و گداز چه عشقی بوده و چرا به هیچ دختر و زنی روی خوش نشان نمی داده و با آنان بد رفتاری می کرده است.
او آتشی در سینه خود پنهان داشته است
زهره، ترانه ایست در دستگاه سه گاه با آهنگسازی مجید وفادار بر روی شعری از جهانگیر تفضلی
@qoqnoospub
رفیعی در روز ۴ دی ۱۳۰۶، در بم به دنیا آمد. وی فرزند لطفعلی رفیعی، نماینده مردم بم در مجلس شورای ملی بود. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در همان شهر در جوانی بهخاطر موسیقی، تحصیل را در بم نیمهکاره گذاشت و به تهران آمد.
در تهران ابتدا با مصطفی گرگین زاده و سپس با مجید وفادار آشنا شد که حاصل آشنایی داریوش رفیعی با مجید وفادار ضبط ترانههایی مشهور مانند "زهره" ، "شب انتظار" ، "گلنار" و بسیاری ترانه مشهور دیگر شد.
داریوش رفیعی همچنین با جواد بدیعزاده خواننده مشهور ایرانی نیز آشنا بود، به طوری که تقریباً عضو دائمی خانواده او بود.
او در اوج شهرت براثر تزریق آمپول آلوده به کزاز مبتلا شد و در نهایت در بیمارستان هزار تختخوابی تهران (بیمارستان امام خمینی تهران) در روز ۲ بهمن ۱۳۳۷ سن ۳۱ سالگی درگذشت. او را در قبرستان ظهیرالدوله دفن کردند.
داستان جالب عشق داریوش رفیعی به زهره:
یاد ازآن روزی که بودی زهره یار من
دور از چشم رقیبان ، در کنار من
حالیا خالیست جایت ای نگار من
در شام تار من ...آخر کجایی زهره
پرویز خطیبی درباره وی می گوید:
شبی در دفتر روزنامه کار می کردم
برف سنگینی می بارید، دیدم کسی به پنجره می زند، داریوش رادیدم، سرو پا برهنه بدون کت و شلوار و کفش؛
آمد تو روی صندلی افتاد، گفتم چه شده؟
ناگهان گریه کرد و گفت: زهره ..
و با چشمان اشک آلود ترانه زهره را زمزمه کرد.
هنگام مرگ وی در بیمارستان دوستداران وی آهنگ (یاد ازآن روزی که بودی زهره یار من) را دسته جمعی خواندند و به یادش شمع روشن کردند.
درآن زمان بسیاری از مردم می خواستند بدانند زهره کیست که داریوش برای او ترانه خوانده است؟
او هزاران عاشق سینه چاک داشت، از جمله ستاره زیبا و مطرح سینما پروین غفاری و پروین خیربخش (فروزان) که شایعاتی درباره کشمکش آنها وجود داشته است.
او به هیچ کسی روی خوش نشان نمی داده است.
اکبر لقا خواننده پیشکسوت موسیقی می گوید:
هیچ وقت نفهمیدیم زهره کیست، هربار می گفتم زهره را بخوان اشکش سرازیر می شد، می پرسیدم این زهره کیست که اینگونه تو را به زانو درآورده است آن هم توئی که این همه خواهان و خاطرخواه داری؟
سکوت می کرد و ... به نقطه ای خیره می شد
استاد غلامعلی باشوکی می گوید:
زهره همان دختری است که در شیراز به او دل باخت ولی هرگز به او دست نیافت فقط یکی دو باری بعداً با وی ملاقاتی داشته است.
هرکس از زهره می پرسید داریوش می گفت: یک دختراست، یک زن است، یک سیاره است، مگر آدم نمی تواند برای یک سیاره ترانه بخواند؟
پروین غفاری در هنگام مرگ وی کنار او بوده می پرسد زهره کیست؟
او با حال زار می گوید زهره همان زهره ای است که عشقش مرا به این روز انداخت.
