رونمایی از کتاب خرد و توسعه؛ آخرین اثر رضا داوری اردکانی در کتابخانه ملی
@rezadavariardakani
@rezadavariardakani
📚فراخوان پنجمین دوره جایزه «دکتر رضا داوری اردکانی» منتشر شد.
🔖برای کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت اختصاصی رضا داوری اردکانی مراجعه کنید: www.rezadavari.ir
@rezadavariardakani
🔖برای کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت اختصاصی رضا داوری اردکانی مراجعه کنید: www.rezadavari.ir
@rezadavariardakani
🎙متن سخنرانی رضا داوری اردکانی در نشست گرامیداشت سید احمد فردید.۱
🗓بیستوهشتم بهمن
🏛انجمن حکمت و فلسفه
🔖نظر آزاد است و هرکسی حق دارد با هر رایی مخالف باشد. فلسفه که وحی نیست. مردم میتوانند با هر فلسفهای مخالف باشند و مخالفت کنند. اما نمیدانم سرنوشت جامعه ما چه شده که بحث فلسفی هم به دشمنی کشیده میشود. یعنی دیگر مخالفت و نقد نیست، بلکه دشمنی است. قهرا دشمنی به شخص کشیده میشود یعنی سخن، زبان و فلسفه رها میشود و شخص هدف قرار میگیرد. شخص است که هدف ملامت و تهمت قرار میگیرد.
🔖تعبیراتی در این اواخر شده که آدم را به حیرت وادار میکند. یکی از عیبهای ما، که همه باید به آن توجه داشته باشیم، این است که چند کتاب فلسفه میخوانیم، یاد میگیریم و این تبدیل به عادت فکری میشود. آنوقت هر فکر و فلسفهای را با آن قیاس میکنیم و اگر در این رهیافت و میزان نگنجید، بنابراین آن فرد از این نظر مجرم است. یعنی مخالف من مجرم است. نظر من این است که قدری در مورد خود فکر کنیم که این حقی که به خود میدهیم، از کجا آوردهایم؟
🔖ما در زمانهای زندگی میکنیم که زمانه آزادی است و همه حق مخالفت دارند. نه تنها در فلسفه بلکه در جاهای دیگر هم میتوان نظر مخالف را ابراز کرد. اما تهمت زدن، بد گفتن و حکم کردن، نشانه بدی است. من صاحب این کارها را ملامت نمیکنم، اما حرف من بدتر از ملامت است.
🔖این نوعی خودبینی یا خودپسندی از روی جهل مرکب است. من چه حقی دارم کسی را که نمیپسندم، به او توهین کنم و ناسزا بگویم؟ چه کسی این حق را به من داده است؟ این حق را از کجا آوردهام؟ کسانی میگویند فلانی تند بود و بد حرف میزد. چنین حرفهایی تا اینجا عیبی ندارد، اما اگر خود من تندی کنم، آنوقت عیبی ندارد؟ من حق دارم به مردی که در میان ما نیست، ناسزا بگویم، اما او اگر چیزی به من گفته، نمیبخشم! نمیدانم اینها را چگونه باید تفسیر کرد؟
🔖 ما گرفتار یک توهم جزییبینی هستیم. فلسفه علم کلی است. فلسفه راه از کلی به جزیی و از جزیی به کلی رفتن است. فلسفه ارتباط بین جزیی و کلی است. مردم جزیی و جزییبین، فیلسوف نیستند. آنهایی که فقط کلیات را میگویند هم فیلسوف نیستند. فیلسوف چشم و گوش خود را باز میکند. فیلسوف سخن زمان را میشنود. کسانی خیال میکنند فلسفه که چیزی نیست، یک کتاب میخوانیم یا به هر حال خودمان فکر و فلسفه ایجاد میکنیم! ما فلسفههایی به وجود آوردیم که به عنوان مثال فلان شخص آن را نمیفهمیده و به همین دلیل با آن موافق نبوده است.
🔖یکی از اتهاماتی که به اهل فلسفه و به شخص مرحوم دکتر فردید میزنند این است که او آمده و فلان فکر و شعار را ایجاد کرده و جلوی علم را گرفته است. گفته میشود که او علمستیز و غربستیز است. این حرفها توهین به فلسفه و علم و خوار شمردن فلسفه و علم است. فلسفهای که قرار است با مخالفت من و امثال من از بین برود، بهتر است که اصلا به وجود نیاید. علمی که عین قدرت است و جهان را راه میبرد، اگر قرار است با علمستیزی امثال من متوقف شود، اصلا علم نیست.
🔖البته فرض نمیکنم که کسانی اینگونه بگویند بلکه فکر شایع را بیان میکنم. فکر شایع این است که اگر در ایران آزادی وجود ندارد، پس فلان کس مانع آزادی شده است! اگر فلسفه و علم وجود ندارد، مخالفت با فلان شخص باید کرد! اصلا تعبیر علمستیزی و فلسفهستیزی چنین معنایی به دست میدهد وگرنه افراد مگر میتوانند با علم و فلسفه بستیزند؟ معنی چنین رویکردی این است که اگر علم و فلسفه نیست، مقصر فلان کس است. در مورد بسیاری از کسانی که با فلسفه مخالفت و کسانی که درباره علم چون و چرا کردند، این سخن گفته شده است.
@rezadavariardakani
🗓بیستوهشتم بهمن
🏛انجمن حکمت و فلسفه
🔖نظر آزاد است و هرکسی حق دارد با هر رایی مخالف باشد. فلسفه که وحی نیست. مردم میتوانند با هر فلسفهای مخالف باشند و مخالفت کنند. اما نمیدانم سرنوشت جامعه ما چه شده که بحث فلسفی هم به دشمنی کشیده میشود. یعنی دیگر مخالفت و نقد نیست، بلکه دشمنی است. قهرا دشمنی به شخص کشیده میشود یعنی سخن، زبان و فلسفه رها میشود و شخص هدف قرار میگیرد. شخص است که هدف ملامت و تهمت قرار میگیرد.
🔖تعبیراتی در این اواخر شده که آدم را به حیرت وادار میکند. یکی از عیبهای ما، که همه باید به آن توجه داشته باشیم، این است که چند کتاب فلسفه میخوانیم، یاد میگیریم و این تبدیل به عادت فکری میشود. آنوقت هر فکر و فلسفهای را با آن قیاس میکنیم و اگر در این رهیافت و میزان نگنجید، بنابراین آن فرد از این نظر مجرم است. یعنی مخالف من مجرم است. نظر من این است که قدری در مورد خود فکر کنیم که این حقی که به خود میدهیم، از کجا آوردهایم؟
🔖ما در زمانهای زندگی میکنیم که زمانه آزادی است و همه حق مخالفت دارند. نه تنها در فلسفه بلکه در جاهای دیگر هم میتوان نظر مخالف را ابراز کرد. اما تهمت زدن، بد گفتن و حکم کردن، نشانه بدی است. من صاحب این کارها را ملامت نمیکنم، اما حرف من بدتر از ملامت است.
🔖این نوعی خودبینی یا خودپسندی از روی جهل مرکب است. من چه حقی دارم کسی را که نمیپسندم، به او توهین کنم و ناسزا بگویم؟ چه کسی این حق را به من داده است؟ این حق را از کجا آوردهام؟ کسانی میگویند فلانی تند بود و بد حرف میزد. چنین حرفهایی تا اینجا عیبی ندارد، اما اگر خود من تندی کنم، آنوقت عیبی ندارد؟ من حق دارم به مردی که در میان ما نیست، ناسزا بگویم، اما او اگر چیزی به من گفته، نمیبخشم! نمیدانم اینها را چگونه باید تفسیر کرد؟
🔖 ما گرفتار یک توهم جزییبینی هستیم. فلسفه علم کلی است. فلسفه راه از کلی به جزیی و از جزیی به کلی رفتن است. فلسفه ارتباط بین جزیی و کلی است. مردم جزیی و جزییبین، فیلسوف نیستند. آنهایی که فقط کلیات را میگویند هم فیلسوف نیستند. فیلسوف چشم و گوش خود را باز میکند. فیلسوف سخن زمان را میشنود. کسانی خیال میکنند فلسفه که چیزی نیست، یک کتاب میخوانیم یا به هر حال خودمان فکر و فلسفه ایجاد میکنیم! ما فلسفههایی به وجود آوردیم که به عنوان مثال فلان شخص آن را نمیفهمیده و به همین دلیل با آن موافق نبوده است.
🔖یکی از اتهاماتی که به اهل فلسفه و به شخص مرحوم دکتر فردید میزنند این است که او آمده و فلان فکر و شعار را ایجاد کرده و جلوی علم را گرفته است. گفته میشود که او علمستیز و غربستیز است. این حرفها توهین به فلسفه و علم و خوار شمردن فلسفه و علم است. فلسفهای که قرار است با مخالفت من و امثال من از بین برود، بهتر است که اصلا به وجود نیاید. علمی که عین قدرت است و جهان را راه میبرد، اگر قرار است با علمستیزی امثال من متوقف شود، اصلا علم نیست.
