#لطایف_الخواستگاری
#طنز
#خاطره۴۳
این مورد مال تجربه از همین کانال هست. یک بنده خدایی به من معرفی شدند و جلسه اول رو بیرون قرار گذاشتیم، من اولین بار بود که جلسه اول رو بیرون قرار میذاشتیم و خیلی استرس داشتم که کسی از آشناها ما را ببینند و فکر بد بکنند، خلاصه وقتی که ایشان را دیدم خیلی ازشون خوشم اومد و به دلم نشستند و سعی کردم کمتر ایشون رو نگاه کنم، دائم نگاهم به اطراف بود که آشنا اونجا نباشه و استرس داشتم،(البته میدونید که خانم ها همزمان کارهای مختلفی می کنند) یک دفعه آقا پسر گفتند کسی اینجا آشنا است؟
که یک هو من رو برق گرفت و پشت سرمو نگاه کردم و با استرس گفتم کجا؟؟؟ گفتن نه اینکه اطراف رو زیاد نگاه می کنی! من هم یک دلیل مسخره آوردم و گفتم چشام خسته شده😑🙄 ایشون هم به کف سینی روی میز اشاره کردند و گفتند اینجا رو نگاه کن!😐 و همین مسئله باعث شد ایشون برن و دیگه نیان ...خلاصه من از همین تریبون معذرت می خوام از اون آقا پسر که از رفتار من ناراحت شده بودند 😣
@Rahroshanezdevaj
#طنز
#خاطره۴۳
این مورد مال تجربه از همین کانال هست. یک بنده خدایی به من معرفی شدند و جلسه اول رو بیرون قرار گذاشتیم، من اولین بار بود که جلسه اول رو بیرون قرار میذاشتیم و خیلی استرس داشتم که کسی از آشناها ما را ببینند و فکر بد بکنند، خلاصه وقتی که ایشان را دیدم خیلی ازشون خوشم اومد و به دلم نشستند و سعی کردم کمتر ایشون رو نگاه کنم، دائم نگاهم به اطراف بود که آشنا اونجا نباشه و استرس داشتم،(البته میدونید که خانم ها همزمان کارهای مختلفی می کنند) یک دفعه آقا پسر گفتند کسی اینجا آشنا است؟
که یک هو من رو برق گرفت و پشت سرمو نگاه کردم و با استرس گفتم کجا؟؟؟ گفتن نه اینکه اطراف رو زیاد نگاه می کنی! من هم یک دلیل مسخره آوردم و گفتم چشام خسته شده😑🙄 ایشون هم به کف سینی روی میز اشاره کردند و گفتند اینجا رو نگاه کن!😐 و همین مسئله باعث شد ایشون برن و دیگه نیان ...خلاصه من از همین تریبون معذرت می خوام از اون آقا پسر که از رفتار من ناراحت شده بودند 😣
@Rahroshanezdevaj