هزار و يك داستان
زري نعيمي منتقد داستان در جهان كتاب درباره كتاب #آن_مادران_اين_دختران مي نويسد:
هزار و یک داستان 1397/5/17
بعضی از نویسندهها، هر اثرشان، یک کارگاه آموزش نویسندگی به شکل عام، و داستاننویسی بهطور خاص است. بلقیس سلیمانی یکی از آنهاست. یک کارگاه آموزشی عملی و عینی. تقریباً با یقین نسبی میتوانم ادعا کنم، بلقیس با هر اثرش، چه خوب چه ناخوب، یک گام از خودش فراتر رفته. من اولین تا آخرین اثرش را که همین رمان «آن مادران، این دختران» باشد، خواندهام. تقریباً در مورد تکتکشان نوشته ام. بعضی را خوش داشتهام مثل شب طاهرهاش، که از ذهنام پاک نمیشود. بعضیها را هم ناخوش، مثل «مارون». که باز هم در ذهنام مانده. اما جریان مستمر فراروی او را در هر کدام از آنها نمیتوانم انکار کنم. در برخی، این فراروی شکل مطلوب خود را پیدا کرده و در تعدادی دیگر به آن دست نیافته. اما اصل فراروی و فاصلهگیری از من قبلیاش، همیشه حی و حاضر بوده. هیچ وقت نتوانستم در مورد او و آثارش بنویسم که خودش را تکرار کرده است. فاصلهگیریهای او از منِ قبلی داستانیاش در همهی عرصههای اثر جدید او دیده میشود. هم اندیشهها و دغدغههای داستانیاش را فراتر بوده و بسط داده و لایهها و وجوه دیگری به آن قبلیها اضافه کرده، و هم ابعاد و زاویههای جدیدتری به فرم روایت، زاویه نگاه و موقعیتها و شخصیتهای داستانیاش داده. اگر به تکتک شخصیتهای داستانی او از اولین اثرش «بازی آخر بانو» تا آخرین اثرش که همین رمان باشد نگاه کنیم، این روند مستمر تکاملی را خواهیم دید. او به آخرین پردهی نمایش شخصیتپردازی خود رسیده است تا این لحظه که سال ۱۳۹۷ باشد. با خلق دو شخصیت مادر (ثریا) و دختر (آنا). از دو نسل کاملاً متفاوت. فاصله سنی چندانی ندارند. اما فاصله شخصیتیشان به اندازه دو دنیا است. شخصیتپردازي در این رمان به جایگاهی دست يافته که خودش به تنهایی ماجراست. ماجراهایی درهم تنیده و جذاب و پر پیچ و خم. و اضافه کنیم به آن پر از کشمکش و تنش. درگیری آنها از لحظهی تکوین شروع میشود. از همان روزها كه میفهمد حامله شده. درست در هنگامهی مرگ اکبر (همسرش) میفهمد که سه ماهه حامله است: «به هیچ کس نگفته بود حامله است. خانوادهی اکبر روز هفتم اکبر فهمیدند... چند هفته بعد پشیمان شد، آن وقتی که خودش را به آب و آتش میزد بلکه این نطفه بدشگون را بکند و بیندازد بیرون... با بچههای خوابگاه که میرفت کوه، مثل بز کوهی از تپه ماهورها بالا میرفت و در بازگشت از روی سنگها و تپهها با دو پا میپرید پایین و...» هر کاری که میتوانست کرد. اما نطفه ماند که ماند. ماند تا بزرگ و بزرگتر شود و در تمام زندگی رو در رویش بایستد و بجنگد.
فرارویهای بلقیس سلیمانی به مفهوم جدایی او از خودش و سبکهای خاص داستانیاش نیست. آن چه را قبلاً ساخته خراب نمیکند. تا روی خرابهها، بنایی نو بسازد. برای همین هیچ وقت در آثار او ندیدهایم که قصهگویی پرتواناش را کنار بگذارد. به تمام وجوه قبلی وجوه دیگری را اضافه میکند که قبلاً نداشته. برای همین تاکید میکنم آثار او یکی از بهترین کارگاههای آموزشی نویسندگی و داستاننویسی است براي نويسندگان تازهكار. نه بهصورت تئوریهای مجرد که مدام میخوانید كه اگر هم موفق به اجرایش شوید، باز تقلید است، نه خلاقیت. که به صورت یک عمل خلاقه و یک موقعیت ناب هنری. و بیرون ریختن دل و رودهی آن، نه برای تقلید، برای آموزش.
ثریا زنی پنجاه و چند ساله است. زنی متعلق به دوران انقلاب و برآمده از آن. طبق رسم مرسوم قصههای سلیمانی اهل گوران. شهری خیالی يا داستاني از کرمان. با خانوادهای که اسمهایشان تجلی گرایشهای سلطنتخواهانهی پدرش (اسحاق) است. مادرش (ملکه) و خودش (ثریا): «اسحاق یک شاهی تمام عیار بود. فوزیه (خواهر ثريا) همان سال پنجاه و هفت، قبل از این که انقلاب پیروز شود، رفت و اسمش را عوض کرد، گذاشت فاطمه. نه فاطمهی خالی، فاطمه سادات. همان روز هم چادری شد. فاطمه انقلابی خانواده بود. و او بود که پدر و شغلش را نجات داد... ثریا اسمش را دوست داشت.» اسحاق آن قدر شاهدوست است که زنش را «ملکه» مینامد: «شوهر شاه دوستش آنها را به احترام همسران شاه فوزیه، ثریا و فرح نام بگذارد و از همه مهمتر ملکه را که دخترکی درشت اندام و سیهچرده است ملکهی خانهی خود بنامد و مثل شهبانوها با او رفتار کند.»
