مطالعه فلسفه اخلاق فینفسه هیجانانگیز است و آدمی را به مبارزه میطلبد. ماهیت عالم واقع هرچه باشد و جهان هرطور که به وجود آمده باشد، اخلاق یا اخلاقیات اکنون بخشی از آن است. عشق، نفرت، ارزشها، اندیشهها، احساسات، عواطف، تکالیف، فضائل و اصول اخلاقی -- یعنی همه عناصر اخلاق-- به شیوه خاص خودشان همانقدر واقعیت دارند که اتمها و الکترونها، و ما برای فهم تام و تمام عالمی که در آن به سر میبریم باید حاضر باشیم با همان جدیتی که خواص فیزیکی و شیمایی اشیا را بررسی میکنیم آنها را هم مورد بررسی قرار دهیم.
#مبانی_فلسفه_اخلاق ؛ ویراست سوم (بخش جدید الحاقی با عنوان #اخلاق_فمینیستی
#رابرت_ال_هولمز #مسعود_علیا #تجدیدچاپ
@qoqnoospub
#مبانی_فلسفه_اخلاق ؛ ویراست سوم (بخش جدید الحاقی با عنوان #اخلاق_فمینیستی
#رابرت_ال_هولمز #مسعود_علیا #تجدیدچاپ
@qoqnoospub
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست. چون نمیتواند به هیچکس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد.
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق میکند، تنهایی تو کامل میشود…
@qoqnoospub
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق میکند، تنهایی تو کامل میشود…
@qoqnoospub
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
معرفی کتاب گذر خان اثر سید محمد علی ابطحی
به گزارش معاصر ،
محمد علی ابطحی در خصوص این سوال که نام کتاب برگرفته ازچه مکانی است گفت: نام بازاچه ای درشهر قم است . ....
@qoqnoospub
به گزارش معاصر ،
محمد علی ابطحی در خصوص این سوال که نام کتاب برگرفته ازچه مکانی است گفت: نام بازاچه ای درشهر قم است . ....
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
معرفی کتاب گذر خان اثر سید محمد علی ابطحی به گزارش معاصر ، محمد علی ابطحی در خصوص این سوال که نام کتاب برگرفته ازچه مکانی است گفت: نام بازاچه ای درشهر قم است . .... @qoqnoospub
معرفی کتاب گذر خان اثر سید محمد علی ابطحی
به گزارش معاصر ،
محمد علی ابطحی در خصوص این سوال که نام کتاب برگرفته ازچه مکانی است گفت: نام بازاچه ای درشهر قم است .نام این بازاچه گذر خان است و نام مدرسه ای که کنار این بازاچه قرار دارد خان است که در واقع تمام ماجراهای داستان در این مدرسه اتفاق افتاده است .برای نوشتن این کتاب از رمان های ایرانی و خارجی زیادی الهام گرفته ام که از ترکیب الهامات و واقعیت های دنیای روحانیت این کتاب را گردآوری کرده ام و مطالب کتاب درباره واقعیت های حوزههای علمیه آن زمان ها است .و شخصیت اصلی کتاب جوانی است به نام ممد حسن که از دوران کودکی با پدر نابینای خود به روضه ها وجاهای مختلفی رفته است زیرا پدر او روضه خوان بوده است و شاهد ماجراها و بحران های است که بعدها با آن ها روبه رو می شود .
نویسنده کتاب در خصوص دلیل اینکه از شخصیت (زن کرد ) به عنوان مادر ممدحسن استفاده کرده است میگوید: اولا این زن در خانه ای روحانی به نام آیت الله بیجاری کار می کرده است که این آیت الله، کرد زبان بوده است که بعدا پدر ممد حسن نیز به آنجا می رود و با این آیت الله در ارتباط است و دوما اینکه زن کرد نماد یک شخصیت مستقل و قوی است و این نماد با شخصیت داستان همسو است .و دلیل اینکه ممد حسن به سمت روحانیت و تحصیلات حوزوی می رود این است که تصمیم به روحانی شدن در ان زمان یک تصمیم شجاعانه ومهمی بوده است زیرا در آن زمان روحانیت فقط بهره مند شدن از لذت معنوی است و روحانیون لذت معنوی بزرگی راتجربه می کرده اند و در واقع هیچ بهره مالی مثل روحانیت اکنون وجود نداشته است .