🔖البته فرض نمیکنم که کسانی اینگونه بگویند بلکه فکر شایع را بیان میکنم. فکر شایع این است که اگر در ایران آزادی وجود ندارد، پس فلان کس مانع آزادی شده است! اگر فلسفه و علم وجود ندارد، مخالفت با فلان شخص باید کرد! اصلا تعبیر علمستیزی و فلسفهستیزی چنین معنایی به دست میدهد وگرنه افراد مگر میتوانند با علم و فلسفه بستیزند؟ معنی چنین رویکردی این است که اگر علم و فلسفه نیست، مقصر فلان کس است. در مورد بسیاری از کسانی که با فلسفه مخالفت و کسانی که درباره علم چون و چرا کردند، این سخن گفته شده است.
@rezadavariardakani
🎙متن سخنرانی رضا داوری اردکانی در نشست گرامیداشت سید احمد فردید.۲
🗓بیستوهشتم بهمن
🏛انجمن حکمت و فلسفه
🔖وقتی میخواهیم حکم کنیم، خیلی عجله نکنیم و شتاب نداشته باشیم و خود را صاحب و مالک علم ندانیم. ما صاحب و مالک علم نیستیم بلکه علم، ما را بزرگ میکند و بیعلمی و جهل ما را کوچک میکند. داعیه داشتن به ما چیزی نمیدهد و نشانه علم هم نیست. البته هر کسی قدر خودش را میداند و باید قدر خود را بداند.
🔖ما در تاریخ فلسفه صفحاتی از کانت و هگل میخوانیم، اما با این خواندن فکر نکنیم که حق داریم در مقابل کل تاریخ فلسفه، هر آنچه گفته میشود و قرار است گفته شود، اظهار نظر کنیم. باید اندازه و حد علم خود را بشناسیم. من علم و توانایی آن را ندارم که درباره هر فلسفهای حکم کنم. اگر هم حکم کنم، میگویم به نظر من اینطور بوده است. اما درباره شخص اصلا حق ندارم حرفی بزنم.
ما چکارهایم که در مورد اخلاق اشخاص حکم کنیم؟ آن شخص فوت کرده و خود او پاسخگوی حرف و عملش خواهد بود. ما اهل فلسفه هستیم و به فلسفه آن فرد کار داریم. چرا عمل شخص را با فکر و فلسفه او خلط میکنیم؟ اگر قرار بود اخلاق ملاک مخالفت با فلسفه، هنر و علم باشد، اصلا نام «بودلر» در تاریخ میبایستی از ابتدا نوشته نمیشد. اما بودلر یکی از بزرگترین شاعران تاریخ و به نظر برخی بزرگترین شاعر فرانسه است.
🔖کسانی هستند که ممکن است اگر من حرفی بزنم اوقاتشان تلخ شود و فکر کنند این سخن ناشایست و غلط بوده اما به روی خود نمیآورند و به تعبیری ادب را رعایت میکنند. اما مرحوم فردید این مراعات را نداشت. آیا باید این رفتار را بد بدانیم؟ ادب رسمی به ما میگوید این رفتار خوب نیست. اما در سوی مقابل او میگوید من صورتک ندارم. اگر با حرفی مخالف هستم، مخالفت خودم را ابراز میکنم. باید این دو جنبه را در نظر گرفت. اگر بخواهیم اینگونه درباره اشخاص حکم کنیم، خیلی از مسائل حل میشود. خود من در زندگی نتوانستم این تذکرهایی را که امروز میدهم را عمل کنم.
🔖ما باید قدر خودمان را بدانیم و احترام علم را حفظ کنیم. نباید نگران باشیم کسی چون فردید بیاید و علم و آزادی در ایران را خراب کند. زیرا این نگرانی بیجایی است. این نگرانی از شخص نیست بلکه بیاعتقادی به علم و فلسفه است. مخالفت اشخاص، علم، فلسفه و هنر را از بین نمیبرد. یک شرایط اخلاقی وجود دارد که با آن علم و فلسفه به وجود میآید.
🔖ماکس وبر که خیلی از بوروکراتیک شدن جهان مدرن دل خوشی ندارد، کمال احترام را به علم میگذارد اما یک نکته دارد که علم و سیاست هر دو مسبوق به حقیقتخواهی، وفاداری، صمیمیت و - به تعبیر صریح آن - صداقت است. صداقت داشتن یعنی خود را در اختیار علم قرار دادن نه علم و فلسفه را در جیب خود نگه داشتن و خرج کردن. من شاگرد و تابع فلسفهام و فلسفه هر کجا که دلش بخواهد مرا میبرد. شرف من این است که گوش فلسفهشنو داشته باشم. اگر این گوش را دارم مقدمه درک فلسفه برای من فراهم است. اما اگر چنین نیست نمیتوان فکر کرد که با تدابیر، بخشنامه، رد، انکار و... میتوان فلسفه و علم را ایجاد کرد یا آن را از بین برد.
@rezadavariardakani
🗓بیستوهشتم بهمن
🏛انجمن حکمت و فلسفه
🔖وقتی میخواهیم حکم کنیم، خیلی عجله نکنیم و شتاب نداشته باشیم و خود را صاحب و مالک علم ندانیم. ما صاحب و مالک علم نیستیم بلکه علم، ما را بزرگ میکند و بیعلمی و جهل ما را کوچک میکند. داعیه داشتن به ما چیزی نمیدهد و نشانه علم هم نیست. البته هر کسی قدر خودش را میداند و باید قدر خود را بداند.
🔖ما در تاریخ فلسفه صفحاتی از کانت و هگل میخوانیم، اما با این خواندن فکر نکنیم که حق داریم در مقابل کل تاریخ فلسفه، هر آنچه گفته میشود و قرار است گفته شود، اظهار نظر کنیم. باید اندازه و حد علم خود را بشناسیم. من علم و توانایی آن را ندارم که درباره هر فلسفهای حکم کنم. اگر هم حکم کنم، میگویم به نظر من اینطور بوده است. اما درباره شخص اصلا حق ندارم حرفی بزنم.
ما چکارهایم که در مورد اخلاق اشخاص حکم کنیم؟ آن شخص فوت کرده و خود او پاسخگوی حرف و عملش خواهد بود. ما اهل فلسفه هستیم و به فلسفه آن فرد کار داریم. چرا عمل شخص را با فکر و فلسفه او خلط میکنیم؟ اگر قرار بود اخلاق ملاک مخالفت با فلسفه، هنر و علم باشد، اصلا نام «بودلر» در تاریخ میبایستی از ابتدا نوشته نمیشد. اما بودلر یکی از بزرگترین شاعران تاریخ و به نظر برخی بزرگترین شاعر فرانسه است.
🔖کسانی هستند که ممکن است اگر من حرفی بزنم اوقاتشان تلخ شود و فکر کنند این سخن ناشایست و غلط بوده اما به روی خود نمیآورند و به تعبیری ادب را رعایت میکنند. اما مرحوم فردید این مراعات را نداشت. آیا باید این رفتار را بد بدانیم؟ ادب رسمی به ما میگوید این رفتار خوب نیست. اما در سوی مقابل او میگوید من صورتک ندارم. اگر با حرفی مخالف هستم، مخالفت خودم را ابراز میکنم. باید این دو جنبه را در نظر گرفت. اگر بخواهیم اینگونه درباره اشخاص حکم کنیم، خیلی از مسائل حل میشود. خود من در زندگی نتوانستم این تذکرهایی را که امروز میدهم را عمل کنم.
🔖ما باید قدر خودمان را بدانیم و احترام علم را حفظ کنیم. نباید نگران باشیم کسی چون فردید بیاید و علم و آزادی در ایران را خراب کند. زیرا این نگرانی بیجایی است. این نگرانی از شخص نیست بلکه بیاعتقادی به علم و فلسفه است. مخالفت اشخاص، علم، فلسفه و هنر را از بین نمیبرد. یک شرایط اخلاقی وجود دارد که با آن علم و فلسفه به وجود میآید.
🔖ماکس وبر که خیلی از بوروکراتیک شدن جهان مدرن دل خوشی ندارد، کمال احترام را به علم میگذارد اما یک نکته دارد که علم و سیاست هر دو مسبوق به حقیقتخواهی، وفاداری، صمیمیت و - به تعبیر صریح آن - صداقت است. صداقت داشتن یعنی خود را در اختیار علم قرار دادن نه علم و فلسفه را در جیب خود نگه داشتن و خرج کردن. من شاگرد و تابع فلسفهام و فلسفه هر کجا که دلش بخواهد مرا میبرد. شرف من این است که گوش فلسفهشنو داشته باشم. اگر این گوش را دارم مقدمه درک فلسفه برای من فراهم است. اما اگر چنین نیست نمیتوان فکر کرد که با تدابیر، بخشنامه، رد، انکار و... میتوان فلسفه و علم را ایجاد کرد یا آن را از بین برد.
@rezadavariardakani
🎙متن سخنرانی رضا داوری اردکانی در همایش گرامیداشت روز مهندس
🗓چهارم اسفند
🏛فرهنگستان علوم
🔖روز مهندسی را به همکاران گرامی و حضار محترم و همه مهندسان تبریک عرض می کنم. این روز با نظر به عظمت مقام علمی خواجه نصیرالدین طوسی، به نام این بزرگ نامیده شده است. نصیرالدین طوسی یکی از جامع ترین دانشمندان و متفکران در تاریخ جهانست و مگر کسان زیادی را می شناسیم که در همه علوم عصر خویش ید طولی داشته باشند.
🔖نصیرالدین ادیب و فقیه و متکلم و فیلسوف متوغل در معارف الهی و پزشک و منجّم و مهندس و سیاست دان و سیاستمدار بزرگ بود. پس چرا روز مهندسی را به نام او ننامند. نکته مهمی که در باب این روز باید بگویم اینست که در جهان جدید هر روز، روز مهندسی است. وقتی جهان، جهان علم تکنولوژیک و مهندسی باشد کار جهان نمی تواند بدون مهندسی بگردد.