بی حال می شود و دوباره پروین از زهره می پرسد، او با ایما و اشاره می گوید: اگر زهره سراغم را گرفت بگوئید تا آخرین لحظه عمر منتظرت بودم
منتظرت بودم
پروین غفاری همچنین می گوید:
بعد از مرگ او زنی به منزل من زنگ زد، بعد از گریه های بی امان خود را (زهره) معرفی کرد؛
از آن پس متوجه شدم که داریوش رفیعی در سوز و گداز چه عشقی بوده و چرا به هیچ دختر و زنی روی خوش نشان نمی داده و با آنان بد رفتاری می کرده است.
او آتشی در سینه خود پنهان داشته است
زهره، ترانه ایست در دستگاه سه گاه با آهنگسازی مجید وفادار بر روی شعری از جهانگیر تفضلی
@qoqnoospub
Forwarded from انتشارات ققنوس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قاعده هفتم – در این زندگانی اگر تک و تنها در گوشه ی انزوا بمانی و فقط پژواک صدای خود را بشنوی، نمی توانی حقیقت را کشف کنی، فقط در آینه ی انسانی دیگر است که می توانی خودت را کامل ببینی.
#ملت_عشق
#اليف_شافاك
#ققنوس
@qoqnoospub
#ملت_عشق
#اليف_شافاك
#ققنوس
@qoqnoospub
Forwarded from Shiva
آرمان ریاحی: اینکه بگوییم یا بنویسیم «فارسی شکر است»، به تنهایی دردی از رنجهاى این زبان قدرتمند نمیکاهد. این جملهی خبری الزامهایی با خود به همراه میآورَد که مجبور میشویم قاعدههایش را هم بشناسیم و بهشان دهانکجی نکنیم. فارسی را فارس زبانها نوشتهاند و با آن سخن گفتهاند. همانها این «عروس هزارساله» را تا اینجا آراستهاند، آنقدر که امروز فارسی را به لحاظ تعداد واژهها، تنوّع در ضربالمثل و غنای ادبیّاتش از مهمّترین زبانهای جهان دانستهاند. کمتر زبانی در جهان هست که این همه لغتنامه و فرهنگ برای آن نوشته باشند.
هرچند این مجموعهی رمزها و نشانهها که امروز ابزار تفکّر و نوشتن ایرانیان است از نبودن وحدت رویّه در نگارش گاهی تب میکند و ادیبان حرفهای پیشنهادهایی میکنند که پیروانشان را از هم دور میکند… و اینکه میبینیم کاربران فارسی، دستورها و قاعدهها را در شبکههای مجازی میشکنند و با آن لجبازی میکنند که این هم مشکلی نیست!
مشکل واقعی از جایی آغاز میشود که کاربرهای پرشمار زبان فارسی نسبت به این ابزار حسّاس نیستند و آن را شلخته و زشت کردهاند و بدتر از آن رسانههای رسمی هستند که نویسندههای کمسواد، زبانِ ازشکلافتاده و خطاکارى را منتشر مىکنند که لاجرم مردم آن را میخوانند و میشنوند. این است که گاهی فارسی غش میکند و گاه تفکّر به شکل قالبی در میآید که قالب تهی کرده است!
صاحبان بیشتر رسانههای نوشتاری، دیداری و شنیداری به فارسی کماعتنا هستند و به «فکر» آسیب میزنند و در آنها جای زبانآوران حرفهای خالی است.
کتاب کوچک مزخرفات فارسی دغدغههای ویراستارانهی یک فارسیدانِ حرفهای است که کلمهها و ترکیبها برایش بهمثابهی «فکر خلّاق» و بازیگوشی است که گرچه میتواند شوخی کند، شوخیبردار نیست. رضا شکراللهی، نویسنده و روزنامهنگار و ویراستار مجرّبی است که آسیبهای فارسىنویسى در رسانهها و ارگانهای رسمی را پیگیری کرده است و با طنزی انتقادی از بدنویسها نیشگون میگیرد.