خبرنگار:هانیه احمدی
تصویربردار و تدوینگر :امیر محمد نعمتی
سردبیر :محسن نوری
@qoqnoospub
به گزارش معاصر ،
محمد علی ابطحی در خصوص این سوال که نام کتاب برگرفته ازچه مکانی است گفت: نام بازاچه ای درشهر قم است .نام این بازاچه گذر خان است و نام مدرسه ای که کنار این بازاچه قرار دارد خان است که در واقع تمام ماجراهای داستان در این مدرسه اتفاق افتاده است .برای نوشتن این کتاب از رمان های ایرانی و خارجی زیادی الهام گرفته ام که از ترکیب الهامات و واقعیت های دنیای روحانیت این کتاب را گردآوری کرده ام و مطالب کتاب درباره واقعیت های حوزههای علمیه آن زمان ها است .و شخصیت اصلی کتاب جوانی است به نام ممد حسن که از دوران کودکی با پدر نابینای خود به روضه ها وجاهای مختلفی رفته است زیرا پدر او روضه خوان بوده است و شاهد ماجراها و بحران های است که بعدها با آن ها روبه رو می شود .
نویسنده کتاب در خصوص دلیل اینکه از شخصیت (زن کرد ) به عنوان مادر ممدحسن استفاده کرده است میگوید: اولا این زن در خانه ای روحانی به نام آیت الله بیجاری کار می کرده است که این آیت الله، کرد زبان بوده است که بعدا پدر ممد حسن نیز به آنجا می رود و با این آیت الله در ارتباط است و دوما اینکه زن کرد نماد یک شخصیت مستقل و قوی است و این نماد با شخصیت داستان همسو است .و دلیل اینکه ممد حسن به سمت روحانیت و تحصیلات حوزوی می رود این است که تصمیم به روحانی شدن در ان زمان یک تصمیم شجاعانه ومهمی بوده است زیرا در آن زمان روحانیت فقط بهره مند شدن از لذت معنوی است و روحانیون لذت معنوی بزرگی راتجربه می کرده اند و در واقع هیچ بهره مالی مثل روحانیت اکنون وجود نداشته است .
خبرنگار:هانیه احمدی
تصویربردار و تدوینگر :امیر محمد نعمتی
سردبیر :محسن نوری
@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸🕸🕸
من فکر می کنم این جمله در دهان بعضی آدم ها طلسم می شود و نتیجه معکوس می دهد.
یکسری آدم ها مثل تو وقتی می گویند همه چیز درست می شود، نظام زندگی آدم به هم می ریزد. و من پاهایم هرگز از آن گِل ها بیرون نمیآید و همانجا توی باتلاق بدجور گیر میکنم.
من استانبول را دوست داشتم. کوچهها و دیوارهای سنگیاش و خزههای روی چوب خانههای مشرف به آبش را.
ای کاش فرار میکردم و یک جایی توی آن شهر شلوغ بین ترک ها خودم را از تو پنهان میکردم. حالا اما صدای جیغ قطارها دست از سرم بر نمیدارند. موشخرماهای مرده دارند توی تنم فرو می روند و امروز دست و پایم را به خاطر این جنایت میبندند و هیچ یک از اهالی استانبول برای نویسندهای ایرانی که در ژاپن میمیرد گریه نخواهد کرد.
میبینی، هیچچیز انگار هیچوقت قرار نیست که درست شود.
کاش مرگ اینقدر حالش از آدمهایی که دلشان میخواهد بمیرند به هم نمیخورد.