🔖تصور همگانی است که جهان همان جهان قدیم و ظرف چیزها است که در قرون اخیر علم و تکنولوژی و سیاست جدید به آن اضافه شده است. این تصور درست نیست. علم و تکنولوژی جدید مقوّم جهان کنونی است و از آن جدا نمی شود. اگر جهان ظرف تکنولوژی بود می توانستیم مظروف را از ظرف بیرون آوریم و ظرف خالی بماند اما همچنان ظرف باشد ولی جهان امروز اگر علم جدید و تکنولوژی نداشته باشد معلوم نیست چه وضع و صورتی پیدا می کند.
🔖اگر در عصر حاضر زندگی بدون تکنولوژی میسّر بود، جهان توسعه نیافته این همه مشکل نداشت. اکنون در همه جهان همه روزها روز مهندسی است. الّا اینکه در بعضی جاها اثر و جلوه کار مهندس و مهندسی آشکارتر است و در جاهایی این اثر چندان پیدا نیست. نکته دیگر که به اختلاف سطح علم و تکنولوژی در جهان در حال توسعه و توسعه نیافته بازمی گردد اینست که در این جهان از مهندسان استفاده درخور و شایسته نمی شود و بدتر اینکه به درستی معلوم نیست مهندسان چه نیازهایی را می توانند و باید برآورند و چگونه می توان از وجود آنها بیشترین بهره را برد.
🔖کار نه چندان دشواری که این جهان می تواند بکند اینست که دانشکده-های مهندسی را توسعه دهد و بیش از حد نیاز به پرورش مهندس بپردازد. اکنون ما چندین برابر میانگین جهانی مهندس پرورش می دهیم که برای همه آنها شغل نداریم. با توجه به گرانی آموزش مهندسی عاقلانه نیست که ما مهندسانی را تربیت کنیم که شاید هرگز به کار مهندسی نپردازند و چه بسا که بعضی از بهترین آنها به خارج از کشور بروند.
🔖کاش می-توانستیم تحصیلات عالی و به طور کلی همه دوره های تحصیلی را چنان سامان دهیم که مردم سواد و اطلاعلات لازم برای زندگی را فراگیرند و تحصیلات دانشگاهی نیز ناظر به رفع نیازهای کشور باشد. خدا را شکر که مهندسان بزرگ داریم که در مراتب عالی علم و پژوهشند و از عهده کارهای بزرگ برمی آیند. امید است شرایطی فراهم شود که کشور بتواند از شایستگی های آنان به بهترین نحو بهره مند شود.
@rezadavariardakani
🗓چهارم اسفند
🏛فرهنگستان علوم
🔖روز مهندسی را به همکاران گرامی و حضار محترم و همه مهندسان تبریک عرض می کنم. این روز با نظر به عظمت مقام علمی خواجه نصیرالدین طوسی، به نام این بزرگ نامیده شده است. نصیرالدین طوسی یکی از جامع ترین دانشمندان و متفکران در تاریخ جهانست و مگر کسان زیادی را می شناسیم که در همه علوم عصر خویش ید طولی داشته باشند.
🔖نصیرالدین ادیب و فقیه و متکلم و فیلسوف متوغل در معارف الهی و پزشک و منجّم و مهندس و سیاست دان و سیاستمدار بزرگ بود. پس چرا روز مهندسی را به نام او ننامند. نکته مهمی که در باب این روز باید بگویم اینست که در جهان جدید هر روز، روز مهندسی است. وقتی جهان، جهان علم تکنولوژیک و مهندسی باشد کار جهان نمی تواند بدون مهندسی بگردد.
🔖تصور همگانی است که جهان همان جهان قدیم و ظرف چیزها است که در قرون اخیر علم و تکنولوژی و سیاست جدید به آن اضافه شده است. این تصور درست نیست. علم و تکنولوژی جدید مقوّم جهان کنونی است و از آن جدا نمی شود. اگر جهان ظرف تکنولوژی بود می توانستیم مظروف را از ظرف بیرون آوریم و ظرف خالی بماند اما همچنان ظرف باشد ولی جهان امروز اگر علم جدید و تکنولوژی نداشته باشد معلوم نیست چه وضع و صورتی پیدا می کند.
🔖اگر در عصر حاضر زندگی بدون تکنولوژی میسّر بود، جهان توسعه نیافته این همه مشکل نداشت. اکنون در همه جهان همه روزها روز مهندسی است. الّا اینکه در بعضی جاها اثر و جلوه کار مهندس و مهندسی آشکارتر است و در جاهایی این اثر چندان پیدا نیست. نکته دیگر که به اختلاف سطح علم و تکنولوژی در جهان در حال توسعه و توسعه نیافته بازمی گردد اینست که در این جهان از مهندسان استفاده درخور و شایسته نمی شود و بدتر اینکه به درستی معلوم نیست مهندسان چه نیازهایی را می توانند و باید برآورند و چگونه می توان از وجود آنها بیشترین بهره را برد.
🔖کار نه چندان دشواری که این جهان می تواند بکند اینست که دانشکده-های مهندسی را توسعه دهد و بیش از حد نیاز به پرورش مهندس بپردازد. اکنون ما چندین برابر میانگین جهانی مهندس پرورش می دهیم که برای همه آنها شغل نداریم. با توجه به گرانی آموزش مهندسی عاقلانه نیست که ما مهندسانی را تربیت کنیم که شاید هرگز به کار مهندسی نپردازند و چه بسا که بعضی از بهترین آنها به خارج از کشور بروند.
🔖کاش می-توانستیم تحصیلات عالی و به طور کلی همه دوره های تحصیلی را چنان سامان دهیم که مردم سواد و اطلاعلات لازم برای زندگی را فراگیرند و تحصیلات دانشگاهی نیز ناظر به رفع نیازهای کشور باشد. خدا را شکر که مهندسان بزرگ داریم که در مراتب عالی علم و پژوهشند و از عهده کارهای بزرگ برمی آیند. امید است شرایطی فراهم شود که کشور بتواند از شایستگی های آنان به بهترین نحو بهره مند شود.
@rezadavariardakani
📸مراسم تجلیل از برگزیدگان مهندسی کشور، منتخب فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۷
@rezadavariardakani
@rezadavariardakani
🎙متن سخنرانی رضا داوری اردکانی در همایش روز جهانی آینده. 1
🗓نهم اسفند
🏛فرهنگستان علوم
🔖آینده چیزی نیست که در جایی وجود داشته باشد و ما با کوشش بتوانیم جای آن را بشناسیم و به سوی آن برویم. آینده عدم است و آدمی در راهی که به سوی عدم (مرگ) میرود آن را میسازد. پس آیندهنگری را نمیتوان علم دانست زیرا علم به عدم تعلق نمیگیرد. آیندهنگری گزارش کار و سازندگی کشور و مردمی است که اراده کرده باشند راهی را بپیمایند و به مقصدی برسند. اگر این معنی را بپذیریم، آیندهنگری دانشی نیست که آن را در مدرسه بیاموزند و در جامعه به کار ببرند.
🔖اگر در جایی درک آیندهبین و آیندهساز وجود داشته باشد، اطلاعات آیندهنگری را مثل هر دانش دیگر میتوان تدوین و تعلیم کرد و از آنها در اصلاح و اجرای برنامهها بهره برد اما همه مردمان در همه جای جهان نسبتشان با آینده یکسان نیست و در راه آینده با هم همراه نیستند. آنهایی که در راه آینده وارد نشدهاند، آیندهنگری ندارند و آیندهنگری رسمی هم به دردشان نمیخورد. آیندهنگری یک علم نظری یا کاربردی جهانی نیست. این علم مسبوق به اراده و توانایی و درک امکانهای مردمی است که قدم در راه آینده گذاشته باشند و بخواهند راه را بشناسند. داشتن اطلاعات لازم است و تا اطلاعات نباشد کاری نمیتوان کرد. اما تا وقتی که یک کشور یا سازمان و جمعیتی عزم و همت کار کردن و ساختن نکند آن دانستنها به کار نمیآیند. چنانکه جهان توسعهنیافته بسیار علمها دارد که از آنها برای آینده بهره نمیگیرد.
🔖صفت خاص علم جدید دکارتی- گالیلهای این است که با طرح آینده و برای آینده به وجود آمده است. منتهی علمها وقتی در کتابها و مقالهها تدوین میشوند جسم جدا شده از روح علم و علم آموختنی هستند. اما علم و اطلاعات آیندهنگری اگر درک درست آینده باشد. جسم و جانش به آسانی از هم جدا نمیشوند. زیرا این علم عین عمل است که اطلاعات و معلومات آن با نقد گذشته و شناخت اکنون حاصل میشود و این نقد با اراده به سوی آینده صورت میگیرد. در جایی که نقد نیست آیندهنگری و شاید بتوان گفت آیندهای وجود ندارد. با نقد است که میتوان اکنون و امکانهای عمل را درک و دریافت کرد.