ادامه نقد را مي توانيد در سايت ققنوس ملاحظه كنيد
👇👇👇👇👇
https://qoqnoos.ir/%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%B9%DB%8C%D9%85%DB%8C
@qoqnoospub
زري نعيمي منتقد داستان در جهان كتاب درباره كتاب #آن_مادران_اين_دختران مي نويسد:
هزار و یک داستان 1397/5/17
بعضی از نویسندهها، هر اثرشان، یک کارگاه آموزش نویسندگی به شکل عام، و داستاننویسی بهطور خاص است. بلقیس سلیمانی یکی از آنهاست. یک کارگاه آموزشی عملی و عینی. تقریباً با یقین نسبی میتوانم ادعا کنم، بلقیس با هر اثرش، چه خوب چه ناخوب، یک گام از خودش فراتر رفته. من اولین تا آخرین اثرش را که همین رمان «آن مادران، این دختران» باشد، خواندهام. تقریباً در مورد تکتکشان نوشته ام. بعضی را خوش داشتهام مثل شب طاهرهاش، که از ذهنام پاک نمیشود. بعضیها را هم ناخوش، مثل «مارون». که باز هم در ذهنام مانده. اما جریان مستمر فراروی او را در هر کدام از آنها نمیتوانم انکار کنم. در برخی، این فراروی شکل مطلوب خود را پیدا کرده و در تعدادی دیگر به آن دست نیافته. اما اصل فراروی و فاصلهگیری از من قبلیاش، همیشه حی و حاضر بوده. هیچ وقت نتوانستم در مورد او و آثارش بنویسم که خودش را تکرار کرده است. فاصلهگیریهای او از منِ قبلی داستانیاش در همهی عرصههای اثر جدید او دیده میشود. هم اندیشهها و دغدغههای داستانیاش را فراتر بوده و بسط داده و لایهها و وجوه دیگری به آن قبلیها اضافه کرده، و هم ابعاد و زاویههای جدیدتری به فرم روایت، زاویه نگاه و موقعیتها و شخصیتهای داستانیاش داده. اگر به تکتک شخصیتهای داستانی او از اولین اثرش «بازی آخر بانو» تا آخرین اثرش که همین رمان باشد نگاه کنیم، این روند مستمر تکاملی را خواهیم دید. او به آخرین پردهی نمایش شخصیتپردازی خود رسیده است تا این لحظه که سال ۱۳۹۷ باشد. با خلق دو شخصیت مادر (ثریا) و دختر (آنا). از دو نسل کاملاً متفاوت. فاصله سنی چندانی ندارند. اما فاصله شخصیتیشان به اندازه دو دنیا است. شخصیتپردازي در این رمان به جایگاهی دست يافته که خودش به تنهایی ماجراست. ماجراهایی درهم تنیده و جذاب و پر پیچ و خم. و اضافه کنیم به آن پر از کشمکش و تنش. درگیری آنها از لحظهی تکوین شروع میشود. از همان روزها كه میفهمد حامله شده. درست در هنگامهی مرگ اکبر (همسرش) میفهمد که سه ماهه حامله است: «به هیچ کس نگفته بود حامله است. خانوادهی اکبر روز هفتم اکبر فهمیدند... چند هفته بعد پشیمان شد، آن وقتی که خودش را به آب و آتش میزد بلکه این نطفه بدشگون را بکند و بیندازد بیرون... با بچههای خوابگاه که میرفت کوه، مثل بز کوهی از تپه ماهورها بالا میرفت و در بازگشت از روی سنگها و تپهها با دو پا میپرید پایین و...» هر کاری که میتوانست کرد. اما نطفه ماند که ماند. ماند تا بزرگ و بزرگتر شود و در تمام زندگی رو در رویش بایستد و بجنگد.
فرارویهای بلقیس سلیمانی به مفهوم جدایی او از خودش و سبکهای خاص داستانیاش نیست. آن چه را قبلاً ساخته خراب نمیکند. تا روی خرابهها، بنایی نو بسازد. برای همین هیچ وقت در آثار او ندیدهایم که قصهگویی پرتواناش را کنار بگذارد. به تمام وجوه قبلی وجوه دیگری را اضافه میکند که قبلاً نداشته. برای همین تاکید میکنم آثار او یکی از بهترین کارگاههای آموزشی نویسندگی و داستاننویسی است براي نويسندگان تازهكار. نه بهصورت تئوریهای مجرد که مدام میخوانید كه اگر هم موفق به اجرایش شوید، باز تقلید است، نه خلاقیت. که به صورت یک عمل خلاقه و یک موقعیت ناب هنری. و بیرون ریختن دل و رودهی آن، نه برای تقلید، برای آموزش.
ثریا زنی پنجاه و چند ساله است. زنی متعلق به دوران انقلاب و برآمده از آن. طبق رسم مرسوم قصههای سلیمانی اهل گوران. شهری خیالی يا داستاني از کرمان. با خانوادهای که اسمهایشان تجلی گرایشهای سلطنتخواهانهی پدرش (اسحاق) است. مادرش (ملکه) و خودش (ثریا): «اسحاق یک شاهی تمام عیار بود. فوزیه (خواهر ثريا) همان سال پنجاه و هفت، قبل از این که انقلاب پیروز شود، رفت و اسمش را عوض کرد، گذاشت فاطمه. نه فاطمهی خالی، فاطمه سادات. همان روز هم چادری شد. فاطمه انقلابی خانواده بود. و او بود که پدر و شغلش را نجات داد... ثریا اسمش را دوست داشت.» اسحاق آن قدر شاهدوست است که زنش را «ملکه» مینامد: «شوهر شاه دوستش آنها را به احترام همسران شاه فوزیه، ثریا و فرح نام بگذارد و از همه مهمتر ملکه را که دخترکی درشت اندام و سیهچرده است ملکهی خانهی خود بنامد و مثل شهبانوها با او رفتار کند.»
ادامه نقد را مي توانيد در سايت ققنوس ملاحظه كنيد
👇👇👇👇👇
https://qoqnoos.ir/%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%B9%DB%8C%D9%85%DB%8C
@qoqnoospub
qoqnoos.ir
انتشارات ققنوس | هزار و یک داستان
انتشارات ققنوس ، ناشر بیش از هزار عنوان کتاب در حوزههای گوناگونی چون ادبیات، داستان، تاریخ، فلسفه، روانشناسی و... ناشر برگزیده دوازدهمین، چهاردهمین و سی امین نمایشگاه کتاب ، ناشر برگزیده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1380
زري نعيمي منتقد داستان درباره #انگار_خودم_نيستم در جهان كتاب مينويسد
انگار خودم نیستم 1397/5/17
با ديدن حجم قطور كتاب قبل از این که بخوانم، گفتم باز هم باید بنویسم نصف آن یا بیشترش اضافی است. یا میشد تمام این ۴۴۰ صفحه را آن قدر چلاند تا تمام آب بستنهای نویسنده از آن بیرون بیاید. یا دچار تهوع شد از این که یک نفر مثل وروره جادو یکسره حرف بزند و کلهات را بخورد. و همهی اینها یعنی آرامش پر. فراموشی پر. لذت بردن پر. سرگرم شدن و تفریح کردن پر. این روزها، همه چیز پر کشیده و رفته است. برای همین خواندن رمانهای قصهواری مثل «انگار خودم نیستم» در نوع خودش غنیمتی است. رمانی که روی سرت آوار نمیشود و میگذارد تا دمی را با هم کمی تا قسمتی خوش بگذرانید. از آن رمانهایی که میشود لم داد و خواند، دراز کشید و خواند یا بهقول «حسن بنیعامری» در خيابان راه رفت و ساندویچ گاز زد و خواند. البته من جملهی او را – كه يكي از بهترين داستاننويسان ايران است - به نفع خودم مصادره کردم. او گفته بود رمانهایش ساندویچ نیستند که بشود در کوچه و خیابان به آن گاز زد. ولی «انگار خودم نیستم» از همانهاست. قصهای ساده و سرراست دارد. پر از مسائل ریز و درشت خانوادگی. سرک میکشیم به زندگی خصوصی سه زوج: کتی و علیرضا و دختر علیرضا از زن سابقاش (شانار). کتی و علیرضا از دوران دانشجويي عاشق هم بودهاند. هر دو با نفر دیگری ازدواج کردند. بنابر صلاح و مصلحتهاي خانوادگی. کتی با فربد (پسرعمهاش) ازدواج کرد و یک پسر بهنام کوروش دارد. قبل از جدايي، در کانادا زندگی میکرد با آنها. علیرضا هم با زنی بهنام منیژه ازدواج کرد و دخترشان شد شانار. بعد از یازده سال هر دو (كتي و عليرضا) طلاق گرفتند و با هم ازدواج کردند. و همهی فامیل و آشنا را علیه خود شوراندند. حتا دختر علیرضا (شانار) و پسر کتی (کوروش). در چشم همه هر دو خائن هستند. شانار هم ظاهراً با علیرضا و کتی زندگی میکند. البته بیشتر میجنگند شانار و کتی با هم.