از داستان #فصل_قحطی_کنگر
#داستان_ایرانی
#نسرین_یوسفی
#انتشارات_ققنوس
@qoqnoospub
من فکر می کنم این جمله در دهان بعضی آدم ها طلسم می شود و نتیجه معکوس می دهد.
یکسری آدم ها مثل تو وقتی می گویند همه چیز درست می شود، نظام زندگی آدم به هم می ریزد. و من پاهایم هرگز از آن گِل ها بیرون نمیآید و همانجا توی باتلاق بدجور گیر میکنم.
من استانبول را دوست داشتم. کوچهها و دیوارهای سنگیاش و خزههای روی چوب خانههای مشرف به آبش را.
ای کاش فرار میکردم و یک جایی توی آن شهر شلوغ بین ترک ها خودم را از تو پنهان میکردم. حالا اما صدای جیغ قطارها دست از سرم بر نمیدارند. موشخرماهای مرده دارند توی تنم فرو می روند و امروز دست و پایم را به خاطر این جنایت میبندند و هیچ یک از اهالی استانبول برای نویسندهای ایرانی که در ژاپن میمیرد گریه نخواهد کرد.
میبینی، هیچچیز انگار هیچوقت قرار نیست که درست شود.
کاش مرگ اینقدر حالش از آدمهایی که دلشان میخواهد بمیرند به هم نمیخورد.
از داستان #فصل_قحطی_کنگر
#داستان_ایرانی
#نسرین_یوسفی
#انتشارات_ققنوس
@qoqnoospub
«واترگیت»
رخدادهای بزرگ رخدادهای کوچکترِ پس و پیش خود را میبلعند؛ به این معنا که باعث میشوند رخدادهای کوچکتری که قبل یا بعد از آنها اتفاق افتاده است، پس از گذر اندک زمانی، دیگر به چشم نیاید یا فراموش شود. بیایید برویم به نوامبر ۱۹۷۲، پاییز خوشِ جمهوریخواهان آمریکایی و ریچارد نیکسون. چهلوهفتمین دورۀ انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بود و نیکسون آمده بود تا برای بار دوم کلید کاخ سفید را از رهگذر صندوق رأی از مردم آمریکا تحویل بگیرد. او بُرد! پیروزی قاطعی که هیچ جایی برای حرف و حدیث باقی نمیگذاشت؛ یکی از چشمگیرترین پیروزیهای تاریخ جمهوریخواهان با کسب بیش از ۶۰ درصد آرا.
در آن نوامبرِ پیروزمند چه کسی فکرش میکرد قرار است دو سال بعد، در اوتِ لعنتیِ ۱۹۷۴، بدترین شکست و رسوایی تاریخ در انتظار نیکسون باشد؟ معروف است که روزگار بالا و پایین بسیار دارد، اما وقتی صعود و سقوط چنین تنگاتنگ هم در فاصلهای کوتاه رخ دهد، به موردی خاص در تاریخ تبدیل میشود. وقتی نیکسون نطق پیروزیاش را میخواند، هیچکس، حتی کفبینان و طالعبینان نیز فکرش را نمیکردند، او قرار است به زودی روی صفحۀ تلویزیون در برابر دیدگان مبهوتِ میلیونها آمریکایی ظاهر شود و با سرشکستی اعلام کند فردا از قدرت کنارهگیری خواهد کرد ــ در حالی که اگر هم از قدرت کناره نمیگرفت، استیضاح او کلید خورده بود و نتیجهاش پیشاپیش روشن بود. پس این کنارهگیری دستکم کمک میکرد تا تهمانده آبرویی را که برایش مانده بود بردارد و کلید کاخ سفید را به معاونش، جرارد فورد، واگذار کرد. اما ماجرا چه بود؟ چرا چنین شد؟
