کانون ازدواج متدینین راه روشن
21K subscribers
4.67K photos
1.22K videos
28 files
467 links
🌱آی دی ارسال فرم
@rahroshan_bot
🌱آی دی مدیر کانال جهت گزارشات(جمولی)
@gozareshate_mardomi
🌱کانال نحوه عضویت در کانال و ارتباط با ما
@rahroshanezdevaj_shive
Download Telegram
کانون ازدواج متدینین راه روشن
#ویژه_برنامه_آئین_شیدایی (2) #پای_منبر 👁 #مراقبه_چشم 🔸 یک ویژگی #قرآن برای #نمازگزاران : مواظب #مسائل_جنسی خودشان هستند و به جدّ دارند #مراقبت می‌کنند. راهکار قرآن چیست که #شیطان در این مسائل فریب‌مان ندهد؟ 🔶 قرآن می‌گوید #مؤمنین و #مؤمنات چشم‌های خود…
#ویژه_برنامه_آئین_شیدایی (۳)

#پای_منبر

اگر همسر داری و چشمت به #نامحرم افتاد، در روایات داریم که باید به نزد #همسر خود بروی، چون اون با آن نامحرم فرقی ندارد.

اما اگر همسر نداشته باشی چه باید بکنی؟

در دین دو راهکار آمده است؛ کوتاه مدت و بلند مدت

راهکار #کوتاه‌مدت: وقتی نگاه به نامحرم افتاد، پیغمبر فرمودند که نگاهت را به آسمان بیفکند و از #خدا بخواهد و از #فضل او کمک بگیرد.

امام علی (ع) هم در این خصوص میفرمایند که دو رکعت #نماز بخواند و ثنای خدا را بجا آورد. سپس #صلوات بفرستد و از #خدا بخواهد به او عنایت کند.

دقت کنید!
معلوم می‌شود که کار بسیار #خطرناک است که اینگونه سفارش می‌کنند

اما راهکار #درازمدت، #ازدواج است!

‌[مرحوم آیت الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی]

🌹کانون ازدواج متدینین راه روشن
#یک_قاچ_کتاب📘

#مطلع_مهر😊

عمده ترین موضوعی که درجامعه #مانع_ازدواج جوانان تلقی می شود،
👈 #مشکلات_اقتصادی است.😫

این موضوع مربوط به دوران فعلی فقط نیست،
زمان صدر اسلام نیز به این مشکل خیلی ها استناد می دادند،
ولی
پیامبر(ص) واهل بیت این مساله را #مانع_ازدواج💍 نمیدانستند.😌

فرد در اثر #ازدواج💑
#احساس_مسئولیت بیشتری میکند و افق های جدیدی به روی او بازمی شود🤩.

چه بسیار افرادی که بدون کم ترین امکانات اقتصادی🚗🏠 تصمیم به ازدواج گرفته اند
و پس از ازدواج #خداوند از #فضل_خود آن ها را #بی_نیاز ساخته است.😍

تمام ابتکار و #استعداد_پنهانی خود را به کار می گیرد.

#لیاقت هایی که تا قبل از آن خبر نداشت آشکار می شود.😊


@rahroshanezdevaj

•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••
🌟🌟🌟:
#داستاني زیبا و واقعي ...

خواستگارم مرا رد کرد اما نا امید نشدم چون توکلم فقط الله بود و بس ...

من یک دختر #دینی و #پابند به اخلاق #اسلامی بودم.
سالها گذشت و کسی از من خواستگاری نکرد،
دخترهای جوانتر از من ازدوج کردند و مادران فرزند شدند.
عمرم به ۳۴ رسید. یک روز یکی برای ازدواج با من حاضر شد، زیاد خوشحال بودم که سر وسامان میگیرم و ازدواج کردیم دو روز بعد مادر شوهرم آمد و با دیدن من گفت عمرت بنظرم به ۴۰ سال میرسد،
من گفتم ۳۴ ساله هستم و او برایم گفت این عمر برای بدنیا آوردن بچه مناسب نیست و من تشنهٔ دیدن نوه های خود هستم.
مادرش نکاح من را با پسرش فسخ کرد و رفتند،
شش ماه را با غم و اندوه سپری کردم و پدرم برای اینکه غم خود را فراموش کنم، منو به حج عمره فرستاد، رفتم به سفر عمره و در حرم شریف پیش خانه خدا نشسته و در حال دعای خیر نزد الله بودم که یک زن را دیدم که با صدای زیبا یک آیه قرآن را تلاوت میکند و بارها آن را تکرار میکند،
﴿.. َضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا ..﴾
«.. و فضل خدا بر تو «همیشه» بزرگ بوده است ..»
🍁«...النساء/113...»
غم خود را با او شریک کردم من را در آغوش گرفت و این آیه را تکرار میکرد،