زوج دیگر داستان عبارت است از نازنین و مسعود. قبل از ورود به خانهی این زوج باید بگویم این شش نفر با هم در یک دانشگاه درس خواندهاند و رفاقتشان بعد از ازدواج هم ادامه پیدا کرده. نازنین و مسعود یک دختر بیست ساله داشتهاند به نام آنوشه. از روی فعل معلوم است که دیگر ندارند. سرطان گرفته و از دنیا رفته. خانواده در حالت سوگواری مانده. این دو قبل از مرگ آنوشه میخواستند از هم جدا شوند و نشدهاند. نازنین فروپاشیده و مسعود مانده تا این فروپاشیدگی را ترمیم کند و زندگی را برگرداند سر جای خودش. نازنین هم خودش را غرق کرده در کدبانوگری تا فراموش کند. معلم پیانو هم هست.
زوج سوم، که ستون اصلی روایت هم هستند: لعیا و کامروز. با یک عشق آتشین دانشجویی. ۱۹ ساله و ۲۱ ساله ازدواج کردهاند و دخترشان هم افروز است. زندگی این زوج هم یک شکاف برداشته به این بزرگی. سیزده سال است کامروز ایران است و لعیا و دخترش کانادا. تکتک این زوجها تنها و بلاتکلیفاند و دچار بحرانهای میانسالی: «شاید بحران میانسالیای که میگویند همین است. یک جور رخوت و خشونت توامان و بیدلیل، شاید هم با دلیل...» و اشارههای گذرای همه به بحران تنهایی و انزوا: «انگار مشکل خودم هستم. نمیدانم چرا به این تنهایی عادت کردهام و چرا میترسم به نبودنش و نداشتناش فکر کنم یعنی دل کندن از تنهایی این قدر سخت است؟ لابد این هم یک جور مرض روانی جدید است. اعتیاد تنهایی.» مهمترین مشکل لعیا و کامروز هم حرف نزدن است. حرف نزدن از خودشان و آن چیزهایی که میخواهند. بلد نیستند از احساسات خودشان حرف بزنند. مثلاً لعیا میخواهد برود کانادا. دوست دارد کامروز اصرار کند، التماس کند، بگوید نرو، بمان، من به تو احتیاج دارم. اصلاً نمیگذارم بروی. کامروز نمیگوید. ساکت میماند. نه خودش همراه میشود با لعیا، نه از او میخواهد بماند: «از همه غمانگیزتر زمانی است که کسی که دوستش داری، هیچ تلاشی برای نگهداشتنت نمیکند.»
متن كامل نقد جهان كتاب را ميتوانيددر سايت ققنوس ملاحظه فرماييد
https://qoqnoos.ir/%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85-3
@qoqnoospub
انگار خودم نیستم 1397/5/17
با ديدن حجم قطور كتاب قبل از این که بخوانم، گفتم باز هم باید بنویسم نصف آن یا بیشترش اضافی است. یا میشد تمام این ۴۴۰ صفحه را آن قدر چلاند تا تمام آب بستنهای نویسنده از آن بیرون بیاید. یا دچار تهوع شد از این که یک نفر مثل وروره جادو یکسره حرف بزند و کلهات را بخورد. و همهی اینها یعنی آرامش پر. فراموشی پر. لذت بردن پر. سرگرم شدن و تفریح کردن پر. این روزها، همه چیز پر کشیده و رفته است. برای همین خواندن رمانهای قصهواری مثل «انگار خودم نیستم» در نوع خودش غنیمتی است. رمانی که روی سرت آوار نمیشود و میگذارد تا دمی را با هم کمی تا قسمتی خوش بگذرانید. از آن رمانهایی که میشود لم داد و خواند، دراز کشید و خواند یا بهقول «حسن بنیعامری» در خيابان راه رفت و ساندویچ گاز زد و خواند. البته من جملهی او را – كه يكي از بهترين داستاننويسان ايران است - به نفع خودم مصادره کردم. او گفته بود رمانهایش ساندویچ نیستند که بشود در کوچه و خیابان به آن گاز زد. ولی «انگار خودم نیستم» از همانهاست. قصهای ساده و سرراست دارد. پر از مسائل ریز و درشت خانوادگی. سرک میکشیم به زندگی خصوصی سه زوج: کتی و علیرضا و دختر علیرضا از زن سابقاش (شانار). کتی و علیرضا از دوران دانشجويي عاشق هم بودهاند. هر دو با نفر دیگری ازدواج کردند. بنابر صلاح و مصلحتهاي خانوادگی. کتی با فربد (پسرعمهاش) ازدواج کرد و یک پسر بهنام کوروش دارد. قبل از جدايي، در کانادا زندگی میکرد با آنها. علیرضا هم با زنی بهنام منیژه ازدواج کرد و دخترشان شد شانار. بعد از یازده سال هر دو (كتي و عليرضا) طلاق گرفتند و با هم ازدواج کردند. و همهی فامیل و آشنا را علیه خود شوراندند. حتا دختر علیرضا (شانار) و پسر کتی (کوروش). در چشم همه هر دو خائن هستند. شانار هم ظاهراً با علیرضا و کتی زندگی میکند. البته بیشتر میجنگند شانار و کتی با هم.
زوج دیگر داستان عبارت است از نازنین و مسعود. قبل از ورود به خانهی این زوج باید بگویم این شش نفر با هم در یک دانشگاه درس خواندهاند و رفاقتشان بعد از ازدواج هم ادامه پیدا کرده. نازنین و مسعود یک دختر بیست ساله داشتهاند به نام آنوشه. از روی فعل معلوم است که دیگر ندارند. سرطان گرفته و از دنیا رفته. خانواده در حالت سوگواری مانده. این دو قبل از مرگ آنوشه میخواستند از هم جدا شوند و نشدهاند. نازنین فروپاشیده و مسعود مانده تا این فروپاشیدگی را ترمیم کند و زندگی را برگرداند سر جای خودش. نازنین هم خودش را غرق کرده در کدبانوگری تا فراموش کند. معلم پیانو هم هست.