مزخرفات فارسی کتاب پُرمایه و شادی است. در گذشته آقای ابوالحسن نجفی «غلط ننویسیم» را با لحنی جدّی و آموزگارانه برای مخاطبانی نوشت که نویسندگی بخش مهمّی از کارشان بود؛ کتابی مرجع که هدفش آموزش دانشجوها، داستاننویسها و روزنامهنگارها بود. ولی رضا شکراللهی مخاطب عام را نشانه گرفته است. او قصّه میگوید و با شیوهای نو نوشتن را برای خوانندهاش به فعلی اخلاقی تبدیل میکند؛ بهگونهای که اوّل او را سرگرم میکند تا کتاب را زمین نگذارد و بعد که داستانها به پایان رسید، او میفهمد که حسّاسیّتهایش نسبت به زبان افزایش یافته است.
من به نوشتن علاقه دارم. سالها پیش احمد شاملو در مصاحبه با ناصر حریری نکتهای را گفت که به صورت حیرتانگیزی به یادم ماند: «من تازه در شصت و شش سالگی دارم فارسی یاد میگیرم.» اینکه شاعری در طراز شاملو که هواداران انبوه داشت و شعرهایش را از بَر میکردند، چنین اعترافی بکند، ما را مجاب میکند که قریحه و استعداد، جوازی برای بدنویسی نیست. حتّا بزرگترین نویسندههای جهان خودشان را از بزرگترین ویراستاران بینیاز ندیدهاند.
مزخرفات فارسی با لحن شوخ و شنگش و با کنایههای طنزآلودش به رسانههای رسمی، به ما یاد میدهد که فارسی را اگر جدّی بگیریم، فقط شِکَر نیست، قند مکرّر است.
بازنشر از فیسبوک آرمان ریاحی
http://khabgard.com/3009/مزخرفات-فارسی-آرمان-ریاحی/
هرچند این مجموعهی رمزها و نشانهها که امروز ابزار تفکّر و نوشتن ایرانیان است از نبودن وحدت رویّه در نگارش گاهی تب میکند و ادیبان حرفهای پیشنهادهایی میکنند که پیروانشان را از هم دور میکند… و اینکه میبینیم کاربران فارسی، دستورها و قاعدهها را در شبکههای مجازی میشکنند و با آن لجبازی میکنند که این هم مشکلی نیست!
مشکل واقعی از جایی آغاز میشود که کاربرهای پرشمار زبان فارسی نسبت به این ابزار حسّاس نیستند و آن را شلخته و زشت کردهاند و بدتر از آن رسانههای رسمی هستند که نویسندههای کمسواد، زبانِ ازشکلافتاده و خطاکارى را منتشر مىکنند که لاجرم مردم آن را میخوانند و میشنوند. این است که گاهی فارسی غش میکند و گاه تفکّر به شکل قالبی در میآید که قالب تهی کرده است!
صاحبان بیشتر رسانههای نوشتاری، دیداری و شنیداری به فارسی کماعتنا هستند و به «فکر» آسیب میزنند و در آنها جای زبانآوران حرفهای خالی است.
کتاب کوچک مزخرفات فارسی دغدغههای ویراستارانهی یک فارسیدانِ حرفهای است که کلمهها و ترکیبها برایش بهمثابهی «فکر خلّاق» و بازیگوشی است که گرچه میتواند شوخی کند، شوخیبردار نیست. رضا شکراللهی، نویسنده و روزنامهنگار و ویراستار مجرّبی است که آسیبهای فارسىنویسى در رسانهها و ارگانهای رسمی را پیگیری کرده است و با طنزی انتقادی از بدنویسها نیشگون میگیرد.