مسئله یکی از معروفترین و بزرگترین رسواییهای سیاسی تاریخ جهان و آمریکاست: «رسوایی واترگیت». ماجرا از این قرار بود که افرادی با اطلاع نیکسون کوشیده بودند به یکی از مراکز حزب دموکرات در مجتمع واترگیت نفوذ کنند و به اسناد این حزب دسترسی پیدا کنند. وقتی دربارۀ چنین مسئلهای شائبههایی مطرح شد، رئیسجمهور سعی کرد با سوءاستفاده از اختیارات قانونی خود جلوی افشا شدن ابعاد این کارهای نامشروع را بگیرد. اما نیکسون هر چه دست و پا میزد، بیشتر در باتلاق رسوایی فرو میرفت و وقتی کاملاً مشخص شد خود او از مسئله مطلع بوده است در آستانۀ استیضاح قرار گرفت. اینجا بود که استعفا واپسین چارۀ او بود. بنابراین، روسوایی واترگیت را به منزلۀ «مجموعهای از سوءاستفادهها از اختیارات قانونی» میتوان توصیف کرد. البته یک عامل دیگر نیز در این میان وجود داشت که پیشاپیش و بیش از پیش ذهنیت مردم آمریکا را نسبت به سیاستمداران مخدوش کرده و به ویژه اعتماد عمومی به دولتمردان آمریکایی را تخریب کرده بود: جنگ ویتنام. جنگ و پیامدهای ناگوار آن فضای آمریکا را برای سرنگونی نیکسون آماده کرده بود و دیگر با هیچ نیروی مشروع و نامشروعی نمیشد در برابر امواج انتقادات مقاومت کرد. سرنوشت درِ خروج را به نیکسون نشان میداد...
«واترگیت» که به تازگی از مجموعۀ «چشماندازهایی از تاریخ معصر جهان» در نشر ققنوس منتشر شده است، از زوایای متفاوت به ابعاد مختلف رسوایی واترگیت و اهمیت آن در تاریخ معاصر آمریکا میپردازد.
#واترگیت
#مجموعه_چشماندازهایی_از_تاریخ_معاصر_جهان
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
رخدادهای بزرگ رخدادهای کوچکترِ پس و پیش خود را میبلعند؛ به این معنا که باعث میشوند رخدادهای کوچکتری که قبل یا بعد از آنها اتفاق افتاده است، پس از گذر اندک زمانی، دیگر به چشم نیاید یا فراموش شود. بیایید برویم به نوامبر ۱۹۷۲، پاییز خوشِ جمهوریخواهان آمریکایی و ریچارد نیکسون. چهلوهفتمین دورۀ انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بود و نیکسون آمده بود تا برای بار دوم کلید کاخ سفید را از رهگذر صندوق رأی از مردم آمریکا تحویل بگیرد. او بُرد! پیروزی قاطعی که هیچ جایی برای حرف و حدیث باقی نمیگذاشت؛ یکی از چشمگیرترین پیروزیهای تاریخ جمهوریخواهان با کسب بیش از ۶۰ درصد آرا.