زوج سوم، که ستون اصلی روایت هم هستند: لعیا و کامروز. با یک عشق آتشین دانشجویی. ۱۹ ساله و ۲۱ ساله ازدواج کردهاند و دخترشان هم افروز است. زندگی این زوج هم یک شکاف برداشته به این بزرگی. سیزده سال است کامروز ایران است و لعیا و دخترش کانادا. تکتک این زوجها تنها و بلاتکلیفاند و دچار بحرانهای میانسالی: «شاید بحران میانسالیای که میگویند همین است. یک جور رخوت و خشونت توامان و بیدلیل، شاید هم با دلیل...» و اشارههای گذرای همه به بحران تنهایی و انزوا: «انگار مشکل خودم هستم. نمیدانم چرا به این تنهایی عادت کردهام و چرا میترسم به نبودنش و نداشتناش فکر کنم یعنی دل کندن از تنهایی این قدر سخت است؟ لابد این هم یک جور مرض روانی جدید است. اعتیاد تنهایی.» مهمترین مشکل لعیا و کامروز هم حرف نزدن است. حرف نزدن از خودشان و آن چیزهایی که میخواهند. بلد نیستند از احساسات خودشان حرف بزنند. مثلاً لعیا میخواهد برود کانادا. دوست دارد کامروز اصرار کند، التماس کند، بگوید نرو، بمان، من به تو احتیاج دارم. اصلاً نمیگذارم بروی. کامروز نمیگوید. ساکت میماند. نه خودش همراه میشود با لعیا، نه از او میخواهد بماند: «از همه غمانگیزتر زمانی است که کسی که دوستش داری، هیچ تلاشی برای نگهداشتنت نمیکند.»
متن كامل نقد جهان كتاب را ميتوانيددر سايت ققنوس ملاحظه فرماييد
https://qoqnoos.ir/%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85-3
@qoqnoospub
qoqnoos.ir
انتشارات ققنوس | انگار خودم نیستم
انتشارات ققنوس ، ناشر بیش از هزار عنوان کتاب در حوزههای گوناگونی چون ادبیات، داستان، تاریخ، فلسفه، روانشناسی و... ناشر برگزیده دوازدهمین، چهاردهمین و سی امین نمایشگاه کتاب ، ناشر برگزیده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1380
روز دوشنبه بیست و نهم مردادماه در جلسه نقد و بررسی #بازیگوش جدیدترین اثر #شهریار_عباسی در #شهرکتاب_دانشگاه منتظر دیدارتان هستیم
@qoqnoospub
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
@qoqnoosub
عشق را از نو بايد ابداع كرد❤️❤️❤️❤️❤️
اين هفته #دوشنبهها_با_خانواده_ققنوس
با
#آلن_بدیو (به فرانسوی: Alain_Badiou ) (زادهٔ ۱۷ ژانویه ۱۹۳۷) فیلسوف معاصر فرانسوی. او به همراه جورجو آگامبن و اسلاوی ژیژک مهمترین منتقدان جریان #پسامدرنیسم محسوب میشوند. او سعی دارد مفاهیمی مانند هستی، حقیقت و سوژه را بر اساس ریاضیات تعریف کند. وی از لحاظ دیدگاه سیاسی، #چپگرای_رادیکال محسوب میشود.
ققنوس از اين فيلسوف بزرگ فرانسوي كتاب #در_ستايش_عشق را منتشر كرده؛ بسياري از منتقدان اين اثر را مدحي بر عشق ميدانند،
اما نگاه بديو به عشق در اين كتاب بسيار متفاوت از است؛
تا جايي كه بديو حتي از گفتن اينكه «عشق، یک روند خونین است که میتواند به خشونت و قتل منجر شود»، واهمه ندارد. و این را وجه تشابه عشق با سیاست ميداند اما در تقابل عشق با سياست ميگويد:وقتی سیاست پایان مییابد، عشق آغاز میشود. منظور بدیو، معنای جبری این پایان و آغاز است یعنی در سیاست با کثیری از مردم طرف هستیم که همبسته میشوند، اما در عشق با دو نفر که اساسا متفاوت هستند، طرفیم.
بديو اصليترين عامل پايداري عشق را وفاداري ميداند و عقيده دارد عشق بدون وفاداري ممكن نيست.
در نهايت به زيبايي توصيه ميكند: «عشق عبارت از تفاهم و قرارداد دو آدم خودخواه نیست. عشق فرآیند بازساختن و باز آفریدن است که آنها را مجبور به فراتر رفتن از خودخواهی می نماید. برای این که عشق پایدار بماند، باید روی آن کار کرد و خود را هردم باز آفرید.»
@qoqnoospub
اين هفته #دوشنبهها_با_خانواده_ققنوس
با
#آلن_بدیو (به فرانسوی: Alain_Badiou ) (زادهٔ ۱۷ ژانویه ۱۹۳۷) فیلسوف معاصر فرانسوی. او به همراه جورجو آگامبن و اسلاوی ژیژک مهمترین منتقدان جریان #پسامدرنیسم محسوب میشوند. او سعی دارد مفاهیمی مانند هستی، حقیقت و سوژه را بر اساس ریاضیات تعریف کند. وی از لحاظ دیدگاه سیاسی، #چپگرای_رادیکال محسوب میشود.
ققنوس از اين فيلسوف بزرگ فرانسوي كتاب #در_ستايش_عشق را منتشر كرده؛ بسياري از منتقدان اين اثر را مدحي بر عشق ميدانند،
اما نگاه بديو به عشق در اين كتاب بسيار متفاوت از است؛
تا جايي كه بديو حتي از گفتن اينكه «عشق، یک روند خونین است که میتواند به خشونت و قتل منجر شود»، واهمه ندارد. و این را وجه تشابه عشق با سیاست ميداند اما در تقابل عشق با سياست ميگويد:وقتی سیاست پایان مییابد، عشق آغاز میشود. منظور بدیو، معنای جبری این پایان و آغاز است یعنی در سیاست با کثیری از مردم طرف هستیم که همبسته میشوند، اما در عشق با دو نفر که اساسا متفاوت هستند، طرفیم.
بديو اصليترين عامل پايداري عشق را وفاداري ميداند و عقيده دارد عشق بدون وفاداري ممكن نيست.
در نهايت به زيبايي توصيه ميكند: «عشق عبارت از تفاهم و قرارداد دو آدم خودخواه نیست. عشق فرآیند بازساختن و باز آفریدن است که آنها را مجبور به فراتر رفتن از خودخواهی می نماید. برای این که عشق پایدار بماند، باید روی آن کار کرد و خود را هردم باز آفرید.»
@qoqnoospub
خبرهای بد زود پخش میشوند، نیازی هم به لغت و واژه ندارند. حتی آنهایی هم که اریک اوون کوچولو را نمیشناختند میدانستند او مرده. سرایدار مدرسه او را لای ملافه پیچید. بدن خرد و خمیرش را همانطوری توی حیاط مدرسه رها کردند. کسی اجازه نداشت این نقطه عطف تاریخی را از دست بدهد یعنی روزی را که بیرحمی محض نژادی که انسانیت سرش نمیشود توانست انسانی را به ماه بفرستد.
دلم میخواست در آن سکوت از ته دل فریاد بزنم : چرا بین شما هیچ گرگی نیست که از ما محافظت کند؟ آموزگار. لطفا به این کلمه دقت کنید: آموزگار. قرار است آموزش بدهید، نه اینکه دانشآموزهایتان را آنقدر بزنید تا مغزشان از دهانشان درآید.
