شاهنامه نقالان
دیشب از شبهای خاطرهانگیز مجله بخارا بود. شب رونمایی از کتاب معظم "شاهنامه نقالان" اثر مرشد عباس وزیری که به کوشش دکتر جلیل دوستخواه سامان یافته است. خوشبختانه حاصل زحمات دیرینه دکتر دوستخواه را نشر ققنوس خریدار شد و در این وانفسا چنین کتاب شگرفی منتشر شد. این یعنی نشر ایران زخم خورده اما زنده و زاینده است. هنوز کتاب را ندیده ام. پنج جلد است و 3830 صفحه. یک سی دی از صدای مرشد وزیری همراه کتاب است. 450 هزار تومان هم قیمتش. در زمره کتابهایی است که به زودی می خرم تا نوروز من با شاهنامه و فردوسی و روایت مردمی از شاهنامه، رنگین و خوش و خجسته شود.
شاهنامه کتاب ملی ماست. کتابی است که ملت ما با آن "زندگی" کرده است. داستانهایش با هویت و حرمت ما تنیده و آمیخته شده. سرافرازیهای رستم، غرور پایمال شده مردم خاکسترنشین را نوازش می داده. خیسِ خون سهراب( تعبیر از اخوان ثالث)، سهرابهای جوانمرگشدهشان را فرایاد می آورد. اسفندیار و سیاوش را می دیدند و جوانهای دسته گلشان را تصور می کردند که قربانی جهل و خودکامگی "شاه" می شوند. شاهنامه پناه ملت ایران بود و هست. صرفاً کتاب ادبی و هنری نیست. فقط کتاب محققان نیست. کتاب مردم است. با مردم است. در مردم است. رنگ مردم گرفته و می گیرد. به مقتضای نگرش و آرزوها و زندگی سیال و دگرگون شونده مردم، دگرگون گشته و می شود. برای همین اینهمه در نسخه هایش دست برده شده و قطعات الحاقی دارد؛ آنقدر زیاد که مجتبی مینوی عصبانی شد و گفت: شاهنامههایی که در دست ماست، فرزند فردوسی نیست! سطحی دیگری از این تغییرهای معنادار، در روایتهای نقالان است؛ این خادمان شاهنامه. این "رسانه های" فردوسی. این عاشقان ایران. این دوستان صمیمی مردم.
شاهنامهخوانی و نقالی سنتی دیرپاست. استاد ژاله آموزگار، دیشب، سابقه نقالان را به گوسانهای پارتی و خنیاگران ساسانی که داستانهای ملی و عاشقانه را با موسیقی برای مردم "می گفتند"، رساند. دکتر آیدنلو هم از شاهنامه مثال آورد برای تأیید این دیرینگی. در مقالات این دوست شاهنامهشناس ایراندوست می توان این سابقه کهن را مستنداً خواند. یادم هست عباس اقبال مقالهای درباره یکی از شاهنامه خوانهای کهن به نام "کاراسی" نوشته بود. نه فقط در ایران، که اعراب صدر اسلام نیز در معارضه با قصص قرآنی، داستانهای شاهنامه را در جمع می خواندند.
اگر شاهنامه بخشی از فرهنگ ملی و باورهای اجتماعی ما را ساخته که ساخته، طومارهای نقالی و روایات نقالان در ترسیم و رنگ آمیزی این طرح ماندگار نقش مؤثر داشته و از این منظر ارزشمند است. بگذریم از فواید ادبی و زبانی و... همچنین دکتر آیدنلو مثالهایی زد از حدود تصرف عاطفی عجیب نقالان در مردم. گفت: گاهی مردم نزد نقالان می رفتند و از آنها خواهش می کردند که سهراب در آخر قصه کشته نشود. حتی به نقال تحفه می دادند که سهراب نمیرد که یکی از نقالان هدیه را پذیرفت و سهراب را نکشت! ببیند آمیختگی مردم عادی را با قصه های شاهنامه. "شاهنامه نقالان" ما را به این عوالم می برد. دکتر خطیبی به درستی گفت: نقالان یک قصه را سالها برای مردم تعریف می کردند و مردم هم آن قصه های تکراری را می شنیدند. گفت: هنر واقعی همین است و کهنه و تکراری نمی شود. نه قصه اش تکراری می شود و نه لابد شیوه روایت نقالان.