🔖آیندهنگری قدم گذاشتن در راه آینده است و هر قدم که برداشته میشود، چشمانداز پیشرو روشنتر میشود. باید دید که آیا ما این گام را برداشتهایم یا نه. آنچه میتوان گفت این است که اعتنای ما به نقد کم است غالباً در اصلاح امور جزئی هم اهمال میکنیم و شاید به یک اعتبار حق داریم زیرا تا کارها از اساس اصلاح نشود در جزئیات هم کاری مؤثر نمیتوان کرد، اما به هر حال جزئی و کلی را نباید از هم جدا کرد و آنها را پیوسته به هم و با هم باید دید. این باهمبینی جزئی و کلی که شرایط فکری و اخلاقی خاص میخواهد اگر راجع به آینده باشد قهراً به زمان مدرن تعلق پیدا میکند.
🔖متقدمان بر خلاف متجددان سیر زمان را سیر پیشرفت و کمال نمیدانستند. آنها آینده را با نظر اخلاقی میدیدند و البته بسیاری معتقد و منتظر بودند که روزی پرده غیب کنار رود و عدل ظاهر و محقق شود. جهان جدید نظر دیگری به آینده دارد و با این نظر قرین با اراده به عهده گرفته است که جهان آینده را بسازد. اگر متقدمان گردش چرخ زمان را مستقل از اراده انسانی میدانستند و برای اراده انسانی شأنی قائل نبودند، جهان جدید با ظهور بشری که اراده ساختن داشت پدید آمد تا آنجا که علم جدید هم در فلسفه دکارت با طرح آینده پدید آمده است. با پدید آمدن تجدد و گسترش آن در سراسر جهان نظرها نسبت به زمان و زندگی دگرگون شده و همه ناگزیر باید به فکر آینده باشند. این سیر به سوی آینده را به نامهایی مثل مدرنیزاسیون و گذشت از توسعهنیافتگی نامیدهاند.
🔖چیزی که فهمش دشوار است وجود بشر جدید با فهم متفاوت نسبت به فهم جهان قدیم است. اروپا که آینده را ساخت، استعداد و آمادگی و فهم خاص پیدا کرده بود نه اینکه در برههای از زمان کسانی فکر کرده باشند که خوب است طبیعت را تصرف کنند و زندگی خود را بهبود بخشند، بلکه این فکر در اروپا (در آثار دوره رنسانس) به وجود آمد که علم، علم تصرف در موجودات و علم قدرت است و این فکر و روح در جانها هم جایی پیدا کرد. اروپا یک طرح انتزاعی پیشرفت را اجرا نکرد، بلکه آنچه را که در وجودش در حال پدید آمدن بود محقق کرد. اروپا و امریکای کنونی محصول ارادهای هستند که در قرن هجدهم ظاهر شده بود.
@rezadavariardakani
🗓نهم اسفند
🏛فرهنگستان علوم
🔖آینده چیزی نیست که در جایی وجود داشته باشد و ما با کوشش بتوانیم جای آن را بشناسیم و به سوی آن برویم. آینده عدم است و آدمی در راهی که به سوی عدم (مرگ) میرود آن را میسازد. پس آیندهنگری را نمیتوان علم دانست زیرا علم به عدم تعلق نمیگیرد. آیندهنگری گزارش کار و سازندگی کشور و مردمی است که اراده کرده باشند راهی را بپیمایند و به مقصدی برسند. اگر این معنی را بپذیریم، آیندهنگری دانشی نیست که آن را در مدرسه بیاموزند و در جامعه به کار ببرند.
🔖اگر در جایی درک آیندهبین و آیندهساز وجود داشته باشد، اطلاعات آیندهنگری را مثل هر دانش دیگر میتوان تدوین و تعلیم کرد و از آنها در اصلاح و اجرای برنامهها بهره برد اما همه مردمان در همه جای جهان نسبتشان با آینده یکسان نیست و در راه آینده با هم همراه نیستند. آنهایی که در راه آینده وارد نشدهاند، آیندهنگری ندارند و آیندهنگری رسمی هم به دردشان نمیخورد. آیندهنگری یک علم نظری یا کاربردی جهانی نیست. این علم مسبوق به اراده و توانایی و درک امکانهای مردمی است که قدم در راه آینده گذاشته باشند و بخواهند راه را بشناسند. داشتن اطلاعات لازم است و تا اطلاعات نباشد کاری نمیتوان کرد. اما تا وقتی که یک کشور یا سازمان و جمعیتی عزم و همت کار کردن و ساختن نکند آن دانستنها به کار نمیآیند. چنانکه جهان توسعهنیافته بسیار علمها دارد که از آنها برای آینده بهره نمیگیرد.
🔖صفت خاص علم جدید دکارتی- گالیلهای این است که با طرح آینده و برای آینده به وجود آمده است. منتهی علمها وقتی در کتابها و مقالهها تدوین میشوند جسم جدا شده از روح علم و علم آموختنی هستند. اما علم و اطلاعات آیندهنگری اگر درک درست آینده باشد. جسم و جانش به آسانی از هم جدا نمیشوند. زیرا این علم عین عمل است که اطلاعات و معلومات آن با نقد گذشته و شناخت اکنون حاصل میشود و این نقد با اراده به سوی آینده صورت میگیرد. در جایی که نقد نیست آیندهنگری و شاید بتوان گفت آیندهای وجود ندارد. با نقد است که میتوان اکنون و امکانهای عمل را درک و دریافت کرد.
🔖آیندهنگری قدم گذاشتن در راه آینده است و هر قدم که برداشته میشود، چشمانداز پیشرو روشنتر میشود. باید دید که آیا ما این گام را برداشتهایم یا نه. آنچه میتوان گفت این است که اعتنای ما به نقد کم است غالباً در اصلاح امور جزئی هم اهمال میکنیم و شاید به یک اعتبار حق داریم زیرا تا کارها از اساس اصلاح نشود در جزئیات هم کاری مؤثر نمیتوان کرد، اما به هر حال جزئی و کلی را نباید از هم جدا کرد و آنها را پیوسته به هم و با هم باید دید. این باهمبینی جزئی و کلی که شرایط فکری و اخلاقی خاص میخواهد اگر راجع به آینده باشد قهراً به زمان مدرن تعلق پیدا میکند.
🔖متقدمان بر خلاف متجددان سیر زمان را سیر پیشرفت و کمال نمیدانستند. آنها آینده را با نظر اخلاقی میدیدند و البته بسیاری معتقد و منتظر بودند که روزی پرده غیب کنار رود و عدل ظاهر و محقق شود. جهان جدید نظر دیگری به آینده دارد و با این نظر قرین با اراده به عهده گرفته است که جهان آینده را بسازد. اگر متقدمان گردش چرخ زمان را مستقل از اراده انسانی میدانستند و برای اراده انسانی شأنی قائل نبودند، جهان جدید با ظهور بشری که اراده ساختن داشت پدید آمد تا آنجا که علم جدید هم در فلسفه دکارت با طرح آینده پدید آمده است. با پدید آمدن تجدد و گسترش آن در سراسر جهان نظرها نسبت به زمان و زندگی دگرگون شده و همه ناگزیر باید به فکر آینده باشند. این سیر به سوی آینده را به نامهایی مثل مدرنیزاسیون و گذشت از توسعهنیافتگی نامیدهاند.
🔖چیزی که فهمش دشوار است وجود بشر جدید با فهم متفاوت نسبت به فهم جهان قدیم است. اروپا که آینده را ساخت، استعداد و آمادگی و فهم خاص پیدا کرده بود نه اینکه در برههای از زمان کسانی فکر کرده باشند که خوب است طبیعت را تصرف کنند و زندگی خود را بهبود بخشند، بلکه این فکر در اروپا (در آثار دوره رنسانس) به وجود آمد که علم، علم تصرف در موجودات و علم قدرت است و این فکر و روح در جانها هم جایی پیدا کرد. اروپا یک طرح انتزاعی پیشرفت را اجرا نکرد، بلکه آنچه را که در وجودش در حال پدید آمدن بود محقق کرد. اروپا و امریکای کنونی محصول ارادهای هستند که در قرن هجدهم ظاهر شده بود.
@rezadavariardakani
🎙متن سخنرانی رضا داوری اردکانی در همایش روز جهانی آینده. 2
🗓نهم اسفند
🏛فرهنگستان علوم
🔖اروپا و امریکا را اراده به پیشرفت ساخته است. اکنون هم هر قوم و ملتی که بخواهد مدرن شود یا توسعه یابد، باید علم را با اراده به ساختن توأم کند. اطلاعاتی که معمولاً در پژوهشهای آیندهنگری وجود دارد مفید و لازم است. اما اگر آن اطلاعات با عزم آیندهسازی توأم نشود، آینده ادامه امروز خواهد بود. اطلاعات کم و بیش همه جا هست و همه میتوانند به آن دسترسی داشته باشند. در کار توسعه و پیشرفت امر کارساز تصمیم و اراده است.
🔖صاحب اراده به پیشرفت، آینده را در اکنون میجوید و میبیند اگر اکنون در جانها جنبش و جوشش و میل به آینده و مقاومت در برابر سختیها وجود داشته باشد فردا، فردای توسعه است. این فردا با علم ساخته میشود. به شرط اینکه علم آینده صرف گردآوری اطلاعات و بیان پیشنهادهای آرزویی نباشد. آینده با سیر در اکنون آغاز میشود و بسط و گسترش اکنون است. هر چه را اکنون داریم (یا هر چه که اکنون هستیم)، فردا محقق میکنیم. آینده و اکنون از هم جدا نیستند. در اکنون هر کشور و هر نظام میتوان آینده اش را دید.