از متن کتاب
#ماه_کرمو
#سالی_گاردنر
#نسترن_ظهیری
#آفرینگان
@qoqnoospub
دلم میخواست در آن سکوت از ته دل فریاد بزنم : چرا بین شما هیچ گرگی نیست که از ما محافظت کند؟ آموزگار. لطفا به این کلمه دقت کنید: آموزگار. قرار است آموزش بدهید، نه اینکه دانشآموزهایتان را آنقدر بزنید تا مغزشان از دهانشان درآید.
از متن کتاب
#ماه_کرمو
#سالی_گاردنر
#نسترن_ظهیری
#آفرینگان
@qoqnoospub
ناخدای رمان #مرز_سایه در شرایطی کاملا خوب، دل از کار و همکارانش و زندگی اجتماعی میکند و گوشه انزوا را برمیگزیند، و تا مرز فروپاشی عصبی و فروافتادن به دل سایهها پیش میرود، اما به ترغیب دوستی دنیا دیده، کار جدیدی برمیگزیند تا از دل تیرگی مرگ خارج شود. اما آغاز سفر تازه آغاز تیرگی و سیاهی است. این بار این تاریکی توأم با رکود و سکون است. سکون و رخوت، تاریکی و بیماری از هر سو به سمت کشتیای که وسط آب مانده و حتی از کوچکترین نسیم نیز بیبهره است، پیش میخزد.
بخت بد و اقبال نحس به مدت طولانی، احساس گناه را به انسان تحمیل میکند. این تصور به ذهن انسان القا میشود که حتما سزاوار بخت شوم خویش است ؛ و رها شدن از این احساس حقارت، مستلزم گذر از مرز آن سایه است. بد اقبالیهایی که گریبانگیر ناخدا میشوند، یک به یک و بیوقفه جلوه میکنند و همه، حتی خود ناخدا را در یک لحظه، تا مرز جنون و توهم پیش میبرند...
از متن کتاب
#مرز_سایه
#جوزف_کنراد
#سهیل_سمی
#ققنوس
@qoqnoospub
بخت بد و اقبال نحس به مدت طولانی، احساس گناه را به انسان تحمیل میکند. این تصور به ذهن انسان القا میشود که حتما سزاوار بخت شوم خویش است ؛ و رها شدن از این احساس حقارت، مستلزم گذر از مرز آن سایه است. بد اقبالیهایی که گریبانگیر ناخدا میشوند، یک به یک و بیوقفه جلوه میکنند و همه، حتی خود ناخدا را در یک لحظه، تا مرز جنون و توهم پیش میبرند...
از متن کتاب
#مرز_سایه
#جوزف_کنراد
#سهیل_سمی
#ققنوس
@qoqnoospub
نگاهي به رمان «پنهان در تاريكي» كار گروهي فرزانه كرمپور، آسيه مشكي و حامد معصومي
روابط غيرمنطقي شخصيتها
علي عظيمي نژادان، روزنامه اعتماد، سوم شهریور
اخيرا رماني با عنوان «پنهان در تاريكي»در ٢٤٠ صفحه توسط نشرهيلا منتشر شده است. اين رمان سومين اثري است كه با هدايت خانم فرزانه كرمپور و با همكاري دو يا سه نويسنده نوشته ميشود. نخستين اثري كه به اين صورت نوشته شد «علايم حياتي يك زن» نام داشت كه براي نخستين بار در نيمه دوم سال ١٣٨٩ و با همكاري لادن نيكنام و مهناز رونقي منتشر شد و دومين اثر، «اين خانه پلاك ندارد» نام داشت با همكاري لادن نيكنام كه در سال ١٣٩٣ براي اولين بار انتشار پيدا كرد و در نهايت «كتاب پنهان در تاريكي» كه حدود يك ماه و نيم پيش با همكاري آسيه مشكي و حامد معصومي منتشر شد.
ادامه مطلب در لینک زیر:
http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=1072&pageno=9
@qoqnoospub
روابط غيرمنطقي شخصيتها
علي عظيمي نژادان، روزنامه اعتماد، سوم شهریور
اخيرا رماني با عنوان «پنهان در تاريكي»در ٢٤٠ صفحه توسط نشرهيلا منتشر شده است. اين رمان سومين اثري است كه با هدايت خانم فرزانه كرمپور و با همكاري دو يا سه نويسنده نوشته ميشود. نخستين اثري كه به اين صورت نوشته شد «علايم حياتي يك زن» نام داشت كه براي نخستين بار در نيمه دوم سال ١٣٨٩ و با همكاري لادن نيكنام و مهناز رونقي منتشر شد و دومين اثر، «اين خانه پلاك ندارد» نام داشت با همكاري لادن نيكنام كه در سال ١٣٩٣ براي اولين بار انتشار پيدا كرد و در نهايت «كتاب پنهان در تاريكي» كه حدود يك ماه و نيم پيش با همكاري آسيه مشكي و حامد معصومي منتشر شد.
ادامه مطلب در لینک زیر:
http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=1072&pageno=9
@qoqnoospub
www.etemaad.ir
روزنامه اعتماد
روزنامه اعتماد,اعتماد, Etemad
انتشارات ققنوس
از تازههاي ققنوس https://qoqnoos.ir/%D9%85%D8%AA%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%B2%DB%8C%DA%A9-2 @qoqoospub
پرسشهايي درباره مابعد الطبيعه
«متافيزيك» بيدرنگ با طرح پرسشهاي متافيزيكي سراغ مباحث اساسي اين حوزه معرفت بشري ميرود. اشيا چه هستند؟ آيا رنگها و شكلها براي خود وجودي مستقل دارند؟ آيا كل همان مجموع اجزايش است؟ چگونه است كه چيزي علت چيزي ديگر ميشود و نه صرفا همجوار آن؟ ممكن چيست؟ آيا زمان چيزي جاري است؟
استيون مامفورد استاد متافيزيك در دانشگاه دورهام انگلستان ميكوشد با طرح پرسشهايي ساده، زمينه را براي تامل در باب برخي مباحث در سنت متافيزيك تحليلي فراهم سازد؛ مباحثي چون جوهر، خاصيت، تغيير، علت، امكان، زمان، هويت شخصي، عدم و آگهي.
«متافيزيك» نوشته استيون مامفورد با ترجمه محمد يوسفي توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است و در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
http://etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=1072&PageNO=14
@qoqnoospub
«متافيزيك» بيدرنگ با طرح پرسشهاي متافيزيكي سراغ مباحث اساسي اين حوزه معرفت بشري ميرود. اشيا چه هستند؟ آيا رنگها و شكلها براي خود وجودي مستقل دارند؟ آيا كل همان مجموع اجزايش است؟ چگونه است كه چيزي علت چيزي ديگر ميشود و نه صرفا همجوار آن؟ ممكن چيست؟ آيا زمان چيزي جاري است؟
استيون مامفورد استاد متافيزيك در دانشگاه دورهام انگلستان ميكوشد با طرح پرسشهايي ساده، زمينه را براي تامل در باب برخي مباحث در سنت متافيزيك تحليلي فراهم سازد؛ مباحثي چون جوهر، خاصيت، تغيير، علت، امكان، زمان، هويت شخصي، عدم و آگهي.