مرشد وزیری یکی از این نقالان مجرب و گرم نفس بود. طومارش هم یکی از طومارهای مبسوط و معتبر. پیش از این بخش رستم و سهراب این طومار را خوانده بودم(توس،1369). حالا روایت کامل این استاد را باید بخوانم که جامع بسیاری از روایاتی است که سینه به سینه به او رسیده است.
🌿🌿🌿
استقبال عجیب و غریبی که از مراسم دیشب شد و تالار فردوسی خانه اندیشمندان جای سوزن انداختن نداشت، نشان می دهد که نام شاهنامه و فردوسی هنوز روشنیبخش و گرمکننده است. مردم شاهنامه را دوست دارند. فردوسی را دوست دارند. ایران را دوست دارند.
دیشب به دلیل ناهماهنگی، مراسم دیر شروع شد. دهباشی را می دیدم که سخت می کوشید برنامه را مدیریت کند. شب دشواری برای او بود و الحق توفیق داشت. این درست که کامها از فشرده شدن سخنان سخنرانان، تلخ شد اما آخرالامر مردم شاد و خرسند از تالار خارج شدند. استاد شفیعی کدکنی هم به احترام فردوسی و شاهنامه و سخنرانان و شبهای بخارا، از دل ترافیک دیوانه اسفند ماه، گذشت و در مراسم حضور یافت. آمد در کنارخانم آموزگار نشست و از سخنرانی و نقالی لذت برد.
دیشب اولین باری بود که در شب بخارایی که در "کانون زبان فارسی" برگزار نمی شد، شرکت می کردم. انگاردر این تالار غریبه بودم. راستش را بخواهید دلم میخواست، غریو ایران ایران و آفرین فردوسی، در خانه پدری ایرج افشار، در کانون زبان فارسی برمیخاست.
دیشب فقط شب کتاب "شاهنامه نقالان" نبود. شب فردوسی و شاهنامه بود. شب ایران بود
https://t.me/n00re30yah
@qoqnoospub
دیشب از شبهای خاطرهانگیز مجله بخارا بود. شب رونمایی از کتاب معظم "شاهنامه نقالان" اثر مرشد عباس وزیری که به کوشش دکتر جلیل دوستخواه سامان یافته است. خوشبختانه حاصل زحمات دیرینه دکتر دوستخواه را نشر ققنوس خریدار شد و در این وانفسا چنین کتاب شگرفی منتشر شد. این یعنی نشر ایران زخم خورده اما زنده و زاینده است. هنوز کتاب را ندیده ام. پنج جلد است و 3830 صفحه. یک سی دی از صدای مرشد وزیری همراه کتاب است. 450 هزار تومان هم قیمتش. در زمره کتابهایی است که به زودی می خرم تا نوروز من با شاهنامه و فردوسی و روایت مردمی از شاهنامه، رنگین و خوش و خجسته شود.
شاهنامه کتاب ملی ماست. کتابی است که ملت ما با آن "زندگی" کرده است. داستانهایش با هویت و حرمت ما تنیده و آمیخته شده. سرافرازیهای رستم، غرور پایمال شده مردم خاکسترنشین را نوازش می داده. خیسِ خون سهراب( تعبیر از اخوان ثالث)، سهرابهای جوانمرگشدهشان را فرایاد می آورد. اسفندیار و سیاوش را می دیدند و جوانهای دسته گلشان را تصور می کردند که قربانی جهل و خودکامگی "شاه" می شوند. شاهنامه پناه ملت ایران بود و هست. صرفاً کتاب ادبی و هنری نیست. فقط کتاب محققان نیست. کتاب مردم است. با مردم است. در مردم است. رنگ مردم گرفته و می گیرد. به مقتضای نگرش و آرزوها و زندگی سیال و دگرگون شونده مردم، دگرگون گشته و می شود. برای همین اینهمه در نسخه هایش دست برده شده و قطعات الحاقی دارد؛ آنقدر زیاد که مجتبی مینوی عصبانی شد و گفت: شاهنامههایی که در دست ماست، فرزند فردوسی نیست! سطحی دیگری از این تغییرهای معنادار، در روایتهای نقالان است؛ این خادمان شاهنامه. این "رسانه های" فردوسی. این عاشقان ایران. این دوستان صمیمی مردم.