در آن نوامبرِ پیروزمند چه کسی فکرش میکرد قرار است دو سال بعد، در اوتِ لعنتیِ ۱۹۷۴، بدترین شکست و رسوایی تاریخ در انتظار نیکسون باشد؟ معروف است که روزگار بالا و پایین بسیار دارد، اما وقتی صعود و سقوط چنین تنگاتنگ هم در فاصلهای کوتاه رخ دهد، به موردی خاص در تاریخ تبدیل میشود. وقتی نیکسون نطق پیروزیاش را میخواند، هیچکس، حتی کفبینان و طالعبینان نیز فکرش را نمیکردند، او قرار است به زودی روی صفحۀ تلویزیون در برابر دیدگان مبهوتِ میلیونها آمریکایی ظاهر شود و با سرشکستی اعلام کند فردا از قدرت کنارهگیری خواهد کرد ــ در حالی که اگر هم از قدرت کناره نمیگرفت، استیضاح او کلید خورده بود و نتیجهاش پیشاپیش روشن بود. پس این کنارهگیری دستکم کمک میکرد تا تهمانده آبرویی را که برایش مانده بود بردارد و کلید کاخ سفید را به معاونش، جرارد فورد، واگذار کرد. اما ماجرا چه بود؟ چرا چنین شد؟
مسئله یکی از معروفترین و بزرگترین رسواییهای سیاسی تاریخ جهان و آمریکاست: «رسوایی واترگیت». ماجرا از این قرار بود که افرادی با اطلاع نیکسون کوشیده بودند به یکی از مراکز حزب دموکرات در مجتمع واترگیت نفوذ کنند و به اسناد این حزب دسترسی پیدا کنند. وقتی دربارۀ چنین مسئلهای شائبههایی مطرح شد، رئیسجمهور سعی کرد با سوءاستفاده از اختیارات قانونی خود جلوی افشا شدن ابعاد این کارهای نامشروع را بگیرد. اما نیکسون هر چه دست و پا میزد، بیشتر در باتلاق رسوایی فرو میرفت و وقتی کاملاً مشخص شد خود او از مسئله مطلع بوده است در آستانۀ استیضاح قرار گرفت. اینجا بود که استعفا واپسین چارۀ او بود. بنابراین، روسوایی واترگیت را به منزلۀ «مجموعهای از سوءاستفادهها از اختیارات قانونی» میتوان توصیف کرد. البته یک عامل دیگر نیز در این میان وجود داشت که پیشاپیش و بیش از پیش ذهنیت مردم آمریکا را نسبت به سیاستمداران مخدوش کرده و به ویژه اعتماد عمومی به دولتمردان آمریکایی را تخریب کرده بود: جنگ ویتنام. جنگ و پیامدهای ناگوار آن فضای آمریکا را برای سرنگونی نیکسون آماده کرده بود و دیگر با هیچ نیروی مشروع و نامشروعی نمیشد در برابر امواج انتقادات مقاومت کرد. سرنوشت درِ خروج را به نیکسون نشان میداد...
«واترگیت» که به تازگی از مجموعۀ «چشماندازهایی از تاریخ معصر جهان» در نشر ققنوس منتشر شده است، از زوایای متفاوت به ابعاد مختلف رسوایی واترگیت و اهمیت آن در تاریخ معاصر آمریکا میپردازد.
#واترگیت
#مجموعه_چشماندازهایی_از_تاریخ_معاصر_جهان
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
روحاني رماننويس و وبلاگ نويس سابق
اسدالله امرايي
February 2, 2023
رمان گذر خان نوشته سيدمحمدعلي ابطحي در نشر هيلا ققنوس منتشر شده. شايد در ادبيات قديم و ادبيات معاصر ايران داستانهاي زيادي درباره شخصيتهاي ديني و مذهبي و زندگي خصوصيشان نوشته شده باشد، اما بعد از انقلاب اسلامي كمتر اين اتفاق افتاده. گذرِ خان براي اولينبار به درون حوزه علميه قم و نيز محافل و جلسات روحانيون سرك ميكشد. رمان داستان پسري را روايت ميكند كه پدر روضهخوان نابينايي دارد و به ناچار همه جا او را همراهي كند، از روضههاي زنانه و مردانه گرفته تا مجالس و محافل مراجع تقليد. گذرِ خان نام محلهاي نام آشنا در قم است كه بسياري از اتفاقات اين داستان در آنجا به وقوع ميپيوندد: ممدسن نچنچي كرد و زيرلب گفت: «خدا به داد ما طلبهها برسه...» «الغرض، امشب در جلسه تفسير دعوا خيلي بالا گرفت. از اون شبايي بود كه تو دوست داشتي. جات واقعا خالي بود.» ممدسن استكان خالي چاي را از دست پدرش گرفت. متكاها را روي تشك به ديوار تكيه داد و مرتب كرد. دست پدر را گرفت و آرام روي تشك هميشگي گذاشت تا تكيه دهد به ديوار.