«متافيزيك» نوشته استيون مامفورد با ترجمه محمد يوسفي توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است و در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
http://etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=1072&PageNO=14
@qoqnoospub
etemadnewspaper.ir
روزنامه اعتماد
روزنامه اعتماد,اعتماد, Etemad
ققنوس منتشر كرد:
جلد دوم #رسالهاي_درباره_طبيعت_آدمي
در باب انفعالات
در باب اخلاق
اطلاعات كامل و امكان تهيه كتاب در سايت ققنوس
👇👇👇👇👇👇
http://yon.ir/7vych
@qoqnoospub
جلد دوم #رسالهاي_درباره_طبيعت_آدمي
در باب انفعالات
در باب اخلاق
اطلاعات كامل و امكان تهيه كتاب در سايت ققنوس
👇👇👇👇👇👇
http://yon.ir/7vych
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
ققنوس منتشر كرد: جلد دوم #رسالهاي_درباره_طبيعت_آدمي در باب انفعالات در باب اخلاق اطلاعات كامل و امكان تهيه كتاب در سايت ققنوس 👇👇👇👇👇👇 http://yon.ir/7vych @qoqnoospub
ققنوس منتشر كرد:
جلد دوم #رسالهاي_درباره_طبيعيت_آدمي كه شامل دو كتاب #در_باب_انفعالات و #در_باب_اخلاق
گاردین در شماره هشتاد و هفتم از سری مقالاتش در باب 100 اثر برتر غیر ادبی که به قلم رابرت مک کروم، نویسنده و روزنامه نگار تحریر میشود به "رساله درباره طبیعت آدمی" دیوید هیوم پرداخت.
دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی ظرف سالهایی که در فرانسه گذراند، یعنی طی سالهای ۱۷۳۷–۱۷۳۴ اثر بزرگش به نام "رساله درباره طبیعت آدمی" را نوشت. اثری که در فارسی نیز به ترجمه جلال پیکانی در نشر ققنوس منتشر شد.
کتاب "رساله ای درباره طبیعت آدمی" اثری به قلم برجستهترین فیلسوف انگلیسی است. تقریبا همه فیلسوفان بر این اتفاقنظر دارند که او بزرگترین فیلسوف تاریخ بریتانیا و مکتب تجربهگرایی بوده است. این کتاب یکی از مهمترین متون کلاسیک فلسفه غربی است که محتوای آن عموما در قرن بیستم مورد التفات جدی فلاسفه قرار گرفت.
اهمیت این کتاب فقط در بیدار کردن کانت از خواب جزمیت خلاصه نمیشود؛ بلکه بدون شک سرچشمه اصلی فلسفه تحلیلی معاصر این کتاب است. از آنجا که محتوای آن در عصر هیوم بسیار نامتعارف و دور از ذهن بود، هیچ واکنش جدیای به دنبال نداشت. در مقابل، در عصر حاضر هر روز بیشتر جان میگیرد و بیشتر میدرخشد. حتی یافتههای جدید علوم شناختی تا حد زیادی در تطابق با یافتههای هیوم قرار دارد.
دیوید هیوم از فیلسوفان اسکاتلندی و از پیشروان مکتب تجربهگرایی بود. زمانی که به الحاد متهم شد گفت: "باید بگویم که کفر خود را میپذیرم." او کسی بود که بر کانت تأثیر بسیاری گذاشت. این جمله کانت معروف است که :"هیوم من را از خواب جزم اندیشم بیدار کرد."
@qoqnoospub
جلد دوم #رسالهاي_درباره_طبيعيت_آدمي كه شامل دو كتاب #در_باب_انفعالات و #در_باب_اخلاق
گاردین در شماره هشتاد و هفتم از سری مقالاتش در باب 100 اثر برتر غیر ادبی که به قلم رابرت مک کروم، نویسنده و روزنامه نگار تحریر میشود به "رساله درباره طبیعت آدمی" دیوید هیوم پرداخت.
دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی ظرف سالهایی که در فرانسه گذراند، یعنی طی سالهای ۱۷۳۷–۱۷۳۴ اثر بزرگش به نام "رساله درباره طبیعت آدمی" را نوشت. اثری که در فارسی نیز به ترجمه جلال پیکانی در نشر ققنوس منتشر شد.
کتاب "رساله ای درباره طبیعت آدمی" اثری به قلم برجستهترین فیلسوف انگلیسی است. تقریبا همه فیلسوفان بر این اتفاقنظر دارند که او بزرگترین فیلسوف تاریخ بریتانیا و مکتب تجربهگرایی بوده است. این کتاب یکی از مهمترین متون کلاسیک فلسفه غربی است که محتوای آن عموما در قرن بیستم مورد التفات جدی فلاسفه قرار گرفت.
اهمیت این کتاب فقط در بیدار کردن کانت از خواب جزمیت خلاصه نمیشود؛ بلکه بدون شک سرچشمه اصلی فلسفه تحلیلی معاصر این کتاب است. از آنجا که محتوای آن در عصر هیوم بسیار نامتعارف و دور از ذهن بود، هیچ واکنش جدیای به دنبال نداشت. در مقابل، در عصر حاضر هر روز بیشتر جان میگیرد و بیشتر میدرخشد. حتی یافتههای جدید علوم شناختی تا حد زیادی در تطابق با یافتههای هیوم قرار دارد.
دیوید هیوم از فیلسوفان اسکاتلندی و از پیشروان مکتب تجربهگرایی بود. زمانی که به الحاد متهم شد گفت: "باید بگویم که کفر خود را میپذیرم." او کسی بود که بر کانت تأثیر بسیاری گذاشت. این جمله کانت معروف است که :"هیوم من را از خواب جزم اندیشم بیدار کرد."
@qoqnoospub
ویژه برنامه «کتاب ماه» نشست نقد و بررسی کتاب «ملّت عشق» را روز سهشنبه، ششم شهریورماه با حضور جمعی از علاقهمندان به حوزه ادبیات فارسی از ساعت ۱۷ در سالن فرهنگسرای سرو برگزار میکند.
@qoqnoospub
@qoqnoospub
Forwarded from اتچ بات
گشوده شدن دریچه امید در کتابفروشیها
مهدی حسین زادگان، مدیر فروشگاه ققنوس هم با بیان اینکه طرح تابستانه دریچه امیدی به سوی کتابفروشی هاست، گفت: «تابستانه کتاب دریچه امیدی برای کتابفروشان در وضعیت رکود فروش کتاب گشوده است. اجرای طرح تابستانه کتاب لازم و ضروری است به عبارت دیگر در شرایطی فعلی اقتصاد کشور، بودنش به درجات خیلی بهتر از نبودنش است چرا که دریچه امیدی برای کتابفروشان در وضعیت رکود فروش کتاب محسوب میشود.»
او با بیان این که خوشبختانه طرح های حمایتی از کتابفروشان در هر دوره نسبت به طرحهای پیشین خود، با موفقیت برگزار شدهاند، گفت: «طرح «تابستانه کتاب» از کتابخوان حرفهای توسط کتابفروش حمایت میکند.»
مدیر فروشگاه ققنوس افزود: «پیشنهاد میکنم به منظور ایجاد انگیزه بیشتر در کتابفروشان و احیای روزافزون آنها در چرخه نشر، میزان یارانه اختصاص یافته به این طرحها افزایش یابد.»