🔖آینده معمولاً در برنامهریزی صورت و تعیّن پیدا میکند. برنامه دستور عمل برای مردمی است که رو به آینده دارند. آیندهنگری هم وقتی فایده و وجه و معنی دارد که بخواهیم برنامهای برای رسیدن به فردا طراحی کنیم. اگر برنامه نباشد، فردا هم تکرار امروز خواهد بود. آیندهنگری را از برنامهریزی و طراحی آینده جدا نمیتوان کرد. برنامه هم بیان و اظهار عزم و تصمیمی است که یک کشور برای فردای خود اتخاذ میکند. آینده زمان انتزاعی و تکرار لحظات و ساعات و روزها و سالها نیست بلکه رویکرد اکنون ما به سوی چشمانداز زندگی بهتر است. امروز اگر چشماندازی نداریم فردا هم چیزی مثل امروز خواهد بود.
🔖درک و دریافت آینده برای ساختن فردا است و این ساختن مسبوق به دگرگونی در وجود مردمان و مهیا شدن برای ساختن است. آینده تکرار روزها و ماهها و سالها نیست بلکه تحقق چشمانداز زندگی فرداست. اطلاعاتی که در آیندهنگریها فراهم میآید در صورتی به کار میآید و اعتبار دارد که با عزم و تصمیم توسعه و آیندهسازی فراهم آمده باشد وگرنه صرف وجود اطلاعات برای ساختن آینده کفایت نمیکند. به این جهت طرح اجمالی برنامه آینده مقدم بر گردآوری اطلاعات است. چنانکه تدوین و طراحی برنامه نیز ناگزیر باید مسبوق به اراده و عزم آینده باشد.
🔖 اگر کشوری عزم آینده دارد باید به طرح کلی و اجمالی از راه و مقصد دست یافته باشد و با توجه به این طرح کلی است که میتواند برنامه راه را تدوین کند و اطلاعات لازم برای پیمودن راه را به دست آورد. گفتن اینکه ایران دارد خشک میشود و خشک شده است و هوایش چنین و چنان و سازمان اداریش حجیم و تنبل است چیزهایی است که اکنون دیگر همه میدانند. ما بودهایم و ایران خشک شده و هوای بعضی شهرهایش دیگر هوای زندگی نیست و نتوانستهایم از این تغییر جلوگیری کنیم. آیا در وجودمان تغییری پدید آمده است که نگذاریم آینده تکرار گذشته پر از حسرت و اکنون تهی باشد؟ برای جلوگیری از ویرانی محیط زیست و مواجهه با مشکلهای اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی چه میخواهیم بکنیم؟ کشور پر از مشکل است. آیا به فکر چارهاندیشی و رفع مشکلها هستیم؟
🔖برای اینکه به فکر چاره بیفتیم باید مشکلها به صورت مسئله درآید. هنوز مشکلها برای ما مسئله نشده است و به این جهت به آنها نمیاندیشیم و به حال خود رهایشان میکنیم. آیندهنگری با مسئله داشتن آغاز میشود. ما پیش از آنکه تواناییهای خود را بشناسیم باید بدانیم که از عهده چه کارهایی برنمیآییم و در این صورت است که میتوانیم تواناییهای خود را بشناسیم.
@rezadavariardakani
🗓نهم اسفند
🏛فرهنگستان علوم
🔖اروپا و امریکا را اراده به پیشرفت ساخته است. اکنون هم هر قوم و ملتی که بخواهد مدرن شود یا توسعه یابد، باید علم را با اراده به ساختن توأم کند. اطلاعاتی که معمولاً در پژوهشهای آیندهنگری وجود دارد مفید و لازم است. اما اگر آن اطلاعات با عزم آیندهسازی توأم نشود، آینده ادامه امروز خواهد بود. اطلاعات کم و بیش همه جا هست و همه میتوانند به آن دسترسی داشته باشند. در کار توسعه و پیشرفت امر کارساز تصمیم و اراده است.
🔖صاحب اراده به پیشرفت، آینده را در اکنون میجوید و میبیند اگر اکنون در جانها جنبش و جوشش و میل به آینده و مقاومت در برابر سختیها وجود داشته باشد فردا، فردای توسعه است. این فردا با علم ساخته میشود. به شرط اینکه علم آینده صرف گردآوری اطلاعات و بیان پیشنهادهای آرزویی نباشد. آینده با سیر در اکنون آغاز میشود و بسط و گسترش اکنون است. هر چه را اکنون داریم (یا هر چه که اکنون هستیم)، فردا محقق میکنیم. آینده و اکنون از هم جدا نیستند. در اکنون هر کشور و هر نظام میتوان آینده اش را دید.
🔖آینده معمولاً در برنامهریزی صورت و تعیّن پیدا میکند. برنامه دستور عمل برای مردمی است که رو به آینده دارند. آیندهنگری هم وقتی فایده و وجه و معنی دارد که بخواهیم برنامهای برای رسیدن به فردا طراحی کنیم. اگر برنامه نباشد، فردا هم تکرار امروز خواهد بود. آیندهنگری را از برنامهریزی و طراحی آینده جدا نمیتوان کرد. برنامه هم بیان و اظهار عزم و تصمیمی است که یک کشور برای فردای خود اتخاذ میکند. آینده زمان انتزاعی و تکرار لحظات و ساعات و روزها و سالها نیست بلکه رویکرد اکنون ما به سوی چشمانداز زندگی بهتر است. امروز اگر چشماندازی نداریم فردا هم چیزی مثل امروز خواهد بود.
🔖درک و دریافت آینده برای ساختن فردا است و این ساختن مسبوق به دگرگونی در وجود مردمان و مهیا شدن برای ساختن است. آینده تکرار روزها و ماهها و سالها نیست بلکه تحقق چشمانداز زندگی فرداست. اطلاعاتی که در آیندهنگریها فراهم میآید در صورتی به کار میآید و اعتبار دارد که با عزم و تصمیم توسعه و آیندهسازی فراهم آمده باشد وگرنه صرف وجود اطلاعات برای ساختن آینده کفایت نمیکند. به این جهت طرح اجمالی برنامه آینده مقدم بر گردآوری اطلاعات است. چنانکه تدوین و طراحی برنامه نیز ناگزیر باید مسبوق به اراده و عزم آینده باشد.
🔖 اگر کشوری عزم آینده دارد باید به طرح کلی و اجمالی از راه و مقصد دست یافته باشد و با توجه به این طرح کلی است که میتواند برنامه راه را تدوین کند و اطلاعات لازم برای پیمودن راه را به دست آورد. گفتن اینکه ایران دارد خشک میشود و خشک شده است و هوایش چنین و چنان و سازمان اداریش حجیم و تنبل است چیزهایی است که اکنون دیگر همه میدانند. ما بودهایم و ایران خشک شده و هوای بعضی شهرهایش دیگر هوای زندگی نیست و نتوانستهایم از این تغییر جلوگیری کنیم. آیا در وجودمان تغییری پدید آمده است که نگذاریم آینده تکرار گذشته پر از حسرت و اکنون تهی باشد؟ برای جلوگیری از ویرانی محیط زیست و مواجهه با مشکلهای اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی چه میخواهیم بکنیم؟ کشور پر از مشکل است. آیا به فکر چارهاندیشی و رفع مشکلها هستیم؟
🔖برای اینکه به فکر چاره بیفتیم باید مشکلها به صورت مسئله درآید. هنوز مشکلها برای ما مسئله نشده است و به این جهت به آنها نمیاندیشیم و به حال خود رهایشان میکنیم. آیندهنگری با مسئله داشتن آغاز میشود. ما پیش از آنکه تواناییهای خود را بشناسیم باید بدانیم که از عهده چه کارهایی برنمیآییم و در این صورت است که میتوانیم تواناییهای خود را بشناسیم.
@rezadavariardakani
Forwarded from مجلّه سياستنامه
📰آینده چیزی نیست که در جایی وجود داشته باشد و ما با کوشش بتوانیم جای آن را بشناسیم و به سوی آن برویم. آینده عدم است و آدمی در راهی که به سوی عدم (مرگ) میرود آن را میسازد. پس آیندهنگری را نمیتوان علم دانست زیرا علم به عدم تعلق نمیگیرد. آیندهنگری گزارش کار و سازندگی کشور و مردمی است که اراده کرده باشند راهی را بپیمایند و به مقصدی برسند. اگر این معنی را بپذیریم، آیندهنگری دانشی نیست که آن را در مدرسه بیاموزند و در جامعه به کار ببرند. البته اگر در جایی درک آیندهبین و آیندهساز وجود داشته باشد، اطلاعات آیندهنگری را مثل هر دانش دیگر میتوان تدوین و تعلیم کرد و از آنها در اصلاح و اجرای برنامهها بهره برد اما همه مردمان در همه جای جهان نسبتشان با آینده یکسان نیست و در راه آینده با هم همراه نیستند. آنهایی که در راه آینده وارد نشدهاند، آیندهنگری ندارند و آیندهنگری رسمی هم به دردشان نمیخورد. آیندهنگری یک علم نظری یا کاربردی جهانی نیست. این علم مسبوق به اراده و توانایی و درک امکانهای مردمی است که قدم در راه آینده گذاشته باشند و بخواهند راه را بشناسند. داشتن اطلاعات لازم است و تا اطلاعات نباشد کاری نمیتوان کرد. اما تا وقتی که یک کشور یا سازمان و جمعیتی عزم و همت کار کردن و ساختن نکند آن دانستنها به کار نمیآیند. چنانکه جهان توسعهنیافته بسیار علمها دارد که از آنها برای آینده بهره نمیگیرد🗞
🖍رضا داوری اردکانی
🔖 1400 کلمه
⏰زمان مطالعه: 9 دقيقه
📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ 11 اسفند 1397 مطالعه کنيد
💠 @goftemaann
🖍رضا داوری اردکانی
🔖 1400 کلمه
⏰زمان مطالعه: 9 دقيقه
📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ 11 اسفند 1397 مطالعه کنيد
💠 @goftemaann
🎙متن سخنرانی رضا داوری اردکانی در همایش بینالمللی «هم گرایی و واگرایی». ۱
🗓بیستم اسفند
🏛پژوهشگاه علوم انسانی
🔖 روسو در جایی نوشته است از مجموعه خانهها مدینه ساخته میشود و از مجموعه شهروندان یک شهر پدید میآید. آتن و دیگر مدینههای یونانی مجموعه افراد نبودند زیرا در آن زمان در یونان هنوز فرد و جامعه به وجود نیامده بود. سرپرست خانه عضو مدینه بود و وظایفی را که نسبت به آن داشت انجام میداد. روسو شاید شهر را بر مدینه ترجیح میداد اما در شهر هم احساس آسایش نمیکرد. او جامعه جدید را که در حال قوام یافتن بود دوست نمیداشت و نگران آینده آن بود اما از آن دل نمیکند. بسیاری کسان در قرن هجدهم در این دو دلی با روسو هماوا و شریک بودند.