مزخرفات فارسی کتاب پُرمایه و شادی است. در گذشته آقای ابوالحسن نجفی «غلط ننویسیم» را با لحنی جدّی و آموزگارانه برای مخاطبانی نوشت که نویسندگی بخش مهمّی از کارشان بود؛ کتابی مرجع که هدفش آموزش دانشجوها، داستاننویسها و روزنامهنگارها بود. ولی رضا شکراللهی مخاطب عام را نشانه گرفته است. او قصّه میگوید و با شیوهای نو نوشتن را برای خوانندهاش به فعلی اخلاقی تبدیل میکند؛ بهگونهای که اوّل او را سرگرم میکند تا کتاب را زمین نگذارد و بعد که داستانها به پایان رسید، او میفهمد که حسّاسیّتهایش نسبت به زبان افزایش یافته است.
من به نوشتن علاقه دارم. سالها پیش احمد شاملو در مصاحبه با ناصر حریری نکتهای را گفت که به صورت حیرتانگیزی به یادم ماند: «من تازه در شصت و شش سالگی دارم فارسی یاد میگیرم.» اینکه شاعری در طراز شاملو که هواداران انبوه داشت و شعرهایش را از بَر میکردند، چنین اعترافی بکند، ما را مجاب میکند که قریحه و استعداد، جوازی برای بدنویسی نیست. حتّا بزرگترین نویسندههای جهان خودشان را از بزرگترین ویراستاران بینیاز ندیدهاند.
مزخرفات فارسی با لحن شوخ و شنگش و با کنایههای طنزآلودش به رسانههای رسمی، به ما یاد میدهد که فارسی را اگر جدّی بگیریم، فقط شِکَر نیست، قند مکرّر است.
بازنشر از فیسبوک آرمان ریاحی
http://khabgard.com/3009/مزخرفات-فارسی-آرمان-ریاحی/
خوابگرد
مزخرفات فارسی و فعل اخلاقیِ نوشتن
مزخرفات فارسی کتاب پرمایه و شادی است. نجفی «غلط ننویسیم» را با لحنی جدی برای کسانی نوشت که نویسندگی بخش مهمی از کارشان بود ولی شکراللهی مخاطب عام را نشانه
امروز چهارشنبه 25 بهمن در روزنامهی آرمان (گره ادبیات و کتاب) میخوانید:
- گفتوگوی سمیرا سهرابی با محمدحسن شهسواری بهمناسبت انتشار آثار تازهاش: «مرداد دیوانه»، «میم عزیز» و «عبور از مه»:
در ایران نویسنده از جهت نویسندهبودنش آبرو ندارد
اگر نویسنده بتواند کراهت خشونت را بهخواننده نشان دهد، بزرگترین خدمت را کرده است
- نگاه منتقد: مونا رستا: «میم عزیز»؛ در نقد ادبیات معاصر
- و برشی از «میم عزیز» نوشتهی محمدحسن شهسواری
لینک پیدیاف:
http://www.armandaily.ir/fa/pdf/main/1677/7
لینک تکست:
http://www.armandaily.ir/fa
@qoqnoospub
- گفتوگوی سمیرا سهرابی با محمدحسن شهسواری بهمناسبت انتشار آثار تازهاش: «مرداد دیوانه»، «میم عزیز» و «عبور از مه»:
در ایران نویسنده از جهت نویسندهبودنش آبرو ندارد
اگر نویسنده بتواند کراهت خشونت را بهخواننده نشان دهد، بزرگترین خدمت را کرده است
- نگاه منتقد: مونا رستا: «میم عزیز»؛ در نقد ادبیات معاصر
- و برشی از «میم عزیز» نوشتهی محمدحسن شهسواری
لینک پیدیاف:
http://www.armandaily.ir/fa/pdf/main/1677/7
لینک تکست:
http://www.armandaily.ir/fa
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/126525/%D9%BE%DB%8C%DA%86%DB%8C%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A2%D8%AF%D9%85%E2%80%8C%D9%87%D8%A7 @qoqnoospub روزنامه شهروند درباره "انگار خودم نيستم"