حسین زادگان اظهار کرد: «در صورتی که کتابفروشان به موقع در جریان زمان اجرای طرحهای حمایتی از کتابفروشان قرار بگیرند و در این زمینه به صورت سراسری اطلاع رسانی گستردهای صورت بگیرد، بدون تردید تأثیرگذاری این طرحها بیش از پیش خواهد شد. البته ناگفته نماند که در بحث اطلاع رسانی اجرای این طرحها و جلب توجه کتابخوانان، خودِ ناشران و کتابفروشان نیز نقش قابل توجهی دارند.»
مدیر فروشگاه ققنوس ادامه داد: «پیشنهاد میکنم حالا که شایستگی این طرحها در حوزه نشر و کتاب بر همگان واضح و مبرهن شده است، مدت زمان اجرای آن در تهران به 10 روز و در استانهای کم برخوردار به 15 روز تغییر کند.»
@qoqnoospub
مهدی حسین زادگان، مدیر فروشگاه ققنوس هم با بیان اینکه طرح تابستانه دریچه امیدی به سوی کتابفروشی هاست، گفت: «تابستانه کتاب دریچه امیدی برای کتابفروشان در وضعیت رکود فروش کتاب گشوده است. اجرای طرح تابستانه کتاب لازم و ضروری است به عبارت دیگر در شرایطی فعلی اقتصاد کشور، بودنش به درجات خیلی بهتر از نبودنش است چرا که دریچه امیدی برای کتابفروشان در وضعیت رکود فروش کتاب محسوب میشود.»
او با بیان این که خوشبختانه طرح های حمایتی از کتابفروشان در هر دوره نسبت به طرحهای پیشین خود، با موفقیت برگزار شدهاند، گفت: «طرح «تابستانه کتاب» از کتابخوان حرفهای توسط کتابفروش حمایت میکند.»
مدیر فروشگاه ققنوس افزود: «پیشنهاد میکنم به منظور ایجاد انگیزه بیشتر در کتابفروشان و احیای روزافزون آنها در چرخه نشر، میزان یارانه اختصاص یافته به این طرحها افزایش یابد.»
حسین زادگان اظهار کرد: «در صورتی که کتابفروشان به موقع در جریان زمان اجرای طرحهای حمایتی از کتابفروشان قرار بگیرند و در این زمینه به صورت سراسری اطلاع رسانی گستردهای صورت بگیرد، بدون تردید تأثیرگذاری این طرحها بیش از پیش خواهد شد. البته ناگفته نماند که در بحث اطلاع رسانی اجرای این طرحها و جلب توجه کتابخوانان، خودِ ناشران و کتابفروشان نیز نقش قابل توجهی دارند.»
مدیر فروشگاه ققنوس ادامه داد: «پیشنهاد میکنم حالا که شایستگی این طرحها در حوزه نشر و کتاب بر همگان واضح و مبرهن شده است، مدت زمان اجرای آن در تهران به 10 روز و در استانهای کم برخوردار به 15 روز تغییر کند.»
@qoqnoospub
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
دوستانیکه موفق به خریدکتاب درطرح تابستانه
نشدهاید، فرصتی برای شما فراهم کردهایم تا از
تاریخ 6 شهریور تا 11 شهریور کلیةکتابهای
گروه انتشارتی ققنوس را با ۱۰ درصد تخفیف و ارسال پستی
رایگان از طریق سایت انتشارات ققنوس سفارش دهید.
خبر هيجانانگيز ديگر
شرایط شرکت در مسابقه:
۱- خرید کتاب از سایت انتشارات ققنوس www.qoqnoos.ir
۲- از کتاب ها و بسته پستی ققنوس عکس گرفته و در صفحه اینستاگرام خود به اشتراک بگذارید و صفحه رسمی انتشارات ققنوس را تگ کنید.
(در صورت شخصی بودن صفحه، عکس را از طریق بخش دایرکت برای ما ارسال کنید.)
* شرکتکنندگان باید صفحهی اینستاگرام انتشارات ققنوس را فالو کرده باشند.
قرعهکشی روز یکشنبه ۱۸ شهریور در Live اینستاگرام انتشارات ققنوس
جوایز: به قید قرعه به ۲ نفر از شرکتکنندگان به میزان خریدشان اعتبار خرید از سایت ققنوس داده خواهد شد.
@qoqnoospub
نشدهاید، فرصتی برای شما فراهم کردهایم تا از
تاریخ 6 شهریور تا 11 شهریور کلیةکتابهای
گروه انتشارتی ققنوس را با ۱۰ درصد تخفیف و ارسال پستی
رایگان از طریق سایت انتشارات ققنوس سفارش دهید.
خبر هيجانانگيز ديگر
شرایط شرکت در مسابقه:
۱- خرید کتاب از سایت انتشارات ققنوس www.qoqnoos.ir
۲- از کتاب ها و بسته پستی ققنوس عکس گرفته و در صفحه اینستاگرام خود به اشتراک بگذارید و صفحه رسمی انتشارات ققنوس را تگ کنید.
(در صورت شخصی بودن صفحه، عکس را از طریق بخش دایرکت برای ما ارسال کنید.)
* شرکتکنندگان باید صفحهی اینستاگرام انتشارات ققنوس را فالو کرده باشند.
قرعهکشی روز یکشنبه ۱۸ شهریور در Live اینستاگرام انتشارات ققنوس
جوایز: به قید قرعه به ۲ نفر از شرکتکنندگان به میزان خریدشان اعتبار خرید از سایت ققنوس داده خواهد شد.