🔖 اگر کسی به قصه شهر و خیابان در زمان مدرن علاقه دارد باید آثار بودلر شاعر مدرنیته را بخواند. آنچه بودلر در قرن نوزدهم دیده و دریافته بود، در قرن بیستم بر همه آشکار شد و دیدیم که شهر یا شهر جدید همراه با علم و تکنولوژی به راه خود میرود و همدلی و همزبانی در آن پیوسته دشوار و دشوارتر میشود. شهر جدید حتی پاریس هوسمان چنانکه بودلریها میگویند شهر ملال و غربت است و ساکنانش دیگر کمتر اهل آشناییند یا از برکت آشنایی بهره ندارند.
🔖 شهر آشنایی شهر درد و محبت است. در داستان خسرو و شیرین وقتی خسرو از فرهاد میپرسد که اهل کدام شهر است. فرهاد خود را به شهر آشنایی نسبت میدهد. شهر آشنایی فرهاد شهر واقعی و تاریخی نیست؛ شهر ایدهآل است. اگر در آتن و در مدینههای یونانی دیالوگ جایی داشت از آن رو بود که به ایدهآل شهر دوستی نظر داشتند و هنوز فرد و جامعه در برابر هم قرار نگرفته بودند و برای آتنیان من به وجود نیامده بود که دیگری را در برابر خویش ببیند. آنجا هنوز ارسطو میتوانست دیگری را به صورت دوست تصور کند و حتی بنیاد مدینه را بر این دوستی بگذارد. مدینه هم از حیث بنیاد و هم از حیث غایت با شهر جدید تفاوت دارد.
🔖 بنیاد شهر جدید قرارداد اجتماعی است. هابر و لاک و روسو به درجات میدانستند که این قرارداد نه با رضایت کامل مردم بسته میشود و نه به رضایت آنان ختم میشود. بلکه بنایی است که به نام بشریت و حق طبیعی گذاشته میشود و گرچه مردم هم در آن مشارکت میکنند، این بنا برای آنان نیست. کانت میخواست اشخاص و مردمان همه غایت باشند اما غایت تاریخ تجدد، بشریت و بشر کلی بود. جهان کنونی بیشتر به بشریت نظر دارد تا به بشر و انسانی که در هر وقت و هر جا وجود دارد.
🔖 به این گفته و نظر داستایوفسکی توجه کنیم که ترکیب عشق به بشریت با نفرت از مردم واقعی را خطری مهلک پنهان و نهفته در سیاست جدید میدانست. در زمان ما در تفسیر و تأیید سخن نویسنده بزرگ روس شواهد بسیار میتوان آورد: وقتی کتاب آینده علم اثر ارنست رنان منتشر شد، رومن رولان که هنوز بسیار جوان بود به دیدار فیلسوف رفت و به او گفت با این آیندهای که شما پیشبینی کردهاید تکلیف عواطف و آرزوهای بشر چه میشود. رنان گفته بود آرزوهای بشر به درک! علم باید پیشرفت کند.
🔖برای اینکه به فکر چاره بیفتیم باید مشکلها به صورت مسئله درآید. هنوز مشکلها برای ما مسئله نشده است و به این جهت به آنها نمیاندیشیم و به حال خود رهایشان میکنیم. آیندهنگری با مسئله داشتن آغاز میشود. ما پیش از آنکه تواناییهای خود را بشناسیم باید بدانیم که از عهده چه کارهایی برنمیآییم و در این صورت است که میتوانیم تواناییهای خود را بشناسیم.
@rezadavariardakani
🗓بیستم اسفند
🏛پژوهشگاه علوم انسانی
🔖 روسو در جایی نوشته است از مجموعه خانهها مدینه ساخته میشود و از مجموعه شهروندان یک شهر پدید میآید. آتن و دیگر مدینههای یونانی مجموعه افراد نبودند زیرا در آن زمان در یونان هنوز فرد و جامعه به وجود نیامده بود. سرپرست خانه عضو مدینه بود و وظایفی را که نسبت به آن داشت انجام میداد. روسو شاید شهر را بر مدینه ترجیح میداد اما در شهر هم احساس آسایش نمیکرد. او جامعه جدید را که در حال قوام یافتن بود دوست نمیداشت و نگران آینده آن بود اما از آن دل نمیکند. بسیاری کسان در قرن هجدهم در این دو دلی با روسو هماوا و شریک بودند.
🔖 اگر کسی به قصه شهر و خیابان در زمان مدرن علاقه دارد باید آثار بودلر شاعر مدرنیته را بخواند. آنچه بودلر در قرن نوزدهم دیده و دریافته بود، در قرن بیستم بر همه آشکار شد و دیدیم که شهر یا شهر جدید همراه با علم و تکنولوژی به راه خود میرود و همدلی و همزبانی در آن پیوسته دشوار و دشوارتر میشود. شهر جدید حتی پاریس هوسمان چنانکه بودلریها میگویند شهر ملال و غربت است و ساکنانش دیگر کمتر اهل آشناییند یا از برکت آشنایی بهره ندارند.
🔖 شهر آشنایی شهر درد و محبت است. در داستان خسرو و شیرین وقتی خسرو از فرهاد میپرسد که اهل کدام شهر است. فرهاد خود را به شهر آشنایی نسبت میدهد. شهر آشنایی فرهاد شهر واقعی و تاریخی نیست؛ شهر ایدهآل است. اگر در آتن و در مدینههای یونانی دیالوگ جایی داشت از آن رو بود که به ایدهآل شهر دوستی نظر داشتند و هنوز فرد و جامعه در برابر هم قرار نگرفته بودند و برای آتنیان من به وجود نیامده بود که دیگری را در برابر خویش ببیند. آنجا هنوز ارسطو میتوانست دیگری را به صورت دوست تصور کند و حتی بنیاد مدینه را بر این دوستی بگذارد. مدینه هم از حیث بنیاد و هم از حیث غایت با شهر جدید تفاوت دارد.
🔖 بنیاد شهر جدید قرارداد اجتماعی است. هابر و لاک و روسو به درجات میدانستند که این قرارداد نه با رضایت کامل مردم بسته میشود و نه به رضایت آنان ختم میشود. بلکه بنایی است که به نام بشریت و حق طبیعی گذاشته میشود و گرچه مردم هم در آن مشارکت میکنند، این بنا برای آنان نیست. کانت میخواست اشخاص و مردمان همه غایت باشند اما غایت تاریخ تجدد، بشریت و بشر کلی بود. جهان کنونی بیشتر به بشریت نظر دارد تا به بشر و انسانی که در هر وقت و هر جا وجود دارد.
🔖 به این گفته و نظر داستایوفسکی توجه کنیم که ترکیب عشق به بشریت با نفرت از مردم واقعی را خطری مهلک پنهان و نهفته در سیاست جدید میدانست. در زمان ما در تفسیر و تأیید سخن نویسنده بزرگ روس شواهد بسیار میتوان آورد: وقتی کتاب آینده علم اثر ارنست رنان منتشر شد، رومن رولان که هنوز بسیار جوان بود به دیدار فیلسوف رفت و به او گفت با این آیندهای که شما پیشبینی کردهاید تکلیف عواطف و آرزوهای بشر چه میشود. رنان گفته بود آرزوهای بشر به درک! علم باید پیشرفت کند.
🔖برای اینکه به فکر چاره بیفتیم باید مشکلها به صورت مسئله درآید. هنوز مشکلها برای ما مسئله نشده است و به این جهت به آنها نمیاندیشیم و به حال خود رهایشان میکنیم. آیندهنگری با مسئله داشتن آغاز میشود. ما پیش از آنکه تواناییهای خود را بشناسیم باید بدانیم که از عهده چه کارهایی برنمیآییم و در این صورت است که میتوانیم تواناییهای خود را بشناسیم.