رمان «انگار خودم نیستم» دومین رمان و سومین کتاب یاسمن خلیلیفرد پس از کتابهای «یادت نرود که...» و «نقش جنگ بر سینمای غیرجنگی ایران» است که اواخر دی ماه ٩٦ منتشر شد و در حال حاضر در میان کتابهای پرفروش فارسی قرار دارد. این رمان، داستان زندگی آدمهایی است که به مرور و با گذر زمان دچار تغییر میشوند تا جایی که خودشان هم خود جدیدشان را نمیشناسند. «انگار خودم نیستم» تنهاییهای انسانهای معاصر را روایت میکند که برای مواجهه با این تنهاییها تصمیمات مختلفی میگیرند. رمان جدید خلیلیفرد هفت راوی دارد و پازل داستان با کنار هم قرار گرفتن روایتهای هر یک از این راویان و درواقع شخصیتهای اصلی تکمیل میشود. در رمان «انگار خودم نیستم» نیز همچون کار قبلی نویسنده، عناصری چون گذشته و خاطرات نقش موثری را در پیشبرد داستان ایفا میکنند.
شخصیتهای داستان قشر متوسط و روشنفکر جامعه امروزیاند و به همین جهت به لحاظ لحن، لحنهایی شبیه به هم دارند اما سعی بر آن شده است تا به واسطه جنسیت متفاوت راویان، لحنهای آنها تغییر کند. شخصیتهای اصلی «انگار خودم نیستم» درواقع دانشجویان قدیم یک دانشکده هنریاند که پس از سالها گرد هم میآیند. جلد رمان تا حد زیادی نمایانگر فضای داستان است و به خوبی طراحی شده است. رنگ آبی آن سردی روابط آدمهای قصه را بازنمایی میکند و تصویر زن میانسال روی جلد با نیمه صورت پوشیدهشدهاش، میتواند نماینده هر یک از چهار زن داستان باشد؛ از لعیا گرفته تا شانار که سن کمتری نسبت به دیگر زنان دارد. آدمهای رمان مجموعهای از خصوصیات اخلاقی متفاوت دارند و شاید در ظاهر یک گروه دوستی را تشکیل دهند اما شکل و نوع ارتباطشان با گروه دوستیِ رمان قبلی خلیلیفرد یعنی «یادت نرود که...» بسیار متفاوت است. در لایههای زیرین ارتباطی آنها میتوان ردپاهای گذشته و اختلافات و رازهای سر به مهری را پیدا کرد که قطعا بازیابی این روابط نه چندان پررنگ و علنی اما مهم، از جذابیتهای خواندن این داستان بلند است. روابط شخصیتهای «انگار خودم نیستم» پیچیدهتر از رمان قبلی خلیلیفرد است و بهرغم رویدادهای نه چندان پیچیده داستان، نویسنده کوشیده است تا بر درونیات آنها و شخصیتپردازیهای کارش بیشتر تمرکز کند و بیش از نمایش تحولات بیرونی، تغییرات و حالات درونی آنها را مطرح كند.
این رمان ٤٤٠ صفحهای را نشر «ققنوس» روانه بازار کرده است. جلسه رونمایی و جشن امضای «انگار خودم نیستم» ماه گذشته در کتابفروشی تازه تأسیس آوند برگزار شد و در آن اهالی سینما و ادبیات حضور داشتند. «انگار خودم نیستم» که با شمارگان ١١٠٠نسخه منتشر شده، جزو کتابهای پرفروش نشر ققنوس به شمار میرود. یاسمن خلیلیفرد کارشناس ارشد کارگردانی سینما از دانشگاه هنر تهران است و فعالیت حرفهای خود را بهعنوان منتقد سینما از سالهای نوجوانی آغاز کرد و در حال حاضر به عنوان فیلمساز کوتاه و عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی مشغول به فعالیت است.
