کانون ازدواج متدینین راه روشن
21K subscribers
4.67K photos
1.22K videos
28 files
467 links
🌱آی دی ارسال فرم
@rahroshan_bot
🌱آی دی مدیر کانال جهت گزارشات(جمولی)
@gozareshate_mardomi
🌱کانال نحوه عضویت در کانال و ارتباط با ما
@rahroshanezdevaj_shive
Download Telegram
#زندگی_به_سبک_شهدا

#دلواپس_معشوق...

قرار بود بره مأموریت اونم یه هفته...
کلی عذر خواهی کرد که "یهو پیش اومده و باید یه مدت تنهات بذارم...💔"
دلش خیلی شورمو میزد من از تنهایی خیلی میترسیدم و اونم اینو میدونست...
اون شب هر کاری میکردم خوابم نمیبرد که دیدم با چهره ای خندون وارد شد...

انگااار که دنیا رو بهم داده باشن ، گفت: "هر چی فکر کردم دیدم نمیتونم تنهات بذارم…
خانومی من از تنهایی میترسه...
منم که حسااااااااس...
وسایلتو جمع کن میفرستمت شهرستان...
اینجوری خیالم راحت تره، مأموریتم که تموم شد میام دنبالت دوتایی برمیگردیم...👫
گفتم چشم و به خاطر اینکه اینقده به فکرمه ازش تشکر کردم...😍
آخرین ماه های بارداری همزمان شده بود با زمستون...
همه سعیشو میکرد که سرما نخورم و مریض نشم...💕
گاهی از این همه مهربونیش.دلم آشوب میشد...
فکر یه لحظه دوری و نداشتنش دیوونم میکرد؛
اسفند اون سال خودش یه تنه خونه تکونی کرد...
حتی اجازه کوچکترین کارو هم بهم نداد...
طوری برنامه ریزی کرده بود، که واسه گردش و بیرون رفتن حتی با زمان کوتاه هم وقت باشه...
میگفت :
"زمستونه...
یه وقت احساس غربت و دل گرفتگی نکنیاااا...
دلت شور کار خونه رو نزنه، من خودم دربست نوکر خانومم هستم...😇

همشو ردیف می کنم برات..."
اونقد شوخی میکرد که دلم از هر چه ناراحتی خالی میشد...

(همسر شهید،مهدی خراسانی)

@rahroshanezdevaj ❤️
🌸🍃 #زندگی_به_سبک_شهدا

اولیـن دیدارمان در پـاوه را یادم نمی رود که بہ خاطر بحث با یکی از روحانیون اهل سنت،چقدر با عصبانیت با من برخورد کرد!😓

همینطـور برخوردهاے بعدیـش در حال عادے بودن برایـم همراه با ترس بود،تا جایـے که وقتی صدایش را می شنیدم تنم می لرزید.😐

ماجراهـا داشتیم تا ازدواجـمان سر گرفت،😍
ولے چند ماه بعد از ازدواجمان 💞احـساس کردم این حاجے با آن برادر همت که می شناختم خیلی فرق کرده!خیلی با محبت است و خیلی مهربان.😊

ایـن را از معجـزه هاے خطبہ عقد می پنداشتم،چرا کہ شنیده بودم که قرآن کریم می گوید:

"وجعل بینکم موده و رحمه.روم/21"💚

#شهید_محمدابراهیم_همت 🌸



@rahroshanezdevaj
💠💠

#زندگی_به_سبک_شهدا🌸🍃


💠 تواضع و #فروتنی عباس باور نکردنی بود.
همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می‌شدم، بلند می‌شد و به قامت می‌ایستاد.
یک روز وقتی وارد شدم روی #زانویش ایستاد.
ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟
خندید و گفت:«نه شما بد عادت شده‌اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‌شوم. امروز خسته‌ام.به زانو ایستادم».
می‌دانستم اگر سالم بود بلند می‌شد و می‌ایستاد.👌
اصرارکردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من
گفت: چند روزی بود که پاهایم را از #پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم.

همسر سردار #شهید_عباس_کریمی
#از_شهدا_الگو_بگیریم

📕 کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت


🆔 @rahroshanezdevaj