@rezadavariardakani
🎙متن سخنرانی رضا داوری اردکانی در همایش بینالمللی «هم گرایی و واگرایی».۲
🗓بیستم اسفند
🏛پژوهشگاه علوم انسانی
🔖میگویند رابرت موزز که جهان آزاد در امریکا را به جهان آزاد راه وصل کرد و با ساطورش شکم شهرها و مخصوصاً نیویورک را درید ترکیبی از عشق بشریت و نفرت از آدمیان در دل داشت. خانم فرانسواز پرکینز که در کابینه روزولت وزیر کار بود در عین ستایش از موزز ناراحت بود که او «علاقهای به مردم ندارد» بنا به نوشته پرکینز «موزز همه کارهایش را برای رفاه مردم میکرد.» اما به نظر او مردم کثیف و بیبند و بار بودند و او میخواست به حسابشان برسد و ادبشان کند او عاشق مفهوم بشر و بشریت بود اما به مردم علاقهای نداشت یعنی مرادش از مردم توده جمعیتی مرکب از افراد منتشر بود که به زندگی هرروزی سرگرمند و باید برای سرگرمیهای مورد نیازشان فکری کرد.
🔖این قبیل تلقیها به صفت شخصی و نقص اخلاقی اشخاص بازنمیگردد بلکه اقتضای نظم جهان جدید است که رو به قدرت دارد. در این نظم پیچیده مردمان بیش از هر زمان در جمع منحل میشوند و به رسوم و مشغولیتهای جامعه عادت میکنند اما آدمی در جهان جدید در برابر قدرت و قانون جامعه از آزادی نیز برخوردار است. بشر آزاد در جامعهای که راهش با سیر علم تکنولوژیک معیّن میشود از خردی که علم و تکنولوژی را راه میبرد بهره دارد و گاهی به حکم خرد از آزادی خود صرفنظر میکند و این توافق خرد و آزادی میتواند مایه تعادل در زندگی مردمان شود و تا زمانی که خرد جمعی دستخوش پریشانی کلی نشده است، تعادل در نظام زندگی کم و بیش محفوظ میماند.
🔖خرد کارساز جامعه جدید چنانکه فروید میاندیشید واسطه جمع طبیعت و جامعه مدنی مبتنی بر قرارداد است. این وساطت همیشه آسان نیست و نسبت میان فرد و جامعه ثابت نمیماند زیرا ضامنی بیرون از فرد و جامعه که آن را حفظ کند وجود ندارد. در جامعههای قدیم فرد و جمع در برابر هم قرار نداشتند حتی چنانکه گفته شد در آتن فرد عضو مدینه بود و فردیتش با عضویت در مدینه معنی پیدا میکرد. اجتماعات قدیم، اجتماعات بالنسبه ثابت بودند. در جامعه جدید که بنایش بر آزادی است فرد گرچه در جامعه وجود دارد معمولاً و بخصوص از منظر لیبرالیسم در نسبت با جامعه تعریف نمیشود بلکه به اعتبار آزاد بودنش در برابر جامعه فرد شده است ولی فرد این را هم به فراست درمییابد که جامعه آزادی او را با قانونش محدود میکند و در عین حال به او پناه و امنیت میبخشد. فرد در سایه جامعه آرامش مییابد.
🔖مشکل زمانی پیش میآید که بنیاد جامعه سست میشود یا چشمانداز و امید در حجاب سیاهی میرود. جامعه جدید گرچه از ابتدا کمتر بر مبنای دوستی استوار بود بهرهای از امید و عزم و آزادی داشت. فیلسوفان و شاعران تا قبل از جنگهای جهانی به جامعه و زندگی و آینده امید داشتند اما ظاهراً در شعر و فلسفه پس از جنگ نشان از امید و صلح و آرامش پیدا نیست. سیاست و جامعه یکسره کار را به تکنیک واگذاشتهاند. قانون هم قانون تکنیک است نه قانون جامعه. تکنیک جای جامعه را گرفته و علم تکنولوژیک و اخیراً اشتغال به مطلق پژوهش به جای اینکه مایه بیداری و امید مردمان باشد، پناه غفلت و خانه آرامش گروههایی از دانشمندان شده است. در این وضع کمتر میپرسند که بر سر جامعه چه آمده و جهان به کجا میرود. ضامنی هم برای حفظ روابط میان من و دیگری وجود ندارد و چنانکه سارتر میگفت دیگری برای من دوزخ شده است اما کارل یاسپرس و مارتین بوبر من و دیگری یا من و تو را در نسبت نزاع عاشقانه و مهیای تفاهم میدیدند و بر اساس آن به سیاست آینده نگاه خوشبینانه داشتند.
@rezadavariardakani
🗓بیستم اسفند
🏛پژوهشگاه علوم انسانی
🔖میگویند رابرت موزز که جهان آزاد در امریکا را به جهان آزاد راه وصل کرد و با ساطورش شکم شهرها و مخصوصاً نیویورک را درید ترکیبی از عشق بشریت و نفرت از آدمیان در دل داشت. خانم فرانسواز پرکینز که در کابینه روزولت وزیر کار بود در عین ستایش از موزز ناراحت بود که او «علاقهای به مردم ندارد» بنا به نوشته پرکینز «موزز همه کارهایش را برای رفاه مردم میکرد.» اما به نظر او مردم کثیف و بیبند و بار بودند و او میخواست به حسابشان برسد و ادبشان کند او عاشق مفهوم بشر و بشریت بود اما به مردم علاقهای نداشت یعنی مرادش از مردم توده جمعیتی مرکب از افراد منتشر بود که به زندگی هرروزی سرگرمند و باید برای سرگرمیهای مورد نیازشان فکری کرد.
🔖این قبیل تلقیها به صفت شخصی و نقص اخلاقی اشخاص بازنمیگردد بلکه اقتضای نظم جهان جدید است که رو به قدرت دارد. در این نظم پیچیده مردمان بیش از هر زمان در جمع منحل میشوند و به رسوم و مشغولیتهای جامعه عادت میکنند اما آدمی در جهان جدید در برابر قدرت و قانون جامعه از آزادی نیز برخوردار است. بشر آزاد در جامعهای که راهش با سیر علم تکنولوژیک معیّن میشود از خردی که علم و تکنولوژی را راه میبرد بهره دارد و گاهی به حکم خرد از آزادی خود صرفنظر میکند و این توافق خرد و آزادی میتواند مایه تعادل در زندگی مردمان شود و تا زمانی که خرد جمعی دستخوش پریشانی کلی نشده است، تعادل در نظام زندگی کم و بیش محفوظ میماند.
🔖خرد کارساز جامعه جدید چنانکه فروید میاندیشید واسطه جمع طبیعت و جامعه مدنی مبتنی بر قرارداد است. این وساطت همیشه آسان نیست و نسبت میان فرد و جامعه ثابت نمیماند زیرا ضامنی بیرون از فرد و جامعه که آن را حفظ کند وجود ندارد. در جامعههای قدیم فرد و جمع در برابر هم قرار نداشتند حتی چنانکه گفته شد در آتن فرد عضو مدینه بود و فردیتش با عضویت در مدینه معنی پیدا میکرد. اجتماعات قدیم، اجتماعات بالنسبه ثابت بودند. در جامعه جدید که بنایش بر آزادی است فرد گرچه در جامعه وجود دارد معمولاً و بخصوص از منظر لیبرالیسم در نسبت با جامعه تعریف نمیشود بلکه به اعتبار آزاد بودنش در برابر جامعه فرد شده است ولی فرد این را هم به فراست درمییابد که جامعه آزادی او را با قانونش محدود میکند و در عین حال به او پناه و امنیت میبخشد. فرد در سایه جامعه آرامش مییابد.
🔖مشکل زمانی پیش میآید که بنیاد جامعه سست میشود یا چشمانداز و امید در حجاب سیاهی میرود. جامعه جدید گرچه از ابتدا کمتر بر مبنای دوستی استوار بود بهرهای از امید و عزم و آزادی داشت. فیلسوفان و شاعران تا قبل از جنگهای جهانی به جامعه و زندگی و آینده امید داشتند اما ظاهراً در شعر و فلسفه پس از جنگ نشان از امید و صلح و آرامش پیدا نیست. سیاست و جامعه یکسره کار را به تکنیک واگذاشتهاند. قانون هم قانون تکنیک است نه قانون جامعه. تکنیک جای جامعه را گرفته و علم تکنولوژیک و اخیراً اشتغال به مطلق پژوهش به جای اینکه مایه بیداری و امید مردمان باشد، پناه غفلت و خانه آرامش گروههایی از دانشمندان شده است. در این وضع کمتر میپرسند که بر سر جامعه چه آمده و جهان به کجا میرود. ضامنی هم برای حفظ روابط میان من و دیگری وجود ندارد و چنانکه سارتر میگفت دیگری برای من دوزخ شده است اما کارل یاسپرس و مارتین بوبر من و دیگری یا من و تو را در نسبت نزاع عاشقانه و مهیای تفاهم میدیدند و بر اساس آن به سیاست آینده نگاه خوشبینانه داشتند.