بعد دستش را گذاشت روي دست پدرش و ريشهاي او را بوسيد و گفت: «واقعا؟ سر چي دعوا شد؟»، «سر شهيد جاويد. ميدوني چند ساله حوزه درگير اين كتابه.» «پس اين بود ماجرا. جدل سر يه كتابه. آخه امروز اتفاقي شنيدم بچههاي يكي از حجرهها سر همين كتاب داشتن به هم ميپريدن.» «ببين بابا، خودِ دستگاه اين اختلافات رو درست ميكنه، اون وقت دعواش رو ما ميكنيم.» ايوان و آنيما از آشپرخانه برگشتند پيش پدر و پسر. آنيما داشت سر انگشتهايش را ليس ميزد. لابد نوچي يا چربي چيزي بود كه دوتا خواهر توي آشپرخانه خورده بودند. ايوان هم يك ليوان آب دستش بود و جرعهجرعه ميخورد. از همان وسط هال كوچك خانه داد زد: «واااي. شما هم كه همهچي رو بندازين تقصير دستگاه. هي دستگاهدستگاه.» شيخ ابراهيم صدايش را صاف كرد و تا خواست جواب زنش را بدهد ممدسن دستش را به پاي پدر فشار داد كه چيزي نگويد. به جايش از پدر پرسيد: «حالا واقعا اين قضيه شهيد جاويد چيه كه همه دارن راجع بهش حرف ميزنن؟» بازارچه گذر خان و مدرسهاي كه كنار اين بازارچه قرار دارد، مدرسه خان است كه در واقع تمام ماجراهاي داستان در اين مدرسه اتفاق افتاده است. شخصيت اصلي كتاب جواني است به نام محمدحسن كه ممدسن صدايش ميزنند. ممدسن كه عصاي دست پدر نيز هست شاهد ماجراها و بحرانها و شيطنتهايي است كه در زندگي پيش آمده. «آن شب در رختخواب پشت به همحجرهها كرده بود و توي فهرست توضيحالمسائل به دنبال عقد معاطات ميگشت.....
...
#گذرخان
#محمدرضا_ابطحی
#اسدالله_امرایی
#روزنامه_اعتماد
https://b2n.ir/f46599
@qoqnoospub
اسدالله امرايي
February 2, 2023
رمان گذر خان نوشته سيدمحمدعلي ابطحي در نشر هيلا ققنوس منتشر شده. شايد در ادبيات قديم و ادبيات معاصر ايران داستانهاي زيادي درباره شخصيتهاي ديني و مذهبي و زندگي خصوصيشان نوشته شده باشد، اما بعد از انقلاب اسلامي كمتر اين اتفاق افتاده. گذرِ خان براي اولينبار به درون حوزه علميه قم و نيز محافل و جلسات روحانيون سرك ميكشد. رمان داستان پسري را روايت ميكند كه پدر روضهخوان نابينايي دارد و به ناچار همه جا او را همراهي كند، از روضههاي زنانه و مردانه گرفته تا مجالس و محافل مراجع تقليد. گذرِ خان نام محلهاي نام آشنا در قم است كه بسياري از اتفاقات اين داستان در آنجا به وقوع ميپيوندد: ممدسن نچنچي كرد و زيرلب گفت: «خدا به داد ما طلبهها برسه...» «الغرض، امشب در جلسه تفسير دعوا خيلي بالا گرفت. از اون شبايي بود كه تو دوست داشتي. جات واقعا خالي بود.» ممدسن استكان خالي چاي را از دست پدرش گرفت. متكاها را روي تشك به ديوار تكيه داد و مرتب كرد. دست پدر را گرفت و آرام روي تشك هميشگي گذاشت تا تكيه دهد به ديوار.