@qoqnoospub
شخصیتهای داستان قشر متوسط و روشنفکر جامعه امروزیاند و به همین جهت به لحاظ لحن، لحنهایی شبیه به هم دارند اما سعی بر آن شده است تا به واسطه جنسیت متفاوت راویان، لحنهای آنها تغییر کند. شخصیتهای اصلی «انگار خودم نیستم» درواقع دانشجویان قدیم یک دانشکده هنریاند که پس از سالها گرد هم میآیند. جلد رمان تا حد زیادی نمایانگر فضای داستان است و به خوبی طراحی شده است. رنگ آبی آن سردی روابط آدمهای قصه را بازنمایی میکند و تصویر زن میانسال روی جلد با نیمه صورت پوشیدهشدهاش، میتواند نماینده هر یک از چهار زن داستان باشد؛ از لعیا گرفته تا شانار که سن کمتری نسبت به دیگر زنان دارد. آدمهای رمان مجموعهای از خصوصیات اخلاقی متفاوت دارند و شاید در ظاهر یک گروه دوستی را تشکیل دهند اما شکل و نوع ارتباطشان با گروه دوستیِ رمان قبلی خلیلیفرد یعنی «یادت نرود که...» بسیار متفاوت است. در لایههای زیرین ارتباطی آنها میتوان ردپاهای گذشته و اختلافات و رازهای سر به مهری را پیدا کرد که قطعا بازیابی این روابط نه چندان پررنگ و علنی اما مهم، از جذابیتهای خواندن این داستان بلند است. روابط شخصیتهای «انگار خودم نیستم» پیچیدهتر از رمان قبلی خلیلیفرد است و بهرغم رویدادهای نه چندان پیچیده داستان، نویسنده کوشیده است تا بر درونیات آنها و شخصیتپردازیهای کارش بیشتر تمرکز کند و بیش از نمایش تحولات بیرونی، تغییرات و حالات درونی آنها را مطرح كند.
این رمان ٤٤٠ صفحهای را نشر «ققنوس» روانه بازار کرده است. جلسه رونمایی و جشن امضای «انگار خودم نیستم» ماه گذشته در کتابفروشی تازه تأسیس آوند برگزار شد و در آن اهالی سینما و ادبیات حضور داشتند. «انگار خودم نیستم» که با شمارگان ١١٠٠نسخه منتشر شده، جزو کتابهای پرفروش نشر ققنوس به شمار میرود. یاسمن خلیلیفرد کارشناس ارشد کارگردانی سینما از دانشگاه هنر تهران است و فعالیت حرفهای خود را بهعنوان منتقد سینما از سالهای نوجوانی آغاز کرد و در حال حاضر به عنوان فیلمساز کوتاه و عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی مشغول به فعالیت است.
@qoqnoospub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 معرفی کتاب: سفر شگفت انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود | نگاهی به زندگی مهاجران غیرقانونی
نوشتهی رومن پوئرتولاس | #گروه_انتشاراتی_ققنوس | ۱۳۹۶
@qoqnoospub
نوشتهی رومن پوئرتولاس | #گروه_انتشاراتی_ققنوس | ۱۳۹۶
@qoqnoospub
برای شرکت در نظرسنجی بهترین مجموعه داستان و رمان سال 1395 از نگاه مخاطبان به این لینک مراجعه نمایید
https://t.me/rozshomar/10823
@qoqnoospub
https://t.me/rozshomar/10823
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
برای شرکت در نظرسنجی بهترین مجموعه داستان و رمان سال 1395 از نگاه مخاطبان به این لینک مراجعه نمایید https://t.me/rozshomar/10823 @qoqnoospub
كتاب #چين_خوردگي اثر #هادي_معصوم_دوست از #گروه_انتشاراتي_ققنوس هم جزو آثار شركت كننده در اين مسابقه است
@qoqnoospub
@qoqnoospub