@rezadavariardakani
🎙متن سخنرانی رضا داوری اردکانی در همایش بینالمللی «هم گرایی و واگرایی». ۳
🗓بیستم اسفند
🏛پژوهشگاه علوم انسانی
🔖آنچه در نیمه دوم قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم روی داده است بر خوشبینی آن متفکران صحه نمیگذارد. روابط آدمیان همواره بر بنیادی استوار بوده است که درک و شناختش آسان نیست یا به هر حال ما به درستی نمیدانیم آغاز زندگی جمعی بشر و قوام اجتماع چگونه بوده و در طی چهارصد سال اخیر چه تغییری در آن پدید آمده است، اما از غایت آن کم و بیش خبر داریم و میدانیم که فیالمثل جهان متجدد دیگر امید چندان ندارد که به چشمانداز قرن هجدهمش برسد. کدورتی که در این چشمانداز پدید آمده است در اندیشه و عمل مردمان و در روابطشان با یکدیگر اثر گذاشته و چه بسا که خلل ایجاد کرده است، زیرا وقتی امید نباشد، عمل و بخصوص عمل اخلاقی دشوار میشود.
🔖در اجتماعات قدیم قبل از تجدد، روابط میان مردمان روابط من و دیگری نبود بلکه رابطه مقرر در سنت و نظم دینی بود. حتی دو شخص هم اگر در برابر یکدیگر قرار میگرفتند تقابلشان تقابل من و دیگری نبود. آنها دو دوست و همسایه و همشهری و هموطن و همکیش بودند که احیاناً با هم اختلاف پیدا میکردند. دیگری و غیر اگر بود، دور بود و این دورها گاهی با دشمنی به هم نزدیک میشدند و چه بسا که هر یک در محو دیگری میکوشیدند. به عبارت دیگر یعنی میان اقوام و کشورها یا رابطهای نبود یا اگر بود دوستی و دشمنی بود. کشورها و حکومتها مثل زمان ما به اکراه و بنا بر ملاحظات به یکدیگر به عنوان دیگری آزاد و دارای حقوق نگاه نمیکردند.
🔖وجود من و دیگری و تقابل آنها با تبدیل انسان به خودآگاهی و تصدیق آزادی او طرح شده است و تا زمانی که نیروی اخلاقی میان آن دو تعادل و تفاهم برقرار میساخته بحث از من و تو و خود و دیگری در میان نبوده است. شاید اعتقاد به حقوق بشر و حق ملل تا حدودی توانسته بود این رابطه را متعادل سازد. از حدود یک قرن پیش این رابطه ضعیف و سست شده و کمکم به صورت مسئله درآمده و پیوسته پیچیدهتر شده است. به عبارت دیگر از اوایل قرن بیستم وجهی از فتور و سستی در ارکان جامعهها راه یافته و مردمان حبلالمتینی را که زمانی در آن دست زده بودند گم کرده و دیگر امید به آینده و نیروی اخلاق در جانشان قوتی ندارد که مایه اعتماد و آرامش شود. این وضع جامعه متجدد است.
🔖کشورهای در حال توسعه و توسعهنیافته دردهای خاص خود دارند. شهرهای جهان توسعهنیافته شهر قدیم نیستند. شهر قدیم هر چه بود، دیار غربت و تنهایی و ملال نبود. شهر جدید با نظم دگرگونشوندهاش تکلیف عمل ساکنان و روابط آنها را معین میکند. پاریس هوسمان با خیابانهای نورانیش، شهر ملال است اما نیویورک شهر نیست، کارگاه است و ساخته شده است تا کانون تجارت و تکنولوژی باشد. شهرهای جهان توسعهنیافته در میان شهر جدید و شهر قدیم قرار دارد. این شهر با شهر قدیم کمتر شباهت دارد. شهر توسعهنیافته شاید همه ظواهر شهر مدرن را داشته باشد اما پراکنده و پریشان است و چیزها در جای خود نیست. این شهر هم مثل شهر مدرن، شهر غربت و ملال است و شاید غربتش از غربت شهر مدرن بیشتر باشد.
🔖زندگی با اعتماد و امید و همبستگی جان میگیرد و اینها مقارن با وقت و زمانی است که متفکران در خلوت تفکر خود به اکنونی میاندیشند که گذشته و آینده را به هم میپیوندد و نظم و ثبات با خود میآورد اما زمانهایی هست که در آن مجال خلوت تفکر نیست و چشمها دور را نمیبیند و پیوند جانها و دلها از هم گسیخته است. این وجهی از نیهیلیسم منتشر و همگانی است.
@rezadavariardakani
🗓بیستم اسفند
🏛پژوهشگاه علوم انسانی
🔖آنچه در نیمه دوم قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم روی داده است بر خوشبینی آن متفکران صحه نمیگذارد. روابط آدمیان همواره بر بنیادی استوار بوده است که درک و شناختش آسان نیست یا به هر حال ما به درستی نمیدانیم آغاز زندگی جمعی بشر و قوام اجتماع چگونه بوده و در طی چهارصد سال اخیر چه تغییری در آن پدید آمده است، اما از غایت آن کم و بیش خبر داریم و میدانیم که فیالمثل جهان متجدد دیگر امید چندان ندارد که به چشمانداز قرن هجدهمش برسد. کدورتی که در این چشمانداز پدید آمده است در اندیشه و عمل مردمان و در روابطشان با یکدیگر اثر گذاشته و چه بسا که خلل ایجاد کرده است، زیرا وقتی امید نباشد، عمل و بخصوص عمل اخلاقی دشوار میشود.
🔖در اجتماعات قدیم قبل از تجدد، روابط میان مردمان روابط من و دیگری نبود بلکه رابطه مقرر در سنت و نظم دینی بود. حتی دو شخص هم اگر در برابر یکدیگر قرار میگرفتند تقابلشان تقابل من و دیگری نبود. آنها دو دوست و همسایه و همشهری و هموطن و همکیش بودند که احیاناً با هم اختلاف پیدا میکردند. دیگری و غیر اگر بود، دور بود و این دورها گاهی با دشمنی به هم نزدیک میشدند و چه بسا که هر یک در محو دیگری میکوشیدند. به عبارت دیگر یعنی میان اقوام و کشورها یا رابطهای نبود یا اگر بود دوستی و دشمنی بود. کشورها و حکومتها مثل زمان ما به اکراه و بنا بر ملاحظات به یکدیگر به عنوان دیگری آزاد و دارای حقوق نگاه نمیکردند.
🔖وجود من و دیگری و تقابل آنها با تبدیل انسان به خودآگاهی و تصدیق آزادی او طرح شده است و تا زمانی که نیروی اخلاقی میان آن دو تعادل و تفاهم برقرار میساخته بحث از من و تو و خود و دیگری در میان نبوده است. شاید اعتقاد به حقوق بشر و حق ملل تا حدودی توانسته بود این رابطه را متعادل سازد. از حدود یک قرن پیش این رابطه ضعیف و سست شده و کمکم به صورت مسئله درآمده و پیوسته پیچیدهتر شده است. به عبارت دیگر از اوایل قرن بیستم وجهی از فتور و سستی در ارکان جامعهها راه یافته و مردمان حبلالمتینی را که زمانی در آن دست زده بودند گم کرده و دیگر امید به آینده و نیروی اخلاق در جانشان قوتی ندارد که مایه اعتماد و آرامش شود. این وضع جامعه متجدد است.
🔖کشورهای در حال توسعه و توسعهنیافته دردهای خاص خود دارند. شهرهای جهان توسعهنیافته شهر قدیم نیستند. شهر قدیم هر چه بود، دیار غربت و تنهایی و ملال نبود. شهر جدید با نظم دگرگونشوندهاش تکلیف عمل ساکنان و روابط آنها را معین میکند. پاریس هوسمان با خیابانهای نورانیش، شهر ملال است اما نیویورک شهر نیست، کارگاه است و ساخته شده است تا کانون تجارت و تکنولوژی باشد. شهرهای جهان توسعهنیافته در میان شهر جدید و شهر قدیم قرار دارد. این شهر با شهر قدیم کمتر شباهت دارد. شهر توسعهنیافته شاید همه ظواهر شهر مدرن را داشته باشد اما پراکنده و پریشان است و چیزها در جای خود نیست. این شهر هم مثل شهر مدرن، شهر غربت و ملال است و شاید غربتش از غربت شهر مدرن بیشتر باشد.
🔖زندگی با اعتماد و امید و همبستگی جان میگیرد و اینها مقارن با وقت و زمانی است که متفکران در خلوت تفکر خود به اکنونی میاندیشند که گذشته و آینده را به هم میپیوندد و نظم و ثبات با خود میآورد اما زمانهایی هست که در آن مجال خلوت تفکر نیست و چشمها دور را نمیبیند و پیوند جانها و دلها از هم گسیخته است. این وجهی از نیهیلیسم منتشر و همگانی است.
@rezadavariardakani
📃متن پیام تسلیت رضا داوری اردکانی به مناسبت درگذشت محسن جهانگیری در اینستاگرام رئیس فرهنگستان علوم منتشر شد. در بخشی از این پیام آمده است:
با درگذشت دکتر جهانگیری اهل فلسفه در ایران دوست و همکار و استادی را از دست دادند که نظیرش را در جامعیت علمی و مخصوصا در دینداری و آزادگی و مناعت طبع و پایبندی به اصول کمتر می توان یافت.
@rezadavariardakani
با درگذشت دکتر جهانگیری اهل فلسفه در ایران دوست و همکار و استادی را از دست دادند که نظیرش را در جامعیت علمی و مخصوصا در دینداری و آزادگی و مناعت طبع و پایبندی به اصول کمتر می توان یافت.
@rezadavariardakani
سخنرانی رضا داوری اردکانی در تالار ایرانشناسی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران در مراسم اهدا کتابخانه شخصی حسن تاجبخش به این کتابخانه
@rezadavariardakani
@rezadavariardakani