بعد دستش را گذاشت روي دست پدرش و ريشهاي او را بوسيد و گفت: «واقعا؟ سر چي دعوا شد؟»، «سر شهيد جاويد. ميدوني چند ساله حوزه درگير اين كتابه.» «پس اين بود ماجرا. جدل سر يه كتابه. آخه امروز اتفاقي شنيدم بچههاي يكي از حجرهها سر همين كتاب داشتن به هم ميپريدن.» «ببين بابا، خودِ دستگاه اين اختلافات رو درست ميكنه، اون وقت دعواش رو ما ميكنيم.» ايوان و آنيما از آشپرخانه برگشتند پيش پدر و پسر. آنيما داشت سر انگشتهايش را ليس ميزد. لابد نوچي يا چربي چيزي بود كه دوتا خواهر توي آشپرخانه خورده بودند. ايوان هم يك ليوان آب دستش بود و جرعهجرعه ميخورد. از همان وسط هال كوچك خانه داد زد: «واااي. شما هم كه همهچي رو بندازين تقصير دستگاه. هي دستگاهدستگاه.» شيخ ابراهيم صدايش را صاف كرد و تا خواست جواب زنش را بدهد ممدسن دستش را به پاي پدر فشار داد كه چيزي نگويد. به جايش از پدر پرسيد: «حالا واقعا اين قضيه شهيد جاويد چيه كه همه دارن راجع بهش حرف ميزنن؟» بازارچه گذر خان و مدرسهاي كه كنار اين بازارچه قرار دارد، مدرسه خان است كه در واقع تمام ماجراهاي داستان در اين مدرسه اتفاق افتاده است. شخصيت اصلي كتاب جواني است به نام محمدحسن كه ممدسن صدايش ميزنند. ممدسن كه عصاي دست پدر نيز هست شاهد ماجراها و بحرانها و شيطنتهايي است كه در زندگي پيش آمده. «آن شب در رختخواب پشت به همحجرهها كرده بود و توي فهرست توضيحالمسائل به دنبال عقد معاطات ميگشت.....
...
#گذرخان
#محمدرضا_ابطحی
#اسدالله_امرایی
#روزنامه_اعتماد
https://b2n.ir/f46599
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
هگلِ بیزر، حاصل سه دهه تفکر درباره هگل و معاصران او به چاپ ششم رسید @qoqnoospub
🎙سید مسعود حسینی مترجم این اثر در یادداشتی میگوید:
خوشحالم که امروز، ۱۷ سال پس از انتشار اصل کتاب به زبان انگلیسی (۲۰۰۵) و ۱۰ سال پس از انتشارِ ترجمهی فارسی آن، هنوز میتوانم این کتاب را به دانشجویان و هگلدوستان معرفی کنم.
سالِ 1390 که این کتاب را ترجمه کردم هرگز تصور نمیکردم چنین استقبالي از آن بشود، بهویژه که جوانی بودم تازهکار و ناشی که ترجمهاش، اگر بهدستِ ویراستاري کاربلد و خبره (دکتر مسعود علیا) ویرایش نمیشد، در میان انبوه کتابهایی که هر روز چاپ ولی کمتر خوانده میشوند گم میشد.
📚نویسنده در این کتاب میکوشد مقدمهای جامع بر فلسفه هگل فراهم کند و تا آن جا که توانسته یکایک جنبههای عمده تفکر وی را پوشش داده است .
📚این کتاب در درجه اول برای خوانندهای است که نخستین بار با هگل آشنا میشود . لذا پارهای از مسائل متداول اجزای مختلف نظام فلسفی هگل مد نظر قرار نگرفته است . هر چند به گفته نویسنده این کتاب این موضوعات دارای اهمیتند ولی در کتابی که بناست صرفاً مدخلی باشد که هدف اصلیاش فراهم آوردن مجملی از نظام فلسفی هگل است ، نباید به آنها اولویت داد . بنا به گفته نویسنده کتاب حاضر حاصل سه دهه تفکر در باره هگل و معاصران اوست .