@qoqnoospub
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
«سویهها: مطالعهای در فلسفهی هگل»
▪️تئودور آدورنو
ترجمهی حسام سلامت، یگانه خویی و محمدمهدی اردبیلی
نشر ققنوس، در دست انتشار
از مقدمهی مترجمان:
...آدورنو زمانی دربارۀ هگل نوشت: «در قلمرو فلسفه[های] بزرگ، هگل بیتردید تنها کسی است که حین مواجهه با آثار او بعضی اوقات آدمی دقیقاً نمیداند و نمیتواند قاطعانه حکم کند که سخن بر سر چیست، و تضمینی وجود ندارد که چنین حُکمی اصلاً ممکن باشد»(Adorno, 1994: 89). بیشک این دعوی در قبال خود آدورنو نیز، همپای هگل، راست میآید. دشواری نثر آدورنو در اغلب مواقع سرگیجهآور است و بعضاً خواننده را، حتی خوانندۀ جدی و پیگیری را که با مواضع وی آشناست، مستأصل میکند و به این صرافت میاندازد که شکستاش را بپذیرد و کتاب را ببندد. در اینجا نیز به سیاق دیگر کارهای آدورنو با متنی به غایت فشرده و سهمگین سروکار داریم که اهم مواضع فلسفۀ هگل را، آن هم در نسبت انتقادیاش با کل سنت ایدئالیسم آلمانی، به یکنَفَسترین شیوۀ ممکن، بیآنکه در این میان به خواننده مجال نفسکشیدن بدهد، روایت میکند. این روایت اما بههیچوجه شرح و تفسیری آموزشی برای آشنایی مقدماتی یا پیشرفته با فلسفۀ هگل نیست. با این اوصاف خوانندهای که به قصد آموختن هگل به سراغ جستار حاضر برود احتمالاً دست خالی باز خواهد گشت. ... وی در جستار حاضر برحسب قرائت خاص خودش از ایدئالیسم آلمانی به طور کلی و فلسفۀ هگل به طور خاص، آن هم قرائتی که به اقتضای فشردگیِ فضای نوشتار هیچگاه آنقدرها بسط نمییابد و صرفاً به اشاره برگزار میشود، پارهای از تعیینکنندهترین پروبلماتیکهای فلسفۀ هگل – و نیز دیگر فلسفههای ایدئالیسم آلمانی: کانت، فیشته و شلینگ – را برجسته میکند، و البته به سرعت از روی آنها میپرد، تا در نهایت گرهگاههای این فلسفه را به یکدیگر وصل کند و انسجام منطقی آن و در عین حال تنش درونیاش را نشان دهد. با این تفاصیل با متنی طرفیم که بیرحمانه دیریاب و خصمانه سختفهم است. این حقیقت اما عوض آنکه در حُکم توجیهی برای انصرافِ از مواجهه با متن باشد اتفاقاً ما را به کلنجاررفتنِ با آن و سروکلهزدن با دقایقاش ترغیب میکند؛ دستکم تجربۀ ما چنین بوده است. از همین رو مترجمان خود را در نهایت ناگزیر یافتند که پیچوتابها، ابهامها و ارجاعات متن را برحسب فهم خود و تا جایی که توان نظریشان اجازه میداد در قالب یادداشتهای مختصر و مفصل، به اقتضای هر مورد، روشن سازند. هر چه باشد با جستاری سروکار داریم که اساسیترین نکتههای آن صرفاً در حد اشارات گذرا طرح شدهاند و اغلب ارجاعاتش به کانت، فیشته، شلینگ و هگل، لابد به این دلیل که اِشراف خواننده بر سنت ایدئالیسم آلمانی را پیشفرض گرفته است، بیمهابا به درون متن پرتاب شدهاند...
@prolegomena
@qoqnoospub
▪️تئودور آدورنو
ترجمهی حسام سلامت، یگانه خویی و محمدمهدی اردبیلی
نشر ققنوس، در دست انتشار
از مقدمهی مترجمان:
...آدورنو زمانی دربارۀ هگل نوشت: «در قلمرو فلسفه[های] بزرگ، هگل بیتردید تنها کسی است که حین مواجهه با آثار او بعضی اوقات آدمی دقیقاً نمیداند و نمیتواند قاطعانه حکم کند که سخن بر سر چیست، و تضمینی وجود ندارد که چنین حُکمی اصلاً ممکن باشد»(Adorno, 1994: 89). بیشک این دعوی در قبال خود آدورنو نیز، همپای هگل، راست میآید. دشواری نثر آدورنو در اغلب مواقع سرگیجهآور است و بعضاً خواننده را، حتی خوانندۀ جدی و پیگیری را که با مواضع وی آشناست، مستأصل میکند و به این صرافت میاندازد که شکستاش را بپذیرد و کتاب را ببندد. در اینجا نیز به سیاق دیگر کارهای آدورنو با متنی به غایت فشرده و سهمگین سروکار داریم که اهم مواضع فلسفۀ هگل را، آن هم در نسبت انتقادیاش با کل سنت ایدئالیسم آلمانی، به یکنَفَسترین شیوۀ ممکن، بیآنکه در این میان به خواننده مجال نفسکشیدن بدهد، روایت میکند. این روایت اما بههیچوجه شرح و تفسیری آموزشی برای آشنایی مقدماتی یا پیشرفته با فلسفۀ هگل نیست. با این اوصاف خوانندهای که به قصد آموختن هگل به سراغ جستار حاضر برود احتمالاً دست خالی باز خواهد گشت. ... وی در جستار حاضر برحسب قرائت خاص خودش از ایدئالیسم آلمانی به طور کلی و فلسفۀ هگل به طور خاص، آن هم قرائتی که به اقتضای فشردگیِ فضای نوشتار هیچگاه آنقدرها بسط نمییابد و صرفاً به اشاره برگزار میشود، پارهای از تعیینکنندهترین پروبلماتیکهای فلسفۀ هگل – و نیز دیگر فلسفههای ایدئالیسم آلمانی: کانت، فیشته و شلینگ – را برجسته میکند، و البته به سرعت از روی آنها میپرد، تا در نهایت گرهگاههای این فلسفه را به یکدیگر وصل کند و انسجام منطقی آن و در عین حال تنش درونیاش را نشان دهد. با این تفاصیل با متنی طرفیم که بیرحمانه دیریاب و خصمانه سختفهم است. این حقیقت اما عوض آنکه در حُکم توجیهی برای انصرافِ از مواجهه با متن باشد اتفاقاً ما را به کلنجاررفتنِ با آن و سروکلهزدن با دقایقاش ترغیب میکند؛ دستکم تجربۀ ما چنین بوده است. از همین رو مترجمان خود را در نهایت ناگزیر یافتند که پیچوتابها، ابهامها و ارجاعات متن را برحسب فهم خود و تا جایی که توان نظریشان اجازه میداد در قالب یادداشتهای مختصر و مفصل، به اقتضای هر مورد، روشن سازند. هر چه باشد با جستاری سروکار داریم که اساسیترین نکتههای آن صرفاً در حد اشارات گذرا طرح شدهاند و اغلب ارجاعاتش به کانت، فیشته، شلینگ و هگل، لابد به این دلیل که اِشراف خواننده بر سنت ایدئالیسم آلمانی را پیشفرض گرفته است، بیمهابا به درون متن پرتاب شدهاند...
@prolegomena
@qoqnoospub
Telegram
attach 📎
...شاید بهترین عبارات در توصیف وضعیت کلی رمان «بازیگوش» نوشتهی شهریار عباسی، عبارتی است که در اواخر کتاب میخوانیم: «اتفاقها مثل سلاطین شریک نمیپذیرند و وقتی رخ میدهند، یک سلسله از اتفاقها را با خودشان میآورند و سلسلهی دیگری از اتفاقها را محو میکنند.» (صفحهی ۱۴۵) و با یک نگاه کلی به اتفاقهایی پیاپی که در خلال داستان رخ میدهند شاید بتوان رمان بازیگوش را از حیث ساخت نیز در زمرهی داستانهایی ذیل عنوان رمان حوادث قرار داد، اتفاقهایی که تغییر مسیرهای اساسی در سرنوشت شخصیتهای اصلی داستان به وجود میآورند و از همان ابتدای کتاب (صفحه ۱) که با توصیفی از چگونگی به انجام رساندن یک قتل مواجه میشویم، ظاهر میشوند...
بازیگوش
نویسنده: شهریار عباسی
چاپ اول 1397
https://www.alef.ir/news/3970601005.html
@Qoqnoospub
بازیگوش
نویسنده: شهریار عباسی
چاپ اول 1397
https://www.alef.ir/news/3970601005.html
@Qoqnoospub