﴿.. وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ..ٰ﴾
«.. وبزودی پروردگارت به تو «آن قدر» عطا کند که خشنود گردی ..»
🍁«...الضحي/5...»
خیلی راحت شدم و به خانه برگشتم که ناگهان رحم و فضل الهی شامل حالم شد، و یک خانوادهٔ دیندار به خواستگاری ام آمدند، به خوشحالی پذیرفتم و ازدواج کردیم و شوهرم مرد دینداری بود.
برای من و خانواده ام احترام زیادی میگذاشت و من نیز احترام شان را میکردم، عمرم به ۳۶ رسید، ماه ها زندگیمون خالص از درد و مشقت. شاد وبا ایمان گذشت و محبت اولاد در دلم جا گرفت برای چکاب نزد دکتر مراجعه کردم بعد از معاینات دکتر گفت مبارک باشد! ضرورت به معالجه نیست تو حامله هستی، تا هنگام ولادت هیچ گونه معاینهٔ برای تعیین جنسیت بچه انجام ندادم و هر آنچه بود را فضل الله میدانستم، بعد از ولادت شوهرم و خانواده اش در اطرافم نشسته و میخندیدن، وقتی پرسیدم چرا میخندین آنها چی جوابی دادند؟ به یک صدا همهٔ شان گفتند یک پسر و یک دختر است! با شنیدن این حرف اشک خوشحالی از چشمانم جاری شد و دوباره یاد آن خانم در حرم شریف و آیه را که بارها تکرار میکرد افتادم،
﴿.. وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ..ٰ﴾
«.. وبزودی پروردگارت به تو «آن قدر» عطا کند که خشنود گردی ..»
🍁«...الضحي/5...»

یعنی که حرف #الله_متعال_حق است. ♥️

﴿.. وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ..﴾
«.. برای حکم پروردگارت شکیبا باش, زیرا تو زیر نظر «وحفاظت» ماهستی ..»
🍁«...الطور/48...»
این بود که #هرگز ضعیف نشدم، و تنها به #الله خودم #ایمان داشتم و دلخوشیم بود و هست، پس تو هم #امیدوار باش خواهرم، برادرم تنها به الله متعال #توکل کنید #قطعا #ناامید #نخواهید شد.

کانال ازدواج مندینین
@rahroshanezdevaj
Forwarded from J
🌟🌟🌟:
#داستاني زیبا و واقعي ...

خواستگارم مرا رد کرد اما نا امید نشدم چون توکلم فقط الله بود و بس ...

من یک دختر #دینی و #پابند به اخلاق #اسلامی بودم.
سالها گذشت و کسی از من خواستگاری نکرد،
دخترهای جوانتر از من ازدوج کردند و مادران فرزند شدند.
عمرم به ۳۴ رسید. یک روز یکی برای ازدواج با من حاضر شد، زیاد خوشحال بودم که سر وسامان میگیرم و ازدواج کردیم دو روز بعد مادر شوهرم آمد و با دیدن من گفت عمرت بنظرم به ۴۰ سال میرسد،
من گفتم ۳۴ ساله هستم و او برایم گفت این عمر برای بدنیا آوردن بچه مناسب نیست و من تشنهٔ دیدن نوه های خود هستم.
مادرش نکاح من را با پسرش فسخ کرد و رفتند،
شش ماه را با غم و اندوه سپری کردم و پدرم برای اینکه غم خود را فراموش کنم، منو به حج عمره فرستاد، رفتم به سفر عمره و در حرم شریف پیش خانه خدا نشسته و در حال دعای خیر نزد الله بودم که یک زن را دیدم که با صدای زیبا یک آیه قرآن را تلاوت میکند و بارها آن را تکرار میکند،
﴿.. َضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا ..﴾
«.. و فضل خدا بر تو «همیشه» بزرگ بوده است ..»
🍁«...النساء/113...»
غم خود را با او شریک کردم من را در آغوش گرفت و این آیه را تکرار میکرد،

﴿.. وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ..ٰ﴾
«.. وبزودی پروردگارت به تو «آن قدر» عطا کند که خشنود گردی ..»
🍁«...الضحي/5...»
خیلی راحت شدم و به خانه برگشتم که ناگهان رحم و فضل الهی شامل حالم شد، و یک خانوادهٔ دیندار به خواستگاری ام آمدند، به خوشحالی پذیرفتم و ازدواج کردیم و شوهرم مرد دینداری بود.
برای من و خانواده ام احترام زیادی میگذاشت و من نیز احترام شان را میکردم، عمرم به ۳۶ رسید، ماه ها زندگیمون خالص از درد و مشقت. شاد وبا ایمان گذشت و محبت اولاد در دلم جا گرفت برای چکاب نزد دکتر مراجعه کردم بعد از معاینات دکتر گفت مبارک باشد! ضرورت به معالجه نیست تو حامله هستی، تا هنگام ولادت هیچ گونه معاینهٔ برای تعیین جنسیت بچه انجام ندادم و هر آنچه بود را فضل الله میدانستم، بعد از ولادت شوهرم و خانواده اش در اطرافم نشسته و میخندیدن، وقتی پرسیدم چرا میخندین آنها چی جوابی دادند؟ به یک صدا همهٔ شان گفتند یک پسر و یک دختر است! با شنیدن این حرف اشک خوشحالی از چشمانم جاری شد و دوباره یاد آن خانم در حرم شریف و آیه را که بارها تکرار میکرد افتادم،
﴿.. وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ..ٰ﴾
«.. وبزودی پروردگارت به تو «آن قدر» عطا کند که خشنود گردی ..»
🍁«...الضحي/5...»

یعنی که حرف #الله_متعال_حق است. ♥️

﴿.. وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ..﴾
«.. برای حکم پروردگارت شکیبا باش, زیرا تو زیر نظر «وحفاظت» ماهستی ..»
🍁«...الطور/48...»
این بود که #هرگز ضعیف نشدم، و تنها به #الله خودم #ایمان داشتم و دلخوشیم بود و هست، پس تو هم #امیدوار باش خواهرم، برادرم تنها به الله متعال #توکل کنید #قطعا #ناامید #نخواهید شد.