شاهنامهخوانی و نقالی سنتی دیرپاست. استاد ژاله آموزگار، دیشب، سابقه نقالان را به گوسانهای پارتی و خنیاگران ساسانی که داستانهای ملی و عاشقانه را با موسیقی برای مردم "می گفتند"، رساند. دکتر آیدنلو هم از شاهنامه مثال آورد برای تأیید این دیرینگی. در مقالات این دوست شاهنامهشناس ایراندوست می توان این سابقه کهن را مستنداً خواند. یادم هست عباس اقبال مقالهای درباره یکی از شاهنامه خوانهای کهن به نام "کاراسی" نوشته بود. نه فقط در ایران، که اعراب صدر اسلام نیز در معارضه با قصص قرآنی، داستانهای شاهنامه را در جمع می خواندند.
اگر شاهنامه بخشی از فرهنگ ملی و باورهای اجتماعی ما را ساخته که ساخته، طومارهای نقالی و روایات نقالان در ترسیم و رنگ آمیزی این طرح ماندگار نقش مؤثر داشته و از این منظر ارزشمند است. بگذریم از فواید ادبی و زبانی و... همچنین دکتر آیدنلو مثالهایی زد از حدود تصرف عاطفی عجیب نقالان در مردم. گفت: گاهی مردم نزد نقالان می رفتند و از آنها خواهش می کردند که سهراب در آخر قصه کشته نشود. حتی به نقال تحفه می دادند که سهراب نمیرد که یکی از نقالان هدیه را پذیرفت و سهراب را نکشت! ببیند آمیختگی مردم عادی را با قصه های شاهنامه. "شاهنامه نقالان" ما را به این عوالم می برد. دکتر خطیبی به درستی گفت: نقالان یک قصه را سالها برای مردم تعریف می کردند و مردم هم آن قصه های تکراری را می شنیدند. گفت: هنر واقعی همین است و کهنه و تکراری نمی شود. نه قصه اش تکراری می شود و نه لابد شیوه روایت نقالان.
مرشد وزیری یکی از این نقالان مجرب و گرم نفس بود. طومارش هم یکی از طومارهای مبسوط و معتبر. پیش از این بخش رستم و سهراب این طومار را خوانده بودم(توس،1369). حالا روایت کامل این استاد را باید بخوانم که جامع بسیاری از روایاتی است که سینه به سینه به او رسیده است.
🌿🌿🌿
استقبال عجیب و غریبی که از مراسم دیشب شد و تالار فردوسی خانه اندیشمندان جای سوزن انداختن نداشت، نشان می دهد که نام شاهنامه و فردوسی هنوز روشنیبخش و گرمکننده است. مردم شاهنامه را دوست دارند. فردوسی را دوست دارند. ایران را دوست دارند.
دیشب به دلیل ناهماهنگی، مراسم دیر شروع شد. دهباشی را می دیدم که سخت می کوشید برنامه را مدیریت کند. شب دشواری برای او بود و الحق توفیق داشت. این درست که کامها از فشرده شدن سخنان سخنرانان، تلخ شد اما آخرالامر مردم شاد و خرسند از تالار خارج شدند. استاد شفیعی کدکنی هم به احترام فردوسی و شاهنامه و سخنرانان و شبهای بخارا، از دل ترافیک دیوانه اسفند ماه، گذشت و در مراسم حضور یافت. آمد در کنارخانم آموزگار نشست و از سخنرانی و نقالی لذت برد.
دیشب اولین باری بود که در شب بخارایی که در "کانون زبان فارسی" برگزار نمی شد، شرکت می کردم. انگاردر این تالار غریبه بودم. راستش را بخواهید دلم میخواست، غریو ایران ایران و آفرین فردوسی، در خانه پدری ایرج افشار، در کانون زبان فارسی برمیخاست.
دیشب فقط شب کتاب "شاهنامه نقالان" نبود. شب فردوسی و شاهنامه بود. شب ایران بود
https://t.me/n00re30yah
@qoqnoospub
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهزودی خبرهای خوب از دیدار با جواد مجابی و رونمایی از تازهترین اثر داستانی او...داريم
@qoqnoospub
@qoqnoospub