@qoqnoospub
خوشحالم که امروز، ۱۷ سال پس از انتشار اصل کتاب به زبان انگلیسی (۲۰۰۵) و ۱۰ سال پس از انتشارِ ترجمهی فارسی آن، هنوز میتوانم این کتاب را به دانشجویان و هگلدوستان معرفی کنم.
سالِ 1390 که این کتاب را ترجمه کردم هرگز تصور نمیکردم چنین استقبالي از آن بشود، بهویژه که جوانی بودم تازهکار و ناشی که ترجمهاش، اگر بهدستِ ویراستاري کاربلد و خبره (دکتر مسعود علیا) ویرایش نمیشد، در میان انبوه کتابهایی که هر روز چاپ ولی کمتر خوانده میشوند گم میشد.
📚نویسنده در این کتاب میکوشد مقدمهای جامع بر فلسفه هگل فراهم کند و تا آن جا که توانسته یکایک جنبههای عمده تفکر وی را پوشش داده است .
📚این کتاب در درجه اول برای خوانندهای است که نخستین بار با هگل آشنا میشود . لذا پارهای از مسائل متداول اجزای مختلف نظام فلسفی هگل مد نظر قرار نگرفته است . هر چند به گفته نویسنده این کتاب این موضوعات دارای اهمیتند ولی در کتابی که بناست صرفاً مدخلی باشد که هدف اصلیاش فراهم آوردن مجملی از نظام فلسفی هگل است ، نباید به آنها اولویت داد . بنا به گفته نویسنده کتاب حاضر حاصل سه دهه تفکر در باره هگل و معاصران اوست .
@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸
هیچ نمیفهمیدم و تشنهام بود. در راه مدرسه به کوچۀ مناره میدویدم، میدان تعزیه را دور میزدم، و خود را در کوزهگری مییافتم. جلو آینهای میایستادم که در آن مجسمهای چرخ را میچرخاند، میساخت و باز درهم میکوبید، یا نه، میساخت و خود درهم میریخت.
باید شهامت به خرج میدادم، تبر برمیداشتم همۀ آن کوزهها را میشکستم، آن سرها را میشکستم و تبر را میانداختم به گردن سری که بر نیزه بود.
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
#ققنوس
@qoqnoospub
هیچ نمیفهمیدم و تشنهام بود. در راه مدرسه به کوچۀ مناره میدویدم، میدان تعزیه را دور میزدم، و خود را در کوزهگری مییافتم. جلو آینهای میایستادم که در آن مجسمهای چرخ را میچرخاند، میساخت و باز درهم میکوبید، یا نه، میساخت و خود درهم میریخت.
باید شهامت به خرج میدادم، تبر برمیداشتم همۀ آن کوزهها را میشکستم، آن سرها را میشکستم و تبر را میانداختم به گردن سری که بر نیزه بود.
#سال_بلوا
#عباس_معروفی
#ققنوس
@qoqnoospub
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ژیژک در فصل سوم کتاب باقیماندهی تقسیمناپذیر در بخشی با عنوان "کلبیمنشی بهمثابه ایدئولوژی بازتابشده" از راه نقد فیلم فارست گامپ رویکرد کلبیمنشانه را به باد انتقاد میگیرد.
از دید ژیژک، کلبیمنشی و حماقت مقولههای کلیدی ایدئولوژی معاصرند و فیلم فارست گامپ دقیقاً دعوتی است به حماقت و کلبیمنشی....
#باقیمانده_تقسیم_ناپذیر
#اسلاوی_ژیژک
#ققنوس
@qoqnoospub
از دید ژیژک، کلبیمنشی و حماقت مقولههای کلیدی ایدئولوژی معاصرند و فیلم فارست گامپ دقیقاً دعوتی است به حماقت و کلبیمنشی....
#باقیمانده_تقسیم_ناپذیر
#اسلاوی_ژیژک
#ققنوس
@qoqnoospub